اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.
نگر در سامرا حال و هوای دیگر است امشب - فلک را جامه ماتم ز غمها در بر است امشب
امام عسگری نالد برای باب مظلومش - ز هجران پدر او را دو چشمانی تر است امشب
امام هادی آن نور خدای مهربان اینک - ز جور دشمنان دین میان بستر است امشب
ز زهر کین شده پرپر گل باغ رسول اللّه - از این غم در جنان زهرا به حال مضطر است امشب
ملائک از غم آن شه بپا بزم عزا کرده - فلک را خاک از این ماتم دمادم بر سر است امشب
خداوندا نصیب ما نما طوف مزارش را - که کویش بهتر از جنات عدن داور است امشب
امام هادی علی النقی علیه السلام، در سال ۲۲۰ق، در هشتسالگی به امامت رسید. سن پایین امام هادی(ع) در آغاز امامت، منجر به تردید شیعیان نشد؛ چراکه امامت امام جواد پدر او نیز در سن کم آغاز شد. شیعیان پس از امام نهم، به استثنای عده اندکی، امامت امام هادی(ع) را پذیرفتند. آن عده موسی مُبَرقَع را امام میدانستند. با این حال پس از مدتی از اعتقاد خود برگشتند و به عموم شیعیان پیوستند. سعد بن عبدالله اشعری، بازگشت آن عده به امام هادی(ع) را در پی بیزاریجستن موسی مبرقع از آنان دانسته است. امام جواد (علیهالسلام) در مورد امامت امام هادی فرمود: «(پس از من) امر امامت به امام علی النقی (علیه السلام) واگذار خواهد شد، در صورتی که او پسر بچهای «هفت ساله» است. دوباره فرمود: آری و کمتر از هفت ساله، چنانکه حضرت عیسی بن مریم (علیهالسلام) نیز چنین بود». همچنین آن حضرت فرمود: «امام بعد از من پسرم علی است. دستور او دستور من و سخنش سخن من است. فرمانبرداری از او فرمانبرداری از من است و امامت پس از او در فرزندش حسن خواهد بود...».
امام هادی هفت سال از امامت خود را در دوره خلافت معتصم عباسی سپری کرد ،
حدود پنج سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، چهارده سال با خلافت متوکل، شش ماه با خلافت مستنصر، دو سال و نه ماه با خلافت مستعین ، و بیش از هشت سال با خلافت مُعْتَز همزمان بوده است
متوکل عباسی در سال ۲۳۳ق امام هادی(ع) را وادار کرد از مدینه به سامرا برود . بریحه عباسی امام جماعت منصوب از طرف خلیفه در مکه ومدینه در نامه ای به متوکل نوشت: «اگر مکه و مدینه را میخواهی، علی بن محمد را از آنجا بیرون کن؛ زیرا او به سوی خود دعوت میکند و شمار زیادی را دور خود جمع کرده است».
سبط بن جوزی از علمای اهلسنت درگزارشی از یحیی بن هرثمه نقل کرده است که «هنگام انتقال حضرت از مدینه به سمت عراق» مردم مدینه بسیار ناراحت و برآشفته شدند و ناراحتی آنان به حدی رسید که ناله و شیونی به راه انداختند که مدینه تا آن زمان چنین وضعی به خود ندیده بود.
امام هادی(ع) پس از خروج از مدینه، وارد کاظمین شد و در آنجا با استقبال مردم مواجه گردید. در کاظمین، به خانه خزیمة بن حازم رفت و از آنجا به سوی سامرا حرکت داده شد.
به گفته شیخ مفید، نخستین روزی که امام وارد سامرا شد، به دستور متوکل، یک روز او را در «خانِ صَعالیک» (محل استقرار و تجمع گدایان و مستمندان) نگاه داشتند و روز بعد به خانهای که برای اسکان آن حضرت در نظر گرفته شده بود، بردند. و به نظر صالح بن سعید، این اقدام به قصد تحقیر امام هادی(ع) انجام شده است.
حاکمان عباسی در مدت اقامت امام هادی(ع) بر او سخت میگرفتند. برای نمونه قبری در اتاق محل زندگی او حفر کرده بودند. همچنین او را شبانه و بیخبر به کاخ خلیفه احضار میکردند و از ارتباط شیعیان با او جلوگیری میکردند .
متوکل«در میان آن شش خلیفه هم زمان امام هادی» از خودکامه ترین خلفای عباسی بود که در این روزگار حکومت میکرد و دشمنی و کینه ویژهای با خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشت. در عهد او شیعیان به سختی میزیستند و بیحرمتیها و ستمهای فراوانی بدانان روا میشد. متوکل آشکارا به ساحت مقدس علی بن ابیطالب (علیه السلام) اهانت کرد و حرم شریف حضرت حسین بن علی (علیه السلام) را ویران ساخت و امام هادی (علیهالسلام) را به سختی زیر نظر داشت و به هر بهانهای ایشان را احضار میکرد و آزار میداد. او مردم مدینه و مکه را از معاشرت با علویان منع کرد. اگر کسی کمکی به شیعیان میرسانید، به سختی عقوبت میشد. وضعیت مالی شیعیان بسیار بغرنج بود به گونه ای که گفته اند زنان علوی برای نماز گزاردن به حد کفاف چادر نداشتند و گاه یک چادر را میان خود میگرداندند و به نوبت نماز میگزاردند .
حکومت متوکل به سختی از امام هادی مراقبت میکرد و رفتار آن حضرت را به صورتی دقیق زیر نظر داشت. مأموران حکومتی بارها به ناگاه خانه امام (علیهالسلام) را میجستند تا شاید بهانه ای برای آزار ایشان بیابند.
پس از بدرک واصل شدن متوکل فرزندش منتصر بر سر کار آمد. در این دوره از فشار حکومت بر خاندان علوی، از جمله امام هادی(ع) کاسته شد .
علیرغم اینکه در زمان امام هادی اختناق شدیدی از سوی خلفای عباسی حاکم بود، میان امام هادی(ع) و شیعیان عراق، یمن، مصر، قم، مهمترین مرکز تجمع شیعیان در ایران ، و نواحی دیگر رابطه برقرار بود .
هنگامی که امام را به سامرا تبعید کردند، بنا به دستور متوکل و برای تحقیر امام، ایشان را در محلی که «خان صعالیک» نام داشت، و محل تجمع گدایان و بینوایان بود، جای دادند. «صالح بن سعید»، با دیدن اقامتگاه حضرت، به ایشان عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! این ستمکاران در همه امور سعی در خاموش ساختن نور شما دارند که شما را در چنین محلی که مکان نشستن گدایان و مستمندان است، جای دادهاند». امام در پاسخ او فرمود: «ای پسر سعید! آیا درک و معرفت تو در این جایگاه است و گمان میکنی که این امر سبب پایین آمدن شان من میشود؟» سپس برای تسکین او که از دوستداران خاندان وحی بود و نیز برای نشان دادن مقام خود، با دست مبارک پرده را از جلوی چشمان او کنار زد و به او فرمود: «نگاه کن». صالح بن سعید میگوید: «باغهایی زیبا و آراسته، نهرهایی جاری و درختانی سرسبز دیدم که عطری دل نواز از آنها به مشام میرسید و حور و غلمان بهشتی در آن دیده میشد که بسیار سبب شگفتی من شد». آنگاه امام به او فرمود: «ای پسر سعید! ما هر جا باشیم، اینها از آن ماست. حال میبینی که ما در خان صعالیک نیستیم.»
امام را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانهای که در یک اردوگاه نظامی قرار داشت، بردند.
متوکل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبری بکنند تا بدین وسیله امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامی، ابتکار عمل را از امام سلب کند. «صقر بن ابیدلف» میگوید: «هنگامی که خدمت امام رسیدم و وارد حجره ایشان شدم، او را یافتم، در حالی که بر حصیری نشسته بود و پیش پایش قبری کنده بودند. به او سلام کردم. ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس از من پرسید: برای چه آمدهای؟ گفتم: سرورم! آمدهام تا از شما حالی بپرسم. وقتی نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود: ای صقر! لازم نیست برای من ناراحت باشی. فعلاً به من آسیبی نمیرسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شکر!»
گاهی متوکل فرمان میداد حضرت را در هر حالتی که هست به دربار آورند. در یکی از این احضارها امام در حالی بر متوکل وارد شد که او مست و لایعقل در کنار جامها و سبوهای شراب و در میان گروههای خنیاگر و رقاصه افتاده بود. امام بیتوجه به موقعیت خطیر و خطرات احتمالی به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصیحتگویی و یادآوری قیامت پرداخت و فسق و فجور و میخوارگی و بدکارگی او را محکوم ساخت. موکل بر آشفت و دستور داد ایشان را در زندان محبوس سازند. حضرت روانه زندان شد و شخصی از حضرت شنید که میفرمودند: «انا اکرم علی الله من ناقة صالح» (ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترمترم.) و سپس این آیه را خواندند «تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب؛ در خانههایتان سه روز به آسایش و خوشگذرانی سپری کنید (سپس عذاب الهی خواهد رسید) آن وعدهای است که دروغ نخواهد بود.» بیش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسید.
منتصر گرچه بر امام سخت نگرفت ولی این آرامش نسبی امام و شیعیان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راهکار اساسی خلافت در مقابل شیعیان بود. امام هادی (علیهالسّلام) با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفی و عدم همکاری حضرت هراس داشتند و رنج میبردند تا اینکه تنها راه خویش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدینترتیب امام هادی (علیهالسّلام) نیز مانند امامان پیشین به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم گردید.
علامه مجلسی در کتاب جلاءالعیون در مورد نحوه شهادت امام هادی ع می گوید: «بنا بر قول ابن بابویه و جماعتى دیگر، معتمد (به دستور معتز عباسى خلیفه وقت) آن حضرت را با زهر شهید کرد، و در وقت شهادت آن امام غریب، به غیر از امام حسن عسکرى علیه السّلام کسى نزد آن جناب نبود.» پس از شهادت، امام حسن عسکری علیه السلام بر پیکر پدر خویش نماز گزارد و پس از تشییع جنازه، ایشان را در منزل خویش به خاک سپردند.
سرانجام توطئه دشمنان امام هادی (علیهالسّلام) برای ایشان به ثمر رسید و وی به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» که در آب یا انار ریخته شده بود، مسموم شد.
«ابو دعامه» میگوید: «امام در بستر بیماری بود و من برای عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون برای عیادت من آمدی، برگردن من حقی پیدا کردی و رعایت حق تو بر من واجب است. او در بستر بیماری آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام میآمدند. آن حضرت به صورت کتبی و شفاهی، امام پس از خود را به آنان معرفی کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار سرگردانی نشوند.»
در روز شهادت امام، جماعت بسیاری از بنیهاشم، بنی ابیطالب و بنی عباس در منزل امام جمع شده بودند و شیون و زاری سراسر خانه را آکنده بود. مردم به صورتهای خود سیلی میزدند و گونههای خود را میخراشیدند. بدن امام هادی (علیهالسّلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ایشان بیرون بردند و از جلوی خانه «موسی بن بغا» گذشتند. وقتی معتمد عباسی آنان را دید، تصمیم گرفت برای عوامفریبی، بر بدن امام نماز بگزارد. از اینرو، دستور داد بدن امام را بر زمین گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولی امام حسن عسکری (علیهالسّلام) پیش از تشییع بدن مطهر امام (علیهالسّلام) به اتفاق شیعیان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در یکی از خانههایی که در آن زندانی بود، به خاک سپردند. ازدحام جمعیت به قدری بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری (علیهالسّلام) مشکل بود. در این هنگام، جوانی مرکبی برای امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه کردند. «ابوهاشم جعفری» که از نزدیکان امام هادی (علیهالسّلام) بود، نیز قصیدهای در رثای امام خود خواند.
«احمد بن داود» میگوید: «اموال بسیاری را که خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحویل دادن به اباالحسن میبردم. هنگامی که رسیدم، مردی که بر شتری سوار بود، پیش من آمد و گفت: ای احمد بن داود و ای محمد بن اسحاق، من حامل نامه ای از سرورتان، ابالحسن هستم که به شما نگاشته است: «من امشب به سوی بارگاه الهی رخت بر میبندم. پس احتیاط کنید تا دستور فرزندم، حسن (علیهالسّلام) به شما برسد». ما با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم و گریستیم، ولی این خبر را از دیگران که با ما بودند، مخفی داشتیم....
زیارت جامعه کبیره، و زیارت غدیریه از امام هادی(ع) نقل شده است. زیارت جامعه کبیره را یک دوره امامشناسی میدانند. محور زیارت غدیریه، تولی و تبری و محتوای آن بیان فضایل امام علی(ع) است . زیارت جامعه، دارای مضامین بسیار عالی از زبان امام هادی (علیهالسلام) است که در پاسخ به خواستۀ یکی از ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است.
در زمان امام هادی علیه السلام اصحاب امام هادی که با آن همه سخت گیریها از ایشان حدیث نقل کرده اند بر اساس رجال شیخ طوسی، بالغ بر ۱۸۵ نفرند ، افرادی همچون بشر بن بشار نیشابوری، فتح بن یزید جرجانی، حسین بن سعید اهوازی، حمدان بن اسحاق خراسانی، علی بن ابراهیم طالقانی، محمد بن علی کاشانی، ابراهیم بن شیبه اصفهانی و ابومقاتل دیلمی، از اصحاب حضرت در ایران بوده است. جعفریان با استناد به نامه امام هادی به وکیل خود در همدان که در آن آمده است «من سفارش شما را به دوستان خودم در همدان کرده ام»، گفته است برخی از اصحاب آن حضرت در همدان و نیز بر اساس شواهدی، برخی از اصحاب امام در قزوین ساکن بودهاند.
نمونه هايي از اقدامات متوکل برای آزار امام امام (عليه السلام) دوران اقامت اجباري اش در سامرا را به ظاهر آرام اما تحت نظارت کلي خلفاي عباسي بود و متوکل گاهي بنابر غرض هايي، امام را احضار مي کرد. رفتار امام با شکيبايي همراه بود و آن حضرت مي کوشيد که جان شيعيان و خودش حفظ گردد.
یک نمونه از اقدامات متوکل و رفتارهاي امام (عليه السلام). سؤال از تفسيرآيه
متوکل دريافته بود که از نظر امام عليه السلام، آيه «وَ يَومَ يَعضُّ الظَّالِمُ علي يديهِ يقولُ يا ليتني اتَّخذتُ مع الرَّسُولِ سبيلاً؛ و به خاطر بياور روزي را که ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مي گزد و مي گويد: اي کاش! با رسول خدا راهي برگزيده بودم» (سوره فرقان، آيه 27) اشاره به برخي از خلفاست. از اين رو، به فکر سوء استفاده از اين مسئله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را در مقابل «اهل حديث» قرار دهد. به همين جهت زماني که افراد زيادي در مجلس بودند، درباره مصاديق اين آيه از امام هادي (ع) سؤال کرد. امام با هوشياري و رعايت اصل تقيّه فرمود: منظور دو نفر هستند که خداوند از آنها به کنايه سخن گفته و با عدم تصريح به نامشان، برآنان منّت نهاده است. آيا خليفه مي خواهد آنچه را که خدا مخفي نگاه داشته، در اينجا بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه. (بحارالانوار، ج50، ص 214) به اين ترتيب امام، متوکل را در رسيدن به هدف، ناکام گذاشت.
یک نمونه از اقدامات متوکل و رفتارهاي امام (عليه السلام). دعوت به نوشيدن شراب
متوکل گاهي دستور مي داد که خانه امام را به دقت بازرسي کنند و مأموران هر بار با دست خالي بر مي گشتند، اما متوکل باز هم نگران بود و احساس خطر مي کرد. براي مثال، يک بار نزد متوکل از امام هادي (عليه السلام)سعايت کردند و به او گفتند که در منزل امام، اسلحه و نوشته و اشياي ديگري است که از شيعيان قم به او رسيده است و او عزم شورش بر ضد حکومت را دارد. متوکل گروهي را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه او هجوم بردند، ولي چيزي به دست نياورند. امام را در اتاقي تنها ديدند که در به روي خود بسته است و جامه پشمين بر تن دارد و بر زميني مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چيزي نيافتيم و او را رو به قبله ديديم که قرآن مي خواند. متوکل با بي شرمي منحصر به فرد خود، جام شرابي را که در دست داشت، به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند ياد کرد و گفت: گوشت و خون ما با چنين چيزي آميخته نشده است، مرا معاف بدار! او دست بر نداشت و گفت: شعري بخوان. امام فرمود: کمتر شعر مي خوانم. اما متوکل اصرار ورزيد و آن حضرت شعري را براي او خواند
شعر امام هادی در مجلس متوکل
به گزارش مسعودی تاریخنگار قرن چهارم قمری، به متوکل گزارش داده بودند که در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامههایی از شیعیان به او وجود دارد. به همین دلیل، به دستور متوکل، تعدادی از مأموران غافلگیرانه به منزل امام هادی حمله بردند.[۱۰۶] هنگامی که امام را به مجلس متوکل بردند، ظرف شرابی در دست خلیفه بود و او آن را به امام تعارف کرد.[۱۰۷] امام با بیان اینکه گوشت و خون من به شراب آلوده نشده، درخواست متوکل را رد کرد.[۱۰۸] آنگاه متوکل از حضرت خواست شعری بخواند که او را به وَجد آورَد.[۱۰۹] امام در ابتدا درخواست او نپذیرفت؛ اما با اصرار متوکل این اشعار را سرود:
«المتوکل بالله» با 1000 کنیز در حرمسرا و 90.000 سرباز در پادگانهای بغداد و سامرا (بحار، ج ۵۰، ص ۱۵۰)، بر تخت قدرت به میگساری مشغول بود و برای تحقیر به امام شراب تعارف کرد. این یعنی قدرت من، اعتقادات شما را نیز به زودی میگیرد. امام هادی(ع)، از این بیادبی روی گردانی کرد و حاضر نشد تعارف شرمآور او را بپذیرد. متوکل گفت حال که چنین است برایمان شعری بخوان. امام پاسخ داد: کمتر شعر میخوانم. متوکل اصرار کرد و امام فرمود:
بَاتُوا عَلَی قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ - غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَــلُ - وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ فَأُسْکنُوا حُفَراً یا بِئْسَ مَا نَزَلُوا - نَادَاهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ مَا دُفِنُوا - أَینَ الْأَسِرَّةُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ - أَینَ الْوُجُوهُ الَّتِی کانَتْ مُحَجَّبَــةً - مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْکلَلُ - فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ - تِلْک الْوُجُوهُ عَلَیهَا الدُّودُ تَنْتَقِل - قَدْ طَالَ مَا أَکلُوا دَهْراً وَ مَا شَرِبُوا - فَأَصْبَحُــوا بَعْدَ طُولِ الْأَکلِ قَدْ أُکلُوا - و طالما عمّروا دورا لتحصنهــم - فَفَارَقُوا الدُّورَ وَ الْأَهْلِینَ وَ انْتَقَلُوا - وَ طَالَ مَا کثَّرُوا الْأَمْوَالَ وَ ادَّخَرُوا - فَخَلَّفُــوهَا عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ ارْتَحَلُــوا .
بر بلندای کوهها شب را به صبح رساندند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس میدادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید - بعد از آن همه عزت، از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در حفره ای {جهنمی} از خاک مدفون شدند و چه بدجایی تنزل کردند - پس از آنکه دفن شدند، فریادزنی بر آنها بانگ زد: کجا رفت آن بازوبندها؟ کجاست آن تاجها؟ و کجاست آن زر و زیورها؟ - کجا رفت آن چهرهها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبهای نازک آویخته بود؟! - قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد: آن چهرهها هماکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شده اند - عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود، خوراک خورندگان شدهاند! - چه بسیار بناها ساختند که آن ها را محافظت کند ولی سرانجام، آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند - چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و رفتند ...و به گور سفر کردند.»[۱۱۱] (رسول جعفریان، حیات فکرى و سیاسى ائمه(ع)، ج۱، ص۵۰۸)
شعر امام چنان تأثيري گذاشت که متوکل به سختي گريه کرد؛ به طوري که ريش او خيس گرديد و ساير حضار نيز گريستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقديم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل باز گرداند! (مروج الذهب، ج4، ص 11)
مسعودی نقل کرده است که اشعار امام متوکل و اطرافیان او را تحت تأثیر قرار داد؛ بهگونهای که صورت متوکل از گریه خیس شد و دستور داد بساط شراب را برچینند و امام را با احترام به خانهاش بازگردانند.[۱۱۲]
متوکل خیلی زود به دست پسرش، مُنتَصِر و در اوج ذلت و منفوریت کشته شد و جز میراثی که برای پسرش و دشمنانش باقی گذاشت، هیچ چیز حتی قبر او نیز در تاریخ باقی نماند، اما مدفن پیکر مطهر امام یازدهم خیلی زود زیارتگاه مردمان و تعالیم حیاتبخش و زنده ایشان، الهامبخش زندگانی مسلمانان و شیعیان شد.
سپاه متوکل و سپاه امام هادی علیه السلام
یک بار متوکل سپاه خود را بر امام علی النقی حضرت هادی علیه السلام عرضه داشت و دستور داد هر اسب سواری توبره اسب خود را پر از خاک نماید و در محل معینی بریزد، در اثر انباشته شدن آن خاکها پشته و تل بلندی مانند کوه درست شد که آن را تل المخالی یعنی پشته توبره اسبها نامیدند. متوکل و امام علیه السلام بر فراز آن تل بالا رفتند، متوکل گفت می دانید از چه رو شما را خواستم؟ برای اینکه سپاه مرا مشاهده نمایید. تمام لشگریان او لباسهای مخصوص پوشیده غرق در سلاح با بهترین زینتها و با آرایش نظامی سان می دادند. این کار را برای ترسانیدن کسانی که اراده مخالفت با او را داشتند کرده بود و متوکل از حضرت هادی علیه السلام می ترسید که مبادا یکی از اهل بیت و بستگان خود را امر به قیام نماید. امام علیه السلام پس از مشاهده سپاه متوکل فرمودند: می خواهی من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟ گفت: نشان دهید تا لشکر شما را ببینم. دستهای خود را بدرگاه بی نیاز دراز کرد و دعا نمود در این هنگام متوکل دید از شرق تا غرب تمام آسمان را فرشتگان فرا گرفته اند و مانند ابر فضا را پوشانیده اند، از ترس بر زمین افتاد و غش کرد. پس از آنکه به هوش آمد، حضرت فرمودند ما در دنیا اظهار چیره دستی با شما نمی کنیم و مشغول به امر آخرت هستیم نگرانی و ترس نداشته باش از آنچه خیال کرده بودی مرا با تو در این جهان مزاحمتی نیست! (انوارنعمانیه، ص 404) حضرت فرمود: «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَیءٌ مِمّا تَظُنُّ؛ در دنیا با شما مناقشه نمیکنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هـستیم. پس آنـچه گمان مـیکنی، درست نیست.» (بحار الانوار، ج 50، ص 155؛ محجّةالبیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 318؛ کشف الغمة، اربلی، ج 2، ص 395؛ تجلّیات ولایت، ص 478)
ادعای زینب کذابه
از ابوهاشم جعفری نقل شده که در عهد متوکل عباسی زنی به دربار متوکل آمد و خود را زینب دختر فاطمه زهراء (علیها السلام) معرفی می کرد و می گفت: من نمرده ام و تا کنون مخفی بوده و اکنون محض مصلحتی خود را آشکار ساختم. متوکل گفت: تو زنی جوانی و به فرض اینکه تو آن زینب باشی بایستی پیری فرتوت باشی. وی گفت: پیغمبر در کودکی دست بر سر من کشیده و از خدا خواسته هر چهل سال یکبار جوانیم به من باز گردد. متوکل پیرمردان علوی را به حضور خواند و آن زن را به آنها نشان داد. همه گفتند: زینب بنت علی در فلان سال و فلان تاریخ در گذشته. متوکل به وی گفت: حال چه می گوئی؟ زن گفت: اینها دروغ می گویند و اخباری به دروغ شنیده اند. متوکل کسی به نزد امام هادی (علیه السلام) فرستاد که شما در این باره چه می گوئید؟ حضرت فرمود: وی دروغ می گوید. متوکل گفت: پیرمردان علوی نیز همین را گفتند ولی او قانع نشد، اگر دلیلی دیگر دارید بگوئید. حضرت فرمود: گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است. او را در باغ درندگان بیفکنید حقیقت آشکار می گردد. زن چون شنید گفت: چنین چیزی دروغ است او می خواهد من کشته شوم. حضرت فرمود که اینک جمعی از فرزندان فاطمه حضور دارند، هر یک را خواهی آزمایش کن. علویین حاضر، همه به وحشت افتاده گفتند: اگر این حقیقت دارد خود شما بدان عمل کن. حضرت فرمود: سهل باشد و به متوکل گفت: بگو نردبان بیاورند و بر فراز دیوار که شیران به پشت آن قرار دارند برآیم و شما ببینید. متوکل گفت نردبان آوردند و حضرت وارد باغ درندگان شد، شش شیر در آن باغ بود، چون چشمشان به حضرت افتاد همه به دور حضرت گرد آمده، وجود مقدسش را طواف می کردند و سپس همه سر به روی دست نهاده در برابرش بخفتند و حضرت دست بر سر آنها می مالید و آنها را نوازش می نمود و پس از لختی از نزد آنها برخاست و از باغ بیرون شد و به آن زن فرمود: اکنون تو به باغ برو. وی گفت: شما را به خدا مرا ببخشید، من دختر فلان شخصم و ادعائی به دروغ کردم و فقر و بیچارگی مرا به این امر کشانید. متوکل خواست او را به قتل رساند، مادرش او را شفاعت نمود و آزادش ساخت. (علامه مجلسی، بحارالانوار : ۵۰ / ۱۴۹)
ابن صباغ مالكی در كتاب «الفصول المهمة فی معرفة الائمة» میفرماید: امام هادی انسانی است كه زمین و آسمان مناقب و فضائل او را پر كرده است و من نمیتوانم با قلم و بیانم گوشههایی از مناقب و فضائل حضرت را بگویم. با این كه اموال به منزل امام میرود،اما ایشان این اموال را در بین فقرا تقسیم میكنند و خود با یك حصیری زندگی میكند و برای این كه بتواند زندگی خودش معتمد بر حقوق عامه نباشد، مزرعهای را در سامرّا تهیه كردند و خودشان گاه و بی گاه در آن جا كار میكردند. (الفصول المهمة، ابن صباغ المالكی، ج 2، ص 1073) راوی میگوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول كار است و عرق از پای او میریزد. عرض كردم: «أین الرجال؟» دوستان شما كجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این كار بكنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی كردند؛ جدم رسولالله و علی بن ابیطالب و پدرانم. (كافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص 75)
شماری از اصحاب آن حضرت را قمی ها تشکیل می دادند؛ افرادی مانند:
احمد بن اسحاق اشعری؛ احمد بن محمد بن عیسی اشعری؛ احمد بن اسحاق رازی؛حسین بن مالک قمی؛ احمد بن حمزه بن یسع قمی؛ جعفر بن عبدالله بن حسین قمی؛ حسین بن اشکیب قمی؛ حسن بن خرزاذ قمی؛ عبدالرحمن بن محمد بن معروف قمی؛ عبدالصمد بن محمد قمی؛ حسین بن عبیداللّه قمی؛ محمد بن علی بن عیسی اشعری قمی؛ محمد بن عبدالجبار قمی؛ محمد بن داود قمی؛ سعد بن سعد احوص؛ عبدالله بن جعفر حمیری؛ عمران بن اسماعیل قمی؛ مصقلة بن اسحاق قمی؛ محمد بن حمزه قمی؛ محمد بن اسماعیل صیمری قمی؛ نصر بن حازم قمی؛ ابوطاهر بن حمزه بن یسع اشعری قمی؛ ابوطاهر برقی؛ احمد بن محمد بن عبیدالله قمی؛ احمد بن زکریا بن بابا قمی؛ محمد بن ریان بن صلت قمی؛ محمد بن اورمه قمی؛ ریان بن صلت قمی؛ احمد بن ابی عبدالله برقی؛ علی بن ریّان بن صلت؛ یعقوب بن یزید انباری؛ احمد بن ادریس قمی؛ سهل بن زیاد آدمی؛ علی بن عبدالله بن جعفر حمیری.
قم در این دوران، مهم ترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این سرزمین با آن حضرت وجود داشت که در رجال طوسی و نجاشی و غیره به روابط راویان قمی با معصومان اشاره شده است .
وحشت متوکل از شیعیان قم به گونه ای بود که گاه به تصوّر این که از قم برای امام اسلحه و پول فرستاده شده است، دستور می داد تا شبانگاه به خانه امام هادی (ع) یورش برند. «ابن جوزی» به نقل از مسعودی چنین می نگارد: «قال نمی إلی المتوکل بعلیّ بن محمد انّ فی منزله کتباً و سلاحاً مِن شیعته من اهل قم، و أنّه عازم علی الوثوب بالدولة، فبعث إلیها جماعةً من الأتراک فهاجموا داره لیلاً، فلم یجدوا فیها شیئاً ... ». (تذکرةالخواص، سبط ابن جوزی، ص 460؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 4، ص 11) (در مروج الذهب، کلمه «شیعه» بدون نام قم آمده است)؛ (وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 3، ص 272)
امام هادی بیست سال و نه ماه در شهر سامرّا اقامت داشت. این شهر در130 کیلومتری شمال بغداد قرار دارد. این دیار در سال 221 هجری به دست یکی از فرماندهان ترک به نام اشناس بنا شد. یاقوت حموی میگوید: چون شهر تکمیل شد ، گفتند: «سُرّ مَن رای»؛ یعنی هر کس آن را ببیند، شادمان گردد. کمکم این نام به سامرّا مختصر شد. قزوینی گفته است. این آبادی در زمان معتصم فرزند هارون الرشید احداث شد، فرزندش واثق آن را گسترش داد، واثق عباسی آن را به اوج شکوفایی رسانید و متوکل در توسعه و پیشرفت آن کوشید، اما درخشش سامرا بیش از 54 سال دوام نیافت و پس از فرمانروایی هشت خلیفه عباسی در آن، معتمد عباسی، جانشین منتصر، مقر خلافت خویش را به بغداد انتقال داد. هم اکنون ارزش و موقعیت این شهر به دلیل مشهد امام دهم و یازدهم است. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج3، ص173 ـ 175؛ آثار البلاد و اخبار العباد، زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، به تصحیح و تکمیل میرهاشم محدث، ص255 ـ 256؛ نزهة القلوب، حمدالله مستوفی، ص33 ـ 34) امام هادی درباره این شهر فرمودند: اگر چه به اکراه مرا به این شهر آوردند، ولی اگر بخواهند مرا از آن بیرون کنند با اکراه میروم؛ زیرا هوای خوش، آب گوارا و بیماری اندک دارد. سپس افزودند: سامرا ویران میگردد و نشانه اصلاح ویرانیاش این است که پس از من ساخت و ساز مزارم اصلاح میشود. (فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص180 ـ 181؛ منتهی الامال، ج2، ص653)
شهادت و آرامگاه امام هادی علیه السلام
به گزارش شیخ مفید (درگذشت: ۴۱۳ق)، امام هادی در ماه رجب سال ۲۵۴ق پس از ۲۰ سال و ۹ ماه اقامت در سامرا، در ۴۱سالگی رحلت کرد.[۲۸]همچنین در دلائلالامامه و کَشْفُالغُمَّه آمده است که امام دهم در زمان حکومت مُعْتَز عباسی (۲۵۲-۲۵۵ق) مسموم شد و به همین علت به شهادت رسید.[۲۹] ابنشهرآشوب (درگذشت: ۵۸۸ق) بر این باور است که وی در اواخر حکومت مُعْتَمد (حکومت: ۲۵۶-۲۷۸ق) شهید شده است و از ابنبابویه نقل کرده که معتمد به او سم داده است.[۳۰]
به گزارش مسعودی تاریخنگار قرن چهارم قمری، امام حسن عسکری در تشییع جنازه پدرش شرکت کرد. جنازه را بر راهی که برابر خانه موسی بن بغا بود، قرار دادند و قبل از آنکه خلیفه عباسی در تشییع شرکت کند، امام عسکری بر جنازه پدرش نماز خواند. مسعودی از ازدحام جمعیت در تشییع جنازه امام هادی گزارش کرده است.[۳۳]
امام هادی (علیهالسلام) قسمت اول
http://hedayat.blogfa.com/post/20969
امام هادی (علیهالسلام) قسمت دوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20968
امام هادی (علیهالسلام) قسمت سوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20967
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع