روضه جانسوز اربعین

“السلام علی المَجزوزِ الرَاسِ مِنَ القَفا”

حسین… نه نه! زن و مرد، تو که نفست یاری می کنه. تو که صدات مثل زینب نگرفته. این بچه ها دیگه صداشون جوهره نداشت. امروز ما به جای اون بچه ها میگیم. حسین….به خدا هر چیز دیگه جای این ذکر بگی دلت آروم نمیشه. “فما احلی اسمائکم”. شیرینی این ذکر و بچش؛ حسین وای

هنوز به قبرا نرسیده بودن، یه وقت دیدن این زن و بچه خودشونو از ناقه ها به زمین انداختن. داداش اگه اون روز تو با صورت به زمین خوردی بلندشو ببین آخرین وجه تشابه من و تو اینه. تو تشنگی کشیدی منم کشیدم. گرسنگی کشیدی من کشیدم کتک خوردی منم کتک خوردم. تو رو با نیزه زدن منم زدن. زین العابدین فرمودآ: “ان دَمَعَت من احَدِنا عَینٌ” اگه چشمی از ما گریه می کرد. “فَقُرِعَت رَأسُهُ بِالرُمح” نیزه دارا با نیزه به سرش میزدن. اما داداش تو رو کشتن منم میخواستن بکشن، اما صورت تو زمین خورد تو این یکی من عقب موندم. اربعین جبران کرد. یه جوری از ناقه خودش و به زمین انداخت. رو زانوهاش داره راه میاد.

همه منتظرن ببینن زینب چه میکنه؟ خوب نشونی رو بلده. خودم دیدم از بالا بلندی کجا افتادی زمین. خودم دیدم چی جوری محاصره ات کردن. اومد کنار این قبر. همه دور زینب حلقه زدن. اینجا با روضه شام و کوفه فرق میکنه اینا همه خواصن. همه روضه ها رو خوند. آی رباب تو از خیمه بیرون نیومدی اما من اومدم دیدم یه بدنی به رو، رو زمین افتاده. و هُوَ جُسَةٌ بِلا رَأس، سر نداشت سر نداشت. رباب نبودی ببینی چه کردم؛ خواستم سرشو ببوسم سر نداشت خواستم دستشو بردارم به قلبم بزارم دستشو بریده بودن فقط یه جای سالم بود اونم رگای گردنش بود. لبامو به اون رگا گذاشتم که تونستم خطبه بخونم. لبا رو به اون رگا گذاشتم که تونستم یزیدو رسوا کنم. گریه ها کردن… هر یکی سمت قبری رفت. اما دیدن رباب متحیره. یه جور دیگه داره ناله میزنه؛ خانوم تو چرا سرقبری نمیری؟ آخه قبر علی اصغرمو نمیدونم کجاست. آخ بمیرم. آب خوردم سینه هام شیر آورده. یادش بخیر ۴۰ روز پیش علی داشتمو شیر نداشتم حالا برعکس شد.

یه بدن عصر روز یازدهم بدون زائر موند. هیچکی هم اشاره نمیکنه. به زینب خیلی سخت گذشت. از گودال که عبورشون دادن تو دارالحربم که بدن بنی هاشم بود. همه رو زینب زیارت کرد اما یه بدن کنار علقمه موند آخه عباس دور افتاده بود. هرچه زینب خواهش کرد نذاشتن اون بدنو زیارت کنه حالا تو ببین چه حسرتی به دلش موند…گفت داداش میرم اما برمیگردم. ازکنار قبر حسین هنوز داره رو زانوهاش راه میره. کربلا رفته ها همین جایی که میگن بین الحرمین ارباب ما دست به کمر رفت اما زینب رو زانوهاش راه رفت. رسید کنار علقمه. داداش نگی من با وفا نبودم. اینجا دیگه زینب روضه نخوند سکینه شروع کرد روضه خواندن.عمو عباس جات خالی بود؛ عمه مو سیلی زدن.

کیفیت زیارت جابر بن عبدالله انصاری

زیارت جابر که اربعین آمد زیارت سیدالشهداء، این تصادفی نبود که از اونجا رد می شد گفت حالا یه سری هم بریم کربلا؛ این علائم ایمان که امام عسگری علیه السلام می فرمایند: از علائم شیعیان ومومنین زیارت اربعینه، جابر رو این حساب آمده بود کربلا، من بچه بودم در تبریز، پای منابر که می نشستم زیاد می شنیدم که جابر یه غلامی داشت به نام عطیه.

بعد متوجه شدم که عطیه از علمای زمانش بوده، غلام جابر نبوده، با جابر یه صداقتی(دوستی)داشته، از او کمک خواسته که به من کمک کن من زیارت اربعین برم؛ عطیه گفت:من دستش رو گرفتم، عطیه می گه من جابر رو تماشا کردم ببینم این آدمی که مدت مدیدی با پیامبر اکرم بوده، با اهلبیت بوده، میگه دیدم دهانش پر است از تهلیل و تسبیح خدا؛

رسیدیم به یه شریعه ای، گفت: عطیه به من کمک کن که من اینجا غسل به جا بیارم، غسل به جا آورد، لباس های پاکیزه ای به تن کرد و باز دیدم با تهلیل و تقدیس خدا به طرف قبر منور حرکت می کنه، حالا اینجا صحبت است از اینکه بعضی می گن جابر نابینا شده بود، بعضی می گن نشده بود.

حالا بر ما ثابت نشده که نابینا بوده، یکی از عللی که می گن نابینا شده بود اینه که به عطیه میگه دست من را بر روی قبر بگذار، اینم دلیل نابیناییش می گیرن که اینم دلیل نمیشه، امکان داره اونقدر پیر بوده، ضعیف بوده، حرکات دست کند بوده؛ اینا هیچ کدوم دلیل نابینایی نمیشه؛ اگرم نابینا بوده حالا مشکلی نیست؛ غرض اینکه عطیه میگه به من گفت که دست من را بگذار روی قبر؛ میگه دست من را گرفت گذاشت روی قبر شریف.

تفسیر حرفش این است که می گوید نمی دانم چه رابطه ای بود بین این تربت و جان سوخته ی این پیرمرد” همین که دست بر روی تربت گذاشت شروع کرد به گریه کردن، اینقدر گریه کرد تا از حال رفت.

می گوید رفتم آب آوردم پاشیدم بر روی صورتش تا به حال اولی برگشت، دیدم داره یه نجوایی می کنه با ابی عبدالله:“حبیب لا یُجیب حبیبه”چرا جواب حبیبتون رو نمی دید؟من دوست شما هستم، من نمی دونم چه حالی به جابر دست داد؟

چقدر توی مغز خودش سیر کرد، یاد بچگی های امام حسین افتاد، اون عالم شافعی می نویسد: امام حسین کوچک بود، گریه می کرد، صداش تا بیرون کوچه می آمد، پیغمبر اکرم داشت می رفت یه جایی، صدای گریه ی امام حسین علیه السلام رو شنید و برگشت، دخترش رو صدا کرد “الم تَعلمی اَنَّ بکائه یُوذینی؟! دخترم مگه نمی دونی گریه حسین من رو رنج میده؟ چرا آرامش نمیکنی؟

شاید جابر می خواست به این معانی اشاره کند حسین جان، تو همان هستی که پیغمبر طاقت شنیدن گریه ات را نداشت ” و بعد علامه مجلسی قدس الله نفسه الزکیه می نویسد: بعد از اینکه گریه کرد و با حضرت درد دل کرد بلند شد ایستاد یه جمله به امام حسین عرض ادب کرد، شما دقت کنید این گفته نمی شود مگر به معصوم و این جمله از دهان هیچ کس غیر از یک شیعه بیرون نمی آید؛ آن جمله این بود:“السلام علیک یاوارث علوم الانبیا” سلام بر تو ای وارث علوم پیامبران،که می تونه جز ابی عبدالله و ائمه ای که از نسل او هستند و جد و پدر و مادر و برادر بزرگوارش،کسی جز اونها استحقاق این جمله را ندارند، بنابراین این زیارت از روی تشیع و اعتقاد بوده.

روضه و توسل اربعین

هرجا که سفر کردم، تو همسفرم بودی

هر سو که نظر کردم، تو در نظرم بودی

ای همسفر زینب ای تاج سر زینب

با هر که سخن گفتم، پاسخ ز تو بشنیدم

بیخود نبود گاهی از بالای نیزه نگاه می کرد می گفت: لا حول ولا قوه الا بالله…” گاهی شروع می کرد به تلاوت قرآن “ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا” با کی سخن می گفت؟با این از خدا بی خبرا یا اهلبیتش؟*

با هر که سخن گفتم،پاسخ زتو بشنیدم

از هر طرفی رفتم تو راهبرم بودی

ای همسفر زینب …

ای تاج سر زینب …

طبق نقل مرحوم سیدبن طاووس مثل امروز کاروان امام حسین بعد از اینکه ماموریتا رو کاملا انجام دادند بدون هیچ کاستی، برای زیارت به کربلا آمدند؛ آری! وقتی داشتند از کربلا می رفتند در مسیر تا شام دشمن بهشون اجازه عزاداری نداده؛ هرجا که طفلی، بزرگی نام امام حسین علیه السلام رو برده هدف تازیانه ی دشمن قرار گرفته؛ از یک طرف دشمن منعشون می کرد،از یک طرف تکلیف مانع عزاداریشون بود باید بار تکلیف رو به سرمنزل برسانند ولی دیگه این کاروان بار تکلیف رو به سرمنزل رسانده،دیگه دشمنم ممانعت نمیکنه،لذا یه جور عزاداری می کردن…”

در نقل داره بی بی زینب سلام الله علیها برای امام حسین عزاداری میکرد،میفرمود:“واحسیناه واحبیباه یابن مکة و منا …. آه ثم آه ….”نمی دونم این جمله قابل ترجمه هست یا نه! “آه ثم آه”یه جوری عزاداری کردند که اگر تو کربلا می موندند دیگه کسی زنده از کربلا بیرون نمی رفت لذا مقاتل نقل کردند بعد سه روز امام سجاد به عمشون فرمودند:عمه جان دیگه کاروان رو آماده کن باید از کربلا بریم؛ بعضی مقاتل نقل کردند وقتی این کاروان میخواد از کربلا جدا بشه بی بی دو عالم سکینه دختر امام حسین همه رو گرد قبر امام حسین جمع کرد برا وداع آخر؛ اشعاری خونده،من یه بیتش رو ترجمه می کنم، فرمود:ای سرزمین کربلا ما می رویم ولی یک بدنی را امانت می سپاریم که نه کفن داشت …….

اربعین حسینی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع)

باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام

اربعين آمد عزا ازسر گرفت

اربعين آمد اربعين آمد

پایان حضور اسرای کربلا در شام


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

تاريخ : سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ | 9:28 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |