عامل تیراندازی وجان باختن 5 سرباز پادگان ارتش کرمان دستگیر شد
توکلی - عامل تیراندازی و جان باختن پنج نفر از کارکنان وظیفه پادگان امام رضا(ع) ارتش به چنگ ماموران افتاد.
به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی استان کرمان در تشریح این حادثه تلخ بیان کرد: عصر روز یک شنبه، به دنبال وقوع یک فقره تیراندازی توسط یکی از سربازان در آمادگاه باغین در حومه شهر کرمان، متاسفانه در این حادثه هولناک پنج نفر از سربازان وظیفه به علت شلیک و اصابت گلوله جان خود را از دست دادند.
سردار فرشید ادامه داد: با توجه به فرار قاتل از صحنه جرم، تلاش برای دستگیری قاتل فراری مسلح، در دستور کار قرار گرفت که در نهایت این متهم در یکی از شهرستانهای استان کرمان، پس از سرقت مسلحانه دو دستگاه خودرو به دام افتاد. این مقام ارشد انتظامی افزود: علت و انگیزه قتل در دست بررسی است.
بنابراین گزارش، ضارب آمادگاه ارتش با ۱۸۰ تیر جنگی بامداد دوشنبه در میدان سجادیه زرند -کرمان بازداشت شد. فرمانده قرارگاه جنوب شرق ارتش شامگاه یک شنبه در این باره بیان کرد: ساعت ۱۶:۳۵ عصر یکی از سربازان که در یکی از موقعیتهای نظامی ارتش مشغول پاسداری از یگان مربوطه بود، وارد آسایشگاه سربازان میشود و با انگیزهای نامعلوم، اقدام به تیراندازی به سمت همرزمان خود کرد.
امیر غلامعلیان افزود: متاسفانه بر اثر این تیراندازی، پنج نفر از همرزمان و هم خدمتی این سرباز جان خود را از دست دادند و ضارب بلافاصله از پادگان فرار کرد.
در پی بروز حادثه تیراندازی در پادگان باغین کرمان، روابط عمومی قرارگاه جنوب شرق نزاجا اطلاعیهای صادر کرد که در این اطلاعیه آمده است: پس از متواری شدن ضارب با هماهنگی و همکاری دستگاههای امنیتی و انتظامی منطقه، متهم در کوتاهترین زمان ممکن دستگیر و تحویل مقامات قضایی شد. فرمانده نیروی زمینی ارتش در همین باره دستور تشکیل یک کارگروه تخصصی برای بررسی ابعاد همه جانبه حادثه را به صورت ویژه صادر کرد.
جوانب پنهان حادثه و انگیزههای ضارب، پس از بررسی دقیق و بازجویی وی توسط دستگاه قضایی، اطلاع رسانی خواهد شد. قرارگاه جنوب شرق نزاجا ضمن ابراز همدردی و تسلیت به خانوادههای عزادار این حادثه تلخ، علو درجات این عزیزان را از درگاه خداوند متعال مسئلت میکند.
اسامی جان باختگان حادثه پادگان ارتش
۱ - سرباز وظیفه ابوالفضل زارع شهربابک
۲ - سرباز وظیفه مهدی جعفری زرند
۳ - سرباز وظیفه بن بامین بامری ایرانشهر
۴ - سرباز وظیفه محمدصالح مومنی شهربابک
۵ - سرباز وظیفه رضا طالبی رفسنجان
«قداره بندها» انگشت میوه فروش راقطع کردند !
سید خلیل سجادپور-قدارهبندهایی که در یک نزاع دستهجمعی، انگشت میوهفروش را قطع کرده بودند، با تلاش نیروهای کلانتری سپاد مشهد به دام افتادند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بیست وششم آذر گذشته، زنگ تلفن پلیس 110 به صدا درآمد و یکی از اهالی خیابان شکری خبر از نزاع وحشتناکی داد که تعدادی از اتباع خارجی غیرمجاز در یک میوه فروشی رقم می زدند! در پی دریافت این خبر، بلافاصله گروهی از نیروهای انتظامی با هدایت سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد)عازم محل درگیری شدند اما عوامل نزاع در حالی از صحنه درگیری خونبار گریخته بودند که 2تن از مغازهداران به طرز دلخراشی هدف تیغههای قمه و شمشیر قرار گرفته بودند. با انتقال مصدومان به مرکز درمانی، تحقیقات گسترده ای در این باره آغاز و مشخص شد که حدود6 تن از اتباع خارجی غیرمجاز به سوی میوه فروشان حمله کرده و آنها را تا سرحد مرگ کتک زده اند. این درحالی بود که بررسی ها نشان داد انگشت یکی از مصدومان این حادثه نیز با ضربه قمه قطع شده است. بنابراین ماجرای نزاع دستهجمعی با سلاح سرد اهمیت ویژهای یافت و ماموران انتظامی با دستورات محرمانه سرهنگ احمدنگهبان(رئیس پلیس مشهد) برای شناسایی و دستگیری عاملان این نزاع هولناک به طور شبانه روزی وارد عمل شدند. نیروهای اطلاعات و امنیت عمومی کلانتری سپاد پس از چندین روز رصدهای اطلاعاتی بالاخره سرنخی از مخفیگاه متهمان را به دست آوردند و در چند عملیات ضربتی موفق شدند در بیست وپنجم دی گذشته همه متهمان را دستگیر کنند.
بازجویی های تخصصی از عاملان نزاع خونبار نشان داد که همه متهمان با یکدیگر نسبت فامیلی دارند و به خاطر اختلافات شخصی چنین جنجال هولناکی را به راه انداخته اند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: متهمان اعتراف کردند حال طبیعی نداشتند و ابتدا میخواستند دو مغازه دار را بترسانند اما درگیری بالا گرفته و آن ها با قمه و شمشیر به جان طرف های مقابل افتاده اند. با معرفی 6 متهم پرونده به مراجع قضایی، تحقیقات در این باره ادامه یافت.
جنایت در آستانه طلاق!
سید خلیل سجادپور- جوان ۲۰ سالهای که برای جلوگیری از طلاق خواهرش به مشهد آمده بود در حالی رشته« پیوند» را با تیغه کارد برید که خواهرش در آستانه جدایی از شوهرش قرار داشت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای این جنایت تکان دهنده، بعداز ظهر نوزدهم دی گذشته زمانی لو رفت که نیروهای امدادی پیکر خون آلود مردی ۳۸ ساله را به بیمارستان شهید هاشمی نژاد رساندند اما او بر اثر عوارض ناشی از اصابت تیغه کارد به ناحیه گردن جان سپرد. دقایقی بعد با گزارش این حادثه هولناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد بلافاصله قاضی «محمود عارفی راد» در حالی عازم مرکز درمانی شد که خبر بازداشت متهم به قتل نیز در بی سیمهای پلیس پیچید و مشخص شد عامل قتل مرد ۳۸ ساله خود را تسلیم ماموران انتظامی کرده است.
به همین خاطر، دامنه تحقیقات میدانی مقام قضایی به کوی مهدی آباد در شهرک شهید رجایی کشید و راز این جنایت با اعترافات متهم فاش شد.
او به قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: از شهرستان گنبد به مشهد آمدم تا اختلافات بین خواهرم و شوهرش را حل کنم و آن ها را برای پیوندی دوباره ترغیب کنم اما در میان گفت وگوها مشاجرهای ای بین ما شروع شد و من هم در حالت عصبانیت تیغه کارد را به گردن شوهر خواهرم فرود آوردم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که با دستور ویژه قاضی ویژه قتل عمد کنکاشهای تخصصی برای ریشهیابی این جنایت توسط سروان آرمین منفرد(افسر پرونده)آغاز شده بود، متهم این پرونده جنایی به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان درباره سرگذشت خود پاسخ داد.
آنچه میخوانید نتیجه گفتوگوی نیم ساعته با جوانی است که رشته پیوند خواهرش را برای همیشه برید!
نامت چیست ؟یوسف_ د
سواد هم داری؟ بله !تا کلاس هشتم درس خواندم ولی بعد از ثبت نام در کلاس نهم ترک تحصیل کردم.
چرا؟پول نداشتم! می خواستم سرکار بروم. البته علاقه زیادی هم به درس و مدرسه نداشتم.
اهل مشهدی؟ نه !در گنبد متولد شدم و همان جا هم زندگی میکردیم اما دو خواهرم بعد از ازدواج به مشهد آمدند و در این جا ساکن شدند.
مجردی؟ بله!
با پدر و مادرت زندگی میکنی؟ پدرم زمانی که در کلاس اول راهنمایی درس میخواندم به دلیل بیماری از دنیا رفت و مادرم نیز ۴۵ روز قبل از حادثه قتل در گنبد فوت کرد.
شغل پدرت چه بود؟ او کشاورزی داشت ولی چند گوسفند هم نگهداری میکرد.
چند خواهر و برادر هستید؟ 6 خواهر دارم و ۵ برادر هستیم البته برادر بزرگترم نیز 3 سال قبل از دنیا رفت و من پسر کوچک تر هستم.
بعد از ترک تحصیل به چه شغلی مشغول شدی؟ ابتدا دستفروشی میکردم ولی بعد 2 سال راهی تهران شدم و به همراه برخی از دوستانم به کارگری ساختمانی روی آوردم. البته زمانی هم در تخلیه بار کار میکردم تا این که به چابهار رفتم تا در کنار برادرم کار کنم چون با دیگر برادرانم ارتباطی ندارم!
چرا؟ مشکلی با آن ها داری؟ نه! ولی همسرانشان به من رو نمیدهند و دوست نداشتند به خانه برادرهایم بروم!
با برادر بزرگ تر که در چابهار بود رابطه خوبی داشتی؟ نه! او هم پولهایم را به باد داد. آن زمان ۷۲ میلیون تومان سرمایه داشتم که به چابهار رفتم ماشینم را فروخته بودم ولی برادرم آن ها را به قول معروف الک دولک کرد و من چیزی نفهمیدم!
چرا از گنبد به مشهد آمدی؟ بعد از مرگ مادرم تنها شدم و آن جا کسی را نداشتم به همین خاطر به خانه یکی از خواهرانم آمدم تا در این جا زندگی کنم ولی وقتی فهمیدم که خواهر دیگرم در آستانه طلاق قرار دارد و از شوهرش جدا زندگی میکند تصمیم گرفتم اختلاف بین آن ها را حل کنم تا به زندگی مشترک بازگردند که این حادثه رخ داد.
اسم شوهر خواهرت چه بود؟ رحمتا...
اختلاف خواهرت و شوهرش چه بود؟ شوهر خواهرم بنگ و حشیش مصرف میکرد شاید هم چیز دیگری میزد که این گونه رفتار میکرد. او پشت سر خواهرم خیلی حرفها میزد و تهمتهای ناروایی را نسبت میداد به خاطر ۵ هزار تومان با چاقو فرزندانش را تهدید میکرد! به همین خاطر هم خواهرم قصد داشت از او طلاق بگیرد شوهر خواهرم به صورت شفاهی از طلاق حرف زده بود ولی به طور رسمی از یکدیگر جدا نشده بودند. یعنی هنوز زندگی مشترک داشتند نه هر کدام جدا زندگی میکردند.
درگیری چگونه آغاز شد؟ من به منزل شوهر خواهرم رفتم تا با او صحبت کنم که که دوباره به زندگی مشترک بازگردند او در حیاط را باز کرد و من به داخل اتاق رفتم پسر خردسال آن ها هم در اتاق خواب بود ولی در اثنای گفت وگو او باز هم نسبتهای ناروا را تکرار کرد که من هم عصبانی شدم و کارد دسته مشکی را از غلاف آن بیرون کشیدم. من قصد کشتن او را نداشتم فقط میخواستم ضربهای به دستش بزنم اما نفهمیدم چگونه تیغه کارد را که از کمرم بیرون آورده بودم به سمت چپ گردن او زدم.
چپ دست هستی؟ بله! من کارد را به دست چپ گرفته بودم.
بعد چه کردی؟ وقتی او خون آلود کف اتاق افتاد من هم ترسیدم و فرار کردم ولی خیلی زود به کلانتری رفتم و خودم را تسلیم قانون کردم.
انگیزه اصلی از چنین جنایتی چه بود؟ فقط به خاطر این که پشت سر خواهرم حرف میزد.
پشیمانی؟ بسیار زیاد! مدام در بازداشتگاه گریه میکنم، شبها خواب ندارم همواره به خودم لعنت میفرستم که چرا نتوانستم برای لحظهای خشم خودم را کنترل کنم که این گونه سرنوشتم رقم بخورد.
ریشه این گونه جنایتها را در بروز خشم آنی میدانی؟ اگرچه این موضوع بسیار مهم است و کسی که خشم خود را کنترل کند هیچ گاه دستش به خون آلوده نمیشود اما بی کسی و تنهایی و نداشتن راهنمای درست در زندگی هم بی تاثیر نیست.
اعتیاد هم داری؟ نه! فقط سیگار میکشم از روزی که برادرم فوت کرد من هم به مصرف سیگار روی آوردم
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، بررسیهای بیشتر درباره این جنایت وحشتناک با دستورات قاضی «عارفی راد» ادامه دارد.
هفـت خط معتـاد !
وقتی بعد از گذشت 10 سال، دوست دوران نوجوانی ام را دیدم برای دقایقی او را به آغوش کشیدم و به یاد آن روزها دوباره سیگار لای انگشتانم گذاشتم اما خیلی زود به پاتوق «فرشید» رفتم و زمانی به خود آمدم که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 30 ساله ای که به اتهام سرقت قطعات خودروها و با تلاش نیروهای گشت کلانتری شفای مشهد دستگیر شده بود، با بیان این که تعریف و تمجیدها از یک دزد هفت خط، سرنوشتم را تغییر داد درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: پدرم دامپزشک بود و من در خانوادهای مرفه بزرگ شدم. از همان دوران کودکی به سازه های چوبی علاقه مند بودم و همواره با چوب لوازم تزیینی می ساختم که در این میان به ساخت اسب چوبی معروف به تروا (قصه تسخیر شهر تروا درجنگ های یونان) علاقه عجیبی داشتم و چندین اسب تروا ساخته بودم. در دوران نوجوانی با «فرشید» دوست صمیمی بودم و او برای اولین بار سیگار را لای انگشتانم گذاشت ولی در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کرد و من در رشته صنایع چوبی وارد دانشگاه شدم. هنوز ترم آخر دانشگاه به پایان نرسیده بود که روزی عاشق دختری زیبا شدم و پس از مدتی ارتباط خیابانی به خواستگاری اش رفتم. خانواده «ترانه» به شدت مخالفت کردند اما اصرارهای من پایانی نداشت و بالاخره ازدواج کردیم. با وجود این در همان دوران نامزدی او را طلاق دادم چون سوءظن سراسری وجودم را فرا گرفته بود!حدود یک سال بعد با دختر دیگری آشنا شدم اما این بار نیز کارمان به مشاجره و درگیری کشید ولی نمی توانستم به همین راحتی از همسر دوم نیز جدا شوم . این عشق های خیابانی زندگیام را نابود کرد اما اشتباهاتم را نمی پذیرفتم. از سوی دیگر نیش و کنایه های اطرافیانم به شدت آزارم می داد به همین دلیل راهی خانه مادربزرگم شدم و به منطقه طبرسی شمالی رفتم.آن جا بود که روزی«فرشید» را درخیابان دیدم و او را محکم درآغوش فشردم. درحالی که از خوشحالی اشک می ریختم او دوباره یک نخ سیگار را لای انگشتانم گذاشت تا به یاد دوران نوجوانی دود کنم! خیلی زود به پاتوق فرشید رفتم واین گونه به مصرف حشیش و شیشه روی آوردم. زمانی به خود آمدم که در توهم مواد مخدر صنعتی سیر می کردم و یک معتاد حرفه ای شده بودم!حالا همه اوقاتم را با فرشید و دوستان خلافکارش می گذراندم و آن ها هزینه های مصرف شیشه و کریستال را میپرداختند. ولی چند ماه بعد در حالی که بهشدت خمار بودم «فرشید» دست رد به سینه ام زد و مدعی شد خودش هم خمار است و پول ندارد! این گونه بود که او از دوست زیرک و هفت خطش برایم تعریف کرد که چگونه با دستبرد به کامپیوتر خودروها شبی چندمیلیون تومان درآمد دارد و دستگیر هم نمی شود!خلاصه آن قدر با این تمجیدها مرا وسوسه کرد که قبول کردم عضو باند آن ها شوم! حالا هیچ چیز برایم مهم نبود وتنها به تهیه مواد مخدر می اندیشیدم.در یکی از شب های سرقت به محض این که وارد منطقه ابوطالب شدیم، ناگهان خودروی گشت پلیس را دیدم که ما را تعقیب می کرد. به پیشنهاد «فرشید» از پراید بیرون پریدم و لابهلای بوته های کنار بولوار پنهان شدم ولی دقایقی بعد دستبندهای قانون بر دستانم حلقه شد و مرا به کلانتری آوردند. در واقع «فرشید» همان اسب چوبی تروا بود که مرا فریب داد و درحالی سرنوشتم را تغییر داد که خودش از معرکه گریخت اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های تخصصی افسران دایره تجسس برای دستگیری اعضای باند وکشف سرقت های آنان آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی