حکم عامل قتل جوان بسیجی در مشهد صادر شد
قصاص با چوبه دار!
با صدور حکمی از سوی قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، عامل قتل جوان بسیجی در خیابان کلاهدوز مشهد به قصاص نفس با چوبه دار محکوم شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، آخرین روز شهریور ۱۴۰۱ بود که درگیری در اطراف خیمه های عزاداران حسینی شدت گرفت. در این میان چند نفر به سوی خادمان خیمه «حسین جان» حمله ور شدند که ناگهان یکی از آنان چاقو کشید و یکی از خادمان عزاداران را نقش بر زمین کرد.
طولی نکشید که رسول دوست محمدی(جوان مجروح) به مرکز درمانی انتقال یافت اما او بر اثر عوارض ناشی از اصابت تیغه چاقو به قفسه سینه جان باخت و بدین ترتیب پرونده ای جنایی مقابل قاضی ویژه قتل عمد گشوده شد.
مجتبی معتمدی(یکی از دوستان مقتول) که او نیز در صحنه جنایت و با ضربه چاقو از ناحیه بازویش مجروح شده بود، درباره این ماجرا به مقام قضایی گفت: در میان آشوب های خیابانی، چند نفر قصد تعرض به مسجد و موکب را داشتند. من با یکی از همان آشوبگران که چاقو داشت، درگیر بودم و او را از پشت سرگرفتم که ضربه چاقو را به بازویم زد. در این هنگام رسول برای کمک به من آمد ولی او هم چاقو خورد. آن جا فقط یک نفر چاقو داشت که من چهره اش را دیدم. او چاقو را به صورت کلنگی بر سینه رسول زد و سپس قصد فرار داشت که او را گرفتیم ولی آن جوان با مقاومت توانست از دست ما فرار کند!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با دستورهای محرمانه قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه، تحقیقات گسترده ای با بازبینی دوربین های مداربسته آغاز شد و چند مظنون نیز در این زمینه تحت بازجویی قرار گرفتند اما در همان بررسیهای مقدماتی مشخص شد که آن ها نقشی در قتل نداشتند و آزاد شدند.
از سوی دیگر و با دستور قضایی نیروهای امنیتی نیز به یاری عوامل انتظامی آمدند و مدتی بعد موفق شدند ضارب را به همراه تعدادی از جزوات آموزشی ساخت مواد محترقه و مقادیری مواد اولیه ساخت مواد منفجره دستگیر کنند.
با تکمیل تحقیقات در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، این پرونده جنایی با توجه به اهمیت آن در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی و به ریاست قاضی «محمدشجاع پورفدکی» مورد رسیدگی دقیق قرار گرفت. «محمد مهدی-س» اگر چه وارد آوردن ضربه چاقو به قفسه سینه رسول دوست محمدی را پذیرفت اما مدعی شد قصد قتل نداشته و تیغه چاقو ناخودآگاه به سینه مرحوم اصابت کرده است.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که پزشکی قانونی، متهم این پرونده جنایی را پس از انجام معاینه و مصاحبه مسئول اعمال خود دانسته بود، قضات دادگاه کیفری نیز بر اساس محتویات پرونده گزارش های ماموران انتظامی و امنیتی و همچنین نظرات کارشناسی پزشکان قانونی، وی را به قصاص نفس با طناب دار محکوم کردند. همچنین بر اساس رای صادر شده از سوی قضات دادگاه، متهم به خاطر ایراد صدمه بدنی به مجتبی معتمدی(فرد مصدوم) نیز به پرداخت دیه و تحمل دو سال و نیم زندان و به اتهام نگهداری مواد محترقه و آتش زا نیز به تحمل دو سال ونیم زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است. اما طبق قانون باید اشد مجازات درباره وی اجرا شود.
بر اساس این گزارش، رای صادر شده از سوی دادگاه کیفری یک خراسان رضوی قابل فرجام خواهی در دیوان
ماجرای دستبرد های یک زن به خودروها!
وقتی که به گذشته فکر میکنم، با خودم میگویم شاید اگر پدرم هنوز زنده بود، هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد. او همیشه هوایم را داشت، مرا درآغوش میگرفت، حرفهایم را میشنید و به من اطمینان میداد که تنها نیستم اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن ۳۳ ساله ای که به همراه شوهرش هنگام دستبرد به خودروهای شهروندان توسط نیروهای گشت کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دستگیر شده بود، درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی گفت: برادر بزرگم بعد از ازدواج سر خانه و زندگی خودش بود خواهرم هم جدا شده و با فرزند خردسالش با مادرم زندگی می کرد و مادرم با حقوق پدر مرحومم روزگار می گذراند. خلاصه من از طریق همسر سابق خواهرم با وحید آشنا شدم و به او دل باختم. مدتی با هم دوست بودیم اما پدرم در زمان حیات خودش با ازدواج ما مخالفت کرد چون وحید جوانی معتاد و بیکار بود ولی من با وجود این که میدانستم اعتیاد دارد، اما فکر میکردم میتوانم او را تغییر دهم. به خودم میگفتم شاید اگر کنار او باشم، می توانم او را به راه درست برگردانم. شاید او هم کسی را نیاز داشت که از او حمایت کند. اما حالا که نگاه میکنم، میبینم خودم بیشتر به او نیاز داشتم. شاید به همین دلیل با وجود مخالفتهای پدرم و حتی خودم، با او عقد کردم. مدتی گذشت پدرم به دلیل بیماری عفونتی که داشت از دنیا رفت و دیگر جز وحید کسی به من محبت نمی کرد گاهی اوقات حس میکردم که برای مادرم، من مثل یک سایه هستم؛ در مقایسه با خواهرم که همیشه هوایش را داشت. شاید طبیعی بود که مادرم به او محبت بیشتری نشان دهد، اما این برای من تلخ بود. انگار من و وحید در این خانه جایی نداشتیم. خانه ارث پدرم بود که دو طبقهاش را به ما و آنها واگذار کرده بود. مادرم حتی با وجود این که خواهرم با یک نفر ازدواج موقت کرده بود باز هم مخارج زندگی آن ها را هم می پرداخت. توجه و محبتش فقط سهم خواهرم و بچهاش میشد، هوای آنها را داشت و به من هم گاهی با نگاهی سرد و بیتفاوت میگفت: "این خونه رو باید خالی کنید، نمیخوام دیگه این جا باشید." هر بار این حرف را میزد، انگار چیزی درونم فرو میریخت. من و وحید، هر چند با شرایط سخت و وابسته به هم، تمام امیدمان همین سقف بود. شاید به همین خاطر بود که حتی وقتی فهمیدم وحید برای تأمین پول مواد دست به دزدی میزند، باز هم نمیتوانستم از او جدا شوم. چون تنها کسی بود که در این دنیای سرد، دست کم تظاهر به داشتن هوایم میکرد.اوایل به خودم دلگرمی میدادم که وحید، با وجود همه مشکلاتش، تنها کسی است که هنوز کنار من ایستاده با این حال، او هم خسته بود، زخم خورده، پر از دردهای ناگفته پدر و مادرش فوت کرده بودند و یک برادر بزرگ تر از خودش داشت که او هم آواره خیابان ها بود و اعتیاد داشت. بالاخره من و وحید به دلیلی نامعلوم در کنار هم ماندیم؛ شاید از سر ناچاری، شاید هم چون از همان ابتدا راه برگشتی نداشتیم. شبها وقتی میدیدم او مواد میکشد، کنجکاو میشدم. او میگفت این تنها چیزی است که به او آرامش میدهد و من، از روی کنجکاوی و شاید هم ضعف، یک روز گفتم میخواهم امتحانش کنم. شیشه و کریستال ... حس عجیبی بود، ترکیبی از ترس و شوق! اما همین یک بار کافی بود تا در دام بیفتم. از همان لحظه انگار چیزی درونم تغییر کرد؛ دیگر خودم نبودم.مدتی بعد متوجه شدم که وحید به خاطر همین مواد دست به کارهایی میزند که قبلاً باورش برایم سخت بود. او و برادرش برای پول مواد از ماشینها دزدی میکردند. اول که شنیدم، قلبم لرزید، اما به خودم گفتم شاید فقط یک بار بوده. اما اشتباه میکردم، این کار برای او تبدیل به راه نجات شده بود. به خودم که آمدم همدست وحید بودم . فکر کردیم با این کارمان میتوانیم پول خوبی از فروش اموال سرقتی به دست بیاوریم تا بتوانیم خانه کوچکی رهن و اجاره کنیم و از خانه موروثی پدرم بیرون بیاییم و از نگاه های سرد مادرم خلاص شویم این فکر وحید بود من هم موافقت کردم تاثیر مواد بر روی مغز و ذهنم آنچنان بود که دیگر به عواقبش حتی فکر هم نمی کردم تا این که آن شب شوم فرا رسید. هنوز هوا تاریک بود که به همراه وحید به یکی از محلهها رفتیم. میخواستیم به خودروها دستبرد بزنیم و اموال سرقتی را بفروشیم. درست در همان لحظهای که دستم به در ماشین خورد، نور چراغ گردان گشت پلیس را دیدم. همه چیز در یک لحظه به هم ریخت. نه راه فراری بود و نه جایی برای پنهان شدن! اما ای کاش....
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری نواب صفوی مشهد ) بررسی های تخصصی نیروهای انتظامی برای کشف سرقت های این زوج جوان آغاز شد.
رقص مرگ با کیک سیاه !
جوانی که به قصد آزار یک دختر جوان در جشن تولد مختلط خون به پا کرد،در حالی با تایید حکم قصاص نفس در دیوان عالی کشور به چوبه دار نزدیک شد که «رقص مرگ با کیک سیاه» بوی خون گرفته بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای این جنایت دلهره آور که چند مجروح نیز در برداشت، از آن جا آغاز شد که آهنگ های مستی و شیطانی از بلندگوهای رقص نوردار، در فضای جشن تولد مختلط پیچید و بساط مشروب خوری نیز مقابل دیدگان دختران وپسران مهمان به خودنمایی نشست.میزبان ۲۶ساله که در غیاب اعضای خانواده اش، منزل را با بادکنک های سیاه آراسته بود،کیک سیاه سفارشی را نیز درون یخچال گذاشت تا با رقص چاقو درهم آمیزد. طولی نکشید که پیمانه های شراب با پایکوبی و آهنگ های شیطانی همراه شد و مهمانان جشن تولد، رنگ مستی گرفتند.
دراین میان اما«محسن-گ»در حالی که وانمود می کرد از خود بیخود شده است، دست دختر جوانی را فشرد تا او را به خلوتگاه شیطانی بکشاند ولی در یک لحظه برادرش کاظم و میزبان جشن را مقابل خود دید که تلاش می کردند تا او را از این رفتار شیطانی بازدارند!
صدای موسیقی وحشت، فضای پذیرایی را فرا گرفته بود که ناگهان «محسن»کنار در اتاق ایستاد و دشنه ترسناک را از غلاف بیرون کشید. وقتی برق تیغه دشنه در هوا درخشید ترس و دلهره ای عجیب وجود مهمانان را لرزاند. حالا دیگر رقص مرگ با آهنگ شیطانی همراه شده بود که درگیری وحشتناکی میان مهمانان رخ داد و «محسن» نیز اگر چه برادرش را هم مجروح کرد اما در یک لحظه دشنه را چنان برقفسه سینه جوان ۳۰ ساله ای به نام«علی»فرود آورد که تیغه آن در لابه لای استخوان های او شکست و دو نیم شد.همزمان با وقوع این حادثه دلهره آور،تعداد زیادی از مهمانان دختر و پسر پا به فرارگذاشتند و چندتن از مجروحان نیز در خون خود می غلتیدند که«کیک سیاه»بوی خون گرفت و چندتن از مهمانان سوار بر پراید «علی-س» را از منطقه قاسم آباد به بیمارستان طالقانی رساندند اما او بر اثر خونریزی شدید و عوارض ناشی از اصابت دشنه به قفسه سینه جان سپرد. طولی نکشید که با گزارش این جنایت به قاضی ویژه قتل عمد مشهد، بی درنگ قاضی دکتر صادق صفری در همان دقایق اولیه بامداد راهی مرکز درمانی شد و بدین ترتیب تحقیقات قضایی درباره این پرونده جنایی ادامه یافت.بنابرگزارش اختصاصی روزنامه خراسان،بررسی های میدانی قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد بیانگر آن بود که «محسن-گ»در حالی که نیمه دیگر تیغه دشنه در دستش باقی مانده از پشت بام منزل مسکونی گریخته و سپس در بیمارستان طالقانی بستری شده است.اما از پراید سوارانی هم که پیکر خون آلود مجروح حادثه رابه بیمارستان برده اند،خبری نبود. به همین دلیل گروهی تخصصی از کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی با دستور مقام قضایی تحقیقات گسترده ای را با بازجویی از «محسن-گ»آغاز کردند و تعدادی از متهمان این پرونده را هم به پلیس آگاهی انتقال دادند.در همین حال متهم به قتل که با نصایح مقام قضایی به ارتکاب جنایت اعتراف کرده بود،مدعی شد قصد تعرض به دختر را نداشتم فقط می خواستم او را به داخل اتاق بکشانم که مشروب بیشتری نخورد! «محسن-گ» همچنین تیغه دیگر دشنه را که لابه لای کولرهای پشت بام انداخته بود،تحویل کارآگاهان داد و در بازسازی صحنه جنایت نیز ماجرای قتل و فرار از پشت بام تا پریدن به روی شاخه نازک درخت کنار دیوار را تشریح کرد و مصرف مشروبات الکلی را پذیرفت.گزارش روزنامه خراسان حاکی است با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی وانقلاب مشهد،این پرونده جنایی با توجه به اهمیت و حساسیت آن در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی درحالی مورد رسیدگی دقیق قرارگرفت که قاضی هادی دنیا دیده ریاست دادگاه را بر عهده داشت. در جلسه محاکمه هنگامی که متهم به قتل مقابل میز عدالت ایستاد به مصرف بیش از اندازه مشروبات الکلی در جشن تولد اشاره کرد و مدعی شد من ۱۰لیوان مشروب دست ساز خوردم و چاقویی را برای پوست کردن کیوی برداشتم. آن زمان «فرشته»(دخترمهمان)هم کنارم نشسته بود که دیگر چیزی به خاطر ندارم! فقط «محمد»(یکی از مهمانان)به من گفت:این دختر می خواهد برود!نگذار خارج شود چون حالش خراب است! من هم کلید را گرفتم و در را قفل کردم به همین دلیل هم آن دختر با من جرو بحث کرد!
دراین هنگام قاضی دنیا دیده پرسید:پس چگونه به خاطر دارید که مانع خروج آن دختر شدید؟متهم پاسخ داد:بعد از آن که در اتاق را قفل کردم باز ۲ پیک دیگر هم مشروب خوردم!...
بنابرگزارش روزنامه خراسان، در ادامه جلسه دادگاه، اگر چه متهم بر طبل انکار کوبید و تلاش کرد حقیقت بسیاری از صحنه های این جنایت هولناک را پنهان کند اما در نهایت او در تنگنای سوالات فنی و تخصصی قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی قرارگرفت و در مخمصه خود ساخته دست وپا زد. این در حالی بود که شاهدان صحنه جنایت و میزبان نیز چگونگی وارد آوردن ضربه چاقو به قفسه سینه«علی-س»را در حضور مقامات با تجربه دادگاه تشریح کردند.طولی نکشید که با پایان جلسات محاکمه، رای قضات دادگاه در این باره صادر و«محسن-گ»به قصاص نفس ، پرداخت دیه،تحمل یک سال زندان و ۸۰ ضربه شلاق محکوم شد. اما با اعتراض متهم و وکیل مدافع وی،پرونده مذکور در حالی توسط قضات سپید موی شعبه ۲۶ دیوان عالی کشور مورد واکاوی دقیق قرارگرفت که در نهایت مهر تایید بر رای مذکور خورد و بدین ترتیب «رقص مرگ با کیک سیاه» به یک قدمی چوبه دار رسید.
آژیر پابندهای الکترونیکی به صدا در نمی آیند
سرقت در محدوده !
دزدی که ۶فقره سابقه دستگیری به اتهام سرقت خودرو را دارد و ۹ ماه قبل نیز به جرم سرقت خودرو روانه زندان شده است، این بار در حالی سوار بر پراید سرقتی توسط نیروهای کلانتری شفای مشهد به دام افتاد که با پابندهای الکترونیکی و در محدوده خاص به اموال مردم دستبرد می زد!به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در پی دستور قاطع سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)مبنی بر اجرای طرح های گسترده مبارزه با سرقت در مناطق مختلف شهری، نیروهای کلانتری شفای مشهد نیز پس از تحلیل های کارشناسی مقابله با جرم، به تقویت گشت های انتظامی پرداختند و عملیات های پیشگیری از وقوع جرم را در حوزه استحفاظی آغاز کردند.در همین حال یکی از گروه های گشت نامحسوس در تقاطع بولوار ابوطالب و هدایت،به خودروی پرایدی مشکوک شدند که مردی میانسال رانندگی آن را به عهده داشت. دقایقی بعد استعلام شماره پلاک پراید از مرکز فرماندهی پلیس نشان داد که خودروی مذکور دارای سابقه سرقت است اما عوامل انتظامی برای جلوگیری از خسارت های احتمالی به شهروندان و با راهنمایی های تجربی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) شیوه عملیات را به تعقیب نامحسوس تغییر دادند تا این که بالاخره بعد از ۱۰دقیقه تعقیب، راننده در مکانی خلوت توقف کرد و از خودرو پیاده شد.
در این شرایط نیروهای انتظامی بلافاصله راننده ۵۳ ساله را به محاصره درآوردند و او را دستگیر کردند اما مرد دیگری که سرنشین خودرو بود با استفاده از تاریکی شب متواری شد.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در بازرسی از داخل پراید سرقتی، تعدادی ابزار و آچار به همراه ضبط و پخش نو،از زیر صندلی جلو در حالی کشف شد که کپسول گاز، زاپاس و برخی دیگر از قطعات و لوازم پراید باز شده بود.طولی نکشید که عوامل گشت انتظامی با مشاهده پابندهای الکترونیکی درپای متهم مذکور متوجه شدند وی از مجرمان حرفه ای است که۶ فقره سابقه کیفری در کارنامه سیاه خود دارد. از سوی دیگر با انتقال سارق میانسال به مقر انتظامی، بازجویی های تخصصی از وی در دایره تجسس کلانتری آغاز و یک جلددسته چک نیز به نام یک زن از درون جیب های وی کشف شد.
بررسی های پلیس بیانگر آن بود که «فرهاد-ر»۹ماه قبل نیز به اتهام سرقت خودرو دستگیر و روانه زندان شده است اما بازهم با پابندهای الکترونیکی در محدوده خاص به اموال مردم دستبرد می زند تا آژیر خروج از محدوده پابندها به صدا درنیاید!در همین حال مالک خودرو که در کلانتری حضور یافته بود با شناسایی سارق مدعی شد او همدست دیگری نیز هنگام سرقت خودرو داشت که فیلم دستبرد را به پلیس آگاهی تحویل داده ام.بنابرگزارش روزنامه خراسان،همچنین بررسی های افسران زبده دایره تجسس کلانتری شفا درباره دسته چک کشف شده نیز نشان داد خودروی صاحب چک حدود۴ماه قبل در شاندیز هدف دستبرد سارقان قرارگرفته است اما با دستگیری سارق خودرو،دسته چک مذکور درآن زمان کشف نشده بود که اکنون احتمال دارد راز سرقت های بیشتری با این سرنخ ها فاش شود،به همین دلیل تحقیقات ویژه ای در این باره با نظارت مستقیم رئیس کلانتری شفا آغاز شده است و عملیات های افسران دایره تجسس برای دستگیری متهم فراری نیز با دستور مقام قضایی ادامه دارد.
وسوسه سرقت یک هفته بعد از آزادی!
دزد جوانی که با سپردن وثیقه به دادسرای مشهد تا زمان رسیدگی به پرونده سرقت آزاد شده بود، در حالی یک هفته بعد از آزادی دوباره دستگیر شد که در جست و جوی طعمه دیگری برای سرقت بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، نیروهای کلانتری رسالت مشهد که با دستور و با بهره گیری از تجربیات سرهنگ حسین قدیمی(سرکلانتر شمال مشهد)عملیات های ویژه ای را در راستای دستگیری سارقان آغاز کرده بودند، به جوانی مظنون شدند که بی هدف در حال پرسه زنی بود و در گوشه ای از خیابان عابران را زیر نظر می گرفت. ماموران انتظامی که دیگر یقین داشتند،جوان مذکور در پی دستبرد به اموال مردم است، بی درنگ او را دستگیر کردند و مورد بازرسی قراردادند.
باکشف یک دستگاه گوشی تلفن سرقتی از وی، مشخص شد که او از سارقان حرفه ای است. این متهم جوان در بازجویی ها اعتراف کرد:یک هفته قبل پلیس مرا به جرم سرقت دستگیر کرد که با سپردن وثیقه به دادسرا از زندان آزاد شدم اما چون پولی در بساط نداشتم برای تامین هزینه هایم دوباره وسوسه شدم تا بازهم سرقت کنم ولی ماموران انتظامی از راه رسیدند و مرا دستگیر کردند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با معرفی این متهم به مراجع قضایی،بررسی های بیشتر درباره جرایم احتمالی دیگر وی ادامه دارد.
زخم زبان هایی به رنگ تهمت !
دیگرتحمل زخم زبان ها و تهمت های بی شرمانه مادرشوهرم را ندارم چراکه او با توسل به دسیسه هایی زجرآور ،زندگی مرا در آستانه فروپاشی قرار داده است و اکنون هم ادعا می کند باید جنینم را سقط کنم اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن ۲۱ ساله ای که برای شکایت از دخالت های مادرشوهرش در زندگی به مرکز انتظامی آمده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:آخرین فرزند و تنها دختر خانواده بودم که بیشتر اوقاتم را با دختر همسایه می گذراندم .با آن که در حاشیه شهر اقامت داشتیم اما روزهای زیبایی را پر از احساس و انرژی سپری می کردم تا این که در همان دوران کودکی پدرم در یک سانحه رانندگی قطع نخاع شد و مادرم به ناچار با کارگری در منازل مردم هزینه های زندگی را تامین می کرد. دراین میان تنها دلخوشی من درس و مدرسه بود به گونه ای که شاگرد ممتاز شدم و مقطع راهنمایی را پشت سر گذاشتم ولی هنگامی که با شادمانی در مقطع دبیرستان ثبت نام کردم ناگهان رویاها و آرزوهایم رنگ باخت و به اصرار مادرم به خواستگاری جوان ۲۴ ساله ای پاسخ دادم که شاگرد خواربار فروشی بود. «اصغر» به ظاهر جوان خوبی به نظر می رسید اما خانواده او نیز اوضاع اقتصادی مناسبی نداشتند به همین خاطر فقط ۶ ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان ،درحالی قدم به خانه بخت گذاشتم که آرزوی پوشیدن لباس عروس در دلم ماند و ما بدون هیچ جشنی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که آن روی مادرشوهرم در قاب چشمانم جا گرفت و دسیسه های شوم پنهان و آشکار او شروع شد. من و اصغر زندگی مشترکمان را در اتاق ۱۲متری منزل مادرشوهرم ادامه می دادیم ولی گویی من به جای عروس،کارگر آن خانه بودم. مادرشوهرم شیلنگ قلیان را به دهان می گرفت و در حالی که به پشتی خانه تکیه می زد، مرا وادار می کرد تا ظرف و ظروف و لباس های همه خانواده را شست وشو بدهم .خانه را جارو بزنم و برای همه غذا درست کنم!در واقع سرایدار بی مزد و منت بودم که حتی اجازه خوردن میوه و شیرینی را هم نداشتم!از سوی دیگر زخم زبان ها و نیش وکنایه های تلخ مادرشوهرم بیشتر از هرچیزی مرا زجر می داد. در این شرایط رفتارهای «اصغر»هم تغییر کرده بود. او هم هیچ پولی برای مخارج زندگی در اختیارم نمی گذاشت. وقتی بیمار می شدم نیز باید با داروهای خانگی به بهبودی می رسیدم، وگرنه از پزشک متخصص خبری نبود!
خلاصه در همین روزها شغل سرایداری برای شوهرم در رامسر پیدا شد و من فرصت خوبی پیدا کردم تا از زندگی در کنار مادرشوهر رها شوم. این بود که با خوشحالی اصغر را راضی کردم به شمال کشور مهاجرت کنیم چراکه درآمد آن شغل بسیار بیشتر از شاگردی در خواربار فروشی بود. زمانی که زندگی مشترکمان را در اتاق سرایداری ادامه می دادیم، تازه متوجه بارداری ام شدم و در حالی که از شدت عشق به فرزند در پوست خودم نمی گنجیدم موضوع را برای شوهرم بازگو کردم ولی با برخورد سرد او گویی نفس های شادمانی در سینه ام حبس شد. او مدعی بود در این اوضاع اقتصادی ،چگونه می توانیم مخارج یک فرزند را هم تامین کنیم؟ در همین حال کارفرما نیز ما را به خاطر سهل انگاری و بی مسئولیتی اصغر در امور سرایداری ،از آن جا بیرون کرد و مجبور شدیم دوباره به خانه مادرشوهرم بازگردیم. اگر چه من از این موضوع خیلی ناراحت بودم اما زمانی زجرکش شدم که مادرشوهرم در میان زخم زبان هایش تهمت رابطه نامشروع به من زد و ادعا کرد باید جنینم را سقط کنم چراکه به من اعتمادی ندارد واحتمال می دهد ...
با شنیدن این جمله دیگر نتوانستم این تهمت شوم و ناروا را تحمل کنم به همین خاطر هم در حالی برای شکایت از دخالت های او در زندگی ام به کلانتری آمده ام که او شوهرم را سوگند داده است بین من و او یکی را انتخاب کند اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)بررسی های تخصصی و اقدامات روان شناختی با دعوت از همسر و مادرشوهر این زن جوان به دایره مشاوره کلانتری آغاز شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی