روضه شهادت امام حسن علیه السلام
زیارت امام حسن (ع) در روز دوشنبه
روز دوشنبه روز امام حسن و امام حسین علیهما السّلام است،در زیارت حضرت امام حسن علیه السّلام میگویى:
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَبِیبَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صِفْوَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَمِینَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نُورَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صِرَاطَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا بَیانَ حُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَاصِرَ دِینِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا السَّیدُ الزَّكِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْبَرُّ الْوَفِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْهَادِی الْمَهْدِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا التَّقِی النَّقِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
غرق احسان حسین و حسنم
غرق احسان حسین و حسنم - بر سر خوان حسین و حسنم
بلبل عشق مر ا نا م د هد - تا غز ل خو ا ن حسین و حسنم
هر نم ا شک مر ا ا و ج د هد - محو عرفان حسین و حسنم
فا ر غ ا ز عا لم سر گشتگی ا م - تا پر یشا ن حسین و حسنم
نان خو رسفر ه سبطین شد م - شکر مهمان حسین و حسنم
قِدمت عشق من امروزی نیست - نسل سلمان حسین و حسنم
هر د و غر بت ز د ه و مظلومند - دیده گریان حسین و حسنم
بنو یسید به ر و ی کفنم - ا ز غلا ما ن حسین و حسنم
زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ، بغض راه گلویش را گرفته (معمولاً اگر مادر ببیند بچه اش وارد خانه شود ناراحت بود می پرسد چرا گریانی ؟ که ترا اذیت کرده ؟) اشکهای چشمش را پاک کرد زهرای اطهر فرمود : میوة دلم حسینم چرا منقلبی ؟ چرا گریه می کنی ؟ عرضه داشت مادر : امروز من و برادرم حسن ، رفتیم برای زیارت جدمان پیغمبر ، پیغمبر تا ما را دید خوشحال شد ما را در آغوش گرفت ، ما را می بوسید و می بوئید . مرا روی یک زانو نشاند وبرادرم حسن را روی یک زانو ، گاهی دست به سر و روی من می کشید ، گاهی دست به سر و روی برادرم حسن ، گاهی منُ می بوسید گاهی حسن را می بوسید ، مادر فقط یک فرق بود، وقتی من می بوسید زیر گلوی من می بوسید مادرلبهایش را روی لبهای حسن می گذاشت .
گفت مادر : چرا زیر گلوی برادرم حسن را نبوسید ؟ فرمود : حسینم غصه نخور ، ناراحت نباش ، الان می رویم خدمت پیغمبر ، پیغمبر دید زهرا دارد میاد ، دست حسین گرفته ، قضیه را به بابایش گفت . یک وقت زهرا دید پیغمبر منقلب شد ، گریه کرد . فرمود : دخترم جبرئیل به من خبر داد حسن را با زهر مسموم می کنند از این رو من لبان او را که محل تماس با زهر می باشد بوسیدم .
زهرا جان با شمشیر سر حسین را از تن جدا می کنند لذا من گلوی او را که محل تماس شمشیر است بوسیدم. رحمت خدا بر این گریه ها ، اینجا پیغمبر زیر گلوی حسین بوسید اما کربلا ، زینب لبهایش را روی رگهای بریده برادر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین
مهرت به کاینات برابر نمی شود
مهر ت به کا ینا ت بر ا بر نمی شو د - داغی زماتم تو فزونترنمی شود
ازداغ جانگدازتوای گوهروجود - سنگ است هردلی که مکدّرنمی شود
ظلمی که بر تو رفت زبیداد اهل ظلم - بر صفحه خیال مصوّر نمی شود
تنها جنازه تو شد آماج تیرکین - یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن - مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرموددیده ای که کند گریه برحسن - آن دیده کورواردمحشرنمی شود
د ا ر م ا مید بو سه قبر تو د ر بقیع- امّا چه می توان که میسرّ نمی شود
با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید - ویران چرا بنای ستمگر نمی شود
آن راچه دوستی است"موّید"که دیده اش - ازخون دل زداغ حسن،ترنمی شود
مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) مجتبی سبّ و ناسزا می گفت: یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت در حضور برادرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت. لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم (چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد) شمشیر را از غلاف کشیده با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد حرکت کرد. نگهبانان و غلامان مروان هنگامی که حالت امام حسین (علیه السّلام) را دیدند: (کالاسد الهجوم و القضاء المحتوم) مانند شیری که می آید، بر خود ترسیدند، آن حضرت وارد مسجد شد، مروان را از گریبانش گرفته و از منبر پایین کشید، عمامه ی او را به گردنش پیچید و نزدیک بود، روح از بدنش بیرون رود. سپس مروان رو کرد به امام حسن (علیه السّلام) گفت: یا ابا محمد! یا حسن بن علی ! ترا به عصمت مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد من برس و مرا از دست برادرت حسین (علیه السّلام) نجات بده. امام مجتبی تا نام مادر را شنید از جا برخاست به نزد برادر آمده، فرمودند: برادر به جان من دست از مروان بردار. امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: مرا به عصمت مادر قسم داد مگر ما قرار نگذاشته بودیم هر که ما را به عصمت زهرا (سلام الله علیها) قسم بدهد هر حاجتی که داشته باشد برآورده می شود. امام حسین (علیه السّلام) دست از مروان برداشت و او را به خاطر قسمی که به مادرش داده بودرها کردند. (ریاض القدس، ج 1، ص 20 منبع:كتاب گلواژه های روضه)
عالم از فیض تو می گردد گلستان یا حسن
عالم از فیض تومی گردد گلستان یا حسن - خار را فیض توسازدلاله باران یاحسن
تو کر یم ا هل بیتی ا ی کر یم ا هل بیت - خلق عا لم بر درت محتاج احسان یا حسن
دشمنت کزدشمنی درپیش رودشنام داد - شدخجل ازجودت ای دریای غفران یا حسن
خا ک گیرد حا ئر ت با گرد ر ا ه ز ا ئر ت - درد بی درمان عالم راست درمان یاحسن
گرشو م بهر گد ا یی سا کن با ب ا لبقیع - می فر و شم نا ز بر ملک سلیمان یا حسن
دوست دارم چون چراغ لاله سوزم دربقیع - آب گردم شمع سان درآن بیابان یا حسن
دوست دارم روی بگذارم به روی تربتت - گرچه مانع می شود خصم تو از آن یا حسن
گفت پیغمبرکه هرچشمی بگریددرغمت - نیست در روز جزا آن چشم گریان یا حسن
(پیغمبرفرمود : هرچشمی كه برحسنم گریه كندروزقیامت گریان نمیشود)
مصطفی در کو د کی بو سید لبها ی ترا - رازها در سینه ات می دید پنهان یا حسن
هر کسی ا ز د شمنا ن آ ز ا ر بیند لیک تو - دیده ای ا ز دوستان رنج فراوان یاحسن
گرچه عمری با جفا ی همرهانت ساختی - سوختی هرروز چون شمع شبستان یا حسن
روزوشب خون شددلت تا همسرت شدقاتلت - ریخت درکامت شراراززهرسوزان یا حسن
آنچه تو ا ز یا ر د ید ی دشمن از دشمن ندید - ای غریب خانه ، ای مظلوم دوران یا حسن
از همین جا دلها مون را روانه مدینه کنیم ، ناله بزنیم برای غریب مدینه ، درسته علی اوّل مظلوم عالم است ،اما دل علی خوش بود همدمی مثل زهرا داشته ، تا چشمش به زهرا می افتاد غم های دلش برطرف می شد ، اما بمیرم برات امام حسن ، هر وقت می آمد خانه قاتلش روبرویش بود . آری همان دشمن خانگی عاقبت مسمومش كرد. تا زهر اثر کرد فرمود: بروید خواهرم زینب را خبر کنید ، زینب آمد تا حال برادر دید ،دوید در خانه ابی عبدالله ، حسین جان بیا ، عباسم بیا ، همه آمدند کنار بستر امام حسن . نمی دانم اینجا به زینب خیلی سخت گذشت یا آن ساعت که آمد گودی قتلگاه شمشیر شکسته ها را کنار زد ،نیزه شکسته ها را کنار زد لبهایش را بر آن رگهای بریده گذاشت همه بگوییم یا حسین .
صَلَّی اللهُ عَلَیكَ یا مولای یا حسن بن علی
کنید عالمیان گریه در عزای حسن
کنید عالمیان گریه در عزای حسن - که شد بلند به ماتم ز نو لوای حسن
اگر گذشت محر م رسید ما ه صفر - حسینیا ن بخر و شید د ر عزای حسن
پی تسلّی ز هر ا خو ش آ نکه می گرید - گهی بر ا ی حسین و گهی برای حسن
غمی که داشت دردل غمگین شرحش را - زمن مجوکه حسن داند وخدای حسن
بحال ا و بنگر ، جو ر چر خ و طغیا نش - که بعد قتل ، عد و کر د تیر با ر ا نش
دانشمند توانا شهید حاج شیخ احمد كافى رضوان اللّه تعالى علیه فرمود یكى از منبرى هاى مهم تهران مرحوم حاج شیخ على اكبر ترك بود خیلى منبر خوبى بود او دو خوبى داشت یكى آدم رشید بود دوم آدم متدینى بود، عالى بود، حاج شیخ على اكبر تبریزى آن سال كه من نجف بودم ایام فاطمیه عراق مى آمد فاطمیه اول را كربلا منبر مى رفت فاطمیه دوم نجف، من از خودش شنیدم.
مرحوم حاج شیخ على اكبر تبریزى مى گفت: من جوان بودم تبریز منبر مى رفتم ماه رمضان تا شب بیست و هفتم ماه رمضان پیش نیآمد ما شبى نامى از آقا امام حسین ع ببریم غرضى هم نداشتم زمینه حرف جور نشد منبراست گفت همان شب بیست و هفتم رفتم خانه خوابیدم در عالم رؤ یا مشرف شدم محضر مقدس بى بى فاطمه سلام اللّه علیها سلام كردم حضرت كِدرانه جوابم داد. گفتم بى بى جان من از آن نوكرهاى بى ادب نیستم اسائه ادبى خیال نمى كنم از من سر زده باشد كه از من كدر شده باشید. چرا این طور جواب مرا مى دهید؟ حضرت فرمود: حاج شیخ مگر حسن پسر من نیست ؟ فهمیدم كار از كجا آب خورده چرا یادى از حسنم نمى كنى ؟ حسنم غریب است حسنم مظلوم است. قربان غربتت بروم آقا ، چقدر آزار و اذیت کردند فرزندان فاطمه را ، بعد باباش علی ، دوم مظلوم عالم است امام حسن ، بعد شهادت هم بدن مطهرش را تیر باران کردند بدن امام حسن را در بقیع دفن کردند امام حسین کنار قبر برادر نشستند اما برادران دیگر آمدند زیر بغلهای حسین را گرفتند ا کنار قبر برادر جداساختند . اما آی دلهای آماده ، کنار نهر علقمه ، کنار بدن عباس حسین تنها بود ، کسی نبود زیر بغلهایش را بگیرد ، دستها را به کمر گرفتند فرمودند : اَلانَ اِنکسَر ظَهری وَقَلَّت حیلَتی ...
شهى كه بود ز جانها لطیف تر بدنش
شهى كه بود ز جانها لطیف تر بدنش - شدى بسان زمرد ز زهر كینه تنش
امام دوم و سبط رسول و پو ر بتول - كه ذوالجلال بنامید از ازل حسنش
روا نبود كه آ بش بز هر آ لا یند - كسى كه فاطمه دادى زجان خو د لبنش
فلك بد ست حسن د ا د تا كه كا سه ز هر - بر یخته جگر پا ره پا ره در لنگش
چه حرفهاكه شنیداززبان دشمن ودوست - كه سخت تربدى اززخم نیزه بربدنش
زبسكه جام بلانوش كرد و صبر نمود - فزون زجد و پدر بود گوئیا محنش
كمان جو ر كشید ند بر جنا ز ه ا و - كه پا ره پا ره ز پیكا ن تیر شد كفنش
عقیده من این است هر کس که می خواهد روضه امام حسن(ع) بخواند، باید در ماه رمضان بخواند. چرا؟ چون امام حسن(ع) روزه بود. بارها مرتبه امام حسن(ع) را زهر دادند. هر دفعه می آمد به حرم پیغمبر(ص) متوسل می شد و خدا شفایش می داد. معاویه به تنگ آمد.به پادشاه روم نوشت: من یک دشمن سرسخت دارم. چند مرتبه تا حالا زهرش دادم،ولی کارگر نشده،می خواهم او را از پا در بیاورم. یک زهری برایم آماده کن تا از زندگی قطع امید کند و کشته شود. پادشاه روم زهری آماده کرد. و برای معاویه فرستاد. و پیغام داد: مبادا!این زهر را به یک خدا پرست و مومن و مسلمانی بدهی. معاویه با چند واسطه با زن امام حسن (ع) جعده تماس گرفت و این زن خبیثه و ملعونه را فریب داد. معاویه صد هزار درهم پول برای جعده فرستاد و پیغام داد: فقط این زهر را به شوهرت بده تا بخورد.ممکن است به من بگویی پول به من دادی اما شوهرم را از من گرفتی چه کنم؟ تو شوهرت را بکش من تو را برای پسرم،یزید می گیرم. این زن فریب خورد.آی بمیرم، امام حسن (ع) روزه بود. هوا بسیار گرم بود. این زن نا نجیب یک ظرف شیر مخلوط با عسل که در آن زهر ریخته بود برای آقا آورد. آقا تشنه اش بود،تا این شربت از گلوی آقا پایین رفت اثر زهر را احساس کرد. شاید داد زده و ناله می کرده است: آه جگرم! آه جگرم! شماها بیشترتان زن دارید. می دانید چه می گویم. هر مردی در زندگی هر دردی داشته باشد اول به زنش می گوید. آی بمیرم برایت امام حسن!که در خانه ات هم غریب بودی،زنت دشمنت بود. تا آب از گلویش پایین رفت عوض اینکه زنش جعده را صدا بزند صدا زد: کنیزها!بروید زینیم بگویید بیایید، خواهرم بیاید،این بلاکش دوران باید. بی بی را خبر کردند، آمد. صدا زد: حسنم! داداش چه شده؟ صدا زد: خواهرم!حالم منقلب است. برو زود حسینم راخبر کن بیاید. نمی دانم رفقا! هیچ وقت مریض شده اید تا ببینید خواهرتانچه می کند؟ آی آنهایی که خواهر دارید تا زنده است قدرش را بدانید.خواهر خوب نعمتی است. وقتی آدم مریض می شود خواهر می آید،جلوی چشم آدم چیزی نمی گوید، اما می رود در صحن حیاط هی پشت دستش می زند و می گوید: نمی دانم داداشم چه شده است. بروید زودتر طبیب بیاورید برادم ناراحت است. امشب چراغها را خاموش کنید. چرا؟ چون کنارقبر امام حسن(ع) تاریك است همه كنار بستر امام حسن (ع) آمدند. صدا زد: برادرم! چه شده داداش؟ فرمود: حسینم! هر چه به سرم آمد از همین کوزه بود. برادرم!به خدا قسم اگر بخواهم بگویم،چه کسی زهرم داد می توانم بگویم،اما رسوایش نمی کنم. چقدر این بچه های فاطمه(ع) آقا هستند. صدا زد : حسینم ! دلم می خواهد مرا به سوی قبر جدم پیغمبر (ص) ببری تا با او تجدید عهد کنم. آنگاه مرا به جانب قبر مادرم فاطمه(س) برگردان. سپس مرا به بقیع ببر و در آنجا دفن کن. راضی نیستم به اندازه یک حجامتی خونریزی شود. یک وقت سرش را بلند کرد حالش منقلب شد صدا زد: زینبم!برو برایم یک تشت بیار! آی غریب آقا! رفتند یک تشت آوردند. آقا سرش را میان تشت کرد،همه نگاه می کنند یک وقت پاره های جگرش را میان تشت دیدند. جنازه امام حسن(ع) را به طرف حرم پیغمبر(ص) آوردند. یک وقت عایشه دختر ابی بکرسوار بر استر آمد و جلوی جنازه را گرفت. گفت: نمی گذارم جنازه حسن را کنار قبر شوهرم،پیغمبر دفن کنید. گفت: پیغمبر(ص) شوهر من است،پیغمبر(ص) را در خانه اش دفن کردید و خانه پیغمبر(ص) مال من است. ابن عباس جلو آمد،صدا زد: آی عایشه!پیغمبر(ص) نُه تا زن داشت،این خانه را اگر هشت قسمت کنند یک قسمت آن خانه سهم نه زن می شود. چطور نمی گذاری؟ یک روز سوار شتر می شوی جنگ جمل را راه می اندازی و به جنگ علی (ع) می آیی. یک روز سوار قاطر می شوی جلوی جنازه حسن (ع) ا می گیری.اگر تو زنده بمانی سوار فیل هم می شوی.جنازه آقا را به سمت قبرستان بقیع حرکت دادند. آی بمیرم جنازه امام حسن (ع) را تیر باران کردند.
بر غربت من آسمانها گریه کرده
بر غربت من آسمانها گریه کرده - مرغ هوا ماهی دریا گریه کرده
خون شد د ل د هر ازغربت من - درکوچه دشمن،درخانه دشمن
آه ای مدینه تو بمان با کوچه هایت - با خاطرات قصه های مجتبایت
بنگر که جا نم بر لب رسیده - با ا شک و نا له ز ینب ر سید ه
درجام صبرم جرعه جرعه فتنه ها بود - صلحم برای خاطردین خدا بود
ای غم که عمر ی بو د ی کنا ر م - د یگر ا مید ما ند ن ندارم
عوض لا له و گل بر بد نت - چو به ی تیر نشسته به تنت
پیش چشمان حسین و عباس - خون بریزد زحجاب کفنت
بدن امام مجتبی را به طرف حرم پیغمبر حرکت دادند زینب منتظر بود .
مدینه چطور بدن برادر را تشییع کنند . هی از حجره بیرون میاد هی برمی گردد ، خواهر علاقه خاصی به برادر دارد . خدایا کی حسینم بر می گردد ، کی عباسم بر می گردد از تشییع جنازه حسن ، یک وقت نگاه کند ببیند عباس دارد میاد ، همین که زینب را دید صدای گریه عباس بلند شد ، گفت عباسم حق داری گریه کنی ، آخر داغ برادر دیدی . صدا زد ، زینبم درسته ، اما نبودی ببینی بدن برادر را تیر باران کردند . امام حسین چوبه های تیر را در می آورد ناله می کرد ، صدا می زد : غارت زده به کسی نمی گویند که مالش را بردند ، غارت زده منم که داغ برادری مثل تو را دیدم ، برادر دیگر بعد تو محاسنم را خضاب نمی کنم ، همه حرفها را اینجا زد اما یک حرف را گذاشت برای علقمه ، آنجا دید فرق عباس شکافته صدا زد : حالا دیگر کمرم شکست .
یا حسن ای شیر خدا را پسر
یا حسن ای شیرخدا راپسر - همچو نبی ازهمه کس خوب تر
ای یکمین فرد بنی فا طمه - سر و ر ذ ر یه ز هر ا همه
درره دین سخت ترین امتحان - بودهمان صلح توبادشمنان
دشمن ازاین صلح تورسوا شده - مشت عدوپیش همه واشده
دوست وَدشمن به توتهمت زدند - درحرمت دست به غارت زدند
با غم د ل سو ختی و سا ختی - پر چم د ین تا که بر ا فر ا ختی
ای پسرفاطمه روحی فداک - شدجگرت درره دین چاک چاک
قربان غربتت بروم آقا ، نامش غریب ، قبرش غریب ، تو خانه غریب ، در مسجد غریب ، در میان یارانش غریب ، پای منبر می نشست خطیب نا جوان مردانه تعریف ابوسفیان و معاویه می کرد جسارت به علی و فرزندان علی و فاطمه می کرد همه را امام حسن می شنید ، غربت از این بالاتر برای یک مرد می شود مگر، حتی در خانه محرم ندارد ، رحمت خدا بر این گریه هاتون ، آخر فاطمه خریدار اشک های شماست .
نقل می کنند: زائری از مدینه آمد مشهد ، حرم امام رضا ،دم در ایستاد .گفت : امام رضا در مدینه بودم به من گفتند امام رضا غریبه ، با هزار زحمت آمدم مشهد ، حالا می بینم حرم با صفایی داری ، این همه زائر، این همه خادم ، باز هم می گویند تو غریبی . آقا اگر می خواهی غریب ببینی پاشو بریم مدینه ، چهار تا قبر غریب نشانت بدهم . غریب امام مجتبی است حتی یک شمعی هم کنار قبرش روشن نیست .
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا - تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا
من کبوتربقیع ام باتوخیلی فرق دارم - سرموبه جای گنبد روی خاکها میذارم
خو نه ی قشنگ تو کجا و ا ین خونه کجا - گنبد طلا کجا قبر ا ی ویرونه کجا
اونجاهرکی میپره طائرافلاکی میشه - اینجا هرکی میپره بال وپرش خاکی میشه
ا ند ر ا و نجا خا د ما با ز ا ئر ا مهر بو نن - اینجا زائرا رو از کنا ر قبر ا می رونن
تو که هر شب می سوزه چلچراغا دوروبرت - به امام رضابگوغریب تویی یا مادرت
***
مدینه موج اشک وآه دارد
مدینه مو ج ا شک و آ ه دارد - غم هجر رسو ل ا لله د ا ر د
مدینه در عزا بنشسته امشب - در شادی به مردم بسته امشب
مدینه شاهد داغی گران است - که سوگ خاتم پیغمبران است
ز دست خلق پریشان است زهرا - ز قطع وحی گریان است زهرا
حسن قبری ملا ل انگیز دارد - حسن صبری شهادت خیز دارد
سلام ما به قبر بی چراغش - قلو ب شیعیا ن سو ز د ز د ا غش
شب رحلت خاتم الانبیا ، شب شهادت میوه ی دلش امام حسن مجتبی است،امشب هم برای پیغمبر گریه کنیم، هم برای کریم اهل بیت،با پای دل برویم خانه امام مجتبی،کاش امشب مدینه بودیم کنار قبر ویرانش می نشستیم برای غربتش اشک می ریختیم .
(یاد امام ، شهدا،اموات فیض ببرند)مرد هر مشکلی دارد، هر گرفتاری برایش پیش بیاید به محرم خانه اش می گوید ، فدای غربتت یا امام مجتبی در خانه محرم نداشتی ، چه کرد زهر با بدن امام مجتبی ، یک مرتبه صدای ناله آقا بلند شد آه جگرم.
یک لحظه ریخت در طشت - یک عمرخون دل را
چو ن آ ب کو ز ه نو شید - فر ز ند پا ک ز هر ا
امام حسن آمد ، ابوالفضل آمد ،همه دور بستر امام حسن ، یک مرتبه دیدند زینب هی دست روی دست می زند می گوید : وای برادرم . من نمی دانم اینجا خیلی به زینب سخت گذشت وقتی در میان طشت خونابه جگر امام حسن را دید یا شام،در مجلس یزید ، وقتی نگاه کند ببیند سر بریده حسین میان طشت قرآن تلاوت می کند و ...
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید - روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از ز هر همسرش جگرش پاره پاره شد - بس تیرها که لحظه دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین - بیش ازهزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسه رسول - از گرد وخاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جا مه ها ی یو سف کر ببلا فقط - بر ز ینب ستم ز د ه یک پیر هن رسید
پاداش آ ن نصا یح زیبا ا ز آن گروه - تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم"بگوبه فاطمه زآن خیمه هاکه سوخت - یک کربلاشراره آتش به من رسید
مرثیه خو ا ن خا مس آ ل عبا منم - د ر خیمه ها ی سوخته ا ش سوخت دامنم
استاد حاج غلامرضا سازگار
مرحوم آقا سید علی اکبر تبریزی یکی از منبریهای معروف می گوید: یک ماه رمضان به تبریز رفتم. تا شب بیست و هفتم ماه رمضان پیش نیامد تا توسلی به امام حسن (ع)پیدا کنم. آن شب بعد از منبرم رفتم خانه خوابیدم. در عالم رویا بی بی فاطمه (ع) را دیدم. به حضرت زهرا (س) سلام کردم. دیدم حضرت زهرا (س) مکدرانه به من جواب داد. گفتم: بی بی جان! من از خودم خاطر جمع هستم، در نوکریم خیانت نکردم، صاف هستم. چرا من سلام می کنم و شما مکدرانه به من جواب می دهید؟ یک مرتبه خانم صدا زد: حاج شیخ! مگر حسن پسرم نیست؟ پیغمبر (ص) فرمود: هر چشمی که برای حسنم گریه کند فردای قیامت کور وارد محشر نمی شود. من می گویم: چرا این همه چراغانی کرده اید؟ به رفقا بگویید یکی از این چراغ ها را بردارند و به قبرستان بقیع،سر قبر امام حسن(ع) بروند. آی مدینه رفته ها! قبرش تاریک است. اسمش غریب است،خودش غریب است.
امام دوم و سبط رسول و پور بتول - که ذوالجلال بنامید از ازل حسنش
چه حرفهاکه شنیداززبان دشمن ودوست - که بودسخت تراززخم نیزه بربدنش .
ای خدا! امام حسن (ع) را زهرش دادند. بمیرم آقا روزه بود. زنش زهر را داخل شربت ریخته بود و برای آقا آورد. همین که امام حسن (ع)مقداری از آن شربت را خورد،همین که از گلویش پایین رفت، زهر بر بدن مبارک آقا اثر کرد. آقا!من برایت بمیرم که در خانه ات هم غریب بودی
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
از تاب رفت وطشت طلب کردوناله کرد - و آن طشت رازخون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد درهمه عمر ازگلو بریخت - خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام - عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نو شت قصه د رد و مصیبتش - ور نه توان ز غصه هزاران رساله کرد
زینب د ر ید معجر و آ ه از جگر کشید - کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
هر خواهری که بود روان کردسیل خون - هردختری که بود پریشان کُلاله کرد
یارب به اهلبیت ندانم چه سان گذشت - آن روزشدعیان که رسول ازجهان گذشت
وصال شیرازی
وصال شیرازی شعرهای زیادی دارند، در باب آقا اباعبدالله در عالم رویا صدیقه طاهره را دید، بی بی فرمود: همش برا حسین (علیه السّلام) شعر گفتی چرا برای حسنِ غریب من شعر نمی گی، وصال این چند خط را گفت: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد - آن طشت را ز خون جگر پر ز لاله کرد - خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت - دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد (منبع:كتاب گلواژه های روضه)
***
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین - علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین
تاکه خدایی شوم،کرب وبلایی شوم - می زنم ازدل صدا،یا حسن ویاحسین
بانی اشک دوچشم،رحمت جاری حق - آبروی چشم ها،یا حسن ویاحسین
قبله حا جا ت ما ، اوج عبادات ما - روح مناجات ما ، یا حسن و یا حسین
یکی بدون حرم، یکی بدون کفن - سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین
هردوشهیدمادر، هردوغریب مادر - کشته یک ماجرا، یا حسن و یا حسین
حسن امام حسین،حسین اسیرحسن - هردوبه هم مبتلا،یا حسن ویاحسین
تاب و قرار زینب ، ذ کر فرار زینب - در وسط شعله ها ، یا حسن و یا حسین
بر غربت من آسمانها گریه کرده
بر غربت من آسمانها گریه کرده - مرغ هوا ماهی دریا گریه کرده
خون شد دل دهراز غربت من - درکوچه دشمن ، درخانه دشمن
آه ای مدینه توبمان باکوچه هایت - باخاطرات قصه های مجتبایت
بنگر که جا نم بر لب ر سید ه - با ا شک و نا له ز ینب ر سید ه
درجام صبرم جرعه جرعه فتنه هابود - صلحم برای خاطردین خدا بود
ای غم که عمر ی بو د ی کنا ر م - د یگر ا مید ما ند ن ند ا رم
ای پسر اول زهرا حسن
ای پسر ا و ل ز هر ا حسن - سیـد نا سیـد نا یا حسن
صورت تو سوره فرقان ونور - چشم بدازروی دل آرات دور
عفو خد ا شیفته یا ر بت - عا شق «العفو» نما ز شبت
وصف توممکن نبوَدبا سخن - تو حسنی توحسنی توحسن
طلعت زیبا ت شد ه با غ گل - ا ز ا ثـر بـو سه ختـم رسل
جای تو آغوش رسول خداست - مرکب تودوش رسول خداست
بهر تو ا ی مهر تو خیرالعمل - دوش محمّد شد ه «نعم الجمل»
تا تونهی پای به پشتش،رسول - مانده خم وسجده خودداده طول
آنکه دهد شهد به وحی از دولب - ازلب شیرین تـو نـوشدرطب
روی تو آیینه حسـن آفرین - یک حسن واین همه حسن؟آفرین!
چارم آن پنجی و د ر چشم من - پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن
جو د تو ا ز چشمه بی ابتداست - سفره تو مُلک و سیع خداست
ای همه بادشمن خودگشته دوست - خنـده تـوپاسخ دشنام اوست
خشم عدو تا به تو شدّت گرفت - مهر تو از خشم تو سبقت گرفت
هر که شرف از کرم آرد به کف - دست تو بخشیده کرم را شرف
نیست به وصف تو رسا صحبتم - غـرق شـد م در عـرق خجلتم
خالـق خـلقی و خـدا نیستی - فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟
صبرتوشایسته ترین ابتلاست - صلح تویک نهضت کرب وبلاست
حیف که کشتند تو را دوستان - خـار ستـم در جـگرِ بوستان
شیر خد ا ر ا پسری یـا حسن - ا ز همه مظلومتری یـا حسن
ای تـو جگر پا ره یِ پا ره جگر - در بغـل مـا د ر و جـد و پدر
«جعده»ات ارچه دشمن جانی است - قاتـل تـو«مغیره»و«ثانی»است
قلب تو در کوچه شد ای جان پاک - چون سندِ باغ فدک چاک چاک
سـوز درون ا ز سخنت ریـخته - خـون دلـت از دهـنت ریـخته
آه تـو ا ز بـس شر ر ا فر و خته - زهر ز سو ز جگرت سوخته
نخل وجودت به تب و تاب شد - آب شد و آب شد و آب شد
حلم ز د ا غ تو زمینگیر شـد - لالـه تشییع تنـت ، تیـر شـد
آن همـه تیـر ا ی پسر فاطمه - رفـت فـرو در جگـر فاطمه
خارچوبربرگ گل یاس ریخت - خون دل ازدیده عباس ریخت
ای سند غر بت تـو قبـر تـو- صبر شد ه خو نْ جگر از صبر تو
اشک بد ه تا کـه نثـا ر ت کنم - گریه چو شمع شب تارت کنم
خـاک رهِ میثمتـان، «میثـمم» - باغمتان دردوجهان خرّمم
من جگر پاره ی زهرایم و پاره جگرم
من جگر پاره ی زهرایم و پاره جگرم - همه را یارم وخود از همه مظلومترم
خانـه ا م قتلگـه و یـا ر ستمگر قا تل - سوخته ا ز شر ر ز هر ، ز پا تا به سرم
عمرمن بودمحرّم، همه روز و همه شب - قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم
لب فر و بستم و دیدم که اهانت میکرد - قاتـل مـادر مظلومه مـن بـر پدرم
با وجودی که خزان کُشت بهارانم را - طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم
من که طاووس بهشتم به چه جرم وگنهی - سوخته ازشرردوزخیان بال وپرم؟
قسمتم بو د به مسجد که ز طفلی هر روز - قاتل مادر خو د ر ا سر منبر نگرم
تادرآن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود - تیره شد صورت خورشیدبه پیش نظرم
مضطرب بودم ولرزیدم وحیران بودم - که چسان مادرخود رابه سوی خانه برم
درهمان لحظه که شدمادرمن نقش زمین - من نگه کردم واوگفت خدایا پسرم
«میثم»ازآه توگرسوخت جهان،نیست عجب - از شرارجگر و سوز دلت بـا خبرم
ای غریب وطن یابن رسول الله
ای غریب وطن یابن رسول الله - سیدی یا حسن یابن رسول الله
ای که خون شد دلت همسرت قاتلت - یا حسن یا حسن امام مظلوم
تو که حکم خدا از سخنت ریخته - ز چـه خون دلت از دهنت ریخته
ای به ما ه صفر پا ره پا ره جگر - یا حسن یا حسن امام مظلوم
توکه جزلطف وجزکرم نداری حسن - درمدینه چراحرم نداری حسن
شاهد صبر تو غربت قبر تو - یا حسن یا حسن امام مظلوم
غمت ا ز کو د کی آ تشِ دلها شده - شاهـدم چادر خاکی زهرا شده
دردل کوچه ها با دلت شد چه ها - یا حسن یا حسن امام مظلوم
روز تشییع تو خو ن د ل یاران شده - تنت ازتیرکینه لاله باران شده
پیش چشم حسین آن شه عالمین - یا حسن یا حسن امام مظلوم
قبر بی ز ا ئرت شد سند غربتت - اشک مهدی روان درحرم خلوتت
شیعه گوید مدام به مزارت سلام - یا حسن یا حسن امام مظلوم
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید - روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد - بس تیرها که لحظه دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین - بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسه رسول - از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جا مه ها ی یو سف کر ببلا فقط - بر ز ینب ستم ز د ه یک پیر هن رسید
پاداش آ ن نصایح ز یبا ا ز آ ن گروه - تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم"بگوبه فاطمه زآن خیمه هاکه سوخت - یک کربلاشراره آتش به من رسید
مرثیه خو ا ن خا مس آ ل عبا منم - در خیمه ها ی سوخته ا ش سوخت دامنم
استاد حاج غلامرضا سازگار
امام دوم و سبط رسول و پور بتول
امام د و م و سبط رسو ل و پو ر بتول - که ذ و الجلال بنامید از ازل حسنش
چه حرفهاکه شنیداززبان دشمن ودوست - که بودسخت تراززخم نیزه بربدنش .
یا فاطمه چیدند گل یاسمنت را
یا فا طمه چید ند گل یا سمنت را - تا ر ا ج نمو د ند عقیق یمنت را
آن قوم که پهلوی توراهم بشکستند - کشتندپس ازکشتن محسن،حسنت را
داغ جان سوز حسن بسکه حسن انگیز است
داغ جان سوزحسن بسکه ملال انگیزاست - عالم ازماتم او صحنه رستاخیزاست
نه همین شرح غمش خاطرما كرده ملول - یادمظلومی اونیزملال انگیزاست
جعده ر ا همسری اوش ندارد ثمری - باد پاییز به هر جا که وزد گلریز است
بدنش کوثر و از سوز عطش می سوزد - لگنش دربروازخون جگرلبریز است
دل زینب زغم مرگ برادر خون است - چشم قاسم زغم باب چه گوهرریزاست
مجتبی سر حلقه اهل نیاز
مجتبی سر حلقه ا هل نیا ز - نیمه شب بید ا ر شد ا ز خواب ناز
خسته دل آشفته حال و بی قرار - تشنگی افكنده بر جانش شرار
خسته بود اما به آب سلسبیل - این عطش او را به قتل آمد دلیل
كوزه ر ا برداشت آن عالیجناب - پس بیاشامید از آن یك جرعه آب
آب ا و شد آ تش ا فر و خته - خرمن جا نش ا ز آ ن شد سوخته
ازگلو تا ناف اوشد چاكچاك - گشت غلطان همچوماهی روی خاك
آه ازآنساعت كه باصدشوروشین - شدبه بالین حسن گریان حسین
د ید د شمن د ست ظلم افروخته - ز هر كینش بی برادر ساخته
گلزار شهدا
ببار طشت كه بانك رحیل می آید
ببار طشت كه بانك رحیل می آید - صدای وا حسن از جبرئیل بر آید
یقین كه سا قی كو ثر به آ ب د ید ه خود - پی تسلّیم از سلسبیل میآید
طلب نمود حسین را بیا بوقت وداع - ببین كه بوی فراق از خلیل می آید
ز سبز ی ر خ گلفا م ا ز ا ین جها ن فنا - د لیل مرگ ز حی جلیل میآید
بیا ببین كه چه خونها ز راه حلقومم - بسان موج كه از رود نیل می آید
جواب د ا د خد ا ی د و چشم گر یا نت - ید بسیط ز نعم الوكیل می آید
خوشابه حال تومحزون زشعرجانكاهت - مدام اجرتوبی شك جزیل می آید
خزائن الشهداء
***
ای داغدیده خواهرم خواهر برس فریاد من
ای داغدیده خواهرم خواهربرس فریاد من- ای یادگار مادرم خواهر برس فریاد من
آهسته تر آهسته تر بیدار شو از خواب ناز - طشتی بیاوردربرم خواهر برس فریاد من
بر تو دخیلم خواهرا یك لحظه بالینم بیا - ای نسل جد اطهرم خواهر برس فریاد من
هفتادودو پاره جگر زین آب كوزه شد مرا - دردل فتاده آذرم خواهربرس فریاد من
بنما حسینم ر ا خبر ا ما د می آ هسته تر - تا آید آن تاج سرم خواهر برس فریاد من
آمدحسین بالین وی چون جان درآغوشش كشید - گفتانشین زینب برم خواهربرس فریادمن
كه ای برادر با جان و دل برابر من
كه ای برادرباجان ودل برابر من - بیاكه مرگ حسین ریخت خاك برسرمن
بیا كه شد دل زینب ز غصه ریش آخر - بیا كه كرده معاویه كار خویش آخر
هنو ز هجر نبی آ و ر د بفر یا د م - هنو ز ما تم ز هر ا نر فته ا ز یا د م
هنوز دیده خونبار در سراغ علیست - هنوز لاله دل داغدار داغ علیست
زمانه رخت سیه تا ز ه د ر بر م كرده - بیا بیا كه فلك بی برادرم كرده
گلزار شهدا
شنیدستم كه در شهر مدینه
شنید ستم كه د ر شهر مد ینه - امام مجتبی آ ن بی قرینه
ز زهر جعده چون از پا در افتاد - برآورد از جگر افغان وفریاد
كه ای محنت نصیب ای خواهرمن - بیاورطشتی اكنون دربرمن
دلم ا ز ز هر كین شد پا ره پا ره - مصیبا تم فزون شد از شماره
برو ز ینب حسینم ر ا خبر كن - سیه ا ز ما تم مر گم به بر كن
بدان خو ا هر وداع آخرین است - دگر دیدار روز واپسین است
بگو با ا هلبیت مضطر من - بیا یند ا ین ز ما ن ا ند ر بر من
كه من درحال نزع واحتضارم - درایندم جان به جانان می سپارم
كجا ئی قا سم ز ا ر حز ینم - كه یكبا ر د گر ر و یت ببینم
بیا با با و صیت با تو د ا ر م - تر ا د ست عمو یت می سپارم
بقربان تو و روی نكویت - نهال من مكش دست از عمویت
بیا با با ببو سم ر و ی ما هت - بكن یا ر ی ز عم بی پناهت
چنان بگرفته خون راه گلویم - كه نتوانم غم د ل با تو گویم
دم مر د ن به صد ا فغا ن و شینم - همی یا د غر یبی حسینم
مصیبات حسن بس گریه خیزاست - كه دردیوان شرمی لاله ریزاست
بیا ای زینب ای روح روانم
بیا ای زینب ای روح روانم - که زد زهر جفا آتش به جانم
بیا ای خواهر غم پرور من - تو باشی غم گسار و یاور من
ببالینم نشین یکدم زیاری - مکن در ماتمم افغان و زاری
حسینم را از این ماتم خبر کن - توکل بر خدای دادگر کن
بیاور طشتی ای خواهر ز احسان - مکن درمرگ من گیسو پریشان
مکن شیون که من در بستر خواب - شدم مسموم کین با قطره آب
کند د ر کر بلا با کا م عطشان - حسینم ر ا به ر ا ه د و ست قربان
مرا گشته جگر ا ز ز هر پا ره - فزون ز خم حسین ا ست ا زشماره
بد شت کر بلا ا ی نو ر عینم - نبا شد جز تو غمخو ا ر حسینم
محمد علی مردانی
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است
عالم امر و ز پر ا ز ما تم و ر نج و محن است - ابر غم بر سر هر محفل و هر ا نجمن است
این چه شوراست که برپا شده درارض وسماء - این چه سوز است که درسینه هرمرد و زن است
هر که ر ا می نگر ی رخت عز ا کرد ه به بر - کوزه پر آ ب و جگر خو ن و سیه پیرهن است
بانگ و فر یا د به گو ش آ ید ا ز ا فلا ک مگر - رحلت ختم رسو لا ن و عز ا ی حسن است
عصمت پا ک خد ا حضرت ز هر ا ی بتو ل - در جنا ن بز م عز ا چید ه و غر ق محن است
بیا بنشین دمى خواهر، كنار بسترم امشب
بیابنشین دمى خواهر،كناربسترم امشب - نظركن حالت محزون وچشمان ترم امشب
حسینم را بگو آید، كنارم لحظه اى ا ز غم - كه گویم درد دل با یادگار مادرم امشب
بهارعمرم آخرشد،خزان از زهرملعونه - زظلم اوست بى تاب و توان در بسترم امشب
نظركن خواهرا اكنون، ببین حال پریشانم - زجا برخیز و رُوْ طشتى بیاوردربرم امشب
بیا خو ا هر دم آخر، مرا دیگر حلالم كن - كه مهمانم به جنّت نزد جدّ اطهرم امشب
شدم راحت من ولیكن دچارغم شودقاسم - به فکرآن جوان،بى كَسُ وبى یاورم امشب
(شاعر محترم خاكبازان)
هرگز دلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت
هرگزدلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت - ور سوخت اجنبى دگراز آشنا نسوخت
هر گلشنى كه سوخت ز باد سموم سوخت - از باد نو بها رى و نسیم صبا نسوخت
چندان دلش زسرزنش دوستان گداخت - كزدشمنان ز هر بد و هر ناسزا نسوخت
هرگز بر ا د ر ى به عز ا ى بر ا د ر ى - د ر ر و ز گا ر چون شه گلگون قبا نسوخت
آن دم كه سوخت حاصل دوران زسوزدهر - درحیرتم كه خرمن گردون چرانسوخت
تا شد ر و ا ن عا لم ا مكا ن ز تن ر و ا ن - جنبند ه ا ى نما ند كز ین ماجرا نسوخت
(مرحوم كمپانى)
زهر جفا نیلی نموده پیکر من
زهر جفا نیلی نمو د ه پیکر من - یعنی رسید ه لحظه ها ی آ خر من
دربین حجره برخودم می پیچم ازدرد - این چه بلایی بودآمدبرسرمن
چشمم نمی بیند،زمین خوردم دوباره - این ضعف بسیارم شده دردسرمن
درد کمر آ خر ا ما نم ر ا بر ید ه - تا ز ه شبیه تو شد م ا ی مادر من
از روضه های«تازیانه»،«میخ»،«سیلی» - آتش زبانه میکشد از باور من
با هرنفس خون جگر می ریزد ا ز لب - آ لا له می بارد کنار بستر من
شکرخدا این جا نبوده تا ببیند - این صحنه ی جان کندنم راخواهرمن
تصو یر ی ا ز گو د ا ل و تلّ ز ینبیه - ا فتا د ه بین قلب چشمان ترمن
محمد فردوسی
ای یادگارمادرم زینب ای زینب
ای یادگار مادرم زینب ای زینب - اكنون بیا اندر برم زینب ای زینب
دراین دل شب لحظه ای نزد من بنشین - اندركناربسترم زینب ای زینب
ای خواهر غم پرورم زینب ای زینب - طشتی بیاوردر برم زینب ای زینب
شدقاتل من همسرم دردل این شب - اینك گذشت آب ازسرم زینب ای زینب
گشتم شهیداززهركین زینب ای زینب - اكنون شدم زاروحزین زینب ای زینب
شدبی وفایاران من،من شدم بی یار - من با غم ومحنت قرین زینب ای زینب
من میروم ازاین جهان زینب ای زینب - ازاین جهان سوی جنان زینب ای زینب
باپاره ها یی ا زجگر رفتم ا ز د نیا - رفته مر ا ا ز كف عنان زینب ای زینب
ای خواهرغمدیده ام زینب ای زینب - هستی تونوردیده ام زینب ای زینب
ازمردمان بی و فا بس جفا دیدم - رنج و مصیبت دیده ام زینب ای زینب
تومیروی در كربلا زینب ا ی زینب - با محنت و ر نج و بلا زینب ای زینب
تو میر و ی ا ی خواهرم همره سجاد - د ر كوفه و شا م بلازینب ای زینب
ای كه تو ئی د ر شا م تا ر آ فتا ب من - بو د ی كنار بستر جد و با ب من
اكنون كنا ر بستر من نشستی تو - ا ی محر م ا سر ا ر من ما هتا ب من
آمدچوعباس وحسین دردل آن شب - دیدند حسن اززهركین شدبتاب وتب
رفت ازجهان سوی جنان سبط پیغمبر - ای باقری غمگین شده حضرت زینب
ای غریب اندر مدینه سروده شده 7/4/91درمدینه منوره
ای غریب ا ند ر مد ینه - ازجفا وظلم و كینه
دوستانِ توهمیشه - زین مصیبت دل غمینه
تو ا ما مِ مجتبا یی - تو صبو ر ا ند ر بلا یی
مصطفی ر ا نو رِ عینی - تو گلِ با غِ و لا یی
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
گشته ا ی با ز هرِ كینه - تو شهید ا ند رمدینه
جعده كرده كارِ خود را - شیوهِ دشمن همینه
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
گفتی ای خواهربیاور - طشتی اكنون دربرِمن
خونِ دلها یی كه خوردم - ریزد اینك ازسرِمن
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
ای حسین جانِ برادر - ای ابا الفضلِ دلاور
میروم ا ز د ا رِد نیا - د ركنا رِجد و ما د ر
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
در بقیع اكنون غریبم - با غم و ر نج عجیبم
من ند ا ر م سا یبا نی - ا ز عد و ی نا نجیبم
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
هركسی ازراهِ دوری - دربقیع آید سراغم
زیرِ نورِ مَه ببیند - قبرِ بی شمع وچراغم
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
زینتِ دوشِ نبی و - این همه ظلم وستمها
توبنال ای باقری پور - زین مصیبت زین المها
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
ناله سر قبر حسن سبط پیمبر
ناله سر قبر حسن سبط پیمبر - گوید برادر یا حسن بادیده تر
بو د ی تو یا ر م ا ز بعد با با - بعد ا ز تو گشتم بی یا ر و تنها
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شد ی تو ا ز غصه و غم - د نیا بر ا یت شد غرق ماتم
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دیدی توازدنیاپرستان ظلم بیحد - دیدی جفازان كینه دل آن دیووآن دد
با قلب پر خون رفتی ز د نیا - راحت شد ی ا ز رنج و المها
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - یا كه زنم عطر و كنم زیبا جمالم
راس تو با شد بر خا ك و خونین - ای یادگار طه و یا سین
راحت شدی تو از ظلم و عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعزارم
گرید بر ا یت هر با سعا د ت - گر یا ن نگردد روز قیا مت
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دنیا پس ازتوای برادرشا م تا راست - ازهجرتواین خواهرانت بی قراراست
هم نو حه گر شد ا ین شیعیا نت - هم با قری پور هم دوستا نت
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
غبار غم بر چهره عالم نشسته
غبار غم بر چهره عالم نشسته - سبط نبی از این جهان چون دیده بسته
علی خورد خون جگر/زهرا كند پسرپسر - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
حسن ز جور آشنا خون در دلش شد - تا همسر نامهربانش قاتلش شد
از لب و لعل گهرش/برون بریزد جگرش - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
تا زنده بود از آل سفیان ظلمها دید - بعد شهادت زال مروان هم جفا دید
كنار قبر مادرش/شد تیر باران پیكرش - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر - گوید برادر یا حسین با دیده تر
بودی تو یار و یاورم/بعد از علی و مادرم - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
دیدی تو از دنیا پرستان ظلم بیحد - دیدی جفا زان كینه دل آن دیو و آن در
با قلب پر خون از جفا/رفتی تو از دار فنا - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شدی ازحزن وغم/دیگرنمی بینی ستم - الله اكبر الله اكبر/الله اكبر الله اكبر
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - عطرم زنم شانه كنم زیبا جمالم
باشدسرتوروی خاك/پرخاك وخون آن جسم پاك - الله اكبر الله اكبر/الله اكبر الله اكبر
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعذارم
گرید بر ا یت مؤمنین/هم با قر ی د لغمین - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
اندر بقیع غبار حزن و غم نشسته
اندر بقیع غبا ر حز ن و غم نشسته - محزون و غمگین ما د ر ی پهلو شكسته
گاهی كند پدر پدر/گاهی بنالد بر پسر - مظلوم حسن جان/ مظلوم حسن جا ن
حسن ز جو آشنا خون در دلش شد - تا همسر نامهربانش قاتلش شد
از لب و لعل گهرش/برون بریزد جگرش - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
تا زنده بود از آل سفیان ظلمها دید - بعد شهادت زال مروان هم جفا دید
كنار قبر مادرش/شد تیره باران پیكرش - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر - گوید برادر یا حسن با دیده تر
بودی تو یار و یاورم/بعد از علی و مادرم - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
دیدی تو از دنیا پرستان ظلم بی حد - دیدی جفا زان كینه دل آن دیو و آن دد
با قلب پر خون از جفا/رفتی تو از دار فنا - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شدی ازحزن وغم/دیگرنمی بینی ستم - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - عطرم زنم شانه كنم زیبا جمالم
باشدسرتوروی خاك/پرخاك وخون آن جسم پاك - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعذارم
گرید برایت مؤمنین/هم باقری دلغمین - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
من غریبم در مدینه/از جفا و ظلم و كینه
من غریبم درمدینه/ازجفا وظلم و كینه - دوستان من همیشه/زین مصیبت دل غمینه
من امام مجتبایم/من صبور اندر بلایم - مصطفی را نور عینم/من گل باغ ولایم
گشته ام با زهر كینه/من شهید اندر مدینه - جعده كرده كار خود را/شیوه دشمن همینه
تو بیاورخواهر من/طشتی اكنون در بر من - خون دلهایی كه خوردم/ریزد اینك از سرمن
ای حسین جان ای برادر/ای اباالفضل دلاور - مردم از دار دنیا/در كنار جد و مادر
در بقیع اكنون غریبم/گشته است غربت نصیبم - من ندارم سایبانی/از عدوی نانجیبم
هر كسی از راه دوری/در بقیع آید سراغم - زیر نور مه ببیند/قبر بی شمع و چراغم
زینت دوش نبی و/اینچنین ظلم و ستمها - تو بنال ای باقری پور/زین مصیبت زین المها
مراثی در باره بقیع
بَقیع یا بقیع الغرقد یا جنتالبقیع گورستانی تاریخی درمدینه است که عده بسیاری ازاهل بیت و صحابه پیامبر اسلام ازجمله چهار تن از امامان شیعه در این قبرستان مدفون هستند. پیشینهٔ تاریخی بقیع به دوران قبل از اسلام میرسد ولی در کتب تاریخی به روشنی قدمت تاریخی آن مشخص نشدهاست. بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان بوده، مردم مدینه قبل از آمدن مسلمانان به آنجا اجساد مردگان خود را در دو گورستان «بنیحرام» و «بنیسالم» و گاهی نیز در خانههایشان دفن میکردند و در واقع بقیع اولین قبرستانی است که به دستور پیامبر اسلام و توسط مسلمانان صدر اسلام ساخته شد. اولین کسی که در آنجا به توصیه پیامبر دفن شد عثمان بن مظعون بود که از دوستان نزدیک پیامبر و علی بن ابیطالب به شمار میرفت؛ علی در سخنانش از عثمان بسیار یاد میکرد. حضرت محمد صلی الله علیه وآله برخی از کشتهشدگان جنگ اُحُد (زخمیهایی که در مدینه درگذشته بودند) و یکی از فرزندانش بنام ابراهیم را در آنجا به خاک سپرد. به نوشته تاریخ طبری بعدها که عثمان پسر عفان در قبرستان یهودیهای مدینه به نام حش کوکب دفن شد، بنیامیه اما بقیع را به قدری وسعت داد که قبر عثمان در بقیع قرار گرفت. بقیع هماینک مدفن چهار امام شیعه (حسن مجتبی، سجاد، محمد باقر و جعفر صادق) است. همچنین قبر زنان پیامبر (غیر از خدیجه) و نیز عباس عموی پیامبر، فاطمه بنت اسد، مادر علی ابن ابی طالب، امالبنین (مادر ابوالفضل العباس) و برخی دیگر از بزرگان اسلام در این گورستان قرار دارد. قبرستان بقیع در چند قدمی مسجد النبی قرار دارد. تقریبا تمامی صحابه پیامبر و شخصیت های صدر اسلام در این گورستان دفن شده اند. با این وجود تعداد اندکی از قبرها دارای محل دقیق و شناخته شده هستند. قبور ۲۴ نفر از خاندان پیامبر اسلام (اهل بیت) دارای قبر مشخص هستند. این افراد عبارتند از:
حلیمه مادر رضاعی پیامبر؛ تمامی همسران پیامبر (غیر از خدیجه که در گورستان ابوطالب مکه مدفون است): جویریه، امسلمه، زینب دختر جحش، زینب دختر خزیمه، سوده، حفصه، صفیه، امحبیبه، عایشه؛ ابراهیم پسر محمد؛ همه دختران پیامبر: زینب، رقیه و امکلثوم. فاطمه زهرا نیز گرچه به ظن قریب به یقین در بقیع دفن شده ولی محل دقیق دفن وی مورد اختلاف است؛ چهار امام شیعیان امام حسن مجتبی، امام زین العابدین علی بن الحسین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام، فاطمه بنت اسد مادر امام علی و عباس عموی پیامبر؛ ام البنین همسر امام علی و مادر حضرت ابوالفضل، صفیه و عاتکه عمههای پیامبر؛ عقیل بن ابیطالب و عبدالله بن جعفر؛
بجز قبر اهل بیت، قبر چهار تن از شخصیتهای صدر اسلام نیز مشخص است. این افراد عبارتند از:
عثمان، ابوسعید خدری؛ مالک بن انس؛ نافع مدنی.
تا پیش از حمله وهابیان به حجاز، بر قبور ائمه و برخی دیگر از بزرگان مدفون در این قبرستان، بارگاه و گنبدهایی وجود داشت. بسیاری از این بناها، در ۱۲۲۰ق. در حمله اول وهابیان به مدینه ویران شدند، ولی مدتی بعد به دستور عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی، بازسازی شدند. سرانجام، در یومالهدم (۸ شوال سال ۱۳۴۴ق./۱۳۰۴ش.) پس از حمله دوم وهابیان، همه بناهای موجود در بقیع به دست امیرمحمد حاکم مدینه و به دستور پدرش عبدالعزیز آل سعود ویران شدند. در حال حاضر نیز مقابر بقیع بدون گنبد و بارگاهاند. روی قبرها سنگهایی نصب کرده اند که هیچ نوشته و کتیبه ای ندارند. روتر که در ۱۳۰۵ش، یعنی اندکی پس از دومین غلبه وهابیان از بقیع دیدن کرده، آن را به ویرانههای شهری تشبیه میکند که گرفتار زلزله شده است. در ۱۳۳۳ش بر اثر فشار مراجع دینی و اقدامات سیاسی به دستور سعود بن عبدالعزیز گذرگاههایی از سیمان ساختند تا آمد و شد زائران را تسهیل کند. در زمان فیصل بن عبدالعزیز نیز درِ بزرگی برای آن تهیه شد و سالها بعد سایهبانی در ضلع غربی بقیع ساخته شد. (تاریخ حرم ائمه بقیع / ص۶۱ - سفرنامه میرزا محمدحسین فراهانی، ص۲۳۸ - رحله ابن جبیر، ص۱۷۳ - «قبور ائمه بقیع چگونه تخریب شد؟». پایگاه خبری افکارنیوز- پايگاه اطلاع رساني رسا - آثار اسلامی در مدینه و مکه رسول جعفریان)
همزمان با انتشار اخبار هجوم وهابیها به مدینة النبی و تخریب آثار تاریخی اسلامی، سید اشرف الدین گیلانی معروف به «نسیم شمال»، محبوبترین و معروفترین شاعر ملی انقلاب مشروطه، شعری در رثای این واقعه سرود. بخشی از این شعر که در روزنامه «نسیم شمال» منتشر شده به شرح زیر است:
ازبرای رفع دشمن سربسرهمت کنید - ای مسلمانان،وهابی راهمه لعنت کنید
ازوهابی شاخ لعنت سبزشددرکوهسار - مذهب شمرازوهابی شد دوباره آشکار
هر مسلما نی شد ا ز ظلم و ها بی بی قرار - با ز داغ کربلا را تازه کرده روزگار
از جفاهای وهابی گشته د لها داغدار - ای مسلما نا ن بر ا ی د فع ا و همت کنید
این جسارت درمدینه کس ندیده تاکنون - گشت اندرمسجدومحراب جاری جوی خون
بارگاه حمزه شد ا ز توپ ظا لم سر نگو ن - طا لع ا هل مد ینه سر بسر شد واژگون
زان جسارت مردوزن هم کشته شدازحد فزون - ای مسلمانان برای دفع اوهمت کنید
از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد - باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد
خویش ر ا ا ز بهر دنیا غرق د ر افسانه کرد - مسجد پا ک رسول الله را ویرانه کرد
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید - چونکه یک ملیان یزید بی حیا گشته پدید
از برای شیعه حال کربلا گشته جدید - همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
منظورازشاخ لعنت«شاخ شیطان»است. نماد شاخ (به انگلیسی: Sign of the horns) به شیوهٔ قرار گرفتن انگشتان یک دست بهصورتی گفته میشود که انگشت اشاره و کوچک باز بمانند و دو انگشت میانی به حالت مُشت جمع شوند.
در شرح السنة از عقبة بن عمر روايت مى كند كه گفت : پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با دست خود به طرف يمن كرد و فرمود: آگاه باشيد كه آن جا پربركت است . بدانيد و آگاه باشيد كه قساوت و سنگ دلى در ميان شتر دارانى است كه در زير دم شتران هستند، جايى كه شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد. آن حضرت از يمن تعريف و از نجد بدگويى كرده و مى گويد: جاى زلزله و فتنه ها و فساد نجد است ، قساوت و سنگدلى در ميان شترداران است كه همان نجد باشد، و شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد. حضرت فرقه وهابى را تعبير به شاخ نموده ؛ چون شاخ حيوانات براى انسان و ديگر حيوانات بسيار خطرناك مى باشد. - ممكن است انسان به وسيله شاخ زدن حيوان از بين برود. مى گويند: نجدى هاى مهاجم يعنى سربازان عبدالعزيز بن مسعود و پيروان محمد بن عبدالوهاب روى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله قهوه مى كوبيدند و فرياد مى زدند: محمد! ((قم قم !! انت قلت النجد قرن الشيطان )) يعنى اى محمد! برخيز، برخيز! تو گفتى كه نجد شاخ شيطان است !؟ از جمله عقايد وهابى ها (شاخ شيطان ) اين است كه : 1. خدا را جسم ميدانند، براى او دست و پا، صورت و اعضا در نظر مى گيرند؛ 2. همه مسلمانان را به غير از خودشان كافر و مشرك دانسته و قتل و غارت آنان را جايز مى دانند؛ 3. خراب كردن قبر امامان و پيغمبران را واجب دانسته ؛ 4. زيارت كردن را حرام و شرك مى دانند. در زمان خودمان شمه اى از جنايات و قتل و كشتار آنها را ديديم و شنيديم كه چگونه در جمعه خونين مكه در چهارم ديحجه الحرام مطابق نهم مرداد سال 66 حمله كردند و صدها نفر از زايران خانه خدا را قتل عام كرده و هزاران نفر را مجروح ساختند. موحدين و يگانه پرستان را مشرك دانسته و حتى آخوندهاى دربارى آنان ، فرياد مى زدند و مى گفتند ((اقتل المجوس اقتل المشركين )) مجوس و مشركين را بكشيد. درحج خونین سال 1394 هم درمسجدالحرام به بهانه سقوط جرثقیل و هم در منا به بهانه...صدها حاجی را به خاک وخون کشیدند، و...
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
بشکند د ستی که و یر ا ن کرد ا ین گلخانه را - در عزا بنشا ند ا و ، شمع و گل و پروانه را
بشکنددستی که هتک حرمت این خانه کرد - شیعه راسوزاندوخون درقلب صاحبخانه کرد
درون قلب جهان ، ا نقلا ب گشته بیا - نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا
نظاره کن به فر ا سو ی مدینه و ببین - حرم به د ست حر ا می خراب گشته بیا
این گلستان نبی با ر دگر ویران شده - چشمها ی منتقم ، با ر د گر گریان شده
بعدتخریب بقیع واین ستم درآن دیار - گشت روشن،ازچه قبرفاطمه پنهان شده
خوش آن نسیم كه مى آید از كنار بقیع
خوش آن نسیم كه مى آید ازكنار بقیع - خوشاهواى روان بخش ومُشكباربقیع
فرشتگان ز زمین مى برند سو ى بهشت - براى غا لیه ی حوریان غبار بقیع
اگر كه طو ر تجلّى ز صد ق مى طلبى - بیا به گلشن روحانى دیار بقیع
دریغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا - خراب شد همه آثار بى شمار بقیع
ایا كه غیرت دین دارى و ولایت آل - ببار خون، عوض اشك در كنار بقیع
خراب كرد ستم، مشهد چهار امام - كز آن شرف به سما یافت خاكسار بقیع
نخست مرقد سبط نبى ا ما م حسن - بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع
مزار حضرت سجا د ، اسوه عبّاد - ا مین ا عظم حق ، ركن استوار بقیع
مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر - كه بر فزوده به ا جلا ل و اشتهار بقیع
مزارحضرت صادق رییس مذهب ودین - جهان علم وعمل،نوركردگاربقیع
قبور منهدم دیگر از تبار رسول - فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع
زظلم فرقه وهّابیان ناكس دون - بیا ببین كه خزان گشته نوبهار بقیع
سعودیان عَمیل یهو د و صهیونیسم - ز ظلم ، هتك نمودند اعتبار بقیع
قبور آل پیمبر، خراب و ویران است - فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع
دراین مصائب عظمى ولىّ عصربوَد - شكسته خاطرومحزون وداغدار بقیع
كندظهوروجهان پركند زدانش و داد - زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع
قیام باید ومردانگىّ وهمّت وعزم - كه بر طرف كند ا ین و ضع ناگوار بقیع
وگرنه تانشود قطع دست استعمار - جهان شیعه بو د ز ا ر و دل فكار بقیع
حرامیان به حرم تاكه حاكم اندرواست - كه مسلمین همه باشندشرمساربقیع
سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آ ل - د ر و د و ا فر و بى ا نتها نثار بقیع
ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا - همیشه«لطفى صافى»است بى قرار بقیع
آیت الله صافی گلپایگانی
سلام من به مدینه، به آستان رفیعش
سلام من به مدینه ، به آستان رفیعش - به مسجد نبوی و به لاله های غریبش
سلام من به علی و به حلم و صبرعجیبش - سلام من به بقیع وچهارقبرغریبش
نشسته با ز د لم پشت درب بسته آنجا - گرفته با ز دلم بهر قبر مخفی زهرا
سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
سلام ما به بقیع وبُقاع ویرانش - به آن حریم که باشد مَلَک نگهبانش
سلام ما به بقیع آ ن تجسُّم غر بت - گو ا ه بر سخنم تر بت ا ما ما نش
بقیع تربت پاک چهار معصوم است - چهار نور خدا می دَمَد ز دامانش
یکی است حضرت باقرازآن چهارامام - که داغ او زده آتش به قلب یارانش
غریب اوست که درموسم زیارت حجّ - مدینه وآنهمه زایرکه هست مهمانش
شب شها د ت ا و یک نفر نمیما ند - که ا شک غم بفشا ند به قبر ویرانش
شهید شد ز جو ر هشا م آ ن مظلوم - بزهرتَعبِیه درزین که آب شد جانش
سید رضا مؤید
غربت آباد دیار آشنایى ها، بقیع
غربت آ با د د یا ر آ شنا یى ها ، بقیع - همدم د یر ینه یِ غمها ى نا پید ا ، بقیع
درتوحتّى لحظه ها هم بى قرارى مى كنند - اى تمام واژه هاى اشك را معنى بقیع
درتو،خون دیده هادریاشدوصاحبدلان - جرعه جرعه عشق نوشیدند از این دریا بقیع
سنگ فرش كوچه هایت داغ هاى سینه سوز - شمع فانوس نگاهت چشم خون پالا بقیع
تو بلو ر ر وشنا یى ها ى شهر یثربى - چون نگینى ما ند ه د ر ا نگشتر بطحا بقیع
هم صد ا با قرنها مظلو مى آ ل رسول - حنجرى كو ؟ تا د ر این غربت كند آوا، بقیع
وسعت تنها یى ا ت دل ها ى ما را مى برد! - تا خد ا ، تا عشق ، تا تنها یى مولا بقیع
قصّه مظلومى اش راباتوگفت آن شب كه داشت - در گلو، بُغضِ غریب ماتم زهرا، بقیع
در هجوم تیرگى ها، در شب سرد سكوت - حسرتى مى بُرد خورشید جهان آرا بقیع
اى مز ا ر هرچه خو ر شید ا ز د یا ر روشنى - اى شكو ه نو ر د ر آ ئینه غبر ا بقیع
كاش چشمى بودواشكى،اشتیاق مویه اى - با تومى ماندیم ، تا موعود ، تا فردا بقیع
اى بهشت آ ر ز و ، گم كر د ه د لها ى پا ك - اى زیارتگاه یك عالم د ل شیدا بقیع
سیل اشك عاشقان بگذار تا دریا شود - چشمه اى از چشم جان بیدلان بگشا بقیع
دارم امّید آنكه در محشر پناهم مى دهد - سایه دیوار این «آشفته»حالى ها بقیع
جعفر رسول زاده _ آشفته
باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقیع
باز كن برروى من آغوش جان را اى بقیع - تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع
خاكى ا ما بر تر ا ز ا فلا ك دارى جایگاه - در تو مى بینم شكو هِ آسمان ر ا ا ى بقیع
پنج خورشیدِ جهانافروز در دامان تست - كردهاى رشك فلك این خاكدان را اى بقیع
مىرسیم از گرد ره با كوله با ر اشك و آه - بار د ه ا ین كاروانِ خسته جان را اى بقیع
جزتو غمهاى على را هیچ كس باور نكرد -مىكشى بردوش خودبارى گران را اى بقیع
باز گو با ما، مزار كعبه ی دلها كجاست - د ر كجا كردى نها ن آ ن بىنشان را اى بقیع
قطرهاى، اما در آغوش تو دریا خفته است - كرده ا ى پنهان تو موجى بیكران را اى بقیع
چشم توخون گریدو«پروانه»مىداندكجاست - چشمه ی جوشان این اشكِ روان را اى بقیع
محمّد على مجاهدى «پروانه»
جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
جلو ه جنت به چشم خا کیا ن دارد بقیع - یا صفا ى خلو ت افلاکیان دارد بقیع
گرحصا رکعبه ر ا جبر یل دربانى کند - صدچو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع
گرچه با شمع و چر ا غ ا ین آستان بیگانه است- الفتى با مهرو ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است - یک چمن گل نیزدرآغوش جان داردبقیع
گرچه مى تا بد بر ا و خو ر شید سو ز ا ن حجاز - از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتو ا ن گفت ا ز گلا ب گریه ا هل نظر - بى نها یت چشمه ا شک ر و ا ن دارد بقیع
بشکند با ر ا ما نت گرچه پشت کو ه را - قد ر ت حمل چنین با ر گران دارد بقیع
تا سرو کارش بو د با عترت پاک رسول - کى عنایت با کم و کیف جها ن دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجتبنور ماه نیست - در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال - هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه - پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد عباس عم ، ا م ا لبنین - اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع
در پنا ه مجتبى د ر ظل ز ین ا لعا بد ین - ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبى و صا د ق آ ل رسول - خفته ا ند آ نجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز - داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع
کس نمید ا ند چرا یا قرة عین الرسول - منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصه گوى رنج بى پایان تست - غصه وغم کاروان درکاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابى اما باز هم - ا ز تو ا ى ا نسیه حو ر ا نشان دارد بقیع
راز مخفى بودن قبر تر ا با ما نگفت - تا بکى مهر خمو شى بر د ها ن دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلو ت ر و حا نى اش - این مد ینه ا نتظا ر میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است ودربرروى مردم بستهاست - زائرى چون مهدى صاحب زمان داردبقیع
کا ش با شد قبضه خاکم د ر آ ن وادى «شفق» - چون ز فیض فا طمه خط ا ما ن دارد بقیع
محمدحسین بهجتى «شفق»
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بس كه پنها ن گشته گل د ر ز یر دامان بقیع - بوى گل مى آ ید ا ز چاك گریبان بقیع
مرغ شب درسوگ گلهایى كه براین خاك ریخت - ازسرشب تاسحر،باشدغزلخوان بقیع
ناله ها ى حضرت زهرا هنو ز آ ید به گوش - ا ز فضا ى حسرت آ لو دِ غم افشان بقیع
گوش د ه تا گریه ی ز ا ر على ر ا بشنوى - نیمه شب ها ا ز دل خونین و حیران بقیع
این حریم عشق دارد عقده ها پنهان به دل - شعلهها سر مىكشد از جان سوزان بقیع
از د ل هر ذ رّ ه بینى جلو ه گر صد آ فتا ب - گر شكافى ذ رّه ذ رّه خا كِ رخشان بقیع
هرگل اینجاداردازخون جگرنقش ونگار - وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع
بسته ا م پیمان ا لفت با مز ا ر عا شقا ن - خورده عمق جا ن من پیو ند با جان بقیع
اى ولىّ حق ، تسلاّ بخشِ د ل ها ى حز ین - خیز و سا ما ن د ه به گلزار پریشان بقیع
سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد - كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع
اى جها ن آ با د كن ، برخیز و مهر و د ا د كن - با ز كن آ با د ا ز نو ، كوى ویران بقیع
چون ببیندهرغروبش مات وخاموش وغریب - سیلِ خون ریزد«شفق»ازدل به دامان بقیع
محمدحسین بهجتى «شفق»
یه بار میشه بقیعت و بیام زیارت آقاجون
یه با ر میشه بقیعت و بیا م ز یا ر ت آقاجون - کنارِ قبرِ ما د ر و عرض ارادت آقاجون
سرم پایین،چشمای توتاج روی سرم میشه - بی سروسامونت میشم با یه عبارت آقاجون
میشه یه روزبگن به من خاکِ بقیع وسرمه کن - خاکِ بقیع وخونِ چشم،توونظارت آقاجون
اون روز میدونم که دیگه گمشده ام پیدامیشه - چون توبه من نشون میدی بایه اشارت آقاجون
عمرم د ا ر ه میگذره و هنوز بقیع رو ندیدم - آقا به فر یا د م برس جو نم نثا ر ت آقا جون
نذارچشام بسته بشه حسرت به دل مونده برم - نذاربا این همه دعا، باشم خمارت آقاجون
تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن - نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقاجون
اى راهیان شهر نور این جا بقیع ست
اى راهیان شهر نور این جا بقیع ست - این خاك عنبربوى مشك آسا، بقیع ست
این جا هزاران داستان نا گفته دارد - این جا د و صد سرّ نهان بنهفته دارد
سوز جگرها بس د ر ا ین خاك بقیع ست - بیرون ز حدّ عقل ادراك بقیع ست
آیینه آیین حق را قبر این جاست - خاكش عجین با زهر تلخ و صبر این جاست
این خاك تا عرش خدا ره توشه دارد - ركن و حطیم و كعبه در هر گوشه دارد
بیمارعشق سرمدى راتربت اینجاست - یك شهرنى،یك دهرحزن وغربت اینجاست
این جا به «كرّمنا بنى آدم» طرازست - از این زمین تا عرش رحمان راه، بازست
ایمان و عشق و سرّ حق راجوهر اینجاست - انهار نور و چشمه ساركوثراینجاست
روح عروج «اِرجعى» پویاست ا ین جا - خا كش قر ین با تربت زهراست این جا
عطرى ز بوى بقعه زهرا در این جاست - حزنى ز اندوه شب مولا در این جاست
داناى اسرار نها نِ ا ین جهان كو - فر ز ند ز هر ا ، مهد ى صاحب زمان كو
كو آن كه از هر بى نشان دارد نشانه؟ - كو آن كه با شد آگه از دفن شبانه؟
كو آن كه ریزد ا شك و ا ز سیلى بگوید - با سو ز د ل از صورت نیلى بگوید
تا ا ز مز ا ر مخفى ما د ر بگو ید - تا ا ز جفا ى خصم بد گو هر بگوید
اى دست حق،وى حجّت خلاّق دادار - زنجیروغُل ازگردن بیمار بردار
محمّد آزادگان
برگشا مهر خموشى از زبانت اى بقیع!
برگشا مهر خموشى ا ز ز با نت ا ى بقیع! - جا ى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع
دیده ى گریان ما ر ا بنگر و ، با ما بگو - د ر كجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع
لطف كن! گم كرده ى ما را نشان ما بده - بشكن این مهر خموشى از زبانت اى بقیع
گر د هى بر من نشان از قبر ز هر ا ، تا ابد - بر ندارم سر ز خا ك آ ستا نت اى بقیع
گفت مولا: راز این مطلب مگو با هیچكس - خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع
گر ندارى ا ذ ن ا ز مو لا كه سازى بر ملا - لا اقل با ما بگو ا ز داستانت اى بقیع
فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو - ده خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع
آرزو دارد به دل(خسرو)كه تا صاحب زمان - برملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع
محمد خسرو نژاد
ای جانِ جهانیان فدایت
ای جانِ جهانیان فدایت - «هستی»همه سائل وگدایت
ای تکیه گه گنا ه کاران - د یو ا ر بقیع با صفا یت
گریان نبود به روزمحشر - چشمی که بگریدازبرایت
آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
آخریه روزشیعه برات حرم میسازه - حرم برای توشه کرم میسازه
آخر برات یه گنبد طلا میسازیم - شبیه گنبد امام رضا می سازیم
***
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
بشکند دستی که ویران کرد ا ین گلخانه را - در عزا بنشاند او، شمع و گل و پروانه را
بشکنددستی که هتک حرمت این خانه کرد - شیعه راسوزاندوخون درقلب صاحبخانه کرد
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع
درجهان،هم شأن وهمتائی کجاداردبقیع - چونکه یک جا،چارمحبوب خداداردبقیع
نور چشمان رسول و، پو ر د لبند بتول - صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ - همچو ایوانِ نجف نوروصفا دارد بقیع
سر به دیوارش زند هر کس از این جا بگذرد - در سکوتش نالهها وگریهها دارد بقیع
درون قلب جهان، انقلاب گشته بیا
درون قلب جهان، انقلاب گشته بیا - نفس، بدون تو همچون عذاب گشته بیا
نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین - حرم به دست حرامی خراب گشته بیا
بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم را
بشنو از این قبرها بانگ انا المظلوم را - تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تاشودثابت که نورحق نمیگرددخموش - گرچه ویران شد،جلال کبریاداردبقیع
این گلستان نبی بار دگر ویران شده
این گلستان نبی با ر د گر ویران شده - چشمهای منتقم، بار دگر گریان شده
بعدتخریب بقیع واین ستم درآن دیار - گشت روشن،ازچه قبرفاطمه پنهان شده
شب كه تنها میشود با خلوت روحانی اش
شب كه تنها میشود با خلو ت روحانی ا ش - این مدینه انـتظار میهمان دارد بـقـیـع
شب كه تاریك است ودربرروی مردم بسته است - زائری چون مهدی صاحب زمان داردبقیع
یا رب چه حكمتىست در این قطعه شریف
یا رب چه حكمتىست دراین قطعه شریف - مهمان غریب وبارگه میزبان،غریب
یا رب كرامتى! كه زنم بوسه بر بقیع - سر را نهم به خاك و بگریم بر آن غریب
دریغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا
دریغ ودرد كه از ظلم دشمنان خدا - خراب شد همه آثار بى شمار بقیع
خراب كرد ستم،مشهدچهارامام - كز آن شرف به سما یافت خاكساربقیع
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم چهارم امام حسن ع