شفای مبتلا به سل

حاج آقا مهدی صاحب مقبره اعلم السلطنه می‌گوید: مردی از دهات خلجستان قم دچار مرض سل می‌شود. به پزشکان قم مراجعه می‌کند ولی نتیجه‌ای نمی‌گیرد. به تهران می‌رود و مشغول معالجه می‌شود تا وقتی که تمام داراییش را خرج می‌کند اما به نتیجه‌ای نمی‌رسد، مایوس و تهیدسیت به وطن برمی‌گردد. در آن‌جا هم اهالی به او می‌گویند: تو که در اینجا چیزی نداری، مرضی هم که به آن مبتلا هستی مرضی است مسری، ماندن تو باعث گرفتاری سایر اهالی می‌شود، پس از اینجا برو.

به ناچار از وطن آواره و با دستی تهی و بدنی رنجور وارد قم می‌شود و در صحن جدید در ایوان یکی از مقبره‌های حرم مطهر در حالی که دل از همه جا بریده و دل به عنایات فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) بسته بود خوابش می‌برد، در اثر عنایات بی بی وقتی از خواب بیدار می‌شود هیچگونه اثری از بیماری در خود نمی‌بیند.

[۷۹]

اداء دین و گشایش در زندگی

حاج آقا تقی کمالی، از خدام آستانه مقدسه می‌گوید: در سال ۱۳۰۲ هـ.ش در آستانه مقدسه متحصن شده و پناهنده به آن بانوی معظمه بودم و در یکی از حجرات صحن نو منزل داشتم، روزگارم به تلخی و سختی سپری می‌شد و کاملا" تحت فشار بی‌پولی و نداری قرار گرفته بودم، زندگانی را با قرض از کسبه اطراف حرم می‌گذراندم تا این‌که یک روز بعد از ادای فریضه صبح خدمت بی بی مشرف شده و وضع خود را به عرض رساندم، در این حال دیدم کیسه پولی روی دامن افتاد، مدتی صبر کردم به خیال این‌که شاید این کیسه پول مال زوار محترم باشد تا به صاحبش رد نمایم، دیدم خبری نشد فهمیدم که مرحمتی خانم است به حجره خود برگشتم وقتی کیسه را باز کردم مبلغ ۴ تومان در آن بود. ابتدا بدهی‌هایم را پرداختم و به مدت چهارده ماه خرج می‌کردم و تمام نمی‌شد تا آن‌که روزی حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای حسین حرم پناهی تشریف آوردند و از وضع زندگی من جویا شدند من موضوع را اظهار نمودم در همان ایام به آن عطیه خاتمه داده شد.

[۸۰]

شفای خادم حرم

این کرامت که به حد تواتر رسیده از این قرار است: که یکی از خدام آن حضرت بنام میرزا اسدالله، به سبب ابتلای به مرضی انگشتان پایش سیاه شده بود، جراحان اتفاق‌نظر داشتند که باید پای او بریده شود تا مرض به بالاتر از آن سرایت نکند، قرار شد که فردای آن روز پای او را جراحی نمایند. میرزا اسدالله گفت: حال که چنین است امشب مرا ببرید حرم مطهر دختر موسی بن جعفر (علیه‌السلام). او را به حرم بردند، شب هنگام خدام در حرم را بستند و او پای ضریح از درد پا می‌نالید تا نزدیک صبح، ناگهان خدام صدای میرزا را شنیدند که می‌گوید: در حرم را باز کنید حضرت مرا شفا داده، در را باز کردند دیدند او خوشحال و خندان است. او گفت:

در عالم خواب دیدم خانمی مجلله آمد به نزد من و گفت چه می‌شود ترا؟ عرض کردم که این مرض مرا عاجز نموده و از خدا شفای دردم یا مرگ را می‌خواهم، آن مجلله گوشه مقنعه خود را بر روی پای من کشید و فرمود: شفا دادیم ترا. عرض کردم شما کیستید؟ فرمودند: مرا نمی‌شناسی؟! و حال آن‌که نوکری مرا می‌کنی، من فاطمه دختر موسی بن جعفرم.

بعد از بیدار شدن، قدری پنبه در آن‌جا دیده بود آن‌را برداشته و به هر مریضی ذره‌ای از آن را می‌دادند و به محل درد می‌کشید، شفا پیدا می‌کرد. او می‌گوید: آن پنبه در خانه ما بود تا آن وقتی که سیلابی آمد و آن خانه را خراب کرد و آن پنبه از بین رفت و دیگر پیدا نشد. [۸۱]

شفای چشم دختر ده ساله

آقای حیدری کاشانی (واعظ) نقل می‌کند که یکی از رفقای روحانی ایشان در محضر آیت‌ الله بهاءالدینی (رحمةالله‌علیه) نقل می‌کرد: که روزی دیدیم بر روی مردمک چشم دختر ده ساله ما دانه کوچکی پیدا شده، وقتی به دکتر متخصص مراجعه کردیم بعد از معاینه، ایشان اظهار نمودند که باید عمل شود ولی عمل خطر دارد.
دختر، وقتی این را شنید بنا کرد ناراحتی کردن و این‌که من عمل نمی‌خواهم و می‌گفت: مرا به حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) ببرید. این را گفت و با سرعت به طرف حرم دوید، ما هم به دنبال او آمدیم تا رسید به حرم، شروع کرد به گریه کردن و خطاب به بی بی گفت: یا حضرت معصومه من عمل نمی‌خواهم و چشم خود را به ضریح حضرت می‌مالید و حال عجیبی داشت، ما هم از دیدن این منظره منقلب شدیم، بعد از این حالت توسل، او را بغل کردم و دلداری دادم و به او گفتم: خوب خواهی شد، او را داخل صحن حرم مطهر بردم، ناگهان نگاهم به چشم او افتاد دیدم هیچ‌گونه اثری از آن دانه خطرناک وجود ندارد.

عطای مخارج میهمانی

آقای حیدری کاشانی می‌فرماید: روزی که ما در منزل چیزی برای پذیرایی نداشتیم عده‌ای از کسانی که در شهرستان محل تبعید ما (بیرجند) با ما آشنا بودند، به منزل ما آمدند، من متحیر بودم که چکنم؟ آمدم حرم و همان داخل صحن عرض کردم: بی بی جان خودتان وضع ما را می‌دانید، این را که گفتم در وسط حرم در حال حرکت بودم که صدای خانمی را - که مرا صدا می‌کرد - شنیدم، ایستادم، او مبلغی پول به من داد و گفت این مال شماست. من به حرکت خود ادامه دادم؛ مجددا" آن خانم مرا صدا زد و مبلغ دیگری پول به من داد و گفت: این هم مال شماست. اینجا بود که رو کردم به گنبد حضرت و عرض کردم: بی بی جان، بسیار متشکرم. برگشتم به خانه و با آن مبلغ وسایل پذیرایی لازم را فراهم نمودم. خانم ما (که از بی‌پولی ما مطلع بود) گفت: پول را از کجا تهیه کردی؟ گفتم: فاطمه معصومه (علیهاالسلام) عنایت فرمود.

شفای زائر امام رضا

آقای حیدری کاشانی می‌گوید: بعد از یک دهه سخنرانی در مسجد گوهرشاد، خانمی پیش من آمد و گفت: پسر جوان مریضی داشتم که شبی حضرت رضا (علیه‌السلام) را در خواب دیدم، حضرت فرمود: یکی از دو مریضی جوانت را شفا دادم، مریضی دوم او را خواهرم در قم شفا خواهد داد به نزد خواهرم در قم برو. حال که شما عازم قم هستید این شصت تومان را داخل ضریح حضرت بینداز، من چند روز دیگر به قم خواهم آمد. من به او گفتم: شما موقع آمدنتان به مشهد به قم نرفتید؟ گفت: نه.

گفتم: این فرمایش حضرت گلایه‌ای بوده از شما که چرا در طول راه مسافرت به مشهد به زیارت خواهر ایشان نرفته‌اید؟ (کرامات نقل شده از آقای حیدری کاشانی ضبط صوتی و تصویری و در واحد سمعی، بصری آستانه مقدسه موجود است.)

شفای دختر آذربایجانی

دختری چهارده ساله از اهالی ماکو، از شهرهای آذربایجان که خود با ما چنین سخن می‌گوید: رقیه امان الله پور هستم از اهالی (شوط) ماکو، چهار ماه پیش بر اثر یک نوع سرماخوردگی از هر دو پا فلج شدم، خانواده‌ام مرا به بیمارستان‌های مختلف در شهرهای ماکو، خوی و تبریز بردند، ولی همه پزشکان پس از عکس‌برداری و انجام آزمایش مکرر، از درمانم عاجز شدند و من دیگر نمی‌توانستم پاهایم را حرکت دهم تا این‌که چهارشنبه شب (۱۳۷۳/۰۲/۲۱) در عالم رویا دیدم که خانمی سفیدپوش سوار بر اسبی سفید به طرف من آمدند و فرمودند:

چرا از همان ابتدای بیماری پیش من نیامدی تا شفایت دهم؟ با اضطراب از خواب پریدم و جریان خواب را با عمو و عمه‌ام در میان گذاشتم و آن‌ها نیز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم آوردند. لذا روز جمعه (۱۳۷۳/۰۲/۲۳) ساعت ۷/۳۰ دقیقه بعدازظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. پس از نماز، مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صدای همان خانمی که در خواب دیده بودم به گوشم رسید که فرمود: بلند شو، راه برو، که شفایت دادم. من ابتدا توجهی نکردم و باز مجددا" همان صدا با همان الفاظ تکرار شد، این‌بار به خود حرکتی دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت می‌باشم و مورد لطف آن بی بی دو عالم قرار گرفته‌ام. (این کرامت از زبان فرد شفا یافته با صدا و تصویر توسط سمعی و بصری آستانه مقدسه ضبط شده است.)

شفای تشنج اعصاب

خواهر پروین محمدی اهل باختران در سال سوم دبیرستان مبتلا به تشنج اعصاب شدند و پس از بی‌اثر بودن معالجات مکرر و ناامیدی از همه‌جا همراه خانواده عازم مشهد مقدس می‌شوند به امید شفا از امام رضا (علیه‌السلام).

اکنون مادر ایشان این کرامت را اینگونه بیان می‌فرمایند: وقتی به قم رسیدیم با خود گفتم خوبست اول به زیارت خواهر امام رضا (سلام‌الله‌علیها) برویم اگر جواب نداد به مشهد می‌رویم؛ ساعت ۲ بعد از نیمه شب بود که به قم رسیدیم، ساعت ۹ صبح به حرم مشرف شدیم و دختر را که به‌سختی خوابش می‌برد و در اثر تشنج اعصاب دچار مشکلاتی می‌شد با حال توجه و توسل به حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)، به نزدیک ضریح بردم و براحتی خوابید.

پس از مدتی که نماز ظهر و عصر گذشت بوی عطر عجیبی حرم را گرفت و دیدم دست راست دخترم سه مرتبه به صورتش کشیده شد و رنگ او برافروخته شد و گوشه چادر او را که به ضریح بسته بودم باز شد؛ در همین حال دخترم به راحتی از خواب بیدار شد و گفت مادر کجاییم؟

گفتم: حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها). گفت: مادر گرسنه‌ام!! من که ماه‌ها بود حسرت شنیدن این کلمه را از او داشتم، گفتم: برویم بیرون حرم؛ با هم داخل صحن حرم شدیم از او پرسیدم: احساس ناراحتی نمی‌کنی؟ گفت: نه، الحمد الله خوب هستم. و من احساس کردم که حالت او طبیعی شده است و از حضرت معصومه تشکر می‌نماییم. (این کرامت روز پنج‌شنبه ۷۳/۰۴/۰۲ هـ.ش واقع شده که ضبط صوتی، تصویری گفتگوی یاد شده در واحد سمعی، بصری آستانه موجود است.)

شفای مرد فلج

روز چهاردهم شعبان برابر با ۲۶ دی‌ماه ۱۳۷۳ هـ.ش و در آستانه عید بزرگ نیمه شعبان بارگاه ملکوتی کریمه اهل بیت (علیهم‌السلام) پذیرای میهمانی است که از راه دور آمده، او همسایه برادر است که به دعوت خواهر او به امید شفا به این بارگاه رو آورده است، او امیرمحمد کوهی ساکن مشهد و کارمند سابق اداره امور اقتصادی و دارایی آن شهر است که داستان خود را چنین بیان می‌کند:

سه سال بود که به بیماری فلج مبتلا بودم و قادر به حرکت نبودم و با ویلچر حرکت می‌کردم، پیش اطباء متخصص مشهد و تهران رفتم و مراحل مختلف درمان را (از عکس و آزمایش و سی تی اسکن و غیره) گذراندم و بارها در بیمارستان بستری شدم و در مجالس دعا و توسل در حرم حضرت رضا (علیه‌السلام) به قصد شفا شرکت کردم ولی عنایتی نشد در همین اواخر به خاطر ناراحتی زیاد خود و خانواده‌ام به حرم مشرف شدم و با سوز دل عرض کردم: آقا! شما غیر مسلمانان را محروم نمی‌کنید پس چرا به من شیعه توجه نمی‌فرمایید؟! آقا یا جوابم را بده یا می‌روم قم و به خواهرتان شکایت می‌کنم و او را واسطه قرار می‌دهم، آنگاه خطاب به حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) عرض کردم: من که همسایه برادر شما هستم و فردی عائله‌مندم و در عمر خود خیانتی نکردم و در حد توان درستکار بودم چرا ایشان مرا شفا نمی‌دهند؟
بعد از این توسل و عرض گلایه در عالم خواب خانمی را دیدم به من فرمود: شما باید به قم بیایی تا شفایت دهم.

عرض کردم شما که به خانه ما آمدی و میهمان ما هستی همین‌جا شفایم بده، من پولی ندارم که به قم بیایم.
فرمود: شما باید به قم بیایی.

من خوابم را به عیال و فرزندانم نقل کردم، پس از مدتی پسرم به من گفت: پدر! ما که همه دارایی خود را در راه معالجه شما خرج کردیم، من مبلغی - را از فروختن چند جعبه نوشابه‌ای که در خانه داشتیم - تهیه نمودم، این را خرج سفر کنید و به قم بروید، امیدوارم که شفا پیدا کنید.

من راهی قم شدم، پس از رسیدن به قم وضو گرفتم و وارد حرم شدم، از دو نفر تقاضا کردم زیر بغل‌های مرا گرفته و کنار ضریح ببرند، مرا کنار ضریح بردند (خسته بودم و ناتوان) بعد از زیارت و التجاء بسیار همان کنار ضریح پتوی خود را به سر کشیده، خوابم برد.

در عالم خواب خانمی را دیدم با چادر مشکی و روبندی سبز رنگ به من فرمود: پسرم خوش آمدی، اکنون شفا یافتی برخیز، تو هیچ بیماری نداری. عرض کردم: من بیمار و زمین‌گیرم. ایشان پیاله گلی پر از چای را به دست من داد و فرمود: بخور.

من چای را خوردم، ناگهان از خواب بیدار شدم دیدم می‌توانم روی پا بایستم، از جا برخاستم و خود را به ضریح مقدس رساندم و بالاخره در این روز، عیدی خود را از بی بی گرفتم. (این کرامت ضبط صوتی و تصویری شده و در سمعی، بصری آستانه موجود است.)

حرم و آستانه مقدسه

پس از به خاک‌سپردن حضرت فاطمه معصومه(س)، مردم بر قبر ایشان سایه‌بانی از بوریا برافراشتند تا آنکه زینب دختر امام‌محمدتقی(ع) قبه‌ای بر تربت ایشان بنا کرد.[۳۹] در کوی و میدان میر قم، مسجد و مدرسه‌ای است که آن را ستّیّه (مخفف سیّدتی) می‌نامند[۴۰] و آنجا سرای موسی‌بن‌خزرج بوده و فاطمه معصومه(س) در آنجا نماز گزارده است[۴۱] و محراب آن حضرت محل زیارت مردم است.[۴۲] مردم در روز شهادت امام‌کاظم(ع) برای عرض تسلیت به آنجا می‌روند.[۴۳] بنای زینب(س) دست‌کم تا سال ۳۷۸ق سرپا بوده است.

در سال ۳۵۰ق زیدبن‌احمد اصفهانی حاکم قم، سردر بقعه را از جانب رودخانه توسعه داد[۴۴] و در ۴۷۷ق امیرابوالفضل عراقی به اشاره شیخ طوسی بقعه فاطمه معصومه(س) را بازسازی کرد. سلطان‌محمد الجایتو (۷۱۶ق) به آبادانی قم و حرم‌های آن پرداخت. کاشی‌های موجود در آستانه که تصویر سواران مغول را نمایش می‌دهند، از آثار او هستند. در دوره صفویه آستانه فاطمه معصومه(س) شکوه و جلالی یافت. در این دوره خادمان و حافظان و زائران را مهمان و برایشان هزینه می‌کردند و در دوره قاجار بر توسعه آن افزوده شد.[۴۵] آستانه فاطمه معصومه(س) از گذشته دارای موقوفات باارزشی بوده و املاک، کتابخانه و موزه‌ای معتبر و آکنده از ذخایر معنویِ نفیس را در خود جای داده است.[۴۶]

این آستان که در زمان رژیم پهلوی زیر نظر دربار و اوقاف اداره می‌شد[۴۷] و پس از پیروزی انقلاب اسلامی امام‌خمینی در ۱۹/۱۲/۱۳۵۷ در حکمی احمد مولایی را به عنوان تولیت آن انتخاب کرد و در آن حکم تصریح کرد وی در همه امور مربوطه با احمد آذری قمی و مجتبی طباطبایی مشورت کند.[۴۸] در ۲۹/۵/۱۳۵۹ مولایی از امام‌خمینی تقاضا کرد آستانه به صورت مستقل اداره شود که ایشان اجازه داد آستانه و موقوفات آن زیر نظر شخص «فقیه» اداره شود.[۴۹] بخشی از مستقلات آستانه از گذشته در اجاره مردم قرار داشت و با وقوع انقلاب اسلامی این تصور در میان برخی به‌وجود آمد که نیازی به پرداخت مبلغ اجاره نیست و برخی این موضوع را به امام‌خمینی نسبت می‌دادند. ایشان در پاسخ استفتائی دراین‌باره، این شایعه را تکذیب کرد و لازم دانست که مستأجران آستانه مبلغ اجاره را بپردازند.[۵۰]

حرم حضرت فاطمه معصومه(س) از گذشته یکی از عبادتگاه‌های شیعیان بوده است[۵۱] و بزرگ‌ترین مراکز علمی و مهم‌ترین حوزه‌های علمیه جهان تشیع در شهر قم تأسیس گردید و اهمیت زیارت ایشان، علمای فراوانی را به سوی این شهر جذب و موجب تحوّلات تازه و موثّری درگسترش تشیّع گردید.[۵۲] یکی از دلایل هجرت عبدالکریم حائری یزدی به قم در سال ۱۳۰۰ وجود مرقد فاطمه معصومه(س) در این شهر بود.[۵۳] حائری یزدی تا مدت زیادی درس و نمازهای خود را در مسجد بالاسر حرم اقامه می‌کرد[۵۴] سیدحسین بروجردی نیز به سبب وجود فاطمه معصومه(س) در قم اقامت کرد[۵۵] (ببینید: حوزه علمیه قم و سیدحسین بروجردی).

امام‌خمینی با توجه به روایات نقل شده دربارهٔ اهمیت قم،[۵۶] این شهر را بهشت برین نامیده و وجود فاطمه معصومه(س) را موجب نورانیت و قداست آن دانسته است. ایشان در پاسخ توهین و شبهه‌افکنی علی‌اکبر حکمی‌زاده در کتاب اسرار هزارساله دربارهٔ مزارهای اولیای خدا ازجمله فاطمه معصومه(س) یادآور شده حرم آن حضرت از عبادت‌گاه‌های بزرگ شیعیان است که شبانه‌روز در آن خانه، مردم به ذکر خدا مشغول‌اند و توهین به چنین مسجد و معبدی جز کینه به فرزندان علی(ع) ریشه‌ای ندارد.[۵۷]

از سوی دیگر، حرم فاطمه معصومه(س) که از گذشته ازجمله در نهضت مشروطه نقش‌آفرین بود و علمای تهران در جریان هجرت به قم در حرم ایشان متحصن شدند[۵۸]؛ در دوران نهضت اسلامی نیز یکی از مراکز آن به‌شمار می‌آمد؛ چنان‌که در اسفند ۱۳۴۱ امام‌خمینی در جمع مردم قم و زائران حضرت معصومه(س) سخنرانی مبسوطی کرد و دربارهٔ همه‌پرسی فرمایشی محمدرضا پهلوی به مردم هشدار داد.[۵۹] ایشان در سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ مصادف با عاشورای ۱۳۸۳ق نیز در جمع مردم قم و زوار حرم فاطمه معصومه(س) سخنرانی کرد و به هتک حرمت مدرسه فیضیه و اذیت و کشتن طلاب به‌شدت اعتراض کرد و از زائران خواست که به مدرسه فیضیه بروند و جنایت‌های مأموران رژیم پهلوی را از نزدیک ببینند[۶۰] (ببینید: حمله به مدرسه فیضیه).

ایشان برخی دیدارهای خود با شخصیت‌ها را در ارتباط با انقلاب اسلامی در حرم قرار می‌داد.[۶۱] ایشان در آبان ۱۳۵۶ در یک سخنرانی در نجف نیز دربارهٔ اهانت رژیم پهلوی به حرم فاطمه معصومه(س) سخن گفت.[۶۲]

در اوائل دوره تبعید امام‌خمینی در عراق جلسات دعای توسل پس از نماز مغرب و عشا در رواق بالای سر فاطمه معصومه(س) برگزار می‌شد و زائران حضرت را به خود جذب می‌کرد.[۶۳] معمولاً دعا را محمدرضا مؤیدی قمی می‌خواند و شرکت‌کنندگان از امام‌خمینی به عنوان مرجع دور از وطن یاد و برای سلامتی ایشان دعا می‌کردند. در شب‌های پرجمعیت مانند شب جمعه یا وفات و اعیاد ائمه(ع) یک نفر سخنرانی می‌کرد و طلاب پس از سخنرانی با تغییردادن لباسِ سخنران، او را فراری می‌دادند. در برخی از شب‌ها مراسم به تظاهرات تبدیل می‌شد و جمعیت از صحن بزرگ وارد فیضیه می‌شدند.[۶۴]

در نوروز ۱۳۴۴ هم‌زمان با تحویل سال، طلاب انقلابی در حرم فاطمه معصومه(س) دعای توسل برگزار کردند و طلبه‌ای به نام غلام‌حسین فلاح یزدی با سخنرانی کوتاه با اشاره به قیام پانزده خرداد به تبعید امام‌خمینی و بازداشت تعداد بسیاری از روحانیان انقلابی اعتراض کرد که با واکنش مأموران مواجه شد.[۶۵] نیروهای رژیم در چند نوبت به این مراسم حمله کردند و تعدادی از شرکت‌کنندگان در مراسم دعا بازداشت و زندانی شدند؛ چنان‌که در یک نوبت هجده نفر بازداشت و روانه زندان شدند تا آنکه مأموران دولتی این جلسه را تعطیل کردند.[۶۶] در سال ۱۳۵۴ نیز طلاب در بزرگداشت پانزده خرداد ۱۳۴۲ تظاهراتی در میدان آستانه و مدرسه فیضیه برگزار کردند که تعدادی مجروح و بازداشت شدند. (ببینید: هفده خرداد).


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فاطمه معصومه علیها سلام

تاريخ : یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | 12:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |