ماجرای عجیب فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار !

سید خلیل سجادپور- دزد جوانی که با فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار، نشانی منازل خریدار را شناسایی می کرد و دوباره همان دوچرخه را به سرقت می برد، با تلاش عوامل انتظامی کلانتری آبکوه مشهد دستگیر شد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، فردی با مراجعه به نیروهای انتظامی مدعی شد دوچرخه ای را که 2 روز قبل از طریق آگهی سایت دیوار خریده بود، از منزلش سرقت شده است! با اعلام این گزارش و با دستور سرهنگ روح ا... لطفی (رئیس کلانتری آبکوه)بلافاصله افسران دایره تجسس،تحقیقات گسترده ای را همزمان با بازبینی دوربین های مدار بسته آغاز کردند و به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد سارق دوچرخه شباهت عجیبی به فروشنده آن در سایت دیوار دارد!

به همین دلیل نیروهای انتظامی با کسب مجوز قضایی رصدهای اطلاعاتی را ادامه دادند و موفق شدند محل سکونت فروشنده دوچرخه را در خیابان شهید طرحچی شناسایی کنند. طولی نکشید که افسران زبده دایره تجسس در یک عملیات هماهنگ و ضربتی وارد مخفیگاه متهم 21 ساله شدند و او را دستگیر کردند. این جوان که سوابق متعدد کیفری نیزداشت، ابتدا منکر سرقت شد و ادعا کرد او فقط دوچرخه را به شاکی فروخته است و دیگر از سرقت آن اطلاعی ندارد اما وقتی با تصاویر خود در دوربین های مداربسته روبه رو شد، به ناچار سرقت دوچرخه را پذیرفت و گفت: با کلید مخصوصی که داشتم در منازل را باز می کردم و بی سر وصدا قفل دوچرخه را با قیچی آهن بری می بریدم و سپس آن را در سایت دیوار به فروش می گذاشتم. زمانی که خریدار پیدا می شد و دوچرخه را به او می فروختم با شیوه های مختلفی نشانی منزل او را به دست می آوردم و دریک فرصت مناسب دوباره آن را به سرقت می بردم.

بنا به گزارش روزنامه خراسان، این سارق جوان در حالی تاکنون به 7 فقره سرقت دوچرخه اعتراف کرده است که بررسی های بیشتر در این باره هنوز ادامه دارد.

دزد انباری های منازل دستگیر شد

سجادپور- دزدی که 3 کیف بزرگ پر از لوازم سرقتی را به دوش می کشید،درحالی مورد ظن نیروهای انتظامی قرارگرفت که زیر سنگینی لوازم خم شده بود!

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران کلانتری شفای مشهد که همچنان طرح های ویژه مبارزه با سرقت را با دستور سرتیپ احمدنگهبان (جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)ادامه می دهند،هنگام گشت زنی نامحسوس در حوزه استحفاظی به جوانی مظنون شدند که 3کیف بزرگ را بر دوش خودگذاشته و از شدت سنگینی کیف ها به یک سو خمیده شده بود!

ماموران انتظامی در تاریکی شب رفتار عجیب این جوان را زیر نظر گرفتند و متوجه شدند که او احتمالا اموال سرقتی را حمل می کند! با این فرضیه هوشیارانه، بلافاصله به سوی آن جوان حرکت کردند ولی او در یک لحظه با مشاهده چراغ گردان خودروی پلیس،کیف ها را روی زمین انداخت و پا به فرارگذاشت اما نیروهای با تجربه گشت انتظامی، فرصت فرار را از وی گرفتند و حلقه های قانون را بردستان وی گره زدند. در بازرسی از داخل کیف‌ها، مقادیر زیادی ابزار چوب بری،آچار آلات و باند خودرو کشف و مشخص شد که جوان مذکور از دزدان حرفه ای است. بنابراین وی به مقر انتظامی منتقل شد و با دستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)مورد بازجویی های تخصصی قرارگرفت. در حالی که بررسی های مقدماتی نشان می داد متهم مذکور چندین فقره سابقه کیفری دارد،شاه کلیدی از وی کشف شد که با آن به منازل مسکونی دستبرد می زد. این دزد حرفه ای که دیگر چاره ای جز بیان حقیقت نداشت، به ناچار لب به اعتراف گشود و با بیان این که معتاد و بیکار است،به افسر دایره تجسس گفت: اموال کشف شده را دقایقی قبل از انباری یک منزل مسکونی سرقت کردم و قصد داشتم آن ها را به مخفیگاهم ببرم که توسط پلیس دستگیر شدم. وی ادامه داد: با کلیدی که در اختیار داشتم در ساختمان ها را باز می کردم و اموال درون انباری ها را می ربودم! گزارش روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات بیشتر درباره سرقت های دیگر این جوان معتاد ادامه دارد.

سرگذشت تلخ زن ثروتمند!

آمده ام قصه زندگی ام راتعریف کنم و بگویم ناسپاسی از خدا مرا به این روز انداخته است...

زن ۵۲ ساله در حالی که بیان می کرد غرور و ناسپاسی روزگارم را سیاه کرد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: در یکی از روستاهای فریمان متولد شدم وتا مقطع ابتدایی در نهضت سواد آموزی درس خواندم. چون در روستای ما و اطراف آن مدرسه ای برای دخترها نداشت من به مکتب رفتم و در آن جا قرآن و کتاب گلستان سعدی را یاد گرفتم تا بی سواد نباشم. از نظر ظاهری دختر قشنگی بودم و به همین دلیل خواستگارهای زیادی داشتم تا این که در ۱۴ سالگی پسر خاله ام به خواستگاری ام آمد و پدرم با ازدواج ما موافقت کرد. احسان تعمیرگاه موتور سیکلت داشت و همه او را پسری با اراده و معتقد و چشم پاک می‌ شناختند. احسان قیافه چندان زیبایی نداشت و من همیشه از این بابت ناراحت بودم، هرچه مادرم می‌گفت که خدا را شکر کن پسر خوبی است، با خداست و همه به سرش قسم می خورند، بی فایده بود و من همچنان ناشکری می کردم. به مرور زمان ما صاحب فرزند و خانه و زندگی و ماشین و باغ شدیم و زندگی بسیار مرفهی داشتیم تا جایی که دیگران حسرت زندگی ما را می‌ خوردند ولی من باز هم درحسرت زندگی دیگران بودم و به خدا گلایه می کردم تا این که پسرم مدتی دچار سردرد های عجیب شد. با مراجعه به مراکز درمانی،پزشکان تشخیص دادندکه پسرم تومور مغزی دارد ...آن شب خیلی مستاصل و درمانده شده بودم و با حالتی پریشان به حرم رفتم. به اصطلاح خودم که یک روز خوش از خدا طلبکار بودم،از امام رضا علیه السلام هم گلایه کردم. فکر می کردم چرا خدا با منی که این قدر حسرت در دلم هست این کار را بکند و کلی گله و شکایت و ناسپاسی !!. هرچقدر همسرم صبور و قدردان بود من ناشکر... بالاخره روز تولد حضرت معصومه پسرم شفا گرفت ولی باز هم من متوجه نشدم. حالا دیگر از صبح زود تا آخر شب کار می کردم. برای خودم سالن زیبایی داشتم. می خواستم آینده را آن طور بسازم که دلم می خواهد.خانه بزرگ تر.... ماشین آخرین مدل و... . خریدم ولی بازهم حسادت و چشم و هم چشمی و زیاده خواهی ول کنم نبود. همواره مشغول کار و ثروت اندوزی بودم. بیشتر وقتم را در سالن آرایشگری می گذراندم. برای خانه خدمتکار گرفته بودم تابه امور منزل برسد.به همین خاطر اصلا بزرگ شدن بچه هایم را ندیدم. فکر می کردم این که بهترین وسایل و اسباب بازی و تفریحات لاکچری را داشته باشند کافی است و باید قدردان من باشند. خلاصه زندگی مدام روی شانس و اقبال ما بود و من همه این ها را از تلاش های خودم می‌دانستم. دیگر ترک نماز کردم و کلا خدا را فراموش کرده بودم. به مهمانی های آن چنانی می رفتم و ..... از بچه ها و زندگی غافل بودم ....یک روز به خودم آمدم که دیدم پسرم تا خرخره در باتلاق مواد مخدر فرو رفته..... همسر ساده من چندین معشوقه داشت و مدام در پارتی های شبانه مختلط شرکت می کرد. در یکی از همین پارتی ها ایدز را با خود به ارمغان آورد ......خودم هم فکر می کردم با کلاس شدن در آن است که با افراد مختلف و سطح بالا معاشرت داشته باشی. حالا دیگر از آن صمیمیت خانه خبری نبود و خانه ما تبدیل به خوابگاه شده بود. دو دقیقه نمی‌توانستیم باهم حرف بزنیم، سریع بگو مگویمان می شد. دچار طلاق عاطفی شده بودیم و سرمان با دوست های مجازی و افراد دیگر گرم بود. مدام معامله و کار و ..... تا این که زندگی روی بدش را نشانم داد. یک شب از بیمارستان تماس گرفتند که پسرتان اینجا به دلیل مصرف بالای مواد اوردوز کرده و با حال بد در بیمارستان بستری شده است و به گفته دکترها دیگر نمی‌تواند حرکت کند چون دوستانش او را در حال توهم مصرف مواد به درون استخر پرت کرده بودند. خلاصه همسرم بعد از این که بیماری ایدز گرفت، بی خبر و برای همیشه ما را ترک کرد و رفت و دخترم که ۱۷ ساله بود هم چند سالی می شود که خبری از او ندارم. هر کس یک چیز از او می گوید. فقط بعضی اوقات او را در شبکه های مجازی می بینم. روزها گذشت....در کمال ناباوری تمام ثروتم، خانه و زندگی و همسر و فرزندانم یکی پس از دیگری از دستم رفتند و دیگر هیچ کس برایم تره هم خرد نمی کند. من که روزی حداقل 10نفر خدمه و نوکر گوش به فرمانم بودند حالا دیگر زنی سرخورده هستم و از آن همه ثروت که چشم مرا سیر نکرد هم هیچ خبری نیست. خواستم بگویم همیشه شکرگزار نعمت های خدا باشید و به هر چه دارید قانع باشیدتا مثل من زیان‌دیده دنیا و آخرت نشوید .

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

انتقام پای قطع شده ام را گرفتم !

سید خلیل سجادپور- پراید سوار 28 ساله ای که با شلیک های گانگستری خود در روستای زاک مشهد، صحنه وحشتناکی را رقم زده بود، در اولین جلسه بازپرسی گفت: به دنبال انتقام از درگیری سال گذشته بودم!

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، عصر چهارم شهریور، موتورسوار 35 ساله کنار 2 تن از بستگانش توقف کرد و در حالی که روی موتورسیکلت نشسته بود، مشغول گفت و گو با آنان در کنار پیاده رو شد. دقایقی بعد ناگهان پراید سفیدرنگی از کوچه فرعی وارد خیابان شد و در میان بهت و حیرت رهگذران، لوله سلاح را از شیشه پراید بیرون آورد و نه تنها جوان موتورسوار را از پشت سر هدف شلیک قرار داد، بلکه 2 جوان دیگر را نیز خون آلود نقش بر زمین کرد.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: لحظاتی بعد با فرار مهاجمان از صحنه شلیک های گانگستری، رهگذران وحشت زده، ماجرای تیراندازی پراید سواران را به پلیس و اورژانس اطلاع دادند.

هنوز دقایقی از این ماجرای هولناک نگذشته بود که گروهی از عوامل انتظامی با هدایت مستقیم سروان مصطفی حسنی (رئیس پاسگاه انتظامی فردوسی) در حالی عازم مرکز درمانی شدند که خبر مرگ جوان 35 ساله به نام «مجتبی آزموده» در بی سیم های پلیس پیچید؛ بنابراین گروه دیگری از نیروهای انتظامی به حفظ صحنه شلیک های گانگستری پرداختند و مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند. این گونه بود که قاضی دکتر صادق صفری شبانه به سوی بیمارستان طالقانی مشهد حرکت کرد و با توجه به اهمیت و حساسیت این جنایت وحشتناک، گروه ورزیده‌ای از کارآگاه های پلیس آگاهی به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی نیز در کنار مقام قضایی قرار گرفتند و با بهره گیری از راهنمایی های قضایی، تحقیقات تخصصی را در این باره آغاز کردند.

بررسی های میدانی بیانگر آن بود که گلوله‌های متعددی از 2 سلاح وینچستر و کلاشینکف شلیک شده است که حدود 7 پوکه کلاشینکف نیز در صحنه کشف و ضمیمه پرونده شد.

از سوی دیگر کارآگاهان زبده آگاهی با دستورهای محرمانه قاضی ویژه قتل عمد، رد زنی های اطلاعاتی را برای شناسایی مخفی گاه پراید سواران ادامه دادند و با بهره گیری از توان علمی و تجربی خود دریافتند که مالک خودروی

پراید به سمت مرز افغانستان گریخته است. خیلی زود این متهم با رصدهای اطلاعاتی در مرز دوغارون به چنگ پلیس افتاد و با اعترافات وی کارآگاهان دوباره عازم روستای زاک شدند و یکی دیگر از متهمان (سرنشین پراید)را در مخفیگاهش به دام انداختند اما هنوز از عامل شلیک های گانگستری خبری نبود. به همین خاطر تحقیقات کارآگاهان وارد مرحله جدیدی شد و تحلیل های کارشناس در حضور قاضی صفری ادامه یافت تا این که کارآگاهان با راهنمایی‌های مقام قضایی و بهره گیری از تجربیات ارزنده پلیسی، موفق شدند «غلامرضا-ر» (متهم به شلیک های گانگستری) را طوری در تنگنای عملیاتی قرار دهند که هر لحظه زنجیره فرار وی کوتاه تر می شد. بالاخره این جوان 28 ساله در مسیر عملیات هماهنگ کارآگاهان قرار گرفت و در حالی بازداشت شد که 2 سلاح وینچستر و کلاشینکف را نیز تحویل داد.

بر اساس گزارش روزنامه خراسان، وی روز گذشته زمانی که مقابل میز عدالت ایستاد، انگیزه خود را از ارتکاب جنایت مسلحانه به درگیری و اختلافات قدیمی گره زد و به قاضی دکتر صادق صفری گفت: سال گذشته «علی-آ» (پسرعموی مقتول) در یک ماجرای نزاع، پای مرا هدف شلیک گلوله قرار داد و من در حالی روانه بیمارستان شدم که تلاش پزشکان برای درمان پایم نتیجه نداد و آن ها مجبور شدند پایم را قطع کنند. این ماجرا تاثیر وحشتناکی بر زندگی‌ام گذاشت به طوری که حتی همسرم از من طلاق گرفت و ادامه زندگی برایم سخت شد؛ اما من انتظار داشتم تا قانون رای به قصاص بدهد و من هم پای او را قطع کنم ولی در نهایت رای دادگاه به پرداخت دیه و زندان رسید که برای من قابل تحمل نبود. از سوی دیگر خودم تصمیم به انتقام گرفتم و مترصد زمانی برای تسویه حساب بودم که روز حادثه، او و بستگانش را دیدم که کنار خیابان ایستاده بودند و با خنده هایشان مرا مسخره کردند. به همین خاطر من هم به خانه رفتم و با برداشتن 2 سلاح، سوار پراید یکی از دوستانم شدم و به طرف آن ها حرکت کردم اما فقط مجتبی (مقتول) پسر عمو ی علی را آن جا دیدم و شلیک کردم در همین حال گلوله در سلاح وینچستر گیر کرد که با کلاشینکف به شلیک ادامه دادم.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است که متهم این پرونده جنایی با صدور قرار بازداشت موقت از سوی قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد روانه زندان شد تا تحقیقات بیشتری در این باره انجام شود.

رمال شیطان صفت در چنگ قانون!

سجادپور- مرد تبعه خارجی که با ادعای درمان ناباروری، از زنان جوان سوءاستفاده می کرد با شکایت هموطنانش در چنگ قانون گرفتار شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اوایل شب هفدهم شهریور، زنگ تلفن پلیس110 به صدا درآمد و خبر درگیری اتباع خارجی(افغانستانی) نیروهای گشت کلانتری گلشهر مشهد را به بولوار شهید آوینی کشاند. بررسی های اولیه عوامل انتظامی بیانگرآن بود که درگیری مذکور به خاطر دخالت مرد 48 ساله ای در امور درمانی رخ داده است که خود را رمال و دعا نویس معرفی می کرد. به همین خاطر و با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر) متهم مذکور به کلانتری انتقال یافت و در دایره اطلاعات و امنیت مورد بازجویی‌های فنی قرار گرفت اما در این میان رازهای تکان دهنده ای از حقه بازی‌های رمال شیطان صفت فاش شد که ادعای درمان ناباروری را داشت و با همین ترفند زن 25 ساله هموطنش را فریب داده و سرکیسه کرده بود.ادامه تحقیقات پلیسی نشان داد که این مرد به بهانه رگ گیری و بازگشایی عروق برای درمان ناباروری، افکار پلیدی را در سر می پروراند که زن جوان رفتارهای شیطانی او را لو داد و بدین ترتیب با دستگیری این مرد حیله گر و شیطان صفت، تحقیقات برای شناسایی افراد دیگری که فریب حقه بازی او را خورده اند آغاز شد.در همین باره، پلیس از شهروندان خواست چنانچه طعمه چرب زبانی و فریبکاری‌های این مرد رمال شده اند به کلانتری گلشهر مراجعه کنند و یقین بدانند که همه اظهارات آنان در پرونده محرمانه باقی می ماند.

رفتارهای شیطانی !

با آن که چند سال از ازدواجم می گذشت اما هنوز باردار نشده بودم و به همین خاطر خیلی رنج می‌کشیدم تا این که یکی از همسایگانم رمال تبعه افغانستان را به من معرفی کرد و ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 25 ساله در حالی که بیان می کرد آن رمال کثیف با چرب زبانی فریبم داد، اشک ریزان درباره ماجرای تاسف باری که او را به مرکز انتظامی کشانده بود، به افسر دایره اطلاعات و امنیت کلانتری گلشهر گفت:3 سال از آغاز زندگی مشترکم گذشته بود که دوبار باردارشدم اما متاسفانه به دلایل مختلفی فرزندانم در دوران جنینی سقط شدند. این موضوع تاثیر زیادی بر روح و روانم گذاشت و مرا درگیر ماجراهای دیگری کرد چرا که احساس می‌کردم دیگر نمی توانم صاحب فرزند شوم. حتی نگاه های دیگران آزارم می داد و زمانی که اطرافیان درباره بارداری از من سوال می کردند، از پاسخ طفره می رفتم تا این که یکی از همسایگانم از ماجراهای عجیب و باورنکردنی یک رمال تبعه افغانستان برایم سخن گفت و ادعا کرد آن رمال هر نوع بیماری را مداوا می کند! به طوری که در منطقه گلشهر مشهد به «سبک دست» شهرت دارد؛ یعنی می گویند دست او سبک است و هر اقدامی که انجام می دهد بلافاصله به نتیجه می‌رسد! این بود که من هم وسوسه شدم تا به سراغ آن رمال بروم شاید بتواند نازایی مرا درمان کند! آن قدر از این رمال حقه‌باز تعریف و تمجید کردند که دیگر تردیدی برایم باقی نماند و به نشانی او در بولوار شهید آوینی رفتم. آن رمال، مادرش را با یک دستگاه کارت خوان در ورودی منزل نشانده بود تا مشتریانش ابتدا کارت بکشند و بعد وارد منزل شوند. خلاصه وقتی مشکلم را با او در میان گذاشتم چنان با چرب زبانی فریبم داد که همه ادعاهای او را باور کردم چرا که مدعی بود من به خاطر گرفتگی یکی از عروقم باردار نمی شوم و باید «رگ نازایی» مرا باز کند! او با این ترفند 4جلسه مرا به منزلش کشاند و من هم با اجازه شوهرم به آن جا رفتم تا مشکل بارداری ام حل شود! ولی هر بار رفتارهای کثیف شیطانی او آزارم می داد به گونه‌ای که حتی از بیان آن شرم دارم! ولی وقتی برای پنجمین بار نزد او رفتم دیگر نتوانستم رفتارهای زشت او را تحمل کنم. به همین خاطر ماجرا را برای همسرم بازگو کردم که او نیز بسیار ناراحت شد و به همراه یکدیگر به منزل آن رمال کثیف رفتیم. آن جا بود که برخی از همسایگان رازهای تکان دهنده ای را از آن مرد افغانستانی بازگو کردند و شوهرم نیز بلافاصله با پلیس110 تماس گرفت تا چهره واقعی این مرد حیله گر برای مردم و اهالی محل آشکار شود.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد) تحقیقات گسترده ای درباره خلافکاری‌های این مرد شیطان صفت آغاز شده است.

رویارویی خشم وتیغ!

سید خلیل سجادپور- با واکاوی جزئیات ماجرای یک جنایت وحشتناک در بازسازی صحنه قتل،مشخص شد که خشم وتیغ در یک لحظه مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند!

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،بیست و یکم مرداد خبر جنایتی هولناک در بیسیم های پلیس پیچید و نیروهای انتظامی را به تکاپو انداخت. طولی نکشید که وقوع نزاعی مرگبار در بولوار امت به تایید عوامل انتظامی رسید و بدین ترتیب قاضی ویژه قتل عمد مشهد به همراه گروهی از کارآگاهان زبده پلیس آگاهی عازم بیمارستان شهید هاشمی نژاد شدند. بررسی های مقدماتی نشان داد:جوان 32 ساله متاهل هدف ضربه چاقوی یکی از بستگانش قرارگرفته و پس از انتقال به مرکز درمانی جان خود را از دست داده است. دقایقی بعد دامنه تحقیقات قضایی به منزل ویلایی دو طبقه در بولوار امت کشید و شواهد و آثار جنایت در حالی زیر ذره بین بررسی های تخصصی قرارگرفت که مشخص شد ضارب ،جوان 19 ساله ای به نام «سجاد-ش»است که پس از وقوع درگیری مرگبار به مکان نامعلومی گریخته بود.

بنابراین بی درنگ عملیات رد زنی کارآگاهان با دستورات ویژه قاضی «وحید خاکشور» آغاز شد و سرنخ هایی به دست آمد که بیانگر فرارمتهم به قتل به سوی تهران بود. به همین دلیل گروهی کارآزموده از کارآگاهان پلیس آگاهی به سرپرستی مستقیم سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمدآگاهی)وارد جاده شدند و به جدال با «اژدهای سیاه»پرداختند چرا که با سرعت بالای خودروی آنان،هر لحظه احتمال وقوع حادثه تاسف باری مانند واژگونی و خروج از جاده وجود داشت اما درنگ جایز نبود و کارآگاهان همچنان پیکر «اژدهای سیاه»(جاده)را زیر چرخ های خودرو جا می گذاشتند تا این که در نزدیکی گالیکش متهم فراری را از درون اتوبوس بین شهری پایین آوردند و به مشهد انتقال دادند. این جوان 19ساله که سعی داشت ابتدا با داستان های ساختگی،خود را تبرئه کند وقتی در برابر اسناد و مدارک انکار ناپذیر قرار گرفت و با شاهدان عینی صحنه جنایت روبه رو شد، به ناچار لب به اعتراف گشود و قتل«علی-ش»(دامادخاله اش) را پذیرفت. گزارش روزنامه خراسان حاکی است درپی اعترافات متهم جوان،مقدمات بازسازی صحنه قتل فراهم شد و «سجاد-ش» با دستور قاضی شعبه 211دادسرای عمومی وانقلاب مشهد در محل وقوع جنایت مقابل دوربین قوه قضاییه قرارگرفت.

متهم این پرونده جنایی که با یادآوری صحنه «رویارویی خشم و تیغ»اشک ندامت بر چهره اش نشسته بود،درحالی آماده تشریح جزئیات ماجرای قتل خانوادگی شد که قاضی خاکشور با تفهیم موادقانونی از وی خواست مواظب اظهاراتش باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که این اظهارات و اعترافات در مراحل دادرسی مورد استناد قضایی قرارمی گیرد. با آغاز بازسازی صحنه قتل،ابتدا سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی و چگونگی دستگیری متهم را بازگو کرد و سپس «سجاد»با معرفی کامل خود گفت:من فرزند طلاق هستم وبا مادرم زندگی می کنم. به همین خاطر هم پرخاشگری و سرکشی در وجودم سرشته شده است. روز حادثه من با پسر دایی ام و یکی دیگر از دوستان‌مان درانتهای کوچه(بولوار امت)مشغول قلیان کشی بودیم که تصمیم گرفتیم باهم به استخر برویم. این بود که من به طرف منزل دایی ام رفتم تا کفش هایم را بردارم. درآن منزل دوطبقه خاله ام در طبقه پایین زندگی می کند و دایی ام در طبقه دیگر سکونت دارد اما ورودی مشترک دارند. هنگامی که من از در ورودی مشترک وارد منزل شدم، داماد خاله ام با توهین و فحاشی سرزنشم کرد که چرا در منزل را محکم کوبیدم! این موضوع به پرخاشگری انجامید و من هم با او درگیر شدم و ضربه ای با دست به سینه اش زدم.

اما هنوز مشاجره های لفظی ادامه داشت که «علی-ش»(مقتول) به داخل منزل خاله ام رفت که چاقو بردارد. من هم بی درنگ به طبقه بالا رفتم و در حالی که چاقویی در دست داشتم پایین آمدم که روی پله ها مقابل یکدیگر قرارگرفتیم. او یک ضربه به سوی من پرت کرد که من جا خالی دادم و در همین هنگام پسر دایی ام(مرتضی)از راه رسید و ما را جدا کرد. لحظاتی بعد به بیرون از حیاط آمدیم. مرتضی کنار خودروی نیسان پارک شده ایستاد و با پدرش تماس گرفت تا ماجرای دعوای ما را به او اطلاع بدهد. در این لحظه من که هنوز خشمگین بودم به داخل حیاط بازگشتم و دوباره روبه روی یکدیگر قرارگرفتیم که او شیشه ها را شکست و من هم ضربه ای با چاقو برپیکرش فرود آوردم و سپس در حالی که چاقوی خون آلود را دردست می فشردم از آن جا گریختم و چاقو را درون چمن های فضای سبز انداختم، بعد هم تصمیم گرفتم تا به تهران بروم که پلیس نتواند مرا دستگیر کند اما هنوز به گالیکش نرسیده بودم که ناگهان اتوبوس توقف کرد و کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد را بالای سرم دیدم.خیلی ترسیده بودم، به همین دلیل هم از معرفی خودم طفره می رفتم تا به کارآگاهان اثبات کنم که مرا به اشتباه دستگیر کرده اند اما آن ها باور نکردند و مرا از اتوبوس به درون خودروی پلیس انتقال دادند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،در ادامه بازسازی صحنه قتل، وی چگونگی رویارویی«خشم وتیغ» را در حالی که روی پله های منزل مسکونی قرارگرفته بود، در حضور مقام قضایی به صورت عملی تشریح کرد و سپس قاضی خاکشور دستور داد تا متهم به قتل،برای انجام تحقیقات بیشتر روانه زندان شود.

باندسرقت مسلحانه خرما متلاشی شد

توکلی - باند سرقت مسلحانه خرما در نخلستان های کشاورزی بم به دام افتاد.

به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی بم بیان کرد: به دنبال اعلام سرقت مسلحانه در یکی از نخلستان های خرمای بخش بروات بم و گلاویز شدن صاحب باغ با سارقان، نیروهای کلانتری ۱۴ به سرعت در محل حاضر شدند و یک نفر از سارقان را دستگیر کردند و یک خودروی پراید را که در سرقت از آن استفاده می شد، توقیف کردند.سرهنگ عزت ا... عبدلی نسب افزود: این سارق در بازجویی های پلیسی به همدستی دو نفر دیگر و یک مالخر اعتراف کرد که در چند عملیات ضربتی این سه متهم نیز دستگیر و از مخفیگاه آن ها بیش از ۱۳۰ کیلو خرمای تازه چیده شده کشف شد.این مسئول انتظامی خاطرنشان کرد: سارقان به ۸ فقره سرقت از نخلستان های کشاورزی بخش بروات اعتراف کردند.

فقط پسر می خواهم !

هر سال صاحب یک فرزند شدم به امید آن که پسری به دنیا بیاورم تا همسرم از من راضی شود اما بعد از آن که صاحب 6دختر شدم بازهم نتوانستم...

زن 28ساله که به همراه 6فرزند خردسال خود وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که دیگر ماجرای ازدواج مجدد شوهرم را تحمل نمی کنم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت:دیگر از این همه تلاش و آرزوهای بیهوده خسته شده ام. با هرگونه بدرفتاری و ناسازگاری های شوهرم ساختم ولی بازهم او در حق من بی انصافی کرد.آن زمان که به عقد ساسان درآمدم 18سال بیشتر نداشتم. او هم 2سال از من بزرگ تر بود و به قول خودش به من عشق می ورزید اما همه این چرب زبانی ها و عشق ورزیدن هایش ظاهری بود چرا که وقتی اولین دخترم به دنیا آمد، چهره همسرم اخمو شد و دیگر او را «عاشق» ندیدم.«ساسان»اصرار داشت که باید من پسری به دنیا بیاورم تا مهر و عاطفه پدری اش در خانه شکوفا شود به همین دلیل هم هنوز فرزندم یک ساله نشده بود که دوباره باردار شدم اما گویی بخت با من یار نبود به طوری که وقتی شوهرم فهمید که دوباره فرزندم دختر است، مرا زیر مشت و لگد گرفت و تهدیدم کرد که این بار اگر پسری به دنیا نیاورم چنین و چنان می کند اما در کمال تعجب یک سال بعد بازهم دختر به دنیا آوردم به گونه ای که طی 7سال صاحب 6دختر زیبا و شیرین زبان شدم اما شوهرم هیچ گاه راضی نشد و همواره مرا تهدید به طلاق می کرد. او نه تنها نسبت به فرزندانم مهر و عاطفه ای از خود نشان نمی داد بلکه وقتی فرزندانم دست وپا زنان به سوی پدرشان می رفتند، آن ها را از خود می راند و این گونه قلب مرا می شکست. من هم به خاطر تربیت خانوادگی که پدرم معتقد بود دختر باید با لباس عروس به خانه شوهر برود و با کفن هم خارج شود! همه رفتارهای زشت،سرزنش ها و کتک کاری های او را تحمل می کردم تا به زندگی مشترکم لطمه ای وارد نشود. با وجود این «ساسان»مرا با 6 دختر قد و نیم قد که بزرگ ترین آن ها 9 ساله است در خانه رها کرد واکنون با زن مطلقه دیگری ازدواج کرده است تا برای او پسری به دنیا آورد. من هم اگر چه همه ناملایمتی زندگی را به نصیحت پدرم تحمل کردم ولی دیگر نمی توانم با ازدواج مجدد او کنار بیایم به همین دلیل به کلانتری آمدم تا مخارج زندگی و هزینه فرزندانم را از شوهرم بگیرم اما ای کاش ...

گزارش اختصاصی روزنامه حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ جعفرخانی(رئیس کلانتری پنجتن مشهد)اقدامات قانونی و بررسی های کارشناسی برای حل مشکل این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳ | 9:48 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |