آدمکشی در پارک کوهسنگی برای هیچ!
نوجوان ۱۵ ساله ای نیمه شب گذشته با چاقو کشی هیجانی در پارک کوهسنگی مشهد، نوجوان دیگری را به خاطر «هیچ» به قتل رساند و بدین ترتیب باز هم پرونده جنایت یک دهه هشتادی دیگر روی میز قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفت.
به گزارش روزنامه خراسان، این ماجرای تاسف بار در دقایق اولیه بامداد روز گذشته زمانی رخ داد که «پویا» پسر ۱۵ ساله با یکی از دوستانش وارد پارک بزرگ کوهسنگی مشهد شد و در حالی که کارد بزرگی را به همراه داشت، چشم به این سو و آن سو دوخت. در همین هنگام نوجوان حدود۱۶ساله دیگری به آن ها نزدیک شد که در یک چشم بر هم زدن ناگهان تیغه کارد در تاریکی شب درخشید و بر گردن «بنیامین» (نوجوان دهه هشتادی دیگر)فرود آمد. طولی نکشید که با فرار «پویا»(ضارب» از محل حادثه صدای آژیر خودروهای امدادی به گوش رسید و پیکر نیمه جان نوجوان ۱۶ ساله به بیمارستان «ولایت» انتقال یافت اما حدود ۲ ساعت تلاش کادر درمانی برای نجات این نوجوان از مرگ به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت کاردی جان داد که تا عمق ۱۰-۱۲ سانتی متری انتهای گردن فرو رفته بود.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: عقربه های ساعت ۱:۴۵ بامداد رسیده بود که صدای زنگ گوشی تلفن قاضی ویژه قتل عمد،خواب را از چشمان وی ربود. با توجه به اهمیت موضوع ، قاضی دکتر صادق صفری بی درنگ عازم مرکز درمانی شد و دقایقی بعد دامنه تحقیقات جنایی به پارک کوهسنگی کشید.بررسی های موشکافانه قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بیانگر آن بود که بنیامبن(مقتول) درآخرین لحظات زندگی نام«پویا» را بر زبان جاری کرده که او را ضارب خود نامیده است.
همین سرنخ کافی بود تا قاضی صفری دستور ویژه ای برای شناسایی و دستگیری «پویا»را صادر کند. این درحالی بود که اهالی اطراف پارک کوهسنگی نیز از وقوع نزاع های شبانه در این مکان ابراز نارضایتی می کردند. در همین حال تحقیقات کارآگاهان به سرپرستی سروان منفرد(افسر جنایی آگاهی) ادامه داشت خیلی زود به نتیجه رسید و «پویا» با همکاری خانواده اش تسلیم قانون شد. هنوز سپیده صبح از پیله تاریک شب بیرون نیامده بود که نوجوان ۱۵ساله مقابل قاضی ویژه قتل عمد نشست و در تشریح این جنایت هیجانی گفت: من به همراه یکی از دوستانم در پارک بودیم که یک نوجوان دیگر طرف ما آمد. احساس کردم آن نوجوان حال طبیعی مناسبی ندارد و می خواهد به من زور بگوید و شاید هم مرا خفت کند! به همین خاطر اول او را هل دادم ولی بعد کاردی را که با خود داشتم بیرون کشیدم و با آن ضربه ای به زیر گردنش زدم! وقتی پیکر او را خون آلود دیدم از شدت ترس از آن جا گریختم!
ادامه گزارش روزنامه خراسان حاکی است: حساسیت ماجرای قتل این نوجوان دهه هشتادی موجب شد تا مقام قضایی بررسی های تخصصی را با انتقال متهم به صحنه جنایت ادامه دهد. حالا دیگر اهالی شهر در هوای آفتابی صبح، امور روزمره خود را آغاز کرده بودند که «پویا» کارد چوبی مخصوص بازسازی صحنۀ قتل را به دست گرفت و در انتهای خیابان رودکی ۳۴ چگونگی آدمکشی برای «هیچ» را تشریح کرد؛ اما چشم های او زمانی اشکبار شد و در های های گریه هایش ابراز ندامت کرد که فریاد می زد: «کاش چاقو به همراه نداشتم!» در همین حال قاضی باتجربه ویژه قتل عمد نیز با بیان این که از ابتدای امساب چندین قتل توسط نوجوانان دهه هشتادی آن هم به خاطر داشتن چاقو رخ داده است، به مسئولان و مدیران مدارس و همچنین دست اندرکاران امور فرهنگی جامعه توصیه کرد: موضوع چاقوکشی های هیجانی را در مدارس به نوجوانان هشدار دهند. قاضی دکتر صادق صفری تاکید کرد که اگر این نوجوان چاقو به همراه نداشت و به پشتوانه آن وارد درگیری هیجانی نمی شد، به یقین چنین فاجعه ای رخ نمی داد. این مقام باتجربه قضایی تصریح کرد: باید عواقب حمل چاقو در مدارس و مراکز فرهنگی مورد توجه خاص قرار گیرد چراکه سهل انگاری در آموزش و توصیه های جدی به دانش آموزان عواقب جبران ناپذیری به همراه خواهد داشت که نمونه های وحشتناک آن در پرونده های جنایی خودنمایی می کند.
قربـانی بی گنـاه !
از روزی که به خاطر دارم مادرم مرا دختری نحس می دانست که موجب شده ام تا او از پدرم طلاق نگیرد و به این زندگی بی سرو سامان و آشفته ادامه بدهد تا جایی که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،این ها بخشی از اظهارات دختر۱۹ ساله ای است که با سر وصورتی کبود وارد مرکز انتظامی شده بود. این دختر جوان که به پهنای صورتش اشک می ریخت در میان هق هق گریه هایش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: از همان دوران کودکی هیچ گاه طعم مهر و محبت را در خانواده ام نچشیده ام چرا که پدر و مادرم از همان سال های آغازین زندگی مشترک با یکدیگر اختلاف داشتند و من و برادرم همیشه قربانیان بیگناه زندگی آشفته آن ها بودیم به گونه ای که مادرم مرا دختر نحسی می دانست که به دلیل وجود من نتوانسته از پدرم طلاق بگیرد. این جملات مادرم مدام روح و روان مرا آزار می داد و در افکارم بسیاری از رفتارهای خالی از محبت نقش می بست. او حتی مرا با شیلنگ و جارو کتک وی زد. در واقع من عاملی برای تخلیه عصبانیت و پرخاشگری های او بودم ولی این زندگی فلاکت بار زمانی به درگیری های خانوادگی انجامید که پدرم به مصرف مواد مخدر آلوده شد.
آن زمان من دختری نوجوان بودم که نمی توانستم این گونه رفتارهای پرخاشگرانه را تحمل کنم اما چاره ای جز سکوت و گریه های پنهانی نداشتم. مادرم در این وضعیت تصمیم گرفت تا از پدرم طلاق بگیرد ولی به خاطر آن که می ترسید من و برادرم زیر دست نامادری بزرگ شویم از تصمیم خود منصرف شد چرا که پدرم او را تهدید به ازدواج مجدد می کرد. مادرم که بر سر دوراهی مانده بود فقط با عصبانیت هایش را بر سر من خالی می کرد و مرا دختری نحس می دانست. او ادعا می کرد اگر به خاطر من و برادرم نبود لحظه ای در این زندگی بی سر وسامان باقی نمی ماند به همین خاطر هم من هیچ گاه روز خوشی را در زندگی ندیدم.
روزهای زیبای دوران کودکی را با تلخی و تلخکامی سپری کردم به طوری که بر اثر همین فشارهای روحی و روانی به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شدم. زمانی که به محبت های مادرانه و نوازش های پدرانه نیاز داشتم جز خشم و ناسزا چیزی نمی دیدم. حالا هم احساس می کنم مادرم به دلیل همین ناراحتی ها و درگیری های خانوادگی دچار بیماری های اعصاب و روان شده است ولی جرئت نمی کنم به او پیشنهاد بدهم تا به روان پزشک مراجعه کند چرا که اگر چنین موضوعی را برزبان بیاورم باز هم باید ضربات شیلنگ و دسته جارو را تحمل کنم! از سوی دیگر نیز خیلی دلم به حال مادرم می سوزد. او با اعتیاد پدرم کنار آمده است و با درآمد اندک او مخارج زندگی اش را مدیریت می کند. من هم با آن که قربانی این شرایط اسفبار هستم ولی تنها خواسته ام این است که بتوانم به تحصیل ادامه بدهم و درآینده شغل مددکاری اجتماعی را انتخاب کنم. می خواهم در یکی از رشته های روان شناسی یا مشاوره خانواده درس بخوانم و به کودکانی یاری برسانم که مانند من در چنین زندگی آشفته ای روزگار می گذرانند.اکنون نیز راهی جز کمک گرفتن از مشاور را نیافتم و به کلانتری آمدم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با راهنمایی های تجربی سرهنگ جعفرخانی(رئیس کلانتری پنجتن مشهد)بررسی های روان شناختی با دعوت از مادر این دختر جوان به مرکز انتظامی در حالی آغاز شد که اقدامات مشاوره ای نیز در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.
آدمکشی در پارک کوهسنگی برای هیچ!
نوجوان ۱۵ ساله ای نیمه شب گذشته با چاقو کشی هیجانی در پارک کوهسنگی مشهد، نوجوان دیگری را به خاطر «هیچ» به قتل رساند و بدین ترتیب باز هم پرونده جنایت یک دهه هشتادی دیگر روی میز قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفت.
به گزارش روزنامه خراسان، این ماجرای تاسف بار در دقایق اولیه بامداد روز گذشته زمانی رخ داد که «پویا» پسر ۱۵ ساله با یکی از دوستانش وارد پارک بزرگ کوهسنگی مشهد شد و در حالی که کارد بزرگی را به همراه داشت، چشم به این سو و آن سو دوخت. در همین هنگام نوجوان حدود۱۶ساله دیگری به آن ها نزدیک شد که در یک چشم بر هم زدن ناگهان تیغه کارد در تاریکی شب درخشید و بر گردن «بنیامین» (نوجوان دهه هشتادی دیگر)فرود آمد. طولی نکشید که با فرار «پویا»(ضارب» از محل حادثه صدای آژیر خودروهای امدادی به گوش رسید و پیکر نیمه جان نوجوان ۱۶ ساله به بیمارستان «ولایت» انتقال یافت اما حدود ۲ ساعت تلاش کادر درمانی برای نجات این نوجوان از مرگ به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت کاردی جان داد که تا عمق ۱۰-۱۲ سانتی متری انتهای گردن فرو رفته بود.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: عقربه های ساعت ۱:۴۵ بامداد رسیده بود که صدای زنگ گوشی تلفن قاضی ویژه قتل عمد،خواب را از چشمان وی ربود. با توجه به اهمیت موضوع ، قاضی دکتر صادق صفری بی درنگ عازم مرکز درمانی شد و دقایقی بعد دامنه تحقیقات جنایی به پارک کوهسنگی کشید.بررسی های موشکافانه قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بیانگر آن بود که بنیامبن(مقتول) درآخرین لحظات زندگی نام«پویا» را بر زبان جاری کرده که او را ضارب خود نامیده است.
همین سرنخ کافی بود تا قاضی صفری دستور ویژه ای برای شناسایی و دستگیری «پویا»را صادر کند. این درحالی بود که اهالی اطراف پارک کوهسنگی نیز از وقوع نزاع های شبانه در این مکان ابراز نارضایتی می کردند. در همین حال تحقیقات کارآگاهان به سرپرستی سروان منفرد(افسر جنایی آگاهی) ادامه داشت خیلی زود به نتیجه رسید و «پویا» با همکاری خانواده اش تسلیم قانون شد. هنوز سپیده صبح از پیله تاریک شب بیرون نیامده بود که نوجوان ۱۵ساله مقابل قاضی ویژه قتل عمد نشست و در تشریح این جنایت هیجانی گفت: من به همراه یکی از دوستانم در پارک بودیم که یک نوجوان دیگر طرف ما آمد. احساس کردم آن نوجوان حال طبیعی مناسبی ندارد و می خواهد به من زور بگوید و شاید هم مرا خفت کند! به همین خاطر اول او را هل دادم ولی بعد کاردی را که با خود داشتم بیرون کشیدم و با آن ضربه ای به زیر گردنش زدم! وقتی پیکر او را خون آلود دیدم از شدت ترس از آن جا گریختم!
ادامه گزارش روزنامه خراسان حاکی است: حساسیت ماجرای قتل این نوجوان دهه هشتادی موجب شد تا مقام قضایی بررسی های تخصصی را با انتقال متهم به صحنه جنایت ادامه دهد. حالا دیگر اهالی شهر در هوای آفتابی صبح، امور روزمره خود را آغاز کرده بودند که «پویا» کارد چوبی مخصوص بازسازی صحنۀ قتل را به دست گرفت و در انتهای خیابان رودکی ۳۴ چگونگی آدمکشی برای «هیچ» را تشریح کرد؛ اما چشم های او زمانی اشکبار شد و در های های گریه هایش ابراز ندامت کرد که فریاد می زد: «کاش چاقو به همراه نداشتم!» در همین حال قاضی باتجربه ویژه قتل عمد نیز با بیان این که از ابتدای امساب چندین قتل توسط نوجوانان دهه هشتادی آن هم به خاطر داشتن چاقو رخ داده است، به مسئولان و مدیران مدارس و همچنین دست اندرکاران امور فرهنگی جامعه توصیه کرد: موضوع چاقوکشی های هیجانی را در مدارس به نوجوانان هشدار دهند. قاضی دکتر صادق صفری تاکید کرد که اگر این نوجوان چاقو به همراه نداشت و به پشتوانه آن وارد درگیری هیجانی نمی شد، به یقین چنین فاجعه ای رخ نمی داد. این مقام باتجربه قضایی تصریح کرد: باید عواقب حمل چاقو در مدارس و مراکز فرهنگی مورد توجه خاص قرار گیرد چراکه سهل انگاری در آموزش و توصیه های جدی به دانش آموزان عواقب جبران ناپذیری به همراه خواهد داشت که نمونه های وحشتناک آن در پرونده های جنایی خودنمایی می کند.
رفیق کشی با خنجر سوءظن!
جوانی رفیق ۲۰ ساله خود را با ادعای روابط خانوادگی خیانت آلود درحالی با خنجر سوءظن به قتل رساند که خشم عجیبی سراسر وجودش را فراگرفته بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح روز گذشته، خبر وقوع جنایتی هولناک در بولوار میرزا کوچک خان مشهد، عوامل انتظامی را به محل حادثه کشاند. بررسی های مقدماتی گروه تحقیق که با دستور سرهنگ علی برزنونی(رئیس کلانتری میرزا کوچک خان)عملیات حفظ صحنه جرم را آغاز کرده بودند، در حالی به ماجرای رفیق کشی گره خورد که عامل جنایت نیز تسلیم قانون شد.
دقایقی بعد با گزارش این حادثه تکان دهنده به قاضی ویژه قتل عمد مشهد،تحقیقات تخصصی با دستورهای قاطع و محرمانه قاضی دکتر صادق صفری به گونه ای ادامه یافت که سرنخ هایی از یک سوءظن مرگبار بر صفحات این پرونده جنایی نقش بست. طولی نکشید که دامنه بررسی های میدانی مقام قضایی با انتقال جسد جوان ۳۸ساله به پزشکی قانونی، به خنجر خون آلودی رسید که ضارب چندین ضربه هولناک با آن بر پیکر رفیق خود وارد آورده بود. در همین حال متهم جوان خنجر جنایت را نیز تحویل ماموران تحقیق کلانتری داد و بدین ترتیب«محمد رضا-ع» متهم ۳۳ ساله در شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب ،پای میز عدالت ایستاد تا راز پنهان این رفیق کشی شوک آور را بازگو کند.
او در حالی که بیان می کرد هنوز هم باور نمی کنم این ماجرای عذاب آور در زندگی شخصی ام رخ داده باشد چراکه اعتماد خدشه ناپذیری به رفیقم داشتم، در ادامه ادعاهای خود به قاضی صفری گفت: من و او رفاقت صمیمانه ای با یکدیگر داشتیم؛ به گونه ای که حتی بعد از ازدواجمان نیز این رفت و آمد و معاشرت ها ادامه یافت و چنان صمیمیتی بین ما حکمفرما بود که همسرانمان در معاشرت های خانوادگی با لفظ «داداشی» یکدیگر را خطاب می کردند؛ اما در این میان چند روز قبل متوجه
پیامک هایی در فضای مجازی (واتساپ)شدم که بین همسرم و رفیق قدیمی ام ردوبدل شده بود. سوءظن مانند خوره به جانم افتاد و بدبینی و بد گمانی همه وجودم را فراگرفت. آن شب تا صبح در افکار خودم غوطه ور بودم و زجر می کشیدم تا این که صبح با راهنمایی یکی از کارکنان مخابرات ،موفق شدم به فهرست پیامک های ارسالی دست یابم. دیگر طاقت نداشتم و این احتمال که دوستم در میان این معاشرت ها نظر سوئی به خانواده ام داشته باشد،آزارم می داد.
بالاخره به هر ترتیبی بود از همسرم خواستم تا حقیقت ماجرا را برایم بازگو کند که دوستم را بعد از ۲۰ سال رفاقت بشناسم! همسرم ابتدا همه چیز را کتمان می کرد اما در نهایت مدعی شد که فریب یک دسیسه شوم و حیله گرانه را خورده است! وقتی این جملات را شنیدم سوءظن هایم بیشتر شد. خنجری را برداشتم و به محل سکونت دوستم در بولوار میرزا کوچک خان رفتم.
او هم که تازه از زیر دوش حمام بیرون آمده بود،بدون پوشش کامل در منزل را باز کرد. هنگامی که ماجرا را توضیح دادم، او ادعا کرد که سوءتفاهم شده است و می تواند حقیقت را برایم توضیح بدهد ولی خشم و عصبانیت در وجودم موج می زد به همین دلیل ناگهان خنجر را بیرون کشیدم و با چند ضربه او را نقش بر زمین کردم. زمانی که رهگذران و اهالی اطرافم را گرفتند، به آن ها گفتم با پلیس تماس بگیرید تا خودم را تسلیم قانون کنم. اما هنوز هم نمی توانم این ماجرای شوک آور را در زندگی شخصی ام بپذیرم که یک رفاقت ۲۰ ساله و رفت وآمدهای خانوادگی این گونه به پایان برسد!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به ادعاهای متهم درباره سوءظن های خیانت آلود،تحقیقات گسترده ای با دستور ویژه قاضی پرونده های جنایی مشهد آغاز شد و ریشه یابی ماجرا در دستورکار کارآگاهان دایره قتل عمد پلیس آگاهی قرارگرفت.
ماجرای لانه«سگ باز»زیر پوست شهر!
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی:باند بزرگ سرقت های پراید در مشهد متلاشی شد
با دستگیری ۸عضو باند بزرگ دزدان سابقه دار در مشهد،راز ۴۵فقره سرقت درحالی فاش شد که ماجرای لانه «سگ باز»در زیر پوست شهر لو رفت.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته پس از پایان عملیات پلیس برای دستگیری اعضای باند بزرگ سرقت پراید در مشهد به خبرنگار روزنامه خراسان گفت:چندروز قبل نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد که عملیات گسترده ای را برای ارتقای امنیت مردم در حوزه استحفاظی خود آغاز کرده اند ،در تاریکی شب وارد خیابان ابوطالب ۲۶شدند و در حالی که با چشمانی بیدار به حفاظت از اموال شهروندان ادامه می دادند، ناگهان پراید نقره ای رنگی را مشاهده کردند که در وسط خیابان متوقف شد اما در همین حال پراید یشمی رنگ دیگری که از آن جا عبور می کرد، بدون درخواست کمک راننده پراید نقره ای،سپر جلوی خود را به عقب پراید مذکور چسباند و تلاش کرد تا پراید نقره ای را به مکان خلوتی هدایت کند!
سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود:همین موضوع از چشم تیزبین عوامل انتظامی دور نماند و آن ها که فرضیه سرقت را در کارگاه خیال خود نقش می زدند ،بی درنگ شماره پلاک دو خودرو را از مرکز فرماندهی استعلام کردند. وی گفت:هنوز پاسخ استعلام در بی سیم های پلیس به گوش نمی رسید که راننده پراید نقره ای کاپوت را بالا زد و در حالی که باتری و قطعات دیگر آن را باز می کرد،راننده پراید یشمی رنگ در فاصله نزدیکی از وی قرارگرفت و منتظر راننده جوان ایستاد. در این شرایط حساس ناگهان کد رمزهای پلیسی که بیانگر سرقتی بودن هردو پراید بود، در بی سیم ها اعلام شد و بدین ترتیب عملیات دستگیری دزدان پراید با هدایت ونظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)در دستور کار عوامل گشت نامحسوس قرارگرفت.
این مقام ارشد انتظامی خراسان رضوی تصریح کرد:ماموران گشت در یک لحظه از پوشش نامحسوس بیرون آمدند و در عملیاتی غافلگیرانه راننده ۳۸ ساله پراید نقره ای را در حالی دستگیر کردند که راننده خودروی یشمی رنگ متوجه نیروهای انتظامی شد و تلاش کرد با هجوم به سوی نیروهای انتظامی راه گریزی بیابد ولی نیروهای ورزیده پلیس با چند حرکت رزمی، او را نیز کف خیابان انداختند و حلقه های قانون را بر دستانش گره زدند.
وی اضافه کرد:در بازرسی از داخل خودروها نه تنها اموال سرقتی شامل چندین حلقه زاپاس ،شناسنامه،نوت بوک و تعداد زیادی لوازم و ابزار دیگر کشف شد که بررسی ها نشان داد:ضبط وپخش ،کپسول گاز ،جک و برخی دیگر از قطعات خودروهای مذکور قبلا سرقت شده است. به همین دلیل ۲ متهم ۳۸ و۴۳ ساله به همراه ۲ خودروی پراید سرقتی به کلانتری انتقال یافتند و بدین ترتیب بازجویی های تخصصی از آنان در دایره تجسس کلانتری آغاز شد.
سردار نگهبان با اشاره به سوابق متعددکیفری ۲ متهم مذکور خاطرنشان کرد: ۲ سارق دستگیر شده علاوه بر سرقت خودروها،ماجرای «لانه سگ باز» را نیز فاش کردند و در بازجویی ها مدعی شدند،همه لوازم و قطعات سرقتی را به پاتوق مالخر معروف به «سگ باز»انتقال می دهیم و معاملات اموال سرقتی از منازل و خودروها در لانه «سگ باز» صورت می گیرد.وی ادامه داد:با این جمله ،نیروهای تجسس دریافتند که «سگ باز»دوباره در زیر پوست شهر لانه کرده و باندهای بزرگ سرقت را هدایت می کند. این بود که با دستورهای قاطع قاضی سلطانی(بازپرس شعبه ۲۰۵ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد)گروه کارآزموده ای از افسران دایره تجسس،عملیات گسترده ای را برای ریشه یابی باند بزرگ سرقت خودرو و قطعات آن آغاز کردند و موفق شدند ۶عضو دیگر باند سرقت های پراید را در مخفیگاه «سگ باز»دستگیر کنند.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی اضافه کرد:در بازرسی از مخفیگاه مالخر سابقه دار معروف به «سگ باز»نیز مقادیر زیادی اموال سرقتی منازل و خودروها در حالی کشف شد که آن ها مشغول تولید تعداد زیادی «پایپ»(ابزار استعمال مواد مخدر صنعتی شیشه)با تجهیزات خاص بودند!
فرمانده حافظان امنیت همچنین با تاکید بر سوابق متعدد همه اعضای این باند بزرگ سرقت گفت:اعضای این باند تاکنون به ۴۵فقره سرقت خودرو و قطعات اعتراف کرده اند اما در این میان جوان حدود۱۸ساله معتادی دستگیر شد که چندروز قبل نیز به اتهام سرقت دستگیر و با قرار قانونی آزاد شده بود.
سردار احمد نگهبان افزود:همه اعضای این باند با دستور مقام قضایی روانه زندان شده اند اما تلاش نیروهای کلانتری شفا برای دستگیری دیگر افراد مرتبط با این باند بزرگ سرقت و همچنین شناسایی مال باختگانی ادامه دارد که سارقان اموال آن ها مانند فرش،چای ساز،مایکروفر،صندوقچه زیورآلات بدلی و ... را سرقت کرده اند.
فرجـام هـوسـرانی !
اگر چه انسان وقتی مسیر اشتباهی را در زندگی پیش می گیرد، همواره دیگران را مقصر زندگی فلاکت بار خود جلوه می دهد اما در سرگذشت من حقیقت ماجرا این است که خودم در فضای مجازی گرفتار هوسرانی شدم و این گونه عمرم را تباه کردم تا جایی که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، مرد جوان که در عملیات ضربتی جمع آوری معتادان متجاهر پلیس مشهد به منظور پیشگیری از وقوع جرم دستگیر شده بود،با بیان این که این زندگی فلاکت بار نتیجه هوسرانی های خودم است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی رسالت مشهد گفت:هشتمین سال زندگی مشترکم را می گذراندم که دومین فرزندم به دنیا آمد. همسرم درگیر امور خانه داری بود و بیشتر وقت خود را صرف مراقبت ونگهداری از فرزندان می کرد. به همین دلیل ما کمتر در کنار هم بودیم. از سوی دیگر به دلیل موقعیت شغلی ام مجبور بودم چند روز هفته را از قوچان به مشهد بیایم و شب ها را در این شهر سپری کنم. وقتی هم به خانه ام بازمی گشتم درگوشه ای می نشستم و به پرسه زنی در فضای مجازی می پرداختم تا این که بالاخره در یک گروه مختلط دوستانه عضو شدم و این گونه در مسیر تباهی قدم گذاشتم. حالا دیگر اوقاتم را با چت هایی می گذراندم که در این گروه بین اعضا رد وبدل می شد. چند روز بعد با زن جوانی به نام «آهو»آشنا شدم که پیامک های عاشقانه اش زبانزد اعضای این گروه مجازی بود. خلاصه خیلی زود به فضای شخصی رفتیم ومن با «آهو»روابط عاشقانه برقرارکردم. او در خانه ای مجردی و در مشهد زندگی می کرد اما من چنان شیفته «آهو»شدم که دیگر از هر فرصتی برای ارتباط پنهانی با او بهره می بردم. در اولین دیدار زمانی که به مشهد آمدم،او از من خواست در منزلش ساکن شوم و شب هایی که در مشهد حضور دارم در کنار او باشم! اولین قدم اشتباه زندگی ام را با انگیزه هوسرانی برداشتم واین گونه در حالی حدود۲سال با این رابطه شوم ادامه دادم که روزی فهمیدم «آهو »باردار شده است. در این شرایط من به ناچار او را به عقد رسمی خودم درآوردم اما جنین او به دلیل نامعلومی سقط شد. ازآن روز به بعد ورق زندگی ام برگشت و تازه فهمیدم که «آهو»براثر شرکت در مهمانی های مختلف به مصرف متادون و «گل»آلوده شده است. چهره «آهو» هر روز رنگ می باخت و اعتیاد در وجودش نمایان تر می شد اگر چه چندبار تلاش کردم او را از مواد مخدر جدا کنم ولی فایده ای نداشت. بیشتر شب هایی که در منزل «آهو» به سر می بردم به نوشیدن آب میوه قبل از خواب عادت کرده بودم به همین دلیل وقتی به منزل همسر اولم باز می گشتم تنگ خلقی ودرد استخوان هایم را احساس می کردم تا این که روزی فهمیدم «آهو»درآن آب میوه ها قرص های مخدردار حل می کرد و به خورد من می داد. با آن که خیلی عصبانی شدم ولی همان هوسرانی ها و لذت جویی های خیانت آلود مرا به سکوت وا داشت به گونه ای که دیگر خودم به همراه «آهو» در مهمانی های مختلط و پاتوق های مواد مخدر شرکت می کردم. طولی نکشید که ابزار استعمال مواد مخدر صنعتی را هم به دست گرفتم و مصرف شیشه و هرویین را هم شروع کردم .در همین روزها همسر اولم متوجه ازدواج مجددم شد و به خاطر خیانتی که به او کرده بودم، از من جدا شد و سرپرستی فرزندانم را نیز به عهده گرفت. من هم از کار اخراج شدم و در حالی موقعیت اجتماعی خودم را از دست دادم که دیگر «آهو»هم مرا به خانه اش راه نمی داد. اکنون نیز در مسیر تهیه مواد مخدر بودم که توسط پلیس دستگیر شدم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد)تحقیقات نیروهای انتظامی برای کشف جرایم احتمالی این مرد معتاد در حالی ادامه یافت که او با هماهنگی های قضایی به مرکز ترک اعتیاد معرفی شد.
سودای دامادی در قاب جنایت !
دو برادر که پدر خود را به قتل رسانده و جسد پلاستیک پیچ او را درون شیار بیابان انداخته بودند، روز گذشته در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد راز حیرت انگیز این جنایت وحشتناک را فاش کردند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،صبح سوم شهریور گذشته ،چندکشاورز که مشغول جمع آوری محصولات دیمی خود در اطراف روستای گوجگی مشهد بودند،جسد پلاستیک پیچی را درون شیاری دیدند که بوی تعفن آن فضای بیابان را پرکرده بود. دقایقی بعد نیروهای پلیس در کنار قاضی ویژه قتل عمد مشهد به سوی جاده کلات حرکت کردند اما خودروها زمانی در فاصله چندکیلومتری از جاده اصلی متوقف شدند که امکان عبور در جاده خاکی بیابان وجود نداشت. به همین دلیل پیاده روی آغاز شد و پس از طی مسیر حدود یک کیلومتری، شیار بیابان که بر اثر آب های روان ایجاد شده بود، در برابردیدگان عوامل بررسی صحنه جرم قرارگرفت.بالاخره حرکت در طول شیار به نقطه ای رسید که جسدی درون پلاستیک سفید رنگ نمایان شد ولی به دلیل فساد نعشی جسد،امکان بررسی دقیق در محل وجودنداشت.گزارش روزنامه خراسان حاکی است با انتقال جسد این مرد میان سال به پزشکی قانونی، تحقیقات قضایی در حالی ادامه یافت که هویت جسد قابل تشخیص نبود. بنابراین با دستورهای ویژه قاضی دکتر صادق صفری،نه تنها شناسایی جسد به فناوری های نوین تشخیص هویت گره خورد بلکه دامنه بررسی های تخصصی نیز به روستاهای اطراف شهرستان کلات کشیده شد چرا که تجربه مقام قضایی بیانگر آن بود که مرد حدود۵۵ساله در منزل به قتل رسیده است و عامل یا عاملان جنایت آن را به محل کشف انتقال داده اند. نبود کفش های مقتول و کت وشلوار شیک وی نیز بر این فرضیه جنایی مهر تایید می زد.به همین دلیل گروه کارآزموده ای از کارآگاهان پلیس آگاهی تحقیقات نامحسوس گسترده ای را با راهنمایی های قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد در حالی آغاز کردند که فرزندان مرد گم شده به پاسگاه انتظامی منطقه لایین کلات مراجعه کردند و از پلیس برای یافتن پدرشان کمک خواستند. چندساعت بعد تصویری از جسد گم شده توسط ماموران پاسگاه انتظامی گوجگی به پاسگاه لایین ارسال شد و مورد تایید فرزندان مقتول قرارگرفت.حالا دیگر بررسی های کارآگاهان به صورت هدفمند اما نامحسوس دنبال می شد تا این که در میان اظهارات و سخنان اطرافیان مرد۵۵ ساله،روزنه هایی از اختلافات خانوادگی رخ نمایی کرد. همین سرنخ در تحقیقات جنایی کافی بود تا کارآگاهان با هدایت مستقیم قاضی ویژه قتل عمد،به واکاوی و کنکاش های ریز بینانه درباره این اختلافات بپردازند. مدتی بعد گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی مشهد)به طرف منطقه ای در اطراف شهرستان کلات رفتند و به گفت وگوهای پلیسی با فرزندان مقتول پرداختند.نتیجه این گفت وگوهای خصوصی به سرنخ های مهمی گره خورد که در نهایت به افشای راز حیرت انگیز این پرونده جنایی انجامید. «قائم و علی» ۲ تن از فرزندان «مهدی-ک» به ماجرای مرگ تاسف بار مادرشان در یک سانحه رانندگی اشاره کردند که آن ها را سیاه پوش کرده بود.واکاوی این حادثه که چندماه قبل در جاده مشهد-کلات اتفاق افتاد، به دهلیزهای تاریکی رسید که عواقب آن تاثیر هولناکی بر روح و روان برخی از اعضای این خانواده گذاشته بود.آن ها گفتند پدرمان در زمینه فروش لبنیات و پارچه فعالیت داشت به طوری که لبنیات محلی را از کلات به مشهد می برد و پس از فروش آن ها، پارچه، چادری و مانند این ها را به خودروی نیسان وانت خودش بار می زد و آن ها را در روستاهای اطراف کلات می فروخت و مادرمان در تمام این مسیرتنها همراه و همیار همسرش بود. در یکی از همین شب ها زمانی که پدر و مادرم از مشهد به سوی کلات در حرکت بودند،چراغ جلوی وانت دچار نقص می شود و پدرم خودرو را در همان کنار جاده متوقف می کند و از مادرم می خواهد تا ضربه ای به طلق چراغ بزند اما در تاریکی شب ناگهان خودروی سواری ال ۹۰ خودروی نیسان را مقابل خود می بیند و برای آن که با نیسان برخورد نکند به لاین سبقت می رود ولی از مقابل هم خودروی دیگری در مسیر عبورش قرار می گیرد. راننده ال۹۰ برای جلوگیری از تصادف وحشتناک فرمان خودرو را به شانه خاکی جاده می چرخاند اما در همین لحظه مادرم که قصد داشت از طرف شانه خاکی جاده سوار نیسان شود در برابر ال۹۰ قرارمی گیرد و این گونه با این سانحه هولناک، مادرم از دنیا رفت و ما در سوگ او سیاه پوش شدیم. همین موضوع اندکی کدورت بین ما و پدرمان ایجاد کرد چرا که مادرمان خیلی زن زحمت کشی بود وپدرم را در هر شرایطی یاری می کرد.بنابرگزارش روزنامه خراسان، هنگامی که این سرنخ ها درسبدتحلیلی پلیس و مقام قضایی قرارگرفت زوایای بیشتری از این اختلافات رونمایی شد چرا که عطر خوش بوی کشف شده از جیب مقتول و کت وشلوار شیک وی، نشانی از سوگواری نداشت به همین دلیل این ماجرا در تحلیل های کارشناسی جرم نیز زیر ذره بین تحقیقات قرارگرفت. بنا به تاکید قاضی ویژه قتل عمد،کارآگاهان همه بررسی های نامحسوس خود را در این باره متمرکز کردند و به نتایجی دست یافتند که نشان می داد:«مهدی-ک»(مقتول)بعد از مرگ همسرش قصد تجدید فراش و ازدواج مجدد داشته است. این فرضیه که وابستگی شدید فرزندان مقتول به مادرشان، انگیزه ای حیرت آور برای ارتکاب جنایت باشد هر لحظه پررنگ تر می شد تا این که شاخه های مختلف تحلیل های جرم شناسی در همین نقطه متوقف شد. طولی نکشید که قاضی دکتر صادق صفری دستور احضار و بازجویی از ۲ برادر را به طور محرمانه صادر کرد و بدین ترتیب کارآگاهان با تماس تلفنی،۲ برادر را به اتاق بازجویی کشاندند. «قائم و علی»زمانی که متوجه منظور کارآگاهان با سوالات سودای ازدواج مجدد(دامادی)پدرشان شدند،سخت برآشفتند و با اتکای به نفس عجیبی این موضوع را انکار کردند. آرام آرام سوالات بازجویی که با هدایت مقام قضایی وارد مرحله حساس شده بود، ۲برادر را به تناقض گویی انداخت. دراین هنگام یکی از آنان پرده از سودای ازدواج پدر برداشت وگفت: البته در مدت کوتاهی بعد از مرگ مادرمان، پدرم به صراحت عنوان کرد که قصد دارد با زنی ازدواج کند که حتی در برخی از خصوصیات از مادرم نیز بهتر باشد! او یک دست کت و شلوار شیک هم برای این منظور خرید و مدام از زنان مطلقه در اطراف خودمان یا غریبه ها قصد خواستگاری داشت. او به مخالفت ما هم توجهی نمی کرد و پاسخ سربالا می داد ولی این موضوع دلیل برآن نمی شد که ما خودمان پدر را به قتل برسانیم !...گزارش روزنامه خراسان حاکی است با این ادعاها، نورافکنی در دهلیزهای تاریک جرم آغاز شد و ۲ متهم روز گذشته به شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی وانقلاب انتقال یافتند و رو در روی قاضی پرونده های جنایی ایستادند که دیگر یقین داشت فرزندان مقتول راز حیرت انگیز قتل پدر را پنهان می کنند. دقایقی بعد،آن ها با نصیحت و راهنمایی های مقام قضایی، ناگهان لب به اعتراف گشودند و به قتل پدر خودشان اعتراف کردند.
«قائم و علی-ک»گفتند: وقتی اصرار پدر برای تجدید فراش را دیدیم خیلی سعی کردیم تا او را منصرف کنیم ولی با آن که هنوز در سوگ مادر سیاه پوش بودیم، پدرمان برای ازدواج مجدد پافشاری می کرد به همین دلیل او را با طناب خفه کردیم وجسدش را از کلات به مشهد آوردیم تا کسی متوجه جنایت نشود. جسد را درون پلاستیک های سفید رنگ گذاشتیم و در شیار بیابان های روستای گوجگی پنهان کردیم.براساس گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات بیشتر درباره زوایای پنهان این جنایت هولناک و ادعاهای متهمان همچنان ادامه دارد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی