200 فقره گوشی قاپی در پیاده روها!
سجادپور-سارق موتورسواری که چند روز قبل در بولوار شهید فرامرز عباسی مشهد دستگیر شد در حالی به حدود200فقره گوشی قاپی در پیاده روها اعتراف کرد که مدتی است به تازگی از زندان آزاد شده و در باند مالخری جوان معروف به «لخه»فعالیت می کند.به گزارش روزنامه خراسان،بیست و یکم فروردین اهالی و رهگذران خیابان شهید فرامرز عباسی9 به تعقیب موتورسواری پرداختند که به گوشی تلفن یکی از شهروندان در پیاده رو چنگ زد و از محل گریخت. شهروندان وظیفه شناس در حالی از فرار این دزد سیاه پوش جلوگیری کردند که دو تن دیگر از همدستان وی قصد داشتند با هجوم به سمت شهروندان ،او را فراری دهند اما طولی نکشید که نیروهای کلانتری آبکوه از راه رسیدند و حلقه های قانون را بر دستان وی گره زدند.گزارش روزنامه خراسان حاکی است در حالی که 4 دستگاه گوشی سرقتی در بازرسی بدنی از این دزد موتورسوار کشف شده بود،وی به مقر انتظامی انتقال یافت و بازجویی های تخصصی با دستور سرهنگ جواد عامری (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره تجسس آغاز شد.این سارق جوان که مدعی بود به تازگی از زندان آزاد شده است در اعترافات خود گفت:به همراه دیگر اعضای باند روزی بین 10 تا 12 گوشی را سرقت می کردیم و با فروش آن ها به فردی معروف به «لخه»بین 5 تا 8 میلیون تومان سهم من می شد که این پول را برای مخارج روزانه ام هزینه می کردم.بنابرگزارش روزنامه خراسان،این سارق در حالی به بیش از 200 فقره گوشی قاپی اعتراف کرده است که تحقیقات پلیس با دستورات ویژه قاضی خسروی (جانشین معاون دادستان مرکز خراسان رضوی)برای دستگیری دیگر اعضای این باند ادامه دارد.درهمین حال با تاکید سرتیپ دوم احمد نگهبان(فرمانده انتظامی مشهد)گروه ویژه ای از افسران دایره تجسس کلانتری آبکوه به سرپرستی رئیس کلانتری ،ماموریت یافتند تا ماجرای گوشی قاپی در پیاده روهای مشهد را مورد کنکاش های دقیق پلیسی قرار دهند و همه عوامل مرتبط با این باند را به چنگال عدالت بسپارند. این درحالی است که تاکنون تعداد زیادی از مال باختگان با مراجعه به کلانتری آبکوه سارق گوشی خود را شناسایی کرده اند.
اخاذی میلیاردی با یک فیلم سیاه !
سید خلیل سجادپور- مرد جوانی که با جعل عنوان نیروی ویژه حفاظت اطلاعات سپاه و نماینده ویژه قاضی صلواتی در تهران از یک شهروند مشهدی صدها میلیون تومان اخاذی کرده بود،در عملیات ضربتی پلیس مشهد دستگیر و تحویل مراجع قضایی شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،نوزدهم فروردین،فردی با مراجعه به کلانتری شفای مشهد،از اخاذی های چند صد میلیون تومانی پرده برداشت که از مدتی قبل در مخمصه آن افتاده بود. این فرد به پلیس گفت:حدود 5 سال قبل زنی را به عقد موقت خودم درآورده بودم وسپس ارتباطم را با آن زن بعد از پایان مدت زمان عقد موقت قطع کردم اما یک روز فردی با ظاهری فریبنده به در منزلم آمد و درحالی که دستبندهای آهنین پلیس را بر دستانم حلقه می زد با توهین و فحاشی فیلمی را از ارتباط با آن زن نشانم داد و در ادامه برای آن که پرونده را مختومه کند از من تقاضای مبالغ هنگفتی پول کرد. من هم برای حفظ آبرویم ابتدا 7 هزار و 500 دلار را به همراه حدود120 میلیون تومان طلا به او دادم اما او قانع نشد و از من خواست که باید 70 سکه بهار آزادی دیگر هم به او بدهم! از آن روز به بعد آن فرد خود را نماینده ویژه قاضی صلواتی در تهران معرفی می کرد و مدعی بود از نیروهای ویژه حفاظت و اطلاعات سپاه است. در تماس های تلفنی مرا وادار می کرد که هر چه زودتر باید سکه ها را بپردازم چراکه از سوی قاضی تحت فشار است و اگر تا ظرف 3 روز سکه ها را به او ندهم آبرویم به خطر خواهد افتاد.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است به دنبال اظهارات و ادعاهای شاکی و اهمیت و حساسیت موضوع ،بلافاصله گروهی کارآزموده از افسران دایره تجسس با هدایت و نظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)وارد عمل شدند و با ارائه آموزش های لازم به شاکی پرونده از وی خواستند تا برای تحویل سکه ها با متهم قرار بگذارد اما متهم مذکور هر بار محل قرار را به سوی آرامگاه بهشت رضا(ع) یا مراکز زیارتی مانند خواجه اباصلت می کشاند تا در خارج از شهر برای دریافت سکه های طلا اقدام کند. بنابراین طولی نکشید که با دستور رئیس کلانتری، افسران نیروی انتظامی به شگردهای پلیسی متوسل شدند و با جلب اعتماد متهم،با وی در منطقه ای خلوت از بولوار ابوطالب قرار صوری گذاشتند چرا که گروه عملیاتی احتمال می داد وی مسلح باشد و هنگام درگیری به یکی از شهروندان آسیب برسد.بنا بر این گزارش ،بالاخره ماموران انتظامی محل قرار را به طور نامحسوس به محاصره درآوردند و مقدمات لازم را برای تحویل 70 سکه طلا فراهم کردند. وقتی متهم وارد کمین نیروهای کلانتری شفا شد،ناگهان همه خیابان های اطراف به محاصره پلیس درآمد و متهم که با گرفتن سکه های طلا قصد فرار از محل را داشت خود را در دام نیروهای انتظامی دید و در یک عملیات هماهنگ و ضربتی دستگیر شد.با انتقال وی به مقر انتظامی، با دستورات ویژه رئیس کلانتری تحقیقات از وی که خود را «مهدی-آ» معرفی می کرد،ادامه یافت. این متهم در اعترافات خود به سروان غلامی(افسر پرونده) گفت:برای تماس با شاکی از گوشی تلفن همراه یکی از دوستانم استفاده می کردم که برای ناشناس ماندن شماره تلفن نرم افزار خاصی را روی گوشی خود نصب کرده بود.بر اساس گزارش روزنامه خراسان ،درحالی که شاکی پرونده مکالمات تلفنی را ضبط کرده بود،تحقیقات این پرونده با تاکید سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان(رئیس پلیس مشهد)برای ریشه یابی اخاذی های احتمالی دیگر متهم به جعل عناوین ادامه یافت.
مرگ مشکوک در انفجار مهیب!
سجاد پور – مرد 42 ساله ای که به تنهایی در یک مغازه زیر ساختمان مسکونی زندگی می کرد براثر انفجارگاز شهری در حالی به طرز مشکوکی جان سپرد که آثاری از جراحت با شیء نوک تیز روی گردنش وجود داشت. به گزارش روزنامه خراسان، روز سه شنبه هفته گذشته،انفجار در یک محیط مسکونی واقع در بولوار ادیب شمالی مشهد،نیروهای آتش نشان را به محل حادثه کشاند. امدادگران آتش نشانی که خیلی سریع عملیات نجات احتمالی را آغاز کرده بودند با انتشار گاز شهری روبه رو شدند که از شیر باز گاز بیرون می زد. آن ها بلافاصله به دل حادثه رفتند و با بستن شیر گاز، پیکر بی جان مردی را کف مغازه یافتند که از آن مکان برای سکونت استفاده می شد. طولی نکشید که قاضی ویژه قتل عمد در جریان مرگ مشکوک مرد42 ساله قرارگرفت و عازم محل حادثه شد.بررسی های میدانی قاضی محمود عارفی راد بیانگرآن بود که آثاری از جراحت با شیء نوک تیز وبرنده نیز روی پیکر متوفی وجود دارد اما در مغازه که از داخل ساختمان به درون آن رفت و آمد می شد ،با کلید قفل شده بود.به همین دلیل و با دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد،جسد این مرد که پس از طلاق همسرش در محیط مغازه ساختمان دو طبقه پدرش زندگی می کرد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات تخصصی درباره چگونگی مرگ این جوان آغاز شد.
رویای انتقام !
وقتی از ازدواج پنهانی شوهرم آگاه شدم دیگر نتوانستم به این زندگی حقارت آمیز ادامه بدهم این بود که از او طلاق گرفتم و در حالی که در رویای انتقام از همسرم به سر می بردم با جوان18 ساله ای ازدواج کردم که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این ها بخشی از اظهارات زن 42 ساله ای است که مدعی بود پس از مشورت های تخصصی و روان شناختی در حال جبران آسیب های روحی و روانی و اشتباهات گذشته اش است و اکنون خودش هزینه های زندگی را هم تامین می کند. این زن جوان درباره ماجرای تلخ رویای انتقام به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت:18سال بیشتر نداشتم که خانواده«ابراهیم» به خواستگاری ام آمدند و خانواده ام بدون این که تحقیقی درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی او انجام بدهند با این ازدواج موافقت کردند و ما 8 ماه بعد زندگی مشترکمان را درحالی آغاز کردیم که من همه تلاشم را برای رضایت و آسایش همسرم به کار می گرفتم. اوایل زندگی خوب و شیرینی داشتیم اما زمانی که فرزند دومم به دنیا آمد تازه فهمیدم که «ابراهیم»به طور پنهانی با دختری ازدواج کرده است که در دوران مجردی با او ارتباط داشت!
این موضوع روح و روانم را به هم ریخت و بدین ترتیب اختلافات ما آغاز شد.«ابراهیم» دیگر هیچ ارزشی برای من و فرزندانم قائل نبود وبسیاری از شب ها هم به خانه نمی آمد. من هم زمانی که فهمیدم هوویم باردار است،یارانه دولتی را به در منزلش می فرستادم تا این گونه او و «ابراهیم»را تحقیر کنم. بالاخره در همین گیر و دار«ابراهیم» با بیان این که دیگر نمی خواهد با من زندگی کند من و دو فرزندم را رها کرد و نزد هوویم رفت. من که دیگر خیلی احساس حقارت می کردم به طور توافقی از او جدا شدم و با سپردن سرپرستی فرزندانم به «ابراهیم» به خانه پدرم بازگشتم اما به خاطر وضعیت روحی وروانی که داشتم هرگز نمی توانستم در خانه بمانم به همین دلیل روزی چند ساعت به بیرون از منزل می رفتم تا این که روزی در بالای کوهسنگی مشهد با پسری آشنا شدم که حرف هایش به دلم می نشست.خیلی زود رابطه من و «فرزاد»آغاز شد و دیدارهای ما درحالی ادامه یافت که قرار ازدواج گذاشتیم. ابتدا تصور می کردم«فرزاد» حداقل 30 ساله است اما وقتی فهمیدم او 18 سال دارد پیشنهاد کردم از ازدواج با من منصرف شود چراکه فاصله سنی ما خیلی زیاد بود ولی او با ناراحتی اصرار به این ازدواج داشت. بالاخره من با پولی که از پدرم گرفتم خانه ای رهن کردم و به عقد موقت «فرزاد»درآمدم. با وجود این همان روزهای آغازین زندگی مشترک متوجه شدم که «فرزاد»شب ها با چشمانی سرخ و روحی آشفته به خانه می آید. او با کوچک ترین بهانه ای مرا کتک می زد و با چاقو تهدید به قتل می کرد. حتی بسیاری از مواقع نمی گذاشت از خانه بیرون بروم ولی روز بعد همه این ها را فراموش می کرد و چیزی به خاطر نمی آورد. آن جا بود که فهمیدم «فرزاد»به مصرف قرص های روانگردان ومواد مخدر«گل»اعتیاد دارد. او مدتی بعد هم به فروش مواد مخدر روی آورد اما من برای آن که در رویای انتقام از «ابراهیم»بودم سکوت می کردم تا این که بالاخره از رفتارهای او به تنگ آمدم و بعد از 2 سال زندگی مشترک فهمیدم که این زندگی فرجامی ندارد و من به پایان خط رسیده ام. به همین دلیل به کلانتری آمدم و در مشاوره های تخصصی شرکت کردم. حالا هم که به این زندگی بی هدف پایان داده ام در حال جبران آسیب های روحی و روانی خودم هستم تا مسیر زندگی را پیدا کنم. اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی)بررسی های روان شناختی برای به آرامش رسیدن این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی