جشن سیاه در دهلیزهای موریانه ای زورگیران!
اعضای این باند مخوف تاکنون به ۳۰۰ فقره زورگیری وگوشی قاپی اعتراف کرده اند
اعضای یک باند مخوف زورگیری و گوشی قاپی که با پول های حاصل از سرقت خوشگذرانی می کردند، درحالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد دستگیر شدند که سرکردگی آن ها را «احمدشاه» برعهده داشت و تاکنون راز ۳۰۰ فقره سرقت را فاش کرده اند.جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته در حاشیه عملیات ضربتی پلیس آگاهی مشهد به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: به دنبال اجرای طرح گسترده مبارزه با جرایم خشن و به ویژه زورگیری و گوشی قاپی در اطراف بزرگراه صدمتری که از مدتی قبل و با تاکید مستقیم سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) آغاز شده است،گروه ویژه ای از کارآگاهان زبده اداره مبارزه با جرایم خشن با فرماندهی سرهنگ محمدرضا فدائیان(رئیس پلیس آگاهی مشهد)تحلیل های علمی و تخصصی جرم را با توجه به موقعیت های جغرافیایی در دستور کار قرار دادند و طی چندین جلسه کارشناسی و بهره گیری از فناوری های نوین پلیسی به سرنخ هایی از فعالیت یک گروه مخوف سرقت در اطراف بزرگراه صدمتری دست یافتند که درقالب باندهای۳ یا۴نفره اقدام به ارتکاب جرم می کردند.سرتیپ دوم احمدنگهبان افزود: دامنه این بررسی ها درحالی به منطقه طرقبه و شاندیز کشید که چهره برخی سارقان از طریق بازبینی دوربین های مداربسته شناسایی شده و زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفته بودند.وی اضافه کرد: درحالی که رصدهای پلیسی برای شناسایی همه اعضای این باند ادامه داشت، ناگهان کارآگاهان از طریق منابع و مخبران به اخباری رسیدند که نشان می داد اعضای اصلی این باند قرار است در یک جشن تولد شرکت کنند. بنابراین تحقیقات در دو شاخه اطلاعاتی و عملیاتی وارد مرحله جدیدی شد و گروه تحقیق با رد زنی های نامحسوس دریافتند که یکی از اعضای باند زورگیری، کافه ای را در منطقه طرقبه اجاره کرده است تا برای دوست دخترش جشن تولد حیرت انگیزی برگزار کند. به همین دلیل عملیات دستگیری به تاخیر افتاد تا همه اعضای باند سارقان وارد کافه ای شدند که به ولخرجی های زیادی گره خورده بود.فرمانده حافظان امنیت که عملیات پلیس را از اتاق فرماندهی به طور مستقیم زیر نظرداشت، تصریح کرد: با جمع بندی این اطلاعات، گروه عملیاتی پلیس به سرپرستی سرگرد شیردلی(رئیس اداره مبارزه با جرایم خشن آگاهی مشهد) وارد عمل شدند و در یک محاصره شبانه، سه تن از اعضای اصلی باند زورگیری را به همراه زن جوانی دستگیر کردند که نقش پولشویی این باند را بر عهده داشت و آن ها را با تامین سیم کارت های مجهول و کارت حساب های بانکی یاری می داد.
سردار نگهبان با اشاره به اعترافات چهار متهم دستگیر شده، خاطر نشان کرد: بررسی های مقدماتی نشان داد که یکی از اعضای اصلی این باند در منطقه خواجه ربیع مشهد حضور دارد و نقش مهمی را در زور گیری های خشن ایفا می کند.
بنابراین گروه عملیاتی بی درنگ عازم مخفیگاه وی شدند و با دستگیری این متهم خطرناک، دو دستگاه موتورسیکلت را نیز توقیف کردند که در سرقت های گوشی مورد استفاده دزدان مخوف قرارمی گرفت.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی تصریح کرد: بازجویی های تخصصی از تک تک اعضای باند مذکور بیانگر آن بود که پلیس وارد دهلیزهای عجیب یک باند سرقت شده است که سرکردگی آن را فردنامرئی به نام «احمدشاه» برعهده دارد و گوشی های سرقتی را به طور زیر زمینی و هماهنگ به افغانستان انتقال می دهد و در واقع به صورت باند موریانه ای در تونل های زیر زمینی عمل می کنند. وی ادامه داد: با توجه به اهمیت و حساسیت ماجرا، دستگیری مالخران در حالی آغاز شد که اعضای این باند راز ۳۰۰ فقره گوشی قاپی و زورگیری های خشن در اطراف بزرگراه صد متری و بولوار توس را فاش کردند.
سردارسرتیپ دوم ستاد احمد نگهبان افزود: چون احتمال فرار مالخران قوت گرفته بود، عملیات شبانه و با دستورهای ویژه قضایی ادامه یافت چراکه مشخص شد هیچ کدام از اعضای باند «احمدشاه» را ندیده اند اما همه معترف هستند که گوشی های سرقتی را در قبال دریافت وجوه نقد به وی می فروشند! بنابراین یکی از مالخران زیر ذره بین تحقیقات قرارگرفت و در بولوار رسالت شناسایی شد.
این مقام ارشد انتظامی با بیان این که مالخر مذکور در یک قرار صوری دستگیر شد، ادامه داد: در بازرسی از مخفیگاه وی ۳۰ دستگاه گوشی سرقتی کشف و خودروی پراید او نیز توقیف شد اما در ادامه این عملیات ضربتی شبانه، مالخر دیگری نیز با ۱۵دستگاه گوشی سرقتی به دام افتاد و در نهایت مشخص شد که «احمدشاه» نام مستعار سرکرده این باند مخوف است که در پس پرده قراردارد و اعضای باند او را با نام اصلی نمی شناسند!
سرتیپ دوم نگهبان خاطر نشان کرد: کارآگاهان با طرح ریزی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی و در پوشش فروش گوشی های سرقتی با وی در منطقه کوی طلاب مشهد قرار گذاشتند؛ اما او که متوجه حضور نیروهای انتظامی شده بود از صحنه گریخت که در عملیات طولانی تعقیب وگریز و اجرای طرح مهار درحالی به دام افتاد که در بازرسی از مخفیگاه وی ۲۰۰ دستگاه گوشی بسته بندی و آماده ارسال به افغانستان کشف شد.جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی در پایان تاکید کرد: تحقیقات از اعضای این باند و سرکرده آن ها که«امید-ر» نام دارد و به «احمدشاه» معروف است همچنان ادامه دارد و احتمال می رود آنان به جرایم بیشتری اعتراف کنند.
سردار نگهبان با قدردانی از همه عواملی که در دستگیری اعضای این باند مخوف نقش داشتند خاطرنشان کرد: از اعضای این باند میلیون ها تومان وجه نقد و انواع سلاح های سرد نیز کشف شده است.
فریب شیطانی !
بعد از قرار حضوری در یکی از قهوه خانه های مشهد(کافی شاپ) او به من ابراز علاقه کرد و این گونه مسیر زندگی ام در سراشیبی سقوط قرار گرفت تا جایی که وقتی فهمیدم آن جوان متاهل است و همسر و فرزند دارد، باز هم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر ۲۵ ساله ای است که با ورود به سایت های غیرقانونی همسریابی، آینده و زندگی خود را به نابودی کشانده بود. او اکنون برای رهایی از مخمصه ای وحشتناک دست به دامان قانون شده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: در خانواده ای سنتی بزرگ شدم اما پدرم مردی عصبانی و پرخاشگر بود به طوری که روابط عاطفی کمتری با یکدیگر داشتیم.
به هیمن خاطر هم من همواره از کمبود مهر ومحبت خانوادگی رنج می بردم اما خودم را با درس و دانشگاه سرگرم می کردم و با هیچ پسری روابط نامتعارف نداشتم. بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم تا کمک خرج خانواده باشم. در این شرایط روزی از سرکنجکاوی وارد یکی از سایت های همسریابی شدم و به جست وجو پرداختم تا این که با پسری به نام «بهداد» آشنا شدم که خودش را مهندس راه و ساختمان معرفی می کرد. بعد از مدتی ارتباط تلفنی و پیامکی، او مرا به یک قهوه خانه (کافی شاپ) دعوت کرد تا به صورت حضوری با یکدیگر ملاقات کنیم.
او وقتی مرا دید،چنان از عشق و علاقه اش به من سخن گفت که گویی در این دنیا تاکنون هیچ دختری را ندیده بود! هنگامی که مدعی شد قصد ازدواج با مرا دارد وابستگی من هم نسبت به او شکل گرفت. هرچه بیشتر زمان می گذشت دلبستگی من هم بیشتر می شد تا این که یک روز حقیقتی وحشتناک را فاش کرد.«بهداد» به چشمانم خیره شد و گفت: متاهل است و حتی یک فرزند هم دارد اما همسرش با عقد موقت من مشکلی ندارد!
با این جمله از درون فرو ریختم و به سادگی خودم گریستم. قصد داشتم از او جدا شوم ولی «بهداد» مقابلم ایستاد و با گریه و التماس ادعا کرد که طاقت دوری مرا ندارد! او گفت: اگرنتوانیم ازدواج کنیم به صورت یک دوست اجتماعی باقی بمانیم و رازدار هم باشیم. مدتی بعد هم همسر «بهداد» مرا برای آشنایی بیشتر به خانه اش دعوت کرد. من هم بزرگ ترین اشتباه زندگی ام را تکرار کردم و با تهیه یک هدیه قدم به آن خانه شیطانی گذاشتم. ساعتی بعد مشغول گفت وگو با بهداد بودم که قهوه ای را نوشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم. زمانی به هوش آمدم مه همه هستی و زندگی ام نابود شده بود!
از آن روز به بعد «بهداد» چند بار دیگر هم با تهدید پیامکی و تلفنی مرا به آن خانه شیطانی کشاند. تازه متوجه شدم که او دچار بیماری انحرافات اخلاقی است و در حضور من نیز با همسرش رفتارهای نامتعارف و شرم آوری دارد که قابل بیان نیست! در همین حال او گوشی تلفن مرا هک کرده و همه تصاویر خصوصی و اطلاعات شخصی و خانوادگی ام را بیرون کشیده است. اکنون مرا تهدید می کند اگر به خواسته های شوم او تن ندهم همه این تصاویر را در فضای مجازی منتشر می کند؛ اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستور ویژه ای از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) اقدامات قانونی و بررسی های کارشناسی در این باره آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
جنایت هولناک برای یک بوسه !
جوان ۲۴ ساله ای که در یک نزاع هولناک پای بازی فوتبال دستی ،هم محله ای قدیمی خود را با ضربات چاقو به قتل رسانده است، در اعترافاتی تکان دهنده مدعی شد این جنایت به خاطر یک «بوسه»رقم خورد! به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،«حسن-ش» متهم پرونده جنایی که با دستورهای ویژه قاضی دکتر صادق صفری تحت تعقیب کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفته بود بالاخره بعد از ۲ماه فرار خود را تسلیم قانون کرد و در حالی که مقابل میز عدالت ایستاده بود به سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد مشهد پاسخ داد.
این متهم جوان در حالی که ادعا می کرد جنایت مذکور به خاطر یک «بوسه» رخ داد، به تشریح جزئیات این ماجرای تکان دهنده پرداخت و پس از معرفی کامل خود درباره چگونگی وقوع این حادثه وحشتناک گفت:حدود آخر شب نهم مهر بود اما ساعت دقیق را به خاطر ندارم. آن شب در محل بازی فوتبال دستی به همراه دوستانم مشغول مشروب خوری بودیم و گروه دیگری هم که «امید» (مقتول) با آن ها بود، در آن سوی دیگر مشروب می خوردند. وقتی پای میز فوتبال دستی سرگرم بازی بودیم،«امید» به بیرون از آن مکان رفته بود. در یک لحظه دیدم جوانی که با یکی از دوستانم به نام«الف»مشکل داشت،او را بوسید و قصد داشت برایش مزاحمت ایجاد کند! من هم بلافاصله به سراغ آن جوان رفتم و او را از محل بازی بیرون انداختم! ولی آن جوان در بیرون از آن جا به طرف «امید» رفت و نمی دانم درگوش او چه زمزمه ای کرد که ناگهان «امید» درآمد و شروع به توهین و فحاشی کرد. چندنفر او را گرفته بودند که من بیرون آمدم و گفتم «چیه امید!» در همین حال به سوی خودروام رفتم که آن جا پارک بود. چاقو را از داشبورد برداشتم تا او را بترسانم و به جای دعوا گفت وگو کنیم! ولی او هم چاقو کشید که من جا خالی دادم. در همین حال اولین ضربه من به ساعد دستش خورد ! من که مست بودم و تلوتلو می خوردم زمین افتادم و سپس در حالی سوار بر خودرو شدم که به سختی می توانستم سوراخ سوئیچ را پیدا کنم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:با این ادعای متهم سوالات فنی و انحرافی قاضی دکتر صفری وارد مرحله جدیدی شد .
آیا «امید»را از قبل می شناختید؟بله بیشتر از ۱۰ سال است که یکدیگر را می شناسیم. هرشب و در همان محل فوتبال دستی بازی می کردیم.
چرا در خودرو چاقو داشتید؟ چاقو و آچار همیشه در ماشین دارم!به همین خاطر هم اول چاقو را از داشبورد برداشتم.
فرد دیگری هم با «امید» درگیر شد؟نه! همه می ترسیدند!
چندضربه زدید؟ فکر کنم یک ضربه!
«امید» هم چاقو داشت؟ بله! یک قمه دسته چوبی به همراه داشت ولی ضرباتی که به سوی من روانه کرد هیچ کدام به من نخورد!
شما چه نسبتی با «الف»داشتید که با جوان مزاحم او برخورد کردید؟
متهم در حالی که به زبان «جاهلی»سخن می گفت پاسخ داد:بچه محل کوچیک ماست! من فقط او را بیرون کردم ولی فاز فردینی گرفت.(فاز فردینی اصطلاحی است که برخی برای بیان غرور در فیلمفارسی ها به کار می برند)
خودتان رانندگی کردید؟ بله! بعد از آن که سوار خودرو شدم چاقو را از داخل خودرو بیرون انداختم و به منزل خودمان رفتم .آن جا کمی پول برداشتم و فرارکردم .
چیزی به خانواده ات گفتی؟ فقط گفتم فردی را با چاقو زدم فکر کنم مرده است!
شما که مدعی هستید یک ضربه به ساعد او زده اید؟پس چگونه تصور کردید که از دنیا رفته است؟
وقتی داخل خودرو نشسته بودم که فرارکنم با چشم خودم دیدم که «امید»روی زمین افتاد و ترسیدم!
چاقوی شما خون آلود بود؟ بله! ولی با کس دیگری درگیر نشدم چون«امید» ناسزا گفت و فحش داد تنها با او درگیر شدم!
چقدر مشروب مصرف کردید؟مست بودم ولی وقتی با یکی دعوا داشته باشی ،او را اشتباه نمی گیری! امید سر وصدا می کرد و تابلو بود!
خودت مشروب تولید می کنی؟ در حال تولید مشروبات بودم ولی قسمت نشد از مشروبات تولیدی خودم استفاده کنم!آن شب هم «عرق سگی»خوردم.
سابقه داری؟سابقه زندان ندارم ولی سابقه درگیری ونزاع دارم!
خدمت سربازی هم رفته ای؟رفتم ولی در همان دوره آموزشی که در اراک بودم، فرارکردم چون مدام دعوا می کردم .تصمیم گرفتم که دیگر به محل خدمت بازنگردم!
قصد قتل داشتید؟ نه بابا! ننه ام قاتل است یا بابام! که من کسی را بکشم! اول قصد نداشتم او را بزنم اما وقتی روی زمین افتادم و بلند شدم دیگر قصد داشتم او را بزنم!
چرا خودت را در تهران تسلیم قانون کردی؟بعد از فرار به تهران رفتم و آن جا کار می کردم !می خواستم خودکشی کنم که ننه و بابام به کسی رو نزنند ولی صاحبکارم گفت:برو خودت را معرفی کن!من هم که می دانستم پلیس مشهد دیر یا زود به سراغم می آید، خودم را تسلیم کردم!
سابقه خبر
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:بامداد نهم مهر گذشته طی نزاع وحشتناکی که در بولوار بهمن خواجه ربیع مشهد و هنگام قمار در بازی فوتبال دستی رخ داد جوان۲۴ ساله ای به نام«حسن-ش»با ضربات چاقو جوان ۳۲ ساله دیگری به نام«امید» را نقش بر زمین کرد اما مجروح این حادثه در بیمارستان شهید هاشمی نژاد جان باخت و بدین ترتیب تحقیقات گسترده ای با دستورهای ویژه قاضی باتجربه جنایی، به سرپرستی سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)آغاز شد.
طولی نکشید که منزل محل اقامت متهم فراری شناسایی و بازرسی شد که در نتیجه مقادیر زیادی مشروب در حال ساخت کشف و معدوم شد ولی از متهم فراری خبری نبود تا این که دامنه ردزنی های اطلاعاتی به تهران رسید و در حالی که کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد با راهنمایی های قاضی شعبه ۲۵۵ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد قصد داشتند عملیات دستگیری وی را آغاز کنند، ناگهان متهم۲۴ ساله به پلیس آگاهی تهران رفت و خود را تسلیم قانون کرد.
با انتقال متهم به مشهد،وی به تشریح چگونگی وقوع این جنایت در حضور قاضی صفری پرداخت و جزئیات این ماجرای تکان دهنده را در حالی فاش کرد که ابتدا سروان منفرد(افسرپرونده)خلاصه ای از محتویات پرونده و اعترافات متهم در مراحل بازجویی را مقابل دوربین قوه قضاییه توضیح داد.
زمین خورده !
روزگاری نه چندان دور جوانی ثروتمند و شناخته شده بودم و بیش از ۱۰نفر بر سر این سفره زندگی می کردند؛ اما حالا خودم کارگر دیگری شده ام و طوری زمین خورده ام که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،مرد۳۲ ساله ای که با شکایت همسرش به مرکز انتظامی احضار شده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:پدرم نمایندگی فروش لوازم و تزیینات ساختمانی داشت و من هم از همان دوران نوجوانی در کنار او کار می کردم به گونه ای که وقتی به سن جوانی رسیدم نه تنها خودروی شاسی بلند سوار می شدم بلکه یک فروشگاه لوازم ساختمانی را هم راه اندازی کردم.درآمد خوبی داشتم و بعد از اتمام خدمت سربازی با دختر یکی از دوستان پدرم ازدواج کردم. اگر چه من به این ازدواج رضایت نداشتم ولی به خاطر پدرم پذیرفتم. درهمین حال مادرم نیز به دلیل بی احترامی خانواده عروس در مجالس خواستگاری شرکت نکرد ولی بالاخره زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که پدرم تصمیم گرفت کسب و کارش را گسترش دهد.
او چک های زیادی کشید و با چند شرکت و کارخانه برای تامین سنگ های تزیینی ساختمان قرارداد بست. من هم به عنوان ضامن پشت چک ها را امضا کردم اما به یک باره ورق برگشت و فرد واسطه ای که سنگ های ساختمانی را به پدرم می فروخت، ناگهان ناپدید شد و همه طلبکارها روی سر من و پدرم ریختند.
در این شرایط من با شکایت تعداد زیادی از طلبکاران راهی زندان شدم و دادگاه همه اموالم را به مزایده گذاشت . طولی نکشید که از عرش به فرش آمدم و زمین خوردم! به گونه ای که به نان شب محتاج شدیم و من با کارگری برای فرد دیگری روزگار می گذراندم . روزی بیش از ۱۰ نفر از سفره زندگی من بهره می بردند و حالا خودم کارگری می کردم.
خلاصه روزگار سختی را می گذراندم که بهانه گیری های همسرم نیز آغاز شد .او که روزی در ثروت غوطه ور بود، اکنون نمی توانست با حقوق کارگری زندگی کند. بداخلاقی ها و پرخاشگری های او ادامه داشت تا این که با چشم و هم چشمی یکی از نزدیکانش تصمیم گرفت ادامه تحصیل بدهد و به دانشگاه برود. او مدعی بود خودش سرکار می رود و مخارج دانشگاه را می پردازد؛ من هم برای فرار از مجادله های او پذیرفتم اما خیلی زود نوع پوشش و رفتارهای همسرم تغییر کرد . او مدام زندگی ما را با دوستانش مقایسه می کرد و مرا در شأن خودش نمی دانست. این در حالی بود که ما در منزل مادرم زندگی می کردیم. همسرم نفقه و مهریه اش را به اجرا گذاشته بود.
او مرا مردی بی سواد و بی کلاس می خواند و با هر بهانه ای دعوا و سر وصدا به راه می اندازد تا جایی که همسایگانمان نیز از این وضعیت خسته شده اند و همواره اعتراض می کنند.
حالا من از عرش به فرش رسیده ام همسرم نیز برای این فقر و نداری مرا سرزنش می کند اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با دستور و راهنمایی های سرگرد احمدآبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)بررسی های کارشناسی و اقدامات قانونی در این باره آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
جنایت فجیع دختر طماع در رویای ثروت!
با کشف تکه های جسد مرد تبعه خارجی در صندوق عقب یک دستگاه خودروی تیبا ،راز این جنایت هولناک در حالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد فاش شد که دختر ۳۱ ساله به قتل پدر ثروتمندش اعتراف کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،چهاردهم آذر پرونده گم شدن مرد۵۲ساله تبعه خارجی هنگامی در پلیس آگاهی مشهد زیر ذره بین کنکاش های تخصصی قرارگرفت که همه سرنخ ها به فرضیه آدم ربایی گره خورده بود.
پسر مرد۵۲ ساله به کارآگاهان گفت:پدرم ۲ روز قبل از منزل خارج شد تا مبلغ یک میلیاردتومان را از خواهر ناتنی ام پس بگیرد اما دیگر به خانه بازنگشت. وی در همین حال یکی از کارکنان بازنشسته کنسولگری سابق افغانستان در مشهد است و مدعی شد پدرش چندین واحد آپارتمانی را در منطقه منزل آباد در حال ساخت دارد و با خودروی شخصی خودش نیز از خانه بیرون رفته است.با این اظهارات بلافاصله تحقیقات پلیسی با دستور ویژه سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی)آغاز شد چراکه فرضیه آدم ربایی با انگیزه مالی قوت گرفته بود.گزارش روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که پرونده مذکور با کشف خودروی رهاشده «بشیراحمد»در منطقه تپه سلام مشهد وارد مرحله جدیدی شد و اهمیت ویژه ای یافت .حالا دیگر فرضیه قتل نیز در کنار آدم ربایی به ثبت رسید و بدین ترتیب گروهی از کارآگاهان زبده آگاهی با نظارت مستقیم سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان(جانشین پلیس آگاهی خراسان رضوی)وارد عملیات های تخصصی شدند و دامنه رصدهای اطلاعاتی را به سوی «زیبا»دختر۳۱ساله مرد گم شده کشاندند اما «زیبا»خود را بی اطلاع از ماجرا نشان می داد و سخنان متناقضی را بر زبان جاری می کرد.در این شرایط بود که کارآگاهان با دستور قاضی ویژه قتل عمد،او و همسرش را بازداشت کردند و به پلیس آگاهی انتقال دادند . در حالی که تحقیقات گسترده پلیس هر لحظه احتمال وقوع جنایت را قوت می بخشید و افراد دیگری هم در مظان اتهام قرار می گرفتند، ناگهان خبری وحشتناک در بی سیم های پلیس پیچید و معمای جنایی مخوفی روی میز قاضی وحید خاکشور گشوده شد. ماجرای این حادثه هولناک صبح روز گذشته هنگامی فاش شد که مردی از اهالی خیابان ایثارگران در منطقه خواجه ربیع مشهد با پلیس۱۱۰ تماس گرفت و از وجود مشکوک یک دستگاه خودروی تیبا سخن گفت که از چند روز قبل در نقطه ای بدون صاحب رها شده است که او معمولا خودروی خودش را در آن مکان پارک می کرد ولی طی این چند روز هیچ کس سراغی از خودروی تیبا نگرفته است.بنا برگزارش روزنامه خراسان،با این تماس تلفنی،بی درنگ عوامل انتظامی عازم خیابان ایثارگران شدند و از گرد و خاکی که روی شیشه های خودرو نشسته بود،فرضیه سرقت را محتمل دانستند. اما وقتی نیروهای انتظامی با شماره تلفن مالک خودرو تماس گرفتند ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد. او گفت :خودرو را چند روز قبل به یکی از آشنایانم به نام«زیبا-م»امانت دادم چراکه قرار بود لوازمی را با آن جابه جا کند!در همین حال وقتی مالک خودرو با دستور افسرگشت به محل پارک آن آمد و صندوق عقب خودرو را گشود، ناگهان چشم ها به کیسه های مشکی زباله و چمدانی خیره ماند که اعضای تکه تکه شده یک انسان درون آن ها خودنمایی می کرد.در این لحظه بود که بی سیم های پلیس خبر وحشتناک جسد مثله شده را فریاد زدند و بدین ترتیب دقایقی بعد قاضی خاکشور به همراه گروه ویژه کارآگاهان و عوامل بررسی صحنه جرم عازم خیابان ایثارگران شد. وقتی سر بریده جسد از درون چمدان بیرون افتاد خیلی زود مورد شناسایی قرارگرفت و هویت مقتول برملا شد.جسد مربوط به مرد ۵۲ساله گم شده افغانستانی بود که از وقوع جنایتی فجیع حکایت داشت. از سوی دیگر فاصله کوتاه محل کشف جسد تا منزل دختر ۳۱ ساله مقتول ،گره کور این معمای جنایی را گشود و فرضیه قتل خانوادگی قوت بیشتری یافت. طولی نکشید که با راهنمایی های قاضی شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد،بیدرنگ گروه تحقیق کارآگاهان با هدایت سرهنگ محمدرضا فدائیان(رئیس پلیس آگاهی مشهد)به طرف اتاق های بازجویی تخصصی حرکت کردند و ساعتی بعد«زیبا»در حالی قلم اعتراف به دست گرفت که هنوز هم مدعی بود از پدرش خبری ندارد اما زمانی که افسر پرونده از جسد مثله شده درون صندوق عقب تیبا سخن گفت ناگهان مردمک چشمان«زیبا» حیرت زده به این سو و آن سو چرخید و در یک لحظه سرش را روی میز گذاشت.سکوتی عجیب فضای اتاق بازجویی را ترسناک کرده بود که او به آرامی چشم هایش را به گوشه اتاق دوخت و به قتل فجیع پدرش اعتراف کرد. دختر۳۱ ساله مقتول گفت:پدرم ثروت زیادی داشت او ۶ یا۷ واحد آپارتمانی در منطقه منزل آباد می ساخت و چندین منزل دیگر هم داشت اما من در منطقه ای کم برخوردار از امکانات رفاهی مستاجر بودم. هربار از پدرم تقاضای مالی می کردم خیلی بی توجه بود و مدام می گفت:هر وقت من از دنیا رفتم همه اموالم مال شماست!دیگر از این وضع خسته شده بودم که پدرم به خانه ام آمد. در همین وضعیت تصمیم به قتل او گرفتم تا ثروتش به من برسد. پدرم همسر دیگری هم دارد و من از همسر ایرانی او متولد شده ام. آن روز چند قرص خواب آور را درون نسکافه به او خوراندم و هنگامی که به خواب رفت در همان حالت کارد را برداشتم و چند ضربه به گلویش زدم . سپس سرش را بریدم و از خانه بیرون رفتم. مدتی بعد در حالی دوباره به منزل بازگشتم که از یکی از آشنایانم خودروی تیبای او را به امانت گرفته بودم.چون توان حمل جسد را نداشتم پیکر پدرم را قطعه قطعه کردم و آن ها را درون پلاستیک های مشکی زباله و چمدان مسافرتی گذاشتم و داخل صندوق عقب تیبا قرار دادم ولی قبل از آن که بتوانم آن ها را به محل دیگری انتقال بدهم مورد ظن پلیس قرارگرفتم و دستگیر شدم.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت این ماجرای تکان دهنده ،تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد با دستورهای محرمانه قاضی ویژه قتل عمد ادامه دارد.
سوگواری در شب تولد !
با آن که هنوز از مرگ جانسوز جگرگوشه ام در شوک هستم که در شب تولدش دچار سانحه رانندگی شد و در چهاردهمین سال عمرش از دنیا رفت اما خوشحالم که با اهدای اعضای بدنش جان چند انسان دیگر را نجات داد و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،زن جوان که در سوگ پسر نوجوانش سیاه پوش بود با بیان این ماجرای شوک آور به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت:پسرم از همان دوران کودکی همواره به همراه من در مجالس مذهبی و روضه خوانی شرکت می کرد. خیلی زود فهمیدم که او صدای خوش ودلنشینی دارد به همین خاطر پسرم را تشویق کردم تا مداحی و اذان گویی را به صورت حرفه ای دنبال کند چراکه او علاقه عجیبی به ائمه(ع)داشت و بسیار زیبا اذان می گفت.
طولی نکشید که او در اوایل نوجوانی به مکبری در مراکز مذهبی روی آورد و همه دوستان و اطرافیانش از شنیدن صوت خوش او لذت می بردند. از سوی دیگر فرزندم دانش آموزی منظم و درس خوان بود و به آراستگی ظاهری نیز اهمیت می داد اما متاسفانه در محل سکونتمان بیشتر نوجوانان به درس و مدرسه اهمیت نمی دادند و برای ورود زودهنگام به بازار کار ترک تحصیل می کردند.
دراین میان برخی از همین بچه محل ها با پسرم معاشرت داشتند و او را ترغیب می کردند تا با یکدیگر به موتورسواری بروند. پسرم نیز گاهی با اطلاع ما،موتورسیکلت پدرش را سوار می شد و با دوستانش در خیابان های اطراف دور می زد تا این که در شب تولدش این ماجرا تکرار شد اما او این بار با اصرارهای پیامکی دوستانش و به طور پنهانی در حالی موتورسیکلت را از منزل خارج کرده بود که همه اعضای خانواده در خواب بودیم.
او در تاریکی شب با دو تن از همان دوستان هم محله ای به گردش شبانه رفته بود که دریک لحظه و هنگام شوخی با یکدیگر ناگهان با کامیونی برخورد کرده اند که در حاشیه پارک بود .به دنبال وقوع این سانحه دلخراش،پسرم در حالی دچار مرگ مغزی شد که دوستان او از محل فرارکرده بودند. صبح روز بعد وقتی در جریان ماجرا قرارگرفتم از شدت نگرانی واضطراب بیهوش شدم و زمانی به خود آمدم که برای آخرین بار به چشمان زیبای جگرگوشه ام خیره شده بودم چراکه پزشکان مرگ مغزی او را تایید کردند و ما باید برای اهدای اعضای بدنش تصمیم می گرفتیم.
لحظات سختی را گذراندم اما گویی هنوز صدای اذان فرزندم در گوشم می پیچید. نمی توانستم از چهره ای که آرام روی تخت مراقبت های ویژه خوابیده بود،چشم بردارم. آرام آرام جگرگوشه ام را به آغوش کشیدم و برلب های اذان گویش بوسه زدم تا از خواب ناز بیدارش نکنم!
چشم هایم اشک باران بود اما قلبم را به رضایت خدا گره زدم و این گونه در حالی از او خداحافظی کردم که پزشکان اعضای بدن او را به چند بیمار نیازمند پیوند زدند.حالا می دانم که هنوز قلب پسرم می تپد و او زنده است اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است زن جوان در حالی مرکز انتظامی را ترک کرد که سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری سجاد مشهد)از این اقدام شایسته و خیرخواهانه قدردانی و ابراز امیدواری کرد که فرهنگ اهدای عضو در جامعه اسلامی بیش از گذشته گسترش یابد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی