امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمی و حرم وَلدی من بعدی...» [۲۴]
بدانید قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زنی از فرزندان من در این شهر در میگذرد که او دختر موسی است...».
امام صادق (علیهالسّلام) در حدیثی دیگر پیش از اینکه آن حضرت متولد شود از فضیلت زیارت و مدفن او سخن میگوید و شیعیان را به اهمیت آن توجه میدهد و میفرماید «و ستدفن فیها امرأةٌ من اولادی تسّمی فاطمهٌ فمن زارها وجبت له الجنَّه؛ شهر قم، حرم ما است و در آن زنی از فرزندان من مدفون میشود، به نام فاطمه هر کس او را زیارت کند بهشت برای او ثابت میشود...» [۲۵] [۲۶]
یکی از فرازهایی که بیانگر اوج عظمت و مقام حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) است، زیارتنامهای است که حضرت رضا (عیهالسلام) در مورد آن حضرت بیان فرمودهاند. در فرازی از آن چنین آمده است: «یا فاطمة اشفعی لی فی الجنه فانِّ لک عندا... شأناً من الشأن؛ ای فاطمه مرا در مورد ورود به بهشت شفاعت کن، چرا که در پیشگاه خداوند دارای مقامات و درجات بسیار ارجمندی هستی.»[۲۷]
همه این بیانات حاکی از شأن و عظمت و فضیلت این بانوی مکرم اسلام میباشد. بیشک این فضایل و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ است که او را دارای چنین مقام و منزلتی نموده است چون امام موسی کاظم (علیهالسّلام) دارای ۳۷ فرزند بود که در میان آنها این بانوی مکرم است که مثل ستارهای درخشان میدرخشد و در میان فرزندان امام کاظم (علیهالسّلام) بعد از امام رضا (علیهالسّلام) هیچکدام همسنگ او نمیباشد.
حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) در دامن امامت تربیت یافته و قنداقه امامت را نیز در دامن خود پرورش داده است زیرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همه نیاکان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدایت، اسوههای فضیلت و استوانههای ولایتند. و مادرش از بانوان بافضیلت و از اسوههای تقوی و شرافت است
بدیهی است که تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمیتوان انکار کرد این ویژگی در وجود حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) نیز بروز یافت و از هر دو طرف فضایلی را به ارث برد و میتوان سر برتری آن حضرت بر دیگر فرزندان موسی بن جعفر (علیهالسّلام) را در همین نکته یافت. البته این نمیتواند به معنای تأثیر نداشتن تلاش و کوشش آن حضرت در این راه باشد بلکه علاوه بر همه شایستگیهای فردی که در وجود خویش به وجود آورده بود از این عوامل نیز به عنوان مکمل و پشتوانه ترقی و تکامل معنوی اخلاقی و علمی سود میبرد.
یکی از شواهد عظمت استثنایی حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) زیارتنامهای است که به خصوص، حضرت رضا (علیهالسّلام) در شأن او صادر فرموده است. زیرا بعد از فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) تنها زیارتی که از امام معصوم برای یک زن نقل شده، زیارت حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) است و هیچیک از بانوان خاندان عصمت و طهارت زیارت مخصوص از امام ندارد.
زیارت فاطمه معصومه(س)
در روایات به زیارت قبر فاطمه معصومه(س) توصیه شده است. بنابر نقل، امامصادق(ع)، امامرضا(ع) و امامجواد(ع) پاداش زیارت یا زیارتِ با معرفت قبر فاطمه معصومه(س) را بهشت شمردهاند.[۲۶] برخی فقها نیز برابر روایات ازجمله روایت معتبر یادشده به مردم توصیه کردهاند فاطمه معصومه(س) در قم را زیارت کنند[۲۷] مجلسی زیارت مشاهد مشرفه را مستحب و دارای پاداش بزرگ و بزرگداشت مشاهد مشرفه را بزرگداشت ائمه(ع) دانسته است و فاطمه معصومه(س) را ازجمله امامزادگان صاحب جلالت و جایگاه خوانده است.[۲۸]
شیخعباس قمی نیز زیارت حضرت معصومه(س) را دارای ثواب فراوان دانسته است.[۲۹] علمای برجسته از گذشته به زیارت قبر این بانو توجه داشتهاند و حضرت را واسطه میان خود و خدا قرار میدادهاند. ملاصدرا از حکمای بزرگ به زیارت ایشان میرفت و مشکلات علمی خود را با توسل به ایشان حل میکرد.[۳۰] برخی از اهل سنت نیز از گذشته به زیارت فاطمه معصومه(س) توجه داشتهاند و پادشاهان و بزرگان شافعی و حنفی به زیارت ایشان میرفتهاند.[۳۱]
امامخمینی که تأکید کرده است مردم حضرت معصومه(س) را دختر امام خودشان میدانند و آستانه آن را میبوسند،[۳۲] همانند دیگر علما و بزرگان زیارت فاطمه معصومه(س) را عبادت میدانست[۳۳] و به زیارت ایشان توجه ویژه نشان میداد و به ایشان توسل میجست و ضریح را میبوسید.[۳۴] ایشان در آغاز تدریس در جوانی در یکی از حجرههای صحن بزرگ فاطمه معصومه(س) درس میداد.[۳۵] در این دوره ایشان پس از درس، به حرم مطهر مشرف میشد.[۳۶] به گزارشی (پس از انتقال محل تدریس ایشان از حرم) روزهای چهارشنبه پس از درس به حرم مطهر مشرف میشد و پس از زیارت و نماز از پایین پا به احترام عقب عقب برمیگشت.[۳۷] برخی گفتهاند تا وقتی ایشان در قم بود هر روز پس از درس صبح و گاهی نیز پس از درس عصر به حرم مطهر فاطمه معصومه(س) مشرف میشد[۳۸] (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی).
از آنجا که حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) از خاندانی است که در زیارت جامعه خطاب به ایشان آمده است: «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» [۷۱]
کرامات و عنایات آستان مقدسش بسیار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگانی همچون ملاصدرا و آیت الله بروجردی گرفته تا آن مسلمان عاشقی که از دور افتادهترین کشور اسلامی به عشق زیارت و به امید عنایت به حریم قدس او راه یافته، همگی را مورد لطف و عنایت کریمانه خود قرار داده است، ولی با کمال تاسف این کرامات تاکنون ثبت و ضبط نشده است.
کراماتی به نقل از آیتالله اراکی
آیت الله اراکی درباره خودشان فرمودند: دستم باد میکرد و پوست آن ترک بر میداشت به طوریکه نمیتوانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.
ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبریهای قم بودند) نقل میکرد از شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی (که مرد با اخلاصی بود) که من شبی در خواب دیدم به حرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است برای اینکه حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) در سر ضریح خلوت کردهاند و کسی را راه نمیدهند. من گفتم: مادرم سیده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند، رفتم دیدم که بله این دو نشستهاند و در بالای ضریح با هم صحبت میکنند از جمله صحبتها این بود که حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهرا آن مدح را برای حضرت میخواند. شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دورهای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل میکند، حاج احتشام میگوید: از آن شعرها چیزی یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسی بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع کرد به گریه کردن و گفت: بله توی اشعار من این کلمه است.
«حاج سید جعفر احتشام منبری با حالی بود و موقع روضه خواندن خودش هم گریه میکرد و بکاء بود و بسیار گریه میکرد».
آقا حسن احتشام فرزند ایشان میگوید به ایشان گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصی داشته باشید مانند سایر شعرا، قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:
ای فاطمه بجان عزیز برادرت بر احتشام نما قصر اخضر
ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همانجا کــه آقای مرعشی (رحمةاللهعلیه) سجاده میانداختند، آنجا را گچکاری کردند و سنگ مرمر سبز رنگ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضری که به ایشان عطا شد).
آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی (رحمةاللهعلیه) (جد مادری آقای مروارید) که از علماء بزرگ و شاگردان فاضل میرزای شیرازی محسوب میشوند و حدود ۵۰ سال در نجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند، ایشان برادری داشت به نام حاج حسین علی شال فروش که از تجار بازار بوده در تمام مدتی که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند ایشان ماهی ۵۰ تومان به او شهریه میداد تا اینکه برادر تاجر فوت میکند و جنازه او را به قم حمل میکنند و در آنجا دفن مینمایند.
حاج شیخ علی (که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند) تلگرافی از فوت برادر مطلع میشود، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض میکنند: من خدمت برادرم را یکبار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) سفارش ایشان را بفرمایید: تا کمک کاری، بکند از برادرم.
همان شب یکی از تجار که از قضیه اطلاع نداشت خواب میبیند که به حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) مشرف شده و آنجا میگویند: که حضرت رضا (علیهالسلام) هم به قم تشریف آوردند: یکی جهت زیارت خواهرشان، و یکی جهت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی به حضرت معصومه (سلاماللهعلیها).
او معنای خواب را نمیفهمد و آنرا با حاج شیخ حسنعلی در میان میگذارد و ایشان میفرمایند: همان شب که شما خواب دیدی من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است.
آقا سید محمدتقی خوانساری پس از شنیدن این خواب فرمود: از این خواب استفاده میشود که قم در حریم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) است، باید حضرت امام رضا (سلاماللهعلیها) به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی را به حضرت بفرمایند والا خود حضرت امام رضا (سلاماللهعلیها) مستقیما در کار مداخله نمیکند چون این در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در این محیط نمیشود.
نقلی از آیت الله مرعشی
آقای شیخ عبدالله موسیانی (ایشان از شاگردان آیت الله مرعشی (رحمةاللهعلیه) بودند) نقل فرمودند به اینکه حضرت آیت الله مرعشی نجفی به طلاب میفرمود: علت آمدن من به قم این بود که پدرم سید محمود مرعشی نجفی (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر (علیهالسلام) بیتوته نمود که آن حضرت را ببنید، شبی در (حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان میفرماید: سید محمود چه میخواهی؟ عرض میکند: میخواهم بدانم قبر فاطمه زهراء (سلاماللهعلیها) کجاست؟ تا آن را زیارت کنم.
حضرت فرموده بود: من که نمیتوانم «بر خلاف وصیت آن حضرت»، قبر او را معلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را به فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) عنایت فرموده است، هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) برود.
آیت الله مرعشی میفرمودند: پدرم مرا سفارش میکرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو به زیارت آن حضرت برو، لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) و ثامن الائمه (علیهالسلام) آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم، آیت الله حائری یزدی در قم ماندگار شدم.
آیت الله مرعشی در آن زمان فرمودند: شصت سال است که هر روز من اول زائر حضرتم.
عنایت به زوار
شیخ عبدالله موسیانی نقل کردند از حضرت آیت الله مرعشی نجفی: که شب زمستانی بود که من دچار بیخوابی شدم، خواستم حرم بروم، دیدم بیموقع است، آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم، در عالم خواب دیدم خانمی وارد اطاق شد «که قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمیکنم» به من فرمود: سید شهاب! بلند شو و به حرم برو، عدهای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک میشوند، آنها را نجات بده.
ایشان میفرمایند: من به طرف حرم راه افتادم، دیدم پشت در شمالی حرم (طرف میدان آستانه) عدهای زوار اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباسهای مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند به خود میلرزند، در را زدم، حاج آقا حبیب (که جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد، من از مقابل و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند، من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو ساختم.
عنایت به زائر امام رضا
شیخ عبدالله موسیانی نقل میکند: که ما عازم مشهد مقدس بودیم در حالیکه در آنجا به جهت جمعیت زیاد زوار، منزل بهسختی پیدا میشد. من با اطلاع از این جهت به حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) مشرف شدم و خیلی خودمانی گفتم: بی بی جان ما عازم زیارت برادر شماییم، خودتان عنایتی بفرمایید. ما عازم مشهد شدیم، دیدیم منزل بسیار کمیاب است نزدیک حرم از تاکسی پیاده شدیم، ناگهان دیدم جوانی از داخل کوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل میخواهید؟ گفتم: بله، گفت دنبال من بیا با او رفتم مرا داخل خانهاش برد، اطاق بزرگ و خوبی را به ما داد، ما وقتی در آنجا مشغول جابجایی وسایل بودیم، خانم ایشان ما را برای نهار دعوت کرد، بعد از تشرف به حرم و زیارت و نماز، نهار را با آنها خوردیم.
صبح روز بعد، خانم از ما سوال کرد: شما چند روز در اینجا هستید؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران میرویم، این کلید خانه، هر وقت که خواستید بروید، کلید را بدهید به همسایه ما آقای رضوی (یا رضوانی).
گفتم کرایه منزل چه میشود؟ گفت ما صحبت آنرا کردهایم.
ما خیال کردیم مقصود ایشان صحبت درباره کرایه است با آقایی که بنا شد کلید را به او بدهیم. چند روزی گذشت کسی آمد در خانه و گفت: من رضوی (یا رضوانی) هستم، شما هر وقت که خواستید به قم بروید، کلید را پشت آینه داخل اطاق بگذارید و در منزل را ببندید و بروید.
گفتیم: کرایه چه میشود؟ گفت درباره کرایه با من صحبتی نکردند. ده روز ما تمام شد، خواستیم برگردیم، دیدیم بلیط ماشین را باید چند روز پیش تهیه میکردیم و الان تهیه بلیط امکان ندارد، خیلی ناراحت بودیم که من از صاحب ماشینی (که در نزدیک منزل ما، ماشین خودش را پارک میکرد و در مسیر (تهران - مشهد) مسافر جا به جا میکرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حرکت نمیکنم ولی فردا شما را به قم میفرستم، فردا ما را تا گاراژ ماشین برد و رفت به مسوول دفتر گفت: اینها از ما هستند و میخواهند به قم بروند، او هم موافقت کرد و در بهترین جای ماشین به ما تعداد صندلی مورد نیازمان را داد و ناباورانه (حضرت معصومه) وسیله برگشتمان را هم مانند (منزل در مشهد) فراهم کرد.
شفای طلبه نخجوانی
آیت الله مکارم شیرازی (دامظله) میفرماید: بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوریهای مسلماننشین (و از آن جمله جمهوری نخجوان) مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند، که عدهای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند. مقدمات کار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین (سیصد نفر داوطلب) پنجاه نفری که معدل بالایی داشتند و جامعترین آنها بودند برای اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان جوانی - که با داشتن معدل بالا، به سبب اشکالی که در یکی از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود - با اصرار فراوان پدر ایشان، مسوول مربوطه ناچار از قبول ایشان شد، ولی هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از این کاروان علمی، مسوول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرده و تصویر برجستهای از آن را به نمایش گذاشت. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شکسته میشود.
وقتی کاروان به قم رسید و در مدرسه مربوطه ساکن شدند این جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت میشود، و در همان حال خوابش میبرد. در خواب عوالمی را مشاهده کرده و بعد از بیداری میبیند چشمش سالم و بیعیب است.
او بعد از شفا یافتن به مدرسه برمیگردد، دوستان او با مشاهده این کرامت و امر معجزه آسا، دسته جمعی به حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل میشوند. وقتی این خبر به نخجوان میرسد آنها مصرانه خواهان این میشوند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش به آنجا برگردد که باعث بیداری و هدایت دیگران و استحکام عقیده مسلمین گردد. (ضبط صوتی، تصویری این کرامت به نقل حضرت آیت الله مکارم (دامظله) در واحد فرهنگی آستانه موجود است.)
مرحوم محدث قمی میفرماید از بعض اساتید خود شنیدم که: مرحوم ملاصدرای شیرازی به خاطر بعضی مشکلات از شیراز به قم مهاجرت فرمود و در قریه کهک اقامت نمود؛ آن حکیم فرزانه هرگاه مطالب علمی بر او مشکل میشد به زیارت حضرت فاطمه معصومه میآمد و با توسل به آن بزرگوار مشکلات علمی بر ایشان حل میشد و از آن منبع فیض الهی مورد عنایت قرار گرفت. [۷۲]
مرحوم محدث نوری نقل فرمودند: که در بغداد مردی نصرانی به نام (یعقوب) مبتلا به مرض استسقاء بود که از معالجه آن نامید شده بودند و به طوری بدنش ضعیف شده بود که توان راه رفتن نداشت. او میگوید: مکرر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنکه در سال ۱۲۸۰ق در عالم خواب سید جلیلالقدر نورانی را دیدم که کنار تختم ایستاده، و به من گفت: اگر شفا میخواهی باید به زیارت کاظمین بیایی. از خواب بیدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم. مادرم که مسیحی بود گفت: این خواب شیطانی است. دو مرتبه خوابم برد. این مرتبه زنی را در خواب دیدم با چادر و روپوش که به من گفت: برخیز که صبح شد آیا پدرم با شما شرط نکرد که او را زیارت کنی و ترا شفا بخشد؟ گفتم پدر شما کیست؟ گفت: موسی بن جعفر. گفتم شما کیستی؟ فرمود: من معصومه خواهر رضا هستم. از خواب بیدار شدم و متحیر بودم که به کجا بروم؛ به ذهنم آمد که به خدمت سید راضی بغدادی بروم. به نزد بغدادی رفتم تا به در خانه او رسیدم، در زدم صدا آمد کیستی؟ گفتم: در را بازکن. همین که سید صدایم را شنید به دخترش گفت: در را باز کن که یک نفر نصرانی است آمده مسلمان شود.
وقتی بر او وارد شدم گفتم: از کجا دانستید که من چنین قصدی دارم؟ فرمود: جدم در خواب مرا از قضیه خبر داد. او مرا به کاظمین نزد شیخ عبدالحسین تهرانی برد، داستان خود را برایش گفتم، دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت کاظم (علیهالسلام) بردند و مرا دور ضریح طواف دادند عنایتی نشد، از حرم بیرون آمدم احساس تشنگی کردم، آب آشامیدم، حالم منقلب شد و روی زمین افتادم، گویا کوهی بر پشتم بود و از سنگینی آن راحت شدم. ورم بدنم از بین رفت و زردی صورتم به سرخی مبدل شد و دیگر اثری از آن مرض ندیدم. خدمت شیخ بزرگوار رفتم و به دست ایشان مسلمان شدم... [۷۳]
حجةالاسلام و المسلمین آقای شیخ محمود علی اراکی نقل کرد: که من خودم مکرر دیدم شخصی را که از پا عاجز و ناتوان بود که پاهایش جمع نمیشد و قسمت پایین بدن را روی زمین میکشید و با تکیه به دو دست حرکت میکرد، از حالش پرسیدم اهل یکی از شهرهای قفقاز شوروی بود، گفت: رگهای پایم خشکیده است و قادر به راه رفتن نیستم، آمدهام اینجا (قم) انشاءالله شفا بگیرم.
در یکی از شبهای ماه رمضان بود، شنیدیم نقال خانه حرم به صدا درآمد و گفتند: بی بی شخص فلجی را شفا داده است، ما که بعدا با درشکه با چند نفر از همراهان به اراک میرفتیم در شش فرسخی اراک، همان شخص ناتوان را دیدم که با پاهای صحیح و سالم عازم کربلا است و معلوم شد که آن روز او بوده که شفا گرفته، او را به درشکه سوار کردیم و تا اراک همراه ما بود. [۷۴]
آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نقل فرمودند: که شخصی بود به نام آقا جمال، معروف به هژبر، دچار پادرد سختی شده بود به طوری که برای شرکت در مجالس، بایستی کسی او را به دوش میگرفت و کمک میکرد، عصر تاسوعا آقای هژبر به روضهای که در مدرسه فیضیه از طرف آیت الله حائری تشکیل شده بود، آمد. آقا سید علی سیف (خدمتگزار مرحوم آیتالله حائری) که نگاهش به او افتاد به او پرخاش کرد که: سید این چه بساطی است که درآوردهای، مزاحم مردم میشوی، اگر واقعا"سیدی برو از بی بی شفا بگیر. آقای هژبر تحت تاثیر قرار گرفت و در پایان مجلس به همراه خود گفت: مرا به حرم مطهر ببر، پس از زیارت و عرض ادب با دل شکسته حال توجه و توسلی پیدا کرد و سید را خواب برد. در خواب دید کسی به او میگوید: بلند شو. گفت نمیتوانم. گفته شد: میتوانی بلند شو و عمارتی را به او نشان داده و گفت:
این بنا از حاج سید حسین آقاست که برای ما روضهخوانی میکند، این نامه را هم به او بده. آقای هژبر ناگهان خود را ایستاده دید که نامهای در دست دارد و نامه را به صاحبش رساند و میگفت: ترسیدم اگر نامه را نرسانم دردپا برگردد و کسی از مضمون نامه مطلع نشد حتی آیت الله حائری، ایشان فرمودند: که از آن به بعد آقای هژبر عوض شد گوئی از جهان دیگریست و غالبا" در حال سکوت و یا ذکر خدا بود. [۷۵]
خادم و کلیددار حرم و مکبر آقای روحانی (که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیهالسلام) بودهاند) میگوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه (علیهاالسلام) را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر منارهها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمیگویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آنرا بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت میکردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر میگویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمیشد ما هرگز راه را نمییافتیم و در بیابان هلاک میشدیم.
خادم میگوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم. [۷۶]
میر سید علی برقعی فرمودند: مردی اظهار میداشت که من در ایامی که سفیر ایران در عراق بودم، همسرم مبتلا به جنون شد به طوریکه کند به پاهایش زدیم، روزی از سفارتخانه به منزل آمدم حال او را بسیار منقلب و آشفته دیدم، داخل اطاق مخصوص خود شدم و از همانجا متوسل شدم به مولا امیرالمومنین (علیهالسلام) و عرض کردم یا علی چند سال است که در خدمت شما هستم و غریب و تنهایم، شفای همسرم را از شما میخواهم. همینطور در حال تحیر بودم که خدایا چه بکنم که یک مرتبه خادمه منزل دوید و گفت آقا بیایید، گفتم همسرم فوت کرد؟ گفت: خیر بهتر شد. من با عجله نزد عیالم رفتم، دیدم با حال طبیعی نشسته، عیالم به من گفت: این چه وضع است، چرا به پاهای من کند زدید؟! برای او توضیح دادم بعد گفتم چه شد که شما یک مرتبه بهتر شدید؟ گفت: در همین ساعات خانم مجللهای داخل اطاق شد گفتم شما کیستید؟ فرمود من معصومه دختر موسی بن جعفر (علیهالسلام) هستم. جدم امیرالمومنین علی (علیهالسلام) امر فرمودند من شما را شفا بدهم و شما خوب شدید... [۷۷]
شفای ضعف چشم
حاج آقا مهدی صاحب مقبره اعلم السلطنه (بین صحن جدید و عتیق) نقل کرده: که من چندی قبل به ضعف چشم مبتلا شدم، بعد از مراجعه به اطباء، اظهار داشتند که چشم شما آب آورده باید برسد تا آنرا عمل کنیم. او میگوید: بعد از آن هر وقت که به حرم مشرف میشدم مختصری از گرد و غبار ضریح را به چشمانم میکشیدم و این عمل باعث شد که ضعف چشم من بر طرف شود به طوریکه الان بدون عینک، قرآن و مفاتیح الجنان میخوانم.
حجه الاسلام حاج آقا حسن امامی چنین نوشتهاند که: روز پنجشنبه دهم رجب ۱۳۸۵ق دختری ۱۳ ساله از اهالی آب روشن آستارا به اتفاق پدر و مادرش به قم آمدند در حالیکه دختر در اثر مرضی دچار عارضه لالی شده بود و قوه گویایی خود را از دست داده بود و با مراجعه به اطباء هم معالجه نشده بود، در حالیکه از دکترها مایوس بودند به کنار قبر مطهر فاطمه معصومه (علیهاالسلام) پناهنده شدند.
به مدت دو شب در کنار ضریح مبارک نشسته گاهی در حال گریه و گاهی با زبان بی زبانی مشغول راز و نیاز بود که یک مرتبه همه چراغهای حرم خاموش گردید. در همان حال دختر مذکور مورد عنایت حضرت قرار گرفت و صیحه عجیبی کشید که خدام و زائرین شنیدند. جمعیت هجوم آوردند تا مقداری از لباس او را به عنوان تبرک بگیرند. خدام دختر را به کشیکخانه بردند تا جمعیت متفرق شدند. دختر گفت: در همان وقت خاموشی چراغهای حرم، چنان روشنایی و نوری دیدم که در تمام عمرم مثل آنرا ندیده بودم و حضرت را دیدم که فرمود: خوب شدی و دیگر میتوانی سخن بگویی و حرف بزنی، من فریاد زدم، دیدم زبانم باز شده است. [۷۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فاطمه معصومه علیها سلام