درامتداد تاریکی-ماجرای دستبرد اسیدی به گاوصندوق هتل!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- جوان 25 ساله ای که به گاوصندوق یکی از هتل آپارتمان های مشهد دستبرد زده بود، درحالی به چنگ پلیس افتاد که برای دیدار با دختری جوان به سر قرار رفت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود یک ماه قبل، مالک یکی از هتل آپارتمان های مشهد شکایتی را در یکی از مراکز انتظامی ثبت کرد که محتوای آن نشان می داد، متصدی پذیرش، با شگردی عجیب به گاوصندوق مهمان پذیر دستبرد زده و با سرقت چند صد میلیون تومان ارز، طلا و اشیای قیمتی متواری شده است. در پی دریافت این گزارش، نیروهای انتظامی تحقیقات گسترده ای را برای شناسایی مخفیگاه متهم فراری، در حالی آغاز کردند که بررسی های مقدماتی مشخص کرد، جوان 25 ساله ای که از حدود 5 ماه قبل مشغول کار شده بود، در سپیده دم به گاوصندوق دستبرد زده و به سوی استان هرمزگان گریخته است.
در همین حال، ردیابی های تخصصی به گروهی از افسران کارآزموده پلیس آگاهی منطقه ثامن الحجج (ع) سپرده و به این ترتیب بررسی های میدانی و کنکاش های پلیسی وارد مرحله جدیدی شد. کارآگاهان پس از بازبینی دوربین های مداربسته متوجه شدند که جوان 18 ساله ای نیز همان شب وارد بخش پذیرش شده است و نقشی در ارتکاب جرم دارد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است این گونه بود که رصدهای اطلاعاتی با استفاده از فناوری های نوین آغاز شد و دامنه تحقیقات به مرکز استان هرمزگان کشید. بررسی های بیشتر بیانگر آن بود که جوان 25 ساله مدتی قبل و در جست وجوی کار به مشهد آمده و در هتل آپارتمان مذکور به امور خدماتی و نظافتی مشغول شده ،اما در زمان کوتاهی اعتماد مالک مهمان پذیر را جلب کرده و در سمت یکی از متصدیان پذیرش مسافر به کار خود ادامه داده است.او که حالا به فرد مورد اعتمادی تبدیل شده بود، گاهی شاهد طلا و ارزهایی بود که مالک هتل آپارتمان در گاوصندوق می گذاشت. طولی نکشید که وسوسه های شیطانی به سراغ کارگر جوان آمد و طمع ثروت مانند خوره به جانش افتاد. این گونه بود که نقشه دستبرد به گاوصندوق را طراحی کرد و با حیله گری خاصی خواهرزاده اش را نیز به بهانه کمک در جذب مسافر به مهمان پذیر کشاند. او از ابتدای شب و به گونه ای که جلب توجه نکند به سمت گاوصندوق می رفت و مقداری «اسید» با شیوه ای خاص درون قفل های گاوصندوق می ریخت تا بتواند با شگرد خاصی در آن را باز کند. حدود سپیده دم روز بعد بود که ترفندهای سرقت به نتیجه رسید و او با تخریب رمز و قفل گاوصندوق، همه سکه های طلا، دلار، دینار و دیگر اشیای گران قیمت را درون ساک ریخت و با رها کردن محل کارش به سمت بندرعباس گریخت.
صبح روز بعد مالک هتل وقتی در جریان دستبرد قرار گرفت که دیگر اثری از متصدی 25 ساله پذیرش نبود!
بنابر گزارش روزنامه خراسان، ادامه اقدامات کارآگاهان پایگاه آگاهی ثامن الحجج (ع) که با ردزنی های اطلاعاتی همراه بود، به سرنخ هایی از دختری جوان رسید که نشان می داد با جوان 25 ساله فراری، ارتباط دارد و به صورت تلفنی با وی تماس می گیرد. این درحالی بود که متهم مذکور شماره تلفن های قبلی خود را از دسترس خارج کرده بود و به تماس ها پاسخ نمی داد. این ماجرا که با دستورهای خاص قاضی «صالح» (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) پیگیری می شد به شماره تلفن دیگری رسید که متهم از آن خط برای ارتباط با دختر یاد شده استفاده می کرد.
بنابراین کارآگاهان به طور نامحسوس وارد عمل شدند و دوست خیابانی وی را زیر چتر اطلاعاتی گرفتند تا این که چند روز قبل متهم 25 ساله برای دیدار با دختر مذکور قرار ملاقات گذاشت و شبانه عازم مشهد شد. او وقتی به محل قرار با دختر رسید، ناگهان کارآگاهان پلیس را دید که در اطرافش حلقه زده بودند. دقایقی بعد با انتقال وی به مقر انتظامی، بازجویی های تخصصی زیر نظر سرهنگ تاج بخش (رئیس پلیس پایگاه آگاهی ثامن الحجج (ع)) آغاز شد و این متهم به سرقت از گاوصندوق به شیوه «اسیدی» اعتراف کرد. بررسی های بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21282 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۲ مرداد
ماجرای 2 جنایت تکان دهنده دختر 14 ساله!
دختر دانش آموز، همکلاسی و برادر 9 ساله او را به طرز فجیعی کشت
سید خلیل سجادپور- تحقیقات قضایی درباره دو جنایت وحشتناک دختر 14 ساله شیروانی در حالی آغاز شد که بررسی های مقدماتی بنا بر ادعای عامل این فاجعه تکان دهنده به ارسال یک فیلم سیاه در اپلیکیشن «شاد» ارتباط دارد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای دو قتل هولناک در این پرونده جنایی هنگامی رقم خورد که دانش آموز 14 ساله ای به نام «الف» تصمیم وحشتناکی گرفت. او از حدود 2 سال قبل و از زمانی که در کلاس هفتم تحصیل می کرد با دختر همکلاسی اش به نام «ر» دوست صمیمی شده بود به طوری که به منزل آن ها رفت و آمد می کرد و در کنار یکدیگر درس می خواندند و تکالیف مدرسه را انجام می دادند، ولی آن روز افکار «الف» به هم ریخته بود و نقشه شوم و ترسناکی را در سر می پروراند. بعد از ظهر هجدهم مرداد بود که «الف» به سمت آشپزخانه رفت و در حالی کاردی را درون کیفش گذاشت که مادرش نیز لباس های کثیف را آماده شست وشو می کرد. او با همان افکار در هم ریخته از منزلشان در یکی از شهرک های شیروان بیرون آمد و سوار بر خودروهای شهری به طرف هسته مرکزی شهر به راه افتاد، اما قبل از حرکت با دوستش «ر» تماس تلفنی گرفت تا از نبود خانواده او در منزل اطمینان یابد. «ر» که نمی دانست دوست صمیمی اش چه نقشه وحشتناکی را در افکارش مرور می کند به او اطمینان خاطر داد که فقط «آ» برادر 9 ساله اش در کنار اوست و مادرش نیز در بیرون از منزل به سر می برد. دقایقی بعد «الف» به منزل دوستش رسید و زنگ خانه را به صدا درآورد. لحظاتی بعد دختر 14 ساله که به ادامه نقشه پلید خود می اندیشید به طرف سرویس بهداشتی رفت و ناگهان دوستش را صدا زد. «ر» هم بی خبر از آن چه انتظارش را می کشید به سوی «الف» رفت ولی در یک لحظه او کارد را بیرون آورد و دوست صمیمی خود را هدف ضربات هولناک قرار داد. در این هنگام «آ» (برادر 9 ساله «ر») با شنیدن صدای جیغ و فریاد دلخراش خواهرش به سوی سرویس بهداشتی دوید و خواهرش را غرق در خون دید که با ضربات مرگبار «الف» روی زمین افتاده بود اما «الف» که چهره ای خشمگین و ترسناک داشت، به کودک 9 ساله هم رحم نکرد. این دختر 14 ساله که حتی فرصت فرار و فریاد را نیز از «آ» گرفته بود، تیغه خون آلود کارد را به هوا برد و او را هم با ضربات هولناک، نقش بر زمین کرد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است دقایقی بعد «الف» کیف و لوازم خود را برداشت و خیلی خونسرد وآرام از خانه دوستش بیرون رفت و در حالی به منزل خودشان بازگشت که مادرش در حمام مشغول شست وشوی لباس های کثیف بود.
از سوی دیگر مادر «ر» که نگران فرزندانش بود، هرچه با شماره تلفن دخترش تماس می گرفت کسی پاسخگو نبود. هنوز ساعتی از این ماجرای تکان دهنده نگذشته بود که دو تن از همسایگان با درخواست مادر «ر» به منزل او رفتند و با صحنه دلخراش قتل دو فرزند وی روبه رو شدند.
هنوز همه اهالی و همسایگان در شوک فرو رفته بودند که خودروهای امدادی و پلیس به محل وقوع جنایت رسیدند و در حالی که مادر «ر » و «آ» اشک ریزان به صحنه جنایت رسیده بود، پیکر خون آلود دو فرزند وی به مرکز درمانی انتقال یافت اما معاینات مقدماتی از مرگ «ر» حکایت می کرد که هیچ گونه علایم حیاتی نداشت اما هنوز نبض ضربان اندک قلب «آ» امیدی هرچند ناچیز را برای کادر درمانی به وجود آورد به همین دلیل این کودک به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد اما روز شنبه گذشته خستگی بر تن کادر درمان باقی ماند و این کودک 9 ساله بی گناه نیز بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربات کارد جان خود را از دست داد.
بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، از سوی دیگر نیروهای انتظامی که با دستورهای ویژه قضایی تحقیقات تخصصی خود را درباره این جنایت وحشتناک آغاز کرده بودند در همان بررسی های مقدماتی به حضور «الف» در منزل مقتولان رسیدند و بلافاصله با هماهنگی مقام قضایی به منزل پدر دختر 14 ساله رفتند و در حالی او را به مقر انتظامی هدایت کردند که همه اسناد و شواهد از ارتکاب جنایت توسط وی حکایت داشت.
با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرای تکان دهنده، این پرونده جنایی در شعبه اول دادگاه کیفری یک استان خراسان شمالی زیر ذره بین تحقیقات قرار گرفت .دختر 14 ساله که در کلاس هشتم تحصیل می کرد، در همان آغاز تحقیقات پای میز قضاوت ایستاد تا به سوالات تخصصی قاضی کریمی (قاضی با تجربه دادگاه کیفری یک) پاسخ دهد.این دختر نوجوان در ادامه بررسی های قضایی به ارتکاب دو جنایت اعتراف کرد و مدعی شد فقط به خاطر یک فیلم سیاه در اپلیکیشن شاد (اپلیکیشن مربوط به آموزش و پرورش) دست به چنین جنایت تکان دهنده ای زده است که به اشتباه برایش ارسال شده بود!
براساس گزارش روزنامه خراسان، درهمین حال دکتر «حسین میلانی شیروان» (وکیل متهم به قتل) در تماس تلفنی خبرنگار روزنامه خراسان، با تسلیت به خانواده مقتولان، ضمن تایید این خبر گفت: اگر چه «الف» به قتل دوست خود و برادر وی اعتراف کرده است اما هنوز ادعاها و اظهارات وی در مرحله تحقیقات است و او ابتدا باید تحت درمان قرار گیرد. دکتر «میلانی» همچنین با اشاره به نبود کانون اصلاح و تربیت مخصوص دختران نوجوان در استان خراسان شمالی، تاکید کرد: متاسفانه این موضوع یکی از مشکلات مهم قضایی در استان خراسان شمالی است و به همین دلیل با دستور ویژه مقام قضایی، این پرونده به مشهد (مرکز استان خراسان رضوی) ارسال شد تا ادامه دادرسی در استان خراسان رضوی انجام شود.
این وکیل دادگستری اضافه کرد: هم اکنون موضوعی که از سوی «الف» مطرح می شود مربوط به یکی از دوستان مشترک بین او و «ر» (مقتول) است که بنا به ادعای «الف»، موجب ارسال اشتباه یک فیلم سیاه در اپلیکیشن شاد برای وی شده است اما باید تحقیقات قضایی بیشتری در این باره صورت گیرد.
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21283 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۳ مرداد
سرنوشت تلخ!
هشت سال قبل در حالی از همسرم طلاق گرفتم که روزهای وحشتناکی را پشت سر گذاشتم و تا سر حد مرگ پیش رفتم چرا که شوهرم مردی معتاد بود و هنگامی که دچار توهم های ناشی از استعمال مواد مخدر صنعتی می شد مرا تا سر حد مرگ کتک می زد و آخرین بار نیز با آب جوش همه پیکرم را سوزاند و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 42 ساله که برای پیگیری پرونده دخترش وارد مرکز انتظامی شده بود با بیان این که می ترسم سرنوشت تلخ من برای دخترم نیز تکرار شود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: زمانی که 18 سال بیشتر نداشتم به عقد جوانی درآمدم که در یکی از سازمان های دولتی استخدام شده بود. به همین دلیل هم، اعضای خانواده ام به این ازدواج رضایت دادند و این گونه زندگی مشترک من و «غلامرضا» در حالی آغاز شد که من خیلی به ادامه تحصیل علاقه مند بودم. او هم وقتی علاقه مرا دید با ادامه تحصیلاتم موافقت کرد و بدین ترتیب من تا مقطع کارشناسی ارشد درس خواندم و در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به فردی صاحب نظر تبدیل شدم، اما زندگی من متاسفانه در مسیر سراشیبی و سقوط قرار گرفت چرا که فقط 2 سال بعد از آغاز زندگی مشترک، متوجه اعتیاد شوهرم به مواد مخدر سنتی شدم، با وجود این نمی خواستم طلاق بگیرم و به دنبال سرنوشت خودم بروم. آن زمان همین دختر بزرگم را باردار بودم و به امید این که روزی «غلامرضا» مسیر درست زندگی را پیدا می کند، همچنان سختی ها ومشکلات را تحمل کردم تا این که فهمیدم هرچه درز لباس های فرم همسرم را می دوزم باز هم این درزها باز می شوند. طولی نکشید که اوضاع مالی همسرم به طور ناگهانی رو به بهبود گذاشت. حالا دیگر در مدت دو سال خانه و خودرو خرید و گوشی تلفنش را هم از نوع گران قیمت تهیه کرد. اگر چه «غلامرضا» روزهای شادی را می گذراند ،اما این تغییر ناگهانی در زندگی مرا آزار می داد و نمی دانستم این همه پول چگونه به حساب بانکی او واریز می شود. خلاصه وقتی با حساسیت موضوع را دنبال کردم تازه فهمیدم که شوهرم در میان درز لباس های فرمش، مواد مخدر جاسازی می کند و آن ها را به داخل سازمانی انتقال می دهد که در آن جا کار می کند و سپس مواد مخدر را به دیگر افراد می فروشد. از سوی دیگر هم چون او با لباس های فرم تردد می کرد نگهبانان آن سازمان، او را بازرسی بدنی نمی کردند به همین دلیل هم طی چند سال وضعیت اقتصادی شوهرم تغییر کرد. با همه این اوصاف، طولی نکشید که آه و ناله خانواده های افرادی که شوهرم به آن ها مواد مخدر می فروخت، دامن او را گرفت و خودش به مصرف مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه و کریستال روی آورد. او زمانی که پس از استعمال شیشه دچار توهم می شد به سوی من حمله می کرد و مرا زیر مشت و لگد می گرفت. این درحالی بود که من صاحب 3 فرزند شده بودم و به خاطر آینده آن ها این رفتارهای خطرناک را هم تحمل می کردم تا این که روزی او در همان حالت توهم، کتری آب جوش را روی پیکرم ریخت و من از شدت درد و سوزش بیهوش شدم. وقتی چشمانم را در بیمارستان گشودم که اعضای خانواده ام به خاطر نجات من از مرگ، دست به دعا برداشته بودند.
خلاصه دیگر نتوانستم به این زندگی تلخ ادامه بدهم و بلافاصله تقاضای طلاق دادم. اکنون 8 سال از ماجرای طلاقم می گذرد و من با نویسندگی و کارشناسی در حوزه کودک و نوجوان، موفق شدم فرزندانم را زیر بال و پر خودم بگیرم و آن ها را بزرگ کنم ،اما دختر 20 ساله ام که پس از آشنایی خیابانی با پسر همسایه، تن به ازدواجی احساسی و عاطفی داد، حالا در مسیر سرنوشت تلخ من قرار گرفته است و نامزدش با دختران دیگر ارتباط خیابانی دارد. به همین دلیل به مرکز مشاوره آمده ام تا مرا یاری کنید.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با تاکید سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) بررسی های تخصصی و کارشناسی مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای ریشه یابی این ماجرا و ارائه راهکارهای قانونی به زن جوان و دخترش آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21283 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۳ مرداد
مرگ زیر تیغ مستی!
گویی تار و پود وجودم به بدبختی و فلاکت گره خورده است چرا که از همان دوران کودکی چیزی از زندگی نفهمیدم و سرنوشتم به گونه ای رقم خورد که بعد از چند ازدواج ناموفق شاهد مرگ جوانی بودم که در یک کافی شاپ عاشقش شدم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 30 ساله که در آخرین روز خرداد گذشته، شاهد عینی صحنه جنایی هولناک بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: 11 سال بیشتر نداشتم که پدرم مرا به مردی میان سال شوهر داد اما من که حتی معنی ازدواج را نمی فهمیدم به هیچ وجه علاقه ای به او نداشتم چرا که او دختری به سن و سال من داشت به همین دلیل این ازدواج فقط یک ماه به طول انجامید و من به هر بدبختی بود با گریه و زاری از «طاهر» طلاق گرفتم دوسال بعد دوباره پدرم مرا به عقد موقت مردی درآورد که باز هم 13 سال از من بزرگ تر بود. اگرچه او خودش را جوانی مجرد معرفی کرده بود ولی خیلی زود متوجه شدم که او هم متاهل است و من زن دوم او هستم با وجود این سعی کردم سکوت کنم و به زندگی با او ادامه بدهم ولی متاسفانه «ایوب» هم به مواد مخدر اعتیاد داشت و انواع قرص های اعصاب و روان و مخدردار را نیز مصرف می کرد. بدتر از این موضوع، او مردی خیانتکار بود و با هر زن و دختر غریبه ای که آشنا می شد بلافاصله با او ارتباط برقرار می کرد و من با دیدن این صحنه ها مدام زجر می کشیدم تا این که روزی پدر و برادر کوچکم با یک دستگاه کامیون تصادف کردند و پدرم دچار معلولیت شد. به همین دلیل من که دیگر روحیه خوبی نداشتم از «ایوب» طلاق گرفتم تا از پدرم پرستاری کنم! مدت ها بود که دیگر به ازدواج فکر نمی کردم تا این که روزی دوستانم برای رهایی من از تالمات روحی، تصمیم گرفتند مرا غافلگیر کنند تا از این شرایط رها شوم. آن ها جشن تولدی را در یکی از کافی شاپ های زیرزمینی برایم برگزار کردند تا به قول خودشان لبخند را بر لبان من بنشانند. در همین گیرودار بود که متصدی کافی شاپ عاشق من شد و این گونه روابط من و «م» ادامه یافت. حالا دیگر نه تنها تلفنی با هم ارتباط داشتیم بلکه هر از گاهی یکدیگر را در کافی شاپ ملاقات می کردیم. او دوستان زیادی داشت که ساعت هایی را با یکدیگر سپری می کردند. من هم گاهی به دعوت او به منزلشان می رفتم ولی «م» رابطه خوبی با پدرش نداشت و به علت همین آشفتگی های زندگی بیشتر اوقات با برخی از نزدیکان و دوستانش، مشروبات الکلی مصرف می کرد خلاصه زندگی من و او به نوعی به یکدیگر گره خورده بود تا این که یکی از روزهای آخر خرداد در حالی مرا به خانه اش دعوت کرد که هیچ کس از اعضای خانواده اش در منزل حضور نداشت برای همین گوشی تلفنش را خاموش کرده بود تا کسی از دوستانش با او تماس نگیرد اما به ناچار جواب یکی از دوستانش به نام «س» را داده بود چون می او می دانست که «م» در خانه است و در خانه را باز نمی کند بالاخره من هم به خانواده ام دروغ گفتم و راهی منزل «م» شدم. آن شب علاوه بر «س» مرد میان سال دیگری هم که او را «دایی» صدا می زد آن جا آمدند و من برای آن که پای بساط عرق خوری نباشم به داخل اتاق رفتم اما ساعت از 2 بامداد گذشته بود که آن ها از «م» خواستند برایشان صبحانه تهیه کند! در نهایت تصمیم گرفتند به کله پزی بروند و بعد از مصرف مشروبات الکلی کله پاچه بخورند! به همین دلیل من هم با پیشنهاد «م» با آن ها همراه شدم و با پراید مرد معروف به دایی به یک کله پزی رفتیم. آن جا در حالی که همه مشغول صرف کله پاچه بودیم ناگهان «س» (دوست «م») شروع به گلایه کرد که چرا به تماس های تلفنی اش پاسخ نداده اما ادامه داد که الان نمی خواهم نزد دوست دخترت چیزی بگویم! «م» هم که از شنیدن این گلایه ها ناراحت شده بود، او را به بیرون از طباخی کشاند تا حرف دلش را بزند! من که چهره خشمگین دوست «م» را دیدم به «دایی» گفتم بیرون برود تا آن ها با هم دعوا نکنند ولی او گفت: بی خیال من بروم ماجرا بدتر می شود! در همین هنگام بود که در میان حیرت و ناباوری دیدم «س» کاردی را بیرون کشید و ضربات هولناکی را بر پیکر «م» فرود آورد. وحشت زده از طباخی بیرون آمدیم اما دیگر کار از کار گذشته بود و «م» مقابل چشمان من نفس های آخرش را می کشید. با تماس شهروندان ، پیکر خون آلود «م» را به بیمارستان بردند ولی او در حالی جان سپرد که «دایی» از ترس فرار کرد و من ناباورانه شاهد صحنه جنایت بودم ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: این زن جوان پس از انجام اقدامات مشاوره ای و روان شناختی که با راهنمایی و نظارت سرگرد محمدباقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد مشهد) صورت گرفت به مراجع قضایی معرفی شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21284 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۴ مرداد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی