واقعه مسجد گوهرشاد
واقعه مسجد گوهرشاد تجمع مردم مشهد در مسجد گوهرشاد در اعتراض به قانون تغییر لباس که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد. این تجمع در تیر سال ۱۳۱۴ش و در زمان حکومت پهلوی اول رخ داده است. علت اصلی این تحصن اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس، و حصر آیت الله سید حسین قمی بود. در این تجمع محمدتقی بهلول سخنرانی کرد و در این حین بین مردم و نیروهای دولتی درگیری رخ داد. این تحصن به شدت سرکوب و بیش از ۱۶۰۰ نفر کشته و تعدادی هم زخمی شدند. پس از این واقعه روحانیان سرشناس مشهد دستگیر و تبعید شدند و به دستور رضا شاه برخی از رؤسای ادارات مشهد تغییر کردند.
قیام مسجد گوهرشاد (۱۸ الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴)، در اعتراض به قانون تغییر لباس توسط حکومت پهلوی بود. علت اصلی این قیام و تحصن اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس، و حصر آیتالله سیدحسین قمی بود. این قیام در نهایت بهشدت توسط رژیم سرکوب گردید و عدهای زیادی به خاک و خون کشیده شدند.
واقعه مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظه تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که حدود چهل سال بعد به مثابه یکی از ارجاعات تاریخی انقلاب اسلامی مطرح میشد. بههرحال این رویارویی خونین روحانیان و مردم با حکومت وقت، شکاف عمیقی را میان مردم و نظام استبداد رضاخانی ایجاد کرد.
محمدتقی بهلول، که تحت تعقیب بود و از شهری به شهر دیگر میرفت، از گرفتاری آیتالله قمی، مطلع شده و در چهارشنبه ۱۸ تیر به مشهد رسید و به حرم رضوی رفت؛ ولی مامورین انتظامی ساعاتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر نموده و در یکی از اتاقهای صحن کهنه بازداشت کردند. ساعاتی پس از بازداشت شیخ محمدتقی بهلول، مردم به تدریج از این امر آگاه شده، و در مقابل محل توقیف او تجمع کرده و او را آزاد کردند.[۷] شیخ محمدتقی بهلول میگوید: «من قصد ایجاد وحشت در هیات حاکمه را داشتم و این برنامهای بود که در تهران و سایر شهرها اجرا کرده بودم و در موارد مختلف دولت مجبور به عقبنشینی شده بود.» او همچنین خاطرنشان میکند: «در مشهد هم میخواستم که چنین بشود؛ ولی نشد، وقتی این منظره پیش آمد و رییس شهربانی و پلیسها را زدند، من گیج شده بودم و نمیدانستم چه باید بکنم... در تمام محوطه مسجد و صحنها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما، بلند بود.» وی در ادامه میگوید که با این اتفاقات، دیگر کوتاه آمدن معنا نداشت و ممکن هم نبود؛ از اینرو، در یک سخنرانی به مردم گفتم: «کاری که نباید میشد، شد و ما نباید نرمی نشان دهیم، باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم تا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم.[۸]
پس از ورود مرحوم شیخ محمدتقی بهلول از فردوس به مشهد و اطلاع از هجرت و زندانی شدن آیتالله قمی، وی در اعتراض بهشرایط پیش آمده، سخنرانی کوتاهی کرده و به واسطه این سخنرانی، دستگیر شد و پس از آزادی، وی در سخنرانی دیگری، پیشنهاد تحصن در مسجد گوهرشاد را مطرح کرد و گفت: «... کار از کار گذشته و ما نباید نرمی نشان دهیم. باید پایمردی کرده، مقاومت کنیم یا حاجآقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی را جاری کنیم یا همه کشته شویم».
یکی از نکات در خور تامل درباره قیام مسجد گوهرشاد (۱۸ الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴) مبارزات علمای غیربومی است که از آن میان میتوان به بهلول واعظ اشاره کرد. بهلول از اهالی گناباد بود که در شهرها و روستاهای کشور منبر میرفت و از اینراه گذران زندگی میکرد. همچنین خاستگاه علمای مشهور دخیل در این قیام نظیر آیات عظام حسین قمی، آقازاده (فرزند ارشد آخوند خراسانی)، یونس اردبیلی، سیدعبدالله شیرازی، مرتضی آشتیانی، سیدعلیاکبر خوئی (والد آیتالله سیدابوالقاسم خوئی مرجع تقلید) به ترتیب عبارت بود از شهرهای قم، نجف، اردبیل، شیراز، تهران و خوی. نکته جالب این است که وقتی علمای طراز اول مشهد را پس از قیام دستگیر و بعد از بازجویی و محاکمه در تهران (قریب سه ماه) آزاد کردند، مقرر نمودند که همگی آنان باید به شهرهای محل تولد و خاستگاه اولیه خود عزیمت نمایند. بهدرستی معلوم نیست هدف دستگاه قضائی از این اقدام چه بود، ولی گویا هدفی سیاسی در آن وجود داشت و آن این است که صرفنظر از تمرکز نداشتن جمعی از علمای مشهور دارای پرونده سیاسی در یک مکان، تضعیف جایگاه حوزه علمیه خراسان در کشور بود.
بههرحال حتی اگر عدهای از علمای یادشده هم دارای سابقه چندساله سکونت در مشهد بودند، بهلول در این میان استثنا بود؛ زیرا فقط پنج روز در این شهر رحل اقامت افکند و در همین پنج روز هم در مقام سرسلسله جنبان قیام مسجد گوهرشاد فعالیت کرد. همچنین او از این بخت بزرگ نیز برخوردار شد که در همان بدو سرکوب قیام، با جمع انگشتشماری از یارانش، از مسجد گوهرشاد بگریزد و پس از طی اندکی از مسیر، بهتنهایی عازم افغانستان گردد. خوشاقبالی بزرگتر او این بود که حتی پس از قریب سه دهه و نیم زندگی طولانی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق، که فقط یک مورد آن ۳۱ سال زندان در افغانستان بود، در پی اخراج ایرانیان از سوی دولت عراق، به ایران بازگشت و قریب چهار دهه به حیات خود ادامه داد.
همانطورکه گفته شد، شغل بهلول وعظ و خطابه بود. تاحدودی نیز در شهرهای خراسان به وعظ شهرت یافته بود. در یکی از روزهای اوایل تابستان ۱۳۱۴، هنگامی که در شهر قائن به وعظ مشغول بود، از طریق زائرانی که از مشهد مراجعت میکردند، خبر عزیمت آیتالله العظمی قمی از مشهد به تهران را برای گفتوگو با رضاشاه درباره قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه شنید؛ ازاینرو بلافاصله عزم خود را برای پیوستن به آن مرجع دینی جزم کرد و در گام اول برای اطمینان یافتن از سفر وی، عازم مشهد شد. او نقل کرده است: «از مدتها دنبال چنین مناسبتی میگشتم که به یک مرجع از طرف دولت حمله بشود تا من به یاری او بشتابم». بههرحال وی، در بدو ورود به مشهد، به منزل آیتالله قمی مراجعه و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان حاصل کرد.
سپس به حرم امام رضا (علیهالسّلام) رفت تا پس از زیارت به دیدار قمی در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند. اما به محض ورود به حرم، فضای آنجا را بهگونهای غیرمنتظره بر وفق مراد خود یافت. در هر گوشهای از حرم و مسجد گوهرشاد (که در جوار آن است) جمعیتی را مشاهده کرد که در پای منابر وعاظ، از حصر آیتالله قمی در تهران سخن میگویند. کنجکاوانه از مردم پرسوجو کرد و جویا شد که از چند شب قبل جمعی در مسجد تحصن اختیار کردهاند و وعاظ نیز برای آنان بهصورت جسته و گریخته از تغییر کلاه و حتی قرار کشف حجاب سخن میگویند و مردم را تحریک میکنند؛ از همینرو وی بهشوق آمد و بر فراز منبر ایوان مقصوره رفت و با فریادهایی توجه همگان را جلب کرد. پس از تجمع مردم، به حاضران وعده داد که قصد دارد فردا شب مطالب مهمی به سمع و نظر آنها برساند. گفتنی است که در آن روز جمعیت بیشتری نسبت به روزهای قبل در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند. علت این امر دستگیری جمعی از بازاریان در اعتراض به حصر آیتالله قمی و اعلام حمایت از مطالبات او بود. برای این منظور آنها حتی تلگرافی به دربار مخابره کرده بودند. بههرحال بهلول در چنین فضایی وارد مسجد شد و چون با استقبال شدید مردم حاضر در آنجا مواجه گردید تصمیم گرفت سخنرانی کند.[۳]
نکته در خور توجه این است که بهلول در خاطرات خود اصلاً به این سخنرانی و فراخوان اشاره نکرده، بلکه در بعضی از خاطرات موجود از وقایع آن روزها، به این سخنرانی اشاره و مطالب پراکندهای از آن نقل شده که فراخوان برای حضور در سخنرانی شبجمعه سخن اصلی آن است. شیخ محمد علمی اردبیلی، از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، درباره آن سخنرانی در خاطراتش چنین نقل کرده است که بهلول در پایان سخنرانی «تند و انقلابی با یک بیان وافی» گفت: «ای جماعت فردا شب زن [به مجلس و پای سخنرانی او] نیاید. منظورش این بود که فردا کسانی بیایند که از نظر دل و جرات مرد و مردانه باشند».[۴]
در منبعی دیگر خاطرنشان گردید: «بهلول گفت: حاضرین به غایبین بگویند. فردا شب که شب پنجشنبه است در اینجا و در همین مسجد و روی همین منبر مطالب مهمی را برای شما خواهم گفت. هرکس نیاید از کیسهاش رفته البته میدانم که فراموش نمیکنید». [۵] [۶]
بعد از این سخنرانی جمعیت پراکنده شدند و بهلول نیز آن شب را در منزل یکی از دوستانش به صبح رساند.[۷]
چنین بهنظر میرسد که در پی فراخوان شب قبل، جمعیت بسیاری در حرم و مسجد گوهرشاد تجمع نمودند. گفتنی است که ۱۹ تیرماه در مشهد، به مناسبت سالروز حمله روسهای تزاری به حرم مطهر و توپ بسته شدن صحن، مشهور است و این امر هم در تجمع مردم مؤثر بود. بههرحال بهلول، که در آن زمان نیروهای امنیتی او را شناسایی کرده بودند، بهمنظور گریز از تعقیب یا احیاناً بازداشت از سوی آنان، خود را به داخل حرم رساند و در مسجد گوهرشاد رحل اقامت افکند. او قصد داشت هرچه زودتر سخنرانی افشاگرانه خود را ایراد، و مشهد را ترک کند و با عزیمت به تهران، به دیدار آیتالله قمی بشتابد، ولی این سفر به روز شنبه موکول شد؛ زیرا بهلول اعتقاد داشت هر وقت روز پنجشنبهای در یکی از شهرهای مقدس باشد، باید شب و روز جمعه را نیز آنجا سر کند تا آداب زیارت مخصوصه را بهجا آورد، سپس آن شهر را ترک کند. در نتیجه او موقتاً در مشهد ماند. اما در ظهر پنجشنبه، وقوع حادثه ای تمام برنامههای او را برهم زد.
همانطورکه پیشبینی میشد، ماموران شهربانی که در تعقیب او بودند در پی آگاهی از محل استقرار او، به سراغش آمدند و در صحن حرم امام رضا (علیهالسّلام) دستگیرش کردند، اما همین که درصدد برآمدند او را از حرم خارج کنند با مقاومت جمعی از حاضران و زائران مواجه شدند. در این هنگام چند تن از خادمان حرم آمدند و واسطه شدند که او را موقتاً در کشیکخانه حرم نگاه دارند و در فرصت مقتضی از حرم خارج نمایند. حسین بهلول نیز به ماموران تعهد داد که صبح روز شنبه خود را به شهربانی معرفی کند. بدینترتیب غائله خاتمه یافت و بهلول در کشیکخانه صحن بزرگ حرم زندانی گردید، اما هنوز ساعاتی از بازداشت او نگذشته بود که زائرانی که از مقابل بازداشتگاه او عبور میکردند از درب شیشهای کشیکخانه بهلول را شناسایی کردند و درصدد برآمدند او را آزاد کنند. بهلول نیز که اوضاع را بر وفق مراد دید برای جلب توجه رهگذران «خود را به حالت گریه به مردم نشان داد».
در همین هنگام فردی با کت و شلوار و کلاهشاپو و کراوات، که براساس قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه، لباس پوشیده بود، یعنی نواب احتشام رضوی، از خادمان مشهور حرم که دو ماه پیش از آن ملبس به لباس روحانی بود، در آنجا ظاهر شد و پس از ورود به کشیکخانه، با بهلول گفتوگو کرد. لحظاتی بعد که از بهلول شنید آیتالله قمی نیز در تهران بازداشت شده است، به میان مردم و تجمعکنندگان در مقابل کشیکخانه مراجعه کرد و با صدای بلند فریاد زد: «ای مردم بیغیرت نزدیک پنجهزار نفر از چهارتا پلیس محافظ بهلول میترسید. بریزید و عالِم خود را آزاد کنید. لعنت برکسی که این کلاه را بر سر ما گذاشت»، سپس کلاهش را از سر برداشت و زیر پاانداخت و با ندای یاحسین یاحسین به کشیکخانه حمله کرد. حاضران نیز که تا این لحظه با حیرت این صحنهها را مشاهده میکردند، به هیجان آمدند و به تبعیت از او به طرف کشیکخانه هجوم آوردند و بهلول را آزاد کردند.
جمعیتی که تحت رهبری نواب احتشام رضوی، بهلول را در چنین شرایطی نجات دادند، او را برفراز منبر صاحبالزمان مسجد گوهرشاد نشاندند.[۸]
بهلول در خاطراتش احساس خود را در آن وضعیت چنین بیان کرده است: «وقتی من روی منبر جای گرفتم، دست و پای خود را گم کردم، چرا؟ چون پیشبینی چنین منظرهای را نداشتم و نمیخواستم که شورش بشود» اما جمعیتی که پای منبر او گرد آمده بودند و شعار مرگ بر شاه زندهباد اسلام، زندهباد علما سر میدادند از او میخواستند سخنرانی کند؛ ازهمینرو بهلول زبان به سخن گشود و خطاب به حاضران گفت: «مردم خوب کاری نکردید که مرا اینطوری آزاد کردید. اما اکنون عملی که شده و ما نباید نرمی نشان دهیم یا حاج آقاحسین قمی را آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کرده و یا همه کشته شویم». سپس در پایان از مردم خواست که بروند خانههایشان و آذوقه یک هفته خانواده را تهیه، و با سلاح مراجعت کنند.[۹]
پس از این سخنان، جمع کثیری از حاضران برای اجرای این دستور به سوی منازلشان عزیمت کردند، اما بهلول با باقیمانده افراد (زائران) مکان تجمع را از مسجد گوهرشاد به صحن نو تغییر دادند؛ زیرا وقت خواب بهتدریج فرا میرسید و خوابیدن در مسجد مکروه بود، ولی در صحن اشکالی نداشت. پس از استقرار در مکان جدید، جمعیت تحصنکننده آن شب را (شب جمعه) با دعا و نیایش و مناجات با حق تعالی سپری کردند. عدهای نیز استراحت نمودند. در اینشب هیچیک از مقامات امنیتی به سراغ آنها نیامد.
کشتار محدود اولیه
به دنبال دریافت دستور رضاخان، زمان اذان صبح جمعه، نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، نظامیان در صدد کشتار مردم نبودند؛ بلکه سعی میکردند که جلوی ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند. نظامیان به افراد متحصن در داخل مسجد گوهرشاد اعلام کردند که متفرق شوید و عرایض خود را تسلیم استاندار کنید تا رسیدگی شود. شیخ بهلول در پاسخ به مأموری که این سخن را گفته بود، گفت: «ما جمع نشدهایم برای اینکه به حرف استاندار متفرق شویم. زود از اینجا برو که نمیخواهیم به تو صدمه برسد.» آن مرد رفت، بین سربازها و کسانی که میخواستند از اطراف به صحن و حرم و مسجد بیایند، درگیری به وجود آمد.[۹] و عدهای کشته و زخمی شدند و سلاحهایی نیز از سربازان به دست مردم افتاد. به گفته محمدتقی بهلول در جمعه ۲۲ نفر کشته و عدهای نیز زخمی شدند.[۱۰]
چنین به نظر میرسد که ماموران امنیتی بهصورت محرمانه در داخل جمعیت تحصنکننده حضور داشتند و لحظه به لحظه وقایع را گزارش میدادند؛ زیرا به یکباره در آستانه اذان صبح صدای شیپور نظامی بهصدا درآمد و این صدا معمولاً نشانه عملیات نظامی بود. البته قبل از حمله، فردی از طرف استانداری به جمع تحصنکنندگان آمد و به آنان هشدار داد که بهتر است هرچه زودتر متفرق شوند، ولی در آن فضای هیجانی و شور انقلابی گوشی برای شنیدن این نصایح نبود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: عــفـت،حـیا و حجاب و بی حجابی ، عفت و حجاب و کشف حجاب