ازدواج حضرت علی (علیه‌السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) یکی از رویدادهای مهم تاریخ اسلام است، چرا که نسل امامان معصوم (علیهم‌السلام) ثمره این ازدواج است.
بنا بر گزارش‌های تاریخی و روایی این ازدواج در سال دوم یا سال سوم هجرت انجام شده، اما در مورد روز و ماه آن اختلاف‌نظر هست؛ بنا بر برخی نقل‌ها این پیوند در روز اول ماه ذی الحجه واقع شده و در تقویم جمهوری اسلامی این روز به عنوان روز ازدواج نام‌گذاری شده است. پیش از امام علی (علیه‌السلام)، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) خواستگاران زیادی داشت که همه آنها را پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رد کردند و مطابق روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به امر الهی، دخترش را به ازدواج حضرت علی (علیه‌السلام) درآورد و خودش خطبه آنها را خواند. و طبق برخی روایات این پیوند قبل از اینکه در زمین بسته شود در آسمان‌ها بسته شده بود. بنا بر نقل مشهور مهریه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) ۵۰۰ درهم بوده که مهرالسنه خوانده می‌شود و در شب ازدواج، مردم مدینه اطعام شدند.

بر اساس منابع شیعه و اهل سنت، پیوند امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیهما‌السّلام) به دستور خدای متعال بوده و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مامور به اجرای آن بود. در این مقاله روایاتی را که دال بر الهی بودن این ازدواج می‌کند، با ذکر منابع آنها بیان شده است و این یکی از فضایل مشترک امام علی (علیه‌السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است.

امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیهما‌السّلام) فضائل فراوانی دارند. تعدادی از مناقب آنها اختصاصی و پاره‌ای مشترک میان هر دو است. یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های مشترک، پیوند آسمانی این دو بزرگوار است. بر اساس منابع شیعه و اهل سنت، پیوند امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیهما‌السّلام) به دستور خدای متعال بوده است و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مامور به اجرای آن بود.

آنچه مسلّم است، اینکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواهان بسیار داشته اند. زیرا از طرفی پدر ایشان چه قبل و چه بعد از بعثت از مردان شریف و بزرگ عرب و قریش بوده اند، و از طرف دیگر شخصیت خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) شخصیتی بسیار والا و بزرگ بود.

پیش از حضرت علی علیه السلام افرادی مانند ابوبکر و عمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام کرده بودند و هر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند و آن این که درباره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است.[۱۱]

ابن شهر آشوب در «مناقب» خود از دیگر خواستگاران حضرت اسم می برد. از جمله عبدالرحمان بن عوف و عثمان بن عفان که هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند، برای خواستگاری، خدمت رسول خدا رسیدند و به یکدیگر تفاخر می کردند؛ که پیغمبر از سخن آنان خشمناک شد....[۱۲]

در جایی دیگر آمده است: دختر پیغمبر(ص) خواستگارانی داشت؛ امّا پدرش از میان همه پسر عموهای خود، علی بن ابی طالب(ع) را برای شوهری او برگزید و به دخترشان فرمودند: «تو را به کسی به زنی می دهم که از همه نیکو خوی تر و در مسلمانی پیش قدم تر است.»[۱۳]

ضحاک بن مزاحم نقل می کند، از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام شنیدم که در مورد مراسم خواستگاری از حضرت زهرا(س) می فرمود: موقعی که من نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله رفتم و آن بزرگوار مرا دید خندید و فرمود: یا اباالحسن! آیا برای حاجتی که داری نزد من آمدی؟ من قرابت و سبقت در اسلام و یاری کردن خود را از آن حضرت و جهادهایی که در راه خدا کرده بودم، برای آن حضرت شرح دادم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی راست می گویی، مقام تو بالاتر از این است که تذکّر دادی، گفتم: یا رسول الله فاطمه ی زهراء را برایم تزویج نما. فرمود: یا علی! قبل از تو چند نفر از مردان، این تقاضا را داشتند، ولی هر گاه من به فاطمه می گفتم اظهار بی میلی می کرد، شما چند لحظه ای صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم.[۱۴]

پیامبر خدا، نزد فاطمه علیها السلام رفت... و به او فرمود: اى فاطمه! پاسخ داد: بلى، چه مى خواهى، اى پیامبر خدا؟ فرمود: «على بن ابى طالب، کسى است که خویشاوندى و فضیلت و اسلامش را مى شناسى و من از خدا خواسته ام که تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوب ترینِ آنان در نزدش درآورد و على از تو خواستگارى کرده است. چه نظرى دارى؟». فاطمه علیها السلام ساکت ماند ولی صورتش را برنگرداند و پیامبر خدا، کراهتى در چهره اش ندید. پس برخاست، در حالى که مى گفت: «اللّه اکبر! سکوت او [نشانه] رضایت اوست». پس جبرئیل علیه السلام نزدش آمد و گفت: اى محمّد! او را به ازدواج على بن ابى طالب درآور که خداوند، این دو را براى هم پسندیده است.[۱۵]

حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) روایت می کنند: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به من فرمود: یا علی! گروهی از مردان قریش راجع به فاطمه زهراء مرا مورد عتاب قرار دادند و گفتند: ما خواستگار فاطمه بودیم و تو نپذیرفتی، اکنون او را به علی بن ابیطالب دادی. من گفتم: به خدا قسم، من فاطمه را از شما رد نکردم و او را تزویج ننمودم، بلکه خدا خواستگاری شما را نپذیرفت و فاطمه را برای علی تزویج کرد؛ زیرا جبرئیل بر من نازل شد و گفت، خدای تعالی می فرماید: اگر من علی را خلق نمی کردم شوهری که شایسته ی فاطمه باشد در روی زمین نبود.[۱۶]

همچنین از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که خطاب به على علیه السلام فرمود: «لولاک یا على لما کان لفاطمه کفو على وجه الارض[۱۷]: یا على اگر تو نبودى، فاطمه را بر روى زمین کفوی نبود».

علامه حسن زاده آملی در شرح این روایت گفته اند: نکاح بر کفائت است - که باید مرد و زن کفو هم باشند- و مرد غیر معصوم را بر زنى که صاحب عصمت است راهى نیست.[۱۸]

رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه از حضرت زهرا (س) به نزد امیرالمؤمنین علی (ع) آمدند و با لبی خندان گفتند: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر. فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل و عیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم.[۱۹]

در روایات دو نوع مهریه برای حضرت زهرا (س) مشخص شده است:

  • مهریه عادی یا به تعبیری مهریه زمینی که همه زنان مسلمان دارند و دو نوع روایت در این مورد نقل می شود:
  1. مهریه حضرت فاطمه زرهی بود از نوع بسیار محکم که آن را زره شمشیرشکن می گویند و آن از پوست دبّاغی نشده قوچ و یا پوست بُز ساخته می شود و ارزش این زره چهارصد و به نقلی پانصد درهم بوده است.[۲۰]
  2. مهریه حضرت زهرا(س) طبق روایات اسلامی پانصد درهم بوده است.[۲۱]

البته این دو روایت قابل جمع هستند و می توان گفت در حقیقت مهر حضرت فاطمه(س) همان زره حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود که آن را به پانصد درهم فروختند.

  • مهریه آسمانی: رسول الله(ص) فرمودند: مهریه فاطمه سلام الله علیها در آسمان یک پنجم زمین تعیین شده، پس کسی که با بغض فاطمه و فرزندانش، تا قیامت روی زمین راه برود حرام است.[۲۲] در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود مهریه فاطمه اطهر یک پنجم دنیا، یک سوّم بهشت، چهار نهر که عبارتند از: نهر فرات، نیل در مصر، نهروان و نهر بلخ.[۲۳]

امیر مومنان به دستور پیامبر زره را فروخت و پول آن را به آن بزرگوار تقدیم داشت و پیامبر آن پول را به سه بخش تقسیم کرده، بخشی از آن را برای خریدن وسایل زندگی به عنوان جهیزیه، و بخش دیگر آن را برای تهیه عطریات عروسی قرار داد و سومین بخش آن را نزد «ام سلمه» سپرد تا به هنگام فرارسیدن شب عروسی آن را به امیر مومنان باز گرداند تا بتواند از میهمانان خویش پذیرایی کند.[۲۴]

پس از تصدیق رسول خدا، حضرت علی (علیه‌السّلام) درخواست نمودند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، دخترش فاطمه را به عقد او در بیاورد. رسول خدا فرمودند: منتظر باش تا باز گردم. ایشان نزد فاطمه (علیهاالسّلام) رفت و درخواست علی (علیه‌السّلام) را برای فاطمه بازگو کرد. فاطمه (علیه‌السّلام) به خاطر حجب و حیا سکوت کردند، ایشان هم سکوت دخترشان را نشانه رضایت دیدند. در این هنگام ملکی نزد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و عرض کرد: من سبطائیل یکی از فرشتگان و قوائم عرش هستم و حامل این خبر هستم که مژده تزویج فاطمه و علی در آسمان را به عرض شما برسانم. هنوز سخن سبطائیل تمام نشده بود که جبرئیل بر ایشان نازل شد و پس از رساندن سلام خدا، پارچه‌ای سفید از حریر بهشت به ایشان داد که دو سطر از نور بر آن نوشته شده بود پیامبر به جبرئیل فرمودند: این حریر و این خطوط نور چیست؟ جبرئیل گفت‌ ای محمد خداوند بر پست و بلند زمین اشراف دارد و تو را آفرید و به رسالت برگزید و برای تو، برادر، صاحب، داماد و وزیری برگزید و او پسر عموی توست و به من امر فرمود تا فاطمه (علیهاالسّلام) را به عقد علی درآورم، من هم، فرشتگان را شاهد گرفتم و عقد آن‌ها را بستم و این خطوط نور، شهادت فرشتگان بر این عقد است. و خداوند امر فرموده تا شما آن دو را در زمین به عقد هم دربیاورید. رسول خدا پس از شنیدن سخنان آن دو ملک، پیش علی (علیه‌السّلام) آمدند. این مژده را به علی دادند آنگاه عقد را میان آن دو جاری کرده و برای هر دو دعا کردند.

پیغمبر صلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین فرمودند: یا علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم.

حضرت علی (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضور جمعیت، مراسم عقد و خطبه خوانی را انجام دهد.

پیغمبر (ص) در حالی که صورتش از سرور و شادمانی می درخشید به مسجد تشریف برد، ‌و به بلال حبشی فرمودند: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن.

هنگامی که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگیرم. على علیه‌ السلام را خواست و فرمود یا على پروردگار مرا امر فرموده که فاطمه را براى تو عقد کنم به پانصد مثقال نقره آیا راضى هستى؟ عرض کرد: یا رسول‌اللَّه راضى هستم همه حضار مبارک باد گفتند سپس رسول خدا (ص) به منبر رفت خطبه عقد را ایراد فرمود.

پس از آن علی علیه السلام برخاست خطبه ای ایراد کرد و فرمود: ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.

مسلمانان به پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسول الله! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟ رسول خدا پاسخ داد: آری. پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند.

در پایان مجلس، رسول خدا به زنان خود امر فرمود تا به خوشحالى این جشن شادمانى کنند و بساط سرور بگسترند.

على علیه السّلام مى ‏گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دخترش را به ازدواج من درآورد و آنگاه نزد من آمده دستم را گرفته و فرمود: با یاد و نام خدا برخیز و بگو: «على برکة اللَّه، و ما شاء اللَّه، و لا قوّة إلّا باللَّه، و توکلت على اللَّه»- یعنى: بر سفره برکت خدا مى نشینم، و راضى مى شوم بر آنچه او بخواهد، همانا قدرت و قوّتى نیست مگر از جانب خدا، پس به او توکل مى کنم و یارى مى طلبم. سپس مرا کنار فاطمه نشانید و گفت: خداوندا! اینان محبوبترین مردم در نزد من مى‏ باشند، پس آنان را دوست بدار، و خیر و برکت به ذریه آنها عطا کن، و آنان را از هر آسیبى حافظ باش، من آنها و نسلشان را از شرّ شیطان فریبکار به تو مى ‏سپارم.[۲۵]

جبرئیل امین به محضر رسول خدا رسید، گل لاله و میخک را به ایشان هدیه داده و عرض کردند، خداوند مهر فاطمه را پانصد درهم نقره، یک پنجم دنیا، دو ثلث بهشت، چهار نهر روی زمین، دجله، فرات، نیل، بلخ، قرار داده است، هم‌چنین یازده امام معصوم را از نسل او قرار داده است، و فرشتگان را فرمان داده تا بهشت را زینت دهند، به حورالعین‌ها هم دستور داده تا سوره یاسین، شوری و طه را قرائت کنند.

خطبه عقد علی(ع) و فاطمه را پیامبر(ص) خواند. بنا بر نظر مشهور مهریه حضرت فاطمه(س)، ۵۰۰ درهم (معادل ۱۵۰۰ گرم نقره خالص) ذکر شده که این مبلغ مَهرالسُّنة خوانده می‌شود. بر اساس روایات، امام علی(ع) زره خود را فروخت و پیامبر(ص) با پول آن جهیزیه حضرت فاطمه(س) را تهیه کرد. همچنین در شب ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س)، مردم مدینه، اطعام شدند.

حلبی، در مناقب آل ابی‌طالب[۱۰] [۱۱]

می‌نویسد: نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در هنگام تزویج فاطمه (سلام‌الله‌علیها) به علی (علیه‌السّلام)، خطبه‌ای ایراد کرد که آن را امام رضا (علیه‌السّلام) و یحیی بن معین در امالی‌اش و ابن بطه در الانابه به صورت بی‌سند از انس بن مالک نقل کرده‌اند که آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
«الحمدلله المحمود بقدرته، المطاع فی سلطانه، المرغوب الیه فیما عنده، الموهوب من عذابه، النافذ امره فی سمائه وارضه، خلق الخلق بقدرته ومیزهم باحکامه واعزهم بدینه واکرمهم بنبیه محمد. ان الله جعل المصاهرة نسبا لاحقا وامرا مفترضا وشبح بهاالارحام والزمها الانام. قال تعالی «هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا وصهرا»[۱۲]

ثم ان الله تعالی امرنی ازوج فاطمه من علی، وقد زوجتها ایاه علی اربعمئة مثقال فضه (کذا) ان رضیت یا علی.» فقال علی (علیه‌السّلام) رضیت یا رسول الله».

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به من فرمود: برخیز و زره خود را بفروش! برخاستم و زره را فروختم و پول آن را گرفته نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آوردم و آنها را در مقابل او نهادم؛ آن حضرت از من نپرسید که آن پولها چه مقدار است و من نیز چیزی در این باره به آن حضرت نگفتم، سپس بلال را صدا کرد و مشتی از آن پولها را به وی داد و گفت: این پولها را بگیر و با آنها برای فاطمه (علیهاالسلام) عطر خریداری کن!

و بعد از او ابوبکر و عمار بن یاسر را احضار نمود و دو مشت از آن پولها را به او داده و گفت: با این پولها، برای فاطمه (علیهاالسلام) لباس و اثاثیه منزل خریداری کن. و آنگاه عمار یاسر و گروه آنها وارد بازار شدند و هر چیزی را که لازم می دانستند در نظر گرفتند و آن را خریداری می نمودند.[۲۶]

از صورت جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها مى توان به وضع زندگى بانوى بزرگوار اسلام به خوبى پى برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله از بازار بازگشتند و آن چه براى حضرت زهرا سلام الله علیها تهیه کرده بودند به قرار زیر بود:

  1. یک پیراهن به قیمت هفت درهم
  2. روبنده ای به قیمت چهار درهم، شاید منظور از آن «خمار» روسری، مقنعه یا چادر باشد.
  3. یک قطیفه ی مشکی خیبری
  4. تختی که وسط آن را با لیف خرما بافته بودند.
  5. دو عدد تشک با روکشی از کتان مصری که یکی از آنها با لیف خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود.
  6. چهار بالش -یا متکا، یا پشتی- با رویه ای از پوست حیوانات طائف که درون آنها از علف
  7. پرده ای از جنس پشم
  8. حصیری بافت یمن
  9. یک آسیای دستی
  10. طشت مسی
  11. مشک آبی از جنس پوست
  12. ظرف مخصوص شیر که از جنس چوب می تراشیدند.
  13. ظرفی برای آبخوری
  14. آفتابه ای قیر اندود
  15. سبویی سبز رنگ که در آن روغن، آرد یا چیزهایی دیگر نگهداری می کردند.
  16. دو کوزه ی کوچک سفالی

هنگامی که خرید آنها کامل شد، مقداری از اثاثیه را ابوبکر و باقی را سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حمل کرده به خانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند. هنگامی که لوازم خریداری شده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشان داده شد، پیامبر آنها را زیر و رو کرده و گفت: خدا اینها را برای اهل بیت مبارک کند.[۲۷]

ابن جوزی از بزرگان اهل سنت نقل می‌کند، رسول خدا پیراهنی را برای شب اول ازدواج فاطمه (علیهاالسّلام) تهیه کردند و به او دادند، همان شب، سائلی برهنه از ایشان تقاضای لباسی را نمودند. ایشان هم پیراهن عروسی خود را به سائل دادند و خودشان همان لباس کهنه را پوشیدند. وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او سؤال کردند، که چرا پیراهن جدید را بر تن نکرده است، عرض کرد که: خواستم همانند شما باشیم و به این آیه شریفه عمل کرده باشیم: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛

[۱۳]

به نیکی و بر نمی‌رسید مادامی که از آنچه خودتان آن را دوست دارید، انفاق نکنید.»

خوارزمی در المناقب می‌نویسد: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رو به زنان کرد و گفت: «همانا دخترم را به پسر عمویم تزویج کردم و شما مقام و منزلت دخترم را نزد من می‌دانید و حال او را به علی (علیه‌السّلام) سپرده‌ام. پس برای او بهتر از دختران خویش اقدام کنید.»
زنان در اتاق فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرشی از لیف و یک بالش و پرده‌ای خیبری و یک تشت لباس‌شویی گذاشتند و‌ ام ایمن هم دربان شد. آنها برخواستند و بر حضرت زهرا زیورهایی آویختند و خوشبویش نمودند و رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بلال را فرا خواند و به او فرمود: «حال که ازدواج دخترم، با پسرعمویم است، دوست دارم که از سنت‌های امت من این باشد که در ازدواج ولیمه (خوراک) بدهند. پس برو و یک گوسفند و پنج مد جو تهیه کن تا مهاجران و انصار را دعوت کنم» بلال آنها را آماده کرد و نزد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آورد و آن حضرت آن را جلوی خود گذارد. سپس فرمود: «ای بلال مردم را دعوت کن که دسته دسته به مسجد بیایند.»
مردم گروه گروه به مسجد آمدند و پس از غذا خوردن، می‌رفتند تا همگی اطعام شدند و مقداری غذا باقی ماند. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقداری از غذای باقی مانده را متبرک کرد و به بلال فرمود: «اینها را نزد زنان ببر و بگو: این غذا را بخورید و کسانی که با شما هستند را با آن اطعام کنید.»
سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه علی (علیه‌السّلام) به خانه‌اش آمد و فاطمه را صدا زد. هنگامی که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) جلو آمد، همسرش را دید که با رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به وی فرمود: «نزدیک بیا»
فاطمه (سلام‌الله‌علیها) به پدر نزدیک شد. رسول الله دست او را و دست علی (علیه‌السّلام) را گرفت و هنگامی که خواست دست فاطمه را در دست علی (علیه‌السّلام) قرار دهد، دل فاطمه گرفت و اشک چشمانش جاری شد... پس آن حضرت سر خود را بالا گرفت و فرمود:
«چه چیز باعث گریه تو شده است؟ به خدا قسم که من در حق تو کوتاهی نکرده‌ام و قدر تو را گرامی داشته و تو را به تزویج بهترین فرد خاندانم در آورده‌ام و به خدا سوگند که تو را به تزویج کسی در آورده‌ام که سید و آقای دنیا و آخرت و از صالحان می‌باشد.»
پس فاطمه (سلام‌الله‌علیها) آرام گرفت و دستش را در دست نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داد و آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست او را در دست علی (علیه‌السّلام) قرار داد و فرمود: «به سوی خانه خودتان بروید. خداوند این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و کارهایتان را اصلاح کند.

[۱۴]

شما همچنان باشید تا دوباره برگردم»
سپس نبی اکرم مراجعت کرد و در زد. ‌ام ایمن گفت: کیست؟ فرمود: «من رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستم» ام ایمن در حالی‌که می‌گفت: پدر و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او سؤال کرد: «آیا برادرم اینجاست ای‌ ام ایمن؟» جواب داد: برادرت کیست؟ فرمود: «علی بن ابی‌طالب» عرض کرد: ‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آیا او برادر تو است در حالی‌که دامادت می‌باشد؟ فرمود: «بله» آنگاه‌ ام ایمن گفت: ما حلال و حرام را از تو یاد می‌گیریم. آنگاه نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داخل شد و وقتی که زنان از پشت پرده او را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت خارج شدند و وقتی که (اسماء بنت عمیس) او را دید، آماده رفتن شد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «تو در اینجا چه کاری انجام می‌دهی؟» گفت: من از دخترت محافظت می‌کنم. دختران جوان در شب ازدواج به همراهی احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند، برایشان انجام دهند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او فرمود: «از خدا می‌خواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از شر شیطان در امان نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور» اسماء برخاست و ظرفی را از آب پر کرد و آن را آورد. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صورت و پاهایش را با آن شست و مقداری از آن‌را مضمضه کرد. سپس فاطمه را فرا خواند. فاطمه در حالی‌که لباس بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد او آمد. آن حضرت مشتی از آب برداشت و آن را بر سرش پاشید و کف دیگری برداشت و بر دست‌هایش پاشید و آنگاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود: «خدایا فاطمه از من و من از فاطمه هستم. پس همان‌طوری که پلیدی را از من دور کردی و مرا تطهیر نمودی، او را هم تطهیر کن» پس از آن به او فرمود که از آن آب بخورد و رویش را با آن بشوید و با آن مضمضه و استنشاق کند. سپس ظرف دیگری از آب طلب کرد و علی (علیه‌السّلام) را فرا خواند و همین عمل را انجام داد و برای او به همین صورت دعا کرد و آنگاه فرمود:
«خداوند دل‌هایتان را به هم نزدیک و مهربان کند و نسل شما را مبارک گرداند و کارهای شما را اصلاح کند.»

[۱۵]

ر حدیثی از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است که حضرت فرمودند:
«وقتی رسول خدا، فاطمه (علیهاالسّلام) را به عقد علی (علیه‌السّلام) درآورد، فرمودند، هر کس در خطبه ازدواج حاضر است، برای شام عروسی هم حضور داشته باشد. ایشان سه شبانه روز به مردم اطعام نمودند، هم اهل مدینه از آن شام خوردند، سه هزار مسلمان و سیصد نفر منافق

حضرت على (علیه السلام) در کنار مسجد، خانه ساده اى داشت که مجموع آن از یک اتاق خشت و گلى، که در کف آن اتاق، ماسه نرم ریخته شده بود خلاصه مى شد. آن اتاق با پوست گوسفند، فرش شده بود و یک عدد متکا که لایه آن از لیف خرما بود، در آن دیده مى شد. این خانه براى شب زفاف مناسب نبود، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به على (علیه السلام) فرمود: در همین نزدیکى ، خانه اى را فراهم کن (اجاره کن ) تا همسرت را به تو تحویل دهم .

حضرت على (علیه السلام) عرض کرد: در این نزدیکى جز منزل حارثة بن نعمان منزلى نیست. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: خانه هاى حارثه را براى مهاجران بى خانه گرفته ایم ، و اکنون شرم مى کنیم که باز از او تقاضاى منزل کنیم! حارثه این سخن را شنید و به محضر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و متواضعانه عرض کرد: من و اموالم به خدا و رسولش تعلق دارد. پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) براى او دعا کرد، به این ترتیب خانه حارثه آماده شد و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عروسى به آن جا رفت.

پس از مدتى حضرت على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به خانه قبلى على (علیه السلام) باز گشتند، و فرزندان زهرا (سلام الله علیها) در همان خانه ساده چشم به جهان گشودند و بزرگ شدند. این خانه در کنار مسجد النبى بود که محل آن اکنون به نام خانه زهرا (سلام الله علیها) معروف است.[۲۸]

از عایشه و ام سلمه روایت شده است که هر دو گفتند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ما را فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) را آماده کنیم تا بر على (علیه السلام) داخل شود. ما به سراى آن دو رفته و با خاک نرم بیابان آن را فرش کردیم. آن گاه دو متکا را از لیف خرما پر کرده، با دستمان لی فها را از هم جدا نمودیم. سپس ‍به آنان غذایى از خرما و کشمش و آبى گوارا بدادیم. و تیرکى از چوپ را در نزدیکى سرایشان برافراشتیم تا لباسها و مشک آب را بر آن بیاویزند. ما ازدواجى بهتر از ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) ندیدیم.[۲۹]

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله برای شب عروسی فاطمه علیهاالسلام پیراهنی آماده ساخت و ایشان پیراهن دیگری نیز داشت که پوشیده و اصلاح شده بود. شب عروسی او بود که بی نوایی در خانه پیامبر آمد و از ایشان لباس طلبید. حضرت فاطمه سلام الله علیها برخاست و نخست پیراهن اصلاح شده ی خویش را در بسته ای نهاد تا در راه خدا به او بدهد، اما ناگهان آیه شریفه قرآن را به خاطر آورد که: «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبّون.» شما به اوج نیکی و نیکوکاری نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق نمایید.

لذا «فاطمه» بازگشت و پیراهن عروسی خویش را از تن درآورد و به آن زن بینوا انفاق کرد و خود همان جامه ی عادی خویش را پوشید. هنگامی که خواستند عروس گرانمایه را به خانه ی امیر مومنان ببرند، فرشته وحی فرود آمد و پس از سلام بر پیامبر گفت: ای پیامبر خدا! پروردگارت درود نثارت می کند و به من دستور داده است که سلام و درودی گرم نثار «فاطمه» نمایم و به همراه من ارمغانی از لباسهای بهشت نیز که از دیبای سبز تهیه شده است برای او فرستاده است.[۳۰]

شب که فرا رسید پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان فرمود: بغله شهبایم را بیاور و پس از آماده شدن، پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را بر مرکب خود سوار کرده تا به خانه علی ببرد. پس سلمان افسار مرکب را در دست گرفته و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پشت سر او قرار گرته بود، هم چنان که به راه خود ادامه می دادند ناگهان از پشت سر، سر و صدایی به گوشش رسید، نگاه کرد دید جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هستند که به همراه گروهی از فرشتگان به زمین فرود آمده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل! برای چه نازل شده اید؟ در پاسخ گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده ایم تا فاطمه علیهاالسلام را به خانه علی ببریم، پس جبرئیل تکبیر گفت و میکائیل نیز تکبیر گفت و اسرافیل چنین کرد و سایر فرشتگان به دنبال این سه فرشته تکبیر سر دادند و به دنبال آنها پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفته و در آخر سلمان فارسی آوای تکبیر را سر داد و از آنها پس در مراسم عروسی و بردن عروس به خانه شوهر تکبیر گفتن سنت شد.[۳۳]

جابر گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و حمزه، عقیل و جعفر و سایر اهل بیت نیز در پشت سر فاطمه علیهاالسلام در حالی که شمشیرهای خود را کشیده بودند، به راه افتادند و زنان پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دیگر زنان در پیشاپیش کاروان شادی حرکت کرده و ام سلمه و حفصه و معاذه مادر سعد سروده ای می خواندند و در سایر زنان با تکرار مصراع اول شادی خود را اظهار می کردند و سپس تکبیر سر می دادند تا این که داخل خانه علی شدند.[۳۴]

نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرین و انصار دستور داد تا به همراه فاطمه علیهاالسلام بوده و شادی کنان رجز بخوانند و تکبیر بگویند و سخنی که مورد رضای خدا نیست بر زبان جاری نسازند.[۳۵]

هنگامی که کاروان عروس به خانه رسید، پیامبر، امیر مومنان را فراخواند و پس از آمدن او دختر سرفرازش را خواست و دستش را گرفت و در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود: «علی جان! خداوند دختر پیامبر را به تو مبارک سازد.»

و افزود: «یا علی! هذه فاطمه ودیعتی عندک! یا علی! نعم الزوجه فاطمه! و یا فاطمه! نعم البعل علی!» علی جان! این فاطمه است و امانت من نزد توست! فاطمه شایسته ترین همسر برای توست. و آنگاه فرمود: ای «فاطمه» علی شایسته ترین شوهر است.

و دستهای مقدس را بسوی آسمان گشود و نیایشگرانه زمزمه کرد که: بار خدایا! نیکی ها و برکات خویش را بر این دو فرود فرست، و در فرزندان و نسل پاکشان برکت قرار ده! بار خدایا! این دو تن محبوب ترین انسانها نزد من هستند، پس تو نیز آنان را دوست بدار و از سوی خویش حافظ و نگهبان بر آنان بگمار. بار خدایا! من این دو تن را با نسل پاکشان، از شیطان رانده شده و شرور و وسوسه های آن، به تو پناه می دهم.

آنگاه آبی خواست و جرعه ای از آن را به سبک خاصی متبرک ساخت و از آن قطراتی بر سر و سینه و میان شانه های دخت گرانقدر و داماد ارجمندش افشاند. و دستور داد بانوان، عروس و داماد را در سرای جدیدشان به خدا سپارند و بروند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

تاريخ : شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ | 10:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |