نقاب زدایی پلیس از دزد آیفون تصویری !
سارق سابقه دار آیفون های تصویری منازل مردم که با سرو صورت پوشیده سرقت می کرد در حالی تاکنون ۲۵ آیفون دزدی را پذیرفته است که تصویر نقاب زده وی در آلبوم خلافکاران شناسایی شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماموران کلانتری شفای مشهد که برای حفاظت از اموال مردم،گشت زنی های شبانه روزی را با دستورهای ویژه سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)ادامه می دهند ،دزد۴۰ ساله ای را به مرکز انتظامی انتقال دادند که یک دستگاه آیفون تصویری سرقتی را به همراه داشت. این سارق جوان که «محسن-ج» نام دارد، در حالی با نظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)مورد بازجویی های فنی قرارگرفت که مشخص شد وی شهریور گذشته نیز یک دستگاه آیفون تصویری را از خیابان آیت ا...حائری سرقت کرده بود.گزارش روزنامه خراسان حاکی است وقتی متهم ارتکاب جرم را نپذیرفت ،افسران دایره تجسس آلبوم خلافکاران را مقابل دیدگان وی گشودند وبدین ترتیب سارق ۴۰ساله با مشاهده تصاویر نقاب زده خود هنگام سرقت آیفون تصویری،انگشت حیرت بر دهان گرفت و به ناچار راز دستبرد به ۲۵ دستگاه آیفون تصویری از منازل مردم را فاش کرد.او گفت:در حال تردد داخل یکی از کوچه های تاریک خیابان شهید مطهری بودم که آیفون منزلی را با دستم کندم و متواری شدم اما وقتی در کوچه های بعدی قصد سرقت یک آیفون دیگر را داشتم ،توسط ماموران دستگیر شدم.این سارق سابقه دار که بلافاصله بعد از دستگیری توسط رئیس کلانتری شفا شناسایی شده بود، به سرقت آیفون های تصویری در مناطق ابوطالب،عبدالمطلب،حر عاملی،موسوی قوچانی،هدایت و ... اعتراف کرد.
تحقیقات بیشتر درباره سرقت های دیگر این دزد نقابدار همچنان ادامه دارد.
راز زورگیری های وحشتناک صورت زخمی !
جوان ۱۹ساله صورت زخمی که با همدستی یکی از دوستانش،گوشی تلفن نوجوانان را با تهدید شمشیر می ربود،درحالی با تلاش نیروهای کلانتری سپاد دستگیر شد که در بازجویی های تخصصی راز زورگیری های وحشتناک خود را فاش کرد و مورد شناسایی ۷تن از مال باختگان قرارگرفت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، به دنبال گزارش یک مورد زورگیری در شهرک نوید مشهد به پلیس۱۱۰،بلافاصله گروه گشت انتظامی عازم محل سرقت شدند و با توجه به تاکید سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)برای مبارزه قاطع با جرایم خشن،بی درنگ طرح مهار را در خیابان های اطراف به اجرا گذاشتند. طولی نکشید که زورگیران موتورسوار شناسایی شدند و در محاصره نیروهای گشت قرارگرفتند اما راکب موتورسیکلت در عملیات تعقیب وگریز درون کوچه های باریک پیچید و به طور موقت از چنگ قانون گریخت.
درهمین حال سرنشین ۱۹ساله که توسط همدستش رها شده بود،به مقر انتظامی انتقال یافت و بدین ترتیب بازجویی های تخصصی از وی با دستور ویژه سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد)آغاز شد. این سارق جوان در همان بازجویی های اولیه به چندین فقره زورگیری از نوجوانان در بولوار هاشمی رفسنجانی،کوی امیرالمومنین(ع) و منطقه سپاد اعتراف کرد و مدعی شد با تهدید شمشیر از نوجوانان زورگیری کرده اند.
«محمد-ک»راز زورگیری های وحشتناک خود را نیز فاش کرد و به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان پاسخ داد.
چند سال داری؟متولد ۱۳۸۴هستم.
شغل پدرت چیست؟او مردی معتاد وکارتن خواب است.
خبری از پدرت داری؟نه!ما را ترک کرده است.
پس مخارج زندگی شما را چه کسی تامین می کند؟مادرم در منازل مردم کار می کند.
سواد هم داری؟بله!تا کلاس هفتم درس خواندم.
چرا ادامه ندادی؟هم مشکل مالی داشتم و هم علاقه زیادی به تحصیل نداشتم.
موتورسیکلت متعلق به شما بود؟ نه! موتورسیکلت همدستم «محمد-ب»بود،پلاک آن را باز کردیم تا هنگام زورگیری شناسایی نشویم اما او گریخت و من دستگیر شدم.
با هم دوست بودید؟در روستای«گ»همسایه هستیم، او ۲ سال از من بزرگ تر است.
چرا زورگیری می کردید؟من و دوستم آرزوهای بزرگی داشتیم. می خواستیم زودتر پولدار شویم! او هم ادعا می کرد، خیلی شجاع است. به همین خاطر زورگیری کردیم ولی من قرص روان گردان خوردم.
چرا قرص مصرف کردی؟ چون سابقه نداشتم و می ترسیدم،قرص خوردم که جرئت پیدا کنم!
زخم روی صورتت چیست؟این زخم خطی با چاقو روی صورتم افتاده است. چند تن از دوستانم با یکدیگر دعوا می کردند که من دخالت کردم ،ولی چاقوی آن ها گونه مرا شکافت و صورتم زخمی شد.
چند زورگیری از نوجوانان در منطقه قاسم آباد داشتید؟به خاطر ندارم ولی بیشتر شاکیانم از منطقه قاسم آباد هستند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است درحالی که شاکیان از زورگیری های وحشتناک ۲ موتورسوار جوان سخن می گفتند،تلاش افسران زبده دایره تجسس کلانتری سپاد برای دستگیری زورگیر فراری ادامه یافت.
فرزند سرکش طلاق
حالا که من فرزند طلاق نام گرفته ام و در بین دوستانم تحقیر می شوم دیگر نمی خواهم به خانه ناپدری ام بازگردم به همین دلیل در جست و جوی پدرم هستم تا ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، نوجوان ۱۳ساله که خشم و عصبانیت در چهره اش موج می زد و حس سرکشی و لجبازی وجودش را فراگرفته بود، با بیان این که حاضر نیست به منزل مادرش بازگردد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:۶سال قبل زمانی که با شادمانی کوله پشتی مدرسه را به دوشم انداختم و راهی مدرسه شدم ،خیلی خوشحال بودم اما وقتی همکلاسی هایم را دیدم که دست مادرانشان را گرفته بودند و در مدرسه شیرینی و شکلات می خوردند، برای دقایقی به فکر فرو رفتم که چرا مادر من به همراهم نیامده است . آن روز وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم همه غم های عالم بر سرم آوار شد چراکه فهمیدم پدر ومادرم از یکدیگر طلاق گرفته اند و من و خواهرم باید نزد مادرمان زندگی کنیم. با وجود این هفته ای یک بار پدرم به دیدارمان می آمد و من و خواهرم را به آغوش می گرفت ولی چند ماه بعد مادرم با مرد دیگری به نام میلاد ازدواج کرد و به همین دلیل پدرم دیگر سراغی از ما نگرفت . از طرفی من نمی توانستم میلاد را به جای پدرم بپذیرم و با او ارتباط عاطفی برقرارکنم به همین دلیل مسیر سرکشی و لجبازی را در پیش گرفتم. هرگاه او و مادرم به بیرون از شهر می رفتند، من با آن ها همراه نمی شدم ،دوست داشتم در تنهایی زندگی کنم. با هیچ کس ارتباط برقرار نمی کردم و به خاطر این شکست روحی از همه متنفر بودم چراکه مدام از سوی دوستان و همکلاسی هایم تحقیر می شدم .آن ها مرا فرزند طلاق می دانستند و من هم دوست داشتم با سرکشی و قلدری عقده هایم را خالی کنم. اما اکنون مادرم نیز در بیرون از منزل کار می کند و من هم دیگر نمی خواهم به منزل ناپدری ام بازگردم.
در همین حال پدرخوانده نوجوان مذکور با تماس تلفنی مشاور کلانتری خود را به مرکز انتظامی رساند و گفت:من فرزندان همسرم را دوست دارم و نمی خواهم مشکلی برای آن ها به وجود بیاید اما نریمان پسر سرکشی است که مدام ساز مخالف می زند و با لجبازی هایش مشکلات حادی را در زندگی ما به وجود آورده است و...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است مادر نریمان که نمی توانست محل کارش را ترک کند، در گفت وگوی تلفنی به مشاور کلانتری گفت:شوهر سابقم به مواد مخدر اعتیاد دارد و اوقاتش را در پاتوق های مصرف مواد مخدر می گذراند به همین دلیل هم پاسخ تلفن هایش را نمی دهد. در نهایت نریمان بعد از چند ساعت تلاش که با دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی صورت گرفت، تحویل خاله اش شد تا مسیر صحیح زندگی را پیدا کند اما ای کاش ...
«مرد کلنگی» قاتل شد
زن ۳۵ ساله ای که با ضربه کلنگ راهی مرکز درمانی شده بود، جان سپرد و بدین ترتیب «مرد کلنگی» قاتل شد.
به گزارش روزنامه خراسان، اوایل صبح روزگذشته ،زنگ تلفن قاضی ویژه قتل عمد مشهد به صدا درآمد و نیروهای انتظامی مستقر در بیمارستان رضوی از مرگ تلخ زن ۳۵ ساله ای خبر دادند که چند روز قبل با ضربه کلنگ شوهرش به کما رفته بود. درپی دریافت این خبر ،بلافاصله تحقیقات میدانی گسترده ای از سوی قاضی دکتر صادق صفری آغاز و قراروثیقه مرد میانسال به بازداشت موقت تبدیل شد.
از سوی دیگر قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ، اتهام ارتکاب قتل عمدی زن مسلمان را به تنها متهم این پرونده جنایی تفهیم کرد و او را برای بررسی ریشه های این جنایت هولناک ،در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد قرارداد. با این دستور قضایی،گروهی از افسران زبده دایره قتل عمد آگاهی به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد)کنکاش های تخصصی را درباره ادعاهای متهم به قتل آغاز کردند.
این مرد میانسال که از شانزدهم آبان(زمان وقوع حادثه) با تدبیر مقام قضایی در بازداشت به سر می برد، در بازجویی های مقدماتی گفت:منزلی را در انتهای خیابان نجف ۲۹ (بولوارتوس۶۳)ساختم. ابتدا همسایگان به من گفتند اگر این زمین را بسازید ما به شما آب،برق وگاز می دهیم. اما وقتی این کار را انجام دادم آن ها زیر حرف هایشان زدند و کمکی به من نکردند. اما من مشکلات دیگری با همسرم داشتم و مدام با یکدیگر درگیر بودیم . این اختلافات خانوادگی به جایی رسید که از ۱۰ روز قبل روابط عاطفی نداشتیم و او مرا نامحرم می دانست!
من هم که از این رفتارهای همسرم به تنگ آمده بودم، خیلی با خودم کلنجار رفتم که رهایش کنم اما نشد! تا این که وقتی او در کنار پسرم خوابیده بود ناگهان کلنگ را از کنار اجاق گاز منزل برداشتم و در همان حالت خواب به سرش کوبیدم ولی نمی دانم چند ضربه به او زدم. سپس کلنگ را سرجایش گذاشتم و خودم در تاریکی شب بالای سرش نشستم! پسرم که از صدای آخرین نفس های او بیدار شده بود مدام فریاد می زد که با صدای خُرخُر مادرم نمی توانم به خواب بروم!
در این شرایط وقتی اجازه دادم پسرم کلید برق را بزند، ناگهان او با دیدن پیکر خون آلود مادرش به سوی من حمله ور شد و قصد داشت مرا با چاقو بزند! او می گفت:تو را تکه تکه می کنم! من هم به بیرون از منزل گریختم تا این که امدادگران اورژانس از راه رسیدند و پیکر همسرم را به بیمارستان رضوی انتقال دادند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:اکنون با مرگ این زن جوان بررسی های ویژه ای با دستورهای محرمانه قاضی دکترصفری آغاز شده است تا این ماجرای وحشتناک زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرارگیرد.
سرگذشت زن دوقطبی
با آن که مدتی به عنوان بیمار دوقطبی در بیمارستان روانپزشکی بستری شده ام اما اکنون از تهدیدهای همسرم وحشت دارم و می ترسم مرا خفه کند؛ به همین خاطر قصد دارم از او طلاق بگیرم و دوقلوهایم را نیز به بهزیستی بسپارم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن۳۵ساله که مدعی بود به خاطر کتک کاری های شوهرش امنیت جانی ندارد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:۹ساله بودم که مادرم به دلیل ابتلا به سرطان از دنیا رفت و پدرم مرا به خواهرم سپرد که با یک جوان افغانستانی ازدواج کرده بود؛ چرا که پدرم توان نگهداری از مرا نداشت. چهار سال بعد آن ها نیز مرا به عقد یک تبعه خارجی درآوردند و به این ترتیب اولین فرزندم را یک سال بعد به دنیا آوردم. اما هیچ گاه راضی به این ازدواج نبودم؛ چرا که به خاطر بدرفتاری های پدرم و اعتیادش، بعد از به دنیا آمدن دومین فرزندم دچار افسردگی بعد از زایمان شدم و مدتی را در بیمارستان روانپزشکی مشهد بستری بودم .
خلاصه ۱۹ سال این شرایط را تحمل کردم و بعد ازآن از شوهرم طلاق گرفتم .
هر ۲ فرزندم نیز به منزل مادرشوهرم رفتند. او که ۱۲سال از من بزرگتر بود همواره به چشم یک کودک به من می نگریست و ادعا می کرد من تو را از کودکی بزرگ کرده ام! خلاصه بعد از طلاق چند سال به طور مجردی زندگی کردم و با حقوق بازنشستگی پدرم روزگار می گذراندم چرا که او نیز در همان روزها از دنیا رفت و حقوق تامین اجتماعی او به من رسید . در همین شرایط به پیشنهاد خاله ام با پسرش ازدواج کردم . هوشنگ جوانی مجرد بود که از یک سال قبل در زندان به سر می برد ولی پدرش رضایت شاکیان را گرفت و او آزاد شد؛ اما پسر خاله ام نیز جوان خشن و پرخاشگری بود که همه اعضای بدنش خودزنی است با وجود این، من در حالی دوقلوهایم را باردار شدم که او همه درآمدش را صرف خرید شیشه،متادون و حشیش می کرد. با آن که فقط یک سال از ازدواجمان می گذرد ولی هفته ای چندبار مرا کتک می زند .
وقتی به خانه بازمی گردد چشمانش کاسه خون است و من با آن که خودم بیماری دوقطبی دارم بازهم از او می ترسم. یک روز آن قدر مرا کتک زد که آخر به بیمارستان روانپزشکی پناه بردم و با دیوانه بازی کاری کردم تا مرا بستری کنند. آن ها هم که احتمال خودکشی میدادند برای مدتی مرا در مرکز روانپزشکی تحت درمان قراردادند. اکنون نیز شوهرم آن قدر مرا تهدید می کند که امنیت جانی ندارم و می خواهم ۲ پسر نوزادم را به بهزیستی بسپارم تا حداقل سرنوشت تلخی نداشته باشند. خودم نیز طلاق می گیرم و دوباره با حقوق بازنشستگی پدرم روزگار می گذرانم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور ویژه سرگرد احمد آبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی)تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای بررسی ادعاهای این زن جوان و اقدامات مشاوره ای و روانشناختی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
فیلترشکنی در پرونده جنایت اسیدی !
فیلترشکنی در پرونده جنایت اسیدی در حالی به صدور کیفرخواست از سوی دادسرای عمومی وانقلاب مشهد انجامید که رمزگشایی از پیامک های زهرآلود به عصیان خشم گره خورده بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، آخرین ماه زمستان گذشته در تقویم روزگار سپری می شد اما افکار مغشوش ،ذهن جوان ۳۴ ساله را به هم ریخته بود. دوباره گوشی تلفن همسرش را بررسی کرد. مشاهده پیامک های زهرآلود ،همه وجودش را به عصیان می کشید.
چندین بار انگشتانش بر روی حروف صفحه کلید نمایشگر گوشی لغزید و پیامک هایی لبریز از خشم و توهین برای طرف مقابل فرستاد و او را تهدید به انتقامی هولناک کرد اما بازهم آرام و قرار نداشت. یک بار راهی فروشگاه جواد شد و با او به مشاجره لفظی پرداخت و برخی از لوازم مغازه را به هم ریخت.
«احمد» مدعی بود پیامک های زننده او را در گوشی همسرش دیده است! ولی این درگیری لفظی با میانجیگری افراد حاضر در فروشگاه محصولات فرهنگی(کافی نت) به پایان رسید.
بعد از این ماجرا «احمد»به سراغ پدرزنش رفت که به خاطر اعتیاد شدید به مواد مخدر کارتن خواب شده بود و در پاتوق های مصرف مواد پرسه می زد. او بالاخره غلامرضا معروف به «غلام موشی» را پیدا کرد و پرده از ماجرایی تلخ برداشت .او از پیامک های زهرآلودی سخن گفت که بر افکارش نقش بسته بود و به شدت آزارش می داد.طولی نکشیدکه«احمد»نقشه هولناک«اسیدپاشی»را بازگو کرد وبدین ترتیب «غلام موشی» به حمایت از داماد خود،تصمیم وحشتناکی گرفت.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است همه مقدمات با تهیه ظرف حاوی اسید فراهم شده بود و عقربه های ساعت دقایق اولیه بامداد بیست وششم اسفند را نشان می دادند که «احمد» موتورسیکلت خود را در ابتدای خیابان بهمن۴ متوقف کرد. در این هنگام «غلام موشی»(پدرزن کارتن خواب)در حالی از ترک موتورسیکلت پیاده شد که ظرف حدود ۲لیتری حاوی اسید را به دست گرفته بود. او که می دانست متصدی فروشگاه خدمات رایانه ای هنوز هم مشغول کار است به آرامی وارد فروشگاه شد و در یک لحظه ظرف حاوی اسید را روی سرو صورت و پیکر«جواد»پاشید و بی درنگ از مغازه بیرون پرید.
«احمد»با موتورسیکلت روشن منتظر پدرزنش ایستاده بود که او در تاریکی شب برترک موتورسیکلت نشست و این گونه از صحنه حادثه گریختند. لحظاتی بعد با فریادهای دلخراش «جواد»اهالی محل و رهگذران به یاری او شتافتند و این جوان ۳۲ ساله را به بیمارستان امام رضا (ع) انتقال دادند اما او در آخرین روز سال ۱۴۰۲ بر اثر عوارض ناشی از اسید جان سپرد.
بنابرگزارش روزنامه خراسان ، طولی نکشید که تحقیقات میدانی گسترده ای با حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد در پزشکی قانونی و محل وقوع جنایت آغاز شد و ریشه یابی جنایت اسیدی در حالی ادامه یافت که در بررسی دوربین های مداربسته،اسنادی از حضور موتورسواری به نام «احمد-ع»به دست آمد. این جوان پس از ردیابی های اطلاعاتی در منزل مسکونی اش دستگیر شد و در همان بازجویی های اولیه به سوءظن های ناشی از پیامک های زهرآلود اعتراف کرد وبه بیان زوایای پنهان این جنایت هولناک پرداخت. از سوی دیگر فیلترشکن این ماجرای جنایی در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی قرارگرفت و گروهی از افسران ورزیده با راهنمایی ها و دستورهای ویژه قاضی دکتر صادق صفری در جست وجوی «غلام موشی»برآمدند چراکه طبق بررسی های نامحسوس و بازبینی دوربین های مداربسته «احمد»نقش مستقیم در ماجرای اسیدپاشی نداشت واو همه این رویدادها را به پدرزن کارتن خواب خود نسبت می داد.
بالاخره این معمای پیچیده جنایی که بنا به ادعای «احمد-ع»به روابط خیانت بار گره خورده بود،به پاتوق های استعمال موادمخدر رسید و کارآگاهان شب های زیادی را به فضا های سبز یا پاتوق های خلافکاران سر می زدند تا این که گروه تجسس کلانتری خواجه ربیع مشهد نیز به شاخه ای از عملیات رد زنی وارد شدند و با بهره گیری از تجربیات قاضی صفری به رصدهای اطلاعاتی ادامه دادند تا این که دوم تیر سال ۱۴۰۳ بالاخره «غلامرضا-م»معروف به «غلام موشی»اسیر چنگال عدالت شد وگروه عملیاتی افسران تجسس با هدایت مستقیم سرهنگ شجاعی(رئیس کلانتری خواجه ربیع) وی را در یکی از پاتوق های مصرف موادمخدر به دام انداختند. او در بازسازی صحنه جنایت نیز که درحضور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد انجام شد به صراحت ماجرای اسیدپاشی را پذیرفت اما ادعا کرد دامادش او را فریب داده است چراکه تصور می کرد درون دبه پلاستیکی «الکل صنعتی» وجود دارد. او که در محل وقوع قتل،صحنه حادثه را تشریح می کرد،ادامه داد: آن روز در حال جمع آوری ضایعات بودم که دامادم نزد من آمد و با نشان دادن پیامک های شرم آور مدعی شد که صاحب کلوپ(سی دی فروشی)همواره دخترت را تهدید می کند که از من طلاق بگیرد و با او ازدواج کند! ولی وقتی دید من خمار هستم مقداری شیشه برایم خرید و سپس ۲ظرف پلاستیکی را به دستم داد و مرا با موتورسیکلت به خیابان بهمن۴ رساند که من هم ظرف اسید را روی متصدی فروشگاه خالی کردم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،پس از تکمیل این پرونده جنایی و رمزگشایی از پیامک های زهرآلود با فیلترشکنی در ماجرای جنایت اسیدی،کیفرخواست این پرونده در دادسرای عمومی وانقلاب مشهد صادر شد و به این ترتیب پرونده قتل تکان دهنده در مسیر دادگاه کیفری یک خراسان رضوی قرار گرفت تا محاکمه عاملان جنایت وحشتناک به اتهام ارتکاب قتل عمدی و معاونت در جنایت آغاز شود.
قـرار شـرم آور!
از روزی به منجلاب فلاکت و بدبختی سقوط کردم که هنگام شست وشوی لباس های اعضای خانواده ام ،مقداری موادمخدر در جیب شلوار برادرم پیدا کردم اما چیزی به کسی نگفتم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان دختر۲۲ساله ای که با اجبار برادرش راهی کلانتری شده بود تا چاره ای برای رهایی از چنگ مواد افیونی بیابد، درباره سرگذشت تلخ و تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت:در خانواده ای ۹نفره به دنیا آمدم اما هنوز دختری نوجوان بودم که پدرم را به خاطر بیماری از دست دادم. از آن روز به بعد،۳برادرم تامین مخارج زندگی ما را به عهده گرفتند اما مادرم نیز در بیرون از خانه کار می کرد. در این شرایط من تا مقطع راهنمایی درس خواندم ولی دیگر برادرانم اجازه ادامه تحصیل را ندادند چراکه معتقد بودند برای درس خواندن باید ابتدا شکم سیر شود!خلاصه همه خواهرانم ازدواج کردند و من آخرین دختر مجردی بودم که در منزل پدرم به سر می بردم و همه امور خانه داری را انجام می دادم. با وجود این، قصه تلخ زندگانی من از روزی شروع شد که هنگام شست وشوی لباس های اعضای خانواده ام،مقداری مواد نایلون پیچ را از جیب شلوار برادرم پیدا کردم. از ترس این که مادرم آن را ببیند به کسی چیزی نگفتم و مواد مخدر را پنهان کردم چراکه اگر مادرم متوجه موضوع می شد به یقین برادرم را از خانه بیرون می کرد! همان روز مواد را به خانه یکی از دوستانم بردم و به او نشان دادم.
«سارا» خیلی زود گفت: این مواد از نوع تریاک است و بلافاصله شیوه استعمال آن را هم برایم شرح داد چراکه پدر سارا معتاد بود و او چگونگی مصرف آن را می دانست. در همین حال و به خاطر کنجکاوی های دخترانه،مقداری از آن را پنهانی مصرف کردیم. از آن روز به بعد مدام «سارا»به منزل ما می آمد و با یکدیگر به صورت تفننی تریاک می کشیدیم چراکه در منزل ما همه سرکار می رفتند و کسی در خانه نبود. البته گاهی هم به منزل پدر سارا می رفتیم و او از مواد مخدر پدرش مقداری برای مصرفمان برمی داشت.
خلاصه زمانی به خود آمدم که معتاد شده بودم ولی چهره ام نشان نمی داد، چون هنوز دختری جوان بودم. مادرم نیز وقتی از سرکار به خانه می رسید آن قدر خسته بود که توجهی به چهره یا رفتارهای من نداشت. آرام آرام برای تهیه مواد به پارک ها کشیده شدم چراکه حالا «سارا»هم نمی توانست از مواد پدرش سرقت کند!بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم گرفتم پسران و مردان هوسران را برای تهیه مواد مخدر سرکیسه کنم. با آن ها قرار می گذاشتم و با استفاده از شیوه های غیراخلاقی ،پول مواد مخدرم را از آنان می گرفتم ودر یک فرصت مناسب داخل پارک ناپدید می شدم!
اما در این میان با پسر جوانی آشنا شدم که خود را ساقی (توزیع کننده مواد مخدر)معرفی می کرد. خیلی زود با «سیامک»قرارگذاشتم و او هم مقداری مواد مخدر به من داد ولی من از نقشه «سیامک»خبری نداشتم و نمی دانستم او دوست صمیمی یکی از برادرانم است و همه این قرارهای شرم آور ،نقشه ای است تا مرا رسوا کند! چراکه من در پارک با پسرهای معتاد زیادی آشنا شده بودم که هر کدام از آن ها مرا به سوی استعمال مواد مخدر قوی تر می کشاندند تا جایی که دیگر زیبایی ام را از دست داده بودم و مواد مخدر صنعتی مصرف می کردم. خلاصه وقتی سرقرار با «سیامک»رسیدم، ناگهان با برادرم روبه رو شدم که به جای سیامک بر سرقرار شرم آور آمده بود. از شدت شرم وحیا فقط جیغ کشیدم و برادرم نیز مرا زیر مشت ولگد گرفت تا حدی که بیهوش شدم و...
حالا هم به مرکز انتظامی آمده ایم تا شاید از این منجلاب بدبختی و رسوایی شرم آور نجات یابم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد)اقدامات قانونی و روان شناختی برای نجات دختر جوان از مرداب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی