درامتداد تاریکی-تیراندازی که از گرگان آمد!
دوستانم از وضعیت آشفته زندگی من خبر داشتند به همین دلیل هم مرا با ترفند کار در «پرورشگاه سگ های معروف به «اتم»» به نصرآباد کشاندند. آن ها از قبل می دانستند که من سری نترس دارم و از هیچ چیزی واهمه ندارم اما وقتی به پرورشگاه سگ های خیابانی آمدم ناگهان نقشه سرقت از طلافروشی را مطرح کردند و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات تبعه خارجی تیراندازی است که از گرگان آمده بود و با شلیک به سوی جوان طلافروش او را راهی بیمارستان کرد. این جوان 28 ساله که به «محمد پشتو» معروف است، پس از آنکه به سوالات فنی رسول مهربان (افسر پرونده) پاسخ داد در گفت وگو با خبرنگار روزنامه خراسان نیز به تشریح گذشته خود پرداخت و گفت: پدر و مادرم به طور غیرمجاز از افغانستان به ایران آمدند اما من در علی آباد گرگان متولد شدم و تا کلاس چهارم درس خواندم ولی حافظه ضعیفی داشتم و چیزی یاد نگرفتم. از همان دوران کودکی در کوره های آجرپزی کار می کردم و در فصل زمستان هم به کارگری در ساخت و ساز مسکن مشغول می شدم. چون شناسنامه نداشتم هیچ وقت نتوانستم ازدواج کنم و اکنون نیز مجرد هستم. بسیاری از دوستانم مرا «محمد پشتو» صدا می زنند و معتقد هستند که من «نترس» هستم. خلاصه در یکی از روستاهای گرگان مشغول کار بودم که یکی از دوستانم مرا برای نگهداری و مراقبت از سگ ها به نصرآباد دعوت کرد. من هم که مادر بیماری داشتم و اوضاع زندگی ام آشفته بود لوازم شخصی ام را برداشتم و به پرورشگاه سگ های معروف به «اتم» آمدم اما وقتی این جا رسیدم جوانی به نام «مانی» را دیدم که از مشهد خودروی سرقتی آورده بود و این گونه دوستانم نقشه دستبرد به طلافروشی را مطرح کردند و مدعی بودند که هیچ گونه موارد ایمنی ندارد و خیلی راحت می شود به آن دستبرد زد. من هم که به خاطر پول وسوسه شده بودم با آن ها همراه شدم. اسلحه کلاشینکف را به دست گرفتم و به همراه مانی وارد طلافروشی شدیم. بعد هم برای آن که زودتر سرقت را انجام بدهیم و فرار کنیم به پای طلافروش شلیک کردم اما از طلاها چیزی برنداشتم. آن ها فقط یک توله سگ «اتم» به من دادند که وقتی بزرگ شد آن را برای جفت گیری به نصرآباد بیاورم و توله هایش را به قیمت بالایی بفروشم! البته قرار گذاشتیم طلاها نزد همدستانم باشد تا وقتی که آب ها از آسیاب افتاد و دستگیر نشدیم طلاها را تقسیم کنیم اما کارآگاهان پلیس آگاهی فرصت هیچ کاری را به ما ندادند ومن هم پنج شنبه گذشته در یکی از روستاهای گرگان دستگیر شدم و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21287 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۸ مرداد
رهایی مرد میان سال پس از ۶۱روز اسارت در خارج از مرز ایران
توکلی - مرد میان سال جیرفتی پس از ۶۱روز اسارت از چنگال آدم ربایان آزادشد.
به گزارش خراسان ،دادستان عمومی و انقلاب جیرفت درباره ماجرای این آدم ربایی بیان کرد :۶۱روز پیش مرد میان سالی هنگام پیاده روی در کنار فرزندش در یکی از پارک های شهر جیرفت گروگان گرفته شد که با تلاش بیوقفه دادستانی و پلیس آگاهی شهرستان جیرفت در سلامت کامل آزاد شد.قاضی افشین صالحی نژاد ادامه داد: این فرد میان سال ساکن جیرفت بیش از دو ماه قبل توسط تعدادی آدم ربا گروگان گرفته شد که به مرزهای شرقی و درنهایت به خارج از مرز و کشور افغانستان انتقال داده شد.وی تصریح کرد: آدم ربایان که غیربومی استان کرمان بودند، با انگیزه مالی و اخاذی از خانواده گروگان، این فرد را ربودند.دادستان جیرفت خاطرنشان کرد: از لحظه دریافت گزارش آدم ربایی، تلاش بی وقفه نیروهای پلیس برای رهایی این فرد آغاز و با اشراف اطلاعاتی مشخص شد که متهمان فرد گروگان را به خارج از کشور انتقال داده اند.وی افزود: به همین منظور تیم مجربی از نیروهای پلیس آگاهی تحقیقات تخصصی خود را آغاز کردند و پس از دریافت سر نخهایی و انجام اقدام های خاص موفق شدند این گروگان را آزاد کنند.
صالحی نژاد اظهار کرد: تلاش های شبانه روزی بازپرس شعبه اول دادسرای عمومی وانقلاب جیرفت که شخصا در وقت اداری و خارج از وقت این موضوع را پیگیری می کرد، در رهایی گروگان تاثیر زیادی داشته است. خراسان : شماره : 21286 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۶ مرداد
13 سال زندان با یک نخ سیگار!
اگرچه طلاق پدر و مادرم از من پسری سرکش ساخت، ولی بعد از آن تبعیض بین من و برادر ناتنی ام در خانواده و درگیری هایم با نامادری، بر فرار من از خانه و پناه بردن به دوستان ناباب دامن زد تا این که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، تبهکار 38 ساله ای که به اتهام سرقت مسلحانه از طلافروشی نصرآباد تربت جام دستگیر شد با بیان این که 13 سال زندان فقط با یک نخ سیگار در دوران تحصیلم رقم خورد، درباره سرگذشت خود به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: دو ساله بودم که فرزند طلاق نام گرفتم، اما وقتی پدرم با زن دیگری ازدواج کرد، احساس حقارت و تبعیض در وجودم شعله ور شد؛ چراکه پدر و مادرم برادر ناتنی مرا بیشتر دوست داشتند و تنها به خواسته های او اهمیت می دادند. به همین دلیل با آن که به مدرسه می رفتم، اما بیشتر اوقاتم را با دوستان هم محله ای ام می گذراندم که ترک تحصیل کرده بودند و کنار یکدیگر سیگار می کشیدند. من هم اولین نخ سیگار را در کلاس اول دبیرستان لای انگشتانم گذاشتم و این گونه روزگار سیاهم را رقم زدم. حالا دیگر در دورهمی های دوستانه و حتی سر کوچه و خیابان آشکارا سیگار می کشیدم تا این که خیلی زود به مواد مخدر آلوده شدم و در کلاس دوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. از آن روز به بعد برای تامین مخارج اعتیادم به دله دزدی روی آوردم، اما برای اولین بار هنگامی که در سرویس بهداشتی یک پاساژ کیف مدارک را سرقت کرده بودم، روانه زندان شدم آن زمان 24 سال بیشتر نداشتم، ولی بعد از آزادی بلافاصله سراغ ساقی شیشه رفتم و دوباره سرقت هایم را شروع کردم. حالا دیگر هیچ وقت بیشتر از 2 یا 3 ماه در بیرون از زندان نبودم. البته خودم دوست داشتم کار کنم، اما هیچ کس به یک فرد سارق و سابقه دار کار نمی داد. همزمان با افزایش مصرف و بهای مواد مخدر، من هم سرقت های بیشتری از داخل خودروها انجام می دادم. شیوه سرقت خودروهای مدل پایین را خوب بلد بودم؛ چون خیلی از رانندگان هم موارد ایمنی را در این گونه خودروها رعایت نمی کردند. خلاصه 13 سال از عمرم را پشت میله های زندان گذرانده بودم که آخرین بار با اسماعیل (صاحب پرورشگاه سگ) در زندان آشنا شدم.
وقتی از زندان بیرون آمدم دوباره سرقت خودروها را آغاز کردم و سپس با پیشنهاد «اسماعیل» به یکی از روستاهای نصرآباد رفتم و شب را در کنار کارگر اسماعیل کریستال مصرف کردم. قرار بود با خودروی پرایدی که من از مشهد سرقت کرده بودم به طلافروشی دستبرد بزنیم، به همین دلیل من به اتفاق دیگر افرادی که آن جا بودند، در حالی به طرف طلافروشی حرکت کردیم که اسلحه کلاشینکف دست فردی به نام «محمد پشتو» بود. از سوی دیگر من از این سرقت های خرد خسته شده بودم و می خواستم پول بیشتری به دست بیاورم. این بود که با «محمد پشتو» وارد طلافروشی شدیم و او به سمت طلافروش شلیک کرد. با وجود این، طولی نکشید که کارآگاهان پلیس آگاهی در مشهد به سراغم آمدند و مرا در حالی دستگیر کردند که مقادیری از طلاها را فروخته بودم ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است این دزد 38 ساله در ادامه به سوالات تخصصی کارآگاهان با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) پاسخ داد و زوایای دیگری از ماجرای دستبرد مسلحانه به طلافروشی را فاش کرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21289 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۳۰ مرداد
کشف 2 تن سیم و کابل سرقتی از مالخر تبعه خارجی
توکلی - مالخر افغانستانی مرتبط با ۲۵ فقره سرقت سیم و کابل برق در رفسنجان به دام افتاد.به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی رفسنجان بیان کرد: به دنبال افزایش سرقت سیم و کابل برق در برخی نقاط شهرستان رفسنجان و خاموشی هایی که باعث ایجاد مشکل برای شهروندان و واحدهای صنفی شده بود، موضوع با جدیت در دستور کار پلیس قرار گرفت. سرهنگ اکبر نجفی افزود: در این زمینه نیروهای پلیس آگاهی با کنترل نامحسوس محدوده های مورد دستبرد سارقان و تجسس های بعدی ضمن اشراف اطلاعاتی با همکاری خوب پلیس آگاهی استان کرمان و اداره برق شهرستان، طی چندین روز تعقیب و مراقبت، فردی ۲۵ ساله از اتباع بیگانه را که اقدام به خرید سیم و کابل های سرقتی می کرد، شناسایی و دستگیر کردند. وی ادامه داد: این مالخر در بازجویی های ماموران به ۲۵ فقره سرقت با همدستی باندی از سارقان و مالخری از آنان اعتراف کرد و گفت، پس از سرقت، سیم و کابل های سرقتی را در زیر بار ضایعات یک دستگاه کامیونت مخفی و برای فروش به تهران منتقل می کرده است. این مسئول انتظامی با اشاره به اجرای مستمر طرح ویژه مقابله با سرقت سیم و کابل برق در سراسر شهرستان خاطرنشان کرد: از کامیونت این مالخر ۲ تن سیم و کابل سرقتی کشف و تحویل نماینده اداره برق شد.شایان ذکر است اقدامات لازم برای شناسایی و دستگیری دیگر اعضای این باند در دستور کار پلیس آگاهی قرار دارد. خراسان : شماره : 21289 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۳۰ مرداد
از عشق خیابانی تا سرقت مسلحانه!
روزگاری برای خودم کسی بودم، کارگاه بزرگ جوشکاری داشتم حتی پیمانکاری ساخت یکی از مراکز درمانی مهم در گرگان به عهده من بود، اما چرخ گردون بر وفق مراد من نچرخید چرا که از همان دوران نوجوانی تحت تاثیر وسوسه های یکی از خرده فروشان مواد مخدر قرار گرفتم و بعد از ازدواج هم با خیانت هایی روبه رو شدم که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد میان سالی که عضو باند مخوف سرقت مسلحانه از طلافروشی نصرآباد است که پانزدهم مرداد رخ داد و موجی از ترس و وحشت را در شهر ایجاد کرد، با بیان سرگذشت خود به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: تا مقطع راهنمایی در شهر گرگان (مرکز استان گلستان) درس خواندم اما بعد از سکته پدرم، درس و مدرسه را رها کردم تا کمک خرج زندگی خواهران و برادرانم باشم ،به همین دلیل هیچ گاه راهنمای درستی در زندگی نداشتم و مسیر را به اشتباه رفتم اما خلافکاری های من از روزی شروع شد که یکی از خرده فروشان مواد مخدر در پارک نزدیک محل سکونت مان، مرا با پرداخت مبالغی وسوسه کرد تا در پارک از مواد مخدر او مراقبت و نگهداری کنم! آن زمان نوجوانی حدود 14-15 ساله بودم و از این که پول هنگفتی به دست می آوردم خیلی رضایت داشتم اما طولی نکشید که خودم فروش حشیش در پارک را آغاز کردم و به خرده فروش مواد مخدر تبدیل شدم. ولی هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم که توسط نیروهای انتظامی دستگیر و به مدت یک سال و نیم راهی زندان شدم. بعد از آزادی از زندان بود که عاشق دختری در گرگان شدم، من با یکی از اطرافیان آن دختر دوست بودم و به همین دلیل هم خیلی زود با او ارتباط برقرار کردم و بعد هم به خواستگاری اش رفتم اما بعد از ازدواج و در حالی که 2 فرزند داشتم او آن قدر زیر گوشم زمزمه کرد تا این که حق «طلاق» را از من گرفت، من هم که نمی فهمیدم چه می کنم حق «طلاق» را به همسرم دادم.
مدتی بعد از این ماجرا بود که پیامک هایی از سوی دادگاه برایم ارسال می شد که به دستگاه قضایی مراجعه کنم ولی همسرم مدعی بود این پیامک ها الکی است! من هم توجهی نمی کردم تا این که روزی متوجه شدم او در یک تماس تلفنی به فردی که آن سوی خط بود از «طلاق» سخن می گوید و ادعا می کند که از من طلاق گرفته است! باورم نمی شد ولی حقیقت داشت خلاصه همسرم با یکی از کارگران کارگاه جوشکاری من ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت.
این موضوع تاثیر بدی بر روح و روانم گذاشت و اعتماد و اطمینان مرا به هر چیزی از بین برد!
بالاخره حدود 2 سال بعد دوباره خودم را پیدا کردم و با دختر باوقار دیگری که شرم وحیا را خوب می فهمید ازدواج کردم اما باز هم روزگار با من سر ناسازگاری داشت به گونه ای که کار و کاسبی ام کساد شد و من که بیکار شده بودم با پول یارانه زندگی را می گذراندم تا این که با یک تصمیم اشتباه دیگر به تربت جام مهاجرت کردم. این جا بود که با «اسماعیل» (پرورش دهنده سگ های معروف به اتم) و دیگر اعضای باند سرقت مسلحانه آشنا شدم.
آن ها می گفتند طلافروشی نصرآباد هیچ گونه امکانات ایمنی ندارد و خیلی راحت می توانیم طلاها را سرقت کنیم البته برنامه ای برای شلیک نداشتیم اما وقتی من و «ابراهیم» (یکی دیگر از اعضای باند) داخل خودروی پراید سرقتی نشسته بودیم ناگهان صدای شلیک آمد و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است متهمان این پرونده با دستورهای ویژه قضایی و با حضور کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی چگونگی و جزئیات ماجرای دستبرد مسلحانه به طلافروشی نصرآباد را در حالی بازسازی کردند که بسیاری از شهروندان به قدردانی از عملکرد سریع پلیس پرداختند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21290 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۳۱ مرداد
راز مرگ «ستاره» در آلونک مخروبه!
همسر مطلقه ام از رجوع به من پشیمان شده بود!
سید خلیل سجادپور- بعد از آن که همسرم را طلاق دادم و با زن دیگری در شهرستان ازدواج کردم ماجرا به گونه دیگری رقم خورد چرا که پس از گفت وگو با همسر سابقم، او تصمیم گرفت به خاطر فرزندان مان دوباره به زندگی مشترک با من بازگردد اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم به قتل 31 ساله ای که بعد از سال ها فرار و زندگی مخفیانه، در چنگ عدالت گرفتار شده بود دوباره قدم در محلی گذاشت که 6 سال قبل و در یک روز سرد زمستانی، همسر سابقش را بی رحمانه در آلونک مخروبه زمین بزرگ محصور به قتل رسانده بود.
«اسماعیل- ف» که حلقه های زنجیر قانون بر دست و پایش خودنمایی می کرد، لحظاتی بعد مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت تا راز مرگ «ستاره» در آلونک مخروبه را فاش کند، اما قبل از آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) در حضور قاضی ویژه قتل عمد به تشریح خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی و چگونگی دستگیری متهم به قتل فراری پرداخت و گفت: صبح ششم دی سال 1396 بود که نگهبان زمین محصوری در انتهای بولوار امامت و حاشیه بزرگراه امام علی (ع) با پلیس تماس گرفت و از وجود جسد یک زن در آلونک داخل زمین خبر داد. وی افزود: طولی نکشید که به همراه قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع جنایت) عازم محل مذکور شدیم و تحقیقات گسترده ای را با دستورهای خاص و راهنمایی های قاضی وقت شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد آغاز کردیم.بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که زن 22 ساله با شال گردن (روسری) خودش خفه شده است. در همین حال مدارکی از کیف دستی کنار جسد به دست آمد که سرنخ های مهمی برای پیگیری این جنایت شد و هویت مقتول را فاش کرد که «ستاره» نام داشت. سرهنگ نجفی ادامه داد: تحقیقات از خانواده مقتول نیز به نتایجی رسید که نشان می داد زن 22 ساله مطلقه، آخرین بار به همراه همسر سابقش از منزل خارج شده است تا به دیدار فرزندانش برود اما دیگر بازنگشته بود.
رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی اضافه کرد: با همین فرضیه، بی درنگ رصدهای اطلاعاتی زیر نظر مستقیم مقام قضایی شروع شد و بسیاری از مکان های احتمالی اختفای متهم در منطقه صالح آباد تربت جام نیز زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت اما بررسی های تخصصی مشخص کرد که متهم به تهران گریخته است و زندگی مخفیانه ای دارد.
بنابراین تصاویر و مشخصات کامل وی به همه مراکز انتظامی و مرزبانی اعلام شد و تحقیقات در حالی ادامه یافت که قاضی «محمود عارفی راد» ، رسیدگی به این پرونده جنایی را در سمت قاضی ویژه قتل عمد مشهد به عهده گرفت. (قاضی میرزایی پس از مدتی خدمت در شعبه های دادگاه کیفری یک خراسان رضوی هم اکنون از مقامات ارشد دادگستری خراسان جنوبی است).سرهنگ ولی نجفی به تشریح ماجرای دستگیری «اسماعیل – ف» نیز پرداخت و گفت: طولی نکشید که با دستورهای ویژه قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب، ردزنی های پلیسی وارد مرحله جدیدی شد و سرنخ هایی از حضور متهم در استان سمنان به دست آمد و در حالی که گروهی تخصصی از کارآگاهان تحقیقات گسترده ای را برای شناسایی مخفیگاه متهم فراری آغاز کرده بودند ناگهان سوم تیر ماه گذشته مرد 31 ساله ای با نام مستعار در شاهرود به اتهام آدم ربایی دستگیر شد که با واکاوی های دقیق کارآگاهان آگاهی شاهرود هویت واقعی این فرد فاش و مشخص شد که او همان «اسماعیل – ف» متهم به قتل فراری است بنابراین تصویر وی از طریق فضای مجازی به مشهد ارسال شد و با تایید موضوع در پلیس آگاهی خراسان رضوی، متهم در یک گفت وگوی تلفنی به ارتکاب قتل همسرش اقرار کرد و سپس با هماهنگی های قاضی «عارفی راد» متهم یاد شده به اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی انتقال یافت.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در ادامه بازسازی صحنه قتل، متهم به همسرکشی نیز پس از تفهیم اتهام از سوی قاضی ویژه قتل عمد به معرفی کامل خود پرداخت و با تشریح زوایای مختلف از این جنایت هولناک گفت: وقتی با همسرم به اختلافات خانوادگی خوردیم صاحب 2 فرزند بودیم اما این ناسازگاری ها تا حدی شدت گرفت که او بالاخره از من جدا شد. من هم بعد از چند ماه به صالح آباد تربت جام رفتم و با زن دیگری ازدواج کردم. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که با همسر سابقم صحبت کردم و او رضایت داد به خاطر فرزندانمان به زندگی مشترک با من بازگردد و ما دوباره به هم رجوع کنیم. من هم که از «طلاق» پشیمان بودم خیلی خوشحال شدم و همسر دوم خودم را «طلاق» دادم تا به زندگی دوباره با «ستاره» بازگردم اما وقتی مقدمات ازدواج دوباره با «ستاره» را فراهم کردم ناگهان نظر او عوض شد و به قول و قرارهایش پشت پا زد. به همین دلیل من صبح پنجم دی سال 96 به منزل مادرش رفتم و او را به بهانه دیدار با فرزندانمان به بیرون از خانه کشاندم . در همین حال «ستاره» از من مبلغی پول تقاضا کرد که با یکدیگر به طرف پیچ ساغروان رفتیم تا من اجاره منزلی را که آن جا داشتیم از مستاجر بگیرم و به همسرم بدهم ولی در میانه راه او باز هم تاکید کرد که قصد بازگشت به زندگی مشترک با مرا ندارد! من هم که عصبانی بودم به او گفتم چرا این طوری شدی؟ حالا تیپ می زنی؟ و ...
به گزارش روزنامه خراسان متهم این پرونده جنایی که به سوالات فنی و گاهی انحرافی مقام قضایی پاسخ می داد در ادامه اضافه کرد: بعد از این گفت وگوها به یک اغذیه فروشی در نزدیکی پلیس راه امام هادی (ع) رفتیم و ساندویچ خوردیم بعد هم با اتوبوس به طرف پارک ملت به راه افتادیم اما در نزدیکی پل قائم (عج) از اتوبوس پیاده شدیم. هوا سرد بود به همین دلیل از «ستاره» خواستم تا با هم به درون آلونکی برویم که در حاشیه فضای سبز بزرگراه داخل زمین محصور قرار داشت.
آن جا وقتی دوباره سخن به موضوعات اخلاقی کشید او به خواهرم توهین کرد که اگر مردی جلوی او را بگیر! به همین دلیل خیلی عصبانی شدم و شالی را که به عنوان روسری استفاده می کرد دور گردنش پیچاندم و محکم کشیدم تا خفه شد و از آن جا با اتوبوس به تهران گریختم و مدت زیادی را در شهرهای مختلف سرگردان بودم تا این که در شاهرود گرفتار شدم و هویت واقعی ام لو رفت.بنابر گزارش روزنامه خراسان، در پی اعترافات صریح متهم به قتل، وی با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد، روانه زندان شد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل دادرسی را طی کند.
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21290 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۳۱ مرداد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مشاوره حقوقی