درامتداد تاریکی-دستگیری نگهبانی که صاحب باغ را کشت

توکلی -نگهبانی که صاحب باغ پسته را با شلیک گلوله اسلحه شکاری به قتل رسانده بود درکمتر از یک هفته به چنگ پلیس افتاد.به گزارش خراسان،فرمانده انتظامی شهرستان زرند در تشریح جزئیات این حادثه بیان کرد:به دنبال وقوع یک فقره قتل به دلیل تنش بین نگهبان و صاحب باغ پسته در سیزدهم شهریور امسال در محدوده روستای یزدان آباد شهرستان زرند موضوع در دستورکار نیروهای پلیس آگاهی قرارگرفت.سرهنگ صمدا... ترابی با اشاره به شناسایی هویت قاتل در همان روزهای نخست وقوع قتل ادامه داد: به رغم تلاش پلیس برای دستگیری متهم، اقدامات پلیسی در همان روزهای اولیه به نتیجه نرسید و مشخص شد متهم از روستا به مقصد نامعلومی گریخته است.این مسئول انتظامی افزود:تلاش ماموران برای دستگیری قاتل همچنان ادامه داشت تا این که سرنخی از حضور متهم در یکی از روستاهای زرند پیدا شد و با انجام کار اطلاعاتی، مخفیگاه این متهم شناسایی و در یک عملیات منسجم و ضربتی پلیس دستگیر شد.فرمانده انتظامی شهرستان زرند با اشاره به کشف سلاح شکاری به کار رفته و مقادیری مهمات در قتل خاطرنشان کرد: متهم در مواجهه با مستندات پلیس به انجام قتل اعتراف و علت و انگیزه قتل را اختلاف شخصی با صاحب باغ ذکر کرد.شایان ذکر است متهم پس از تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل مرجع قضایی شد. خراسان : شماره : 21304 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۸ شهريور

عامل قتل خواربار فروش دستگیر شد

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- جوان تبعه خارجی که خواربار فروشی را در منطقه گلشهر مشهد به قتل رسانده بود، هنگام خروج از مرزهای غربی کشور در تور اطلاعاتی عوامل انتظامی افتاد و دستگیر شد. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ساعت ۲۱:۳۰ چهاردهم شهریور جوان ناشناسی از یک دستگاه خودرو در خیابان مهرورز پیاده شد و به درون خواربار فروشی(سوپرمارکت) رفت. چند ثانیه بعد هم جوان ناشناس دیگری قدم به فروشگاه مذکور گذاشت اما حدود ۴ دقیقه بعد 2 جوان ناشناس در حالی از خواربار فروشی بیرون آمدند که یکی از آن ها کارد وحشتناک خون آلودی را در دست داشت. در همین حال، مرد خواربار فروش هم که دست روی گردنش گذاشته بود و خون زیادی روی بدنش می‌ریخت، از فروشگاه بیرون آمد اما مرد کارد به دست دوباره به سمت مرد خواربار فروش هجوم برد که او نیز از ترس دوباره به درون فروشگاه گریخت.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، لحظاتی بعد و با فرار 2 مهاجم ناشناس از خیابان مهرورز، کسبه و اهالی محل در جریان هجوم ضاربان به مغازه‌دار قرار گرفتند و بدین ترتیب با گزارش ماجرا به نیروی امدادی و پلیس، مرد ۳۰ ساله به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد انتقال یافت اما معاینات پزشکی بیانگر آن بود که«سجاد-ز» بر اثر اصابت ضربه کلنگی کارد به ناحیه گردن جان خود را از دست داده است . طولی نکشید که ماجرای غافلگیری مرگبار ضاربان خشن در بی‌سیم‌های پلیس پیچید و دقایقی بعد قاضی ویژه قتل عمد مشهد به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی خراسان رضوی عازم بیمارستان شد و به تحقیق در این باره پرداخت. بررسی‌های مقدماتی حاکی از آن بود که خواربار فروش ۳۰ ساله توسط ضاربان غافلگیر شده است چراکه هیچ گونه آثار دفاعی روی پیکرش وجود نداشت؛ بنابراین قاضی دکتر صادق صفری دامنه تحقیقات قضایی را به محل وقوع جنایت کشید و بررسی‌های تخصصی را تا سپیده دم ادامه داد. کنکاش‌های قضایی در این جنایت نشان داد ضارب اصلی از اتباع خارجی (افغانستانی) است به طرف مرزهای غربی کشور حرکت می‌کند. ساعتی بعد گروهی از کارآگاهان زیرنظر مستقیم سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) رد زنی‌های اطلاعاتی را با بهره‌گیری از تجهیزات و فناوری‌های نوین پلیسی آغاز کردند و مشخصات ضارب را با هماهنگی‌های قضایی به همه مراکز نظامی و انتظامی فرستادند. این گونه بود که محمدرضا (متهم به قتل فراری) زیر چتر اطلاعاتی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت و مشخص شد که او با همراهی چند تن از قاچاقچیان انسان قصد عبور از مرزهای غربی به سمت ترکیه را دارد؛ بنابراین ماجرای فرار قاتل از طریق رمزهای قضایی و با نامه‌نگاری‌های محرمانه به قاضی دلداری(قاضی دادسرای عمومی و انقلاب ارومیه) اعلام شد و دقایقی بعد نیابت قضایی از سوی قاضی دکتر صادق صفری به مقصد ارومیه رسید. طولی نکشید که همکاری‌های گسترده قضایی با دادستان های مراکز2 استان نتیجه داد و متهم تحت تعقیب هنگام خروج غیرقانونی از مرزهای غربی در چنگ نیروهای انتظامی گرفتار شد و به اردوگاه اتباع خارجی ارومیه انتقال یافت. این در حالی بود که بی‌درنگ هماهنگی‌های اداری خارج از وقت زیر نظر شرافتی( مدیر کل امور اتباع خارجی استانداری خراسان رضوی ) صورت گرفت و متهم مذکور پس از طی تشریفات سریع قانونی به عوامل انتظامی تحویل شد تا به اردوگاه حسن آباد در دو راهی طرقبه مشهد منتقل شود. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با پایان عملیات دستگیری ضارب فراری که چندین شبانه روز به طول انجامید، سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) از دستورات سریع و قاطعانه قاضی ویژه قتل عمد و همچنین تلاش‌های بی‌دریغ جان برکفان پلیس آگاهی خراسان رضوی تقدیر کرد و به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: هیچ پرونده‌ای از جرایم خشن و به‌ویژه قتل در بایگانی قرار نمی‌گیرد و همه نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی تا لحظه کشف جرم در آماده‌باش به سر می‌برند و به‌صورت شبانه‌روزی برای احساس امنیت در جامعه تلاش می‌کنند. در همین حال، قاضی دکتر صادق صفری نیز از انجام هماهنگی‌های لازم توسط آذرمهری(رئیس اردوگاه حسن آباد) برای انتقال متهم خبر داد و به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: عملیات پیچیده اطلاعاتی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی و همکاری صمیمانه دیگر سازمان‌ها و نهادهای دولتی برای دستگیری متهم فراری در مرزهای غربی کشور شایسته تقدیر است. وی افزود: با انتقال متهم به مشهد تحقیقات قضایی درباره انگیزه این جنایت هولناک آغاز خواهد شد. خراسان : شماره : 21307 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۱ شهريور

درگیری درمجلس عزا

با آن که همسر سابق برادرم به بهانه نفقه پسرش به مجلس عزای مادرم آمد وآبروریزی به راه انداخت، باز هم درحالی از خانواده ما شکایت کرده که مرا نیز کتک زده و به گردنم آسیب رسانده است...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن جوان که به همراه برخی از اعضای خانواده‌اش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرده بود، درحالی که آتل بسته به گردنش را نشان می‌داد به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: این‌ها آثار کتک‌کاری‌های زن سابق برادرم است که مجلس عزای مادرم را به هم ریخت. این زن جوان که مدعی بود به‌تازگی ازدواج کرده است درباره این ماجرای تاسف بار ادامه داد: من 5 خواهر و برادر دارم که به جز خواهر کوچک‌ترم بقیه ازدواج کرده‌اند، اما زندگی آرام ما از روزی رنگ آشفتگی به خود گرفت که همسر برادرم با آن که یک پسر3 ساله داشت، درگیری و مشاجره‌های خانوادگی را شروع کرد. او مدعی بود «اردشیر» با زن دیگری ارتباط دارد و همین موضوع آن‌ها را به مرز جدایی کشاند. مادرم خیلی تلاش کرد تا «ژینوس» را از طلاق منصرف کند و به زندگی مشترک با اردشیر ادامه بدهد ولی او می‌گفت چند بار همسرش را با زنان غریبه دیده است و دیگر نمی‌تواند این صحنه‌های تلخ و دردناک را تحمل کند. خلاصه در همین روزها بود که فهمیدم مادرم به سرطان پیشرفته مبتلا شده است و فرصت زیادی برای ادامه زندگی ندارد. با وجود این، تصمیم «ژینوس» تغییری نکرد و او درحالی از برادرم به صورت توافقی طلاق گرفت که همه ما درگیر درمان سرطان مادرم بودیم. آن زمان برادرم در طبقه پایین منزل ما زندگی می‌کرد و «ژینوس» هم در قبال بخشیدن مهریه‌اش سرپرستی «نیما» را پذیرفت اما قرار شد که برادرم هر ماه مبلغی را برای نفقه فرزندش بپردازد. فقط 2روز آخر هفته «نیما» به خانه برادرم می‌آمد و درکنار ما بود. مادرم که این شرایط را می‌دید، غم عجیبی بر چهره‌اش نمایان بود و مدام غصه می‌خورد تا این که بالاخره زودتر از آنچه پزشکان متخصص تشخیص داده بودند از دنیا رفت و همه ما به سوگ مادر نشستیم. هنوز مشغول برگزاری مراسم عزاداری بودیم که ناگهان «ژینوس» با آرایش غلیظ و لباس‌های رنگی که انگار به مجلس عروسی می‌رود، توهین‌کنان به طرف منزل ما آمد و فریاد زد «هر بلایی به سرتان بیاید حق تان است! چرا که آه و نفرین‌های من ادامه دارد!»

یکی از خواهرنم درحالی که مهمان ها را بدرقه می‌کرد، به سمت «ژینوس» رفت و اصرار کرد که دست از آبروریزی بردارد ولی او مدام فریاد می‌زد: اردشیر کجاست؟ چرا نفقه پسرم را واریز نمی‌کند؟! در همین حال به سمت ما حمله ور شد و من و2 تن دیگر از خواهرانم با او درگیر شدیم به طوری که «ژینوس» به گردن من آسیب رساند! اطرافیان وقتی این وضعیت را دیدند من و خواهرانم را به داخل اتاق بردند تا «ژینوس» هم به خانه‌اش برود اما او به کلانتری آمده و از ما شکایت کرده است. حالا من هم که با تجویز پزشک آتل بسته ام به خاطر آسیب دیدگی گردنم و توهین و فحاشی‌های ژینوس از او شکایت دارم. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان‌ حاکی است، در پی وقوع این درگیری خانوادگی، بررسی‌های قانونی و کاوش‌های روان‌شناختی ماجرا با دستور سرهنگ قاسم همت آبادی(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21307 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۱ شهريور

جدال انتقام والتماس!

تیبا سوار مسلح در اولین جلسه بازپرسی به شلیک مرگبار اعتراف کرد

سید خلیل سجادپور-تیبا سوار ۳۷ساله ای که در یک جنایت تکان دهنده، موتور سواری را به قتل رسانده بود، در اولین جلسه بازپرسی زوایای پنهان جنایت مسلحانه را در حالی فاش کرد که پس از ۱۴۰ روز زندگی مخفیانه تسلیم قانون شد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح روز گذشته متهم به قتل ۳۷ ساله‌ای که با تنگ شدن حلقه محاصره و لو رفتن مخفیگاهش تسلیم قانون شده بود، مقابل قاضی ویژه قتل عمد مشهد قرار گرفت تا ابعاد جنایت هولناک خود را بازگو کند.« محمد- الف» که به «موتوری» معروف است پس از آن که سلاح وینچستر را به دست گرفت، تقویم زندگی‌اش را به چندین سال قبل ورق زدوبه قاضی دکتر صادق صفری گفت :با همسرم دچار مشکلات حاد خانوادگی شده بودیم چرا که من زن جوان دیگری را به عقد موقت خودم درآوردم، به همین خاطر هم می‌ترسیدم که همسرم با پلیس تماس بگیرد و ماجرای نگهداری سلاح وینچستر در منزل را لو بدهد! این بود که آن شب اسلحه را برداشتم تا از خانه بیرون ببرم و در جای دیگری مخفی کنم .بنابراین سراغ زن صیغه‌ای ام رفتم و پشت فرمان خودروی تیبای او نشستم. آن شب او و فرزند خردسالش نیز به همراه من آمدند اما در بین راه یکی از دوستانم را دیدم و او را هم سوار کردم چرا که مقصدش در همان مسیری بود که من حرکت می‌کردم .هنوز مسافت زیادی را در منطقه خواجه ربیع طی نکرده بودم که با 2 جوان موتور سوار برخورد کردم و به دلیل نامعلومی مشاجره‌ای بین ما رخ داد. اگرچه من به حرکت خودم ادامه دادم ولی موتور سواران رهایم نمی‌کردند و با سرعت به تعقیبم می آمدند. من هم که در یک لحظه دچار نوعی عصبانیت شده بودم ناگهان با سرعت زیادی که در شب داشتم ترمز دستی را کشیدم که خودرو دور خودش چرخید و متوقف شد .بلافاصله اسلحه را از دوستم گرفتم که در صندلی جلو نشسته بود وپس از شلیک یک تیر هوایی به طرف موتور سواران تیراندازی کردم. با آن که به من نزدیک شده بودند در ابتدا آن ها را نشناختم اما بعد از آن که از محل تیراندازی گریختم به یکی از دوستانم زنگ زدم و به او گفتم شنیده ام در منطقه خواجه ربیع تیراندازی شده است! سپس از او خواستم تا به محل برود و ماجرا را جویا شود که چه کسی در تیراندازی مجروح شده است! دقایقی بعد آن دوستم با من تماس گرفت و گفت: مجروحان را به بیمارستان برده اند اما یکی از آنان که سعید نام دارد در وضعیت وخیمی به سر می‌برد .آن جا بود که او را شناختم، ولی دیگر دیر شده بود .متهم پرونده جنایی ادامه داد: با شنیدن این موضوع بلافاصله به طرف منزلم رفتم و همسر و فرزندانم را به منزل خواهرش رساندم چرا که احتمال می‌دادم آن ها در معرض انتقام قرار گیرند. خودم نیز شبانه به طرف نیشابور به راه افتادم تا در منزل یکی از دوستانم مخفی شوم اما او وقتی در جریان تیراندازی قرار گرفت، به من کمکی نکرد و به ناچار دوباره به مشهد بازگشتم و 2 روز در منزل یکی از اطرافیانم پنهان شدم ولی به او درباره ماجرای تیراندازی چیزی نگفتم تا این که شنیدم خانواده «سعید» اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کرده اند چرا که او دچار مرگ مغزی شده بود. حالا دیگر چاره‌ای جز فرار نداشتم اما از سوی دیگر تصویرم در رسانه‌ها (روزنامه خراسان) منتشر شده بود و هیچ کس برای اختفا به من کمک نمی‌کرد. این گونه بود که به یاد کارگاه خیاطی در کرج افتادم که قبلا در آن جا کار می‌کردم .شبانه به تهران و از آن جا به کرج رفتم و بدون آن که درباره این حادثه به کسی چیزی بگویم در همان کارگاه خیاطی مشغول کار شدم ولی چند ماه بعد فهمیدم محل اختفایم لو رفته است و کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی در تعقیبم هستند! به همین خاطر دوباره به مشهد بازگشتم تا چاره‌ای بیندیشم ولی به دلیل تشریح قانون توسط قاضی ویژه قتل عمد که اگر کسی در اختفای متهم فراری همکاری کند به اشد مجازات قانونی محکوم می‌شود، یکسره به منزل خودمان رفتم چون می‌دانستم دیگر هیچ راه گریزی ندارم و هر لحظه احتمال دارد در محاصره کارآگاهان قرار بگیرم! اما هیچ کس را در منزل خودمان نیافتم چرا که همسر و فرزندانم جای دیگری رفته بودند و برخی از نزدیکانم نیز دستگیر شده بودند. در این وضعیت به سراغ یکی از همسایگانم رفتم که او مرا در جریان اتفاقات گذاشت. من هم که دیگر همه راه‌های فرار را بسته می‌دیدم از او خواستم مرا تا دادسرا همراهی کند که خودم را تسلیم قانون کنم ولی همسایه ام ترسید و با من همراهی نکرد! به همین دلیل خودم اسلحه وینچستر (آلت قتاله) را برداشتم و به دادسرا آمدم چرا که می‌دانستم پرونده ام در شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب رسیدگی می‌شود! وقتی به دادسرا رسیدم و خودم را معرفی کردم یکی از ماموران انتظامی در کنارم قرار گرفت و مرا به این جا( شعبه ویژه پرونده های جنایی) آورد .

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حاشیه برگزاری اولین جلسه بازپرسی و در حالی که متهم به قتل با در دست گرفتن سلاح، چگونگی شلیک شبانه را در حضور مقام قضایی تشریح می‌کرد ،جدال انتقام والتماس هم بین مادران قاتل و مقتول رخ داد .مادر مقتول که چندین ماه به انتظار دستگیری قاتل فرزندش نشسته بود در حالی فقط از انتقام سخن می‌گفت و بر دردناکی این حادثه هولناک تاکید داشت که مادر قاتل التماس می‌کرد تا او از گناه پسرش درگذرد و به مرگ او راضی نشود!

این جدال تلخ با انتقال متهم به پلیس آگاهی در حالی به پایان رسید که مقام قضایی ادامه تحقیقات را به روزهای آینده موکول کرد.

اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21306 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۰ شهريور

ماجرای دختر دست شکسته!

او را فراموش کرده بودم، باآن آبروریزی که چند سال قبل به راه انداخت و رسوایی به بار آورد دیگر نمی‌خواستم هیچ گونه ارتباطی با آن جوان هم محله‌ای ام داشته باشم ولی او چنان با رفتارها و تهدیدهایش مرا در تنگنای ترس و آبروریزی قرار داد که به ناچار همراهش شدم و به خلوتگاهی رفتم که...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۱۸ ساله تبعه خارجی است که با دستی شکسته و به همراه مادرش وارد مرکز انتظامی شده بود. این دختر جوان که مدعی بود یک اشتباه در دوران نوجوانی زندگی اش را تحت تاثیر قرار داده و آرامش را از خانواده‌اش گرفته است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ۱۳ ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند چرا که پدرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و زندگی را به کام مادرم تلخ کرده بود .در این شرایط من و خواهرم نزد مادرمان ماندیم و پدرم نیز به دنبال سرنوشت خودش رفت اما هر ازگاهی به دیدارمان می‌آمد. بعدازاین ماجرا مادرم دریک فروشگاه لوازم خیاطی مشغول کار شدتا هزینه‌های زندگی ما را تامین کند. من هم گاهی با مادرم به فروشگاه می‌رفتم تا به او کمک کنم. در همین حال مادرم یک دستگاه تلفن هوشمند برایم خرید و من مدام در فروشگاه با گوشی تلفن سرگرم بودم تا این که روزی پسر جوانی وارد فروشگاه شد و شماره تلفنش را پنهانی به من داد. من هم با آن شماره تماس گرفتم و این گونه رابطه تلفنی من و «پرویز» در حالی آغاز شد که او همان شب مرا به منزل خودشان دعوت کرد. با آن که خیلی برای رفتن به منزل آن ها تردید داشتم اما از سوی دیگر تشنه محبت بودم و با جملات عاشقانه او آرام می‌گرفتم. در آن سن و سال هیچ گاه طعم مهر و محبت خانوادگی را نچشیده بودم و این موضوع به نوعی مرا به دام عشق خیابانی انداخت. بالاخره تردید را کنار گذاشتم و راهی منزل آن ها شدم که چند کوچه بالاتر از منزل ما اقامت داشتند. هیچ کس در خانه آن ها نبود ولی زمانی که شب هنگام به منزل خودمان بازگشتم مادرم نگاهی به چشمان من انداخت و همه چیز را فهمید! به طوری که گویی ماجرای این عشق خیابانی در چشم‌های من نوشته شده بود! او بلافاصله گوشی تلفن را از من گرفت و با پدرم که به دیدار ما آمده بود به طرف منزل پدر«پرویز» حرکت کرد. در این وضعیت و زمانی که هیاهوی عجیبی در کوچه به راه افتاده بود «پرویز» ادعا کرد که مرا دوست دارد و می‌خواهد با من ازدواج کند! با این جمله درگیری شدت یافته بود و پرویز پدر و مادرم را با ضربات چوب مجروح کرده بود! بعد از این ماجرا و با شکایت پدر و مادرم قاضی حکم جلب پرویز را صادر کرد و آن ها هر روز برای گرفتن رضایت به در منزل ما می‌آمدند .خلاصه پس از کشمکش‌های زیاد، پدر و مادرم رضایت دادند وپرویز هم به شهر دیگری رفت. از آن روز به بعد مادرم گوشی تلفنم را گرفت و دیگر اجازه نمی‌داد من به تنهایی از منزل خارج شوم !این موضوع 2 سال طول کشید تا این که خواهرم با یکی از هم‌وطنان خودمان که در استرالیا ساکن بود ازدواج کرد و من هم بعد از جلب اعتماد مادرم، در یک مرکز پزشکی به عنوان منشی شروع به کار کردم. روزهای آرامی را می‌گذراندم و پرویز را هم فراموش کرده بودم تا این که مدتی قبل دوباره سر و کله او در محل کارم پیدا شد و شروع به مزاحمت کرد. او به سراغ همه اقوام و دوستانم رفته و ادعا کرده بود که با من ازدواج کرده است! مزاحمت‌های پرویز به جایی رسید که سیم کارتم را شکستم تا مرا پیدا نکند ولی او مدام به سراغ همکارانم می‌آمد و تهدید می‌کرد که اجازه نمی‌دهد همسرش در مرکز پزشکی کار کند و به همین خاطر با دیگر همکارانم درگیر می‌شد و به آن ها توهین می‌کرد. او حتی جلوی مرا در ایستگاه مترو گرفت و اصرار داشت که باید با من صحبت کند! هر طوری به او می‌گفتم که من تو را دوست ندارم و نمی‌خواهم حتی برای لحظه ای به حرف‌هایت گوش بدهم متاسفانه توجهی نمی‌کرد و همه جا آبروریزی به راه می‌انداخت! بی شرمی و وقاحت‌های او به حدی رسید که مقابل شوهر خواهرم ایستاد و مدعی شد که نه تنها با من بلکه با خواهرم نیز ارتباط غیر اخلاقی داشته است! او قصد داشت شوهر خواهرم را که برای دیدار ما به ایران آمده بود ،نسبت به خواهرم بدبین کند! در این شرایط خیلی ترسیده بودم که به ناچار تقاضایش برای گفت وگورا پذیرفتم. او مرا به مکان خلوتی برد و باز هم از عشق و عاشقی سخن گفت. در همین حال من با ناراحتی و صریح به او فهماندم که نمی‌خواهم هیچ ارتباطی با تو داشته باشم !پرویزهم که عصبانی شده بود دستم را به شدت پیچاند به گونه‌ای که از شدت درد جیغ وحشتناکی کشیدم و درد سراسر وجودم را فرا گرفت. او مرا سوار موتور سیکلت کرد تا به درمانگاه برساند ولی در نزدیکی درمانگاه رهایم کرد. من هم که می‌ترسیدم دوباره مادرم در جریان ماجرا قرار بگیرد و برای چند سال دیگر از همه چیز محروم شوم، این حادثه را پنهان کردم ولی آن قدر درد کشیدم که به ناچار به خانه رفتم و مادرم که ازنوع رفتارم فهمیده بود حادثه‌ای برایم رخ داده است ،کنارم نشست و من هم همه ماجرا را برایش بازگو کردم .

وقتی مادرم مرا به بیمارستان رساند،پزشکان دستم را به خاطر شکستگی گچ گرفتند واکنون نیز «پرویز»خانواده‌ام را تهدید می‌کند که...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به شکایت دختر جوان، پرونده‌ای در مرکز انتظامی تشکیل شد و تحقیقات درباره این حادثه با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21306 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۰ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ | 19:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |