کودک ربای ساینا سوار به چنگ قانون افتاد
نویسنده : سید خلیل سجادپور
مرد جوانی که دختربچه تبعه افغانستانی را در مشهد ربود، با تلاش شبانه روزی کارآگاهان پلیس آگاهی به چنگ قانون افتاد و کودک نیز به آغوش خانواده اش بازگشت.
فرمانده انتظامی خراسان رضوی که از لحظه وقوع این ماجرای تلخ به طور مستقیم بر عملیاتهای کارآگاهان نظارت داشت، روز گذشته پس از رهایی کودک از چنگال آدمربا به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: ساعت 18:30 تاریخ بیست و نهم مرداد، ماجرای کودک ربایی به پلیس گزارش شد که با توجه به اهمیت و حساسیت چنین جرایمی در خراسان رضوی، بلافاصله گروه تخصصی از کارآگاهان کارآزموده پلیس آگاهی تحقیقات ویژهای را آغاز کردند.
سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی افزود: بررسیهای کارآگاهان بیانگر آن بود که راننده خودروی ساینا سفید رنگ، دختر بچه 18ماههای به نام «لعیا-ص» را از مقابل پارک گلایل در بولوار شهید رستمی ربوده است که مشغول بازیگوشی کودکانه بود.
سکاندار امنیت سرزمین خورشید با اشاره به نگرانی خانواده کودک تبعه کشور افغانستان، تصریح کرد: ابتدا گروهی از مشاوران زبده پلیس در کنار این خانواده قرار گرفتند و اقدامات روان شناختی را برای روحیه بخشی به آنان آغاز کردند و از سوی دیگر کارآگاهان به رصدهای اطلاعاتی در حالی ادامه دادند که تحقیقات تخصصی نشان داد خودروی استفاده شده آدم ربا، یازدهم تیر از منطقه قاسم آباد سرقت شده است. با وجود این، تلاشهای کارآگاهان با تغییر شیوه عملیات وارد مرحله جدیدی شد و سرنخهای مهمی به دست آمد.
سردار تقوی اضافه کرد: بالاخره کارآگاهان با بهره گیری از تجربیات سلسله مراتب فرماندهی و استفاده از فناوریهای نوین پلیسی موفق شدند جوان آدم ربا را شناسایی کنند و او را زیر چتر اطلاعاتی قرار دهند.
این فرمانده ارشد انتظامی که کوله باری از تجربیات ارزشمند پلیسی را بر دوش دارد در ادامه تشریح کرد: طولی نکشید که افسران ورزیده انتظامی با تعقیب و مراقبتهای ویژه و اجرای هدفمند طرح مهار، خودری آدم ربا را در بولوار شهید رستمی متوقف کردند و با رعایت دقیق نکات امنیتی، دختربچه را از چنگ آدم ربا رها کردند و تحویل مادرش دادند.
سرتیپ محمدکاظم تقوی که از نزدیک شاهد اشکهای شوق مادر کودک بود، به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: کنکاشهای ویژهای برای ریشهیابی این ماجرا با دستور مقام قضایی آغاز شده است.
جنایت به خاطر محکم کوبیدن در!
نویسنده : سیدخلیل سجادپور
چهار ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من با کمبودها و عقدههای دوران کودکی کنار خانواده مادرم بزرگ شدم به طوری که خشم و عصبانیت در وجودم موج میزد. آن روز هم زمانی که در ورودی منزل مسکونی را محکم کوبیدم و هدف توهین و فحاشی قرار گرفتم دیگر حال خودم را نفهمیدم و....
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات جوان ۱۹ سالهای است که عصر بیست و یکم مرداد در جنایتی هولناک تیغه چاقو را بر پیکر داماد خالهاش فرود آورد و او را به قتل رساند.
متهم این پرونده جنایی که در جاده گالیکش دستگیر شد، در حاشیه بازجوییهای پلیس قضایی به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان درباره سرگذشت و قصه زندگیاش نیز پاسخ داد. آنچه میخوانید خلاصهای از گفت و گو با جوان دهه هشتادی است که روزهای جوانیاش را باید پشت میلههای زندان سپری کند.
اسمت چیست؟ سجاد-ش.
چند سال داری؟ ۱۹ ساله هستم.
در حال تحصیل هستی؟ نه! در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم.
چرا؟ با شیوع کرونا و تغییر شیوههای آموزشی، من هم درس و مدرسه را رها کردم.
اهل کجایی؟ مشهدی هستم و در کوی رضاییه به دنیا آمدم.
بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ وارد بازار کار شدم. در اطراف میدان میرزا کوچک خان و 17 شهریور کلاه و لباس میفروختم.
پدرت چه شغلی دارد؟ موتورسیکلت خرید و فروش میکرد ولی من سال هاست که هیچ خبری از پدرم ندارم.
به چه دلیل؟ زمانی که 3 یا 4 ساله بودم، پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده اند و من هم که تنها فرزند آنها بودم تحت سرپرستی مادرم قرار گرفتم.
دلیل طلاق آنها را میدانی؟ با هم اختلاف داشتند اما آینده و سرنوشت من هم تباه شد.
چه اختلافی داشتند؟ پدرم خلافکار بود و به خاطر مواد مخدر4 سال را پشت میلههای زندان گذراند! مادرم هم طلاق گرفت و دوباره عروس شد! ولی آنچه برای من بازگو کرده اند این بود که پدرم با زن دیگری ازدواج کرده و مخارج زندگی را نمیداد. فقط کارت یارانه دست مادرم بود.
الان با ناپدری زندگی میکنی؟ بله! من او را از پدرم بیشتر دوست دارم چون چیزی برای من کم نگذاشته است. اگر چه هیچ گاه کمبود محبتهای پدر واقعی ام جبران نشده ولی او هرکاری از دستش ساخته بود برایم انجام داد. در عین حال من خودم از همان دوران نوجوانی کار میکنم و هزینههای خودم را میپردازم.
سیگار میکشی؟ نه! من فقط قلیان میکشم چون همه اطرافیان مادرم قلیان مصرف میکنند.
رفیق باز هستی؟ نه! من رفیق بازی نکرده ام ولی چون در محیطی زندگی میکردم که سالم نبود یعنی شرارت و تیراندازی و گردنکشی در آن جا زیاد بود من هم تحت تاثیر این گونه ناهنجاریها قرار گرفتم ولی سرکار هم میرفتم.
چرا سراغ پدرت نرفتی؟ نمیدانم! شاید اگر به طرف پدرم میرفتم او بیشتر هوای مرا داشت. او ملک و املاک زیادی دارد ولی از همسرش حساب میبرد. با همه اینها پدرم برای ما کم گذاشت. اگر دست مهربان پدر بالای سرم بود اکنون مهر قاتل بر پیشانی ام نمیخورد!
ریشه این ماجرا را چه میدانی؟ خشونت و عصبانیت! من به خاطر طلاق پدر و مادرم، طعم مهر و محبت را نچشیدم. در واقع عقدههای کودکانه ام تلنبار شد و به صورت خشم خودش را نشان داد به طوری که بیماری اعصاب پیدا کردم و تحت درمان بودم.
قتل چگونه رخ داد؟ به خاطر پرخاشگری ها! دایی ام در طبقه دوم ساختمان زندگی میکرد و در طبقه اول هم داماد خاله ام سکونت داشت. اما وقتی من وارد ساختمان شدم و در را محکم کوبیدم، داماد خاله ام عصبانی شد و به من توهین کرد که من هم او را با چاقو زدم و فرارکردم چون اگر من او را نمیزدم او با چاقویش مرا میزد!
چه توصیهای برای افرادی داری که در شرایط تو قرار دارند؟ به سمت دعوا نروند! حتی با از دیدن چاقو هم فرار کنند. توهین و فحاشی را باد با خود میبرد. باید کنترل خشم را یاد بگیرند و «عذرخواهی» را بیاموزند! اگر من لحظهای میتوانستم عصبانیت خودم را کنترل کنم، امروز این جا نبودم!
پشیمانی؟ خیلی! دوست دارم زمان به گذشته بازگردد و من با عذرخواهی به این ماجرا واکنش نشان بدهم اما افسوس ...
در بازداشتگاه کابوس هم میبینی؟ نه! ولی خواب ندارم! فقط دعا میکنم که از این شرایط نجات یابم! چراکه در زندگی سختیهای زیادی کشیده ام.
سربازی نرفتی؟ قصد داشتم خودم را برای گذراندن خدمت سربازی آماده کنم که این حادثه رخ داد.
برای خانواده مقتول حرفی نداری؟ چرا! خیلی پشیمانم! نمیخواستم این حادثه اتفاق بیفتد!در یک لحظه خودم نفهمیدم چی شد!امیدوارم مرا ببخشند!
چه آرزویی داری؟آرزو دارم خدا ان شاءا... پول هنگفتی به من بدهد که زندگی خوبی داشته باشم و حتی از ایران بروم و با آرامش زندگی کنم!
چرا از ایران بروی؟ منظورم این است که در یک مکان آرام و بی دغدغه زندگی کنم و فرق نمیکند درکجای جهان باشد فقط دنبال آرامش توام با ثروت هستم!
ماجرای جنایت
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: بیست ویکم مرداد، جنایتی وحشتناک در بولوار امت مشهد رخ داد و متهم به قتل 19 ساله از صحنه قتل گریخت. طولی نکشید که با حضور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) در محل حادثه بررسیهای تخصصی به سرپرستی سروان آرمین منفرد(افسرپرونده) رصدهای اطلاعاتی ر ابا دستورهای محرمانه قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد برای دستگیری متهم فراری ادامه دادند. چند ساعت بعد مشخص شد که عامل جنایت از جادههای خراسان شمالی به سوی تهران در حرکت است؛ بنابراین کارآگاهان با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (جانشین پلیس آگاهی خراسان رضوی) عازم جاده شدند و به جدال با اژدهای سیاه پرداختند. آنها پس از ساعتها تعقیب و گریز بالاخره متهم را درون اتوبوس مسافری در جاده گالیکش دستگیر کردند و به مشهد انتقال دادند. گزارش این ماجرا با عنوان «جدال پلیس با اژدهای سیاه» بیست و سوم مرداد ماه در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد.
فرار از دام هیولای سیاه !
یک روز انبار لوازم یکی از مراکز مذهبی دچار آتش سوزی شدکه من هم برای خاموش کردن شعلههای آتش به آن جا رفتم ولی وقتی دیدم همکارم تجربه کافی ندارد خودم شیلنگ آب را به دست گرفتم و دل به شعلههای آتش زدم اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، «قنبرعلی» مرد بازنشسته ۵۰ ساله که مدعی بود حدود 2ماه قبل از دام« هیولای سیاه» گریخته است و دیگر قصد ندارد به مسیر استعمال شیره و تریاک بازگردد، درباره قصه زندگی خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از روستاهای خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا کلاس اول راهنمایی درس خواندم. پدرم نیز در روستا زمینهای کشاورزی داشت و بیشتر زعفران کاری میکرد اما من آرزوهای زیادی در سر میپروراندم و دوست داشتم خیلی زود پیشرفت کنم و به درجات بالاتر و اقتصادی برسم! با این وجود به خاطر دوری مدرسه محل تحصیلم که در یک روستای دیگر بود، ترک تحصیل کردم و با کمک پدرم شاگرد راننده کامیون شدم. مدتی بعد وقتی به سن قانونی رسیدم گواهینامه پایه یک را هم گرفتم و خودم به عنوان راننده روی کامیونهای دیگران به صورت سرویسی یا روزمزدی کار میکردم. در همین روزها بود که یکی از رانندگان در دور همنشینی جادهای مدعی شد به خاطر آن که شیره و تریاک مصرف میکند ساعات بیشتری میتواند به رانندگی ادامه بدهد و به همین خاطر درآمد بیشتری از من دارد! من هم که در آن سن و سال محو چرب زبانیها و ادعاهای عجیب و غریب او شده بودم حرفهایش را باور کردم و این گونه به همراه «قدرت» پای بساط شیره کشی نشستم و با این «هیولای سیاه» خو گرفتم. آن زمان حتی نمیفهمیدم که او اگر درآمدی بیشتر از من داشته باشد باز هم چند برابر آن را صرف خرید مواد مخدر میکند خلاصه این گونه معتاد شدم و بعد هم ازدواج کردم .حدود ۱۴ سال قبل یکی از دوستان پدرم به روستا آمد و از من خواست برای پیشرفت در امور زندگی به مشهد مهاجرت کنم .من هم خیلی زود منزل نقلی را در حاشیه شهر مشهد اجاره کردم و در یکی از مراکز غیرتی مشغول به کار شدم و در ضمن به تحصیلاتم نیز ادامه دادم طولی نکشید با کمک و یاری مهندسان به صورت تجربی در امور نقشه برداری هم فعالیت میکردند ولی آرام آرام در مرکز اطفای حریق آن سازمان استخدام شدم این در حالی بود که تحصیل در دانشگاه را نیز تمام کرده بودم ولی احساس میکردم همکارانم به اعتیاد من مشکوک شدهاند. در یکی از همین روزها بود که انبار لوازم یکی از مراکز مذهبی دچار آتش سوزی شد و من که همکارم را کم تجربه میدیدم خودم دل با شعلههای آتش زدم و زبانههای آتش را در حالی خاموش کردم که خودم نیز صدمه دیدم آن جا بود که ماموران یکی از مراکز نظارتی به سراغم آمدند و مرا به آزمایش اعتیاد فرستادند! خلاصه ۱۵ روز مهلت ترک اعتیاد به من دادند و من هم مصرف مواد را کنار گذاشتم اما 2روز بعد از منفی شدن آزمایش اعتیاد دوباره «هیولای سیاه» را درآغوش گرفتم و به مسیر تباهی خودم ادامه دادم تا این که حدود 2 ماه قبل دختر کوچکم به من گفت: بابا همکلاسیهایم میگویند پدرت معتاد است! من هم خجالت میکشم! این جمله دخترم روح و روانم را به هم ریخت و ساعتی به حال خودم گریستم بعد هم تصمیم گرفتم این بار برای همیشه از دام این هیولای وحشتناک فرار کنم اماای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: اقدامات مشاورهای و روانشناختی برای رهایی این مرد از چنگ اعتیاد با دستور ویژه سرگرد احمد آبکه(رئیس کلانتری توجه شمالی مشهد) درحالی آغاز شد که وی معتقد بود سرگذشتش میتواند درس عبرتی برای دیگران باشد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
مبارزه مرگبار دختر و پسر رزمی کار در قفس توری !
نویسنده : سید خلیل سجادپور
بررسی های کارشناسی و تحقیقات مقدماتی در پرونده «مرگ دختری در کما» نشان می دهد که وی در مبارزه ای مرگبار با یک پسر جوان درون قفس توری یکی از مراکز آموزش هنرهای رزمی مشهد،هدف ضربات کشنده قرارگرفته و جان خود را از دست داده است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح شنبه گذشته،(سوم شهریور)مرگ مشکوک دختری جوان در مشهد،پزشکان قانونی را به تکاپو انداخت و آنان را به سالن کالبدشکافی کشاند چراکه آثار کبودی ناشی از ضربه بر قفسه سینه و سر دختر 22 ساله دیده می شد.
طولی نکشید که معاینات تخصصی آغاز ومشخص شد«سارا-الف»بعد از آن که 4روز در یکی از مراکز درمانی در کما به سر می برد به دلیل خونریزی مغزی جان باخته است و احتمال وقوع جنایت وجود دارد. با این فرضیه پزشکی ،بلافاصله دکتر رضازاده(رئیس سالن تشریح پزشکی قانونی)ماجرا را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع داد و بدین ترتیب با حضور قاضی دکتر صادق صفری در پزشکی قانونی،تحقیقات قضایی اهمیت ویژه ای یافت. بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که «سارا»بیست ونهم مرداد هنگام مبارزه تمرینی در یکی از باشگاه های ورزشی با یک پسر جوان ،دچار حادثه شده و با وضعیتی وخیم به بیمارستان انتقال یافته است اما او به دلیل عوارض ناشی از ضربه به ناحیه سر به اغما رفته و بعد از گذشت 4 روز در حالت کما ،جان خود را از دست داده است.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است حساسیت این ماجرا و تمرین مختلط در مرکز آموزشی هنرهای رزمی ،فرضیه جنایی را قوت بخشید و به همین دلیل تحقیقات موشکافانه درحالی ادامه یافت که پدر «سارا»به قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی وانقلاب مشهد گفت:دخترم مجرد بود و در باشگاه ورزشی اطراف چهارراه میلاد،در زمینه هنرهای رزمی با چند دختر دیگر فعالیت می کرد اما تصور من بر این بود که دخترم بر اثر فعالیت ورزشی صدمه دیده است تا این که چند دختر هم باشگاهی او نزد من آمدند و ماجرای مبارزه با یک پسر جوان را لو دادند. آن ها گفتند مالک باشگاه ورزشی،پسر جوانی به نام «شهروز»را برای مبارزه با دختران به باشگاه آورده است که در نهایت او با چند دختر با فنون رزمی مبارزه کرده و سپس دختر مرا بلند کرده و به زمین کوبیده است ...
بنابرگزارش روزنامه خراسان ،با لو رفتن مبارزه تمرینی مختلط،بلافاصله قاضی صفری دستورات ویژه ای را برای کنکاش های تخصصی در این باره صادر کرد و خود نیز به همراه گروهی از عوامل انتظامی و کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد عازم باشگاه ورزشی در منطقه آزادشهر شد اما بررسی های نامحسوس نشان داد که مالک باشگاه به محض حضور عوامل انتظامی ،محل را ترک کرده و تماس های تلفنی را نیز پاسخ نمی دهد. این گونه بود که با دستور قاضی ویژه قتل عمد، کارآگاهان قفل ها را گشودند و با عبور از 12 پله به زیرزمینی رسیدند که قفس توری جدال های رزمی در آن خودنمایی می کرد و کیسه های بوکس نیز در کنار تصاویر و بنرهای قهرمانان ورزشی آرام گرفته بودند. در حالی که هنوز بررسی های تخصصی برای افشای زوایا وابعاد مختلف این ماجرای تکان دهنده ادامه داشت و دستور پلمب مکان ورزشی نیز به اداره ورزش و جوانان استان خراسان رضوی اعلام شده بود ،خبر دستگیری شهروز(جوان23ساله)در بیسیم های پلیس پیچید وبدین ترتیب قاضی دکتر صادق صفری برای انجام تحقیقات بیشتر به سوی کلانتری سجاد مشهد حرکت کرد. با آن که اظهارات دختران رزمی کار در پرونده قضایی ثبت شده و شاهدان از مبارزه «شهروز»با «سارا»سخن گفته بودند که او را به زمین کوبیده است اما متهم این پرونده جنایی پای مالک باشگاه را به میان کشید و به مقام قضایی گفت:من برای تکمیل کمربندهای کیک بوکس(ورزش رزمی)به باشگاه مراجعه کردم و در این باشگاه مشغول تمرین بودم. مالک باشگاه خودش به ما آموزش می داد و نکاتی را یادآوری می کرد و بعد از مدتی بازمی گشت و ایرادها را می گرفت. آن جا فقط من پسر بودم و بقیه هنرآموزان دختر بودند. عصر روز حادثه هم مالک باشگاه آمد و برخی دفاع های شخصی را به ما آموخت و از ما خواست تا ساعت 16 عصر کار کنیم ولی خانم (متوفی)در یک لحظه افتاد و تشنج کرد. در این هنگام مالک باشگاه با من تماس گرفت که «بیایید گردن بگیرید!» ولی من با آن دختر مبارزه نکردم آن لحظه من کیسه بوکس کار می کردم که این حادثه رخ داد ...
بر اساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،اگرچه اظهارات و اعترافات متهم برای قاضی باتجربه ویژه قتل عمد باورپذیر نبود اما در عین حال وی با دستور قضایی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرارگرفت تا مجریان قانون به بررسی زوایای تاریک مبارزه مرگبار دختر و پسر جوان در قفس توری بپردازند.
فرار از پاتـوق !
من از پاتوق نامادری ام فرارکردم و با آن که شب ها را در پارک می خوابیدم اما دوست ندارم دیگر به خانه ای بازگردم که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،دختر 15 ساله ای که به دلیل رفتارهای ناهنجار در یکی از پارک های مشهد به مرکز انتظامی هدایت شده بود با بیان این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع)مشهد گفت:پدر ومادرم اهل کشور افغانستان هستند که به طور غیرمجاز در ایران زندگی می کردند اما من در مشهد به دنیا آمدم و رشد کردم. پدرم کارگر ساده ای بود که درآمد مناسبی نداشت و اوضاع مالی ما به هم ریخته بود. به همین دلیل من و دو برادر بزرگ ترم نتوانستیم بیشتر از مقطع ابتدایی تحصیل کنیم و درس و مدرسه را در حالی رها کردیم که زندگی آشفته ای داشتیم. از روزی که به یاد دارم پدرو مادرم مدام در حال مشاجره و درگیری بودند و من که آخرین فرزند خانواده بودم هیچ گاه طعم مهرو محبت آنان را نچشیدم چراکه مادرم نیز برای کمک به مخارج زندگی مجبور بود در بیرون از خانه کارگری کند با وجود این ،بدبختی های ما از روزی بیشتر شد که مادرم به دلیل ابتلا به بیماری روحی ما را ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت. پدرم نیز مدتی بعد با زن دیگری ازدواج کرد که وضعیت اجتماعی و اخلاقی مناسبی نداشت. از سوی دیگر خیلی زود متوجه شدیم که نامادری ام به مواد مخدر هم اعتیاد دارد و بدین ترتیب دوباره مشاجره ها و درگیری ها در منزل ما شروع شد. در این شرایط من هم با «رفیق بازی» خودم را سرگرم می کردم و در حالی که نامادری ام بساط استعمال مواد مخدر را پهن می کرد من هم سیگاری را آتش می زدم و در گوشه اتاق می کشیدم. طولی نکشید که مصرف نامادری ام بالا رفت و بدرفتاری های او در حالی مرا آزار می داد که برادرانم نیز به دنبال خلافکاری بودند و من از این وضعیت رنج می بردم. خلاصه برای آن که بتوانم هزینه های خودم را تامین کنم در یکی از فروشگاه های مشهد به فروشندگی لباس مشغول شدم تا این که حدود یک سال قبل پدرم نیز همه ما را در مشهد رها کرد و به افغانستان بازگشت به طوری که تاکنون از او خبری نداریم. با رفتن پدرم از ایران،نامادری ام منزل ما را به پاتوق معتادان و خلافکاران تبدیل کرد تا جایی که افراد ناباب نیز به منزل ما رفت و آمد می کردند و در کنار نامادری ام به استعمال مواد مخدر می پرداختند. به همین دلیل من دیگر در آن خانه امنیت نداشتم و نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم ،بنابراین چند روز قبل شبانه از خانه فرارکردم و در کوچه و خیابان سرگردان شدم . از طرف دیگر چون جا و مکانی برای زندگی نداشتم برخی از شب ها را در پارک می خوابیدم تا این که ماموران گشت انتظامی به من مشکوک شدند و مرا به کلانتری هدایت کردند اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ غلامعلی تیموری(رئیس کلانتری امام رضا(ع)) اقدامات مشاوره ای و کارشناسی برای رهایی دختر نوجوان از آسیب های اجتماعی ،در دایره مددکاری کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی