درامتداد تاریکی-دستگیری گوشی قاپهای خطرناک در اطراف شهربازی!
سید خلیل سجادپور- دو موتور سوار سابقه دار که گوشیهای تلفن همراه سرنشینان خودروها را میربودند در حالی اطراف یکی از شهربازیهای مشهد دستگیر شدند که مشغول رصد طعمههای خود در پارکینگ خودرو بودند. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران دایره تجسس کلانتری سپاد مشهد که در راستای اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی به گشت زنیهای نامحسوس ادامه می دادند، به دو جوان موتورسوار برخورد کردند که در پارکینگ خودروهای اطراف شهربازی به دنبال طعمهای برای گوشی قاپی بودند. در همین حال وقتی نیروهای گشت انتظامی به طرف آن ها حرکت کردند، ناگهان راکب موتورسیکلت با مشاهده نیروهای انتظامی تلاش کرد از لابه لای خودروها به سمت خیابان بهارستان فرار کند اما عوامل انتظامی مسیر فرار آن ها را سد کردند و حلقههای قانون را در حالی بر دستان دو جوان ۲۱ و 34 ساله گره زدند که در بازرسی بدنی از آنان سه دستگاه گوشی سرقتی به همراه دو قبضه شمشیر و خنجر کشف شد. دقایقی بعد دو متهم مذکور به مقر انتظامی انتقال یافتند و با صدور دستوری از سوی سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد) مورد بازجوییهای فنی و تخصصی قرار گرفتند. یکی از متهمان که خود را ساکن یکی از روستاهای منطقه فردوسی مشهد معرفی میکرد، به افسران دایره تجسس گفت: به همراه دوستم و برای سرقت گوشی به مقابل شهربازی آمدیم اما هنوز موفق به سرقت نشده بودیم که ماموران انتظامی ما را دستگیر کردند. این جوان ۲۱ ساله درباره شمشیر و خنجرهایی که به همراه داشتند نیز گفت: از آن ها فقط برای ایجاد رعب و وحشت استفاده میکردیم اما تاکنون در گوشی قاپیها به کسی صدمه نزدهایم. متهم دیگر پرونده نیز با اعتراف به سه فقره گوشی قاپی در یک روز گفت: گوشیهای تلفن کشف شده را از سرنشینان سه دستگاه خودروی پژوی ۲۰۶، ساینا و پراید سرقت کردهایم. گزارش روزنامه خراسان حاکی است ساعتی بعد عوامل تجسس کلانتری سپاد با بررسی سوابق گوشیهای سرقتی در سیستم پلیس با مال باختگان تماس گرفتند و بدین ترتیب دزدان خطرناک با شاکیان روبه رو شدند. یکی از مال باختگان که دانشجوی رشته مهندسی است، درباره ماجرای گوشی قاپی گفت:برای کمک به مخارج زندگی با خودروی پدرم در یکی از تاکسیهای اینترنتی کار میکنم تا حداقل هزینههای تحصیل خودم را تامین کنم اما حدود ساعت ۲۰ شب مسافرم را در پلیس راه امام هادی پیاده کردم و سپس در کنار بزرگراه وارد اپلیکیشن اینترنتی شدم و منتظر مسافر ماندم. در همین لحظه موتورسیکلت هوندا ۱۲۵ مقابلم توقف کرد و ترک نشین آن به بهانه پرسیدن نشانی به سمت من آمد ولی او ناگهان گوشی تلفن را از دستم چنگ زد و در حالی که من همچنان در بهت بودم به ترک موتور همدستش پرید و در خلاف جهت حرکت خودروها فرار کردند. من هم مسافتی را به دنبال آن ها دویدم اما موتورسواران خیلی سریع از لابه لای خودروها گریختند و از محل دور شدند. به ناچار به کلانتری معراج رفتم و گزارش سرقت را دادم تا این که از کلانتری سپاد با من تماس گرفتند و کشف گوشی ام را اعلام کردند. بنابراین گزارش، زن جوان دیگری هم که طعمه گوشی قاپهای خطرناک شده بود، در این باره گفت: حدود ساعت ۱۰ شب بود که دو موتورسوار جوان مقابل بازار بین المللی سپاد سرم را به خودرو کوبیدند و گوشی تلفنم را هنگام گفت و گوی تلفنی قاپیدند. مرد ۵۵ سال دیگری نیز که هدف گوشی قاپی قرار گرفته بود با بیان این که داخل خودرو منتظر همسرم بودم که طعمه گوشی قاپها شدم، ادامه داد: گوشی دستم بود و مشغول گفت و گوی تلفنی با همسرم بودم که ناگهان دو جوان موتورسوار به سمت من حمله ور شدند و یکی از آن ها گوشی را ربود که اکنون از سارقان مذکور کشف شده است. بر اساس گزارش روزنامه خراسان، در پی اعتراف متهمان و انجام یک سری تحقیقات مقدماتی پرونده مذکور به شعبه ۲۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد و مورد رسیدگی قضایی قرار گرفت. قاضی طاهری که احتمال میداد دو متهم یاد شده سرقتهای بیشتری مرتکب شده باشند، با صدور قرار قانونی آن ها را در اختیار کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی مشهد قرار داد تا کنکاشهای پلیس در این باره ادامه یابد چرا که بستن پارچهای محکم به دسته شمشیر، خود حکایت از حرفهای بودن متهمان برای ارتکاب جرم داشت و بیانگر آن بود که می خواستند زمان سرقت و زورگیری شمشیر ترسناک از دست آن ها خارج نشود.
ارسال دیدگاه . خراسان : شماره : 21316 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۴ مهر
دختر 13ساله در شکنجه گاه مخوف مرد شیشه ای
پلیس دختر نوجوان را در صندق پژو پیدا کرد
سید خلیل سجادپور- ظهر جمعه گذشته، خبر تکان دهنده ای نیروهای انتظامی را به تکاپو انداخت. سر و صدای بیسیمهای پلیس از یک ماجرای وحشتناک در روستای خلق آباد مشهد حکایت میکرد. اهمیت موضوع که به جان دختری ۱۳ ساله گره خورده بود، موجب شد تا خودروهای گشت انتظامی آژیرکشان به طرف روستا حرکت کنند. هر لحظه امکان داشت خبر دلخراشی از آن سوی بیسیمها به گوش برسد !دلهره عجیبی در دلهای باورمندان به امنیت به راه افتاده بود. افسر گشت، پدال گاز را به کف اتاق خودرو چسباند. رانندگان عبوری با شنیدن آژیرهای ممتد پلیس، راه عبور را میگشودند تا این که بالاخره خودروهای انتظامی مقابل منزلی با دیوارهای آجری توقف کردند. با اشاره سرگرد علی محمدزاده (رئیس کلانتری خلق آباد) که فرماندهی مستقیم عملیات را به عهده داشت، عوامل انتظامی وارد منزل مسکونی شدند، اما فقط ابزار و آثاری از شکنجههای هولناک را یافتند که درون پذیرایی و اتاق دیده میشد. حالا نه از دختر ۱۳ ساله خبری بود ونه شکنجهگر شیشهای در آن جا حضور داشت .این موضوع عملیات پلیس را وارد مرحله جدیدی کرد؛ چراکه فرضیه قتل دختر مذکور، دلها را تکان میداد. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در این هنگام بود که عوامل انتظامی در خیابانهای اطراف پراکنده شدند و جست وجوهای تخصصی را برای یافتن خودروی پژو پارس آغاز کردند.آنان در بازرسی از منزل به سرنخهایی از یک خودروی سواری رسیده بودند که متعلق به مرد شیشهای بود و احتمال میرفت که او دخترش را به مکان نامعلومی انتقال داده باشد! دقایقی بعد دامنه جست وجوها به خیابان یاس رسید و نیروهای انتظامی خودرو را به صورت پارک شده در حالی پیدا کردند که نرگس( دختر ۱۳ ساله) در صندوق عقب آن محبوس شده بود. به محض این که نیروهای انتظامی او را از صندوق عقب پژو پارس بیرون کشیدند ناگهان دختر نوجوان جیغ وحشتناکی کشید و زخمهای هولناک شکنجههای پدر بر پیکرش نمایان شد. او بیش از 2 ساعت بود که در گرمای سوزان ظهر جمعه ،به سختی درون صندوق عقب خودرو نفس میکشید، ولی از ترس پدرش حتی نمیتوانست از رهگذران احتمالی کنار خیابان هم کمک بخواهد. طولی نکشید که بانوان پلیس او را به مرکز درمانی انتقال دادند و عملیات را برای یافتن مرد ۴۲ ساله شیشهای با دستورات قاطع قاضی نیره عابدینزاده( معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) ادامه دادند و موفق شدند او را نیز در حالی دستگیر کنند که مقادیر زیادی مواد مخدر صنعتی به همراه یک قبضه کارد از داخل خودرو کشف شد.
به گزارش روزنامه خراسان، نرگس دختری که آثار وحشتناک شکنجههای هولناک بر پیکرش خودنمایی میکرد پس از انجام درمانهای اولیه، درباره این ماجرای تکان دهنده گفت :پدرم به مواد مخدر صنعتی( شیشه و کریستال) اعتیاد دارد و به همین خاطر مدام مادرم را کتک میزد تا حدی که دیگر مادرم تحمل خود را از دست داد و به مکان نامعلومی فرار کرد ،ولی پدرم مرا به عنوان گروگان در منزل نگه داشت. او هر روز که از مدرسه به خانه باز میگشتم مرا ابتدا با کابل و شیلنگ به شدت شلاق میزد و بعد هم با سیم داغ نقاط مختلف پیکرم را میسوزاند به گونه ای که فریادهایم به آسمان میرسید، ولی او علاوه بر دستها، پارچهای را هم بر دهانم میبست تا صدایم را کسی نشنود! بسیاری از روزها به خاطر درد زخمهای عمیق نمیتوانستم به مدرسه بروم! که پدرم از همین فرصت استفاده میکرد و از آثار شکنجههای وحشتناک خودش با گوشی تلفن عکس میگرفت و برای مادرم ارسال میکرد تا به این طریق او را مجبور به بازگشت کند! پدر شیشهایام حتی به دیگر خواهران و برادرم نیز رحم نمیکرد و حتی بدن برادر 1.5سالهام را میسوزاند تا به مادرم اتهام بزند! دیگر هیچ جای سالمی روی بدنم وجود نداشت و حتی برای رفتن به سرویس بهداشتی هم مشکل داشتم فقط از درد به خود میپیچیدم، ولی جرئت اعتراض نداشتم؛ چراکه دوباره باید میلههای آهنی داغ را تحمل میکردم! وقتی دیگر تحمل این شکنجهها برایم دلخراش شد مخفیانه با مادرم تماس گرفتم تا مرا نجات دهد او هم با اورژانس اجتماعی بهزیستی تماس گرفته بود و این گونه ماجرای شکنجههای پدرم لو رفت، ولی اگر نیروهای انتظامی اندکی دیرتر مرا در صندوق عقب خودرو پیدا میکردند دیگر با پیکر بیجانم روبه رو میشدند و...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است حسین (متهم 42 ساله شیشهای) نیز در بازجویی های تخصصی نیروهای کلانتری خلق آباد مشهد، به شکنجههای هولناک فرزندانش اعتراف کرد و مدعی شد برای بازگرداندن همسرم به زندگی مشترک ،این کارها را انجام میدادم.
درخور یادآوری است با دستور ویژه مقام قضایی، متهم مذکور در حالی روانه زندان شد که دو فرزند ۲ و ۶ ساله وی در بهزیستی نگهداری میشوند و دختر ۱۳ ساله نیز به بهزیستی انتقال یافت. بررسیهای بیشتر درباره این ماجرای وحشتناک همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21317 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۵ مهر
زورگیری از زن باردار!
به پیشنهاد یکی از دوستانم که چند روز قبل با هم آشنا شده بودیم برای گوشیقاپی به بولوار توس رفتیم و گوشی زن بارداری را درون کوچهای خلوت ربودیم که به من فقط یک پرس غذا رسید... .
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، پسر 17 سالهای که به اتهام زورگیری توسط نیروهای انتظامی مشهد دستگیر شده است، درحالی که دستبندهای قانون بر دستانش خودنمایی میکرد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:پدرم در یکی از روستاهای شهرستان قوچان به کشاورزی اشتغال داشت و مخارج زندگی ما را تامین میکرد. من هم تا کلاس سوم ابتدایی در روستا تحصیل می کردم اما به خاطر آن که علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم، درهمان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم تا کنار پدرم کار کنم؛ ولی در همان زمان پدرم تصمیم به مهاجرت گرفت و ما برای ادامه زندگی راهی مشهد شدیم. در این شرایط به پیشنهاد پدرم و برای آن که حرفهای بیاموزم در تعمیرگاه برق خودرو به عنوان شاگرد مشغول کار شدم؛ ولی اوقات بیکاری و استراحتم را در کلوب بازی های رایانهای سپری می کردم که در نزدیکی محل سکونتمان بود. متاسفانه آن جا با افراد بزرگتر از خودم دوست شدم و با ترغیب آنها به مصرف حشیش و سیگار روی آوردم. حدود2سال بود که دیگر کمتر به محل کارم می رفتم و بیشتر اوقاتم را در کلوب می گذراندم تا این که چند روز قبل با جوانی به نام«م» آشنا شدم. او که موتورسیکلت داشت به کلوب میآمد و این گونه رفاقت ما شکل گرفت. او در همان روزهای اولیه آشنایی، پیشنهاد گوشیقاپی با موتورسیکلت را مطرح کرد؛ من هم برای آن که نزد او کم نیاورم، پیشنهادش را پذیرفتم و با هم به توس 97 رفتیم. من راکب موتورسیکلت بودم و «م» هم ترکنشین آن بود. هنگامی که درحال پرسه زنی برای یافتن طعمهای بودیم ناگهان زن جوانی را درون کوچهای خلوت دیدیم و به طرف او حرکت کردیم. «م»دریک لحظه از موتورسیکلت پایین پرید و با چاقو به سوی زن حملهور شد. او از شدت ترس فریاد میکشید کمک کنید! من باردار هستم! ولی«م» فقط تلاش میکرد تا گوشی تلفن او را از چنگش خارج کند. من هم که ترسیده بودم کارگرانی را دیدم که با بیل به سمت «م» هجوم آوردند ولی«م» بعد از چند دقیقه بالاخره گوشی را گرفت و به ترک موتورسیکلت پرید. من هم گاز آن را فشردم و از آن جا فرار کردیم. وقتی از آن محل دور شدیم،«م» مرا به کلوب رساند و موتورسیکلت را از من گرفت.سپس گوشی را به مبلغ700 هزار تومان فروخت و برای من و خودش یک پرس غذا گرفت. باقی مانده پول را هم مقداری شیره تریاک خرید تا بعد مصرف کند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: بررسیهای ماموران انتظامی،برای کشف سرقت های احتمالی دیگر این نوجوان زورگیر، با دستور سرگرد امیررضا فعال(رئیس کلانتری معراج) ادامه دارد.
شایان ذکر است:عامل اصلی زورگیری توسط عوامل انتظامی دستگیر شده بود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21318 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۶ مهر
ماجرای دختری در دام کارگردان قلابی!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور- دختر جوانی که به امید رسیدن به آرزوی بازیگری، طعمه کارگردان قلابی فیلمهای کوتاه شده بود، در حالی به مرز خودکشی رسید که متوجه شد بازیچهای برای خوشگذرانی بوده است!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سرگذشت تلخ این دختر جوان از حدود ۲ سال قبل زمانی آغاز شد که او برای گرفتن چند کپی از مدارک تحصیلی به یک کافینت در مشهد رفت. دقایقی بعد «هایده» با دیدن تصویری از یک بازیگر معروف سینمایی، سفره آرزوهایش را روی میز متصدی ۳۶ ساله گشود و بدون هیچ شناختی از« نعیم» رویاهای هنرپیشگی را به تصویر کشید. او گفت: سالهاست که عاشق بازیگری شدهام و دوست دارم روزی در یک فیلم یا سریال بازی کنم!...
در این هنگام ناگهان« نعیم» جملهای بر زبان راند که «هایده» را روی صندلی کافینت میخکوب کرد. او گفت: من کارگردان هستم و تاکنون چند فیلم کوتاه را نیز کارگردانی کردهام .حالا دیگر «هایده» در پوست خود نمیگنجید و دچار نوعی ذوقزدگی شده بود که از شدت خوشحالی فراموش کرد برای چه کاری وارد کافینت شده است.« نعیم» که اوضاع را این گونه دید، شماره تلفن «هایده» را گرفت تا برای تست بازیگری از او دعوت کند و با یکدیگر در ارتباط باشند که اگر پذیرفته شد، در فیلم کوتاهی بازی کند که قرار است به زودی ساخته شود!
دختر۱۸ ساله که احساس میکرد به رویای دیرینهاش رسیده است، شادمان از کافینت بیرون آمد. او آن قدر در افکارش غرق بود که نفهمید چگونه به خانه رسیده است! هنوز یک ساعت بیشتر از این ماجرا سپری نشده بود که شماره ناشناسی روی گوشی تلفنش نقش بست. دختر جوان نگاهی تردیدآمیز به شماره تلفن انداخت ولی درنهایت کلید پاسخ را فشرد. در همین هنگام وقتی صدای من« نعیم» هستم را از آن سوی خط شنید، انگار همه دنیا را به او بخشیدند؛ «هایده» که دست و پایش را گم کرده بود با خوشحالی پاسخ داد: سلام آقا نعیم!
مرد ۳۶ساله با بیان این که چیزی نمانده بود تلفن را قطع کنم! و آرزوهایت بر باد برود خنده حیلهگرانهاش را دسیسهای برای ارتباط صمیمانه با «هایده» قرارداد و از او برای گفتوگوی حضوری دعوت کرد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: عصر روز بعد «هایده» لباسهای شیکی پوشید و به طرف کافی نت به راه افتاد اما از آنچه میدید به شدت تعجب کرده بود. در آن ساعت روز کافی نت خلوت بود و هیچ کدام از همکاران «نعیم »نیز در محل کارشان حضور نداشتند. با وجود این «هایده» سکوت کرد و با تعارف متصدی کافی نت روی صندلی نشست! لحظاتی بعد چای داغ مقابلش قرار گرفت اما «هایده» به خاطر شرم و حیا سرش را پایین انداخته بود .«نعیم» که نقشه شومی را در سر میپروراند خطاب به او گفت: راحت باش! قرار است از این به بعد با یکدیگر کار کنیم! پس نیازی نیست معذب باشی!دقایقی بعد «هایده» از ریز و درشت زندگی و خانوادهاش سخن گفت و آرزوها و کمبودهایش را برای «نعیم» بازگو کرد. بعد از حدود یک ساعت گفت وگو «نعیم» کرکره کافی نت را پایین کشید و در حالی که خودرواش راروشن میکرد از «هایده» خواست تا در صندلی جلو بنشیند که او را نیز در مسیر به منزلشان برساند! درمیانه راه او «هایده» را دلداری میداد که به زودی همه آرزوهایش برآورده میشود و او بالاخره در فیلمی بازی خواهد کرد که چون ستارهای درخشان در آسمان هنر بازیگری خواهد درخشید!
او میگفت: تو بازیگر موفقی میشوی چون هم استعداد آن را داری و هم شایسته این درخشش هستی. تعریف و تمجیدهای «نعیم» هر لحظه بیشتر «هایده» را در افکارش غرق میکرد وخودرا در اوج قلههای شهرت میدید و سرمست از غرور به رویاهایش میاندیشید.طولی نکشیدکه «نعیم» در نزدیکی محل سکونت «هایده» پدال ترمز را فشرد و او لبخندزنان به منزل بازگشت. آن شب تاسحر فقط به سخنان «نعیم» میاندیشید و فیلمی را در ذهنش تصور میکرد که قرار بود به زودی ساخته شود! از آن روز به بعد پیامها و ارتباطهای تلفنی« نعیم» رنگ و بوی عاطفی به خود گرفت و به جملاتی مهرآمیز رسید. تا این که چند روز بعد «نعیم» از او خواست باز هم به کافی نت بیاید. این بار «هایده» زیباترین لباسهایش را پوشید و با اندکی آرایش از خانه بیرون زد! او در پاسخ به سوال مادرش نیز گفت: با یکی از دوستان همکلاسیام قرار دارم! نیم ساعت بعد «نعیم» با گشاده رویی از «هایده» استقبال کرد و لبخندزنان گفت: حالا دیگر وقت آن رسیده است که ساخت فیلم را شروع کنیم و تو برای اولین بار در فیلمی به کارگردانی من بازی خواهی کرد!
«نعیم » با بیان این جملات برگه ای را مقابل «هایده» گذاشت و سپس درخواست عجیبی را مطرح کرد. او در پاسخ به نگاه پرسش برانگیز« هایده» گفت: چیز مهمی نیست شما فقط امضا کنید، بالاخره اینجا سرگرم بازی هستیم و چون در حس نقش فرو میرویم احتمال دارد ناخواسته دستهایمان با یکدیگر برخورد کند! این فقط یک صیغه محرمیت است که اگر چنین اتفاقی هم ناخواسته رخ داد، مشکلی نداشته باشیم! چون کار ما گروهی است و این گونه موارد اتفاق میافتد! وگرنه این برگه به درد چیز دیگری نمیخورد!...
« هایده» که نمیدانست واقعاً چرا باید چنین برگهای را امضا کند ولی به خاطر شوق رسیدن به آرزوی بازیگری، تار و پود افکار خوشبینانه اش را به یکدیگر گره زد و امضایش بر آن برگه کذایی نقش بست! در این لحظه« نعیم» دست دختر جوان را گرفت و گفت: ورودت را به دنیای بازیگری تبریک میگویم!
آن روز «هایده» به منزل بازگشت و باز هم پیامکهای عاطفی یکی پس از دیگری برایش ارسال شد. حالا دیگر «هایده» هم به این گونه پیامها عادت کرده بود و آرام آرام به «نعیم» علاقهمند میشد! اما همواره از این وحشت داشت که اگر پاسخ پیامهای محبت آمیز او را ندهد، شاید دیگر هیچگاه دنیای بازیگری را تجربه نکند به همین خاطر پیامها رنگ عاشقانه به خود گرفت و این گونه روابط «نعیم» و «هایده» به خلوتگاههای احساسی رسید! دیگر «هایده» همه دوستان و حتی خانوادهاش را فراموش کرده بود و تنها به امید بازی در یک فیلم کوتاه به سر قرارهای عاشقانه میرفت.« نعیم »که حالا طعمه خود را به خوبی فریفته بود همچنان او را با امید به بازیگری به سوی اهداف شوم خود میکشاند تا این که حدود 2سال از این آشنایی بازیچهگونه گذشت؛ ولی «هایده» هنوز حتی یک فیلم کوتاه هم بازی نکرده بود.« نعیم» باز هم او را به بهانههای مختلف از جمله کمبود نقدینگی و غیره سرگردان کرده بود تا جایی که چشم به طلاهای «هایده» دوخت. او نیز النگوها و گوشوارههایش را به خاطر دلسوزی و کسادی بازار به« نعیم» داد تا بالاخره فیلم کوتاه ساخته شود اما «هایده» آرام آرام متوجه شد که فریب کارگردان قلابی را خورده است و هیچ فیلمی در کار نیست ،این گونه بود که با اعتراض وی تهدیدهای «نعیم» نیز شروع شد. حالا «هایده» از ترس رسوایی و آبروریزی بر سر دوراهی وحشتناک گیر افتاده بود و نمیخواست خانوادهاش از ماجرا بویی ببرند .در همین حال مادر «هایده» که متوجه گوشهگیری و انزوای دخترش شده بود با مهارت خاصی به «هایده» نزدیک شد تا او مشکلش را با مادرش در میان بگذارد ولی باز هم «هایده» خودش را کنترل کرد و چیزی نگفت با وجود این، آن شب افکار مغشوشی در ذهن «هایده» رژه میرفتند تا این که او با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را بلعید که برای جلوگیری از آبروریزی خودکشی کند.اما مادر که احساس میکرد دخترش از موضوعی رنج میبرد او را زیر نظر داشت که در یک لحظه متوجه ماجرا شد و« هایده» را سراسیمه به بیمارستان رساند. بدین ترتیب «هایده» از مرگ نجات یافت و پس از بهبود نسبی به همراه پدر و مادرش وارد کلانتری شفای مشهد شد تا راز نهان خود را فاش کند. دقایقی بعد پدر «هایده» به اتهام اغفال و سوء استفاده از فرزندش، شکایتی را علیه «نعیم» مطرح کرد و سپس «هایده» که اکنون ۲۰ ساله بود مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نشست و سرگذشت خود را بازگو کرد .
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) پروندهای در این رابطه تشکیل و در حالی به مراجع قضایی ارسال شد که بررسیهای روانشناختی و اقدامات مشاورهای نیز برای «هایده »در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت. خراسان : شماره : 21318 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۶ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی