نهضت علمی امام صادق
از سال ۱۲۹ هجرى تا ۱۳۲ هجرى که عباسیان روى کار آمدند، چون بنى امیه رو به ضعف و سقوط مى رفتند، فرصت اینکه امام صادق علیهالسلام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسیان نیز که شعار طرفدارى از خاندان پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته آنان را مى دادند، به امام فشارى وارد نمى آوردند.
از این رو، این دوران، براى امام صادق دوران آرامش و آزادى بود و فرصت بسیار خوبى براى فعالیت هاى علمى و فرهنگى به شمار مى رفت؛ فرصتى که براى هیچ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر علیهالسلام که اندکى از این فرصت براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع کرده بود، و همچنین براى امام رضا علیهالسلام، فراهم نگشت. ولى امام صادق علیه السلام هم عمر نسبتا طولانى (حدود ۶۵ سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.[۳۱]
امام با استفاده از این فرصت، نهضت علمی و فرهنگی بزرگی را شروع نمودند و پایه های علمی مکتب شیعه را محکم کردند. آن حضرت در طول عمر خود در مدینه زیست و تنها به قصد حج یا بنا به الزامات سیاسی، سفرهایی کوتاه به مکه و عراق داشت. وی در مدینه که اصلیترین مرکز نشر سنت نبوی در آن عصر بود، مجلس درس و به عبارتی دانشگاه پررونقی داشت که جدا ساختن پیروان مذاهب و فرق مختلف در آن به سختی امکانپذیر بود. گسترۀ دانش حضرت از یک سو، و سعۀ صدر وی در تعامل با مذاهب گوناگون از سوی دیگر موجب شده بود تا طیف وسیعی از عالمان به عنوان طالب دانش جعفری به گرد آن حضرت درآیند. شاگردانی از خواص امامیه گرفته تا طیفهای متنوع عامه، از متکلم و فقیه گرفته تا مُقری و محدث بر گرد حضرت دیده میشدند و از اقصى نقاط ماوراء النهر تا مغرب در شمار شاگردان او حضور داشتند. شیخ مفید اشاره دارد که بر اساس آنچه اصحاب حدیث احصا کردهاند، شمار شاگردان حضرت صادق بالغ بر ۴ هزار نفر بوده است.[۳۲]
شاگردان امام جعفرصادق
در شمار راویان و شاگردان ذکر شده برای امام صادق در منابع اهل سنت می توان اینان را برشمرد:
از مدینه: مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی، ابوضمرۀ مدنی، حاتم بن اسماعیل حارثی، سلیمان بن بلال تیمی، محمد بن اسحاق بن یسار، اسماعیل بن جعفر، سعید بن سفیان اسلمی، عبدالعزیز بن عمران زهری، عبدالعزیز بن محمد دراوردی و عبدالله بن عمر عمری؛
از مکه: ابن جریج، سفیان بن عیینه، عبدالله بن میمون قداح و مسلم بن خالد زنجی؛
از کوفه: ابوحنیفه، سفیان ثوری، شعبة بن حجاج، حفص بن غیاث نخعی، حسن بن صالح بن حی، حسن بن عیاش، معاویة بن عمار، زید بن حسن انماطی و محمد بن میمون زعفرانی؛
از بصره: عبدالوهاب بن عبدالمجید ثقفی، وهیب بن خالد باهلی، عثمان بن فرقد عطار، محمد بن ثابت بنانی، ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبیل، روح بن قاسم عنبری و عبدالعزیز بن مختار دباغ؛
و از خراسان: ابراهیم بن طهمان و زهیر بن محمد تمیمی.
در منابع امامیه نیز طیف وسیعی از رجال به عنوان اصحاب آن حضرت معرفی شدهاند. امام در رشته هاى مختلف، شاگردان بزرگى همچون «هشام بن حکم کندى»، «محمد بن مسلم»، «ابان بن تغلب »، «هشام بن سالم»، «معلّى بن خُنیس»، «مؤمن الطاق»، «مفضل بن عمر»، «ابو حمزه ثمالى»، «زرارة بن اعین»، «جابر بن یزید جعفى کوفى»، «صفوان بن مهران جمال»، «عبدالله بن ابى یعفور»، «حمران بن اعین شیبانى»، «حمزه طیار»، «بُرید بن معاویه عجلى»، و... تربیت نمود.[۳۳]
در میان اصحاب حضرت صادق، ۱۲ تن به عنوان فقهای اصحاب وی و به اصطلاح رجالیان شیعه، به عنوان «اصحاب اجماع» شناخته شدهاند که فقاهت و وثاقت آنان مورد تأکید امامیه بوده، و آنان معتبرترین مروجان تعالیم آن حضرت محسوب شدهاند.
کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام صادق (علیهالسّلام) نهتنها دیگران را دعوت به کار و تلاش میکرد، بلکه خود نیز با وجود مـجالس درس و مناظرات و ... در روزهای داغ تابستان، در مزرعهاش کار میکرد. یکی از یاران حضرت میگوید: آن حضرت را در باغش دیـدم، پیراهن زبر و خشن بـر تن و بـیل در دست، باغ را آبیاری میکرد و عرق از سر و صورتش میریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها را بکند ولی دوست دارم مرد در راه بهدست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند بـبیند که من در پی روزی حلال هستم. [۳۴]
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت. لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصر رفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این هـمه سـود را چگونه بهدست آوردهای؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالای ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: ای مصادف! چکاچک شمشیرها از کسب روزی حلال آسانتر است. [۳۵] («سُبْحَانَ اللهِ، تَحْلِفُونَ عَلى قَوْمٍ مُسْلِمِينَ أَلاَّ تَبِيعُوهُمْ إِلاَّ بِرِبْحِ الدِّينَارِ.... ثُمَّ قَالَ يَا مُصَادِفُ ، مُجَالَدَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ»)
حقیقت این است که امام (علیهالسّلام) در نهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نـمیشد و مـیدانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش میفرمود: وقتی خرماها میرسد، مـیگویم دیـوارها را بـشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. هـمچنین مـیگویم ده ظـرف خرما که بر سر هریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرما بخورند. آنگاه مـیخواهم بـرای تـمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هرکس دیـگر کـه توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و ... را میدهم و باقیمانده محصول را به مدینه آورده بین نـیازمندان تـقسیم مـیکنم و دست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم میماند. [۳۶]
شیخ مفید مینویسد: آنقدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که بهتمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدی از عـلمای اهلبیت (علیهمالسّلام) این مـقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آنقدر نشانههای آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشـن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است. [۴۵]
سید مؤمن شافعی نیز مینویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن. [۴۶]
ابوحنیفه میگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما دانـاترین امت اسلامی اسـت. [۴۷] [۴۸]
حسن بن زیاد میگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: بهنظر تو چه کسی در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزی منصور دوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفر بن محمد پیدا کـردهاند و سـیل جـمعیت به سوی او سرازیر شده است. پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مـسئله دشـوار آماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کـردم و نـشستم. مـنصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال میکردم و حضرت در جواب میفرمود: در مورد این مسئله، نـظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتوای خود را نیز میگفتند که گاه موافق و گـاه مخالف ما بود.[۴۹]
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حکام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنه هرگونه علم و دانش و معرفت بود، بهچشم میخورد.
امام صادق (علیهالسّلام) باتوجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی بهوجود آورد و در رشتههای مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد.
امام از فرصتهای گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده میبرد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقههای گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلالهای متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت میشد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، بهصورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدینترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، بهصورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینهها از امام صادق (علیهالسّلام) نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده میشود.
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق (علیهالسّلام) ویژگی خاصی بخشیده، استفاده از علم بیکران امامت، تربیت دانشطلبان و بنیانگذاری فکری و علمی مذهب تشیع اسـت. در اینباره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف. دانش امام.
ب. ویژگیهای عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایهریزی نهضت علمی شد.
ج. اولویتها در نهضت عـلمی.
د. شـیوهها و اهداف و نتایج این نهضت عـلمی.
عصر امام صادق (علیهالسّلام) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد میشد، بارها او را بدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید میبردند. از جمله یکبار بههمراه پدرش به شام و بار دیـگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه و بغداد رفت. با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاعهای خود، فـرصت آزار امـام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام با وجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هرنوع فرصتی استفاده میکرد تا نهضت علمی خود را به راه انـدازد و دلیـل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راههای دیگر بود. چنانچه امام از ناچاری عمدا رو به تقیه میآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهای حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مـیگفت: «هـذا الشجی معترض فی الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه میتوان فرو برد و نه میتوان بیرون افکند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید کنند. حکایت زیـر دلیـل ایـن مدعی است:
جعفر بن محمد بـن اشـعث از اهلتسنن و دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) به صفوان بن یحیی گفت: آیا میدانی با اینکه در میان خاندان ما هیچ نام و اثری از شیعه نـبود مـن چـگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقی روزی به پدرم محمد بن اشعث گفت: ای محمد! یـک نـفر مرد دانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت خطیری به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کـرد.
مـنصور بـه او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتی از خـاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسلام)) برو و به هریک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم کـه گـروهی از شـیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند که به شما بدهم مشروط بر ایـنکـه چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی میکنیم. وقتی پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رسـاندن هـستم، بـا دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمـد و بـعد از مـدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تـعریف کـن چـه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید از دسـتخط خـودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسلام)) که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بـود. پشـتسرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بیآن که من سخنی بگویم به من گـفت: ای مـرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکی با دولت بنیمروان دارنـد و هـمه (بـر اثر ظلم) نیازمندند. من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، بـاز گفت. مـثل اینکه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: یابن مهاجر اعلم انه لیـس مـن اهـلبیت نبوه الا و فیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نـیست مـگر ایـن که در میان آنها محدثی (فرشتهای از طرف خدا که با او تماس دارد و اخبار را بـه او خـبر میدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد (علیهالسّلام) است.
فرزند محمد بن اشعث میگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) بـاعث شد کـه ما به تشیع روی آوریم. [۵۰]
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مـانع از هـر نوع اقدام علیه حکومت وقت میشد، لذا امام بـهسـوی تـنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر (علیهالسّلام) بـود، روی آورد و از در دانش و علم وارد شد.
حال باید توضیح داد که در این مسیر حـضرت چـه چیزی محتوای این نهضت علمی را تـعیین میکرد؟
حـقیقت این اسـت کـه جـریان نفاق، خطرناکترین انحرافی است که از زمـان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است، مانند آیات۷ و ۸ سوره منافقین.[۵۱]
ایـن حـرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بـروز یابد، اما از اولین لحـظات رحلت، تـمام هجمههای منافقان به یکباره بـر سـر اهلبیت (علیهمالسّلام) فرو ریخت.
لذا مرحوم علامه طباطبایی مینویسد:هنگامی که خلافت از اهلبیت (علیهمالسّلام) گرفته شد، مردم روی اینجریان از آنها رویگـردان شـدند و اهلبیت (علیهمالسّلام) در ردیـف اشخاص عادی بلکه به خـاطر سـیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت (علیهمالسّلام) دور افتادند و از تربیت علمی و عملی آنـان مـحروم شدند. البته امویان به این هم بـسنده نـکردند و با نـصب عـلمای سـفارشی خود، کوشیدند از مطرح شـدن ائمه اطهار (علیهمالسّلام) از این طریق نیز جلوگیری کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی کـه عـلم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام اسـت و در زمـان عبدالملک اعـلام شد: کسی جـز عطا حـق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد، از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چـون عـلم اهـلبیت (علیهمالسّلام) محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمـیخته شـد و نـوعی فـرهنگ التـقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون قیامهای مسلحانه بـه دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما باشکست روبهرو میشد، نهضت امام صادق (علیهالسّلام) بهسوی حرکتی علمی میتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التـقاط مـذهبی و دینی و فرهنگی نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
از گذر ممنوعیت نـقل احـادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امیرمومنان (علیهالسّلام)، امام (علیهالسّلام) را وا میداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روی آورد. لذا اینک از آن امام در هـر زمینهای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شـدن مـذهب به «جعفری».
آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومی چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و ... سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق (علیهالسّلام) مـیفرمود: ابان بن تغلب سی هـزار حـدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید.[۵۲] [۵۳]
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت.[۵۴]
و حسن بن علی وشا میگفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه میگفتند: جـعفر بن مـحمد برایم چنین گفت.[۵۵]
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بیپایان امامت را در طی دورههای مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت. آری، روایت از این امام منحصر به شـیعه نـشد و اهلسـنت نیز روایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی در کتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری دادهاند کهمجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر میرسند و اکثر اصول اربعمائه از امـام صـادق (علیهالسّلام) اسـت و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام، الاستبصار) را تشکیل دادند.
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی میشدند، حضرت بـه ایـجاد شـبکهای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چـهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از ایندسـت شاگردان مبلغ هـستند. برای نمونه، مناظرهای از صدها مناظره را با هممیخوانیم:
هشام بن سالم میگوید: در محضر امام صادق (علیهالسّلام) بودیم که مردی از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه میخواهی؟
گفت: به من گفتهاند شـما داناترین مردم هستید، میخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من میخواهم با خودتان سخن بگویم. امـام فـرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من غلبه کردهای! مرد شامی آنقدر از حمران سؤال کرد و جواب شنید که خود خسته شد و در جواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آنگاه بـه توصیه امام حمران سوالی پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرتگفت: در نحو و ادبیات میخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تـقاضای مـباحثه در فقه کرد که امام زرارة بن اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.
امـام چـنان خـندید که دندانهایش معلوم شـد. مـرد شـامی گفت: گویا خواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد.[۵۶]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع