درامتداد تاریکی-زندگی ام را تباه کردند تا...

نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

آن ها برای آن که پسرشان را خوشبخت کنند، زندگی مرا به تباهی کشاندند و با ناجوانمردی وصف ناپذیری مرا به چنگ پسری هوسباز انداختند که با یک زن بزرگ تر از خودش ارتباط داشت و ....

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 45 ساله که برای شکایت از پسرخوانده اش وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که20سال برای پسرخوانده ام زحمت کشیدم تا به سن جوانی رسید اما اکنون مرا کتک می زند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از همسایگان قدیمی مادربزرگم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن ها به قدری از اخلاق و کمالات «جاهد» سخن گفتند که من هم ندیده عاشق او شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. خیلی زود مراسم خواستگاری انجام شد و من و جاهد درحالی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم که او بیشتر اوقات خودش را در خارج از خانه می گذراند! آرام آرام احساس می کردم علاقه ای به من ندارد و رفتار عاطفی سردی از خود بروز می دهد. در حالی که دخترم را باردار شده بودم، حس عجیبی را تجربه می کردم و از رفتارهای شوهرم رنج می کشیدم؛ این بود که در جست و جوی علت رفتارهای او برآمدم و فهمیدم که با زن دیگری ارتباط دارد. هنگامی که موضوع را با خانواده «جاهد» درمیان گذاشتم، آن ها نگاهی به یکدیگر انداختند و سپس مادرش رازی را برایم فاش کرد که زندگی مرا به تباهی کشاند. او گفت:«جاهد» قبل از ازدواج با تو به آن زن مطلقه علاقه مند بود اما ما نمی خواستیم پسرمان با زنی ازدواج کند که 12 سال از خودش بزرگ تر است. به همین دلیل پس از جست و جوهای فراوان که دختری با اصل و نسب پیدا کنیم، بالاخره به تو رسیدیم و از «جاهد» خواستیم که با تو ازدواج کند؛ چرا که قصد داشتیم با این ازدواج اورا از آن زن دور کنیم!

خلاصه با شنیدن این جملات، رنگ از رخسارم پرید و در دلم همه اعضای خانواده «جاهد» را نفرین کردم که زندگی مرا به فلاکت کشاندند تا پسرشان را خوشبخت کنند! بالاخره زندگی مشترک من و جاهد دیگر دوامی نداشت و من بعد از به دنیا آمدن دخترم درحالی از او طلاق گرفتم که «جاهد» مرا رها کرده بود و بیشتر شب ها را با آن زن غریبه می گذراند!

دراین شرایط دخترم را نیز به جاهد دادم و خودم به خانه پدرم بازگشتم؛ ولی هنوز یک سال بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «جعفر» به خواستگاری ام آمد. او هم یک ازدواج ناموفق داشت و پسر یک ساله اش را نزد خودش نگه داشته بود. وقتی باهم صحبت کردیم، من به او قول دادم که از پسرش در حد توانم مراقبت می کنم و او را مانند فرزند خودم می دانم. بعد از این گفت و گوها، من و جعفر باهم ازدواج کردیم و من مادر «سیروس» شدم؛ به طوری که برای آسایش او از همان دوران نوزادی از هیچ چیزی دریغ نکردم. حتی وقتی فرزندان خودم به دنیا آمدند، بیشتر از همه به «سیروس» توجه می کردم تا احساس غربت نکند و مرا مانند مادر خودش دوست داشته باشد. با وجود این وقتی بزرگ تر شد و به سن نوجوانی رسید متاسفانه حرف های دیگران در افکارش تاثیر گذاشت و بدرفتاری های توهین آمیز با مرا شروع کرد اما من اهمیتی نمی دادم وسعی می کردم این گونه رفتارها را تحمل کنم. تا این که سال گذشته همسرم به طور ناگهانی دچار سکته قلبی شد و جان خود را از دست داد. بعد از مرگ«جعفر» من بخشی از منزلم را به نام «سیروس» سند زدم تا برای آینده اش سرمایه ای داشته باشد و همواره به فرزندانم تاکید می کردم که باید به حرف برادر بزرگ ترشان گوش کنند! با همه این محبت ها اما او به هر بهانه ای به من ناسزا می گوید وگاهی نیز از سر غرور جوانی مشت و لگدهایش را نثارم می کند! دیگر خسته شده ام و نمی توانم این همه کتک کاری های بی رحمانه او را تحمل کنم. از سوی دیگر نیز من سیروس را از یک سالگی بزرگ کرده ام و او را مانند فرزند خودم دوست دارم و نمی توانم او را از خانه ام بیرون کنم؛ اما ای کاش ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) اقدامات مشاوره ای و بررسی های قانونی این پرونده، با احضار سیروس به کلانتری در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد. خراسان : شماره : 21338 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۱ آبان

آدمکشی مسلحانه در«سگ دعوا»!

متهم به قتل فراری خود را تسلیم پلیس کرد

نویسنده : سید خلیل سجادپور

جوان 19 ساله ای که بامداد روز گذشته با شلیک گلوله ،پرایدسواری را در ماجرای درگیری به خاطر«سگ دعوا»به قتل رسانده بود پس از چند ساعت فرار تسلیم پلیس شد.

بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حدود ساعت یک بامداد روز گذشته پیکر خون آلود جوان25ساله ای به بیمارستان طالقانی مشهد انتقال یافت که بر اثر اصابت گلوله های ساچمه ای به اغما رفته بود.تلاش کادردرمانی برای بازگرداندن این جوان به زندگی نتیجه ای نداد و او بر اثر عوارض ناشی از شلیک گلوله جان سپرد. دقایقی بعد با گزارش این جنایت مسلحانه به قاضی ویژه قتل عمد مشهد بی درنگ قاضی محمود عارفی راد به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی خراسان رضوی عازم بیمارستان شد و به تحقیق در این باره پرداخت. بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که تعدادی از گلوله های ساچمه ای به پهلوی چپ و ران پای راست جوان 25 ساله برخورد کرده و موجب پارگی طحال و ریه جوان مذکور شده است.

بنا بر گزارش روزنامه خراسان،تحقیقات قضایی در ساعات اولیه بامداد روز گذشته درحالی ادامه یافت که از انتقال دهنده جوان مجروح به مرکز درمانی خبری نبود. اما کنکاش های تخصصی کارآگاهان نشان داد که « مهدی-گ»(مقتول) دردقایق اولیه بامداد به سمت خیابان توس 117 رفته است،به همین دلیل دامنه تحقیقات با دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به بولوار توس کشید و مشخص شد که جوان پرایدسوار در ماجرای درگیری به خاطر«سگ دعوا» مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. طولی نکشید که واکاوی های میدانی وارد مرحله جدیدی شد و سرنخ هایی از یک مجروح دیگر به نام«رامین» به دست آمد که مدعی بود توسط«مهدی-گ»(مقتول) مجروح شده است. ادامه بررسی های قضایی بیانگر آن بود که در اثنای درگیری بین «رامین» و جوان پرایدسوار، طناب سگ از دست وی رها شده است که در همین هنگام «سجاد-و»(یکی از بستگان نزدیک رامین) با برداشتن اسلحه شکاری به سوی جوان25 ساله شلیک کرده و از محل گریخته است.

بنابراین گروهی از کارآگاهان اداره پلیس جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با هدایت و نظارت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی) و با راهنمایی های تخصصی مقام قضایی،عملیات دستگیری متهم فراری را آغاز کردند. بررسی های نامحسوس کارآگاهان نشان داد سجاد(جوان19ساله) پس از شلیک به سوی«مهدی-گ» به مکان نامعلومی گریخته و همچنان سرگردان است. به همین خاطر گروه عملیاتی کارآگاهان به سرپرستی سروان عظیمی مقدم(افسرپرونده) به ردیابی های اطلاعاتی پرداختند و مشخصاتی از محل تردد وی را به دست آوردند اما قبل ازآن که عملیات دستگیری وی با دستور قضایی آغاز شود، وی خود را به یکی از مراکز انتظامی معرفی کرد و شلیک گلوله به سوی پرایدسوار25 ساله را پذیرفت. اما درباره چگونگی شلیک به تناقض گویی پرداخت. براساس گزارش روزنامه خراسان،عامل این جنایت مسلحانه روز گذشته با صدور دستوری از سوی قاضی ویژه قتل عمد مشهد دراختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت تا تحقیقات بیشتری دراین باره انجام شود. خراسان : شماره : 21338 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۱ آبان

سرگذشت تلخ در فصل بدبینی!

نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

روزی که در 13سالگی پای سفره عقد نشستم هیچ چیزی درباره زندگی مشترک نمی دانستم اما سرگذشت تلخ من که از طلاق پدر و مادرم آغاز شده بود در حالی به طلاق از سومین همسرم انجامید که او نیز به دلیل بدبینی هایی که به همسر سابقش داشت مرا با رفتارهایش آزار می داد....

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 30ساله ای که برای شکایت از همسر سابقش وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که شوهر سابقم مرا به شدت کتک زده است، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از روستاهای اطراف سبزوار به دنیا آمدم اما همه خاطرات کودکی من به دعواها و درگیری های پدر و مادرم مربوط می شود چرا که پدرم مردی عیاش و خوش گذران بود و همه اوقاتش را با دوستانش سپری می کرد. وقتی هم بعد از چند روز به خانه بازمی گشت به هر بهانه ای مادرم را زیر مشت و لگد می گرفت و پیکرش را سیاه و کبود می کرد.به همین دلیل او هیچ توجهی به من و خواهرم نداشت و من هم که فرزند بزرگ خانواده بودم فقط چهره زخمی و خون آلود مادرم را می دیدم و از صداهای بلند و جیغ وحشت داشتم.بالاخره پدرم به جرم فروش مشروبات الکلی دستگیر و روانه زندان شد.در این شرایط مادرم موفق شد با کمک دایی ام طلاق بگیرد.آن زمان من در کلاس اول ابتدایی درس می خواندم تا این که مدتی بعد مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد.«عیسی» مرد مهربانی بود و به من و خواهرم محبت می کرد. من هم که به تحصیل علاقه داشتم با کمک ناپدری ام درس می خواندم تا این که در 13سالگی زمانی که از مدرسه به خانه آمدم، مادرم چادر رنگی را به سرم انداخت و از پسردایی ام سخن گفت که قرار بود به خواستگاری من بیایند.من هم که از زندگی مشترک چیزی نمی دانستم با عجله دفتر و کتاب و اسباب بازی هایم را جمع کردم و منتظر مهمان ها ماندم.وقتی پای سفره عقد نشستم بسیاری از بستگان، مادرم را سرزنش می کردند چرا که من جثه ای ضعیف داشتم و آن ها برایم دلسوزی می کردند. هنوز 2ماه از برگزاری مراسم عقدکنان ما نگذشته بود که پسردایی ام دیگر نزد من نیامد. او با دختر دیگری ازدواج کرد و هیچ وقت سراغی از من نگرفت.خلاصه در 14سالگی زنی مطلقه شدم و در خانه مادرم ماندم تا این که 4سال بعد مردی به خواستگاری ام آمد که مانند من ازدواجی ناموفق داشت. «یحیی» همسرش را به دلیل اعتیاد طلاق داده بود و دو فرزندش را سرپرستی می کرد.یکی از فرزندان «یحیی» فقط 6ماه داشت که من با او ازدواج کردم و «سولماز» مرا مادر خود می دانست.زندگی من و «یحیی» در روزهای شیرین خود بود که بعد از گذشت 3سال و در حالی که دخترم را باردار بودم ناگهان سر و کله «جمیله» پیدا شد. او که به تازگی متوجه ازدواج «یحیی» شده بود به خانه ما آمد و سرو صدا به راه انداخت.من هم که خودم فرزند طلاق بودم از او خواستم در کنار ما زندگی کند! در این شرایط من و «جمیله»(همسر سابق یحیی) زندگی جدیدی را آغاز کردیم ولی من به دلیل بارداری حال مناسبی نداشتم و «جمیله» امور خانه داری را به عهده گرفته بود.با وجود این وقتی دخترم به دنیا آمد حال من روز به روز بدتر می شد و مدام به پزشک و بیمارستان مراجعه می کردم.از سوی دیگر «یحیی» به من و فرزندم توجه بیشتری داشت که همین موضوع باعث بروز حسادت در وجود «جمیله» شد. خانواده همسرم که مرا دختری شاد و خندان می شناختند از بیماری من تعجب کرده بودند به همین دلیل خواهرشوهرم برای مراقبت از من چند روزی به خانه ما آمد اما همان روز اول دعوای سختی به راه انداخت چرا که مدعی بود جمیله مرا جادو جنبل کرده است.جمیله هم که این شرایط را دید به توهین و فحاشی پرداخت و روزگارم را سیاه کرد تا جایی که بالاخره مجبور شدم همه حق و حقوقم را به «یحیی» ببخشم و از او طلاق بگیرم.چند سال بعد زمانی که در یک کارگاه تولیدی مشغول کار بودم با «فرید» آشنا شدم و پیشنهاد ازدواجش را پذیرفتم. «فرید» مدعی بود همسرش به او خیانت کرده و به اجبار او را طلاق داده است.البته من ابتدا قصد ازدواج نداشتم اما اصرار مادرم موجب شد با «فرید» ازدواج کنم.از طرف دیگر یحیی وقتی از ازدواجم مطلع شد بلافاصله به سراغم آمد و سرپرستی دخترم را از من گرفت.با وجود این من به «فرید» علاقه داشتم ولی او به دلیل خیانت همسر سابقش، مردی شکاک و بدبین بود به گونه ای که مدام گوشی تلفن من را بررسی می کرد یا در کوچه و خیابان به تعقیب من می پرداخت و از ارتباط من با اطرافیانم نیز جلوگیری می کرد.هرچه به او می گفتم این رفتارها مرا آزار می دهد ولی انگار دست خودش نبود و باز هم به این رفتارهای ناشایست ادامه می داد. کار به جایی رسید که حتی نسبت به خواهر و مادرم هم حساس شده بود و آن ها را هم زیر نظر داشت.بالاخره دیگر نتوانستم این شرایط را تحمل کنم و سال گذشته از «فرید» هم طلاق گرفتم و به خانه مادرم در تهران بازگشتم ولی اکنون که برای انتقال لوازم و اموالم به مشهد آمدم «فرید» دوباره عصبانی شد و مرا به شدت کتک زد اما ای کاش.....

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای در حالی با دستور سرهنگ قاسم همت آبادی(رئیس کلانتری طبرسی شمالی) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد که «فرید» نیز مقابل همسر سابقش قرار گرفت و با عذرخواهی از وی درخواست کرد تا به زندگی مشترک خود ادامه دهند. خراسان : شماره : 21344 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۸ آبان

خودزنی‌های وحشتناک بوکسور!

نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

پسرم یکی از بوکسورهای موفق و مدال آور بود که اکنون به یک بیمار روانی تبدیل شده است تا جایی که روزی 400 قرص مختلف مصرف می کند و سپس ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات زن 54 ساله‌ای است که با دستور مقام قضایی به کلانتری معراج مشهد مراجعه کرده بود تا فرزند بوکسورش را به بیمارستان روان‌پزشکی انتقال دهند. زن میان‌سال درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مدکار اجتماعی کلانتری گفت: 19ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با جوانی ازدواج کردم که کارگر ساده ساختمانی بود و به‌سختی مخارج زندگی را تامین می‌کرد. در طول 35 سال زندگی مشترک صاحب 4 فرزند پسر شدم که «مهرداد» اولین فرزندم بود. وقتی او به دنیا آمد هیچ کس نمی‌توانست باور کند که هنگام تولد 6کیلو گرم وزن داشت و همه کادر درمانی حیرت‌زده به او نگاه می‌کردند. با وجود این، پسرم رشد سریعی هم داشت و خیلی زود از هیکل درشت برخوردار شد به طوری که در دوران تحصیل با دانش آموزان درگیر می‌شد. به خاطر قدرتی که داشت در کوچه و خیابان هم احساس غرور می‌کرد و به دیگر هم سن و سال‌هایش زور می‌گفت. هنوز در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کرد که هر روز پدر و مادر دانش آموزان دیگر به در منزل ما می آمدند و از رفتارها و گردنکشی‌های «مهرداد» گلایه می‌کردند. به همین خاطر هم او هیچ علاقه‌ای به درس و مدرسه نداشت و اهمیتی به تحصیل نمی‌داد. در این شرایط من و پدرش سعی کردیم او را به سمت ورزش بکشانیم تا این گونه هیجانات و احساس قدرت‌نمایی خود را تخلیه کند. طولی نکشید که «مهرداد» به رشته بوکس علاقه‌مند شد و خیلی زود در این رشته پیشرفت کرد؛ چراکه از همان دوران کودکی به درگیری و زد و خورد علاقه داشت و می‌خواست قدرتش را به رخ دیگران بکشد!

او در این رشته ورزشی موفق شد و مدال‌های زیادی کسب کرد اما از چند ماه قبل متوجه شدم که «مهرداد» به مصرف نوعی قرص‌های ناشناس روی آورده است و به طرز وحشتناکی این قرص‌ها را می‌بلعد. تا جایی که روزی 400 قرص مختلف مصرف می‌کرد و بعد هم خیلی زود دچار اختلالات روانی شد و به سمت پدرش هجوم می‌آورد تا به قول خودش ما را بکشد!

او چنان تحت تاثیر این نوع قرص‌های خطرناک قرار می‌گرفت که ادعا می‌کرد باید حتما 8 نفر را به قتل برساند! ولی در همین گیرودار به خودش آسیب می‌زد و به طرز وحشتناکی خودزنی می‌کرد. رفتارهای هولناک و دلهره‌آور «مهرداد» به حدی رسید که دیگر نمی‌توانستم صحنه‌های ریختن خون از پیکر فرزندم را نظاره کنم! او با مصرف این قرص‌ها دچار نوعی بیماری شده بود و هر لحظه وحشت داشتم که در همان حالت توهم دست به کار جبران ناپذیری بزند! این بود که به قانون متوسل شدم و دستور قضایی برای بستری شدن در بیمارستان روان‌پزشکی را دریافت کردم. حالا باید پسرم را در حالی بستری کنم که او روزی مدال آور رشته بوکس بود اما ای کاش...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) اقدامات پلیسی و بررسی‌های کارشناسی در این باره به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد. خراسان : شماره : 21343 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۷ آبان

50 فقره زورگیری در 2 هفته!

نویسنده : سجادپور

قمه‌کش مخوفی که به اتهام زورگیری و گوشی‌قاپی دستگیر شده است، راز 50 فقره سرقت طی 2 هفته را در مشهد فاش کرد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، به دنبال گزارش‌های متعدد شهروندان از گوشی‌قاپی و زورگیری‌هایی که توسط موتورسوار لاغر اندام در کوچه و خیابان‌های اطراف بزرگراه صد متری صورت می‌گرفت، رئیس پلیس مشهد وارد عمل شد و با دستورات ویژه‌ای از عوامل انتظامی خواست برای دستگیری این دزد مخوف همه امکانات و تجهیزات پلیسی را به کار گیرند. به همین خاطر گروهی از افسران کارآزموده کلانتری آبکوه با هدایت مستقیم سرگرد جواد عامری (رئیس کلانتری ) تحقیقات گسترده‌ای را در این باره آغاز کردند و با تجزیه و تحلیل‌های محیط جغرافیایی جرم، به گشت‌زنی‌های نامحسوس در اطراف بزرگراه پرداختند. گروه عملیاتی پلیس درحالی با زورگیری‌های مخوف همراه با قمه‌کشی و ایجاد رعب و وحشت روبه‌رو می‌شدند که بررسی های تخصصی آنان نشان می‌داد زورگیر مذکور بلافاصله بعد از ارتکاب جرم رنگ پوشش خود را تغییر می‌دهد!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: این گونه بود که نیروهای انتظامی با بهره‌گیری از تجربیات سرهنگ احمد نگهبان(فرمانده انتظامی مشهد) با تقویت گشت‌های نامحسوس، موتورسواران پلیورپوش را زیر نظر گرفتند تا این که حدود ساعت 22

شب سوم آبان یک فقره زورگیری در اطراف میدان شهید فهمیده به پلیس 110 گزارش شد. با اعلام این خبر بی‌درنگ نیروهای گشت در چهار سوی میدان ظاهر شدند و همه راه‌های عبور را درحالی سد کردند که موتورسوار قرمزپوش با سرعت وحشتناک از لابه‌لای خودروها می‌گریخت. ماموران که متوجه فریادهای مال‌باخته شده بودند در یک عملیات ضربتی، موتورسوار 30ساله را زمین‌گیر کردند و حلقه‌های قانون را بر دستان وی گره زدند. این جوان سابقه‌دار که به مقر انتظامی منتقل شده بود، در بازجویی‌های تخصصی به ارتکاب 50 فقره زورگیری با قمه و گوشی قاپی طی 2هفته اعتراف کرد و گفت: وقتی از زندان آزاد شدم باز هم به سراغ مواد مخدر رفتم و دوباره سرقت‌هایم را برای تامین هزینه‌های اعتیاد شروع کردم اما در هنگام سرقت و برای آن که شناسایی نشوم بلافاصله زیپ پلیورم را پایین می‌کشیدم و درحالی آن را از تنم خارج می‌کردم که زیر آن تیشرت سیاهی پوشیده بودم و درتاریکی شب شناخته نمی‌شدم...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به اهمیت و حساسیت ماجراهای این دزد خطرناک، تحقیقات تخصصی افسران دایره تجسس کلانتری آبکوه با تاکید سرهنگ نگهبان (رئیس پلیس مشهد) برای واکاوی جرایم احتمالی دیگر وی در حالی وارد مرحله جدیدی شد که او مالخر اموال سرقتی را به پلیس لو داد و با کشف قمه وحشتناک هم مشخص شد که وی موتورسیکلت را نیز برای انجام زورگیری‌ها ربوده است. خراسان : شماره : 21343 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۷ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۸ آبان ۱۴۰۲ | 20:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |