بلیت بازگشت سارقان مسلح باطل شد
سیدخلیل سجادپور- 10 عضو یک باند بزرگ مسلح زورگیری و کیف قاپی که با هواپیما وارد مشهد میشدند و در هسته مرکزی شهر سرقت میکردند، در حالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی به دام افتادند که با اجاره ویلاهای شیک مدتی را به خوشگذرانی میپرداختند.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته پس از پایان عملیات ضربتی در یکی از ویلاهای اطراف مشهد و دستگیری مالخران این باند مخوف به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: با افزایش پروندههای کیف قاپی و زورگیری در روزهای خاص تقویمی که مسافران زیادی وارد مشهد میشدند، رسیدگی به پروندههای مذکور با دستور ویژه سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی(سکاندار امنیت سرزمین خورشید) به افسران کارآزموده دایره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی مشهد سپرده شد.
سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود: با توجه به اهمیت این جرایم، تجزیه وتحلیلهای کارشناسی جرم زیر نظر مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان(جانشین پلیس آگاهی خراسان رضوی) آغاز و مشخص شد که گوشی قاپی،کیف قاپی و زورگیریها بیشتر در هسته مرکزی شهر صورت گرفته و سرقتها از زمستان سال گذشته و به ویژه در روزهای تعطیلات نوروزی روند صعودی داشته است.
بنابراین فرضیه دزدان پروازی در همان بررسیهای اولیه در دستور کار نیروهای انتظامی قرارگرفت چراکه تجربههای کارآگاهان نشان میداد سرقتهایی که در روزهای خاصی از تقویم سال صورت میگیرد، توسط باندهای سابقه دار و حرفهای خارج از استان هدایت میشوند. به همین دلیل بانکهای اطلاعاتی مجرمان نیز با دقت بررسی شد و نتایجی به دست آمد که سرنخ اصلی این ماجرای پیچیده بود.
فرمانده حافظان امنیت با تاکید بر چندین ماه فعالیتهای شبانه روزی و نامحسوس کارآگاهان برای شناسایی اعضای این باند مخوف، اضافه کرد: بررسی پروندههای سرقت در هسته مرکزی شهر، در حالی با دشواری و پیچیدگیهای خاصی همراه بود که برخی از مالباختگان از شهروندان یا مسافران عرب زبان بودند و به دلیل اقامت کوتاه در مشهد، زمان کافی برای حضور در پلیس آگاهی یا شناسایی تصاویر مجرمان حرفهای و سابقه دار نداشتند. به همین خاطر کارآگاهان روند تحقیقات را تغییر دادند و با بهره گیری از فناوریها و تجربیات پلیسی متوجه شدند که یکی از دزدان حرفهای به نام سعید-غ که اهل آبادان بود با همین شگرد در مشهد سرقت میکرد و از آبان سال گذشته از زندان آزاد شده است.
سردار نگهبان تصویح کرد: این گونه بود که کارآگاهان دوباره پرونده سوابق این زورگیر خشن را باز کردند و به ماجراهای تکان دهندهای رسیدند که نشان میداد او بازهم به جرایم خود در مشهد ادامه میدهد. از سوی دیگر تحقیقات ویژه کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم خشن بیانگر آن بود که وی به همراه دو تن دیگر چندین بار با هواپیما به مشهد آمده اند و احتمالا باند جدیدی برای سرقت تشکیل داده اند. وی گفت: طولی نکشید که گروهی از افسران عملیاتی وارد عمل شدند و به کنکاشهای تخصصی در این باره پرداختند تا جایی که دامنه این واکاویها به یک باغ ویلای شیک در منطقه چهارفصل مشهد رسید و مشخص شد که دزدان پروازی، باغ ویلای گرانقیمتی را اجاره کرده اند و با پولهای حاصل از فروش گوشیهای سرقتی به خوشگذرانی میپردازند و بعد از چند روز سرقتهای پی در پی دوباره به آبادان باز میگردند.
این مقام ارشد انتظامی خاطرنشان کرد: با توجه به حساسیت موضوع و مسلح بودن تبهکاران خطرناک، شیوه عملیات در اتاق فرماندهی پلیس آگاهی و با دقت خاصی طرح ریزی شد و شاخهای از نیروهای عملیاتی به سرپرستی سرهنگ مصطفی تاجبخش بررسیهای پوششی و نامحسوس را در اطراف باغ ویلای مذکور ادامه دادند. کارآگاهان برای چند روز ویلایی را درکنار ویلای مذکور اجاره کردند و همه رفت وآمدها و محلهای احتمالی فرار اعضای این باند را زیرذره بین بردند چراکه احتمال درگیری مسلحانه با اعضای باند وجود داشت و باید همه نکات و موارد امنیتی رعایت میشد.
سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود: پس از جمع آوری مستندات کامل و با هماهنگی قضایی، روز پنج شنبه گذشته عملیات دستگیری اعضای باند آغاز و مشخص شد که آنها زنی تبعه خارجی را نیز وارد باغ کرده اند و قبل از آن که خوشگذرانیهای خود را ادامه دهند، ابتدا به سراغ جوجه کبابهایی رفتند که برای ناهار ظهر آماده کرده بودند اما در همین هنگام عملیات پلیس در چند شاخه ضربتی و اطلاعاتی آغاز شد و ویلای مذکور به محاصره کارآگاهان درآمد.
سارقان مسلح که متوجه ورود پلیس به ویلا شدند هرکدام به سویی گریختند و برخی از آنان نیز با پلیس درگیر شدند اما کارآگاهان ورزیده عملیاتی، فرصت استفاده از سلاح را از آنان گرفتند و با بهره گیری از فنون دفاع شخصی،4 عضو اصلی باند دزدان پروازی را زمین گیر کردند ولی دیگر فرصتی برای انتقال متهمان به مقر انتظامی وجود نداشت چراکه در صورت اطلاع همدستانشان از دستگیری اعضای باند، آنان به خارج از استان میگریختند. این بود که دزدان مسلح با رعایت موارد امنیتی در همان باغ ویلا مورد بازجویی قرار گرفتند و 5 عضو دیگر باند را لو دادند که 2 تن از آنان مالخران حرفهای بودند.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی ادامه داد: با اعترافات سرکردگان باند، بلافاصله دامنه عملیات به مناطق خواجه ربیع، رسالت و فردوسی کشید و در حالی تبهکاران دیگر این باند به دام افتادند که تعداد زیادی گوشیهای سرقتی، اسلحه کلت جنگی و مقادیر زیادی مهمات و گلوله جنگی از آنان کشف شد.
سرتیپ دوم نگهبان همچنین با اشاره به شگرد دستگیری مالخران با شیوه قرار صوری افزود: وقتی کارآگاهان با مالخران برای خرید گوشی سرقتی قرار گذاشتند آنها سوار بر خودرو و با میلیونها تومان وجه نقد در سر قرار حاضر شدند این درحالی بود که موتورسیکلتی را نیز در مکان نزدیک قرار مخفی کرده بودند تا در صورت مشاهده پلیس خودرو را رها کنند و با موتورسیکلت از محل بگریزند. این مقام انتظامی در تشریح جزئیات دیگری از این عملیات غافلگیرانه پلیس گفت: با انتقال اعضای این باند به مقر انتظامی، بررسیهای تخصصی آغاز و مشخص شد که اعضای باند با دو خودروی پژو 207 و 405 که در باغ ویلا مخفی کرده بودند تا تعمیرگاه بزرگ موتور سیکلت میرفتند و در آن جا سوار بر موتورسیکلتی میشدند که به بهانه تعمیر در آن مکان نگهداری میکردند. سپس در مدت کوتاهی چندین فقره گوشی قاپی و کیف زنی انجام میدادند که تعدادی از آنها از مسافران و گردشگران خارجی بودند. وی اضافه کرد: مجرمان بلافاصله به تعمیرگاه باز میگشتند و دوباره با بهانههای مانند خرابی ترمز یا نقص دیگر، موتورسیکلت را در تعمیرگاه میگذاشتند و سوار بر خودروها به سراغ مالخر میرفتند و سپس به باغ ویلا باز میگشتند.
سردار نگهبان همچنین به کشف 40 دستگاه گوشی تلفن، مقادیر زیادی وجه نقد، دینار و دلار تصریح کرد: برخی از اعضای این باند در حالی دستگیر شدند که در زمینهای کشاورزی انتهای خواجه ربیع مشغول استعمال گل در کنار جوی آب بودند تا ساعتی بعد برای انجام سرقت به مرکز شهر وارد شوند. جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی در پایان اضافه کرد: تبهکاران این باند مخوف تاکنون به 150 فقره گوشی قاپی اعتراف کرده اند اما بررسیهای مقدماتی پلیس نشان میدهد که جرایم احتمالی آنان بیشتر است؛ بنابراین تحقیقات توسط سرگرد(شیردلی(افسرپرونده) در حالی وارد مرحله جدیدی شده که بلیت برگشت اعضای اصلی باند به آبادان باطل شد و آنان با دستور قضایی روانه زندان شدند.
زندگی بدون عشق !
دختری زیبا و بابایی بودم. با آن که پدرم 6 دختر و پسر دیگر هم داشت اما به من عشق میورزید و من هم که آخرین فرزند خانواده بودم به همه خواستههای پدرم احترام میگذاشتم و هیچ گاه مخالف نظر او سخنی نمیگفتم. اوضاع مالی خوبی داشتیم تا این که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: زن 60 ساله که در تنگنای مشکلات مالی به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود با بیان این که روزگارم را بدون عشق میگذرانم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع)مشهد گفت: تازه وارد سن نوجوانی شده بودم که خواستگارها زنگ منزلمان را به صدا درآوردند اما من فقط منتظر بودم که پدرم در این باره تصمیم بگیرد. اگرچه اختلاف زیادی بر سر ازدواج من بین پدر و مادرم وجود داشت ولی چون دختری بابایی بودم بیشتر به نظر پدرم اهمیت میدادم تا این که در 16 سالگی پدرم به خواستگاری عباد پاسخ مثبت داد و مرا به عقد او درآورد. این درحالی بود که من هیچ علاقه قلبی به عباد نداشتم و تنها به خواست پدرم پای سفره عقد نشستم. به زندگی مشترک با عباد ادامه دادم و در واقع دومین دخترم را فقط برای آن که به این زندگی ادامه بدهم به دنیا آوردم چراکه عباد درگیر روابط ناسالم شده بود و من از این موضوع بسیار رنج میبردم و میدانستم این زندگی فرجامی نخواهد داشت. بالاخره در همین روزها بود که مادرم نیز به دلیل ابتلا به یک بیماری صعب العلاج از دنیا رفت و من در حالی که به شدت دچار ناراحتیهای روحی و روانی بودم، تقاضای طلاق دادم و از عباد جدا شدم. اگرچه بعد از طلاق عباد درخواست بازگشت به زندگی مشترک را مطرح کرد! اما من او را دوست نداشتم و به خاطر خیانت هایش نمیتوانستم با او کنار بیایم. خلاصه در این شرایط به همراه دخترانم به منزل پدرم بازگشتم و با یکدیگر به زندگی ادامه دادیم. پدرم اوضاع مالی خوبی داشت و من و دخترانم را حمایت میکرد ولی تیرهروزیهای من از جایی بیشتر شد که پدرم با زن مطلقهای ازدواج کرد و آرام آرام بین من و پدرم جدایی انداخت تا حدی که بعد از ازدواج دخترانم، دیگر اجازه نداد پدرم مخارج زندگی مرا پرداخت کند. در همین روزها مرا از خانه بیرون کرد و من در حالی تنها شدم که پدرم نیز در برابر خواسته همسرش سکوت کرد و چیزی نگفت. از سوی دیگر من قصد ندارم مشکلاتم را برای دخترانم بازگو کنم چراکه آنها هم درگیر مشکلات زندگی خودشان هستند. اکنون که 60 سال دارم در تنگنای مشکلات مالی گرفتار شده ام و دیگر نمیتوانم زندگی ام را اداره کنم. بارها از زندگی در این شرایط خسته شده ام ولی کاری از دستم ساخته نیست. این بود که به کلانتری آمدم تا شاید راهی برای گریز از این مشکلات پیدا کنم اماای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در پی اظهارات این زن میانسال، بررسیهای کارشناسی و اقدامات قانونی برای معرفی وی به مراکز امدادی با دستور سرهنگ غلامعلی تیموری، رئیس کلانتری امام رضا(ع) مشهد در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
طلاق در گرداب قتل و اسید پاشی !
سیدخلیل سجادپور- تحقیقات قضایی در پرونده جنجالی اسید پاشی نیشابور در حالی به ماجرای تکان دهنده قتل دختر بچه 3ساله در فریدونکنار گره خورد که حکم قاطع قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی زوایای پنهان طلاق در گرداب قتل و اسیدپاشی را افشا کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در آغازین روزهای بهمن سال 99 بود که مرد جوانی مشغول شست و شوی پیکر سوخته دختر بچه 3 ساله ای در آب دریا شد. در حالی که تماس آب شور دریا با زخم های ناشی از سوختگی،جیغ و فریادهای دلخراش دخترک را در پی داشت، یکی از شهروندان با مشاهده این صحنه وحشتناک، بلافاصله ماجرا را به پلیس 110 اطلاع داد و بدین ترتیب پیکر نیمه جان رویا کوچولو به مرکز درمانی انتقال یافت اما دختر خردسال در برابر سوختگی های دردناک طاقت نیاورد و جان خود را از دست داد. طولی نکشید که با دستور دادستان فریدونکنار، پدر و مادر رویا کوچولو بازداشت و برای ادامه تحقیقات قضایی روانه زندان شدند.
مادر این کودک در بازجویی های تخصصی به قاضی پرونده گفت: به خاطر اختلافاتی که با همسر سابقم داشتم در حالی از او طلاق گرفتم که سرپرستی دخترم را نیز پذیرفتم اما حدود 20 روز قبل با مرد جوان دیگری ازدواج کردم و برای گذراندن ماه عسل به فریدونکنار آمدیم چرا که او اهل فریدونکنار بود ولی همسرم دخترم را دوست نداشت و مدام او را آزار می داد. یک روز وقتی از خواب بیدار شدم دخترم را در خانه ندیدم. در همین حال شوهرم مدعی شد که رویا را نزد یکی از دوستانش برده تا با دختران او بازی کند!ولی بعد از 3 روز با حضور ماموران انتظامی در منزلم متوجه شدم دخترم بر اثر سوختگی جان باخته است!
در همین حال ناپدری رویا کوچولو نیز ادعا کرد: دختر خردسال به تنهایی به حمام رفته بود که آب جوش روی او ریخت و پیکرش دچارسوختگی شدید شد. این مرد جوان که به مصرف شیشه نیز اعتیاد داشت در ادامه اعترافاتش گفت:چون می دانستم همسرم مرا مقصر می داند دخترک را خودم به بیمارستان بردم و ازآن جا متواری شدم.
بنابرگزارش روزنامه خراسان،در ادامه روند رسیدگی قضایی به پرونده مرگ مشکوک رویا کوچولو، مرد جوان به اتهام قتل عمدی به قصاص نفس و مادر این کودک نیز به خاطر سهل انگاری در مراقبت از فرزند به تحمل زندان محکوم شدند.
اما حدودیک سال بعد حادثه هولناک دیگری در نیشابور رخ داد که به ماجرای قتل رویا گره خورد.
آن روز تقویم سوم اسفند سال1400 را نشان می داد که همسر سابق ریحانه به کلانتری 11نیشابور رفت و ماجرای دردناک اسید پاشی بر سر و صورت همسر سابقش را برعهده گرفت. محمد-حگفت:به خاطر حادثه ای که برای دخترم ایجاد شده بود حال مناسبی نداشتم و در مغازه خودم مشغول کار بودم که همسر سابقم سوار بر پراید مقابل من حرکات نمایشی انجام می داد و بوق می زد تا مرا تحریک کند. وقتی برای بار چهارم دور زد و روسری را از سرش برداشت من هم سوار بر موتورسیکلت از ابزار فروشی اسید لوله بازکنی خریدم و هنگامی به او رسیدم که شیشه خودرو پایین بود. مادرش که ترسیده بود به درون مغازه فرارکرد و من اسید را روی سر وصورت ریحانه پاشیدم و سپس خودم را به پلیس معرفی کردم.
بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، باتکمیل تحقیقات قضایی، این پرونده حساس با توجه به اهمیت خاص آن که به حوادث وحشتناک دیگری گره خورده بود با دستور مقامات قضایی،به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و بدین ترتیب محاکمه عامل اسید پاشی در حالی به ریاست قاضی هادی دنیا دیده و مستشاری قاضی علی اکبریان در مشهد برگزارشد که بررسی های قضایی نشان داد زن جوان در مرخصی از زندان به سر می برد که در نزدیکی محل کار شوهر سابقش هدف اسید پاشی قرارگرفته و مادرش نیز بر اثر اسید پاشی دچارسوختگیهای هولناکی شده است! با آن که متهم این پرونده سعی داشت با داستان سرایی و بیان ماجراهایی از تحریک و انتقام کور، حقیقت وحشتناک اسید پاشی را به حاشیه بکشاند اما قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری فقط با طرح چندسوال تخصصی و قضایی، او را در تنگناهایی قراردادند که در مخمصه ای خود ساخته گرفتار شد و بالاخره زوایای پنهان این ماجرای جنجالی را برملا کرد و انتقام فرزندش را انگیزه ارتکاب جرم دانست. اما بازهم مدعی شد که مادر زنش احتمالا به خاطر در آغوش گرفتن دخترش دچار سوختگی با اسیدی شده است که روی پیکر ریحانه ریخته بود!
در همین حال قاضی دنیا دیده از وی سوال کرد،اگر این گونه باشد چرا پاهای مادر زن سابقت دچارسوختگی شده است که متهم پاسخی برای این استدلال عقلی نداشت!...
به گزارش روزنامه خراسان، پس از پایان جلسات محاکمه، در نهایت رای دادگاه درباره ماجرای هولناک اسید پاشی صادر شد که در گرداب طلاق و قتل رخ داده بود. بنابر این رای قضایی که به امضای قضات (دنیا دیده و اکبریان)رسیده است،محمد-ح با استناد به مواد قانونی به پرداخت دیه بسیار سنگین که از دیه کامل یک فرد نیز فراتر رفته است و همچنین تحمل 15 سال زندان محکوم شده است. اگر چه رای قاطع مذکور با دلایل و مدارک مستند و انکار ناپذیر صادر شده است اما طبق قانون در مهلت 20 روز بعد از ابلاغ قضایی، قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است که با اعتراض یکی از طرفین،توسط قضات دیوان عالی مورد رسیدگی قرارمی گیرد.
تاوان وحشتناک هوس !
هیچ کس مانند من تاوان وحشتناکی برای هوس های غبارآلود در فضای مجازی نپرداخته است چرا که این حادثه هولناک تا پایان عمر مرا زجرکش خواهدکرد. دختر 15 ساله با بیان این مطلب درباره عاشقی های هوس آلود در فضای مجازی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت:تک دختر خانواده هستم و پدرم تعمیرگاه رایانه داشت. او چنان سرگرم کار می شد تا مشتریانش را راضی نگه دارد که فقط در پایان شب او را برای دقایقی در خانه می دیدم. مادرم نیز مدام در مراسم مذهبی همسایگان شرکت می کرد و من در حالی اوقاتم را به تنهایی سپری می کردم که پدرم همواره تاکید می کرد باید در خانه بمانیم چرا که برخی گرگ ها در جامعه منتظر دختران ناآگاه هستند! خلاصه تا حدود12سالگی با مادرم در مجالس عزاداری یا جشن های مذهبی شرکت می کردم اما بعد از آن خیلی از رفتارهای مادرم خسته شدم چرا که من هم دوست داشتم با دختران هم سن و سال خودم بازی کنم و بالا و پایین بپرم! دراین شرایط بود که دیگر برای رفتن به منزل همسایگان مقاومت می کردم و دوست داشتم در خانه تنها بمانم. با شیوع کرونا اوضاع زندگی ما نیز تغییر کرد، دیگر از دورهم نشینی زنان و مجالس مذهبی و غیرمذهبی آنان خبری نبود و من هم با گوشی تلفنی سرگرم شدم که پدرم برای ادامه تحصیل مجازی برایم خریده بود. خیلی زود با کمک همکلاسی هایم وارد فضای مجازی شدم و از مشاهده دنیای عجیب و غریب و رنگارنگ شبکه های اجتماعی لذت می بردم. حالا دیگر وارد کانال ها و گروه های مختلف می شدم و فیلم ها و تصاویر گوناگونی را به اشتراک می گذاشتم به طوری که ساعت های زیادی را درگیر این فضاهای سیاه و سفید بودم. به سرعت نوع پوشش و گفتار و رفتارم به کلی تغییر کرد و با آرایش های غلیظ دیگر از آن دختر صاف و ساده فاصله گرفتم و ظاهرم را به کلی عوض کردم. مادرم را مجبور می کردم تا لباس های مدروز برایم خریداری کند به گونه ای که خودم را دردنیای دیگری می دیدم. در همین روزها بود که با بهزاددر فضای مجازی آشنا شدم. او تصویر آرایش کرده مرا در پروفایلم دیده بود و به همین دلیل به صفحه شخصی من آمد و این گونه روابط نامتعارف ما آغاز شد. دیگر ساعت ها با او پیامک بازی می کردم و محو چرب زبانی ها و وعده های او برای ازدواج شده بودم. آن قدر غرق در این منجلاب متعفن بودم که گذر زمان را نمی فهمیدم. آرام آرام بهزاد برایم تصاویر و فیلم های مستهجن ارسال می کرد و من هم به دیدن آن ها عادت کردم. برای آن که به راحتی با بهزادتماس بگیرم، هر نقشه ای را برنامه ریزی می کردم تا مادرم از خانه خارج شود و من تنها بمانم! و مدت ها برای این تنهایی لحظه شماری می کردم. او فرزند طلاق بود و کسی برای ارتباط با من مزاحمش نمی شد! من هم که گرگ های فضای مجازی را در لباس میش می دیدم، برای دیدار بهزاد چشم به عقربه های ساعت می دوختم به طوری که هر زمان موقعیتی فراهم می شد بلافاصله با او تماس می گرفتم ولی یک شب زمانی که همه اعضای خانواده ام خواب بودند،بهزاد در نیمه های شب به اتاق من آمد و با یکدیگر مشغول گفت وگو شدیم. در همین حال ناگهان پدرم را در چارچوب در دیدم که به من و بهزاد خیره شده بود و دستانش می لرزید. هنوز حیرت زده به او نگاه می کردم که پدرم دچار حمله قلبی شد و قبل از رسیدن اورژانس از دنیا رفت. بهزاد هم با استفاده از این فرصت از منزل ما فرارکرد و مادرم با دیدن این صحنه وحشتناک بیهوش شد و اکنون در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری است.حالا برادرانم مرا عامل مرگ پدر می دانند و می ترسم مادرم را نیز از دست بدهم! حالا اطرافیانم مرا مایه ننگ و دختری هوسران می دانند اما من تازه به حرف پدرم رسیدم که مواظب گرگ ها باشم! ولی در 15 سالگی به همین راحتی یتیم شدم، ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به تاوان وحشتناکی که دختر نوجوان درباره آشنایی های فضای مجازی پرداخته بود و عذاب وجدانی که رهایش نمی کرد،بررسی های روان شناختی و اقدامات مشاوره ای با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری نجفی مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
راز سرقت سمی در ماجرای قتل !
نویسنده : سیدخلیل سجادپور
جوان 22 ساله ای که در یک جنایت هولناک ،مرد 37 ساله ای را به قتل رسانده بود،در اعترافاتی تکان دهنده راز سرقت سمی در چناران را نیز فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، هفدهم اردیبهشت گذشته،مالک یک منزل مسکونی در منطقه خواجه ربیع مشهد با پلیس 110 تماس گرفت و از وجود پیکر خون آلود مردی در طبقه اول ساختمان مسکونی خبر داد. با دریافت این خبر، بیدرنگ نیروهای کلانتری خواجه ربیع عازم خیابان شهید یوسف زاده شدند و جسدی را مشاهده کردند که چند دقیقه بیشتر از مرگش نگذشته بود. زن صاحبخانه به افسران تجسس کلانتری گفت:طبقه اول منزلم را به فردی به نام امیداجاره داده بودم اما همواره افراد دیگری هم به منزل او رفت و آمد داشتند. طولی نکشید که ماموران انتظامی با حفظ صحنه جنایت،مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور قاضیمحمود عارفی راد در ساختمان محل جنایت تحقیقات گسترده قضایی در حالی آغاز شد که گروهی از کارآگاهان زبده پلیس آگاهی نیز در کنار مقام قضایی قرارگرفتند.
از سوی دیگر بررسی های نامحسوس کارآگاهان نشان داد که جوان 22 ساله ای با دستان خونآلود از منزل مسکونی خارج شده و رهگذران او را در حالی مشاهده کرده اند که دستان خون آلودش را با شیلنگ آب در کنار خیابان شست وشو داد. دقایقی بعد با شناسایی هویت جوان 22 ساله که مهدی –ن نام دارد،عملیات دستگیری وی وارد مرحله جدیدی شد و این جوان متهم به قتل به چنگ قانون افتاد . وی اگرچه داستان های گوناگونی را در حضور قاضی ویژه قتل عمد بازگو کرد اما درنهایت لب به اعتراف گشود و گفت: داییام که امیدنام دارد، این منزل مسکونی را به طور مجردی اجاره کرده و آن را به پاتوق استعمال موادمخدر تبدیل کرده بود. من هم که به خاطر اعتیادم از خدمت سربازی فراری بودم، برای مصرف مواد به این جا می آمدم و همواره زنی به نام زنیز در کنار ما بود. وی گفت: در این میان وحید(مرد37 ساله –مقتول)نیز که با داییام رفاقت داشت،برای مصرف موادمخدر به خانه دایی ام رفت و آمد می کرد ولی احساس کردم به من نظر سویی دارد که با یکدیگر درگیر شدیم و من او را هدف ضربات چاقو قراردادم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: به دنبال اعتراف متهم به جنایت، وی با دستور قاضی عارفی راد دراختیار کارآگاهان دایره قتل عمد پلیس آگاهی قرارگرفت تا زوایای پنهان این جنایت مورد بررسی های تخصصی قرارگیرد. از سوی دیگر گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سروان آرمین منفرد(افسر پرونده)تحقیقات ویژه ای را برای دستگیری زن میانسال و دایی متهم(امید)آغاز کردند که از صحنه جنایت گریخته بودند.طولی نکشید که با استعلام های کارآگاهان مشخص شد هر دو متهم تحت تعقیب به اتهام سرقت به عنف با آبمیوه سمی روانه زندان شده اند. این گونه بود که با انتقال زن مذکور و امید به مقر انتظامی ،بازجویی های تخصصی از آنان با نظارت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی)شروع شد و ابعاد دیگری از این جنایت وحشتناک مورد واکاوی های کارآگاهان قرارگرفت.
به گزارش روزنامه خراسان ،این بار مهدی(متهم به قتل)در حالی که با دستور قاضی وقت ویژه قتل عمد به صحنه جنایت هدایت شده بود،به تشریح جزئیاتی از این ماجرای تکان دهنده پرداخت و گفت:آن روز گوشی تلفن وحید(مقتول)در دست من بود و او پیگیر این بود که گوشی را از من بگیرد اما زمانی که وارد منزل اجاره ای دایی ام شد، ز در آشپزخانه حضور داشت و دایی ام نیز درون پذیرایی بود. باز هم احساس کردم که او موارد غیراخلاقی را مطرح می کند به همین خاطر باهم درگیر شدیم که دایی ام نیز به کمک من آمد و چند ضربه با دست به او زد ولی وحیدمرا به زمین انداخت و روی سینه ام نشست. در این شرایط من چاقو را از کمرم بیرون کشیدم و ضربه ای سطحی به او زدم .زمانی که به یک طرف خم شد ضربه دیگر را به پهلویش وارد کردم و دیدم خون بیرون زد. از ترس به داخل کوچه فرارکردم و افرادی را دیدم که مشغول شست وشوی مینی بوس هستند. نزد آن ها رفتم و با شیلنگ آب آن ها ،دستان خون آلودم را شستم . در همین حال با اعترافات امیدمتهم دیگر این پرونده ،ابعاد وحشتناکی از ماجرای سرقت سمی در چناران فاش شد. چرا که مهدی(متهم به قتل) از سرقت طلاهای یک پیرزن با شگرد خواستگاری پرده برداشته بود.
حالا دیگر متهمان با اسنادی که کارآگاهان در دست داشتند ،ناچار شدند به سرقت سمی اعتراف کنند. از سوی دیگر بررسی های کارآگاهان نشان داد:هر3 متهم مذکور به بهانه خواستگاری برای مهدی به منزل پیرزنی در چناران رفته اند و به او آبمیوه آلوده به قرص های خواب آور،خورانده اند اما پیرزن بیهوش نشده بود و آن ها با توسل به زور طلاهای پیرزن را سرقت کرده بودند. بررسی های بیشتر دراین باره ادامه دارد.
۷ متهم با ۷۵۰ سکه دستگیر شدند
توکلی - هفت نفر از مسئولان و کارمندان شرکت نفت و اداره صنعت، معدن و تجارت جنوب استان کرمان به اتهام دریافت رشوه و قاچاق سوخت دستگیر شدند. به گزارش خراسان، رئیس کل دادگستری استان کرمان درتشریح جزئیات این خبر بیان کرد: از متهمان۷۵۰ سکه و یک کیلوگرم طلای آبشده کشف شده است. حجتالاسلام ابراهیم حمیدی ادامه داد: بر اساس تحقیقات و برآوردهای انجام شده و گزارش ضابطان، اعضای این باند در سه سال گذشته بیش از ۴۰ میلیون لیتر گازوئیل قاچاق و از کشور خارج کردهاند. وی افزود: گزارشهایی مبنی بر فساد تعدادی از مسئولان شرکت نفت، کارمندان و کارشناسان اداره صنعت، معدن و تجارت و جایگاهداران سوخت در بحث اخذ رشوه و قاچاق مواد سوختی از جمله گازوئیل در حوزه شهرستانهای جیرفت، کهنوج ، رودبار جنوب و جازموریان دریافت شده بود که تحقیقات قضایی در ارتباط با این موضوع انجام شد. رئیس کل دادگستری استان کرمان، با بیان این که با ورود دستگاه قضایی به این مسئله، ابعاد جدیدی از این موضوع کشف شد، گفت: با انجام تحقیقات، پروندهای در این ارتباط در دادگستری استان کرمان تشکیل شد که در حال رسیدگی است. وی تصریح کرد: این افراد اقدام به جعل فاکتور و ثبت مشخصات حدود ۶۰ دستگاه خودروی راهسازی که وجود خارجی نداشتند، کرده بودند و سهمیه سوخت آنها را دریافت میکردند و به افراد قاچاقچی سوخت می فروختند. وی با بیان این که در بازرسی از منازل ۲ نفر از متهمان این پرونده، بیش از ۷۰۰ سکه طلای تمام بهار کشف شده است، اظهارکرد: همچنین یک کیلو طلای آب شده، حدود۵۰ عدد ربع سکه و نیم سکه از منازل متهمان پرونده کشف شد که این اموال از طریق رشوه به دست آمده است. وی تاکید کرد: متهمان پرونده به جرایم انجام شده اقرار و اعتراف کردهاند. این مسئول خاطرنشان کرد: این پرونده در مرحله تحقیقات اولیه است و توسط بازپرس در دادستانی مرکز استان در حال رسیدگی است و قطعاً پای افراد دیگری نیز به این پرونده باز خواهد شد. رئیس کل دادگستری استان کرمان در پایان تاکید کرد:هر فردی از جمله مسئولان دولتی و غیردولتی که در تحقیقات و بررسیها مشخص شود در پرونده قاچاق سوخت نقشی دارد، مورد بازجویی قرار خواهد گرفت و برخورد جدی قانونی با وی صورت خواهد پذیرفت.
سرگذشت زن سرگردان !
زن ۲۳ ساله ای که با پوشش بسیار کثیف و سر و صورتی زخمی وارد مرکز انتظامی شده بود،با این ادعا که همه دار و ندارم را شب گذشته در پارک سرقت کرده اند، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: تا مقطع ابتدایی بیشتر درس نخواندم؛ اهل سیستان و بلوچستان هستم و پدرم فردی ثروتمند است که تریلر ترانزیتی دارد؛ اما چند سال پیش با خانم جوانی ازدواج مجدد کرد که به همین خاطر و در پی اختلافات زیاد،مادرم یک سال پیش از او جدا شد و اکنون با خواهر و برادرم در یک خانه اجاره ای کوچک زندگی میکنند و با کمک کمیته امداد و یارانه زندگی میگذرانند. مادرم اعتیاد به تریاک دارد؛ وقتی من ۱۳ ساله بودم، به اصرار مادرم با پسر خاله ام که آن زمان ۲۱ ساله بود و اعتیاد داشت ازدواج کردم. در ۱۷ سالگی دخترم به دنیا آمد اما چند ماه بعد با همسرم اختلاف پیدا کردم. او وقتی بیرون می رفت، چون بدبین و شکاک بود، در خانه را از پشت به روی من قفل می کرد.... او مرا مجبور می کرد که پای پیکنیک بنشینم و با او تریاک بکشم؛ من هم که بچه بودم و از طرفی دست درد و پا درد داشتم و این بیماری از طریق وراثت به من رسیده بود، خام شدم. او مرا اغفال کرد که اگر تریاک بکشم، خوب می شوم و تا چشم باز کردم دیدم معتاد شدم. پدرم اصلا به ما کاری نداشت و زندگی خودش را داشت. همسرم نیز بیکار بود و حقوق تامین اجتماعی پدرش را دریافت می کرد. او بیماری اعصاب و روان داشت؛ وقتی دیر مواد می کشید، دست و پای من را با زنجیر میبست و داخل حیاط کنار سگ نگهبان میبست و ساعتهای طولانی به همین وضعیت بودم تا خودش مرا باز می کرد. مدام با یکدیگر جروبحث داشتیم و دعوا می کردیم تا این که دیگر خسته شدم و تصمیم گرفتم جدا شوم. تمام مهریه ام را بخشیدم و او مرا طلاق داد و فرزندم را از من گرفت و با خودش به خانه مادری اش برد. من هم که آواره شده بودم، مدتی پیش پدرم و همسرش زندگی می کردم و برای امرار معاش در خانه های مردم کارگری می کردم تا این که پدرم مرا به شهر گرگان برد؛ چون دخترخاله پیر و کهنسالی داشت که قبول کرده بود از من نگهداری کند. حدود ۲ سال آن جا ماندم و مواد مصرف نکردم و پاک بودم و در خانه های مردم کار می کردم تا این که رفتم سیستان پیش مادرم و یک سالی آن جا ماندم و باز دوباره مصرف تریاک را شروع کردم؛ من و مادرم با هم مصرف می کردیم. یک روز یکی از دوستان قدیمی ام به نام سمانه به خانه مادرم آمد و گفت:«میخوای پولدار بشی؟» گفتم: آره! سمانه گفت: «باید حشیش بفروشی، پول خوبی داره». اولش قبول نکردم اما بعد به او زنگ زدم؛ وقتی آمد مقدار ۷۰۰ گرم حشیش آورده بود و گفت: «باید ببری شهر نهبندان به آدرسی که میدم تحویل بدی؛ پول رو بزنه به کارت و برگردی و سهمت رو میدم». فردای آن روز مواد را داخل لباس هایم جاساز کردم و سوار اتوبوس شدم و به سمت نهبندان حرکت کردم؛ به ورودی شهر که نزدیک شدیم، ایست و بازرسی جلوی اتوبوس را گرفت و ماموران به قیافه من شک کردند و مرا به اتاق بازرسی بردند و در حالی مواد را پیدا کردند که تمام بدنم می لرزید و بعد هم روانه زندان شدم .بعد از گذشت ۳ ماه از مدت زندانی تعلیق خوردم و با حکم دادگاه آزاد شدم و به گرگان پیش دخترخاله پدرم رفتم. روزی مردی حدودا ۳۲ ساله به اسم فرهاد به منزل دخترخاله پدرم برای سر زدن آمد. از اقوام دورش بود و مرا دید و بعد از چند ساعت رفت... چند روز بعد دخترخاله پدرم گفت: «آقا فرهاد از تو خوشش اومده میخواد که صیغه اش بشی، قبول می کنی؟» منم که بدم نیامده بود قبول کردم، آدم خوبی بود؛ البته اوضاع مالی خوبی نداشت چون نمی توانست خانه اجاره کند گفت: «نمیشه عقد دائم کنیم همین جوری زندگی میکنیم با هم .» ولی نمی توانست به من برسد... بعد از مدتی دنبال کار می گشتم که در سایت دیوار آگهی نگهداری از سالمند در شهر مشهد را دیدم. شرایط خوبی داشت جای خواب ، خرج خورد و خوراک هم می دادند با ماهانه ۱۰ میلیون تومان. تماس گرفتم که دخترش گفت «باید بیای از نزدیک ببینمت.» بلیت تهیه کردم و به مشهد آمدم و به همان آدرس رفتم. پیرمرد کهن سالی بود با دخترش که گفتند باید پوشاک پدرم را عوض کنی که من قبول نکردم و از آن جا بیرون آمدم. سه شب در پارک و مراکز مذهبی می خوابیدم. یک شب رفته بودم پارک اطراف بولوار وحدت چون خنک بود، زیرانداز پهن کردم و همان جا خوابم برد. صبح بلند شدم تا به سمت ترمینال بروم و به گرگان برگردم که دیدم تمام ساک ، وسایل، گوشی ، پول ، کارت بانکی ام و ... را دزد برده است. به کلانتری آمدم تا کمکم کنید از این وضعیت نجات پیدا کنم و سروسامانی به زندگی ام بدهم و از این آوارگی و دربه دری رها شوم . گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: باتوجه به شرایط خاص این زن جوان، اقدامات پلیسی و روان شناختی درباره ادعاهای وی ، با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد ) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی