قتل علی فی محراب عبادته لشدة عدله
در جنگ خندق هنگامی که امام علی (علیه‌السّلام) مقابل جنگاور کفر و شرک «عمرو» قرار گرفت، با شمشیر «عمرو» که بر فرق سرش اصابت کرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگین ساخت. در حالی‌که پیامبر با دستان مبارک خود فرق سر امام را پانسمان می‌کرد و خون چهره او را پاک می‌کرد، فرمودند: «این انا یوم یضربک اشقی الاخرین علی راسک ویخضب لحیتک من دم راسک» (امام علی علیه‌السّلام از ولادت تا شهادت، ص۶۱۸)
«علی جان! آن‌گاه که شقاوت پیشه‌ترین انسان‌ها با شمشیر ستم و تجاوز فرقت را هدف قرار می‌دهد و محاسنت را به خون سرت رنگین می‌سازد من کجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان کنم.» (منتهی الامال، ج۱، ص۱۶۹)

امام علی (علیه‌السّلام) در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش‌ ام کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد.
ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) چنین می‌گوید: «وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسه‌ای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آن‌را نگریستند، سر خود را با تاسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرع بودند. امام (علیه‌السّلام) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت می‌کردند و در آن شب گاه و بی‌گاه از اطاق خویش بیرون می‌رفتند و با نگاه به آسمان می‌فرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفته‌ام و از رسول خدا دروغ نشنیده‌ام، همانا امشب آن شبی است که به من وعدۀ شهادت داده شده است.» (منتهی الامال، ج۱، ص۱۷۲)

در آن شب، سوره یس را تا آخر تلاوت نمودند و بعد از آن اندکی به خواب رفتند. به ناگاه با دلهره از خواب بیدار شده و فرمودند: «خداوندا، ما را در لقای خود برکت ده.»
بسیار می‌فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»
در ادامه دخترش چنین آورده است که: آن شب پدرم به فرزندانش فرمودند: «عزیزانم امشب خوابی دیدم، می‌خواهم آن را برایتان وصف کنم.»
آن‌گاه فرمودند: «پیامبر را در عالم رویا دیدم. ایشان به من فرمودند: «یا اباالحسن! انک قادم الینا عن قریب» علی جان به زودی میهمان ما خواهی بود.»
و نیز فرمودند: «شقاوت پیشه‌ترین مردم به سوی تو خواهد آمد و محاسن تو را به خون سرت رنگین خواهد ساخت. «وانا والله مشتاق الیک، فهلم الینا فما عندنا خیر لک وابقی» به خدا سوگند که من در شور و شوق دیدار توام و تو در سومین دهۀ ماه خدا به میهمانی ما خواهی شتافت، بیا که آن‌چه نزد ماست برای تو بهتر و پاینده‌تر است.» (منتهی الامال، ج۱، ص۱۷۳)

هنگامی که اهل خانه، این سخنان جان فرسای ایشان را شنیدند، همه اشک ریختند و به سختی گریستند و فریاد و ضجه زدند و صدا به گریه بلند کردند. و آن حضرت، آن‌ها را دعوت به سکوت کردند، وقتی ساکت شدند، آن‌ها را به خوبی‌ها، سفارش و امر کرده و از بدی‌ها نهی فرمودند. هر قدر، وقت صبح طلوع فجر نزدیک‌تر می‌شد، بر اضطراب و تشویش امیرمؤمنان افزوده می‌گشت. ترس ایشان از شان و جایگاه خداوندی بود، نه از مرگ و خروج روح از بدن!

شب نوزدهم به پایان رسید، امام، رفته رفته آماده رفتن به مسجد برای اقامه نماز شدند. هنگامی خروج حضرت از درب منزل، مرغابی‌ها راه را بر امام بستند، تا امام به مسجد نرود. قلاب در به کمر ایشان گیر کرد و کمربند امام باز شده و به زمین افتاد. امام کمربند خویش را بست و راهی مسجد شد.
حضرت پس از ورود به مسجد کوفه، در تاریکی چند رکعت نماز خوانده مشغول تعقیبات نماز شدند. پس از آن به پشت بام مسجد ندای اذان سر داد و خفتگان در مسجد را بیدار نمود. سپس آرام آرام نزدیک محراب شد و با حضور قلب مشغول نماز شدند.

ابن ملجم در نقشه خائنانه‌اش تصمیم گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام برخاستن از رکوع و یا سر برداشتن از سجده هدف گیرد. به همین جهت پس از آغاز نماز دزدانه برخاست و به سرعت خود را کنار ستونی که امام در کنار آن به نماز ایستاده بود رساند تا در فرصت مناسب به سهمگین‌ترین جنایت تاریخ بشری دست یابد. هنگامی که امام سر از سجده نخست برداشت، آن ملعون با شمشیر زهرآلودش که با هزار دینار آن‌را آغشته به زهر ساخته بود، فرق امام را نشانه رفت. درست همان جایی را هدف قرار داد که در جنگ خندق به وسیله شمشیر «عمرو عامری» هدف قرار گرفته بود. فرق مبارک امام شکافت. خون سر و صورت امام را رنگین کرد.
امام بر چهره به محراب افتاد در حالی‌که زمزمه‌اش این بود: «بسم الله و بالله وعلی ملة رسول الله: فزت و رب الکعبه» به پروردگار کعبه رستگار و کامیاب شدم.
آن‌گاه فریاد زدند که: «به پروردگار کعبه سوگند! ابن ملجم مرا کشت، آن ملعون، آن فرزند یهودیه مرا کشت، ‌ای مردم ابن ملجم از دست شما مگریزد.» (امام علی علیه‌السّلام از ولادت تا شهادت، ص۶۲۸، ترجمه و نگارش علی کرمی)

بدین‌ترتیب امام (علیه‌السّلام) با بیان نام و نشان از قاتل خود، خواست بی‌گناهی در آن شرایط بحرانی کشته یا زخمی و دستگیر نشود. ضربت ابن ملجم ملعون، فرق مبارک حضرت را تا پیشانی و محل سجده شکافته بود.
تا آن زمان تاریخ پیامبران به خود این موضوع را ندیده بود که در روز رحلت یا شهادت، جبرئیل ندای آسمانی سر دهد. اما از شگفتی‌های عظمت و معنویت علی (علیه‌السّلام) بود که با فرود آمدن شمشیر تاریک اندیشی و خشونت بر فرق سر آن امام در حالی‌که هنوز زنده بود، فرشته وحی شهادت جان سوز او را اعلام کرد. خبر این جنایت سهمگین مانند تندبادی کوفه و اطراف آن را به لرزه درآورد. زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار سراسیمه از خانه‌های خویش بیرون ریختند و با شیون و فریاد راه مسجد و خانه علی (علیه‌السّلام) را در پیش گرفتند. از سوی دیگر «مرادی» که آهنگ فرار داشت، به دست مردم اسیر گردید و وی را به مسجد آوردند. امام علی (علیه‌السّلام) وقتی چشمان خود را گشودند و به "ابن ملجم" نگریستند که دستان او را بسته بودند و شمشیرش بر گردش آویزان بود، با صدایی ضعیف و همراه با دلسوزی و مهربانی فرمودند:
«ای مرد، گناه بزرگی کرده‌ ای! مرتکب امری عظیم و فعلی بسیار بزرگ شده‌ ای، آیا بد امامی برای تو بودم که پاداش مرا این‌گونه دادی؟ آیا با تو مهربان نبودم و تو را بر دیگران ترجیح ندادم و به تو احسان نکردم. آیا مردم نمی‌گفتند تو را به قتل برسانم و.... اما به تو آسیبی نرسانیدم و تو را آزاد گذاشتم، با اینکه می‌دانستم حتما مرا خواهی کشت، اما می‌خواستم حجت خدا بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بگیرد. و نزد خدا بر تو غالب شوم، ‌ای فرومایه، می‌خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی ولی شقاوت بر تو غالب شد و مرا کشتی، ‌ای شقی‌ترین اشقیا.» (منتهی الامال، ج۱، ص۱۸۳)

بعد از سخن گفتن امام (علیه‌السّلام) با امام ملجم، رو به فرزند خود کرد و در حق آن ملعون سفارش نمودند: «ای فرزندم با اسیر خود مدارا کن و با او مهربان باش و نیکی و شفقت و رحمت را در پیش گیر. پس اگر من از دنیا رفتم او را قصاص کن و با یک ضربت بکش و او را با آتش نسوزان و او را مثله نکن.»
آن ملعون حرمت ماه خدا را در حق حجت او در برابر بندگان رعایت نکرد و در هنگامی آن حضرت در حضور حضرت حق بود، خون او را ریخت. فرشتگان آسمان‌ها و ملکوت اعلی به او، خون گریه کردند و فرشته وحی با اندوه و زاری ندا داد که به خدا سوگند که بنیان‌های هدایت فرو ریخت و خردمندان دریافتند که دیگر نه هشدار دهنده‌ای هست و نه هدایت‌گر و روشنی بخشی. (شهید تنها، ص۱۲۱- ۱۲۰)

جرج جرداق مسیحی پنج جلد کتاب تحت عنوان «صوت العدالة الانسانیه» تألیف کرده است. در آن کتاب می‌گوید: «قتل علی فی محراب عبادته لشدة عدله؛ امام علی(ع) به دلیل شدت عدالت‌خواهی در محراب عبادت شهید شد».

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر در سال 1382 به عنوان بهترین سند دادگستری و مرجع عدالت پروری در طول تاریخ، در سازمان ملل به ثبت رسید. امام علی(ع) بالاترین انگیزه خویش را در پذیرش زمامداری مسلمانان، اجرای عدالت و احقاق حقوق از دست رفته مسلمانان می داند و می فرماید: اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم (رها می کردم)...آن گاه می دیدید که دنیای شما در نزد من از آب بینی بز بی ارزش تر است (نهج البلاغه- خطبه 3) آن حضرت پاداش هیچ عملی را به اندازه عفو و عدالت نمی دانست و در این باره می فرماید: «شیئان لایوزن ثوابهما العفو و العدل» پاداش دو عمل را نمی توان محاسبه کرد: عفو و عدالت (غررالحکم، ص 446، ح 10214)

امام علی(ع) بر این باور بود که یک زمامدار عادل نمی تواند به احقاق حقوق شهروندان و اجرای کامل عدالت بپردازد مگر اینکه خودش را با پایین ترین طبقات جامعه یکسان بداند و زندگی اش را با محرومین همگون سازد، و می فرمود: خداوند متعال بر پیشوایان عادل واجب کرده است که سطح زندگی خود را با ضعیف ترین افراد جامعه یکسان کنند تا فقر و تنگدستی بر تهیدستان و بینوایان فشار نیاورد (نهج البلاغه- خطبه 209)
بدون تردید اشخاصی که در صفت عدالت ورزی شاخص و مشهور باشند، همواره از سوی فطرت های پاک و انسان های سلیم النفس مورد اقبال و پذیرش و محبوبیت قرار می گیرند، اما کسانی که در شرایط ناعادلانه منافعی داشته اند و مدتها از این منافع نامشروع و تبعیض آمیز بهره مند بوده اند، اگر کسی پیدا شود و بخواهد در مورد آنان عدالت را اجرا کند و آنها را به حق و حقوق واقعی خودشان برساند، در چنین شرایطی این افراد عکس العمل نشان داده و برای قطع منافعشان حتی حاضرند با تمام وجود بجنگند! همین افراد بودند که با تندی و عتاب از امام علی(ع) پرسیدند: چرا (همانند خلفای قبل) عطایای بیت المال را در میان مردم به یکسان تقسیم می کند و اشخاصی را که در اسلام سبقت داشتند و دارای شرافت و بزرگی بودند، برتری نمی دهد؟ امام علی(ع) در پاسخ این افراد فرمودند: آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود از جور ستم در حق کسانی که بر آنها حکومت می کنم استمداد جویم؟ (آری) بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است. این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندی شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی است، در دنیا مردم گرامی اش می دارند، ولی نزد خداوند خوارش می سازند (نهج البلاغه- خطبه 126)

شیخ مفید در امالی آورده است که ربیعه و عماره و گروه دیگری از اصحاب علی(ع) می گویند: در آن زمانی که گروه کثیری از یاران علی(ع) از دور آن حضرت پراکنده شدند و نزد معاویه رفتند تا که نصیبی از دنیا ببرند، گروهی از یاران امام علی(ع) خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند: ای امیرالمومنین! این همه اموال را که در نزد خود داری، بین یاران خود ببخش و این اشراف عرب و قریش و کسانی را که می ترسی زیربار تو نروند و تبعیت از تو نکنند و به سوی معاویه می گریزند، را بر سایر آزادشدگان و عجمیان ترجیح و تفضیل بده (تا به تو وفادار بمانند). امام علی(ع) فرمود: به من دستور می دهید که آنها را از راه ستم یاری کنم؟ نه به خدا سوگند تا خورشید می تابد و ستاره ای در آسمان می درخشد، دست به چنین کاری نمی زنم. به خدا سوگند! اگر این اموال از خود من بود هرآینه مساوات را در میان آنها مراعات می کردم، حال چه رسد به اینکه مال خود آنها است (بیت المال مسلمین) سپس لحظه ای سکوت و تفکر نمود و پس از آن فرمود: هرکس ثروتی دارد به طور جدی باید از فساد بپرهیزد که بخشش مال در غیر حقش تبذیر و اسراف است. هر کس بخواهد از آنچه خداوند به او ارزانی داشته نیکی نماید، باید به خویشاوندان و نزدیکان خود رسیدگی کند و مهمان نوازی کند و اسیری را آزاد کند و به ورشکستگان و در راه ماندگان و تهیدستان و جهادگران در راه خدا یاری رساند و باید بر مشکلات و سختی ها شکیبا باشد، که همانا دستیابی به این خصال، اشراف کرامت های دنیا و رسیدن به فضائل آخرت است. (امالی شیخ مفید، ص 36)

معاویه: هیهات هیهات عقمت النساء أن یلدن مثله. هیهات هیهات که بار دیگر زنان شخصیتی چون علی‌ بن ابی‌طالب را به دنیا بیاورند! (شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الدحدید، جلد 11، ص254)

در نامه امام علی ـ علیه السلام ـ به مالک اشتر : امام علی ـ علیه السلام ـ بالاترین انگیزة خویش را در پذیرفتن زمامداری مسلمانان سیره و سخن علی ـ علیه السلام ـ بررسی کرده و می کوشد نمونه هایی عینی از زندگی آن آن حضرت بر این باور بود که یک زمامدار عادل نمی تواند به احقاق حقوق شهروندان و یکی از بزرگان عرب، برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ رفت. حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: چرا غذا نمی خوری؟ آن مرد گفت: ساعتی قبل به فقیری نمی توانم چیزی بخورم، مگر اینکه شما دستور دهید مقداری از این غذا را برای آن فقیر امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: آن فقیر کیست؟ مرد عرض کرد: ساعتی قبل که برای امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و فرمود: «او حضرت علی ـ علیه السلام ـ برای اجرای عدالت اجتماعی در زندگی شخصی کاملاً ساده سوید بن غفله می ‍ گوید: روزی نزد امام علی ـ علیه السلام ـ رفتم و دیدم در خانه علی ـ علیه السلام ـ آن چنان عدالت را در زندگی شخصی خود در زمان حکومت بر از مهم ترین دغدغه های علی ـ علیه السلام ـ توسعة عدالت در تمام ابعاد آن بود. روزی امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ پیرمرد فقیر و درمانده ای را سر راه خود . (دانشنامة امام علی ـ علیه السلام ـ ، ج 11، ص 198)

«این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاری‌هایی که بوده است و با همه زحمتهایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است. و همین [دوره‏] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جای از مملکتش، برای یک معاهد یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پای او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ بکند، که مرگ برای من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند؛ و برای‏ همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای اینکه این حاکم حاکمی است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگی؛ سطح روحی‌اش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگی ‏اش پایینتر است از همه ملت.» (صحیفه امام، ج‏2، ص:360و 361)

در دعای جامعه که از معصوم نقل شده است، میخوانیم بکم فتح الله و بکم یختم ، بکم ینزل الغیث ، بکم صراط الاقوم و در دعای ندبه می خوانیم این السبب المتصل بین الارض و السماء، این باب الله الذی منه یوتی.

سخن آخر اينكه علي (ع) مربي و امامي ‌است كه اهل ملل و اديان عالم به عظمت او اقرار مي‌كنند. اديب جهاني مسيحي، جرج جرداق لبناني، او را «صوت عدالت انساني» مي‌نامد و پنج جلد كتاب بي‌نظير درباره او مي‌نويسد و دست تمنا به سوي تاريخ مي‌گشايد و به تاريخ خطاب مي‌كند:
آيا نمي‌شود ـ به نام تكرار تاريخ ـ يك علي بن ابيطالب ديگر به بشريت ارزاني داري؟

صبر بسيار ببايد پدر پير فلک را
تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد
اين لطافت که تو داري همه دل ها بفريبد
وين بشاشت که تو داري همه غم ها بزدايد
رشکم از پيرهن آيد که در آغوش تو خسبد
زهرم از غاليه آيد که بر اندام تو سايد
نيشکر با همه شيريني اگر لب بگشايي
پيش نطق شکرينت چو ني انگشت بخايد
گر مرا هيچ نباشد نه به دنيا نه به عقبي
چون تو دارم همه دارم دگرم هيچ نبايد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

تاريخ : شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ | 11:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |