درامتداد تاریکی-وحشت آفرینی شیاطین صدمتری بازنگ های رسوایی!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور -باند مخوف زورگیری از رانندگان در بزرگراه صد متری مشهد هنگامی متلاشی شد که «زنگ رسوایی» برای تعدادی از طعمههای اعضای این باند به صدا درآمد. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سوم مرداد گذشته راننده ۵۳ سالهای که در بزرگراه صد متری مشهد تردد میکرد ناگهان با زن جوانی در حاشیه بزرگراه روبرو شد که گویی به انتظار تاکسی ایستاده است .مرد راننده بیدرنگ پدال ترمز را فشرد و مقابل او توقف کرد. زن با طنازی و عشوهگری خاصی درون خودرو نشست و بلافاصله سر صحبت را با راننده میانسال باز کرد و از هر دری سخن گفت وسپس پیشنهاد شیطانی و رفاقت عاشقانه را مطرح کرد. راننده خودرو که غافلگیر شده بود نگاهی ناباورانه به زن جوان انداخت و تسلیم وسوسه شیطانی شد. در این هنگام مسافر جوان او را به سوی سوئیتی در اطراف صد متری کشاند که برای مدت کوتاهی اجاره کرده بود. دقایقی بعد زن جوان آبمیوهای را به شکار نگون بخت خود تعارف کرد که به مواد بیهوشی آلوده کرده بود. راننده مذکور هم بدون توجه به فرجام این وسوسه شیطانی، آبمیوه را سر کشید اما هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که احساس گیجی و خواب آلودگی کرد. در همین اثنا ناگهان دو جوان قلدر و عصبانی وارد سوئیت شدند و مرد راننده را که هنوز سایه روشنهایی از مردان خشن را میدید به شدت زیر مشت و لگد گرفتند و از آنجا گریختند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: ۲۴ ساعت از این حادثه تلخ گذشته بود که مرد راننده به هوش آمد، وقتی چشمانش را باز کرد در همان خانهای قرار داشت که یک روز قبل به همراه زن جوان به آن جا آمده بود ولی هیچ یک از اموالش نبود، تازه فهمید در چنگ باند زورگیری افتاده است و آن ها حتی گوشی تلفن، مدارک ،انگشتر نفیس و پولهایش را به سرقت بردهاند. دقایقی در افکار خود غرق شد اما نمیتوانست برای این رسوایی تصمیمی بگیرد وحشت زده و نگران به یاد خودرواش افتادو سراسیمه از منزل بیرون آمد اما خوشبختانه زورگیران خودرو را با خود نبرده بودند. مرد راننده نفس راحتی کشید و به طرف منزلش به راه افتاد .خانوادهاش که بسیار نگران و مضطرب بودند با دیدن او غوغایی به راه انداختند و از این که او را سلامت میدیدند خیلی خوشحال بودند، ولی این خوشحالی دوام چندانی نداشت چرا که زنگ رسوایی او در گوشی تلفن همسرش به صدا درآمد. وقتی همسر راننده کلید پاسخ را فشرد رنگ از چهرهاش پرید، باورش نمیشد. بلافاصله اینترنت گوشی را روشن کرد. او شوک زده به تصاویری از شوهرش نگاه میکرد که بسیار زننده و خصوصی بودند. زنگ رسوایی برای مرد راننده به صدا درآمده بود و شیاطین صد متری تصاویری زشت را برای خانواده او فرستاده بودند ولی زنگ رسوایی پایانی نداشت. یکی از زورگیرها از آن سوی خط تهدید کرد که اگر ۴۰ میلیون تومان پرداخت نکنند آن تصاویر را به همراه عکس و فیلمهای زننده دیگر به همه مخاطبین گوشی تلفنش ارسال میکند !مرد راننده که حالا دیگر آبروی خود را در خطر میدید چارهای جز مراجعه به پلیس نیافت .
بنابر گزارش روزنامه خراسان این گونه بود که مرد راننده راهی کلانتری شد و ماجرای «زنگ رسوایی»را مو به مو گزارش داد. با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع و احتمال وقوع جرایم بیشتر توسط اعضای باند مخوف «شیاطین صدمتری» این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان(رئیس پلیس مشهد)به گروهی از کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم خشن سپرده شد تا تحقیقات گستردهای برای شناسایی و دستگیری اعضای این باند آغاز شود. بالاخره پس از گذشت حدود ۱۵ روز از این ماجرای تکان دهنده سرنخهایی از یک زن جوان سابقهدار به دست آمد که احتمال میرفت یکی از شیاطین صد متری باشد. به همین دلیل کارآگاهان مراتب را به قاضی اسماعیل عندلیب( معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و سپس با راهنمایی و دستورات خاص قضایی به ادامه تحقیق پرداختند. آن ها در مدت کوتاهی و باپایشهای اطلاعاتی موفق شدند زن جوان را سوار بر یک دستگاه پراید در حالی شناسایی کنند که به همراه یکی دیگر از اعضای این باند در مسیر بولوار خواجه ربیع در تردد بود .کارآگاهان بیدرنگ خودرو را در خیابان «مهرمادر»متوقف و زن و مرد ۲۴ و ۲۵ ساله را به مقر انتظامی انتقال دادند دو عضو این باند که به مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه اعتیاد دارند در بازجوییهای تخصصی و مواجهه با چند مال باخته دیگر به ۵ فقره زورگیری و اخاذی از رانندگان بزرگراه صد متری اعتراف کردند.در همین حال بررسیهای پلیس نشان داد که زورگیرها از گوشیهای سرقتی طعمههای قبلی خود برای ارسال تصاویر واخاذی از طعمههای جدید خود استفاده میکردند و همچنین مدارک سرقتی را نیز به مالکان سوئیتهای اجارهای میدادند تا سرنخی از خود بر جایی نگذارند اما خالکوبی روی دست یکی از اعضای اصلی باند سرنخ مهمی برای شناسایی آنان شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان بررسیهای بیشتر درباره جرایم احتمالی دیگر اعضای این باند مخوف در حالی ادامه دارد که متهم فراری دیگر این پرونده نیز تحت تعقیب پلیس قرار گرفته است. خراسان : شماره : 21296 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۷ شهريور
وقتی دنیا بر سرم آوار شد!
در دلم آرزو میکردم آنچه در ذهنم میگذرد خلاف واقع باشد. غوغای عجیبی روح و روانم را به هم ریخته بود اما همچنان به تعقیب همسرم ادامه میدادم تا این که او و دو مرد دیگر وارد خانهای در حاشیه شهر شدند. تردیدم برای گزارش به پلیس بینتیجه ماند و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،مرد ۳۷ ساله که با چشمانی اشک آلود و روحی آزرده، وارد مرکز انتظامی شده بود ،سفره درد و دلهایش را در اتاق مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گشود و با بیان رازی که زندگی اش را درآستانه نابودی قرار داده بود به کارشناس اجتماعی گفت: چندین سال قبل به طور سنتی با «سیما» آشنا شدم و پای سفره عقد نشستم .دوران نامزدی ما دو سال طول کشید تا اینکه خانواده همسرم شرایط آغاز زندگی مشترکمان را مناسب دیدند و بدین ترتیب من و «سیما »روزگاری سرشار از عشق و عاطفه را آغاز کردیم. یک سال بعد هنگامی که دخترم «الینا»به دنیا آمد این مهر و محبت عاشقانه نیز دوچندان شد .در همین شرایط همسرم تصمیم گرفت که در بیرون از منزل کار کند اما من مخالفت کردم و به او گفتم بهتر است همه وقت خود را صرف تربیت «الینا» کند و به خانه داری مشغول شود .اما هنوز پسرم قدم در این جهان نگذاشته بود که آرام آرام اوضاع اقتصادی من ضعیف شد و به همین دلیل تصمیم گرفتم بعد از پایان ساعت کارم در کارگاه تولیدی ظروف یکبار مصرف، با خودروی پرایدم مسافرکشی کنم. اگرچه حالا تا پاسی از شب کار میکردم ولی زندگی توام با آسایش و رفاه برای همسر و دو فرزندم ساخته بودم.« سیما »بیشتر پولی را که ازمن برای مخارج زندگی میگرفت خرج ظاهر و پوشش خودش میکرد با وجود این اوضاع بدی نداشتم تا این که به مرور رفتار و اخلاق همسرم تغییرکرد او نه تنها عاطفه و مهربانی گذشته را نداشت بلکه خیلی سرد و بیروح با من روبرو میشد و هر بار که از بیرون با تلفن همراهش تماس میگرفتم یا در منزل خواب بود و یا اصلاً پاسخ تماسهایم را نمیداد. این وضعیت مرا به تردید واداشت تا این که روزی یکی از همسایگان واحد آپارتمانی مرا به کناری کشید و با دودلی خاصی راز هولناکی را برایم فاش کرد. او گفت: همسرت درطول روزکه شما در خانه نیستید در منزل را به روی فرزندانش قفل میکند و تا پاسی از شب به خانه باز نمیگردد! دیگر چیزی نمیفهمیدم به طوری که گویی در عالم دیگری زندگی میکنم سوءظن و بدبینی سراسر وجودم را فرا گرفته بود افکار و خیالات متفرق هم کارساز نبود، بالاخره تصمیم گرفتم همسرم را تعقیب کنم. آن روز وانمود کردم سر کار میروم اما در بیرون از منزل منتظر «سیما »ماندم. چند ساعت بعد همسرم از خانه بیرون آمد، فقط در دلم آرزو میکردم همه سوءظنهایم تنها بدبینی بیهوده باشد! حدود ظهر بود که در نزدیکی منزلمان سوار یک دستگاه پژو ۲۰۶ شد که دو مرد دیگر هم سرنشین آن بودند. با چشمانی اشکبار به اعتماد از دست رفته میاندیشیدم و همچنان به تعقیب ادامه میدادم تا این که در حاشیه شهروارد یک خانه ویلایی شدند. در دوراهی تردید مانده بودم که با پلیس ۱۱۰ تماس بگیرم یا خودم این ماجرای اسرارآمیز را پیگیری کنم! هنوز تردیدهایم به نتیجه نرسیده بود که مرد معتادی از کنارم گذشت، او را صدا زدم و با پرداخت مبلغی پول از او خواستم زنگ آیفون تصویری منزل را به صدا درآورد و به اهالی آن خانه بگوید شیشه های خودرو پژو پایین است. با این شگرد وقتی یکی از آن دو نفر بیرون آمد و به طرف خودرو رفت من هم پنهانی وارد خانه شدم اما از آنچه میدیدم دنیا روی سرم آوار شد .باورم نمیشد همسرم با وضعیتی زننده در کنار آن مردان مشغول استعمال مواد مخدر صنعتی بود !حالا دیگر من فقط مردهای متحرک بودم که بدون مشاجره و درگیری از خانه خارج شدم! تمام روز را در خیابانها سرگردان بودم و به زندگی از دست رفتهام میاندیشیدم. شب هنگام وقتی به خانه بازگشتم« سیما» به پایم افتاد و ملتمسانه از من خواست او را ببخشم و از گناهش درگذرم! او گفت :مدتی قبل در فضای مجازی با پسری آشنا شدم که با وسوسههای شیطانی مرا ترغیب به استعمال مواد مخدر کرد. من هم با پولهایی که برای مخارج زندگی از تو میگرفتم مواد مخدر میخریدم اما این پولها برای هزینههای سنگین اعتیادم کافی نبود، به همین دلیل سعی میکردم به روابط خودم در فضای مجازی ادامه دهم و از این طریق پولی به دست بیاورم که تو به من مشکوک نشوی! ولی مقدار مصرفم هر روز بالا میرفت ومن هم با ارسال عکس و فیلم برای دیگران و شبکههای اینترنتی از آنان به نوعی اخاذی میکردم!و...
خلاصه همسرم به شدت اشک میریخت و التماس میکرد که دیگر چنین رفتاری را تکرار نخواهد کرد ولی دیگر او برایم مانند یک پیکر بیجان بود که نمیتوانستم در کنارش به زندگی مشترک ادامه بدهم. به همین خاطر تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس گزارش بدهم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در پی اعلام شکایت این مرد جوان بررسیهای قانونی و اقدامات مشاوران این پرونده با صدور دستورات ویژهای از سوی سرگرد لطفی( رئیس کلانتری رسالت مشهد) به کارشناسان اجتماعی دایره مشاوره و مددکاری کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21296 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۷ شهريور
زندگی در شکنجهگاه!
با آن که ۵ ماه بیشتر از ازدواجم نمیگذرد اما گویی در یک شکنجهگاه روزگارم را سپری میکنم چرا که همسرم مدام مرا مانند شکنجهگران فیلمهای سینمایی کتک میزند و ...به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن ۴۲ سالهای است که با ترفندی خاص خواهرش را از کتک کاریهای شوهرش مطلع کرد و او نیز از پلیس استمداد طلبید. این زن جوان که مدعی بود قانون باید تکلیفش را روشن کند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند خانواده ۸ نفره هستم که از استان خراسان شمالی به مشهد مهاجرت کردیم. پدرم بنای ساختمانی بود اما درآمد خوبی داشت به طوری که چند مغازه و منزل خرید و به اجاره واگذار کرد. من هم در این شرایط تا مقطع دیپلم درس خواندم اما هنوز با امتحانات پایان سال درگیر بودم که روزی پدرم از داربست سقوط کرد و خانه نشین شد. بعد از این ماجرا نگهداری از پدر را به عهده گرفتم چرا که خواهر و برادرانم ازدواج کرده بودند و مادرم نیز به تنهایی از عهده این کار بر نمیآمد. پدرم از شدت درد تا صبح ناله میکرد و داد میکشید به همین دلیل یکی از آشنایان پیشنهاد استفاده از مواد مخدر را برای تسکین دردهایش مطرح کرد و این گونه پدرم آرام آرام به مواد مخدر وابسته شد. حتی چندین سال خودم مجبور بودم برای او مواد مخدر تهیه کنم و هزینههای اعتیادش را از پول اجاره مغازه و منازل میپرداختیم و کسی از جیب خودش خرج نمیکرد تا این که بعد از چند سال متاسفانه مادرم نیز سکته کرد و او هم گوشه خانه افتاد .حالا من باید از هر دوی آن ها مراقبت میکردم. من هم به خاطر پدر و مادرم از ازدواج چشم پوشیدم تا در کنار آن ها بمانم اگرچه با این شرایط زندگی، خواستگاران کمتری هم داشتم ولی باز هم اهمیتی نمیدادم تا این که حدود 2 سال قبل در مدت زمان کوتاهی پدر و مادرم از دنیا رفتند و من هم که دیگر سن ازدواجم گذشته بود، در خانه پدرم ماندم. از سوی دیگر او وصیت کرده بود تا زمانی که من ازدواج نکردهام همه اموالش در اختیار من باشد به همین دلیل خواهر و برادرانم خیلی اصرار داشتند که من زودتر ازدواج کنم. بالاخره یک سال قبل «قدرت» که در همسایگی ما زندگی میکرد و در دوران عقد از نامزدش جدا شده بود، چند بار مرا در کوچه دید و به اصطلاح خودش عاشقم شد. در این شرایط بود که با اصرار اطرافیانم با«قدرت» ازدواج کردم چرا که او نیز از نظر اقتصادی و اجتماعی همسطح خانواده ما بود و در یکی از تاکسیهای اینترنتی کار میکرد. ولی بعد از برگزاری مراسم عقد، متوجه شدم که او به مواد مخدر اعتیاد دارد با وجود این که مدعی بود اعتیادش را ترک کرده است! او در طول ۶ ماه دوران عقد بارها مرا زیر مشت و لگد گرفت و به شدت کتک زد ولی دیگران اعتقاد داشتند که این موارد در دوران عقد طبیعی است و بعد از آغاز زندگی مشترک اوضاع بهتر میشود. خلاصه مجلس عروسی هم برگزار شد ولی رفتارهای او نه تنها تغییری نکرد بلکه کتک کاریهایش شدت گرفت تا جایی که احساس میکردم دریک شکنجهگاه زندگی میکنم! این رفتارهای خشن به جایی رسید که چند شب قبل او گفت: شغلی شبانه پیدا کرده است و از من خواست تا کلید یدکی خانه را در اختیارش بگذارم ولی به او گفتم نمی دانم کلید را کجا گذاشتهام! همین جمله کافی بود که عصبانی شود. او مرا روی زمین انداخت و ظرف آب را روی صورتم ریخت و آن قدر سیلی زد که از درد به خود میپیچیدم. گوشم سوت میکشید و از شدت درد جیغ میزدم ولی همسرم فقط فریاد میزد التماس کن تا رهایت کنم! من هم به بهانه این که کلید را در خانه خواهرم جا گذاشته ام به او زنگ زدم و جریان را توضیح دادم. او هم با پلیس تماس گرفت و مرا نجات دادند. حالا هم میخواهم قانون تکلیفم را روشن کند...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ قاسم همت آبادی( رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) رسیدگی کارشناسی و قانونی به این پرونده در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21297 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۸ شهريور
اسرار باغ ویلای وحشت!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور -چهار عضو یک باند مخوف تبهکاری که تاجر و صراف معروف افغانستانی را در مشهد به گروگان گرفته بودند، در حالی با تلاش ۱۰ روزه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدند که اسرار یک باغ ویلای وحشت نیز در این ماجرای هولناک فاش شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بیست و هفتم مرداد بود که مهر گذر از مرز دوغارون بر گذرنامه تاجر افغانستانی نقش بست و او سوار بر یک دستگاه خودروی مسافربر، به سمت منزل خود در بولوار هاشمیه حرکت کرد. او پس از استراحتی کوتاه به پیادهروی در خیابانهای اطراف پرداخت و بعد از خرید مقداری لوازم و مایحتاج روزانه دوباره به منزل خودش بازگشت. شب از نیمه گذشته بود که ناگهان 3 مرد نقابدارتنومند وارد خانه شدند و اولین ضربه چاقو را در حالی به پای مرد تاجر فرود آوردند که او روی تخت دراز کشیده بود. خون به روی دیوار پاشید و آن ها بلافاصله دست، پا و دهان مرد ۴۷ ساله افغانستانی را بستند و او را در حالی که درون پتوی مسافرتی گذاشته بودند به داخل پژو پارس سفید رنگ انتقال دادند و به طرف باغ ویلایی در بولوار شاهنامه حرکت کردند. آدمربایان خشن، گروگان زخمی خود را به درون اتاقی انداختند و دست و پاهای او را به غل و زنجیر کشیدند.«مودود» از شدت درد و خونریزی ناله میکرد اما گروگانگیران از این صحنههای دلخراش فقط فیلم میگرفتند. او تنها از لهجه یکی از گروگانگیران متوجه شد که برخی از تبهکاران هموطنش هستند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است چند ساعت بعد آدم ربایان مخوف با خط تلفن گروگان خود، با آن سوی مرزهای کشور تماس گرفتند و پسر «مودود» را تهدید کردند که اگر ۴۰۰ هزار دلار نپردازد پدرش را نخواهد دید! آدم ربایان سپس از شکنجههای وحشتناک خود، فیلم گرفتند و برای خانواده وی فرستادند تا به آن ها بفهمانند که هرچه زودتر باید ۴۰۰ هزار دلار را در هرات تهیه کنند و منتظر تماسهای بعدی باشند!
چند روز بعد از این ماجرا و در حالی که تقویم 31 مرداد را نشان می داد، پسر مرد تاجر از افغانستان وارد کشور شد و به دادسرای مشهد شکایت برد. ساعتی بعد و با دستور قاضی شعبه ۲۱۳ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، جوان مذکور مستاصل و نگران مقابل کارآگاهان پلیس آگاهی نشست و ماجرای گروگانگیری را بازگو کرد. با توجه به حساسیت جرایم مهمه در مشهد بلافاصله این پرونده با راهنماییهای ارزنده و دستورهای صریح سردار محمد کاظم تقوی( فرمانده انتظامی خراسان رضوی) در دستور کار پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت.
به گزارش روزنامه خراسان، این گونه بود که گروهی از کارآگاهان ورزیده دایره مبارزه با آدمربایی با نظارت مستقیم سرهنگ کارآگاه، جواد شفیعزاده وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند.
بررسیهای مقدماتی کارآگاهان بیانگر آن بود که گروگانگیران از پلاک سرقتی برای ارتکاب جرم استفاده کردهاند اما خط تلفن ایرانی تاجر افغانستانی هم از خطوط بینام و نشان بود که بعد از ورود به ایران فقط با دو نفر تماس داشت. با به بنبست رسیدن برخی از سرنخهای موجود، عملیات شناسایی گروگانگیران با هدایت سرهنگ مهدی سلطانیان
( رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی)وارد مرحله جدیدی شد و کارآگاهان در حالی به استفاده از فناوری نوین پلیسی رو آوردند که گروگانگیران سوار بر خودرو از مناطق مختلف در شهرهای اطراف مشهد با خانواده گروگان تماس میگرفتند و فیلمهایی از شکنجههای ترسناک را برای آنان ارسال میکردند .آن ها حتی دست گروگان را طوری باندپیچی کردند و روی آن بتادین ریختند که خانواده وی تصور کنند آن ها انگشت« مودود»را قطع کرده اند! دلهره و اضطراب خانواده گروگان هر لحظه بیشتر میشد و آن ها با التماس از کارآگاهان می خواستند سریع تر مرد ۴۷ ساله را از چنگ گروگانگیران مخوف رها کنند .این گزارش حاکی است بالاخره تحقیقات کارآگاهان با راهنماییهای تجربی سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی (رئیس پلیس خراسان رضوی) به نتیجه رسید و آن ها با به کارگیری منابع و مخبران محلی موفق شدند باغ ویلای اجارهای را پیدا کنند که دو مرد تبعه خارجی آن جا را اجاره کرده بودند.
طولی نکشید که کارآگاهان با هماهنگی قاضی محمد رضوی (بازپرس شعبه ۲۱۳ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) عملیات تخصصی رهایی گروگان را آغاز کردند و در حالی وارد باغ ویلای وحشت شدند که مرد افغانستانی با چشمانی بسته و در غل و زنجیر داخل اتاق قرار داشت. با دستگیری دو متهم در باغ ویلای وحشت، تلاش برای دستگیری دیگر متهمان نیز ادامه یافت و دو عضو دیگر باند نیز چند ساعت بعد در چنگ قانون گرفتار شدند. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات بیشتر در این باره توسط سرگرد پهلوان (افسر پرونده) آغاز شده است. خراسان : شماره : 21297 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۸ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی