اعترافات تکان دهنده همسرکُش ها !

3 جنایت وحشتناک خانوادگی در حالی طی 24 ساعت در مشهد رخ داد که 2 نوجوان دوقلو هم به شدت مجروح شدند وهمسرکش ها نیز در اعترافاتی تکان دهنده به تشریح زوایای مختلف این جنایت ها پرداختند

روابط سرد عاطفی به جنایت انجامید

سید خلیل سجادپور -بهگزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اولین ماجرای وحشتناک همسرکُشی بامداد چهاردهم اردیبهشت هنگامی فاش شد که مردی با پلیس 110 تماس گرفت و از مرگ همسرش پس از درگیری خانوادگی خبر داد. طولی نکشید که خودروهای پلیس وارد خیابان مهدی آباد 30 در شهرک شهید رجایی شدند و با حفظ صحنه جنایت، مرد تبعه خارجی (افغانستانی) را در حالی به مقر انتظامی انتقال دادند که قاضی ویژه قتل عمد مشهد دستورهای محرمانه ای را برای بررسی مقدماتی صادر کرد و خود نیز عازم شهرک شهید رجایی(قلعه ساختمان) شد. دقایقی بعد گروه تخصصی کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد نیز به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد) نیز به محل جنایت رسیدند و بدین ترتیب تحقیقات میدانی قاضی «دکتر صادق صفری» برای بررسی زوایای پنهان این جنایت وحشتناک در حالی ادامه یافت که در ساعت 2 بامداد،تعداد زیادی از اهالی محل نیز در اطراف منزل محل وقوع قتل تجمع کرده بودند. به همین خاطر با دستور مقام قضایی،تدابیر خاصی برای امنیت محل به اجرا درآمد و جسد نیز به

پزشکی قانونی منتقل شد. از سوی دیگر (متهم افغانستانی) تحت الحفظ کارآگاهان به صحنه جنایت انتقال یافت و در حضور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به تشریح این جنایت هولناک پرداخت. متهم این پرونده جنایی که حدود37 سال دارد، در اعترافاتی تکان دهنده به مقام قضایی گفت: قبلا با همسر و 2 فرزندم در قزوین زندگی می کردیم اما اختلافات خانوادگی بین ما شروع شد و همسرم سرناسازگاری با من گذاشت. این بود که به پیشنهاد همسرم به مشهد آمدیم و در محله مهدی آباد ساکن شدیم. این اختلافات خانوادگی تا حدی پیش رفت که من دچار سوءظن شدم و به همین خاطر روابط عاطفی سردی بین ما به وجود آمد. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: متهم به همسرکشی در حالی که سعی می کرد همه این حوادث تلخ را به مشکل مغزی گره بزند، در ادامه اعترافاتش گفت: من مشکل مغزی دارم. به همین دلیل به همسرم گفتم با من بد صحبت نکن چون این حرف ها به درون قلبم می رود و سپس به مغزم می زند! ولی او توجهی به من نمی کرد و مرا از خودش می‌راند! تا این که امشب باز هم به خاطر همان روابط سرد عاطفی، به من کم محلی کرد من هم که به شدت عصبانی شده بودم گلویش را با دستم فشار دادم و زمانی که بی جان شد با پلیس 110 تماس گرفتم؛ اما افسر انتظامی گفت شاید هنوز همسرت زنده باشد! این بود که به اورژانس 115 هم زنگ زدم و دقایقی بعد توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدم.بنا برگزارش روزنامه خراسان، درپی اعترافات صریح مرد افغانستانی که همسر 25 ساله اش را خفه کرده بود، قاضی ویژه قتل عمد از او خواست تا چگونگی قتل همسرش را به طور عملی روی عروسک خرسی صورتی رنگ فرزندش اجرا کند. او نیز روی کف اتاق دراز کشید و گلوی عروسک را با دستانش فشرد که همه آن ها طبق نظر پزشکی قانونی با واقعیت های صحنه قتل مطابقت داشت. پس از بررسی ابعاد مختلف این جنایت، متهم به قتل با دستور قضایی به دایره قتل عمد پلیس آگاهی منتقل شد تا تحقیقات بیشتری در این باره صورت گیرد.

اتهام قتل عمد برای زن صیغه ای

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که هنوز ماجرای همسرکشی مرد افغانستانی ادامه داشت که حدود ساعت 15 بعدازظهر چهاردهم اردیبهشت، زنی با اورژانس 115 مشهد تماس گرفت و مدعی شد همسرش با ضربه چاقو مجروح شده است. اما وقتی امدادگران اورژانس به محل حادثه واقع در خیابان کشاورز 5 رسیدند، با جسد مردی حدود33 ساله روبه‌رو شدند که بر اثر وارد آمدن تیغه چاقو به قفسه سینه به قتل رسیده بود. بنابراین طولی نکشید که نیروهای انتظامی در جریان قتل قرار گرفتند و مراتب را به قاضی ویژه پرونده های جنایی مشهد اطلاع دادند. دقایقی بعد با حضور قاضی دکتر صادق صفری در محل وقوع حادثه، تحقیقات گسترده قضایی در حالی آغاز شد که گروه تخصصی کارآگاهان پلیس آگاهی نیز وی را همراهی می‌کردند. جسد مربوط به مردی به نام «علی اصغر-ر» بود که در پذیرایی طبقه دوم ساختمان و کنار پنجره مشرف به خیابان افتاده بود.درهمین حال همسر صیغه ای مقتول که مدعی بود باردار است درباره این جنایت هولناک به مقام قضایی گفت: حدود ساعت14:30 بود که شوهرم با همین وضعیت از

بیرون وارد خانه شد و درحالی که به من می‌گفت«کمکم کن!» عقب عقب رفت و کف پذیرایی افتاد. او در بیرون از منزل درگیر شده بود و من اطلاعی از این ماجرا نداشتم!...بنا برگزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این زن جوان در حالی خود را بی خبر از ماجرای درگیری همسرش نشان داد که اظهارات او برای قاضی ویژه قتل عمد باورپذیر نبود چراکه درپی این ادعاها، قاضی صفری دستور بررسی های دقیق درباره وجود لکه های خون روی پله ها وحتی کفش‌های مقتول را نیز صادر کرده بود و کارآگاهان نیز با بررسی های دقیق هیچ نشانه ای از وقوع جنایت در خارج از منزل را پیدا نکردند. این بود که «فاطمه-د» زیر رگبار سوالات انحرافی و تخصصی قرار گرفت. او در اثنای اظهاراتش به اختلافات شدید خانوادگی اشاره کرد و گفت: مقتول شوهر صیغه ای من است. او دیشب از شمال کشور به منزل آمد و چنین تصور کرد که فردی به غیر از من داخل خانه است! به همین خاطر درگیری بین ما شروع شد و او با لگد در ورودی منزل را شکست که آثار آن هنوز هم وجود دارد. من هم با کلانتری محل تماس گرفتم که آن ها به منزل آمدند و این حوادث را صورت جلسه کردند. امروز ظهر هم وقتی از بیرون منزل به خانه بازگشت، زخمی بود و به من گفت:«کمکم کن!»درحالی که زن جوان همچنان ادعای خود را تکرار می کرد ناگهان قاضی ویژه قتل عمد از وی درباره جراحت های روی دستش پرسید که متهم با نگرانی و اضطراب گفت: این زخم ها مربوط به درگیری شب گذشته با شوهرم است! من از او باردارم و دلیلی ندارد که دروغ بگویم ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در پی ادعاهای این زن جوان، قاضی صفری اتهام قتل عمد شوهرش را به وی تفهیم کرد و بدین ترتیب او در اختیار کاراگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت تا بررسی های بیشتری در این باره صورت گیرد.

قتل همسر با 24 ضربه کارد

زوایای 2 ماجرای وحشتناک همسرکشی درحالی زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرار داشت که ناگهان صدای زنگ تلفن در بامداد پانزدهم اردیبهشت نیز خواب را از چشمان قاضی ویژه قتل عمد مشهد ربود.
خبر همسرکشی دلهره آور سومین ماجرای همسرکشی طی24 ساعت گذشته بود که مقام قضایی را به خیابان شهید چراغچی 5 کشاند. اما این حادثه زمانی وحشتناک تر شد که سرگرد سید قطبی(رئیس تجسس کلانتری خواجه ربیع) از وخامت حال نوجوان دوقلو نیز خبرداد که هدف ضربات هولناک کادر قرار گرفته بودند. به همین دلیل سومین ماجرای همسرکشی اهمیت ویژه ای یافت چرا که هرلحظه احتمال داشت خبر تلخ دیگری در بی‌سیم های پلیس به گوش برسد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: طولی نکشید که با حضور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد در محل وقوع جنایت،تحقیقات درباره این حادثه وحشتناک وارد مرحله جدیدی شد چراکه «الهه» ( زن 30 ساله) با 24 ضربه کادر به قتل رسیده بود و دختر و پسردوقلو (خواهر و برادر مقتول) نیز در بیمارستان شهیدهاشمی‌نژاد بستری شده بودند. پیگیری‌های قضایی نشان داد: «الناز»(دختر16 ساله) به خاطر وضعیت وخیمی که داشت به اتاق عمل انتقال یافته و زیر عمل جراحی قرار گرفته است. اما وضعیت «الیاس» کمی بهتر از خواهر دوقلویش بود. در همین حال متهم به قتل که با حضور به موقع گروه کارآگاهان و نیروهای تجسس کلانتری خواجه ربیع،

در اطراف منزل پدرش دستگیر شده بود، مورد بازجویی تخصصی قرار گرفت و به قاضی دکتر صادق صفری گفت: سال 93 با همسرم ازدواج کردم البته قبل از او همسر دیگری هم داشتم. اوایل ارتباط دو همسرم با یکدیگر بسیار خوب بود و من هم 22 سال کارمند یکی از موسسات مالی اعتباری بودم که اکنون نیز فعالیت دارد ولی بعداز آنجا بیرون آمدم. در این شرایط اختلافات بین همسرانم نیز آغاز شد و تا حدی رسید که به ناچار همسر اولم را طلاق دادم.او از همان ابتدا مخالف ازدواج مجدد من بود ولی من توجهی نمی کردم تا این که مدتی بعد به همسرم سوء ظن پیدا کردم و با آن که مسیر قانونی را درپیش می‌گرفتم ولی باز رضایت می دادم و پرونده مختومه می شد. خلاصه این اختلافات به جایی رسید که همسرم از حدود 10 روز قبل با حالت قهر منزل را ترک کرد و به خانه پدرش رفت و در همین حال هم اصرار به طلاق داشت. امشب هم وقتی او را با آرایش غلیظ دیدم، با او تماس گرفتم ولی مانند همیشه ماجرا را انکار کرد و مرا برای دعوا فراخواند! من که برای گفت و گو با همسرم به منزل پدرش رفته بودم ناگهان به خاطر پاسخ های سربالای او عصبانی شدم و چاقو را بیرون کشیدم. درحالی که ضرباتی را بر پیکر همسرم وارد می کردم، خواهر و بردارش نیز جلو آمدند که آن ها را هم با چاقو زدم و ...بنا برگزارش اختصاصی روزنامه خراسان، تحقیقات افسران دایره تجسس که با نظارت مستقیم سرهنگ روح ا... شجاعی(رئیس کلانتری خواجه ربیع) و با دستورهای محرمانه مقام قضایی ادامه داشت، بیانگر آن بود که زوج مذکور دختر7 ساله ای دارند و «رضا-ب» (متهم) قبل از دستگیری قصد خودکشی داشت که با حضور به موقع نیروهای انتظامی این تصمیم وی نافرجام ماند.

عـاشقی پنهـان !

روزی که خاله ام از من خواست تا دوستم را برای پسرش خواستگاری کنم، قلبم از جا کنده شد چراکه من خودم عاشق پسرخاله ام بودم ولی نمی توانستم به کسی چیزی بگویم تا این که سرنوشت به گونه ای رقم خورد که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاق وارد مرکز انتظامی شده بود. این زن جوان با بیان این که از خیانت های همسرم خسته شده ام و دیگر نمی توانم به این زندگی نکبت‌بار ادامه دهم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب العلاج ازدست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچک‌ترم را به عهده گرفت اما به خاطر این که پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می کرد و ما مشکل مالی نداشتیم. مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می گفت و با حسرت از گذشته اش یاد می کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد وخاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله ام ارتباط بسیار صمیمانه ای داشتم تا این که عاشق پسرخاله ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم البته «آرمین» هم توجه خاصی به من نشان می داد و رابطه اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می کرد تا درس بخوانم و به دانشگاه بروم. هنوز آخرین سال دبیرستان را می گذراندم که روزی مادر و خاله ام از من خواستند تا دوستم «وحیده» را برای «آرمین» خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد، من خودم عاشق «آرمین» بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و «وحیده» در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آن‌ها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم. با آن که علاقه زیادی به این رشته نداشتم ولی به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت های مادرم با «هوشیار» ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند خبری از او نشد تا این که یکی از دوستان «هوشیار» وحشت زده تماس گرفت و گفت: «هوشیار» بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است. هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و 3 روز بعد هم جان سپرد. این گونه بود که من در 23 سالگی بیوه شدم و تا یک سال هر روز به مزار «هوشیار» می رفتم و به بخت سیاه خودم می گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا این که بالاخره با اصرار و نصیحت های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم. درهمین روزها پسر عموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاری ام آمد و بدین ترتیب من با «کوروش» ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم که کوروش با زن غریبه ای ارتباط دارد و به من خیانت می کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی «کوروش» به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی را نمی‌کند اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد. با آن که صاحب دختری زیبا شده بودم ولی دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه ای که شاید 20 بار مچ او را گرفتم و هربار فقط عذرخواهی می کرد. من هم اهمیتی نمی دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود تا این که روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که «آرمین» بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می دادم. در یکی از این روزها «آرمین» با شرمندگی خاصی گفت: از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم و ...
با وجود این، من بازهم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی خواستم دوستم «وحیده» زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند! این بود که به او گفتم اما من هیچ علاقه ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله ام می دانستم ... حالا هم حدود 2ماه است که «کوروش» من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه دیگر به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده ام اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی های قانونی و مشاوره ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

عملیات پوششی پلیس،ماجرای کلاهبرداری را نافرجام گذاشت

سجادپور – فردی که با خرید هزاران لیتر گلاب با چک های بی محل ،قصد فروش نقدی و ارزان قیمت آن را در سایت دیوار داشت با عملیات پوششی پلیس مشهد،درماجرای کلاهبرداری خود ناکام ماند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مردی سراسیمه و نگران خود را به کلانتری شفای مشهد رساند و درحالی که تصاویری از گلاب های دوآتشه را درسایت دیوار به ماموران نشان می داد، گفت:مدتی قبل فردی به صورت نقدی یکصد میلیون تومان گلاب از من خریداری کرد و سپس یک هفته بعد دوباره تقاضای دو محموله گلاب به ارزش 240 میلیون تومان داشت که این بار چندفقره چک به من داد ولی خیلی زود چک ها برگشت خورد و من متوجه شدم که در دام یک کلاهبردار افتاده ام . درحالی که هیچ کاری از دستم ساخته نبود ناگهان هنگام جست و جو در سایت دیوار به آگهی فروش گلاب ها برخورد کردم که با نصف قیمت واقعی آن و از مشهد برای فروش گذاشته شده بود. زمانی که فهمیدم این ها همان گلاب هایی است که مرد مشهدی از من خریده بود بی درنگ به مشهد آمدم تا زندگی‌ام نابود نشود.گزارش روزنامه خراسان حاکی است:درپی هماهنگی های قضایی،بلافاصله گروهی پوششی از افسران دایره تجسس و اطلاعات و امنیت عمومی کلانتری شفا با راهنمایی های سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری)وارد عمل شدند و به عنوان خریدار 4هزار لیتر گلاب با فروشنده قرار گذاشتند. در همین حال افسران نفوذی به همراه مالباخته به نشانی مرد 43 ساله رفتند و او را در حالی دستگیر کردند که 481 بطری 4 لیتری گلاب را درون اتاق خواب انبار کرده بود. این متهم بعد از انتقال به کلانتری گفت:قصد داشتم گلاب را با نصف قیمت بازار و سریع تر بفروشم تا کسی متوجه کلاهبرداری نشود اما نفهمیدم چگونه با ماموران انتظامی وارد معامله شدم و... اکنون نیز پشیمانم و حاضرم خسارت های شاکی را پرداخت کنم.این گزارش حاکی است:بررسی های پلیس درباره جرایم احتمالی دیگر این فرد همچنان ادامه دارد.

ماجرای تیراندازی، دکتر قلابی را رسوا کرد

نسخه نویسی تبعه خارجی با مهر پزشک زن !

سید خلیل سجادپور- ماجرای تیراندازی در منطقه گلشهر مشهد،درحالی دکتر قلابی افغانستانی را رسوا کرد که وی با همین اتهام تحت پیگرد دستگاه قضایی بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،اواخر سال گذشته ماجرای هولناک نزاع مسلحانه در منطقه گلشهر مشهد رخ داد و یکی از عاملان نزاع که با اصابت گلوله مجروح شده بود زیر چتر اطلاعاتی نیروهای انتظامی قرارگرفت. با توجه به این که احتمال می رفت فرد مجروح این نزاع خونبار به یکی از مراکز درمانی مراجعه کند ،بررسی های پلیسی در این باره آغاز شد و تحقیقات در حالی برای شناسایی و دستگیری وی ادامه یافت که مدتی بعد مشخص شد مجروح افغانستانی این حادثه در یکی از مکان های زیرزمینی و غیرقانونی مورد عمل جراحی قرار گرفته است. به همین دلیل و با دستور ویژه سرتیپ دوم احمد نگهبان(فرمانده انتظامی مشهد)بررسی های تخصصی برای شناسایی این مکان های زیرزمینی وارد مرحله جدیدی شد. طولی نکشید که گروهی از افسران زبده دایره اطلاعات و امنیت عمومی کلانتری گلشهر با هدایت مستقیم سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری)وارد عمل شدند و با بهره گیری از منابع و مخبران محلی به تحقیق در این باره پرداختند تا این که سرنخ هایی از یک تبعه خارجی (افغانستانی)به دست آمد که زمزمه هایی از انجام امور درمانی خطرناک مانند سقط جنین و همچنین ویزیت سرپایی بیماران به گوش می رسید. در همین حال برخی از شاکیان نیز از پزشک تبعه خارجی شکایت کردند که داروهای تاریخ مصرف گذشته به نزدیکان آن ها داده بود. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با جمع آوری این اطلاعات تخصصی ،بلافاصله هماهنگی های قضایی با قاضی حسین امام وردی (بازپرس کشیک دادسرای عمومی و

انقلاب مشهد)صورت گرفت و گروه عملیاتی پلیس با به دست آوردن شماره تلفن پزشک مشکوک،با وی برای معاینه یک بیمار تماس گرفتند اما او این بار قرار ملاقات را در عطاری یکی از همدستانش گذاشت تا پس از پرداخت ویزیت100 هزار تومانی بیمار را معاینه و برایش نسخه درمانی بنویسد. بنابراین یکی از شاکیان در پوشش بیمار وارد عطاری در خیابان گلپو شد و توسط مردی که پشت میز نشسته بود معاینه شد.دراین هنگام نیروهای انتظامی به درون عطاری رفتند و او را در حال ارتکاب جرم به همراه همدستش دستگیر کردند. دقایقی بعد و با انتقال این مرد 34 ساله به مقر انتظامی مشخص شد که او در روزهای پایانی سال 1401 نیز توسط ماموران کلانتری گلشهر دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شده بود اما در روند بررسی های قضایی و با سپردن وثیقه به دادسرا تا زمان رسیدگی به پرونده آزاد شده بود که دوباره با به دست آوردن مهر یک پزشک دیگر به جرایم جعل عنوان خود ادامه می داد و با جان مردم بازی می کرد.براساس گزارش روزنامه خراسان ،تحقیقات مقدماتی درحالی ادامه یافت که زیر نسخه ای که نوشته بود نام یک پزشک زن به نام«زهره»دیده می شد که مشخص شد وی در غرب مشهد به طبابت اشتغال دارد . متهم افغانستانی با بیان این که به خاطر مشکلات مالی حجامت و درمان های سرپایی با ویزیت100 هزارتومانی انجام می دهد به نیروهای دایره اطلاعات و امنیت عمومی کلانتری گلشهر گفت:همسرم که اکنون از یکدیگر جدا شده ایم و در پاکستان زندگی می کند،قبلا منشی خانم دکتری به نام «زهره»بود که این شماره نظام پزشکی متعلق به آن پزشک است و...به گزارش روزنامه خراسان ،تحقیقات بیشتر درباره ابعاد پنهان دیگر این ماجرای تکان دهنده با دستورات ویژه مقام قضایی ادامه دارد.

شرمساری با چشم گریان !

روزی که در پی وسوسه های شیطانی حتی از فرزند دلبندم گذشتم و از او جدا شدم تا با مردی که مدعی بود عاشقانه مرا دوست دارد، ازدواج کنم،هیچ گاه تصور نمی کردم فقط بازیچه‌ای برای هوسرانی هستم و امروز که با بیماری سرطان دست وپنجه نرم می کنم با چشمانی گریان ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن 24 ساله که مدعی بود از شدت شرم نمی تواند حتی به دیدار فرزندش برود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری هفت تیر مشهدگفت:12سال بیشتر نداشتم که به طور سنتی با «رمضان» آشنا شدم .او از بستگان دور مادرم بود و دریکی از روستاهای اطراف مشهد زندگی می کرد. آن زمان پدرم بیشتر اوقات خودش را با هووی مادرم می گذراند و من از دیدن رنج های مادرم،به شدت ناراحت و نگران بودم و دوست داشتم هرچه سریع تر ازدواج کنم تا از این اوضاع مضطرب گونه رها شوم؛ به همین خاطر هم به خواستگاری رمضان درحالی پاسخ مثبت دادم که او 12سال بزرگ‌تر از من بود. خلاصه خیلی زود زندگی مشترکمان را در یک منزل اجاره ای درحاشیه شهر مشهد آغاز کردیم و یک سال بعد صاحب پسری زیبا شدم .آن قدر سرگرم بچه داری بودم که به رفیق بازی ها و مشروب خوری های همسرم توجهی نداشتم. او هم هر هفته و به بهانه دیدار با خانواده اش راهی روستا می شد و آن جا با دوستان قدیمی خودش پای بساط موادمخدر می نشست. آرام آرام فاصله عاطفی زیادی بین ما افتاد به طوری که دیگر نبودنش را هم احساس نمی کردم. درهمین روزها بود که «رمضان»به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شد و من برای تامین مخارج زندگی ام در یک آرایشگاه زیرزمینی مشغول کار شدم چرا که از همان دوران نوجوانی دوره کوتاه مدت آرایشگری را گذرانده بودم و با این حرفه آشنایی داشتم. اما برخی از زنانی که به آن آرایشگاه می آمدند، هیچ قید و بندی را رعایت نمی کردند و خودشان را«آزاد» می دانستند. طولی نکشید که من هم تحت تاثیر رفتارهای بی بندو بار آنان قرارگرفتم و با خرید یک گوشی هوشمند وارد فضای مجازی شدم.آن جا بود که با «کامران» آشنا شدم و روابط ما درحالی ادامه یافت که او مدعی بود در کشاکش طلاق است و می خواهد از همسرش جدا شود. او بسیار و با الفاظ مختلف به من محبت می کرد و من هم که تشنه چنین جملاتی بودم، به او دل باختم. وسوسه های شیطانی دوستانم نیز بر این انحراف اخلاقی مهر تایید می زد تا این که به ملاقات همسرم در زندان رفتم و با بخشیدن حق و حقوق قانونی ام از او طلاق گرفتم. آن روز چنان در انحرافات اخلاقی گم شدم که حتی فرزند دلبندم را نیز به خانواده همسرم سپردم و از او هم جدا شدم تا زندگی مشترکم را با «کامران» آغاز کنم ولی خیلی زود متوجه شدم که او همسرش را طلاق نداده و همه حرف هایش برای این بود که مرا بازیچه هوسرانی های خودش قراردهد؛ اما درهمین روزها بود که به سرطان مبتلا شدم و گذر عمر برایم معنای دیگری پیدا کرد.استرس و نگرانی وحشتناکی وجودم را فراگرفت؛ مدتی به تهران رفتم ولی کسی را نداشتم تا از من حمایت کند به ناچار به مشهد بازگشتم و به سراغ «کامران»رفتم ولی او مرا نپذیرفت چرا که با زن دیگری آشنا شده بود و نمی توانست با یک زن بیمار کنار بیاید! در این شرایط فهمیدم «رمضان»از زندان آزاد شده است ولی او هم متاسفانه در جریان روابط من و «کامران» قرارگرفته و از من متنفر شده بود. دیگر هیچ جا و مکان و پشتیبانی نداشتم. زمانی به خود آمدم که دیگر خیلی دیر شده بود. حالا که آخرین روزهای عمرم را می گذرانم به کلانتری آمدم تا شرایطی فراهم شود که بتوانم حداقل یک بار پسرم را درآغوش بگیرم اگرچه می دانم هیچ گاه با این شرمساری نمی توانم به چشمانش نگاه کنم ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با دستور ویژه سرهنگ علیرضا سبحانی فر (رئیس کلانتری هفت تیر مشهد)تلاش مشاوران کلانتری برای گفت وگو با همسر سابق زن جوان آغاز شد تا او با چشمانی اشکبار به دیدار فرزندش برود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 13:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |