ماجرای باند مخوف«عقاب های خون آلود »!

اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور
info@khorasannews.com
اعضای یک باند خطرناک که با خودزنی های وحشتناک پیکر خود را خون آلود می کردند و سپس دست به زورگیری های ترسناک از مسافران شهری می زدند، با تلاش شبانه روزی نیروهای انتظامی در حالی به چنگ قانون افتادند که تصاویری از «عقاب» را روی گردن یا لباس های سیاه خود داشتند. جانشین فرمانده انتظامی خراسان، روزگذشته بعد از دستگیری سومین عضو باند معروف به «عقاب های خون آلود»درباره ماجرای زورگیری های این باند مخوف به خبرنگار روزنامه خراسان گفت:از مدتی قبل گزارش هایی از زورگیری در پوشش مسافرکشی در برخی مراکز انتظامی ثبت شد که بررسی آن ها نشان داد اعضای یک باند پرایدسوار،مسافران شهری را به مناطق خلوت می کشانند و در تاریکی شب با تهدیدبه قتل و کتک کاری،نه تنها اموال طعمه های خود رابه سرقت می برند بلکه لباس های آنان را نیز از تنشان بیرون می آورند و سپس آن ها را با یک لباس زیر در بیابان رها می کنند. سرتیپ دوم ستاد احمد نگهبان اضافه کرد:با توجه به حساسیت ماجرا، بلافاصله دستورهای محرمانه ای دراین باره صادر شد و عوامل انتظامی با تاکید ویژه سردار سرتیپ محمدکاظم ​​​​​​​تقوی(فرمانده انتظامی خراسان رضوی)با بهره‌گیری از امکانات تخصصی پلیس و تقویت گشت های انتظامی رصدهای اطلاعاتی گسترده ای را آغازکردند.
وی افزود:واکاوی در سطر به سطر اظهارات مالباختگان و پرونده های متشکله در مراکز انتظامی بیانگر آن بود که اعضای این باند خطرناک که آثاری از خودزنی های وحشتناک روی دستان خود دارند و بدن برخی از آنان با تصاویر گوناگون خالکوبی(تتو) پوشانده شده است، در نیمه های شب از لانه های خود بیرون می آیند و سوار بر یک دستگاه پراید نقره‌ای رنگ بدون پلاک،جرایم هولناکی را در اطراف بزرگراه صدمتری و جاده محمدآباد مرتکب می شوند. این مقام ارشد انتظامی با اشاره به برداشت پول از حساب های طعمه های این باند مخوف نیز گفت:آن ها بعد از تهدید طعمه خود به مرگ،او را به مقابل دستگاه های عابربانک می کشاندند و با گرفتن رمز بانکی ، موجودی حساب های مالباختگان را به کارت بانکی دیگری انتقال می دادند. سردار نگهبان در ادامه این گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار روزنامه خراسان ،تصریح کرد:با توجه به تاکید ویژه سردار تقوی برای مقابله قاطع با جرایم خشن در استان خراسان رضوی، گروهی تخصصی در کلانتری میرزا کوچک خان مشهد زیرنظر سرهنگ علی برزنونی(رئیس کلانتری) تشکیل شد و بدین ترتیب عملیات‎های چندگانه برای شناسایی اعضای این باند زورگیری وارد مرحله جدیدی شد تا این که با تشکیل گروه های گشت شبانه ،سرنخ هایی از یک پراید نقره ای به دست آمد که پلاک آن را روی شیشه قرار می دادند تا در تاریکی شب،طعمه های آنان نتوانند شماره پلاک خود را به خاطر بسپارند! این فرمانده حافظان امنیت خاطرنشان کرد:درحالی که ردزنی های اطلاعاتی ادامه داشت، ساعت 2بامداد یک شنبه گذشته یکی از گشت های انتظامی در بولوار ابوریحان مشهد به پرایدی با مشخصات مذکور مشکوک شد و این گونه ماجرای تعقیب پرایدسواران شکل گرفت. وی تاکید کرد: عملیات به گونه ای با حضور گشت های نامحسوس ادامه یافت که عوامل انتظامی منطقه را به محاصره درآوردند و پرایدسواران را با شگردی خاص به داخل یکی از کوچه های فرعی هدایت کردند که در همین زمان عملیات دستگیری آغاز شد و 2 سرنشین پراید در حالی به دام افتادند که در بازرسی از آنان تعداد زیادی کارت بانکی و مدارک شناسایی شهروندان، به همراه 2قبضه کارد کشف شد و متهمان به مقر انتظامی انتقال یافتند. جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی با بیان این که بازجویی های تخصصی توسط سروان امیررضا شفیعی(افسر پرونده) ادامه یافت، به اعترافات متهمان اشاره کرد و افزود:2عضو دستگیرشده این باند بلافاصله دیگر همدستان خود را به پلیس لو دادند و بدین ترتیب عملیات دستگیری سومین عضو باند نیز در دستورکار قرارگرفت که وی هم امروز(روزگذشته)در یک قرار صوری درون پارک امید در منطقه شهرک شهید رجایی به دام افتاد. سرتیپ دوم احمد نگهبان با بیان این که اعضای این باند خطرناک زورگیری در مناطق بزرگراه فجر،گاراژدارها،بولوار توس و جاده بهشت رضا(ع) اقدام به ارتکاب جرم می کردند،گفت: تاکنون 6تن از مالباختگان با مراجعه به کلانتری میرزا کوچک خان مشهد ،آنان را در حالی شناسایی کرده اند که با دستور قاطع قاضی مهدی جعفری (قاضی شعبه 410دادسرای عمومی وانقلاب مشهد)تحقیقات بیشتر برای کشف ابعاد دیگری از زورگیری های اعضای این باند ادامه داردکه بنا به اظهارات برخی شهروندان به «عقاب های خون آلود» معروف شده اند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:یکی از مالباختگان که در اطراف میدان حافظ، طعمه این باند مخوف قمه کش شده بود،کاپشن و کفش های خود را برتن یکی از متهمان شناسایی کرد.

کودک وحشت زده سرگردان !

چند روز پیش کودک سرگردان در کوچه با تماس تلفنی اهالی محل به کلانتری شهید نواب صفوی مشهد انتقال یافت اما هنوز دقایقی ازاین ماجرا نگذشته بود که مردی با ورود به کلانتری ادعا کرد پسر بچه 6ساله برادرزاده اوست که ساعتی قبل گم شد. او درباره چگونگی این ماجرا به افسر دایره تجسس گفت:برادرم که «حیدر»نام دارد، فرزند اول خانواده است. در حالی که همه خواهران و برادرانم تحصیلات عالیه دارند و مادرم نیز معلم است ،متاسفانه برادرم مسیر خلاف را در پیش گرفت . او در نوجوانی بسیار شجاع و نترس بود . حتی در ورزش کشتی مقام های زیادی کسب کرد ولی به دام دوستان ناباب افتاد به طوری که برای شرط بندی در کشتی و یا دعواهای گروهی او را با خودشان همراه می کردند. برادرم هر روز با پیکری زخمی و خون آلود به خانه می آمد و بعد هم متوجه اعتیادش شدیم. خانواده ام خیلی تلاش کردند تا او را از چنگ مواد افیونی برهانند اما فایده ای نداشت و چند روز بعد دوباره شروع به مصرف می کرد. با وجود این، برادرم سر و وضع مناسبی داشت و لباس های شیک می پوشید چون خانواده ام برای حفظ آبرو،پول در اختیارش می گذاشتند تا این که روزی عاشق یک دختر شد و تصمیم به ترک اعتیاد گرفت اما زمانی که پاک شد و به سراغ دختر مورد علاقه اش رفت او ازدواج کرده بود. به همین خاطر برادرم با این شکست عشقی خانه و زندگی را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت به طوری که چند سال از او خبری نداشتیم ولی حدود6ماه قبل در حالی که دست پسر بچه6ساله ای را گرفته بود به طور ناگهانی به خانه بازگشت وگفت:دراین مدت در افغانستان بودم و با زنی درآن جا ازدواج کردم که صاحب همین پسر شدم اما اکنون عده ای به دنبال من و پسرم هستند و باید مخفی شوم . او با تاکید براین که پسرم را نباید به هیچ کس بدهید تا خودم برگردم دوباره به مکان نامعلومی رفت. از آن روز به بعد هر بار فردی به در خانه ما می آید و مدعی می شود که با مادر کودک نسبت دارد حتی یک بار به خانه ما هجوم آوردند و شیشه ها را شکستند .یک بار هم شیشه خودروی مرا تخریب کردند که من به پلیس 110 گزارش داده ام اما این کودک از همه آن ها می ترسد. امروز هم برای خرید به فروشگاه محلی رفتم که دیدم پسر برادرم پشت سرم نیست. همه جا را گشتم تا این که یکی از همسایگان گفت:خانمی دست بچه را گرفته بود که ما با پلیس تماس گرفتیم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:در همین حال زن تبعه افغانستان نیز به کلانتری آمد و ادعا کرد مادر پسر6ساله است ولی کودک از او وحشت داشت. او گفت:پدر ومادرم قصد داشتند از فرزندم برای گدایی در شهر استفاده کنند چون آن ها وضعیت اجتماعی خوبی ندارند به همین خاطر هم مرا کتک زدند. من نمی خواستم پسرم را با خودم ببرم فقط می خواستم او را ببینم و به آغوش بکشم!حالا هم او را تحویل عمویش بدهید...
بنابراین گزارش ،تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن و مرد با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد)ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

رخ نمایی «حلقه دار»از درون شعله های جنایت!

اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور
info@khorasannews.com
آتش هوس آلود «خیانت»درحالی با «جنایتی هولناک» فروکش کرد که اکنون با صدور رای دادگاه،«حلقه دار»نیز از درون شعله های جنایت رخ نمایی می کند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماجرای این جنایت وحشتناک عصر دوازدهم تیر سال1400 هنگامی فاش شد که رهگذران و عابران دود غلیظی را در منطقه کوه پارک پردیس شاندیز مشاهده کردند که از لاشه سوخته خودروی ال90 سفید رنگ به سوی آسمان کشیده می شد اما ماجرای سقوط خودرو از بلندای کوه پارک زمانی رنگ وحشت به خود گرفت که جسد سوخته راننده نیز در پشت فرمان نمایان شد.

طولی نکشید که خودروهای پلیس آژیرکشان وارد منطقه شدند و امدادگران آتش نشانی را هم به یاری طلبیدند ولی حادثه سقوط خودرو با لو رفتن کانون آتش سوزی بسیار مشکوک شد و فرضیه جنایی قوت گرفت چراکه بررسی های تخصصی نشان داد خودروی مذکور به صورت عمدی شعله ور شده است و آثاری از بروز حادثه بر اثر اتصالی سیم های برق خودرو وجود ندارد، بنابراین اقدامات پلیسی با ورود گروهی از کارآگاهان زبده پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمدآگاهی)به محل سقوط خودرو،رنگ و بوی جنایی گرفت و دامنه تحقیقات با دستور قاضی گلمکانی(بازپرس وقت شعبه اول دادسرای عمومی وانقلاب طرقبه وشاندیز)درحالی به شهرک مهرگان رسید که یک دستگاه گوشی تلفن نیمه سوخته درون خودرو کشف شد. با آن که کمربند راننده جوان ال90بسته بود اما گوشی تلفن در کف خودرو قرار داشت. بازبینی تخصصی از محتویات گوشی رازی پنهان را نمایان کرد و مشخص شد راننده خودرو که «وحید»نام داشت اختلافات خانوادگی شدیدی با همسرش داشته است. مدتی بعد و با انتقال جسد به پزشکی قانونی،سرنخ های پلیس نیز بر اساس تجربیات ارزنده کارآگاه«نجفی»به زنی به نام «اعظم»رسید که همسر مقتول بود. تحقیقات نامحسوس و میدانی درباره اختلافات خانوادگی این زوج،ردپای پسرخاله اعظم را هم به میان کشید که پیامک های ​​​​​​​رمزآلودی بین آن ها رد و بدل شده بود.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است به همین دلیل کارآگاهان ابتدا عازم روستای کورده در اطراف بزرگراه آسیایی مشهد-چناران شدند و در یک عملیات غافلگیرانه دانیال (پسرخاله24ساله اعظم)را دستگیر کردند وسپس دستبندهای قانون را هم بر دستان اعظم(همسرمقتول)حلقه زدند. دو متهم که با شگردهای فنی کارآگاهان و به طور ناگهانی با یکدیگر روبه رو شده بودند،دیگر چاره ای جز بیان حقیقت ندیدند و پرده از جنایت هولناک در پی عشقی خیانت آلود برداشتند. آنان همچنین محمد(جوان تبعه خارجی) را هم لو دادند که در این قتل وحشتناک نقش مهمی داشت.
درپی اعترافات آنان بی درنگ کارآگاهان به سراغ «محمد»رفتند و او را نیز بازداشت کردند. «دانیال»متهم24ساله زوایای دیگری از این جنایت خیانت بار را فاش کرد و به سروان اسماعیل عظیمی مقدم(افسر پرونده)گفت:وقتی به دخترخاله ام دل باختم ،شوهرش تنها مانع ازدواج ما با یکدیگر بود به همین دلیل و با پیشنهاد «اعظم»او را به قتل رساندیم و جسدش را با صحنه سازی واژگونی خودرو به آتش کشیدیم.
بنابرگزارش اختصاصی روزنامه خراسان،با تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جنایت،این پرونده جنایی با توجه به اهمیت و حساسیت آن به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و زیر نظر قضات باتجربه این شعبه به ریاست قاضی«محمد شجاع پورفدکی» مورد رسیدگی قرارگرفت.
در جلسات دادگاه که با حضور وکلای مدافع متهمان برگزار شد،«اعظم»در جایگاه متهمان ایستاد و به سوالات تخصصی رئیس و مستشار دادگاه پاسخ داد. او گفت: حدود15سال از زندگی مشترک من و پسرعمه ام (وحید)می گذشت اما من به او علاقه ای نداشتم و به ناچار به این زندگی مشترک ادامه می دادم. اختلافات ما به جایی کشید که هر بار مشاجره های لفظی و درگیری ها با کتک کاری به پایان می رسید. با وجود این وحید حاضر نبود مرا طلاق بدهد. دخترم به سن 7 سالگی رسیده بود و تلاش هایم برای جدایی از او نتیجه ای نداشت تا این که در میان همین اختلافات و کینه ها به پسرخاله ام دل باختم و با این بهانه او را برای قتل همسرم ترغیب کردم...
در این هنگام حجت الاسلام محمد شجاع پورفدکی(رئیس دادگاه)به پیامک های ارسالی او اشاره کرد که بارها تاکید کرده بود «مگر او (وحید)بمیرد که از دستش خلاص شوم!» و سپس نقشه های شوم دیگر متهمان برای قتل را یادآور شد که مورد تایید متهمان قرارگرفت.
به گزارش روزنامه خراسان ،متهم این پرونده جنایی در ادامه ماجرای این جنایت هولناک گفت:مدتی بعد نقشه قتل را در حالی کشیدیم که ارتباط عاطفی خاصی بین ما شکل گرفته بود. شب قتل (یازدهم تیر سال1400)دانیال مقداری قرص خواب آور به من داد تا آن ها را به همسرم بخورانم. من هم که می دانستم وحید وقتی از کوهنوردی بازگردد پاهایش درد می کند،قرص ها را درون آب میوه حل کردم و منتظر ماندم. زمانی که شوهرم وارد خانه شد و از ناحیه پا ابراز درد کرد من از دختر 7 ساله ام خواستم تا پاهای پدرش را ماساژ بدهد.خودم نیز لیوان آب میوه را به او تعارف کردم که با همان حالت خستگی آن را نوشید و خیلی زود دچار خواب آلودگی شد. بی درنگ برای دانیال پیامکی فرستادم که بیاید. مدتی بعد او به همراه دوستش (محمد)وارد اتاق شدند و همسرم را خفه کردند.سپس جسد را ساعت 4 بامداد به کوه پارک شاندیز بردیم و به همراه خودرو به آتش کشیدیم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در ادامه جلسات دادگاه،دانیال نیز به دفاع از خود پرداخت و در تشریح این جنایت تکان دهنده که به ماجرای خیانت باری گره خورده بود،گفت:در روزهای عید نوروز بود که «اعظم» مشکلات و اختلافات خانوادگی اش را با من در میان گذاشت و رازهای زندگی خود را بازگو کرد. من هم که به او علاقه مند شده بودم، پیشنهادش برای قتل را پذیرفتم و چندبار نقشه کشیدیم.
در اولین نقشه شوم تصمیم گرفتم تا «وحید»را هدف ضربات چاقو قرار بدهم ،این بود که ابتدا ماجرا را برای«محمد»بیان کردم و از او خواستم مرا همراهی کند چراکه او افغانستانی بود و هیچ کس او را نمی شناخت. نهم خرداد یعنی حدود یک ماه قبل از قتل،شبانه و در حالی که ماسک به چهره داشتیم با هم به در منزل وحید در شهرک مهرگان رفتیم. زمانی که «وحید»با صدای زنگ در منزل را گشود،هدف ضربه چاقوی ما قرارگرفت ولی بعد «اعظم»با من تماس گرفت و گفت:می خواستم طوری او را بزنید که در بیمارستان بستری شود ولی حالا باید در منزل از او پذیرایی کنم!
خلاصه «وحید»بعد از این ماجرا از یک فرد ناشناس شکایت کرد و متوجه موضوع نشد. در همین حال مدتی بعد از این حادثه دوباره تصمیم به قتل گرفتیم. شب یازدهم تیر بود که با پیام «اعظم»به همراه «محمد»به منزل آن ها رفتیم.
اعظم قرص هایی را که من به او داده بودم به شوهرش خورانده بود و او سعی می کرد با همان حال خواب آلودگی به صورت چهاردست وپا به سرویس بهداشتی برود. من و محمد به آرامی داخل اتاق رفتیم که در این هنگام اعظم دست شوهرش را گرفت و به طرف اتاق کشاند. او سپس تی شرت وحید را از تنش بیرون آورد و به داخل اتاق پرت کرد. من هم در حالی که محمد دست وپای او را گرفته بود با همان تی شرت او را خفه کردم. سپس جسد را در صندلی جلوی خودروی ال90 وحید(مقتول)گذاشتیم و 3 نفری به طرف شاندیز به راه افتادیم . در میان راه ظرف 4 لیتری بنزین هم خریدیم تا جسد را آتش بزنیم. حدود ساعت 5 بامداد به کوه پارک شاندیز رسیدیم و چون من به منطقه آشنایی کامل داشتم خودرو را بالای کوه بردم و با کمک «محمد» جسد را پشت فرمان گذاشتیم .کمربند ایمنی را هم بستم تا نقشه واژگونی نقصی نداشته باشد. هنگامی که خودرو را هل دادم چند بار معلق زد تا به پایین کوه رسید اما آتش نگرفت به همین دلیل خودمان پایین رفتیم و با ریختن ظرف بنزین روی خودرو،آن را با فندک به آتش کشیدم و ...
بر اساس گزارش روزنامه خراسان،«محمد»متهم تبعه افغانستانی این پرونده جنایی نیز اظهارات و اعترافات همدستانش را تایید کرد وبدین ترتیب با پایان یافتن مراحل تحقیق و محاکمه،قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به شور نشستند و در نهایت رای خود را درباره این جنایت تکان دهنده صادر کردند.
بنا بر رای دادگاه که به امضای قاضی شجاع پورفدکی(رئیس)و قاضی آسیان یزد(مستشار)رسیده ،دانیال متهم ردیف اول این پرونده به دلیل ارتکاب قتل مرد مسلمان به قصاص نفس از طریق حلقه آویزی با طناب دار،تحمل3سال ونیم زندان برای آتش زدن عمدی خودرو،پرداخت دیه و تحمل74 ضربه شلاق به اتهام جنایت بر مرده و همچنین تحمل 80 ضربه شلاق به دلیل نوشیدن شراب و یک سال ویک روز زندان برای به کارگیری چاقو محکوم شده است.
از سوی دیگر قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ،«اعظم»(متهم دیگر پرونده)را نیز به اتهام معاونت در قتل به تحمل25سال زندان و همچنین 21 ماه زندان برای معاونت در ایراد جرح با چاقو،معاونت در جنایت بر مرده و معاونت در آتش زدن عمدی خودرو محکوم کرده اند. براساس این رای قاطع،«محمد» متهم ردیف سوم این پرونده نیز به دلیل معاونت در قتل عمدی مرد مسلمان به تحمل25سال زندان و 80 ضربه شلاق به خاطر نوشیدن شراب و همچنین تحمل14ماه حبس برای جنایت بر مرده و آتش زدن عمدی خودرو محکوم شده است.
به گزارش روزنامه خراسان،طبق قانون رای صادره در مهلت 20روزه قانونی قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است که با اعتراض وکلای مدافع متهمان در مرحله دیگری از دادرسی‌قرار می گیرد.

وقتی مادرم بیهوش شد !

تصور می کردم که وقتی به مشهد مهاجرت کنیم در رفاه و آسایش زندگی خواهیم کرد چراکه در کلان شهرها امکانات بیشتری وجود دارد اما اکنون در حالی به خاطر هزینه های بالای زندگی در هم شکسته ایم که بازهم در یک ماجرای کتک کاری،مادرم بیهوش شد و پزشکان تشخیص دادند که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،این ها بخشی از اظهارات دختر 19ساله ای است که مدعی بود در خانواده ای نابسامان و آشفته زندگی می کند به طوری که دیگر تحمل این وضعیت اسفبار را ندارد.این دختر جوان درباره سرگذشت غمبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت:مادرم معلم ابتدایی بود که نه تنها به دانش آموزان خردسالش عشق می ورزید، بلکه دلسوزی و آبروداری هایش در زندگی نیز بر سر زبان ها بود .او به معنای واقعی کلمه برای من و خواهرم مادری می کرد اما درگیری و مشاجره های او با پدرم زندگی را بر ما تلخ می کرد. پدرم مردی پرخاشگر،عصبانی و بیکار بود که همواره چشم به حقوق مادرم داشت. اگر چه گاهی کیف وکفش همسایگان و اهالی محل را تعمیر می کرد ودرآمد اندکی به دست می آورد ولی این مبلغ به هیچ وجه کفاف مخارج خودش را هم نمی داد به همین دلیل مدام با مادرم درگیر بود و زمانی که پولی از مادرم می گرفت تا مدتی ساکت می شد. خلاصه این رفتارهای ناشایست او به جایی رسید که از 5سال قبل مادرم 3بار به خاطر کتک کاری از پدرم شکایت کرد ولی بازهم به خاطر من وخواهرم او را بخشید و به زندگی مشترک ادامه داد. خواهر بزرگم بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی استخدام شد و ازدواج کرد. در این شرایط مادرم با همان حقوق معلمی جهیزیه اش را فراهم کرد و او را به خانه بخت فرستاد. من که دیگر تنها شده بودم حتی از نگاه های پدرم می ترسیدم. این در حالی بود که مادرم بازنشسته شد و روزگارمان بیشتر به نابسامانی گرایید. حدود2سال با پدرم قهر بودم و کلامی با او سخن نمی گفتم!فضای خانه بسیار غم آلود بود و من فقط چشم به مادرم می دوختم تا هزینه های تحصیل و نیازهای مادی ام را برطرف کند اما پدرم که قصد داشت سرمایه ای برای راه اندازی فروشگاه کیف و کفش فراهم کند به شدت عصبانی می شد چراکه انتظار داشت مادرم به جای خرید جهیزیه برای من ،همان مبلغ را برای خرید لوازم به او بدهد!پدر57 ساله ام تازه در این سن وسال به فکر شغلی افتاده بود تا درآمدی داشته باشد!در این وضعیت منزل خودمان را در کاشمر اجاره دادیم و برای آن که پدرم شغلی دست وپا کند به مشهد مهاجرت کردیم. من هم خیلی خوشحال بودم، چون تصور می کردم در کلان شهر مشهد به رفاه وآسایش بیشتری می رسیم و با امکانات شهری،زندگی مرفهی را تجربه خواهیم کرد.ولی بعد از گذشت یک ماه پدرم کاری پیدا نکرد و به خاطر سرزنش های اطرافیان و فشار هزینه های زندگی دوباره به کاشمر بازگشت و ما را تنها گذاشت. بعد از 6ماه وقتی دوباره به مشهد آمد، من از او تقاضای پول کردم تا برای خودم لباس بخرم!با این درخواست پدرم کنترل خودش را از دست داد و با عصبانیت وحشتناکی به سوی من حمله ور شد و مادرم سراسیمه و نگران خودش را روی من انداخت اما پدرم ضربات مشت و لگد را چنان بر پیکر او کوبید که همه بدنش سیاه وکبود شد وناگهان از هوش رفت. من که وحشت زده به این صحنه ترسناک می نگریستم با فرار پدرم از خانه،بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم و مادرم را به مرکز درمانی رساندم اما پزشکان تشخیص دادند که او به بیماری «ام-اس» مبتلا شده است. اکنون در حالی که مادرم تحت درمان قرار دارد من هم از این آشفته بازار زندگی خسته شده ام و گاهی افکار احمقانه ای بر ذهنم خطور می کند،حالا هم مستاصل به کلانتری آمده ام تا شاید راه چاره ای بیابم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای برای رهایی دختر جوان از این شرایط تاسف بار،با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری نجفی مشهد)به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

باند تبهکاران«تیغ شکسته ها» متلاشی شد

اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور
info@khorasannews.com
اعضای یک باند مخوف زورگیری و گوشی قاپی که به «تیغ شکسته ها»معروف شده بودند،در عملیات نفوذی پلیس مشهد دستگیر و به پنجه عدالت سپرده شدند.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته درباره چگونگی دستگیری اعضای این باند که فقط طی یک شب در بولوار الهیه مشهد گوشی تلفن 6 شهروند را ربوده اند، به خبرنگار روزنامه خراسان گفت:درپی افزایش ناگهانی گوشی قاپی و زورگیری در مناطق غرب مشهد،دستورهای ویژه ای برای شناسایی و دستگیری موتورسواران خشن در حالی صادر شد که برخی از شاکیان مدعی بودند زورگیران مخوف با استفاده از افشانه فلفل و قمه ای با «تیغه شکسته»به اموال آن ها دستبرد زده اند.
​​​​​​​سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود:با توجه به اهمیت موضوع، بلافاصله اقدامات اطلاعاتی برای ردزنی موتورسواران زورگیر آغاز شد که در این میان گروهی از نیروهای گشت انتظامی کلانتری شفای مشهد زیر نظر مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)ماموریت ویژه ای یافتند چرا که احتمال می رفت دزدان مخوف «تیغ شکسته» در شمال غربی مشهد تردد کنند.این مقام ارشد انتظامی با اشاره به برگزاری جلسات تجزیه و تحلیل کارشناسی جرم و بررسی موقعیت های جغرافیایی در اتاق رئیس کلانتری تصریح کرد: به دنبال تحلیل های پلیسی، چندین گروه از نیروهای گشت نامحسوس تقویت شدند و عملیات ردیابی را در نقاط احتمالی تردد سارقان آغاز کردند. طولی نکشید که حوزه استحفاظی در قرق ماموران مخفی قرارگرفت و تلاش گسترده‌ای برای شناسایی موتورسوhران زورگیر ادامه یافت تا این که یکی از گروه های عملیاتی،موتور سیکلت بدون پلاک دزدان را در اطراف پارک حجاب در حالی مشاهده کردند که سرنشینان آن مشغول استعمال مواد مخدر از نوع«گل»بودند اما هنوز عملیات دستگیری شروع نشده بود که زور گیران مخوف متوجه حضور نیروهای انتظامی شدند و در تاریکی شب سوار بر موتورسیکلت از محل گریختند.در همین حال یک پلاستیک مشکی که حاوی 5 دستگاه گوشی تلفن سرقتی بود، به دست پلیس افتاد و همچنین گوشی تلفن دیگری نیز از داخل جیب سرنشین یکی از موتورها توسط یکی از افسران انتظامی هنگام فرار بیرون کشیده شد و یک دستگاه موتورسیکلت سارقان در محل باقی ماند.سردارنگهبان اضافه کرد:در همان محل، تحقیقات پلیسی با بازبینی گوشی های مذکور ادامه یافت و با به دست آمدن تصویر یکی از دزدان سابقه دار در صفحه نمایش گوشی تلفن، بی درنگ شناسایی سارقان دردستور کار قرارگرفت.جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی خاطرنشان کرد:باشناسایی مالک موتورسیکلت، عملیات وارد مرحله جدیدی شد اما افسران کارآزموده تجسس کلانتری شفا عملیات نفوذی را با قرارهای صوری برای به دام انداختن تبهکاران «تیغ شکسته» ادامه دادند. آن ها با یک شگرد پلیسی،هر 4 زورگیر فراری را به بولوار خیام کشاندند و در یک عملیات برق آسا همه آن ها را در حالی به دام انداختند که 2 تن از آنان به تازگی از زندان آزاد شده بودند.فرمانده حافظان امنیت با اشاره به کشف چندگوشی تلفن، افشانه فلفل و قمه ای با تیغ کوتاه که مال باختگان آن را تیغ شکسته می پنداشتند از متهمان، افزود: مشخص شد که اعضای این باند از زورگیران مخوف و سابقه داری هستند که هنگام زورگیری حتی ساعت مچی و دیگر لوازم شهروندان را نیز با تهدید قمه و اسپری فلفل می ربودند.
این مقام ارشد انتظامی ادامه داد: با اعترافات متهمان مشخص شد که آن ها سرقت های خود را در مناطق الهیه،قاسم آباد و هنرستان انجام می دادند. در همین حال یکی از دزدان مخوف اعتراف کرد:2 گوشی تلفن همراه سرقتی را به یک میلیون و 500هزار تومان به مالخری در اطراف آرامگاه خواجه ربیع فروخته اما در بازبینی از گوشی تلفن سرکرده باند که یک ماه قبل از زندان آزاد شده است ،تصاویر و فیلم هایی از گوشی های سرقتی به دست آمد که تحقیقات در این باره هنوز ادامه دارد. سرتیپ دوم احمد نگهبان به 6 فقره گوشی قاپی طی یک شب در بولوار الهیه مشهد توسط اعضای این باند زورگیری اشاره کرد و گفت:آن ها پس از یک سرقت نافرجام در منطقه قاسم آباد به بولوار الهیه رفته و گوشی تلفن 6 شهروند را در مدت کوتاهی ربوده اند. جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی همچنین با اشاره به بازرسی مخفیگاه یکی از اعضای باند ادامه داد: در بازرسی از مخفیگاه متهم،3 دستگاه گوشی سرقتی دیگر از درون جیب های کاپشن سورمه ای رنگ وی کشف شد که هنگام زورگیری در بولوار هنرستان به تن داشت.سردارنگهبان افزود:با دستور قاطع مقام قضایی،تحقیقات گسترده از اعضای این باند که به «تیغ شکسته ها»معروف شده اند،همچنان در کلانتری شفای مشهد ادامه دارد و تاکنون تعدادی از مال باختگان نیز با مراجعه به مرکز انتظامی،دزدان مخوف مذکور را شناسایی کرده اند. طبق اعلام برخی از شاکیان، اعضای این باند در قالب باند 3 نفره اقدام به گوشی قاپی و زور گیری می کردند .این مقام ارشد انتظامی با قدردانی از تلاش های گسترده عوامل انتظامی خاطرنشان کرد:تاکنون چندین باند بزرگ سرقت توسط نیروهای کلانتری شفای مشهد متلاشی شده که رضایت خاطر شهروندان را به همراه داشته است.

جنایت مستانه در شرط بندی فوتبال دستی!

سید خلیل سجادپور
info@khorasannews.com
نزاع 2 جوان به خاطر اختلاف در شرط بندی بازی فوتبال دستی،در حالی به چاقو کشی انجامید که قاتل مست از صحنه حادثه گریخت.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دقایق اولیه بامداد روز گذشته، خبر وقوع جنایتی هولناک، قاضی ویژه قتل عمد مشهد را به بیمارستان شهید هاشمی نژاد کشاند. بررسی های مقدماتی نشان داد جوان 32 ساله ای به نام «امید-ر»هدف 3ضربه وحشتناک چاقو قرارگرفته و جان خود را از دست داده است. با توجه به اهمیت این پرونده جنایی و با دستور قاضی دکتر صادق صفری،گروه تخصصی کارآگاهان پلیس جنایی آگاهی نیز با نظارت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی)عازم مرکز درمانی شدند و بدین ترتیب تحقیقات جنایی وارد مرحله جدیدی شد. پزشک قانونی نیز اصابت 3ضربه چاقو به نواحی گردن و شانه جوان32 ساله را تایید کرد و سپس دامنه تحقیقات شبانه به کلوب فوتبال دستی در بولوار بهمن رسید چرا که طبق اظهارات امدادگران اورژانس، پیکر خون آلود جوان مجروح را از آن مکان به بیمارستان انتقال داده بودند. ادامه بررسی های میدانی قاضی صفری بیانگر آن بود که جوان24 ساله ای به نام «حسن-ش» که رفتارهای مستانه ای از خود بروز می داده درپی اختلاف بر سر شرط بندی فوتبال دستی با«امید-ر»درگیر شده و او را با چند ضربه چاقو نقش بر زمین کرده است.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به آغاز عملیات سریع کارآگاهان برای دستگیری متهم به قتل فراری، قاضی ویژه پرونده های جنایی،دستور ورود به مخفیگاه را صادر کرد و بدین ترتیب گروه تخصصی کارآگاهان به سرپرستی سروان آرمین منفرد محل سکونت متهم را شناسایی کردند. آن ها در طبقه دوم این منزل ویلایی نقلی به ظرف بزرگ مشروب های دست ساز رسیدند که مشخص شد متهم به قتل فراری در زمینه تهیه و تولید مشروبات الکلی نیز فعالیت داشته اما متهم به مکان دیگری گریخته بود. ازسوی دیگر با دستور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی وانقلاب مشهد،مشروبات الکلی در محل امحا شد و رصدهای اطلاعاتی کارآگاهان با راهنمایی های قضایی برای دستگیری متهم فراری ادامه یافت.

ازدواج پوششی !

وقتی از همسرم طلاق گرفتم و با حشمت ازدواج کردم خیلی خوشحال بودم اما این شادمانی ها در مدت کوتاهی رنگ غم به خود گرفت وتازه فهمیدم دردام یک ازدواج پوششی افتاده ام چرا که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،زن 30 ساله که مدعی بود همسرش او را دوست ندارد و طعمه یک ماجرای فریبکارانه شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:فرزند دوم یک خانواده 8نفره هستم که درقاین به دنیا آمدم و تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم. هنوز 16سال بیشتر نداشتم که «اکبر»به خواستگاری ام آمد. آن ها در همسایگی پسر عمویم زندگی می کردند و عمویم نیز به خاطر رفت وآمدهایش به آن محل،با پدر «اکبر»آشنا بود. به همین دلیل پدرم تحقیقاتی درباره «اکبر»انجام نداد و من هم با تایید اعضای خانواده ام پای سفره عقد نشستم و مدتی بعد زندگی مشترکم را آغاز کردم ولی هنوزیک سال از جشن عروسی نگذشته بود که روزی فهمیدم نه تنها اعتیاددارد بلکه مخارج زندگی را هم ازطریق خرده فروشی موادمخدرتامین می کند.وقتی با گریه و فریاد به او اعتراض کردم، مدعی شد شغلی ندارد و برای تامین هزینه های زندگی مجبور به فروش موادمخدر شده است!خلاصه در حالی که نمی خواستم در همین اوایل زندگی به زنی مطلقه تبدیل شوم همه تلاشم را به کار گرفتم تا او را از این منجلاب نجات بدهم!چند بار با کمک خانواده ام او را درمرکز ترک اعتیاد بستری کردیم اما هیچ فایده ای نداشت چون فقط یک هفته یا 10روز به قول خودش پاک بود و دوباره مواد مخدر را عاشقانه به آغوش می گرفت و همچنان ادعا می کرد به خاطربیکاری به سوی مصرف مواد می رود! در این شرایط ازدوست و آشنا کمک خواستم و شغلی برایش پیدا کردم اما بازهم نتیجه ای نگرفتم چرا که سر هر شغلی فقط 20روز یا یک ماه دوام می آورد و بعد از آن به دلیل پرخاشگری یا دعوا با کارکنان دیگر از محل کارش اخراج می شد! با آن که10سال از زندگی مشترکمان می گذشت و صاحب فرزندی هم نشده بودیم اما روزهای سختی را می گذراندم و دیگر خیلی خسته شده بودم چرا که پدر ومادر«اکبر»هم به خاطر اعتیاد و رفتارهای ناشایست او هیچ کمکی نمی کردند. در نهایت کارد به استخوانم رسید و از اکبر طلاق گرفتم. در این شرایط و برای گذراندن زندگی در یک شرکت تولیدی کاری دست وپا کردم تا بتوانم روی پای خودم بایستم و مستقل زندگی کنم. یک سال بعد از این ماجرا بود که برای اولین بار «حشمت»را در شرکت دیدم. صاحب کارم مرا به اتاقش فراخواند و موضوع خواستگاری حشمت را بازگو کرد. او گفت:«حشمت» از همسر اولش طلاق گرفته و فرزندش را هم به همسر سابقش سپرده است واکنون به تنهایی زندگی می کند!این بود که بعد از چند بار دیداروگفت وگو با «حشمت»در حالی باهم ازدواج کردیم که متوجه شدم او در 19سالگی زمانی که با خودروی پدرش مسافرکشی می کرد،عاشق یکی از مسافرانش شده که زن مطلقه ای بود. «سوزان»35سال داشت و پسرش نیز به سن نوجوانی رسیده بود. به همین دلیل پدرو مادر«حشمت»که مخالف ازدواج او بودند، رابطه خود را با حشمت قطع می کنند و این گونه او که درنازونعمت بود و با پول های پدرش خوشگذرانی می کرد درتنگنای اقتصادی قرارمی گیرد و چند سال بعد با شرمندگی و پشیمانی دوباره نزد خانواده اش بازمی گردد وسپس با تایید و ترغیب خانواده اش با من ازدواج می کند ...
با وجود این من از همان روزهای آغازین زندگی مشترک شاهد بی توجهی وسردی رابطه عاطفی حشمت شدم اما به روی خودم نیاوردم.چند ماه بعد او گفت:بیا توافقی جدا شویم من به درد تو نمی خورم! ابتدا سخن او را به شوخی گرفتم و سعی کردم بیشتر به همسرم توجه کنم و هیچ محبتی را از او دریغ نکنم!ولی شوهرم مدام از همسر سابقش سخن می گفت و با توهین و فحاشی مرا به باد کتک می گرفت تا این که یک روز به حالت قهر به خانه پدرم رفتم و او با این ادعا که از رفتارش پشیمان است به سراغم آمد و مرا به زندگی مشترک باز گرداند ولی چند روز بعد دوباره کتک کاری ها و رفتارهای ناپسندش ادامه یافت تا جایی که گفت:من به صورت پوششی با تو ازدواج کردم تا پدرم پول و خودرو را به من بدهد و من به راحتی بتوانم نزد «سوزان»بازگردم و گرنه هیچ علاقه ای به تو نداشتم!... حالا به کلانتری آمدم تا قانون تکلیف مرا روشن کند اما ای کاش...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان با راهنمایی های تجربی سرگرداحمد آبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)تلاش های روان شناختی و اقدامات قانونی مشاوران کار آزموده دایره مددکاری اجتماعی در این باره آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | 10:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |