درامتداد تاریکی-کشف بیش از ۶ میلیون لیتر سوخت قاچاق در راه مرزهای شرقی کشور
توکلی -فرمانده انتظامی استان کرمان از کشف و توقیف بیش از شش میلیون و ۵۸۲ هزار لیتر سوخت قاچاق طی سال گذشته در این استان خبر داد و بیان کرد: عملکرد پلیس طی سال گذشته در مقایسه با مدت مشابه سال قبل از آن در بخش برخورد با قاچاق سوخت، افزایش ۹۷ درصدی دارد. به گزارش خراسان، سردار ناصر فرشید روز چهارشنبه به مناسبت هفته نیروی انتظامی در نشست خبری با خبرنگاران افزود: طی ۶ ماه نخست امسال بیش از چهار میلیون لیتر سوخت قاجاق کشف شد که این رقم ۱۴۶ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل افزایش دارد. وی با اشاره به این که هفته انتظامی از ۱۳ مهرماه با شعار «شهروند قانونمدار، پلیس خدمتگزار» آغاز میشود، اظهار کرد: اگر هر کدام از ما بهعنوان یک شهروند مقررات، ابلاغیهها، دستورها و قوانین را بهدرستی رعایت کنیم، با کمترین مسئله و حادثهای روبهرو میشویم. این مقام ارشد انتظامی تصریح کرد: رسانهها جهادگران عرصه آگاهسازی و اطلاعرسانی هستند و مردم را با پلیس همراه می کنند. وی در تشریح عملکرد پلیس ادامه داد: از سال گذشته تاکنون بیش از ۷۸ تن انواع مواد مخدر در استان کرمان کشف شده است که بیش از ۸۳ درصد آن تریاک، ۱۲ درصد حشیش و 2 درصد هروئین، مورفین و شیشه و در کشفیات مواد مخدر صنعتی نسبت به دوره مشابه قبل افزایش داشتیم و علاوه بر این، بیش از دو هزار و ۶۰۰ قاچاقچی مواد مخدر و شش هزار و۵۰۰خرده فروش دستگیر شدند. سردار فرشید اضافه کرد: در این مدت ۱۷۲ باند قاچاق متلاشی شد که حدود ۱۶هزار پرونده تشکیل و هزار و ۸۰۰ دستگاه خودرو توقیف شده است. فرمانده انتظامی استان کرمان از دستگیری روزانه ٧ قاچاقچی، ٣١ معتاد متجاهر و ٢٠ خرده فروش مواد مخدر طی شش ماه امسال خبر داد. خراسان : شماره : 21323 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۳ مهر
دستبردهای وحشتناک رفاقتی !
یکی از دزدان نقابدار با اسلحه روی سر خانواده سرایدار ایستاده بود تا ...
سید خلیل سجادپور- ساعت۳ بامداد بیست و یکم مرداد گذشته چند جوان پژو سوار نقابدار در حالی که سلاح جنگی و شکاری در دست داشتند، وارد یک مجموعه خرید و فروش اگزوز و کاتالیزور شدند. آن ها با تهدید به مرگ خانواده نگهبان و سرایدار این مرکز تجاری، مقادیر زیادی کاتالیزور و دیگر اموال را با شکستن قفل انبار به سرقت بردند. طولی نکشید که گروهی از کارآگاهان با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و با دستورهای ویژه قاضی سجادی شهری (بازپرس شعبه ۲۰۴ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) تحقیقات گستردهای را برای دستگیری عاملان سرقت مسلحانه آغاز کردند. آن ها پس از رصدهای اطلاعاتی و بازبینی دوربینهای مداربسته موفق شدند همه اعضای این باند خطرناک را دستگیر کنند و به مقر انتظامی انتقال دهند. متهمان این پرونده در بازجوییهایی که زیر نظر سرهنگ وحید حمیدفر (رئیس دایره مبارزه با سرقت مسلحانه) صورت گرفت علاوه بر سرقت مسلحانه از کاتالیزور فروشی، راز سرقتهای دیگری را نیز در مشهد فاش کردند. آن چه میخوانید گفت وگوی کوتاه خبرنگار روزنامه خراسان با برخی از متهمان این پرونده است.
خودت را معرفی میکنی؟ «ح» هستم و ۲۸ سال دارم.
معتادی؟ تریاک مصرف میکنم.
سابقه کیفری هم داری؟ یک مورد شرب خمر.
چرا تصمیم به سرقت مسلحانه گرفتی؟ آن شب یکی از دوستانم به همراه چند دوست دیگرم دنبالم آمدند و من هم سوار بر خودروی خودم با آن ها همراه شدم. در بین راه پیشنهاد سرقت دادند که من هم در رودربایستی قرار گرفتم و قبول کردم. سپس به سراغ یکی دیگر از دوستانمان به نام«ر» رفتیم که او پشت فرمان خودروی من نشست و به طرف روستای گرجی حرکت کردیم .2 نفر از همدستانمان لباس بلوچی پوشیده بودند تا شناخته نشوند. وقتی به محل انبار کاتالیزورها رسیدیم آن ها با اسلحه به طبقه بالا رفتند که یکی از آن ها با اسلحه بالای سر نگهبان و خانوادهاش ایستاد تا سر و صدا نکنند، بعد هم وارد انبار شدیم و کاتالیزورها را به همراه مقدار زیادی خاک کاتالیزور و اموال دیگر سرقت کردیم. بعد از این ماجرا سوار بر خودروها شدیم و از محل فرار کردیم که آن ها مرا در بولوار رسالت پیاده کردند.
چند سرقت دیگر با اعضای باند انجام دادهاید؟ اولین بار بود که دستگیر شدم.
شما هم اسلحه داشتید؟ نه! فقط«الف»و«ح» کلت جنگی و وینچستر (سلاح شکاری) به همراه داشتند.
قرار بود چه مبلغی از این سرقت دریافت کنی؟ هیچی! من رفاقتی برای سرقت رفتم!
یکی دیگر از متهمان تبعه خارجی این پرونده نیز این گونه به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان پاسخ داد.
چند سال داری؟ ۲۶ ساله هستم .
سابقه داری؟ بله! به خاطر نزاع و درگیری.
چگونه وارد باند سرقت مسلحانه شدی؟ دوستم «الف »ساعت ۱۲ شب زنگ زد که کاتالیزورها را از کارگاه سرقت کنیم. من هم پشت فرمان یکی از خودروها نشستم و به روستای گرجی در جاده کلات رفتیم.آن ها اسلحه داشتند و در نیم ساعت همه اموال را از انبار سرقت کردیم و متواری شدیم. حدود 2هفته بعد که خبری از فروش کاتالیزورها نبود« الف» به من زنگ زد که مشتری پیدا کرده است. من هم قرار بود مقداری از کاتالیزورهای سرقتی را به عنوان نمونه ببرم که قیمت آن ها را تعیین کنند ولی قبل از فروش اموال سرقتی، ماموران آگاهی به سراغمان آمدند و من هم دستگیر شدم .
خودرو هم سرقت کرده اید؟ من خبر ندارم! فقط گفتند پلاک سرقتی است.
نقاب به چهره داشتید؟ بله!
اموال سرقتی دیگری هم به مالخر باند دادهاید؟ یکی دو تا .
قرار بود چه مبلغی در این سرقت مسلحانه دریافت کنی؟ ۱۰ میلیون تومان
در سرقتهای دیگر هم شرکت داشتی؟ نه! پیشنهاد سرقت پلی استیشن مطرح شد ولی من نرفتم!
بر اساس این گزارش «الف» متهم مسلح نیز به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان چنین پاسخ داد.
چند ساله هستی؟ ۲۸ سال دارم.
ماجرای سرقت مسلحانه کبوترها چیست؟ حدود یک ماه قبل با دوستانم به میدان نمایشگاه رفته بودیم که در آن جا یکی از آن ها پیشنهاد سرقت یک دستگاه پراید را داد که از خیابان نهضت سرقت کنیم. من مخالفت کردم ولی دوستم همچنان اصرار داشت که در همین هنگام «م» یکی از متهمان در پراید را باز کرد و به ما گفت: هل بدهید! سپس سوار بر پراید به بولوار کوثر رفتیم که دوستانم وارد منزل شدند و به درخواست«م»کبوترها را آوردند چون«م» گفته بود که من خودم مشتری برای فروش دارم!
چرا در سرقت از کاتالیزور فروشی لباس بلوچی پوشیده بودید؟ من ۶ جیب مشکی به تن داشتم !
اما همدستانتان خلاف اظهارات شما را میگویند. آن ها درباره من دروغ میگویند! سرقت را آن ها انجام دادند من بیرون ایستاده بودم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت های مسلحانه پلیس آگاهی خراسان رضوی برای ریشهیابی جرایم اعضای این باند خطرناک با راهنماییهای قضایی همچنان ادامه دارد.
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21320 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۹ مهر
سرکرده اشباح سرگردان بر چوبه دار ظاهر شد
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور -سرکرده اشباح سرگردان بیابان که جوانی را در تاریکی شب با ضربات چوب و چماق به قتل رسانده بودند، سپیدهدم یک شنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد بر چوبه دار ظاهر شد و در حالی به مجازات رسید که فقط به خاطر یک پیامک، جنایتی وحشتناک را رقم زده بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای اشباح سرگردان از آنجا آغاز شد که «محمد تقی»(مرد ۳۵ ساله) کینه یکی از آشنایانش را به دل گرفت. او از چند روز قبل با مشاهده پیامکی که بر گوشی تلفن یکی از نزدیکانش نقش بسته بود، با چهرهای خشمگین تصمیم گرفت تا «زهر چشمی» از «هادی» بگیرد. این پیامک افکارش را به هم ریخته بود و آرام و قرار نداشت؛ اما به تنهایی هم نمیتوانست نقشه کتککاری برای زهر چشم گرفتن از جوان ۳۴ ساله را اجرا کند. به همین خاطر نزد برادرش رفت و از او خواست تا برای گوشمالی هادی کمکش کند؛ اما برادر «محمد تقی» که به عاقبت چنین تصمیمی آگاه بود، خیلی تلاش کرد تا برادرش را از این نقشه شوم منصرف کند. او معتقد بود این ماجرا فقط یک سوءتفاهم پیامکی است و با یک تماس تلفنی یا ارسال پیامک برای هادی حل میشود چراکه اهمیت چندانی ندارد و به صورت دوستانه و فامیلی به آشتی میانجامد! ولی «محمد تقی» به تصمیم هولناک خود اصرار داشت! حس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفته بود و حاضر نمیشد با «هادی» تماس بگیرد. او میگفت فقط یک «زهر چشم» میتواند مرا آرام کند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، این گونه بود که بالاخره برادر «محمدتقی» کوتاه آمد و با این شرایط با وی همراه شد که فقط جوان ۳۴ ساله را بترسانند! در همین حال دو برادر زن «محمد تقی» هم با او هم دل شدند و قرار شد ۴ نفری نقشه زهر چشمم را اجرا کنند. مرد ۳۵ ساله که زمان آبیاری زمینهای کشاورزی توسط «هادی» را بررسی کرده بود منتظر ماند تا آن شب فرا برسد. وقتی تقویم سال ۱۳۹۹ به هجدهم خرداد ورق خورد 4 مرد نقابدار چوب و چماقها را به درون پراید انداختند و به طرف زمینهای کشاورزی اطراف روستای ماریان مشهد حرکت کردند. آنها که میدانستند «هادی» در آن ساعت شب برای آبیاری مزارع به کنار رودخانه (کال) میرود، در فاصلهای دور خودرو را خاموش کردند و چون اشباحی سرگردان چشم به اطراف دوختند؛ اما آنها «هادی» را در حالی مشاهده کردند که پسر عمویش نیز در کنار وی قرار داشت. دیگر اجرای نقشه شوم «زهر چشم» مشکل شده بود چراکه احتمال داشت شناخته شوند. به همین دلیل «محمد تقی» نگاهی به همدستانش انداخت و به طور موقت از تصمیم خود منصرف شد تا فرصت بهتری برای اجرای نقشه تکاندهنده فراهم شود. آنها در حالی به طرف خودرو رفتند که «هادی» نیز به همراه پسر عمویش سوار موتور سیکلت به سوی روستا رفت. در این شرایط اشباح نقابدار همچنان حیران و سرگردان بودند و به زمان دیگری برای اجرای نقشه خود میاندیشیدند که ناگهان صدای موتورسیکلت در تاریکی شب، آنها را از سوار شدن به خودرو بازداشت. آنها دوباره «هادی» را دیدند که به تنهایی به زمینهای کشاورزی بازگشت. مهاجمان نقابدار بیدرنگ چوب و چماقها را برداشتند و در سیاهی شب شبحوار به طرف «هادی» رفتند. جوان ۳۴ ساله که احساس میکرد کسی در آن نزدیکی است نور چراغ قوهاش را به هر سو میچرخاند و صدا میزد کی هستی؟! ولی کسی پاسخش را نمیداد! در این هنگام ناگهان مهاجمان نقابدار به وی حمله کردند و هر کدام ضرباتی بر پیکرش وارد آوردند. «هادی» که بهشدت ترسیده بود خود را درون کال (رودخانه) انداخت تا از چنگ اشباح نقابدار بگریزد اما هنوز از دیوار کال بالا نرفته بود که یکی از مهاجمان ساق پایش را گرفت و او را به داخل رودخانه خشک کشاند. هر کدام ضرباتی با چماق به او میزدند که در یک لحظه «محمد تقی» از شدت خشم و عصبانیت چماق را بالا برد و ضربه هولناکی بر سر «هادی» کوبید! به طوری که او را با نفسهای آخر زندگی تنها گذاشت. مهاجمان که با مشاهده وضعیت وخیم« هادی »ترسیده بودند در حالی سراسیمه سوار پراید شدند که یکی از آنها موتور سیکلت «هادی» را نیز تا نزدیکی خودرو آورد و آن را در همان منطقه رها کرد.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، وقتی اشباح سرگردان به خانههایشان رفتند، عذاب وجدان به سراغشان آمد. برادر «محمد تقی» همچنان او را سرزنش میکرد که چرا چنین ضربه محکمی را بر سر «هادی» زده است! در این لحظه ناگهان «محمد تقی» نقشه دیگری کشید درحالی که عقربههای ساعت به نیمه شب نزدیک میشدند، او با یکی از آشنایانش تماس گرفت و گفت: صدای نالههای دلخراش فردی مجروح را درون کال زمینهای کشاورزی روستا شنیدم و احتمال میدهم که کسی به کمک نیاز داشت! سپس از وی خواست برای کمک به آن فرد مجروح به بیابان برود و به آن مرد مجروح کمک کند. ولی ساعتی بعد آشنای محمد تقی با وی تماس گرفت و گفت: درآن محل چیزی مشاهده نکرده است. او ادامه داد، احتمال دارد آن فرد مجروح از آن جا رفته باشد ولی روز بعد خبر مرگ «هادی» درون زمینهای کشاورزی به اهالی روستا رسید و بدین ترتیب با حضور عوامل انتظامی در محل ماجرای کشف جسدی خون آلود به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد.
صبح نوزدهم خرداد بود که قاضی علی اکبر احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد) در زمان وقوع حادثه به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی عازم روستای ماریان شد و تحقیقات درباره این جنایت وحشتناک ادامه یافت. با توجه به اهمیت موضوع گروهی از کارآگاهان به سرپرستی کارگاه ولی نجفی (افسر پرونده) رصدهای اطلاعاتی را همراه با تجزیه و تحلیلهای کارشناسی جرم آغاز کردند و به سرنخهایی از یک پیامک مشکوک رسیدند که منجر به اختلاف پنهانی با «هادی» مقتول و فرد دیگری به نام «محمد تقی» شده بود. حدود دو ماه بعد بررسیهای تخصصی کارآگاهان به نتیجه رسید و با دستگیری مرد ۳۵ ساله در بولوار توس، دیگر همدستان وی نیز به دام افتادند و به مقر انتظامی انتقال یافتند.
بر اساس گزارش روزنامه خراسان، طولی نکشید که «محمد تقی» لب به اعتراف گشود و راز این جنایت وحشتناک را به خاطر سوءتفاهم یک پیامک ارسالی فاش کرد و در حضور قاضی وقت شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به بازسازی صحنه جنایت پرداخت. پس از تکمیل تحقیقات دادسرا، متهم این پرونده جنایی در دادگاه کیفری یک خراسان رضوی محاکمه و به قصاص نفس محکوم شد. در همین حال، وکیل مدافع متهم به رای دادگاه اعتراض کرد اما قضات دیوان عالی کشور نیز پس از بررسی دقیق پرونده رای دادگاه را مطابق با موازین شرعی و قانونی تشخیص دادند و آن را تایید کردند. بعد از طی مراحل دادرسی بالاخره زمان اجرای حکم فرا رسید و بدین ترتیب سرکرده اشباح سرگردان سپیدهدم روز یک شنبه گذشته با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم، پای چوبه دار رفت و به مجازات رسید. خراسان : شماره : 21323 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۳ مهر
قمارباز خوشگذران!
او چنان جملات و کلمات محبتآمیزی را هنگام گفت وگو با من به کار میبرد که تاکنون از هیچکس نشنیده بودم. به همین خاطر هم خیلی زود شیفته عواطف و احساسات او شدم و به مردی قمارباز و خوشگذران دل باختم که بعدها فهمیدم در چه گرداب وحشتناکی افتادهام و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن30 ساله که نوزاد20روزهای را درآغوش میفشرد و برای شکایت از شوهرش وارد مرکز انتظامی شده بود با بیان این مطلب به تشریح سرگذشت خود پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: دوازدهمین سال زندگیام را سپری میکردم که به خواست و اجبار پدرم به عقد جوانی ۲۳ ساله درآمدم که متاهل بود. «عبدالرحمان» عاشق همسرش بود اما چون بعد از گذشت ۵ سال از زندگی مشترکشان هنوز باردار نشده بود به خواستگاری من آمد و مرا نیز به عنوان همسر دوم خود برگزید. پدرم که در افغانستان کارگری میکرد و اوضاع مالی خوبی نداشت از این ازدواج خیلی خوشحال بود. خلاصه من به خانه «عبدالرحمان» رفتم و در ۱۵ سالگی دخترم را به دنیا آوردم ولی همواره هوویم به من حسادت میکرد تا این که شوهرم تصمیم گرفت برای یافتن شغلی بهتر و درآمد بیشتر به ایران مهاجرت کنیم. با وجود این، همسرم به چشم یک خدمتکار به من مینگریست و هوویم را بیشتر دوست داشت. وقتی به مشهد آمدیم منزلی را در حاشیه شهر اجاره کردیم و همه در یک منزل ساکن شدیم. شوهرم نیز در زمینه خرید و فروش ضایعات فعالیت داشت به طوری که در مدت کوتاهی وضعیت اقتصادی ما بهتر شد. به همین خاطر از«عبدالرحمان» خواستم تا محل زندگی ما را از یکدیگر جدا کند اما قبول نمیکرد. در این روزها بود که من دختر دیگرم را باردار شدم و به توصیه پزشکان نیاز به استراحت داشتم، اما در این شرایط هوویم نیز با گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترک بالاخره پسری را باردار شد و بعد ازآن که فرزندش به دنیا آمد. شوهرم تصمیم گرفت به افغانستان بازگردد و با سرمایهای که اندوخته بود، کار و کاسبی راه بیندازد ولی من به خاطر درگیریهایی که با هوویم داشتم از رفتن به افغانستان خودداری کردم و به شوهرم گفتم دیگر حاضر نیستم در کنار هوویم زندگی کنم. این بود که «عبدالرحمان» هم مرا طلاق داد و به همراه همسر و فرزندش به افغانستان بازگشت. حالا من و دو دختر خردسالم بیکس و بیپناه مانده بودیم تا این که من کاری در میدان بار میوه برای خودم پیدا کردم و مشغول کار شدم. در یکی از همین روزها پدرم نیز در افغانستان فوت کرد و با مقداری ارثیه که به من رسید، سرمایهای پس انداز کردم تا آینده دخترانم تضمین شود. خلاصه هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذاشته بود که با« ادیب» آشنا شدم. او جوانی چربزبان و بسیار مهربان بود؛ به گونهای که جملات مهرآمیز او را از زبان هیچکس تاکنون نشنیده بودم. به همین دلیل خیلی زود به او دل باختم و شیفتهاش شدم. یک هفته بعد نیز او به من پیشنهاد ازدواج داد اما تاکید کرد که ابتدا باید مدتی در عقد موقت او باشم تا با اخلاق و رفتار یکدیگر بیشتر آشنا شویم. من هم پذیرفتم و در این مدت او همه پساندازهایم را برای راه اندازی کسب و کار از من گرفت اما زمانی فهمیدم که همه آن پولها را صرف خوشگذرانی و قمار بازی کرده است که چند ماهه باردار شده بودم. « ادیب» وقتی موضوع را شنید بسیار ناراحت شد و برای سقط جنین من به دست هر کاری زد اما این تلاشها بیفایده بود و بالاخره فرزندم به دنیا آمد. او در این شرایط مرا تهدید کرد که اگر اسم پول را بیاورم، من و فرزندانم را میکشد! «ادیب» با بیشرمی مقابلم ایستاد و گفت: «من تو را فقط برای خوشگذرانی و پولهایت به عقد خودم درآوردم حالا هم هیچ علاقهای به تو ندارم!» من هم از ترس مدتی را سکوت کردم اما اکنون که با تولد فرزندم دچار مشکلات مخارج زندگی ام شدهام به ناچار به کلانتری آمدم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) تحقیقات قضایی و پلیسی درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد و ماجرای این پرونده دردایره مددکاری اجتماعی مورد بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21323 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۳ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی