سخنرانی زینب کبرا علیهاسلام دربا زاركوفه ازلهوف

روایت ا زجذ لم بن كثیرا ست كه كه گفت وارد كوفه شـد م درمحرّم سا ل 61 هـجـری موقـعی بود كه علی بن الحسین عـلیه السلام ازكربلا بكوفه میآ مد و آنها را با لشكریا ن بسیا رد ید م كه مرد م برا ی تما شا پست وبـلـنـد را گرفـته بـودنـد وچـون پیش رفـتم دیـدم عـلی بن الحسین را برشتربی روپوش سواركرده زنا ن كوفه برآنها گریا نند وشنیدم علی بن الحسین با یك ضعف ونا توا نی درحا لتی كه غل جا معه بگردن اوبود ودستها ی اورا بگردنش بسته بودند میفـرمود این زنا ن برما گریه میكنند مگرنه مردا ن آنها ما را كشتند .

وقالَ بَشیرُ بْنُ خزیم الاسْدى : وبشیر بن خزیم اسدی گوید :

وَ نَظَرْتُ الى زَیْنَبَ اِبْنَةِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ، زینب دختر علی را در آن روز دیدم،

فَلَمْ اءَرْ خَفِرَهً قَطُّ اءَنْطَقَ مِنْها، به خدا سوگند زن با حیایی را تا آن روز سخنورتر از او ندیدم؛

کَاءَنَّها تُفْرَغُ مِنْ لِسانِ اءَمِیرِ الْمُؤ مِنینَ ع ، گویا که کلمات را بازبان گویای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام جاری می نمود،

وَ قَدْ اءَوْمَاءَتْ الَى النّاسِ اءَنِ اسْکُتُوا، حضرت زینب سلام الله علیها به مردم اشاره کرد که ساکت شوید.

فَارْتَدَّتِ الانْفاسُ وَ سَکَنَتِ الاجْراسُ، ناگهان نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.

ثُمَّ قالَتْ: اءَلْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاهُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الاخْیارِ. آنگاه فرمود :ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکو کارش.

اءَمّا بَعْدُ: یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ، یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ، اما بعد : ای مردم کوفه ، ای مردمان حیله گر و خیانت کار !!

اءَتَبْکُونَ؟! فَلارَقَاءَتِ الدَّمْعَهُ، وَلا هَدَاءَتِ الرَّنَّهُ، آیاگریه می کنید ؟؟ اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.

اِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ اءَنْکاثا، همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشته ی خود را پس از محکم بافتن، یکی یکی از هم می گسست.

تَتَّخِذونَ اءَیْمانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ ، شما سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.

اءَلا وَهْلْ فیکُمْ الّا الصَّلَفُ وَالنَّطَفُ، وَالصَّدْرُالشَّنِفُ، وَمَلَقُ الاماءِ، وَغَمْزُ الاعْداءِ؟! آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، وسینه های آکنده از کینه ، ودو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود ؟

اءَوْ کَمَرْعى عَلى دِمْنَهٍ. یاگیاهى را مانید که در منجلابها مى روید که قابل خوردن نیست

اءَوْ کَفِضَّهٍ عَلى مَلْحُودَهٍ، یا به نقره اى مانید که گور مرده را به آن آرایش دهند.

اءَلا ساءَ ما قَدَّمْتُمْ لِاءَنْفُسِکُمْ اءَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَیْکُمْ وَ فى الْعَذابِ اءَنْتُمْ خالِدوُنَ. چه بدتوشه ای برای آخرت فرستاده اید؛توشه ای که همان خشم وسخط خدا است و درعذاب جاویدان خواهید بود.

اءَتَبْکُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟! آیاگریه می کنید؟ وزار می زنید؟

اِیْ وَاللّهِ فَابْکُوا کَثیرا، وَاضْحَکُوا قَلیلا. آری به خدا سوگندکه بایدگریه کنید،پس بسیاربگرییدوکمتربخندید.

فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَشَنارِها، وَلَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبدا. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.

وَ اءَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَهِ، وَ سَیِّدِ شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّهِ، و چگونه می توانیدننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص)،خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید ؟

وَ مَلاذِ خِیَرَتِکُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِکُمْ، وَ مَنارِحُجَّتِکُمْ، وَمِدْرَةِ سُنَّتِکُمْ.کسی که پناه مومنان شما، وفریادرس در بلایای شما، ومشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت، و زبان و پیشوای سنت در میان شما بود.

اءَلا ساءَ ماتَزِرونَ، وَبُعْداً لَکُمْ وَسُحْقاً، چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید ، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد.

فَلَقَدْ خَابَ السَّعْیُّ، وَتَبَّتِ الایْدی ، وَخَسِرَتِ الصَّفْقَهُ، که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است،

وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ، وَضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ. و خود را به خشم خدا گرفتار نموده اید، وخواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.

وَیْلَکُمْ یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ، وای بر شما ای مردم کوفه !

اءَتَدْرُونَ اءَیَّ کَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَیْتُمْ؟! آیا می دانید چه جگری از رسول خدا دریده اید ؟

وَاءَیَّ کَریمَهٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ؟! وچه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده اید ؟!

وَاءَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ؟! وچه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته اید؟!

وَاءَیَّ حُرْمَهٍ لَهُ انْتَهَکْتُمْ؟! و چه حرمتی از او شکسته اید؟!

لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْداءَ فَقُماءَ خَرْقاءَ شَوْهاءَ، کَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ. شما این جنایت فجیع را بی پرده و آشکار به انجام رسانید؛جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه ، تاریک و جبران ناپذیر بوده ، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است.

اءَفَعَجِبْتُمْ اءَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما، آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب می کنید؟

وَلَعَذَابُ الاخِرَهِ اءَخْزى وَاءَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ، در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شدیدتر و خوار کننده تر است و در آن روز کسی به یاری شما نخواهد آمد.

فَلایَسْتَخِفَّنَّکُمْ الْمَهْلُ، پس مهلت هایی که خدای متعال به شما می دهد موجب خوشی شما نگردد،

فَاءنَّهُ لا یَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا یَخافُ فَوْتَ الثّارِ، چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمی کند، چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد.

وَ انَّ رَبَّکُمْ لَبِالْمَرْصادِ. و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.

قَالَ الرّاوى : فَوَ اللّهِ لَقَدْ رَاءَیْتُ النّاسَ یَوْمَئِذٍ حِیارى یَبْکُونَ، وَقَدْ وَضَعُوا اءَیْدیهُمْ فى اءَفْواهِهِمْ. روای گوید : به خدا سوگند در آن روز مردم را دیدم که حیرت زده گریه می کردند و گاه دست در دهان گرفته و پشت دست به دندان می گزیدند.

وَرَاءَیْتُ شَیْخا واقِفا الى جَنْبى یَبْکى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ، از ان میان پیرمردی در کنار من ایستاده و می گریست ، چنانکه محاسن او از اشکش تر شده بود.

وَهُوَ یَقُولُ: بِاءَبى اءَنْتُمْ وَاءُمّى کُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ، وَشَبابُکُمْ خَیْرُ الشَّبابِ وَنِساؤ کُمْ خَیْرُ النِّساءِ، وَنَسْلُکُمْ خَیْرُ نَسْلٍ، لایُخزى وَلایَبْزى . بود او می گفت : پدر و مادرم فدای شما باد !! پیران شما بهترین پیران ، جوانان شما بهترین جوانان، زنان شما بهترین زنان ونسل شمابهترین نسل است؛ هر گز خوار نشده وپذیرای شکست نمی گردید.

فَقَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ یا عَمَّةِ اسْكُتِی فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی اعْتِبَارٌ وَأَنْتِ بِحَمْدِ الله عَالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَةٍ إِنَّ الْبُكَاءَ وَالْحَنِینَ لَا یرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ فَسَكَتَتْ... امام سجاد(ع) خطاب به زینب(س) فرمود: «ای عمه خاموش باش؛ باقی ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو به حمدالله ناخوانده دانایی و نیاموخته خردمند و گریه و ناله رفتگان را باز نمی‌گرداند.»

لغا ت مشكله- ختل:لاف زدن. غـدر:پیما ن شكستن. اَیما ن:سوگندها. دخـل:بمعنا ی دغـل. با طن بخلاف ظاهـر. صلف:مردلاف زن،خوراک بی مزه،ابركم با را ن پررعـد. نطف:آ لودگی به ننگ.عیب وبدی،آلودگی بعیب،پلید،مردفریبنده. شـنف:دشـمنی وكینه،دشمن دار. مـلـق:چا پلوسی کردن، بزبان بخشیدن نه بدل، غمزبا لعین:بچشم اشا رت کردن، غمزبالرجل:شتا فـتن ببدی وسخن چینی کردن.

ترجمه خطبه به شعر

درآن لحظه كه بودی ازدحا می - یكی گریا ن یكی درشاد كا می

زهرجا نب صدای جا ن خرا شی - زهرگوشه خروش واغتشا شی

اشا ره كرد تا خا موش با شید - بگفتا رم سرا پا گوش با شید

نفسها دردرون سینه برگشت - دوچشما ن سوی زینب خیره ترگشت

پس ازحمدوسپا س خا لق پا ك - درودی برمحمد شا ه لو لا ك

بگفت ای كوفیا ن سست پیما ن - كه اهل خدعه اید واهل خذلا ن

برای ما زدیده اشك با رید - زسینه نا له وفریا دآرید

الهی اشكتا ن جاری بما ند - شما را شیون وزاری بما ند

شما ما نند آن پیره زن هستید - كه هرچه با فتید ازهم گسستید

شما كه رشته ایما ن ببستید - چه شد آن عهدوپیما ن را شكستید

دوبا ره سوی كفروشرك رفتید - ندای خصم را لبّیك گفتید

شما را خصلتی جزادّعا نیست - بجزخودخوا هی وكبروریا نیست

چنا ن با شیدبرما اشك ریزا ن - تملّق گوی ما نند كنیزا ن

شما با شید ما نند علفها - كه دارد سبزی ودارد شغفها

ولی درمزبله روئیده با شد - زریشه رشه اش پوسیده با شد

ویا چون گچ كه تنها روبنا ئید - به آن آلایش قبری نما ئید

چه بد توشه برای خودنها دید - بدا م كا رهای خود فتا دید

شما را خشم حق گردید لازم - كه با دوزخ روی با شد ملازم

قسم برذا ت آ ن خلّا ق جبّار - كه میبا شید برگریه سزاوار

كنون كه ره به اهلبیت بند ید - بسی گریه كنیدوكم بخندید

شما تا با حقیقت درنبردید - بعیب وعا رخود آلوده گردید

كه با شد انعكا سش با زتا بی - نخوا هد شست لوشش هیچ آ بی

چه چیزی میتوا ن سا زد تلا فی - چنین جرم وجنا یا ت وخلا فی

چه جبرا ن میكند قتل امامی - كه آتش زد دل خیر الأنا می

جگرگوشه بختم المرسلین بود - امیدی بررسول راستین بود

ولی ذا ت حق نیكوسرشت است - كه سید برجوا نا ن بهشت است

پنا ه تكیه گا ه هربلا بود - نشا نه درمسیر راهها بود

چراغ روشن هرانجمن بود - زعیم وپیشوا ئی مؤتمن بود

زبا ن راستین حجّت حق - ولی الله اعظم نورمطلق

شما را بودمأ من درحوادث - طرازوملجا ی درهرحوا دث

ازاودین وشریعت برگرفتید - كه راه ورسم پیغمبرگرفتید

شما را بهرروزی كه خطیره - عجب وزربزرگی شد ذ خیره

فروافتید آخردرفلا كت - سرانجا م شما با شدفلا كت

بصورت دردل دوزخ بیفتید - ازاین راهی كه بد بختا نه رفتید

زكوششها ی خودنومید گردید - اسیرآنچه میترسید گردید

شما را دستها ببریده بادا - حیا ت وزندگی برچیده با دا

كن.ن عهدی كه با دشمن ببندید - بجزخسران دگرخیری نبینید

بخشم كبریا برگشته با شید - همیشه واله وسرگشته با شید

شما را ننگ وذلّت شد فراگیر - كجا جبران شود این جرم وتقصیر

بدا برحا لتا ن ای وای ای وای - با هل البیت بنمودید ایذای

چه قلبی ازپیمبرپا ره كردید - عیا ل الله را آوا ره كردید

چه خونی ریختید ازوی روی خا ك - هزارافسوس ازاین وضع اسفنا ك

چه گلها ئی كه پژمرده نمودید - برون افكنده ازپرده نمودید

عجب كا رتا سّف با ركردید - چه بد برخورد درانظا ركردید

كه نزدیك است ازآثا رآنها - شكا فد كهكشا نها آسما نها

زمین وكوهها صد پا ره گردد - بلا نا زل بسی هموا ره گردد

زظلمی كه بآ ل الله رفته - زمین وآسما نها را گرفته

عجب كردید زین كا ری كه دارید - زسقف آسما نها خون ببا رید

سزای آنچه بنمودید اكنون - كه قلب عا لمی گشته پرازخون

قیا مت آ ن عذا بی را ببینید - بسی رسوا ترازآنچه كه دیدید

بدین را ه بدی كه درتلا شید - مبا دا خوشدل ومغروربا شید

خدا تعقیب بنما ید جنا یا ت - شتا ب هرگزنسازد درمكا فا ت

ندارد وحشت ونبود منا مش - رود ازدست وقت انتقا مش

همیشه تا خدا واین جها ن است - خدا اندر كمین عا صیا ن است

عبدالحسین اشعری:درعزای مظلوم ص183

بحر طویل خطبه حضرت زینب س در کوفه

کوفه شهری است پر از فتنه و آشوب و بلا صحنه ای از کرب و بلا، خلق ز اطراف و ز اکناف روان گشته سوی شهر، گروهی به جگر سوز و گروهی به بصر اشک و گروهی زخوارج همه خشنود زخشم احد قادر معبود، همه منتظر عترت پیغمبر اسلام، به کوفه شده اعلام که از جور و جفا و ستم و گردش ایام، رسیدند به آیین اسارت حرم الله به عز و شرف و جاه، به اشک و شرر و آه ستادند و گشودند همه چشم تماشا، که ببینند اسیران شه کرب و بلا را.

در آن هلهله و شور، گروهی شده محزون و گروهی شده مسرور، گروهی زخدا دور، در آن عرصه ی محشر صدف بحر ولایت، ثمر نخل ولا، دخت علی، شیر خدا جلوه ی مصباح، هدا، شیرزن کرب و بلا، زینب کبرا، به همان شیوه ی حیدر، به همان عزت مادر، به بلندای مقام دو برادر، به فصاحت، به بلاغت، به شهامت، به شجاعت، چو یکی کوه مقاوم، به خروش دل دریا، به نهیبی که صلای علوی داشت به نام احد قادرمنان به چنین خطبه سخن گفت که دیدند به نطق اش نفس شیر خدا را.

بعد حمد احد و نعت محمد همه دیدند که آن عصمت دادار ندا داد که ای وای بر احوال شما مردم غدارِ ستم پیشه ی مکارِ جنایت گرِ بی عار، عجیب است که دارید بدین ننگ به دل ناله به رخ اشک الهی نشود اشک شما خشک و بگریید به این ننگ که بردامن آلوده نهادید، شما آن زنی استید که بگسیخت همه رشته ی خود را و شما سبزی فاسد شده در مزبله هایید، شما همچو گچ روی مزارید، ندارید به جز زشتی و پستی و دورویی که خود آراسته مانند زنان در اجنبیانید، بگریید که پستید نخندید که مستید همین لکه ی ننگی که نهادید به دامن، به خدایی خدا پاک به صد بحر نگردد، نتوان شست به آب دو جهان ننگ شما را.

وای بر حال شما مردم کوفه! به جگر پاره ی پیغمبر اسلام چه کردید که از آن، جگرِ ختمِ رسل پاره شد و سوخت، بدانید که از آتش بیداد شما سوخت دل فاطمه آن بضعه ی پیغمبر اکرم، به خود آیید و ببینید چه خون های شریفی زِ دم تیغ شما ریخته برخاک، چه تن های لطیفی که زشمشیر شما شد همه صدچاک، چه بی باک کشیدید به آتش حرم آل نبی را و کشاندید به صحرا و در و دشت زن و دختر و اطفال صغیری که نهادند سر از کثرت وحشت به بیابان و دویدند روی خار مغیلان و زدید از ره بیداد به کعب نی و سیلی ستم در حرم آل علی فاطمه ها را به خدا پیش تر از این ستم و ظلم و جنایت چه به مکه چه مدینه چه سر کوچه و بازارندیدند ندیدند قدو قامت ما را.

گر از این ظلم و ستم ابر شود آتش وباران همه خون گردد و چون سیل ببارد به زمین یا که سماوات شوند از همه سو پاره و ریزند زافلاک به روی کره ی خاک و یا باز شود کام زمین و بکشد در دل پر آتش خود خلق جهان را عجبی نیست، شما نامه نوشتید که فرزند پیمبر به سوی کوفه بیاید، در رحمت به سوی خلق گشاید، همه گفتید که باید پسر فاطمه برما ره توحید نماید، به چه تقصیر کشیدید به رویش ز ره کینه وتزویر همه نیزه و شمشیر، گه از سنگ و گهی تیر، کجا رفت جوانمردی و قدر و شرف و غیرت و مردانگی افسوس که کشتید پس از کشتن هفتاد و دوتن مثل علی اکبر و عباس نهادید به نی رأس امام شهدا را.

کوفه رفته است فرو یکسره درننگ، از این خطبه شده زاده ی مرجانه دگر شیشه ی عمرش هدف سنگ، که ناگاه سر یوسف زهرا به سرِنیزه عیان گشت همان روبه روی محمل زینب همه گفتند امان از دل زینب، به جبین خون و به رخ زخم و به لب آیه ی قرآن، چه دل انگیز صدایی، چه ندایی، چه نوایی که زمام سخن از زینب مظلومه گرفته نه همین برد دل خواهر خود را که دل دشمن خود را نه دل دشمن خود را که دل قاتل خود را همه گشتند در آن جلوه گری محو جمالش، همه مبهوت جلالش، همه دادند به انگشت نشانش، نگه او به روی زینب و زینب نگه افکند به رویش که هلالم! چه قَدَر زود غروبِ تو سیه کرد همه ارض و سما را.

گل احمد، گل حیدر، گل زهرا، همه ی آرزوی من به سر و صورت خونین و به پیشانی بشکسته ولب های به خون شسته و چشمان خدابین و به اشکی که روان است زچشمت به رگ پاره و خونی که روان است ز رگ های گلویت، نگهم کن، نگهم کن، نگهم کن که دلم پاره شد از نغمه ی قرآنِ سرت بر سر نیزه، عجبا فاطمه می گفت به من قصه ی داغ تو، نمی گفت که روزی به سر نیزه سر پاک تو بر محمل من سایه کند، لب بگشا ای به لبت آیه ی قرآن نه به من با گل نورسته خود حرف بزن، در تب و در تاب شده، بر تو دلش آب شده، تا ز تنش روح نرفته است بخوان بار دگر آیه ی قرآن و بگو ذکر خدا را. غلامرضا سازگار

دربین اینكه آن با نوبا اهل كوفه سخن میگفت ومردم منقلب وهیجا ن زده شده بودند عمرسعد دید اوضاع واحوال دگر گون میشود وبیم فـتنه میرود به شمرگفـت سرامام حسین (علیه السلام) را ببرنزدیك محمل زینب آرام میگیرد، نا گها ن شیون مردم بلند شد نگا ه كردند د ید ند سـرها ی شهدا نمو د ا ر شد پیشا پیش سرمبا رك ا ما م حسین(ع) بود وهو راس زُهـریّ قـمریّ اشـبه الخـلق برسول الله (ص)ولحیته كسواد السبح قد ا تّصل بها الخضا ب ووجهه دارة قمرطا لع والـرّیح یلعب بها یمینا وشما لا. چشم با نو زینب(س) به آن سرمطهّـرا فتا د د ید محا سنش پرخون ا ست. اشكش جا ری وبی تا ب شد سخن را قطع نمود، فـنطحـت جبینها بمقدم المحمل حتّی راینا الدّ م یخـرج من تحت قناعها. سرخود زدچنا ن بر چوب محمل - كه ازخون نا قه اش بنشست درگل. واومات الیه بحرقة وجعلت تقول - یا هلا لاً لما استتمّ كما لاً - غا له خسفه فا بدا غروبا - ما توهّـمت یا شقـیق فؤادی - كا ن هـذ ا مقـدّ را مكتوبا - یا اخی فا طم الصّغیرة كلّم - ها فقد كا د قلبها ان یذوبا - یا اخی قلبك الشّفیق علینا - ما له قـد قـسی وصارصلـیبا - یا اخی لوتری عـلـیـا عـلی الأسر - مع الیتم لایطیق وُجوبا - كلّما اوجعوه با لضّرب نا دیك - بذلّ یفـیض دمعا سكوبا - یا اخی ضُمّه الیك وقـَرِّبه - وسكِن فؤاده المرعـوبا - ما ا ذَ لّ الیتیمَ حین اُنا دی - بأ بیه ولا یرا ه مُجیبا. «نهضت حسینی ج2ص76به نقل ازلهوف ص46-وقایع عاشوراج2ص82به نقل ازلهوف ص64-زندگا نی امام حسین(ع)ص566»

چون به روی نی دید راس شاه دین را

چون به روی نی دید راس شاه دین را - گفت ای برادر من چه دل غمینم

توبروی نیزه خوش بصوت قرآن - من به پای نیزه پنجه بر جبینم

قسمت من وتو از ازل چنین بود - تو بلا نشان و من بلا نشینم

تو شهید دشت كربلا شدستی - من اسیراین قوم با مَحَن قرینم

توبروی نیزه همچنان هلالی - من میان محمل اینچنین حزینم

یا بیا جلو رو تا مرا نبینی - یا بیا عقب رو تا ترا نبینم

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد2]

روضه های یازدهم محرم تا آخرماه صفر

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.pdf

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

تاريخ : دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ | 18:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |