کلاهبرداری های گسترده مافیای خارج نشین از فضای مجازی !
سید خلیل سجادپور-پلیس مشهد باند خرید کارت های بانکی سرقتی را درحالی متلاشی کرد که مشخص شد سرکردگان مافیای کلاهبرداری های گسترده از طریق فضای مجازی در خارج از کشور لانه کرده اند.
جانشین رئیس پلیس خراسان رضوی روز گذشته در تشریح دستگیری اعضای باند کلاهبرداری و خرید و فروش کارت های بانکی سرقتی به خبرنگار روزنامه خراسان گفت:چند روز قبل مردی از اهالی شاهین شهر اصفهان در حالی که حکم جلب پیرزنی 80 ساله را در دست داشت،به پلیس مشهد مراجعه کرد و از کلاهبرداری210 میلیون تومانی از طریق فروش خودرو در سایت دیوار پرده برداشت.
سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود: با توجه به حساسیت موضوع و شناسایی مخفیگاه پیرزن 80 ساله در غرب مشهد،بلافاصله گروه تخصصی از افسران دایره تجسس کلانتری الهیه با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ محمد فیاضی(رئیس کلانتری الهیه)وارد عمل شدند و به پیگیری پرونده پرداختند اما وقتی پیرزن80ساله با دستور قضایی بازداشت شد در همان لحظات اولیه بازجویی پسر معتادش را به پلیس لو داد وگفت:پسر 44ساله ام که به مواد مخدر اعتیاد دارد،کارت بانکی مرا سرقت کرده و من هم به خاطر حفظ آبرویم این موضوع را پیگیری نکردم با وجود این،من فعالیتی در فضای مجازی ندارم و از مبلغی هم که به کارت بانکی ام واریز شده است چیزی نمی دانم!این مقام ارشد پلیس خراسان رضوی اضافه کرد:با اظهارات منطبق با واقعیت پیرزن،بی درنگ عملیات دستگیری «محسن-ع»در دستور کار قرارگرفت ونیروهای انتظامی با هماهنگی های قضایی موفق شدند پسر پیرزن را در یکی از پاتوق ها دستگیر کنند و به مقر انتظامی انتقال دهند.این متهم در بازجویی های فنی اعتراف کرد کارت بانکی مادرش را سرقت کرده وآن را در قبال دریافت 700هزار تومان به مردی در محله نهضت فروخته است که در زمینه خرید و فروش کارت های بانکی معتادان کارتن خواب و کارت های سرقتی فعالیت دارد.سردار نگهبان تصریح کرد:این ماجرا حکایت از آن داشت که پلیس با یک باند زیر زمینی و مافیایی کلاهبرداری روبه رو شده است،بنابراین شیوه عملیات تغییر کرد و موضوع در چند شاخه اطلاعاتی بررسی شد. به همین دلیل افسران تجسس در پوشش فروش کارت سرقتی با «صفا-ح»تماس گرفتند وبا بیان فروش وسوسه انگیز چند کارت بانکی،او را به محل قرار صوری کشاندند. جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی ادامه داد:به محض این که مرد جوان وارد کمین نیروهای انتظامی شد،حلقه های قانون نیز بر دستان وی خودنمایی کرد و در عملیات بازرسی نیز 9قطعه انواع کارت بانکی سرقتی،چندقطعه سیم کارت و 3دستگاه گوشی تلفن بدون سیم کارت کشف شد که فقط از شبکه واتساپ آن استفاده می شد.سرتیپ دوم احمد نگهبان با اشاره به شگردهای مکارانه از فضاهای مجازی برای دستبرد به حساب های بانکی مردم خاطرنشان کرد:این متهم نیز در اعترافات خود مدعی شد کارت های بانکی را برای فروش به فردی به نام «حسین»خریداری می کند واو تنها یک واسطه سودجو است چراکه همه کارت ها را برای انجام کلاهبرداری های گسترده به آن فرد تحویل می دهد اما گروه دیگری از این شبکه مافیایی در فضای مجازی فعالیت دارند و در شهرهای مختلف کشور،تصاویر خودروهایی را در سایت های واسطه گر به نمایش می گذارند و مدعی فروش زیر قیمت می شوند اما بعد شماره کارت های بانکی سرقتی را در اختیار خریدار می گذارند و به محض واریز وجه آن را برداشت می کنند و در همان هنگام نیز تصویر خودرو را حذف کرده و از سایت واسطه گر خارج می شوند.این فرمانده حافظان امنیت در پلیس خراسان رضوی اضافه کرد:بررسی های بیشتر پلیس نشان داد که سرکردگان این شبکه مافیایی در یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس لانه کرده اند و از طریق شبکه های اجتماعی مانند واتساپ به جرایم خود در فضاهای مجازی و کلاهبرداری از مردم ادامه می دهند.سردار نگهبان با اشاره به اقدامات پلیس برای شناسایی این افراد در خارج از کشور خاطرنشان کرد:واکاوی در شگردهای دیگر اعضای این باند برای سرکیسه کردن طعمه های مجازی نشان داد که یکی از اعضای باند تصویری با پوشش افسر ارشد نیروی انتظامی در پروفایل خود قرار داده بود و زمانی که با درخواست خرید از سوی طعمه خود مواجه می شد برای جلب اعتماد وی،عکسی از کارت شناسایی جعلی فراجا را نیز برای طعمه می فرستاد. وی می گفت:در برخی از موارد نیز اعضای این باند مافیایی با تبلیغ ماساژ در شبکه تلگرام در منطقه شریعتی و نهضت،بیعانه هایی را دریافت می کردند و سپس طرف مقابل را در فهرست سیاه گوشی خود قرار می دادند که تحقیقات درباره دیگر جرایم آن ها همچنان ادامه دارد.
راز مرگ آلود!
بارها به رفتارهای پدرم مشکوک می شدم ولی هیچ گاه تصور نمی کردم که او چنین راز وحشتناکی را در سینه دارد تا این که روزی عاشق دختری از اتباع خارجی شدم و پدرم که از شنیدن این موضوع به طرز عجیبی عصبانی شده بود ناگهان راز «مرگ آلود»را فاش کرد که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 30 ساله ای که با اقدام سریع مادرش از مرگ هولناک نجات یافته بود،درباره رازی که او را تا سرحد مرگ کشاند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:3برادر دارم و در رشته مهندسی مکانیک تحصیلاتم را به پایان رساندم. از همان دوران کودکی در تعمیرگاه خودرو شاگردی می کردم به همین دلیل هم به این شغل علاقه مند شدم وبعد از پایان تحصیلات،تعمیرگاهی در مشهد راه اندازی کردم. در این میان فقط با برادر کوچک ترم احساس ارتباط عاطفی بیشتری داشتم و همواره از رفتارهای عجیب و سرزنش های توهین آمیز پدرم ناراحت می شدم چراکه او بین من و برادرانم فرق می گذاشت به گونه ای که این رفتارهای مشکوک او بسیار مرا آزار می داد. او حتی مکانیکی را دوست نداشت و آرزو می کرد کاش خداوند دختری به او عنایت می کرد تا مجبور نبود رفتارها وخواسته های مرا تحمل کند. خلاصه در حالی عازم سربازی شدم که به خاطر تخصصم در امور ترابری پادگان ،خدمتم را به خوبی به پایان رساندم وبه مشهد بازگشتم ولی رفتارهای سرزنش آمیز پدرم تغییری نکردو او به هربهانه ای به مشاجره با من می پرداخت وگاهی کتکم می زد به همین دلیل من هم به پدر بزرگم پناه می بردم و چند روز در خانه آن ها زندگی می کردم و در نهایت با وساطت مادرم به خانه برمی گشتم به طوری که گویی پدرم مرا دوست ندارد تا حدی که در میان عصبانیت و مشاجره های خشم آلود فریاد می زد«تو اصلا فرزند من نیستی!»
روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که من مدتی قبل عاشق دختری افغانستانی شدم که با خانواده اش در همسایگی پدربزرگم زندگی می کرد.پدرم وقتی ماجرای عاشقی مرا فهمید سخت برآشفت به طوری که هیچ گاه او را چنین خشمگین ندیده بودم. او در میان سرزنش های توهین آمیزش به من گفت:همین اندازه هم نمی فهمی که ازدواج با اتباع غیرمجاز دردسرهای وحشتناکی دارد؟ چرا که آن ها هویت رسمی ندارند! خلاصه آن شب پدرم مرا از خانه بیرون انداخت و من شب را به انباری منزل رفتم و در آن جا خوابیدم اما صبح درون لوازم کهنه و کتاب ها شناسنامه ای از پدرم پیدا کردم که فقط نام من در آن ثبت نشده بود حتی در عکس های قدیمی هم من در کنار پدر ومادر وبرادرانم نبودم! با آن که خیلی به این موضوع مشکوک شدم ولی چیزی به خانواده ام نگفتم. مدتی بعد از این ماجرا خاله ام از آلمان به ایران آمد و مادرم مخفیانه مرا به دیدار او فرستاد. از سوی دیگر خیلی مضطرب تاکید کرد که به کسی از این دیدار چیزی نگویم. خاله ام که از دیدن من خیلی خوشحال شده بود مرا درآغوش کشید وحتی از دختر افغانستانی پرسید که عاشق او شده بودم. چند روز بعد خاله ام درحالی به آلمان بازگشت که از من خواست با آن دختر ازدواج کنم! مادرم نیز بعد از این ماجرا به ازدواجمان رضایت داد ولی پدرم که این موضوع را شنید خشمی وحشتناک وجودش را فراگرفت ودرحالی که به خاله ام توهین می کرد رازی عجیب را از گنجینه اسرارش بیرون ریخت. او در حالی که به التماس های مادرم توجهی نداشت با چهره ای ترسناک به من گفت:آن زن مادر واقعی توست .او هم مانند تو سال ها قبل عاشق مردی از اتباع خارجی غیرمجاز شد و با او به افغانستان فرارکرد. آن جا شوهرش هر بلایی که توانست سر او آورد و بعد هم در حالی که مادرت تو را باردار بود به کشور دیگری گریخت. مادرت برای یافتن او تلاش کرد به صورت غیرقانونی به آلمان برود ولی به چنگ قاچاقچیان انسان افتاد و همه پول ها و طلاهایش را از دست داد. هنوز یک ساله نشده بودی که مادرت برای فرار از بدنامی ،تو را از طریق یکی از دوستانش به مشهد فرستاد و خودش هم به آلمان مهاجرت کرد تا شاید ردی از شوهرش بیابد! حالا هم دیگر روی بازگشت ندارد چراکه به نصیحت های دلسوزانه دیگران گوش نکرد!...
این جوان 30ساله ادامه داد:دیگر چیزی از حرف های پدرم نفهمیدم وآن قدر درتنگنای روحی وحشتناکی قرار گرفتم که در یک تصمیم احمقانه قصد داشتم خودم را با چادر مادرم حلق آویز کنم که او متوجه شد و مرا نجات داد. اکنون مادرم می گوید:پدرم در بیان این راز خانوادگی بزرگ نمایی کرده است وبخشی از این ماجرا حقیقت ندارد اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به وضعیت روحی وروانی این جوان مجرد،وی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احمد آبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی)به مرکز روان شناسی پلیس معرفی شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
راز شلیک مرگبار در باغ ویلا !
سید خلیل سجادپور- عامل جنایت مسلحانه دریکی از باغ ویلاهای شهرستان کلات با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در مشهد دستگیر شد و راز شلیک مرگبار را فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،دقایق اولیه بامداد روز گذشته،زنگ تلفن پلیس 110 در شهرستان کلات به صدا درآمد و خبرجنایتی وحشتناک، نیروهای انتظامی را به تکاپو انداخت. طولی نکشید که با دستور سرهنگ «حیدر بیگی»(فرمانده انتظامی کلات)گروهی از افسران پلیس آگاهی عازم یکی از باغ ویلاهای اطراف شهرستان شدند و بر وقوع جنایت مسلحانه در باغ ویلا مهر تایید زدند.
یکی از باغداران محلی به نیروهای انتظامی گفت: هرچه با تلفن همراه «محمد-پ»تماس گرفتم پاسخم را نداد به همین دلیل نگران شدم و به باغ ویلایش آمدم که با صحنه دلخراش مرگ او در خانه باغ روبه رو شدم و بلافاصله با پلیس تماس گرفتم.لحظاتی بعد عوامل انتظامی با حفظ صحنه جرم، مراتب را به قاضی هاشمی (بازپرس دادسرای عمومی وانقلاب کلات)اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور مقام قضایی در محل وقوع جنایت، تحقیقات گسترده ای در این باره آغاز شد. بررسی های مقدماتی حاکی از آن بود که مرد 55ساله با شلیک از سلاح شکاری به قتل رسیده است. بنابراین در اولین مرحله از اقدامات جنایی،گوشی تلفن همراه مقتول مورد واکاوی های تخصصی قرارگرفت و سرنخ هایی به دست آمد که نشان می داد مرد آشنایی با او قرارملاقات داشته است.
بنابرگزارش روزنامه خراسان، در حالی که بررسی های قضایی به سپیده دم کشیده بود، ماجرای پیامک و تماس مشکوک در گوشی تلفن «محمد-پ»(مقتول)به عنوان اولین فرضیه جنایی زیر ذره بین تحقیقات رفت و این گونه پیگیری های تخصصی این جنایت هولناک با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی)به کارآگاهان ورزیده اداره جنایی استان واگذارشد. عقربه های ساعت حدود4بامداد را نشان می دادند که گروه تخصصی کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ محمدهمتی(رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی)، جلسه کارشناسی تحلیل جرم را با راهنمایی های رئیس پلیس آگاهی تشکیل دادند و دقایقی بعد با همکاری فنی کارشناسان اداره اطلاعات جنایی،موفق شدند مخفیگاه عامل جنایت مسلحانه را درمنطقه خواجه ربیع مشهد شناسایی کنند. بنابراین چندگروه عملیاتی به سمت بولوار بهمن و پارک های اطراف اعزام شدند چرا که احتمال می رفت عامل جنایت به منزل شخصی خودش نرود.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است عملیات ردزنی و تعقیب و مراقبت چندین ساعت به طول انجامید و درنهایت مشخص شد مرد50ساله (متهم)به سوی منزل خودش در خیابان بهمن 4 درحرکت است. بی درنگ رمز عملیات در بیسیم های کارآگاهان پیچید و منطقه در حالی به قرق کارآگاهان پوششی درآمد که متهم به قتل وارد کمین نیروهای آگاهی شده بود اما آنان هیچ اقدامی را انجام ندادند تا این که «علی جمعه-ع»به داخل منزل مسکونی اش رفت. در این هنگام کارآگاهان با کسب مجوزهای قضایی از قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی)از در و دیوار منزل بالا رفتند و متهم به جنایت مسلحانه را درحالی به دام انداختند که او شوک زده فقط به کارآگاهان می نگریست و باور نمی کرد در کمتر از 12ساعت شناسایی و دستگیر شود.
دقایقی بعد افسران ورزیده اداره جنایی سلاح شکاری تک لول را نیز از زیر تخت خواب منزل متهم بیرون کشیدند و او را به مرکز پلیس آگاهی انتقال دادند. عامل این جنایت مسلحانه که هنوز در بهت و حیرت مانده بود، در اعترافات خود به کارآگاهان گفت:از همان دوران کودکی از فحاشی وتوهین های ناموسی متنفر بودم ولی متاسفانه گاهی با این توهین های زننده روبه رو می شدم. من زندگی خوبی داشتم ولی از3 سال قبل زندگی ام به هم ریخت. پسرم سرمایه کسب وکار می خواست و همسرم نیز طلاق گرفت. آن زمان من در باغ ویلای «محمد-پ»کارگری می کردم و امور مربوط به باغ را انجام می دادم تا این که «محمد»تهمت سرقت 6راس بز را به من زد و کارمان به دادگاه کشید و من 20 میلیون تومان وسایلم را برای رضایت گرفتن از او فروختم و از همان زمان کینه اورا به دل گرفتم تا این که 2روز قبل «محمد-پ»با من تماس گرفت و با توهین ناموسی مدعی شد که چرا اقساط وام400هزار تومانی را نپرداخته ام! من هم با همین جمله عصبانی شدم و از او پرسیدم که الان کجاست؟ او هم گفت در باغ کلات است.من هم بلافاصله اسلحه شکاری را درون کیسه ای گذاشتم و با خودروهای سواری خودم را به کلات رساندم وبه طرف باغ ویلای او رفتم.پشت یکی از درختان پنهان شدم و زمانی که او مشغول کار در باغ بود، ناگهان ماشه سلاح را فشردم وبی درنگ از آن جا گریختم. دوباره اسلحه را در کیسه گذاشتم و به مشهد آمدم که توسط کارآگاهان دستگیر شدم ولی فکر می کردم او فقط مجروح شده است.به گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات افسران زبده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی برای ریشه یابی این جنایت تکان دهنده و ادعاهای متهم درحالی ادامه دارد که بررسی های دقیق تر نشان داد:«محمد-پ»(مقتول55ساله)بعد از اصابت گلوله های ساچمه ای به داخل خانه باغ رفته اما مدتی بعد به دلیل خونریزی و عوارض ناشی از اصابت گلوله جان خود را از دست داده است.
پلیس «جوجه تیغی» را به دام انداخت
سجادپور – دزد سابقه دار معروف به «جوجه تیغی» این بار سوار بر موتورسیکلت سرقتی دستگیر و تحویل مراجع قضایی شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این دزد حرفه ای که چندین بار توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده است، این بار هنگامی به دام افتاد که ماموران کلانتری شفای مشهد به پرسه زنی های جوان موتورسواری در خیابان حجت مشکوک شدند و او را زیر نظر گرفتند. افسران گشت انتظامی که با دستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)در حال اجرای طرح ارتقای امنیت محله محور بودند، با تیز هوشی دریافتند که بخشی از شماره های پلاک موتورسیکلت دچار رنگ پریدگی است. به همین خاطر آن ها به طور نامحسوس به موتورسوار جوان نزدیک شدند که وی در یک لحظه متوجه نیروهای انتظامی شد و قصد فرارداشت که با چند فن دفاع شخصی زمین گیر شد.دربازرسی از وی مقادیری مواد مخدر از نوع«گل»به همراه تعداد زیادی ابزار و آچار و کلیدهای گوناگون کشف و مشخص شد که موتورسوار مذکور همان متهم سابقه دار معروف به «جوجه تیغی»است که چندین سابقه کیفری دارد. با انتقال این مرد 45ساله به کلانتری، بازجویی های تخصصی از وی در دایره تجسس ادامه یافت. بررسی های بیشتر بیانگر آن بود که موتورسیکلت یاد شده چندروز قبل از داخل منزلی در بولوار دانشجو سرقت شده است.همزمان با شناسایی مال باخته،متهم به سرقت مدعی شد:موتورسیکلت را ازدوستم به امانت گرفتم که برای مصرف مواد مخدر به منزلم آمده بود! ولی ماموران با جست وجو های زیاد هم نتوانستند مشخصات و منزل فرد مورد ادعای متهم را پیدا کنند. تحقیقات بیشتر درباره جرایم احتمالی دیگر وی در حالی ادامه دارد که متهم به خاطر مدل موهایش به «جوجه تیغی»شهرت دارد.
ماجرای ازدواج با یک دزد!
دیگر تحمل این زندگی نکبت بار را ندارم و می خواهم از شوهرم طلاق بگیرم. درطول 15سال زندگی مشترک، هیچ گاه معنی تفریح و عشق و محبت را نفهمیدم چرا که آن روز وقتی متوجه شدم که با یک دزد حرفه ای ازدواج کرده ام انگار ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن 35 ساله در حالی که دادخواست طلاق را روی میز کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد می گذاشت،تقویم زندگی اش را به 16 سال قبل ورق زد و با چشمانی پر از اشک ندامت گفت: 19 سال بیشتر نداشتم که روزی هنگام بازگشت از دانشگاه نگاهم به تیپ و قیافه مردانه«فرید»خیره ماند. خانواده او در همسایگی ما زندگی می کردند و با آن که چند برادر دیگر داشت ولی من در همان نگاه اول به او دل باختم چرا که «فرید» جوانی خوش تیپ و شیک پوش بود و من می توانستم نزد دوستان و اطرافیانم فخر فروشی کنم و با غروری آکنده از عشق چهره زیبای او را به رخ دیگران بکشم.
آن روزها خودم نیز در رشته پرستاری تحصیل می کردم و از این که داخل بیمارستان با پوشش سفید قدم می زدم، خیلی احساس لذت می کردم. انگار خودم را مانند پزشکی متبحر و دانشمند می دیدم که باید بیمارانم را معاینه کنم. خلاصه با همین نگاه خیابانی رابطه عاطفی من و فرید آغاز شد و من به طور پنهانی با او ارتباط داشتم اما طولی نکشید که خانواده ام متوجه ماجرا شدند و پدرم با کلماتی بغض آلود مرا نصیحت کرد که این عشق های خیابانی فرجامی جز بدبختی و ندامت ندارد! پدرم با چهره ای شکسته و غمگین همه حرف های دلسوزانه اش را گفت ولی تاکید کرد که «می دانم در این سن وسال هیجانی، توجهی به این جملات گوهربار و دلسوزانه نمی کنی چرا که نام عشق را بر این رفتارهای هوس آلود گذاشته ای و مخالفت های من نیز تاثیری در تصمیم نابخردانه تو نخواهد داشت!»
پدرم درست می گفت، من چنان شیفته تیپ و قیافه زیبای «فرید» بودم که به چیزی جز رسیدن به او نمی اندیشیدم. بالاخره در میان همه مخالفت ها و نصیحت ها،یک سال بعد پای سفره عقد نشستم و درحالی با «فرید» ازدواج کردم که هیچ شناختی از وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده او نداشتم. درهمان ماه اول دوران نامزدی بود که فهمیدم همه برادران «فرید» بیکار هستند و هرکدام از آن ها با مالخری و سرقت روزگار می گذرانند و رفتارهای عجیب و غریب دارند. خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم و این موضوع را از خانواده ام نیز پنهان کردم چرا که می دانستم مورد سرزنش قرار می گیرم. آرام آرام به حرف های پدرم می اندیشیدم ولی امیدوار بودم که «فرید» سرکار برود و مسیر خلافکاری را طی نکند. با وجود این یک شب که از مهمانی بازمی گشتیم ناگهان کنار بولوار الهیه پدال ترمز را فشرد و از من خواست پشت فرمان پراید بنشینم. او در تاریکی شب به سراغ خودرویی رفت که در حاشیه خیابان پارک بود. در یک چشم بر هم زدن شیشه خودرو را شکست و لوازم داخل داشبورد را به همراه ضبط وپخش آن ربود و سراسیمه و هراسان فریاد زد: «حرکت کن!» من که حیرت زده به او می نگریستم از ترس این که کسی ما را ببیند با سرعت از آن جا دور شدم. وقتی به خانه رسیدیم دعوای سختی بین ما شروع شد و من برای اولین بار زیر مشت و لگدهای همسرم قرارگرفتم. بعد از این ماجرا بود که فهمیدم «فرید»به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد. حالا دیگر معنی حرف های گوهربار پدرم را می فهمیدم ولی کاری از دستم برنمی آمد.بارها تلاش کردم تا او را از این منجلاب وحشتناک نجات دهم اما بی فایده بود. اکنون 15سال از ماجرای اولین سرقت می گذرد و من هیچ گاه طعم عشق ومحبت را نچشیدم حتی نتوانستم یک بار به همراه او به مسافرت بروم چرا که «فرید» به خاطر اعتیادش نمی توانست از شهر دور شود. در این سال ها من دربیمارستان استخدام شدم و همه مخارج زندگی را تامین می کردم ولی دیگر نمی توانم به این زندگی سرد و بی روح ادامه بدهم. به همین دلیل به کلانتری آمدم تا از او طلاق بگیرم اما ای کاش ...
بنابرگزارش اختصاصی روزنامه خراسان، باتوجه به اهمیت این ماجرا، بررسی های کارشناسی و اقدامات قانونی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت مشهد)دراین باره آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی