آغاز رسیدگی ویژه به پرونده گوشی قاپها !
قاضی عندلیب:پلیس «امنیت سوزان»را از دهلیزهای جرم بیرون میکشد
سیدخلیل سجادپور- معاون دادستان مرکز خراسان رضوی با تاکید بر رسیدگی ویژه به پرونده باند بزرگ گوشی قاپی در مشهد، به سارقان و مالخران هشدار داد کسانی که امنیت روانی جامعه را تهدید کنند بی تردید زیر تیغ قانون قرار میگیرند وپلیس با دستورات قضایی در بیرون کشیدن«امنیت سوزان» از دهلیزهای جرم درنگ نخواهد کرد.
معاون دادستان مرکز خراسان رضوی با تشریح ابعاد و زوایای پنهان پرونده باند بزرگ گوشی قاپی در مشهد به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: چند روز قبل نیروهای انتظامی در بولوار فرودگاه مشهد 2موتورسوار 16و18ساله را در حالی دستگیر کردند که 5 دستگاه گوشی سرقتی را به همراه داشتند و درکمین رهگذری دیگر نشسته بودند تا گوشی وی را نیز سرقت کنند.
قاضی اسماعیل عندلیب افزود: همزمان با بازجوییهای تخصصی، سرنخهایی از یک باند بزرگ مالخری و گوشی قاپی به دست آمد و بدین ترتیب مجریان قانون با تاکید ویژه سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی(فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی) به کنکاشهای فنی و ریشه یابی جرم پرداختند تا این که در چندین عملیات ضربتی و غافلگیرانه،10 عضو دیگر این باند در نقاط مختلف شهر دستگیر شدند که 7تن ازآنان از مالخران حرفهای هستند.
سرپرست مجتمع قضایی شهید بهشتی مشهد با اشاره به شکایت 50 تن از مال باختگان دراین پرونده سرقت تصریح کرد:تاکنون بیش از 200 دستگاه گوشی تلفن همراه از مالخران و سارقان کشف شده است اما اعضای این باند در حالی به صدها فقره گوشی قاپی اعتراف کرده اند که نقش آنان در سرقت چند دستگاه موتورسیکلت نیز محرز شده است.
معاون دادستان مشهد همچنین به انجام یک سری تحقیقات گسترده در این پرونده حساس اشاره کرد وگفت: بررسیهای قضایی بیانگر آن است که مالخر اصلی این باند که به «پدرخوانده مالخران» مشهور است گوشیهای سرقتی را به بهای ناچیزی از دزدان گوشی قاپ خریداری میکرد و با همدستی دیگر افراد آنها را به خارج از کشور انتقال میداد.
قاضی عندلیب اضافه کرد: رسیدگی ویژه به این پرونده در حالی زیر نظر بازپرس جعفری (بازپرس شعبه 410دادسرای عمومی وانقلاب مشهد)آغاز شده است که واکاویهای قضایی برای شناسایی و دستگیری دیگر عوامل مرتبط با اعضای این باند ادامه دارد.
این مقام ارشد قضایی در مشهد تاکید کرد:افرادی که جرایم خاصی مانند زورگیری و گوشی قاپی را مرتکب میشوند درواقع «امنیت روانی»جامعه را تهدید میکنند و به همین خاطر چنین پروندههایی به صورت ویژه در دستگاه قضایی زیر ذره بین تحقیقات قرار میگیرد و مجرمان به اشد مجازاتهای قانونی محکوم خواهند شد.
وی افزود:مجرمان این گونه جرایم در صورتی که «محارب»شناخته نشوند باید تا15 سال از عمر خود راپشت میلههای زندان بگذرانند و74 ضربه شلاق را نیز تحمل کنند،این در حالی است که محکومان جرایم خاص طبق قانون از آزادی مشروط یا عفو نیز برخوردار نمیشوند.
قاضی اسماعیل عندلیب به مالخران اموال سرقتی هم هشدار داد وگفت:مالخران با خرید لوازم سرقتی مانند گوشی تلفن همراه،درواقع سارقان را تشویق به ارتکاب جرم میکنند و امنیت را در جامعه به خطر میاندازند بنابراین دستگاه قضایی برخوردهای قاطعی را با مالخران و یغماگران اموال مردم آغاز کرده است و چنان چه مالخران درپروندههای سرقت دستگیر شوند باید مجازاتهای بسیار سنگینی را تحمل کنند. معاون دادستان مرکز خراسان رضوی همچنین مبارزه قاطعانه پلیس با زورگیران و گوشی قاپها را جلوهای از اقتدار و امنیت در سرزمین خورشید ذکر کرد و گفت: اگر چه برخی قوانین مبارزه با جرم و به ویژه جرایم سرقت نیاز به بازنگری از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی دارد اما دستگاه قضایی از همه ظرفیتهای قانونی برای مبارزه با جرم و احساس امنیت درجامعه استفاده میکند و اجازه نمیدهد عدهای سودجو یا هنجارشکن، «امنیت» مردم را تهدید کنند.
ماجرای «آشوب مرگبار» به طناب دار رسید
سید خلیل سجادپور-جوان29 سالهای که 3سال قبل در ماجرای«آشوب مرگبار» جوان دیگری را با شلیک گلوله به قتل رسانده بود، سپیده دم چهارشنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد قصاص شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حادثه تاسف بار نیمههای شب بیست و دوم تیر 1399 هنگامی رخ داد که جوانی به نام «احسان» به همراه 2 تن از دوستانش سوار بر خودروی ام وی ام315 به سمت جاه خاکی در اطراف روستای امرغان حرکت کرد. آنها قرار بود در سیاهی شب افراد دیگری را در محل قرار ملاقات کنند اما زمانی که از درون خودرو پیاده شدند ناگهان آشوبی به پاخاست و درگیری هولناکی بین آنها و موتورسوارانی رخ داد که به صحنه «قرار»آمده بودند. طولی نکشیدکه صدای شلیک گلوله سکوت شب را شکست و در این میان«محسن-د»(یکی از همراهان احسان) خون آلود نقش برزمین شد. با فرار عاملان نزاع از این صحنه خونین،«احسان» نتوانست از کنار پیکر غرق درخون دوستش عبورکند بنابراین او پیکر مجروح«محسن»را درون خودروی ام وی ام گذاشت و به طرف بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد حرکت کرد. او که از ترس اطراف را میپایید تا شناسایی نشود بعد از آن که مطمئن شد کادر درمانی به سراغ دوستش رفتند، از بیمارستان گریخت و با رها کردن خودروی ام وی ام در منطقه ابوطالب راهی منزل شد اما عذاب وجدان رهایش نمیکرد تا این که به ناچار به سراغ مرد بنگاه داری رفت و از او خواست به صورت ناشناس به مرکز درمانی برود و از وضعیت«محسن» خبری بیاورد!
زمانی که مردبنگاه دار وارد بیمارستان شد و از وضعیت جوانی به نام «محسن» پرسید بلافاصله مورد ظن عوامل انتظامی قرار گرفت و دستگیر شد چرا که بعد از گزارش مرگ «محسن» بر اثر اصابت گلوله، نیروهای انتظامی در بیمارستان حضور یافته و با دستور قاضی ویژه قتل عمد، تحقیقات پلیسی را دراین باره آغاز کرده بودند. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است خیلی زود و با اعتراف مرد بنگاه دار برخی از عاملان این «آشوب مرگبار» به دام افتادند اما بررسیهای کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نشان داد که «علی-م»(متهم به قتل) به مکان نامعلومی گریخته است به همین دلیل و با دستور مقام قضایی تصویر بدون پوشش وی در اسفند سال 1399 در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد.بعد از این ماجرا وی در حالی بازداشت شد که به دلیل تنگناهای سختی که درآن قرار داشت تصمیم گرفته بود خود را تسلیم قانون کند. در همین حال وی هنگام بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی «محمودعارفی راد»پشت پرده «آشوب مرگبار» را فاش کرد و گفت:آن شب من و «مهدی»سوار بر یک دستگاه موتورسیکلت و یکی دیگر از دوستانمان نیز سوار بر موتورسیکلت دیگر به محل قرار با افرادی رفتیم که قرار بود یک قبضه سلاح بخرند!
یکی از آنها اسلحه را زیر نور چراغ قوه بررسی وتایید کرد اما بر سرچگونگی پرداخت پول خرید به اختلاف خوردیم. آنها میخواستند پول را کارت به کارت کنند ولی «مهدی» مدعی بود که باید به صورت نقدی بپردازند! به همین خاطر دعوا شروع شد و«مهدی»با قمه شیشه ماشین آنها را شکست و من هم یک تیر هوایی شلیک کردم. در اثنای درگیری گلولهای دیگر شلیک شد که به «محسن-د»(مقتول22 ساله)اصابت کرد. بنابراین گزارش، با تکمیل تحقیقات و اعترافات دیگر متهمان، این پرونده جنایی به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و بدین ترتیب با برگزاری جلسات متعدد محاکمه که در حضور وکلای مدافع و اولیای دم برگزارشد در نهایت قضات دادگاه رای به قصاص نفس«علی-م» دادند. درهمین حال با اعتراض محکوم به قصاص نفس،پرونده این جنایت مسلحانه در دیوان عالی کشور نیز مورد بررسیهای دقیق قرار گرفت و حکم دادگاه به تایید رسید. این گونه بود که با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم، ماجرای این «آشوب مرگبار» به طناب دار رسید و«علی-م» سپیده دم چهارشنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد قصاص شد.
زمین خواری میلیاردی با سندسازی جعلی
توکلی - پلیس کرمان از تصرف غیرمجاز یک قطعه زمین دولتی به ارزش 40 میلیارد ریال در محدوده شهر «باغین» در حومه شهرستان کرمان جلوگیری کرد.
به گزارش خراسان، رئیس پلیس امنیت اقتصادی کرمان در تشریح این خبر بیان کرد: نیروهای پلیس امنیت اقتصادی به دنبال دریافت گزارشی از سوی اداره کل منابع طبیعی مبنی بر تصرف غیرمجاز ۵ هزار متر مربع زمین در محدوده شهر «باغین» این مورد را با شناسایی مالک و بررسی دقیق اسناد و مدارک آن در دستور کار قرار دادند.
سرهنگ امین یادگارنژاد افزود: در این خصوص پس از تحقیقات میدانی و بررسی مدارک موجود مشخص شد چهار نفر با هویتهای مشخص این قطعه زمین دارای کاربری کشاورزی را پس از پایان مدت اجاره از طریق تنظیم اسناد جعلی به فرد دیگری فروخته اند که علاوه بر تصرف غیرمجاز این ملک باعث زیان خریداران دیگر هم شده اند.
این مقام انتظامی با اشاره به این که ارزش این زمین از سوی کارشناسان مربوط 40 میلیارد ریال تعیین شده است، تصریح کرد: در این زمینه با تحقیقات بعدی ماموران، همه افراد مرتبط در جعل اسناد و تصرف غیرمجاز این زمین که مدارک مربوط را خیلی نزدیک به واقعیت جعل کرده و فرد خریدار را نیز فریب داده بودند، دستگیر شدند و ضمن معرفی و تحویل متهمان به مرجع قضایی، ملک مدنظر به اموال دولت بازگردانده شد.
قصه زنی با عروسک پارچهای !
هنوز 10 سال بیشتر نداشتم که عروسک هایم را کنار گذاشتم و با مردی ازدواج کردم که 40 سال از من بزرگ تر بود.آن زمان چیزی از زندگی مشترک نمیدانستم اما... به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن ۳۰ سالهای است که در طرح جمع آوری متکدیان به کلانتری بانوان هدایت شده بود. این زن جوان در شرح داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در خانوادهای پرجمعیت که از لحاظ مالی، اجتماعی و فرهنگی در وضعیت بسیار ضعیفی قرار داشت، در شهرستان تربت حیدریه متولد شدم. تنها هفت سال داشتم که پدرم را از دست دادم و تامین مخارج زندگی مان به برادرم واگذار شد. به ۱۰ سالگی که رسیدم عروسکم را به کناری انداختم و از دوران کودکی ام خداحافظی کردم چرا که به اجبار پای سفره عقد در کنار مردی 50ساله نشستم. اکبر به شغل کشاورزی اشتغال داشت و یک بار از همسرش جدا شده بود. من دوران کودکی را سپری میکردم و هنوز مفهوم زندگی مشترک را نمیدانستم اما همین که یک نان خورسر سفره مان کم میشد برای خانواده ام کافی بود. زندگی اجباری در کنار مردی که ۴۰ سال از من بزرگ تر بود، چیزی جز افسردگی و ناراحتیهای روحی و روانی برای من به همراه نداشت اما چارهای جز صبر و تحمل نداشتم. 3 سال بعد اولین فرزندم که پسری شیرین زبان بود، به دنیا آمد اما تولد فرزندم نیز تغییری در زندگی مشترکم به وجود نیاورد. با گذشت زمان از اکبر صاحب 2 فرزند پسر دیگر شدم اما به ۲۰ سالگی که رسیدم دیگر تحمل این زندگی برایم بسیار سخت بود چرا که من تنها ۲۰ سال داشتم و همسرم ۶۰ سال و او به هیچ عنوان من را درک نمیکرد. بنابراین تصمیم به جدایی گرفتم. 3 فرزندم را به مادرشوهرم سپردم و برای همیشه از اکبر خداحافظی کردم و به خانه مادری ام بازگشتم. زندگی در منزل مادرم نیز بسیار سخت بود چرا که مادرم درآمدی نداشت و در خانههای مردم کار میکرد و من هم سربار آنان بودم. پس از گذشت ۲ سال اسد به خواستگاری ام آمد و دیری نپایید که زندگی مشترک را در کنار او آغاز کردم. با خود میگفتم شاید میتوانم پس از سالها خوشبختی را تجربه کنم اما این ازدواج سرابی بیش نبود چرا که اسد اعتیاد به مواد مخدر داشت و پس از گذشت مدتی من نیز به مواد مخدر صنعتی اعتیاد پیدا کردم و این در حالی بود که من از همسر دومم نیز دو فرزند پسر و دختر داشتم. من مادر 5 فرزند بودم اما برای هیچ کدام مادری نکردم چرا که بعد از اعتیاد به مواد مخدر صنعتی به چیزی جز مواد مخدر فکر نمیکردم. ما در منزلی محقر در حاشیه شهر سکونت داشتیم و اسد بیکار بود و به سختی مخارج زندگی مان را تامین میکرد. او دست بزن داشت و با من بدرفتاری میکرد. من نیز برای تامین مخارج زندگی و اعتیادم دست به جمع آوری ضایعات و زبالههای بازیافتی میزدم و گاهی گدایی میکردم. یک روز که از شدت خماری به خود میپیچیدم، چشمم به عروسک دختر کوچکم افتاد. من توانایی خرید اسباب بازی را برای او نداشتم و با یک قنداق نوزاد، برای دخترم عروسک درست کرده بودم. از جایم بلند شدم و عروسک را ازدست دخترم چنگ زدم و بیرون رفتم، آن را در آغوش گرفتم و در خیابان گدایی میکردم. مردم وقتی در این سرمای هوا قنداق بچه را در دستم میدیدند دلشان میسوخت و به من کمک میکردند سپس با پولی که جمع میکردم مواد مخدر و قرص میخریدم تا این که به کلانتری بانوان هدایت شدم. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ دوم سمیه گلزاری (رئیس کلانتری بانوان مشهد) اقدامات مشاورهای و روان شناختی برای نجات این زن جوان از گرداب اعتیاد آغاز شد .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی