سید خلیل سجادپور – مرد مسلحی که با شلیکهای هولناک خود، صحنه های دلخراشی را در مشهد رقم زده و یکی از برادرزن هایش را نیز به قتل رسانده بود، درحالی صحنه جنایت را بازسازی کرد که با دستور مقام قضایی تمهیدات پلیسی خاصی برای امنیت محل وقوع جرم صورت گرفته بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در آخرین روزهای آبان گذشته، خودروهای اورژانس آژیرکشان وارد خیابان یاس 21 شدند و 2 جوان مجروح را به بیمارستان شهید هاشمی نژاد انتقال دادند که بر اثر شلیک گلوله در شرایط جسمی وخیمی قرار داشتند اما لحظاتی بعد«حمید»(مجروح42 ساله) جان باخت و برادر 24 سالهاش در حالی تحت درمان قرار گرفت که وحشت از بازگشت قاتل فراری برای انتقام وحشتناک دلهره عجیبی را به راه انداخته بود.طولی نکشید که با حضور قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در مرکز درمانی، بازماندگان شلیک های مرگبار، احساس امنیت کردند و به تشریح صحنه حادثه هولناک پرداختند. همسر قاتل مسلح به قاضی«محمود عارفی راد» گفت: با شوهر سابقم اختلاف داشتیم و در کشاکش طلاق بودیم که برادرانم برای میانجیگری و حل مشکلات خانوادگی به منزلم آمدند اما همسرم که در میان گفت وگوها عصبانی شده بود، ناگهان اسلحه کلت کمری را از درون کابینت آشپزخانه برداشت و قصد شلیک به سوی مرا داشت که برادرم «حمید» خودش را مقابل من قرارداد و گلوله به سر او اصابت کرد. وی ادامه داد: «هادی-ت» سپس از پله ها پایین رفت و دوباره به سوی برادر دیگرم شلیک کرد که گلوله به دستش خورد و او نیز مجروح شد.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به حساسیت این پرونده جنایی و احتمال انتقام گیری وحشتناک قاتل فراری، مقام قضایی دستور انتشار تصویر بدون پوشش وی را در روزنامه خراسان صادر کرد و بدین ترتیب مرد 40 ساله تحت تعقیب قرار گرفت؛ اما هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که او پنهانی به محل سکونت پدر زنش رفت و در نیمه های شب به سوی «سعید» برادر زن مجروحش شلیک کرد که پس از بهبودی از بیمارستان ترخیص شده بود اما گلوله به چانه برادر زن 24 ساله اش اصابت کرد و این بار نیز از چنگ مرگ گریخت. دقایقی بعد با انتقال پیکر سعید به مرکز درمانی، تمهیدات پلیسی و راهنماییهای تخصصی برای حفاظت از جان دیگر اعضای خانواده شدت گرفت و آن ها به مکان دیگری منتقل شدند. در همین حال تحقیقات گسترده برای ردزنی قاتل فراری ادامه داشت تا این که بالاخره سرنخ هایی از محل اختفای قاتل مسلح به دست آمد اما بررسی ها نشان داد که او قصد ملاقات با یکی از برادرانش را دارد؛ بنابراین محل ملاقات آن ها در بولوار فاطمیه مشهد به محاصره پلیس درآمد و کارآگاهان زمانی وارد عمل شدند که مرد مسلح متوجه نیروهای انتظامی شد اما قبل از آن که بتواند از محاصره بگریزد در میان دستان یکی از نیروهای پلیس افتخاری قرار گرفت و قدرت هر گونه عکس العمل از وی گرفته شد اما او ناگهان اسلحه کلت را با نوک انگشتانش از زیر پیراهن بیرون کشید و گلوله ای به شکم خودش شلیک کرد که این گلوله پس از عبور از پشت وی به پهلوی امیر مختار پهلوان (پلیس افتخاری) نشست و او نیز مجروح شد.
لحظاتی بعد با دستورات ویژه سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی(فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی) مجروحان به مرکز درمانی منتقل شدند و همه امکانات تخصصی برای درمان آن ها فراهم شد.
بنا برگزارش روزنامه خراسان، پس از بهبودی قاتل مسلح در مرکز درمانی وی درحالی روانه زندان شد که به صراحت قتل برادر زنش را پذیرفت. از سوی دیگر با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه قتل، این مرد 40 ساله که صحنههای وحشتناکی را در مشهد رقم زده بود با دستور قاضی «عارفی راد» به محل وقوع جنایت در خیابان هدایت12 (یاس21) هدایت شد تا جزئیات متاجرای قتل برادر زنش را بازگو کند.
این درحالی بود که تمهیدات خاصی برای برقراری امنیت در محل وقوع جنایت با نظارت سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) اندشیده شد و متهم به طبقه دوم ساختمان انتقال یافت.
دقایقی بعد با اشاره قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، متهم سلاح کلت جنگی را به دست گرفت و مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد. در همین حال سرهنگ مرادی(افسرپرونده) خلاصه ای از محتویات ای پرونده جنایی و اعترافات متهم در مراحل تحقیق را تشریح کرد و سپس متهم با تفهیم اتهام قتل عمدی از سوی مقام قضایی به بیان چگونگی وقوع این جنایت تکان دهنده پرداخت و گفت: با همسرم اختلاف خاصی داشتیم اما به خاطر فرزندانم قصد داشتم با او به زندگی ادامه بدهم. آن روز هم سعید و حمید(برادران همسرم) به خانه آمده بودند ولی آنها خیلی مرا تحقیر می کردند و حرف هایی را بر زبان می راندند که من احساس حقارت می کردم. آن ها می گفتند رفتارهای همسرت بعد از طلاق به تو هیچ ربطی ندارد و او هر کاری میتواند انجام بدهد! این حرف ها برای من سنگین بود به همین دلیل به آرامی بلند شدم و از درون کابینت آشپزخانه اسلحه را برداشتم و آن را به طرف همسرم نشانه رفتم. من قصد شلیک و کشتن برادر زنم را نداشتم بهویژه این که حمید(مقتول) را هم خیلی دوست داشتم اما او تصور کرد که من می خواهم شلیک کنم وقتی از جایش بلند شد ناگهام من هم ماشه را فشردم و گلوله به سر او خورد. در این شرایط از پله ها پایین رفتم اما همسر و برادر زن دیگرم به دنبالم آمدند. در همین حال روی پاگرد پله ها ایستادم و دوباره به سمت در اتاق شلیک کردم که گلوله به دست «سعید» برادر زنم اصابت کرد و من از صحنه حادثه گریختم ولی کینه ای از «سعید» به دل گرفتم چراکه او حرف های نامربوطی می زد و من که فهمیدم از بیمارستان به خانه بازگشته است دوباره نقشه انتقام را طراحی کردم و در تاریکی شب او را هدف قراردادم که بازهم مجروح شد و ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با این اعترافات متهم در صحنه جنایت، قاضی «عارفی راد» دستور انتقال وی به زندان را صادر کرد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل دادرسی را طی کند.
ماجرای زوج کلاهبردار در دیوار
توکلی - زوج کلاهبرداری که از افراد زیادی در سایت دیوار کلاهبرداری کرده و در ازای وجه نقد، رسید جعلی را به رؤیت رسانده بودند، به چنگ قانون افتادند.به گزارش خراسان، دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کرمان روز گذشته در تشریح کلاهبرداری این زوج بیان کرد: به دنبال شکایت فردی مبنی بر این که قصد فروش لوازم خانگی خود در سایت دیوار را داشته و مورد کلاهبرداری قرار گرفته است پیگیری موضوع به صورت ویژه در دستور کار قضایی قرار گرفت.
قاضی مهدی بخشی ادامه داد: با بررسی های بیشتر مقام قضایی در این خصوص مشخص شد یک زوج پس از توافق ابتدایی و دریافت نشانی به در منزل فروشنده مراجعه کرده که با جلب اعتماد فروشنده و وارد کردن شماره کارت اعلامی در یک نرم افزار همراه بانک اصلی، مشخصات شاکی را به دست آورده و پس از آن با ورود به نرم افزار رسیدساز جعلی و وارد کردن اطلاعات کارت بانکی، یک رسید جعلی واریز به فروشنده کالا نشان داده و پس از آن هم با بهانههایی مانند اختلال در سامانههای پیامکی بانکها با تحویل کالا به سرعت از محل دور میشدند.وی افزود: متهمان راننده وانتی را که اجاره میکردند نه تنها وسایل را به منزل خاصی نمیبرد، بلکه آنها را در یک ماشین دیگر تخلیه میکرد.وی اظهار کرد: به مرور بر شکات پرونده افزوده شد و تعداد دیگری از شهروندان نیز در خصوص کلاهبرداری با روش مشابه اعلام شکایت کردند که با پیگیریهای انجام گرفته توسط بازپرس شعبه دوازدهم دادسرای عمومی و انقلاب مرکز استان کرمان و انجام اقدامات فنی و تخصصی و تأیید هویت متهمان توسط شاکیان دیگر موفق به شناسایی متهمان شدند. مدعی العموم استان کرمان گفت: متهمان در ابتدا منکر جرم انتسابی بودند اما در مواجهه با ادله و مستندات محکم بازپرس پرونده، اقرار و به چندین فقره کلاهبرداری از طریق ساخت رسید جعلی اعتراف کردند که پس از تکمیل پرونده مقدماتی در دادسرا، روانه زندان شدند.این مقام عالی قضایی ضمن تقدیر و تشکر از میثم مولایی، بازپرس ویژه پرونده و اقدام سریع و به موقع وی برای شناسایی متهمان پرونده و با اشاره به این که تحقیقات برای کشف سایر جرایم احتمالی در این زمینه توسط متهمان و شناسایی مال باختگان دیگر همچنان ادامه دارد به مردم توصیه کرد: لازم است افراد در زمان معامله ابتدا از واریز وجه به حساب خود اطمینان یابند و موجودی حسابشان را از مسیرهای امنی مثل اینترنت بانک، موبایل بانک، یا دستگاه عابر بانک بررسی کنند و سپس کالا را تحویل خریدار دهند. همچنین در صورت اطلاع از هرگونه فعالیت مجرمان فضای مجازی در اسرع وقت مراتب را گزارش کنند و به هیچ رسیدی، حتی رسید پایا اطمینان نکنند چرا که کلاهبردارها میتوانند پس از گرفتن رسید، انتقال وجه پایا را لغو کنند.
ماجرای عروس بیمار !
وقتی پسری که با او ارتباط داشتم، در رشته پزشکی دانشگاه پذیرفته شد دیگر خانواده اش به شدت مخالف ازدواج ما بودند. اکنون که من بیمار شده ام، آن ها فریاد می زنند که عروس بیمار نمی خواهیم! در این شرایط همسرم سکوت کرده است و قدرت تصمیم گیری ندارد به طوری که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 40 ساله با بیان این که از رفتارهای شوهرم خسته شده ام و گاهی با افکار احمقانه حتی به خودکشی می اندیشم درباره سرگذشت پرفراز و نشیب خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم که در امور تبلیغی و فرهنگی فعالیت داشت هیچ گاه اجازه نمی داد با کسی معاشرت و دوستی داشته باشم از سوی دیگر هم به درس و تحصیل اهمیت زیادی می داد به گونه ای که یک بار به خاطر ضعف در درس ریاضی چنان با مشت به بینی ام کوبید که مدت ها از درد و خونریزی آن رنج می بردم. مادرم نیز بعد از دنیا آمدن خواهر کوچکترم دچار بیماری عضله شد و به سختی امور زندگی را انجام می داد. در این شرایط به ناچار رشته علوم انسانی را انتخاب کردم و در یکی از دانشگاه های تهران پذیرفته شدم، اما پدرم مرا به دانشگاه آزاد فرستاد تا در مشهد ادامه تحصیل بدهم و با دیگران ارتباط نداشته باشم! من هم که دختری فعال و پر جنبوجوش بودم در بسیاری از فعالیت های امور دانشجویی دانشگاه فعالیت داشتم و جلسات و همایش های دانشجویی را برگزار می کردم. در یکی از همین روزها پسری که هنوز در سال آخر دبیرستان درس می خواند به دانشگاه آمد و در برگزاری مراسم به من کمک کرد. از آن روز به بعد «حامد» همواره به دانشگاه می آمد و مصمم بود تا در رشته پزشکی پذیرفته شود. او از من کوچکتر بود و من هم با کمک استادانم سعی می کردم به او کمک کنم تا به خواسته اش برسد! اما مادر «حامد» که متوجه ارتباط ما شده بود چند بار به دانشگاه آمد و سر وصدا راه انداخت ولی استادم به او اطمینان داد که این ارتباط فقط کاری است و از من دفاع کرد. چند ماه بعد «حامد» مرا در حالی از استادم خواستگاری کرد که من در شوک فرو رفتم چرا که باورم نمی شد او عاشق من شده باشد. از سوی دیگر هم خیلی به مادرش وابسته بود و این ماجرا به یک شوخی بیشتر شبیه بود چراکه مادر«حامد» از من نفرت داشت! به همین خاطر مدتی به دانشگاه نرفتم تا مرا فراموش کند و از خیر این عشق هیجانی بگذرد! ولی «حامد» آن قدر به دوستان و استادانم اصرار کرد که بالاخره به تنهایی به خواستگاری ام آمد. پدرم نیز بعد از تحقیق اندک متوجه شد که فامیلی دوری هم با من دارند! بعد از این ماجرا ارتباط من و او نزدیک تر شد و من همه کارهای «حامد» را انجام میدادم و به او کمک می کردم و با او درس می خواندم. مادرش هم وقتی دید که «حامد» فقط به دنبال درس و کنکور است خوشحال به نظر می رسید تا این که بالاخره او در رشته پزشکی پذیرفته شد. حالا دیگر من برای او برنامه ریزی میکردم و حتی تصمیم می گرفتم که چه غذایی بخورد یا چه لباسی را بپوشد! و چه حرفی را بر زبان جاری کند! «حامد» هم فقط به خواسته های من عمل می کرد و خودش هیچ تصمیمی نمی گرفت.
در این شرایط مادر «حامد» که موضوع ارتباط ما را جدی تر دید، او را از ارث محروم کرد و همه پول هایش را گرفت ولی با وجود این، ما با هم ازدواج کردیم.
من با خودرویی که پدرم برایم خرید یک شغل موقت نیز پیدا کردم تا مخارج زندگی را تامین کنم! با آن که چند سال از زندگی مشترکمان می گذشت باز هم «حامد» قدرت تصمیم گیری نداشت و من حتی کارهای مطب او را انجام می دادم ولی نمی توانستم باردار شوم. به ناچار دختری چند روزه را به فرزندی پذیرفتم اما بعد از مدتی متوجه شدم که او هم به بیماری عضلانی دچار شده است.
با آن که حدود 13 سال از زندگی مشترکمان می گذشت برای دخترم شناسنامه گرفتم و او را بزرگ کردم اما رفتارای زشت و تهمت های مادر شوهرم هر روز شدت می گرفت و تلاش می کرد تا من از «حامد» طلاق بگیرم تا این که از مدتی قبل من هم دچار یک بیماری سخت شدم و حالا مادر شوهرم فریاد می زند ما عروس بیمار نمی خواهیم! و «حامد» را ترغیب به طلاق می کند اما او قدرت تصمیمگیری ندارد و فقط سکوت می کند! از این وضعیت خیلی خسته شده ام چراکه تردید دارم او مرا دوست داشته باشد اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: بررسی های روانشناختی در این باره به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی