66 ماه زندان به خاطر یک دختر!

سید خلیل سجادپور- سرکرده یک باند گوشی قاپی که با تلاش نیروهای کلانتری شفای مشهد دستگیر شده است، در حالی به 12 فقره گوشی قاپی با یکی از همدستانش اعتراف کرد که مدعی است5 سال و نیم از عمرش را به خاطر دعوا برسر یک دختر در زندان گذراند و سپس هدف گلوله قرارگرفت.
این سارق جوان که هم اکنون با دستور ویژه قاضی پرونده و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار افسران دایره تجسس کلانتری شفا قرار دارد، پس از آن که زوایایی از ماجرای تبهکاری هایش را در حضور سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) فاش کرد با بیان این که اکنون از رفتارهای خشن و جرایم هولناک خود پشیمان است در گفت وگویی یک ساعته به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان نیز پاسخ داد و از تبهکاری های گذشته خود ابراز ندامت کرد.
چندسال داری؟ 30 ساله هستم.
مدرسه هم رفته ای؟ بله، تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم.
اهل مشهدی؟ بله! در منطقه خواجه ربیع به دنیا آمدم و در همان جا هم زندگی کردم. اکنون نیز در همان محله دستگیر شدم.
به چه جرمی؟ گوشی قاپی!
تاکنون چند گوشی از مردم سرقت کرده ای؟ حدود12گوشی .
در چه مدت؟ من از حدود 2 ماه قبل گوشی قاپی را شروع کردم.
هرگوشی سرقتی را چند می فروختی؟ همدستم به یک مالخر بین 2 تا 3 میلیون در محدود باغ وحش می فروخت و با هم تقسیم می کردیم.
تا به حال چه مبلغی فقط از گوشی قاپی به جیب زده ای؟حدود20میلیون تومان!
چند خواهر و برادر هستید؟ 5 خواهر و 2 برادر هستیم!
چه شد که ترک تحصیل کردی؟ علاقه ای به درس نداشتم، فقط می خواستم پول به دست بیاورم و مستقل باشم تا هر طوری که دوست دارم پول هایم را خرج کنم!
پدرت چه کاره است؟ کشاورزی می کند.
شما قبل از این که از راه سرقت روزگار بگذرانی چه شغلی داشتی؟صافکار خودرو بودم! یعنی از زمانی که ترک تحصیل کردم به همراه پسر عمه هایم به کارهای فنی روی آوردم. آن ها به دنبال مکانیکی و جلوبندی سازی رفتند و من هم در زمینه صافکاری مهارت پیدا کردم.
مگر پدرت هزینه های شما را نمی داد؟ چرا، اتفاقا پدرم خیلی اصرار داشت که من به تحصیل ادامه بدهم و برای خودم زندگی خوبی درست کنم اما رفیق بازی مرا به روز سیاه نشاند!
چرا همه مجرمان دیگران را مقصر اشتباهات خود می دانند؟ درست است خودم مقصر هستم ولی اگر مسیر زندگی را درست تشخیص می دادم و با کسانی که به من سیگار و قرص تعارف می کردند ارتباط نداشتم. اکنون، دست‌بند جرم بر دستانم نبود. منظورم این است که در انتخاب دوست اشتباه کردم و امیدوارم دیگر این اشتباهات تکرار نشود!
همه مجرمان همین موضوع را می گویند وقتی دستگیر می شوند! تازه به یاد خدا می افتند! نه! من در بازداشتگاه پلیس توبه کردم! نصیحت ها و رفتارهای رئیس کلانتری را دیدم و شنیدم، اکنون خیلی پشیمانم!
شعری که روی ساعد دستت خالکوبی کرده ای را می خوانی؟ دل نشکن تهش خاکه چوب خدا بی صدا خطرناکه!
خودت می دانی قلب چند نفر را هنگام گوشی قاپی شکسته ای و آن ها وحشت‌زده فریاد کشیده اند؟ به همین خاطر پشیمانم! همین که این جا هستم چوب خداست که بی صدا مرا به منطقه ای هدایت کرد که نیروهای کلانتری شفا در کمین من ایستاده بودند.
خدمت سربازی هم رفته‌ای؟ بله! سال89 در شهر خاش استان سیستان و بلوچستان خدمت کردم و در همان جا هم با انواع قرص های اعتیادآور آشنا شدم ولی آن زمان اعتیاد نداشتم و مصرف هم نکردم.
مشروب هم می خوری؟ بله! قبلا مصرف می کردم ولی از 21 سالگی به قرص هایی روی آوردم که برای بیماران اعصاب و روان تجویز می شد!
متاهلی؟ بله!یک فرزند پسر دارم که 2 روز دیگر وارد یک ماهگی تولدش می شود و 2 فرزند دخترو پسرم نیز در دوران جنینی به خاطر بیماری دیابت همسرم سقط شدند!
با همسرت چگونه آشنا شدی؟ او از نزدیکان زن برادرم بود که سال 1400 با هم ازدواج کردیم.
سابقه کیفری هم داری؟ در زمینه سرقت نه! ولی به خاطر نزاع خونین حدود 5 سال و نیم(66ماه)در زندان بودم ولی بعد ماجرایی رخ داد که طرف مقابل مجبور به رضایت شد.
اختلاف شما بر سر چه بود؟ به خاطر یک دختر!
بیشتر توضیح می دهی؟ من به دختری در محله خودمان (خواجه ربیع) دل باختم و قصد ازدواج با او را داشتم و نمی خواستم هیچ کس از این ماجرا خبر داشته باشد چون ارتباط ما با یکدیگر پنهانی بود، ولی یکی از هم محله ای هایم ما را با هم دیده بود و یک شب حرف نامربوطی درباره آن دختر زد! من هم که خیلی به غیرتم برخورده بود ناگهان چاقو کشیدم چراکه دوست نداشتم کسی نام دوست دختر مرا بر زبان براند!
با همان دختر ازدواج کردی؟ نه! وقتی من برای چاقو کشی و نزاع محکوم به زندان و پرداخت دیه شدم، آن دختر هم ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت.
دیه را هم پرداخت کردی؟ نه! مدتی با سپردن وثیقه به دادگاه، از زندان آزاد شدم ولی در همین مدت، شاکی پرونده با اسلحه به سراغم آمد و به سوی من شلیک کرد! من هم که به شدت زخمی شده بودم مدتی را در بیمارستان بستری بودم تا این که بعد دیه ها را تهاتر کردیم و آزاد شدم.
از چه زمانی معتاد شدی؟ وقتی به خاطر نزاع در بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد مشهد بستری بودم دوستانم قرص هایی هنگام عیادت برایم می آوردند که به قول خودشان کمتر درد بکشم! و این گونه مرا آلوده کردند.
اگر فرزندت بزرگ شود و در مدرسه به او بگویند پدرت یک دزد بود، چه احساسی خواهی داشت؟ به همین دلیل است که توبه کردم و دیگر به دنبال سرقت نمی روم! از یک ماه قبل هم که گوشی قاپی می کردم به این خاطر بود که از عهده مخارج زندگی و هزینه های درمانی همسرم بر نمی آمدم!
فکر نمی کنی همه این ها بهانه است؟ البته اگر همان صافکاری را ادامه می دادم شاید بهتر بود!
آثارخودزنی روی دستانت برای چیست؟ این ها را با تیغ زدم! حدود 3 بار خود زنی کردم .
خالکوبی های دیگری هم داری؟ بله! تصویر یک گرگ بزرگ را روی شانه هایم خالکوبی کرده ام.
چرا گرگ؟ همین طوری از تصویر گرگ خوشم آمد.
سیگار هم می کشی؟ اولین بار سیگار را در زمانی که سرباز بودم لای انگشتانم گذاشتم آن هم با ترغیب و پیشنهاد یک دوست! دوستان نابابی که می گویم همین‌ها هستند! آن زمان که چنین پیشنهادهایی می دهند، آن را دوست داری اما نمی دانی که روزی به نابودی کشیده می شوی!
اگر زمان به گذشته برگردد،کدام اشتباه را تکرار نمی‌کنی؟ فقط گوشی قاپی نمی‌کنم! چون می دانم عاقبتی جز زندان ندارد و سودش را مالخران می برند!
برای کسانی که سرگذشت تو را می خوانند چه توصیه‌ای داری؟ از همه این افراد عاجزانه و ملتمسانه می خواهم خواهش کنم جرم و به‌ویژه سرقت عاقبتی ندارد و آن قدر آه و ناله دیگران را می شنوی که آخر خودت را پشت میله های زندان می‌بینی! مطمئن باشید دیر یا زود حتی اگر 500بار هم سرقت کنید بالاخره به چنگ پلیس می افتید و بدانید این راه بن بست است!
توصیه دیگرم این است که هیچ وقت تصور نکنید شما زرنگ‌تر از پلیس هستید طوری مانند من غافلگیر می شوید که حتی در تصورتان نمی گنجد!

توزیع مواد مخدر با خودروی سرقتی !

سجادپور – یک باند حرفه ای و سابقه دار که اعضای آن سوار بر خودروی سرقتی مواد مخدر، توزیع می کردند و در همین حال به خودروهای پارک شده نیز دستبرد می زدند با تلاش نیروهای کلانتری رسالت مشهد متلاشی شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران گشت نامحسوس کلانتری رسالت درحالی به رفتار های سرنشینان یک دستگاه پژو پارس مشکوک شدند که استعلام شماره پلاک آن نشان داد خودروی مذکور سرقتی است؛ بنابراین عوامل انتظامی با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت) وارد عمل شدند تا 3 سرنشین خودرو را دستگیر کنند اما آن ها با مشاهده خودروی گشت پلیس از محل فرار کردند.
در همین حال نیروهای انتظامی یکی ازسرنشینان پژو را در عملیاتی هستند و غافلگیرانه به دام انداختند و به مقر انتظامی انتقال دادند. وی که در دایره تجسس مورد بازجویی های فنی قرار گرفته بود به افسر پرونده گفت: من با دوستانم که یکی از آن ها فروشنده مواد مخدر است به فضاهای سبز اطراف بزرگراه آمدیم تا او مواد بفروشد ولی من فقط معتادان را به دوستم معرفی می‌کردم و برایش مشتری می بردم در عین حال خودروی پژو را نیز از خیابان فتاح در بولوار طبرسی جنوبی سرقت کردیم که علاوه بر فروش مواد مخدر گاهی با آن به خیابان‌های اطراف می رفتیم و به خودروهای پارک شده هم دستبرد می زدیم!گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: تلاش نیروهای انتظامی با اعترافات متهم برای دستگیری دو جوان فراری در حالی ادامه یافت که بررسی ها نشان داد متهم دستگیر شده خود از عاملان اصلی فروش مواد مخدر است.

فرار همسر مرد قمارباز !

خیلی نگران به نظر می رسید. با اضطراب و وحشت اطراف خود را می پایید و از این می ترسید که فردی او را تعقیب کرده باشد اما وقتی وارد کلانتری شد،کمی آرام گرفت. احساس می‌کرد پناهگاه مهمی یافته است. زن18ساله لحظاتی بعد مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد نشست و با بغض عجیبی که در گلویش ترکید، قصه تلخ زندگی اش را این گونه بازگو کرد. من اعتیاد پدرم را عامل بدبختی هایم می دانم اما نمی توانم او را دوست نداشته باشم! پدرم نه تنها مرد معتادی بود و من و 4 خواهر دیگرم را مدام کتک می زد بلکه نسبت به اعضای خانواده اش نیز بی تفاوت بود و ما به سختی روزگار می گذراندیم تا جایی که مادرم به خاطر رفتارهای نابخردانه پدرم سکته کرد و از دنیا رفت. آن رمان من 5سال بیشتر نداشتم و از همان دوران کودکی مجبور شدم از خواهران کوچک‌ترم مراقبت کنم و مخارج آن ها را به عهده بگیرم! هنوز دختری نوجوان بودم و باید عروسک بازی می کردم که ناگهان پدرم از من خواست بایکی از دوستان هم بساطی اش ازدواج کنم! آن زمان اگر چه خیلی معنای زندگی مشترک را نمی فهمیدم اما نمی‌توانستم با مردی 56ساله ازدواج کنم! به همین خاطر مخالفت خود را ابراز کردم اما پدرم با تهدید و اجبار بالاخره مرا پای سفره عقد نشاند و با «اسحاق» ازدواج کردم. با آن که زندگی مشترکمان آغاز شده بود و من هم در 18سالگی قرار داشتم خیلی سعی کردم تا به صورت توافقی از «اسحاق» طلاق بگیرم ولی همه تلاش هایم بیهوده بود و «اسحاق» قصد نداشت از من جدا شود. در همین حال او شب ها بساط قماربازی راه می انداخت و بسیاری از دوستانش تا پاسی از شب به خانه ما می آمدند و به نوبت با یکدیگر سرط بندی می کردند. هر کسی بازی قمار را می‌باخت باید هزینه های مصرف مواد مخدر دیگر هم بساطی ها را می پرداخت. این شیوه گذران روزگار من در خانه «اسحاق» بود ولی هیچ کاری نمی توانستم برای رهایی از این وضعیت انجام بدهم. به جای آن که خانه یابد مأمنی برای آرامش و آسایش باشد حالا به سوهان روحم تبدیل شده بود و بسیار از این شرایط زجر می کشیدم. در یکی از همین شب ها شوهرم همه داریی هایش را پای قمار باخت و مجبور شد تمام پس اندازهایش را به طلبکاران بدهد. من هم که دیگر تحمل این اوضاع وحشتناک را نداشتم به ناچار همه لوازم شخصی‌ام را درون کوله پشتی ریختم و شب هنگام به آرامی از خانه فرارکردم ولی جایی برای رفتن نداشتم و از سوی دیگر هم می ترسیدم در دام خلافکاران گرفتار شوم، این بود که تا صبح صبر کردم و در خیابان‌ها و پارک ها راه رفتم تا این که هوا روشن شد. با نگرانی و وحشت، خودم را به مرکز انتظامی رساندم چون می دانستم در کلانتری ها مراکز مشاوره وجود دارد و می توانم به آن ها اعتماد کنم. اکنون نیز از شما می خواهم مرا یاری کنید تا تصمیم درستی برای آینده بگیرم ولی ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در پی اظهارات این زن جوان و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ جعفر خانی(رئیس کلانتری پنجتن مشهد) بررسی های کارشناسی و اقدامات روان‌شناختی این ماجرا در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

قصاص برای نوه ، 10 سال زندان برای پدر بزرگ !

سید خلیل سجادپور- جوان 18 ساله ای که مادرش را در گرداب نگاه طعنه آمیز به قتل رسانده بود، در حالی با رای قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به قصاص نفس محکوم شد که پدر بزرگ وی نیز به اتهام معاونت در ارتکاب جرم از طریق رفتار و گفتار تحریک آمیز 10 سال حکم زندان گرفت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،ماجرای این پرونده جنایی از اواخر سال 1401 در یکی از روستاهای شهرستان خلیل آباد از توابع استان خراسان رضوی هنگامی آغاز شد که امدادگران اورژانس آژیر کشان وارد خانه روستایی شدند و پیکر خون آلود زنی را دیدند که طنابی به دور گردن وی بسته شده و همان رشته طناب از پشت سر بر دستان وی نیز گره خورده بود.
دقایقی بعد با اعلام مرگ این زن جوان که «فاطمه-الف» نام داشت پرونده ای جنایی روی میز بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب قرارگرفت و با دستور مقام قضایی تحقیقات گسترده پلیس برای ریشه یابی این ماجرای وحشتناک ادامه یافت. بررسی های مقدماتی دامنه تحقیقات را به سوی پسر جوان مقتول سوق داد که از محل فرارکرده بود. طولی نکشید که «علی-ی» در مسیر فرار به یکی از استان های شرقی کشور دستگیر و به خلیل آباد منتقل شد.
وی در همان بازجویی های اولیه به صراحت قتل مادرش را با انگیزه سرزنش ها و نگاه های طعنه آمیز پذیرفت و گفت: برخی از افراد و آشنایانم حرف هایی پشت سر مادرم می زدند که تحمل این حرف ها و نیش و کنایه ها برایم خیلی سخت بود. به همین خاطر هم در یک تصمیم ناشی از خشم وعصبانیت، مادرم را با یک رشته طناب خفه کردم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است پس از تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جرم،کیفرخواست این پرونده جنایی در دادسرای عمومی وانقلاب صادر شد و با توجه به اهمیت و حساسیت این جنایت تکان دهنده، رسیدگی به آن توسط قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ادامه یافت. مدتی بعد جلسات محاکمه متهم این پرونده جنایی به ریاست قاضی هادی دنیادیده و مستشاری قاضی علی اکبریان در حالی آغاز شد که 2 تن از عموها و پدر بزرگ وی نیز بازداشت و با اتهام معاونت در ارتکاب جرم روبه رو شدند. در آخرین جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی هنگامی که متهم 18 ساله مقابل میز عدالت قرارگرفت، به قضات دادگاه گفت: پدر بزرگم همواره تاکید می کرد که باید پدر و مادرم از یکدیگر طلاق بگیرند اما آن ها باهم آشتی کردند که این موضوع موجب قهر و ناراحتی خانواده پدرم شد ولی من هم که از حرف های دیگران زجر می کشیدم فقط با عموها وپدر بزرگم ارتباط داشتم. یک شب قبل از آن که این حادثه رخ دهد به یک مجلس عروسی در روستا رفتم اما زمانی که قدم در جمع مهمانان جشن گذاشتم گویی همه احساس غرورم لگد مال شد چرا که از نگاه های طعنه آمیز دیگران احساس سر خوردگی می کردم به طوری که انگار همه مهمانان با نگاهشان مرا سرزنش می کنند! افکارم به هم ریخته بود که ناگهان به یاد حرف های تحریک آمیز پدر بزرگم افتادم که درباره مادرم بر زبان جاری می کرد. دیگر تحمل رفتارها و گفتارهای دیگران را نداشتم خشمی عجیب سراسر وجودم را فرا گرفته بود گویی طومار این زندگی به هم نمی پیچید. گفته های پدر بزرگم مقابل دیدگانم قرارمی گرفت که در این شرایط از جشن عروسی خارج شدم و به خانه بازگشتم. تا صبح خوابم نبرد و در افکار خودم با وسوسه های شیطانی دست و پنجه نرم می کردم تا این که صبح روز بعد برای دقایقی از خانه بیرون رفتم و دوباره به خانه برگشتم و با طنابی که داخل اتاقم گذاشته بودم سراغ مادرم رفتم و از پشت سر طناب را دور گردنش انداختم. او را کشان کشان به طبقه بالا بردم و با دو سر همان طناب دستانش را هم از پشت بستم. سپس با امید حمایت خانواده پدری ام از آن جا فرارکردم ولی وقتی ماجرای قتل مادرم را برای مادر بزرگم بازگو کردم او مرا از خانه بیرون کرد و بعد هم در حال فرار به سیستان و بلوچستان دستگیر شدم.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، دراین جلسه محاکمه قاضی هادی دنیا دیده با سوالات تخصصی قضایی به واکاوی این جنایت تکان دهنده پرداخت و اتهام معاونت در قتل عمد را نیز به پدربزرگ«علی-ی» تفهیم کرد. در همین حال پیر مرد در دفاع از خودش گفت:من از حدود 2 ماه قبل ازاین جنایت،پسرم را عاق کردم چرا که او به حرف های من گوش نداد و با همسرش آشتی کرد چون من اصرار به طلاق داشتم و زمانی که این موضوع را فهمیدم دیگر اجازه ندادم که کسی از اعضای خانواده ام با آن ها در ارتباط باشند. تا الان هم عروس وپسرم را ندیده ام وبا آن ها هم کلام نیز نشده ام.
به گزارش روزنامه خراسان،پس از آن که جلسه محاکمه تا بعد از ظهر به طول انجامید و همه متهمان این پرونده جنایی به سوالات فنی و تخصصی قضات با تجربه دادگاه پاسخ دادند، قاضی هادی دنیادیده پایان جلسه رسیدگی را اعلام کرد و بدین ترتیب در مهلت قانونی، رای قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی در این باره صادر شد. بنابر رای صادرشده از سوی دادگاه،«علی-ی» (متهم18 ساله) با توجه به اقاریر صریح، محتویات پرونده و گزارش پزشکی قانونی به قصاص نفس محکوم شد و پدر بزرگ او نیز به اتهام معاونت در قتل عمد از طریق رفتار و گفتار تحریک آمیز و دیگر مستندات قانونی حکم 10 سال زندان گرفت اما 2 متهم دیگر (عموها) از اتهامات وارده تبرئه شدند.
بر اساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، رای صادرشده از سوی شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی قابل فرجام خواهی در محاکم دیوان عالی کشور است و با اعتراض متهمان و وکلای آنان توسط قضات سپید موی دیوان عالی مورد رسیدگی قرار می گیرد.

اجاره به شرط سرقت!

سجادپور – اعضای یک باند سرقت که با به همراه داشتن کالسکه نوزاد و به بهانه بازدید از منازل برای اجاره،اموال مردم را می ربودند، در حالی با تلاش نیروهای انتظامی دستگیر و روانه زندان شدند که تعداد زیادی گوشی تلفن همراه نیز از آنان کشف شده است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ظهر اول مرداد، زنی سراسیمه و هراسان با پلیس تماس گرفت و از دستبرد دزدان کالسکه ای به منزلش خبر داد. او به افسر دایره تجسس کلانتری شهید نواب صفوی گفت:من بیرون از منزل به سر می بردم و پسر نوجوانم نیز در خانه خواب بود که 2 مرد جوان و یک زن در حالی که کالسکه نوزادی را در دست داشتند وارد منزلم شدند و پس از سرقت گوشی تلفن همراه،همه جهیزیه دخترم و لوازم خانه را به گوشه حیاط انتقال داده اند تا یک جا همه اموالم را سرقت کنند اما در همین هنگام و با سرو صدایی که ایجاد شده، پسرم از خواب پریده و با مشاهده سارقان، وحشت زده جیغ کشیده است! با فریاد های پسرم همسایگان متوجه ماجرا شده اند و سارقان نیز از محل فرارکرده اند.
بنابرگزارش روزنامه خراسان، درپی دریافت این گزارش، بلافاصله گروهی از افسران زبده دایره تجسس با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی) عازم خیابان طبرسی شدند و به تحقیق دراین باره پرداختند. آنان در اولین مرحله از اقدامات پلیسی،دوربین های مداربسته را بازدید کردند و تصاویری از دزدان کالسکه ای را به دست آوردند. با همین سرنخ مهم، بی درنگ عملیات شناسایی و ردزنی سارقان در دستور کار پلیس قرارگرفت و گشت زنی های هدفمند در راستای اجرای طرح ارتقای امنیت محله، ادامه یافت تا این که عصر روز ششم مرداد،یکی از نیروهای گشت نامحسوس به 2 جوان کالسکه به دست مشکوک شدند که تصاویر آن ها با چهره زنی دزدان کالسکه ای از دوربین های مداربسته مطابقت داشت. به همین دلیل رمزهای پلیسی در بیسیم ها پیچید و ماموران انتظامی با دستور رئیس کلانتری، زن و مرد 22 و 34 ساله را دستگیر کردند و به مرکز انتظامی انتقال دادند. بررسی سوابق آنان نشان داد که هردو متهم سابقه دار هستند و به منزل ویلایی خیابان طبرسی جنوبی نیز دستبرد زده اند.
این گونه بود که تحقیقات تخصصی از آنان زیر نظر سرهنگ سروری(رئیس دایره تجسس)آغاز و مشخص شد که اعضای این باند با استفاده از یک کالسکه نوزاد، اعتماد مردم را برای بازدید از منازل اجاره ای جلب می کنند و هنگام بازدیدهای حیله گرانه از خانه های مردم گوشی های تلفن را با شگردی خاص سرقت می کنند و پس از شناسایی محل های نفوذ به منازل در فرصتی مناسب نیز به لوازم خانگی دستبرد می زنند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که با اعترافات 2 متهم، دامنه عملیات برای دستگیری همسرزن 22 ساله به خیابان طبرسی 29 کشید و متهم 39 ساله دیگر نیز به دام افتاد. در بازرسی از محل اختفای متهمان،تاکنون تعدادی گوشی تلفن سرقتی،مقادیر زیادی قطعات خودرو و ابزار آلات کشف شده است.
در ادامه رسیدگی به سرقت های احتمالی دیگر اعضای باند دزدان کالسکه ای، هر 3 نفر با دستور قضایی روانه زندان شدند و تحقیقات پلیس با تاکید سرتیپ دوم احمد نگهبان (جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)برای ریشه یابی پرونده و شناسایی مال باختگان احتمالی دیگر ادامه یافت.

حریف طلبی دختر پارک نشین !

روی نیمکت پارک نشسته بودم که ناگهان دختری با کف دست به سرم کوبید و گفت:«سی تی چاقه»که می گن تویی؟ با این جمله کنترلم را از دست دادم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،دختر 15 ساله که به همراه چند دختر دیگر بعد از یک درگیری وحشتناک در پارک،به مرکز انتظامی هدایت شده بود وقتی چهره نگران و اشک آلود پدرش را دید، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: نام من ستاره است اما دوستانم مرا«سی تی» صدا می زنند! چرا که چندماه قبل وقتی تنهایی به یکی از پارک های مشهد رفتم با چند دختر جوان آشنا شدم که پوشش و آرایش مناسبی نداشتند. من هم به خاطر کنجکاوی با آن ها رابطه برقرارکردم و به قول معروف وارد گروه آن ها شدم. خیلی زود نوع پوشش و رفتارهایم تغییر کرد و تحت تاثیر حرف های «سحر» قرارگرفتم. او سرکرده این گروه بود و مدام در فضاهای مجازی، گروه و کانال راه اندازی می کرد و ما هم عضو می شدیم. او دختر طلاق بود و هر کاری که دلش می خواست به راحتی انجام می داد. او می گفت:شما لایق بهترین ها هستید و باید برای خودتان زندگی کنید! چرا باید دیگران برای شما تصمیم بگیرند،باید آزاد باشیم و با سلیقه خودمان رفتار کنیم و ... من هم که تحت تاثیر قرارگرفته بودم، با سرزنش های «سحر» چادر را ازسرم برداشتم چرا که او مرا دختری ترسو و عقب مانده می خواند! از سوی دیگر حرف های «سحر»باعث شد تا با جسارت مقابل پدر ومادرم قراربگیرم به گونه ای که ترک تحصیل کردم و اوقاتم را با پرسه زنی در فضای مجازی و معاشرت با این گروه دوستانم سپری می کردم. دیگر به نصیحت ها و دلسوزی های پدر و مادرم نیز اهمیتی نمی دادم و با آرایش های غلیظ در کوچه و خیابان و پارک ها ظاهر می شدم. امروز هم با گروه سحر در پارک قرار گذاشته بودیم و از هر دری سخن می گفتیم تا این که گروه دیگری از دختران پارک نشین به طرف ما آمدند. یکی از آن ها با کف دست به سرم کوبید و فریاد زد: «سی تی چاقه که می گن تویی؟» با این جمله خیلی عصبانی شدم و در حالی که موهایش را می کشیدم از روی نیمکت پایین آمدم و فریاد زدم چاق خودتی ،عوضی! و این گونه باهم درگیر شدیم. صدای جیغ و درگیری های ما موجب شد تا دیگران با پلیس110 تماس بگیرند. حالا هم پدرم با اشک هایش قصد دارد مرا از دوستانم جدا کند در حالی که من به آن ها علاقه مند شده ام و نمی توانم آن ها را فراموش کنم!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است وقتی صحبت های دختر نوجوان به این جا رسید،کارشناس مشاور دایره مددکاری اجتماعی با راهنمایی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)تعدادی از پرونده ها و تصاویر دخترانی را که در پارک ها اغفال شده وبه دام باند های تبهکاری افتاده اند، روی میز و مقابل دیدگان «ستاره»گشود و از او خواست سرگذشت وحشتناک و تلخ چند تن از این دختران را بخواند که روزی تحت تاثیر دوستان ناباب قرارگرفتند و با آغاز همین بی بند و باری های ساده زندگی وآینده خود را تباه کردند! دقایقی بعد «ستاره»اشک ریزان پدرش را به آغوش کشید و فریاد زد: مرا ببخش! در مسیر تباهی بودم و خودم نمی فهمیدم ...
بنابرگزارش روزنامه خراسان، «ستاره»در حالی که زبان به تقدیر از رئیس کلانتری و مشاور گشوده بود، به همراه پدرش از کلانتری خارج شد و از این که گرگ هایی در لباس میش را شناخته بود، در پوست خود نمی گنجید.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ | 11:24 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |