​ روزِ عاشورا بود روزِ حسین

روزِ عاشورا بود روزِ حسین - روزِ عاشورا بود روزِ حسین _ روز آن نورِ دو چشمِ عالَمین - روزِ عاشورا بود روزِ نماز _ روزِ اللّه اكبر و راز و نیاز - سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور عاشورای سال 1399 ادامه شعر را اینجا http://hedayat.blogfa.com/post/9814 بخوانید

الكافی عن عبد الملك : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام ...وأمّا یومُ عاشورا فَیومٌ اُصیبَ فِیهِ الحُسَینُ علیه السلام صَریعا بَینَ أصحابِهِ ، وأصحابُهُ صَرعى حَولَهُ عُراةً ، أفَصَومٌ یكونُ فی ذلِكَ الیومِ ؟! كَلّا ورَبِّ البَیتِ الحَرامِ . از عبد الملك : از امام صادق علیه السلام : «امّا روز عاشورا، روزى است كه مصیبت حسین علیه السلام و بر خاك افتادن او میان یارانش ، پیش آمد و یارانش نیز برهنه ، بر گِرد او بر زمین افتاده بودند . آیا در چنین روزى، روزه مى گیرند ؟ به پروردگار خانه حرام سوگند كه هرگز ، روا نیست !» . (الكافی : ج 4 ص 147 ح 7؛ دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن و حدیث: جلد 5، صفحه 436)

لو كانَ يَدْري يومُ عاشُوراءِ - ما كانَ يَجْرِي فيه مِنْ بَلاءِ - ما لاحَ فَجْرُه ولا اسْتَنارا...ولا أَضاءَتْ شَمسُه نَهارا ...عاشورا، روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به دلیل واقعه عاشورای سال ۶۱ قمری است. امام حسین(ع) در روز عاشورا به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید. شیعیان همه‌ساله با آغاز ماه محرم به عزاداری می‌پردازند. مراسم عزاداری در بیشتر مناطق تا روزهای ۱۱ و ۱۲ محرم و در بعضی مناطق تا پایان ماه صفر ادامه می‌یابد. اوج این عزاداری‌ها در روز عاشوراست. این روز در تقویم رسمی ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و هند، تعطیل است. عاشور، عاشورا و عاشوراء، بنا به قول مشهور علمای لغت، دهم محرم را گویند و آن روزی است که حسین بن علی(ع) شهید شد.

در روز عاشورا يكديگر را تعزيت گويند در مصيبت آن جناب و بگويند : أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ‏وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ (عَلَيْهِ) السَّلاَمُ‏ . بزرگ فرمايد خداى اجر و مزد ما را در سوگوارى و مصيبت ما بر حسين عليه السلام و بگرداند ما و شما را از خونخواهان او با ولى خود حضرت امام مهدى از آل محمد كه بر ايشان درود باد.

کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء : امام خمینی (ره) در 4 مهر 1358 در جمع هیئت فاطمیون تهران‏ سخنانی را درباره معناى جمله «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء» بیان کردند. ایشان فرمودند: این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگى است که اشتباهى مى‌‏فهمند، آنها خیال مى‌‏کنند که یعنى هر روز باید گریه کرد! اما این محتوایش غیر از این است، کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى کرد، همه زمینها باید آنطور باشند، نقش کربلا این بود که سید الشهداء(ع) با چند نفر جمعیت و عدد معدود به کربلا آمدند و در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار و در مقابل امپراطور زمان ایستادند، فداکارى کردند و کشته شدند، اما ظلم را قبول نکردند و یزید را شکست دادند، همه جا و همه روز باید اینطور باشد، همه‏ روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم، و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را پیاده کنیم، انحصار به یک زمین و به یک افراد نداشته است، قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفرى و یک زمین کربلا نبوده است، همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند و همه روزها غفلت نکنند. (صحیفه امام، ج10، ص122) . همچنین رهبر معظم انقلاب در این رابطه می‌فرمایند: اینکه گفتند «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء» به معنای این است که زمان می‌‌گذرد، اما حوادث جاری در زندگی بشر، حقایق آفرینش دست نخورده است، در هر دوره‌‌ای انسانها نقشی دارند که اگر آن نقش را به درستی، در لحظه مناسب و در زمان خود ایفا کنند، همه چیز به سامان خواهد رسید، ملتها رشد خواهند کرد و انسانیت گسترده خواهد شد. (بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم دانش‌‌‌آموختگی دانشگاه امام حسین(ع) (88/1/26)

روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به دلیل واقعه عاشورای سال ۶۱ قمری است. امام حسین(ع) در روز عاشورا به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید. عاشورا روز شهادت حسین بن علی علیهما‌السلام و یاران فداکار و با وفای آن حضرت و روز تجدید حزن اهل بیت علیهم‌السلام و شیعیان است. از این‌رو، گریه و برپاداشتن عزای سید الشهداء علیه‌السلام و خود‌داری از خوراک و سایر لذتها در این روز مستحب و در روایات به آن سفارش شده است.[۱] [۲]

سپاه عمر سعد در عصر روز نهم محرم آماده جنگ شده بود،[۱] اما بنابر مهلتی که امام حسین(ع) خواست، جنگ به روز بعد یعنی روز عاشورا موکول شد.[۲] امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح عاشورا به همراه یاران،[۳] صفوف نیروهای خود را که ۳۲ تن سواره و چهل تن پیاده بودند[۴] منظم کرد. امام حسین(ع) زُهَیر بن قَین را به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مُظاهِر را بر جناح چپ سپاه گمارد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(ع) سپرد.[۵] اصحاب، خیمه‌ها را به دستور امام حسین(ع) در پشت سر خود قرار دادند[۶] و اطراف آن را که پیش از آن، خندق کنده و از هیزم و نی پر کرده بودند آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر شوند.[۷] حفظ حرمت و شخصیت زنان و دختران حرم اهل بیت، توسط وجود مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) همیشه در اولویت قرار داشت، تا آنجا که امام در شب عاشورا نیز نسبت به این مهم توجه ویژه‌ای دارند و با حفر خندق مانع از حمله دشمن از پشت سر به خیام می‌شوند؛[۵۸] [۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] . همچنین با بر پا ساختن خیمه‌ها به صورت درهم و کنار هم، موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن می‌شوند.[۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹] . [امام در جهت حفظ منزلت و کرامت زنان حرم خصوصا حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، در شب عاشورا ایشان را سوگند دادند که در عزایم، گریبان چاک ندهید و صورت نخراشید و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنید.[۷۰] [۷۱] [۷۲] [۷۳] [۷۴] [۷۵] [۷۶] [۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲]] . در آن سوی میدان نیز عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را که بنا بر قول مشهور سی هزار نفر بودند[۸] معین کرد؛ او عَمرو بن حَجّاج زُبَیدی را در جناح راست، شمر بن ذی الجوشن را در جناح چپ، عُزْرَةِ بْن قَیس اَحْمَسی را برای سواران و شَبَث بن رِبعِی را برای پیادگان به فرماندهی گماشت.[۹] عمر سعد همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه، عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد، قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده، حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و هَمْدان امیر کرد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد[۱۰] و آماده نبرد با امام حسین(ع) و یارانش شد. وقتی چشم امام حسین(ع) به انبوه سپاه دشمن افتاد، دست به دعا بلند کرد و فرمود:خداوندا تویی تکیه‌گاهم در هر سختی، و امیدم در هر گرفتاری. چه بسیار غم که تاب از دل می‌برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم‌هایی که در آن دوستان رهایمان می‌کنند و دشمن، شماتت می‌کند و من از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولی هر نعمت و از آن توست همه خوبی‌ها و تویی نهایت هر مقصودی.[۱۱] از همان صبح یا شاید کمی دیرتر، تنی چند از اصحاب، لابه‌لای خیمه‌ها مراقب بودند تا کسی از دشمن نزدیک آنجا نشود و چند نفری از سپاه کوفه همانجا کشته شدند.[۱۲] امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن پیش آمد. بُرَیر بن خُضَیر از قاریان سرشناس کوفه جلوی امام حسین(ع) بود. امام(ع) به او گفت: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو و آنان را نصیحت کن».[۱۳] بریر در برابر سپاه عمر بن سعد به موعظه آنان پرداخت.[۱۴] امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن پیش آمد. بُرَیر بن خُضَیر از قاریان سرشناس کوفه جلوی امام حسین(ع) بود. امام(ع) به او گفت: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو و آنان را نصیحت کن».[۱۳] بریر در برابر سپاه عمر بن سعد به موعظه آنان پرداخت.[۱۴] در حین این سخنرانی‌ها، شمر در میانه خطابه امام حسین(ع) فریاد زد از این سخنان چیزی نمی‌فهمد. او سخنان زهیر را هم با ناسزا پاسخ داد.[۱۷] سپاه عمر بن سعد آماده نبرد می‌شد که امام حسین(ع) به یاران خود فرمان داد هیزم‌ها و نِی‌های پشت اردوگاه را آتش زدند. در این حین شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی از سواران خود به اطراف خیمه‌های امام حسین(ع) آمد و از پشت به خیمه‌ها نزدیک شد؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله‌ور آن افتاد شمر به امام حسین(ع) ناسزا گفت. مسلم بن عوسجه به شمر نزدیک بود و آمادگی خود را برای تیراندازی به شمر اعلام کرد؛ اما امام حسین(ع) مانع او شد و فرمود: «نمی‌خواهم آغازگر جنگ باشم».[۱۸] . وقتی امام حسین(ع) بانگ برآورد «آیا یاری دهنده‌ای هست که به یاری من آید»، حر بن یزید ریاحی سخن امام را شنید و چون تصمیم کوفیان برای جنگ با آن حضرت را جدی دید، سپاه کوفه را ترک کرد و به اردوگاه امام حسین(ع) پیوست.[۱۹] نقل شده است حر از امام حسین(ع) خواست اجازه دهد قبل از همه یاران، به سپاه یزید حمله کند. امام حسین(ع) اجازه داد و حر چنین کرد و به شهادت رسید. در برخی از روایات تاریخی آمده است حر در میانه روز عاشورا به شهادت رسید.[۲۰] نبرد آن‌گاه آغاز شد که عمر سعد غلامش درید (ذوید) را صدا زد و گفت: «ای درید پرچم را پیش آور». پس درید پرچم را جلوتر آورد. سپس پسر سعد تیری به چله کمان گذاشت و آن را پرتاب کرد و گفت: «نزد امیر گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم».[۲۱] به دنبال آن، یارانش شروع به تیراندازی کردند.[۲۲] در ابتدای جنگ روز عاشورا حملات به صورت گروهی انجام شد و طی اولین حملات عده زیادی از یاران امام حسین(ع) کشته شدند. این حمله به «حمله اُولی» معروف است و طبق بعضی روایات تاریخی تا پنجاه نفر از یاران امام حسین(ع) طی این حمله به شهادت رسیدند. بعد از آن، یاران امام حسین(ع) به صورت فردی یا دو نفری به مبارزه می‌رفتند.[۲۳] عَمرو بن حَجّاج با لشکریانش به سمت راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد. یاران آن حضرت(ع) مانع پیشروی آنان شدند. سواران لشکر عمرو بن حجاج که چنین دیدند عقب‌نشینی کردند به مواضع خود بازگشتند. در زمان بازگشت، یاران امام حسین(ع) آنان را هدف تیرهای خود قرار دادند و گروهی از آنان را کشتند یا زخمی کردند.[۲۴] پس از کشته‌شدن تنی چند از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن، عمر بن سعد دستور داد تا کسی برای نبرد تن به تن به میدان نرود.[۲۵] عمرو بن حجاج بار دیگر با همراهانش از سمت فرات بر اصحاب امام حسین(ع) حمله کرد و ساعتی جنگیدند، با مقاومت سپاه امام حسین(ع)، پس از مدتی نبرد، عمرو بن حجاج و همراهانش بار دیگر مجبور به عقب‌نشینی شدند. در این نبرد، مسلم بن عوسجه اسدی به شهادت رسید.[۲۶] گفته شده نخستین تن از اصحاب امام حسین(ع) که به شهادت رسید، مسلم بن عوسجه بود.[۲۷] پس از پایان تیراندازی، یسار (غلام زیاد بن ابیه) و سالم (غلام عبیدالله بن زیاد) پیش آمدند و مبارز طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بُرَیر بن خُضَیر از جای برخاستند تا به میدان بروند؛ اما امام حسین(ع) به آنان اجازه نداد و به عبدالله بن عُمَیر کَلبی اجازه داد. اندکی پس از حمله عَمرو بن حَجّاج، شمر بن ذی الجوشن نیز به همراه جناح راست سپاه عمر بن سعد، بر جناح چپ لشکر امام حسین(ع) حمله برد که او نیز با مقاومت شدید یاران امام حسین(ع) رو به رو شد.[۲۸] در میان فرماندهان سپاه کوفه، کمتر کسی مانند شمر بن ذی الجوشن به جنگ اشتیاق نشان می‌داد. او حتی از عزم قتل زنان و آتش زدن خیمه امام در حضور آن حضرت خودداری نکرد.[۲۹] پیش از ظهر روز عاشورا، دشمن هجومی همه‌جانبه را علیه سپاه امام حسین((ع) آغاز کرد. دفاع سواره‌نظام سپاه امام حسین(ع) که تعدادشان از ۳۲ نفر فراتر نمی‌رفت، به گونه‌ای بود که عُزْرَةِ بْن قَیْس، فرمانده سواره‌نظام لشکر عمر بن سعد، مجبور شد مجدداً از عمر بن سعد کمک بطلبد.[۳۰] در پی این درخواست، عمر بن سعد حُصَین بن نُمَیر را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد. آنان چون به نزدیک سپاه امام حسین(ع) و یارانش رسیدند به تیرباران یاران امام پرداختند.[۳۱] . یاران امام حسین(ع) در دسته‌های سه و چهار نفره در میان خیمه‌ها پخش شدند و به دفاع از خیمه‌ها پرداختند. در گیر و دار این درگیری‌ها، عمر سعد دستور به تخریب خیمه‌های امام حسین(ع) داد و سپاهیان کوفه به خیمه‌ها حمله‌ور شدند. در یکی از این حملات شمر با گروهی از یارانش از پشت، خود را به خیمه‌های امام حسین(ع) رساندند که زُهَیر بن قَین با ده نفر از یاران امام حسین(ع) آنان را از کنار خیمه‌ها دور کردند.[۳۲] . جنگ تا ظهر با شدت ادامه یافت.[۳۳] در این مدت بسیاری از یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. در این حمله علاوه بر مسلم بن عوسجه، عبدالله بن عمیر کلبی (که در جناج چپ لشکر امام بود) نیز، به دست هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تیمی به شهادت رسید.[۳۴] عمرو بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی، سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش عائذ بن مجمع هم در درگیری با دشمن همگی به شهادت رسیدند.[۳۵] تعداد دیگری از یاران امام(ع) که برخی از مورخان شمار آنان را بیش از پنجاه نفر برشمرده‌اند نیز در این مدت به شهادت رسیدند.[۳۶] . با رسیدن وقت نماز ظهر، اَبوثُمامه صائِدی وقت نماز را به امام حسین(ع) یادآوری کرد. امام حسین(ع) سر را بلند کرده، به آسمان نگاهی کرد و در حق او دعا کرد. سیدالشهدا گفت: «از آنها بخواهید برای ادای نماز ظهر به ما مهلت دهند».[۳۷] در این هنگام، یکی از افراد سپاه ابن سعد به نام حُصَین بن نُمَیر با فریاد گفت: نماز حسین پذیرفته نخواهد بود. حَبیب بن مُظاهِر از این سخن به خشم آمد و فریاد زد: «پنداشته‌ای که نماز از آل رسول(ص) قبول نمی‌شود، ولی از تو الاغ پذیرفته می‌شود؟» حصین و خویشان و اطرافیانش با شنیدن این سخن به سوی حبیب حمله‌ور و با او درگیر شدند.[۳۸] بُدَیل بن صُریم و حصین بن تمیم حبیب را به شهادت رساندند.[۳۹] . امام حسین(ع) و یارانش برای اقامه نماز ظهر به پا خاستند. قرار بر این شد زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی برابر امام حسین(ع) و یاران بایستند و در برابر حملات احتمالی دشمن، از نمازگزاران محافظت نمایند. با شروع نماز،[۴۰] سپاه عمر سعد امام حسین(ع) و دیگر نمازگزاران را تیرباران کردند؛ اما زهیر و سعید، خود را سپر حملات دشمن کردند و تیرها به آنان برخورد کرد.[۴۱] پس از تمام شدن نماز، سعید بن عبدالله بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید.[۴۲] . زهیر بن قین، بریر بن خضیر همدانی، نافع بن هلال جملی، عابس بن ابی شبیب شاکری، حنظلة بن سعد شبامی و... بعد از نماز ظهر، یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند.[۴۳] . پس از شهادت اصحاب امام حسین(ع)، خانواده‌اش برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم به شهادت رسید علی بن حسین(ع)، علی اکبر بود.[۴۴] علی اکبر پس از کسب اجازه از امام حسین(ع)، به نبرد رفت و امام حسین(ع) در دعایی، او را از هر حیث، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا(ص) دانست.[۴۵] . بعد از شهادت علی اکبر(ع)، دیگر برادران امام حسین(ع)، پیش از عباس بن علی(ع) به شهادت رسیدند.[۴۶] دیگر خاندان بنی هاشم نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و همگی به شهادت رسیدند، از جمله عبدالله بن مسلم بن عقیل، عدی بن عبدالله بن جعفر طیار، قاسم بن حسن و برادرش ابوبکر و برادران ابوالفضل(ع)، یعنی عبدالله، عثمان و جعفر.[۴۷] اما ابوالفضل العباس(ع)، (پرچمدار سپاه و نیز حافظ خیمه‌ها) که وظیفه آوردن آب با او بود، در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید».[۴۸] نقل شده، آخرین یار شهید امام حسین(ع)، سُوَید بن عمرو خَثْعَمی بود.[۴۹] . پس از شهادت تمامی یاران و بنی هاشم، ابا عبدالله(ع) به میدان رفت. در این هنگام، اهل بیت امام حسین(ع) بی‌تابی کردند. این بی‌تابی، امام حسین(ع) را آزده‌خاطر کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فرمود: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریاد‌رسی هست که برای خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده‌ای هست که برای خدا، ما را یاری دهد؟»[۵۰] جوابی از کوفیان به گوش نرسید. امام حسین(ع) رو به اجساد شهدا کرده با آنان گفت: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه! ای دلیران و ای جنگاوران روزگارِ زار، چرا شما را ندا می‌دهم ولی کلامم را نمی‌شنوید و شما را فرا می‌خوانم ولی اجابتم نمی‌کنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسول‌اند که بعد از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول الله(ص) دفاع کنید». با شنیدن صدای امام حسین(ع) ناله و شیون زنان بلند شد. نقل شده است در این هنگام امام سجّاد(ع) در حالی که به عصایی تکیه داده بود با شنیدن صدای پدر بیرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشیرش را حمل کند. امام حسین(ع) متوجه امام سجاد(ع) شد؛ پس ام کلثوم را مخاطب قرار داد: «او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد(ص) خالی نماند».[۵۱] . امام حسین(ع) به خیمه آمد و پس از توصیه به اهل بیتش به سکوت، با خواهران، زنان، فرزندان و کودکان خویش وداع کرد. پیراهنی برایش آوردند و امام حسین(ع) پیراهن را از چند جا پاره کرد تا از دستبرد سپاه کوفه مصون ماند و آن را زیر لباس‌ها پوشید؛ اما همین لباس هم غارت شد.[۵۲] . امام حسین(ع) وقتی طفل شیر خوارش علی اصغر را دید که از تشنگی بی‌تاب است، او را روی دست گرفت و مقابل سپاهیان دشمن برد و گفت: «ای جماعت! اگر به من رحم نمی‌کنید پس به این کودک شیرخوار رحم کنید». حرملة بن کاهل اسدی از میان سپاه کوفه تیری بر گلوی کودک زد و او را در آغوش پدر به شهادت رساند.[۵۳] . با اینکه امام حسین(ع) بعد شهادت یاران و نزدیکانش تنها مانده بود، تا مدتی کسی برای رؤیارویی آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. یک بار که امام حسین(ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفته‌اند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر او بستند.[۵۴] امام حسین(ع) با اینکه تنها بود و زخم‌های سنگینی بر سر و بدنش وارد شده بود، بی‌مهابا شمشیر می‌زد.[۵۵] حُمَید بن مسلم می‌گوید: «به خدا قسم هرگز مغلوب و شکست خورده‌ای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، امّا این چنین استوار و پردل و جسور مانده باشد. پیادگان، از هر سو بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌برد، پس آنان از راست و چپش می‌گریختند، آن‌گونه که گله گوسفند از برابر گرگی فرار کنند».[۵۶] سید بن طاووس نیز نقل کرده چون امام حسین(ع) بر صفوف دشمنان حمله می‌برد، سی هزار نیروی دشمن به یکباره عقب می‌نشستند و همانند ملخ پراکنده می‌شدند.[۵۷] . بعد از مدتی مبارزه، امام حسین(ع) به سوی حرم آمد و زنان حرم را به صبر دعوت کرد.[۵۸] سپس با یکایک زنان حرم خداحافظی کردند[۵۹] و بعد بر بالین امام سجّاد(ع) حاضر شد.[۶۰] هنگامی که امام(ع) مشغول وداع با اهل حرم بود به دستور عمر بن سعد، سپاه کوفه به خیام او حمله ور شدند و او را هدف تیرهای خود قرار دادند؛ به گونه‌ای که برخی تیرها چادرها را درید و موجبات وحشت اهل حرم را فراهم آورد.[۶۱]

امام(ع) در روز عاشورا جایی نزدیک به خیمه‌ها را برای خود معین کرده بود و از آن مکان به دشمن حمله می‌کرد و پس از حمله به همان‌جا باز می‌گشت و با صدای بلند [که همه اهل حرم بشنوند] می‌گفت: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» تا اهل حرم به صدای او دلگرم باشند و نترسند.[۶۲] پس از چند بار حمله و بازگشت، شمر بن ذی الجوشن، با تنی چند از سپاه کوفه، میان او و خیمه هایش جدایی انداخت. حسین بن علی(ع) چون چنین دید فریاد زد: وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید لااقل در دنیایتان آزاده باشید.[۶۳] . [به یادماندنی‌ترین فراز، همان سخنان امام (علیه‌السّلام) است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنین‌انداز است. آری! بعد از آن که امام (علیه‌السّلام) تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام (علیه‌السّلام) را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمه‌ها فاصله ایجاد کردند و خیمه‌های بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام (علیه‌السّلام) به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی‌سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا؛ وای بر شما! ‌ای ره‌پویان آل ابی‌سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمی‌ترسید، در دنیای خود آزادمرد باشید و به حسب (شرافت قبیله‌ای...)، خود بنگرید، چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد که‌ ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا؛ می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زنده‌ام، عصیان‌گری خود را از حرم من باز دارید.»[۸۳] [۸۴] [۸۵] [۸۶] [۸۷] [۸۸] [۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] [۹۳] ] . امام حسین (علیه‌السّلام) شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و پیوسته و در هر فرصت به سپاه دشمن حمله می‌کرد، در حالی که می‌گفت: آیا یکدیگر را به کشتن من تحریک می‌کنید؟ پس از من هرگز بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که به‌ اندازه کشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من کرامت بخشد؛ سپس به گونه‌ای که نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید، به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افکند و خون‌هایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به کمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد.[۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] حمید بن مسلم می‌گوید: «فوالله ما رایت مکثوراً قط قد قُتل ولده واهل بیته واصحابه اربط جاشاً ولا امضی جنانا منه (علیه‌السّلام) اذا کانت الرجالة لتشد علیها بسیفه فیکشفهم عن یمینه و شماله انکشاف المعزی اذا اشتدّ علیها الذئب؛ به خدا، هرگز شکست خورده‌ای را که فرزند و خانواده و یارانش کشته شده باشند، به قوت قلب و دل آرامی و جرئت او ندیده‌ام. به خدا، چه پیش از حسین و چه پس از او مانندش را ندیده‌ام. پیادگان همانند گله بزی که شیری به آنان حمله می‌کند، از راست و چپش می‌گریختند.»[۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸] [۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱] امام (علیه‌السّلام) به سپاه دشمن که تعداد آنان به سی هزار رسیده بود، یورش می‌برد و آنان همانند ملخ‌های پراکنده شده، از برابر وی فرار می‌کردند و سپس حضرت به جای نخست خود بر می‌گشت و می‌فرمود: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.»[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] . امام (علیه‌السّلام) پیوسته می‌جنگید تا تعداد زیادی از یزیدیان را کشت. سپس عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزه‌داران و تیراندازان به او حمله کردند.[۱۴۵] شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] . عمر سعد به حسین (علیه‌السّلام) نزدیک شد. در این هنگام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از خیمه‌گاه بیرون آمد و با دیدن این اوضاع، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو‌ ای عمر؟ آیا ابا عبدالله (علیه‌السّلام) را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» عمر پاسخ زینب (سلام‌الله‌علیها) را نگفت. پس زینب (سلام‌الله‌علیها) خطاب به لشکر عمر بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» در این هنگام اشک از چشمان پسر سعد بر گونه‌ها و ریش‌های او جاری شد و از زینب (سلام‌الله‌علیها) روی برگرداند.[۱۴۹] [۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] [۱۵۳] [۱۵۴] . امام حسین (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد.[۱۵۵] [۱۵۶] دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید؛ حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.[۱۵۷] . نخستین کسی که سراغ امام حسین (علیه‌السّلام) رفت، زرعة بن شریک تمیمی بود که بر دست چپ امام ضربه‌ای زد.[۱۵۸] [۱۵۹] [۱۶۰] عمرو بن طلحه جعفی هم از پشت سر بر شانهٔ حضرت ضربه محکمی زد.[۱۶۱] [۱۶۲] صالح بن وهب یزنی هم با نیزه ضربتی بر تهیگاه امام وارد کرد. بر اثر این زخم‌ها و ضربت‌ها امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب بر زمین افتاد. در این هنگام شمر در میان سپاهیانش ندا داد. چرا ایستاده‌اید؟ در بارهٔ او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است. به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند. پیادگان تحت امر شمر، امام حسین(ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمی‌آمدند و شمر آنان را به حمله تشویق می‌کرد.[۶۴] شمر بن ذی الجوشن به تیراندازان دستور داد امام حسین(ع) را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام حسین(ع) پر از تیر شده بود.[۶۵] امام حسین(ع) عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند.[۶۶] جراحات وارد و خستگی ناشی از جنگ، امام حسین(ع) را به شدت کم‌توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند، تیر سه‌شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست.[۶۷] مالک بن نُسَیر با شمشیر، ضربه‌ای بر سرِ امام حسین(ع) زد که بند کلاهخود امام(ع) پاره شد.[۶۸] زرعة بن شریک تمیمی ضربه‌ای به شانه چپ امام حسین(ع) و سَنان بن اَنَس هم تیری به گلوی امام زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه‌اش بر پهلوی امام زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.[۶۹] . شمر بن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد که ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد، قشعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفی، صالح بن وهب یزنی، سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی از جمله آنان بودند به سوی امام حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار امام تشویق می‌کرد؛[۷۰] اما کسی نمی‌پذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر امام حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد، دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۷۱] و به نقلی سنان بن انس[۷۲] از اسب پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۷۳] . در زیارت ناحیه مقدسه می‌خوانیم: «هنگامی که بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهده کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند در حالی که ... بر صورت خود سیلی می‌زدند و نقاب از چهره‌ها می‌افکندند و به صدای بلند شیون می‌کردند و به سوی قتلگاه می‌شتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا می‌کرد.»[۱۶۵] [۱۶۶] [۱۶۷] [۱۶۸] . بر بدن حسین بن علی(ع)، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود[۷۴] و پس از شهادت‌اش، جامه و لوازم او را غارت و او را برهنه رها کردند. هنگامی که امام حسین(ع) در محاصره سپاه کوفه واپسین لحظات عمر را سپری می‌کرد، یکی از کودکان حرم به نام عبدالله بن حسن با مشاهده این واقعه و با وجود ممانعت زینب(س)، خیمه‌گاه را ترک کرد و شتابان به سوی عمویش امام حسین(ع) حرکت کرد. وقتی بحر(ابجر) بن کعب-و به نقلی حرملة بن کاهل اسدی- با شمشیر به امام حسین(ع) حمله‌ور شد، عبدالله دستش را سپر کرد و ضربه شمشیر دست او را قطع کرد.[۷۵] . پس از شهادت امام حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم آورد و اسب و شتر و اثاث و جامه‌ها و زینت‌های زنان را به غنیمت گرفتند. آنان در این کار بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند.[۷۶] شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان وارد خیمه‌گاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این کار اعتراض کردند.[۷۷] عمر سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.[۷۸] . عمر بن سعد در همان روز سر امام حسین(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حُمَید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که ۷۲ سر بود با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عَمرو بن حَجّاج روانه کوفه کرد.[۷۹] . به دستور عمر سعد و در اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه از جمله اِسحاق بن حَیوَه و اَخنَس بن مَرثَد، با اسبانشان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند.[۸۰] . سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمه‌ها بیرون کردند و خیمه‌ها را آتش‌زدند.[۸۱] در این هنگام زنان فریاد می‌زدند و چون چشم‌شان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند.[۸۲] عمر بن سعد که سر امام حسین(ع) و یاران و خاندان آن حضرت را نزد ابن زیاد فرستاده بود،[۸۳] خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.[۸۴] نقل کرده‌اند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب(س) نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند.[۸۵]

در ظهر عاشورا و در لحظه وداع، هنگامی که جز سه یا چهار تن از اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) باقی نماند، امام حسین (علیه‌السّلام) شلواری یمنی غیر از لباسی که به تن داشت طلب کردند و فرمودند: «اِئْتُونی بِثَوْب لا یُرْغَبُ فیهِ، اَلْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اُجَرَّدُ، فَاِنِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ؛ برایم جامه کهنه‌ای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا می‌دانم پس از شهادت لباس‌هایم ربوده خواهد شد.»[۹۴] [۹۵] [۹۶] [۹۷] شلوار تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام (علیه‌السّلام) آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ اَهْلِ الذِّمَّهِ؛ این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.»[۹۸] لباس بلندتری آوردند. امام (علیه‌السّلام) جای‌جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آن را از تنش غارت نکنند، و سپس پوشید.[۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] ولی پس از شهادت امام، دشمنان ناجوانمرد و پست آن را نیز از بدنش بیرون آوردند.[۱۰۹] [۱۱۰]

شعر-امروزعاشورابود - روضه شب و روز دهم - روز عاشورا (وقایع) - روز عاشورا (وقایع) - ويکی شيعه - روز عاشورا - دانشنامه‌ی اسلامی - روز عاشورا - ويکی شيعه - کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا - کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا - آداب و اعمال مخصوص روز عاشورا + صوت - تحریفات عاشورا - ویکی فقه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

تاريخ : پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ | 23:57 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |