گذری بر سال‌های آخر سلطنت

شاه ایران در سال‌های آخر سلطنت خود به طرز تاسف‌باری شاهد سقوط پرشتاب حکومت خود بود. وقایعی که در سال‌های ۱۳۵۴ و بعد از آن اتفاق افتاد، حکومت محمدرضا پهلوی را به سرنگونی نزدیک‌تر می‌کرد؛ اما افزایش درآمد سالانه نفت تا مرز ۲۰ میلیارد دلار در سال او را امیدوار می‌ساخت. همچنین توسعه روابط کشور با همسایگان غرب و شرق و بهبود رابطه ایران با عراق، اوضاع را بیش از پیش خوشایند ساخته بود. در آبان سال ۱۳۵۴ دربار شاه پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را با صرف هزینه‌های هنگفت برگزار کرد که در این ریخت و پاش‌ها نارضایتی‌های مردمی را می‌افزود. در این دوران شاه سعی می‌کرد بیش از گذشته نظر مساعد آمریکا را جلب کند و با تسلیم در برابر تمام خواسته‌های کارتر به سلطنت خود با آرامش ادامه دهد. شاه به خیال خود امنیت و آرامش کاملی در کشور حاکم کرده بود، غافل از اینکه جرقه‌های انقلاب در همان سال‌ها زده می‌شد و در بطن جامعه، مردم با روشنگری‌های روحانیت از اوضاع و احوال ایران و ظلم و ستم‌های شاه خائن آگاه می‌شدند. دیکتاتوری ظالمانه شاه و برخورد وحشیانه دولت وقت با مخالفت‌های مردمی در آن زمان را می‌توان نقطه تشدید و تحول نهضت‌های انقلاب دانست. مدت زیادی به طول انجامید تا شاه و اطرافیانش متوجه اوضاع دگرگون پیرامون خود شوند. اقدام آنها در واکنش به اوضاع، برکناری هویدا و نخست وزیری آموزگار بود. آموزگار پیش از آن ذرات نفت را بر عهده داشت این تغییرات وضعیت نابسامان مملکتی را عوض نکرد. ناآرامی و اعتصاب، اوضاع ایران را فلج کرده بود. اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی همه جا پخش می‌شد و او اکنون خواهان تشکیل کمیته‌ها شده بود. «بگذارید هر مسجد تبدیل به یک کمیته برای انقلاب شود» آیت‌الله به این دلیل این درخواست را کرد که پلیس و ساواک قادر نبود در مساجد رخنه کند.[۶۹]

تبعید امام به فرانسه

دولت آمریکا نتوانست آنطور که شاه انتظار داشت، رضایت نظر او را برآورده سازد. پس از او شریف امامی کابینه را عهده‌دار شد. شریف امامی از مهره‌های دست نشانده انگلیسی بود و در اعمال خود سعی در جلب نظر انگلیس داشت. در طول عهده‌دار بودن نخست وزیری شریف امامی، تغییری در جهت بهبودی وضعیت شکل نگرفت. در همین دوران بود که امام (رحمة‌الله‌علیه) به فرانسه، تبعید شدند و ورود ایشان به "نوفل لوشاتو" برخلاف انتظار شاه تیتر اول روزنامه‌های دنیا قرار گرفت.

نتایج ورود امام

ورود آیت‌الله خمینی به نوفل لوشاتو یک نقطه عطف در تاریخ انقلاب بود. او اکنون در معرض توجه کامل مطبوعات و رادیوهای جهان که به تمام سخنان و اقدامات او توجه زیادی می‌کردند، قرار گرفته بود. یک نتیجه حضور آیة الله خمینی در پاریس این بود که سر دبیرهای روزنامه‌های ایرانی را دچار حیرت و سرگردانی کرد.[۷۰] در همین ایام بود که حماسه خونین ۱۳ آبان به دست دانش آموزان و دانشجویان انقلابی رقم خورد و رژیم پهلوی را با چالش بیشتری روبرو کرد.[۷۱]

دولت ازهاری

حرکت بعدی شاه که البته کارتر به او دیکته کرده بود، تشکیل دولت نظامی به نخست وزیری ازهاری (رئیس ستاد ارتش) بود. دولت نظامی ازهاری، جایگزین کابینه آشتی ملی شریف امامی گردید. ازهاری از عناصر افراطی ارتش محسوب می‌گردید. شاه خائن پس از کشتار دانشگاه به مناسبت روی کارآمدن دولت نظامی، نطقی رادیوئی و تلویزیونی ایراد کرد: «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم»، من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است، هستم[۷۲]

حکومت نظامی

با روی کار آمدن دولت نظامی کلیه مطبوعات و دانشگاه‌ها تعطیل شد و دفاتر روزنامه‌ها به اشغال نظامیان در آمد. به نظر می‌رسید چند روز پس از دولت جدید ازهاری آرامشی نسبی برقرار شود. شاه دستور داده بود نظامیان بر روی مردم شلیک نکنند و مردم نیز از این وضعیت در جهت افزایش تظاهرات خود استفاده کردند. حکومت نظامی ازهاری نیز راه به جائی نبرد. موج نارضایتی از حکومت همچنان قوی‌تر از پیش در مسیر خود در جریان بود. تظاهرات مردم در اصفهان، همدان، یزد، کرمانشاه و فریدون کنار، ده‌ها شهید و مجروح باقی گذاشت. ماموران ضد مردمی، اجتماع مردم گرگان در قبرستان شهر را به رگبار بستند که در اثر آن بیش از ده تن شهید شدند.[۷۳] با آغاز محرم و با الهام از قیام امام حسین (علیه‌السّلام) شور جدیدی در مردم پدید آمد. شتاب حرکت مردم دو چندان شد. در بسیاری از شهرها تظاهر‌کنندگان با کفن به خیابان‌ها ریختند.[۷۴] در پی پیام‌هائی، روحانیون از مردم دعوت می‌کردند تا در راهپیمائی تاریخی تاسوعا و عاشورا شرکت کنند. بیانیه مدرسین حوزه علمیه قم چنین بود: اعلام می‌داریم که در عاشورا و تاسوعای سیدالشهدا حضرت امام حسین (علیه‌السّلام)، برای عزدارای و تعظیم شعائر و بیان مجدد خواسته‌های اصیل اسلامی خود در این نهضت سراسری، راهپیمائی بزرگی خواهیم داشت. در شعارهای روزهای حماسی تاسوعا و عاشورا بر «تشکیل جمهوری عدل اسلامی»، «نابودی رژیم ضد مردمی پهلوی»، «تامین استقلال و آزادی میهن» و «رهبری امام» تاکید می‌ورزید. این روز مردم به شدت اراجیف ازهاری جلاد مبنی بر غیر واقعی بودن تظاهرات شبانه و توهین به خون مردم را به تمسخر گرفتند.[۷۵]

دولت بختیار

بدین ترتیب دولت نظامی نیز نتوانست اوضاع نابسامان کشور را آرام سازد و شاه به ناچار برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر تمام شرائط را پذیرفت. حکومت ۲۷ روزه بختیار آخرین مرحله سیر حوادثی بود که به سقوط سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی انجامید. بختیار تعمدا یا ناخودآگاه که تاریخ درباره آن قضاوت خواهد کرد با اقدامات ناپخته و نسنجیده خود شتاب و سرعت بیشتری به حرکت‌های انقلاب بخشید و سقوط رژیم سلطنتی را سریع‌تر و آسان‌تر از آنچه تصور آن می‌رفت، امکان‌پذیر ساخت.[۷۶]

زمینه فرار شاه

در این دوران تظاهرات، اعتصابات و ویرانی‌ها به اوج خود رسیده بود. در تبریز، اردبیل، اصفهان، زنجان، شاهرود، تربت حیدریه، شیراز، ارسنجان، آمل، قم، مرند، فریدون کنار، بندرعباس، کنگاور و چالوس صدها نفر به خون غلطیدند. روز ۹ دی یکی از خونین‌ترین روزهای انقلاب بود.[۷۷] در این شرایط شاه چاره‌ای جز فرار و خروج از کشور نداشت و سرانجام در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی، کسالت و ناراحتی مزاج را بهانه قرار داده و گریز را بر قهر آشتی‌ناپذیر خلق ترجیح می‌دهد تا به تصور خویش آتش افروخته از خشم توده‌ها را تخفیف دهد. چهره در هم رفته و دیده‌های گریان شاه جلاد، عمق اندوه دیکتاتور را از گریز، نشان می‌دهد، علیرغم اینکه خود سخن از بازگشت به وطن می‌راند. فرار دیکتاتور گرچه با غایت و نهایت آرمان‌های مردم ستمدیده فاصله‌ای بسیار داشت اما در حکم یک پیروزی مرحله‌ای، خود، شادی‌زا و غرورآفرین بود.[۷۸]

علت سفر شاه

از واقعه‌های بسیار مهم دوران حکومت شاهپور بختیار، مسافرت شاه به خارج از کشور و بازگشت امام خمینی پس از ۱۵ سال تبعید به ترکیه، عراق و پاریس بود که باعث دگرگونی‌های مهمی در تاریخ ایران شد. از زمان حکومت شریف‌امامی گاه‌گاهی شعارهایی علیه شاه داده می‌شد؛ ولی در دوران حکومت ازهاری به‌ویژه در تظاهرات تاسوعا و عاشورا بیشتر شعارها علیه رژیم سلطنت پهلوی بود. شدت‌گرفتن بیماری محمدرضا در این مدت، روحیۀ او را بسیار ضعیف کرده بود. بیماری کشنده سرطان، تظاهرات دامنه‌دار مخالفان در سراسر کشور، مطالب رسانه‌های گروهی در داخل و خارج، حمله همه‌جانبه به شاه، فرار سربازان و نظامیان از پادگان‌ها، پیوستن گروه‌هایی از طرفداران شاهنشاه به مخالفان و به‌ طور کلی، آشفتگی در همه امور کشور، سبب شد که او از هر سو وضع خود را متزلزل و حتی جان خود را در خطر ببیند؛ در نتیجه، در‌صدد برآمد، نمای حکومتی را با روی کار آوردن یکی از شخصیت‌های مخالف، سر و سامانی بدهد و پس از انجام کار و تشریفات حکومت بختیار، کشور را ترک کند.[۷۹]

مسافرت به خارج از کشور

شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین می‌نویسد: «قرار شد شهبانو و من پس از اینکه بختیار از مجلسین رای اعتماد گرفت، برای چند‌ هفته استراحت، کشور را ترک کنیم. آخرین روزهای اقامت در تهران، سخت نگران بودم. آرزو داشتم سفر من موجب پیدایش آرامش و تسکین تشنجات شود. امیدوار بودم، بخت با شاهپور بختیار یاری کند و بتواند وطن را از ویرانی و نابودی نجات دهد.» به‌ هر‌حال، با سفر بی‌بازگشت شاه، بسیاری معتقد بودند که رژیم از همان روز سقوط کرد.[۸۰] مقصد نهاییِ محمدرضا در این‌سفر، آمریکا بود؛ زیرا آمریکایی‌ها در آن هنگام، متعهد شده بودند، شاه را در آمریکا بپذیرند. محل اقامت او در کالیفرنیا نیز از قبل پیش‌بینی شده بود؛ ولی وی پس از توقفی کوتاه در «اسوان مصر» دعوتی از ملک‌حسن دوم، پادشاه مراکش دریافت کرد. شاه تا ده روز پس از پیروزی انقلاب ایران و سقوط رژیم سلطنتی، همچنان در تردید و سرگردانی بود؛ اما مجبور شد دعوت همتای مراکشی‌اش را بپذیرد. خانواده پهلوی، چند هفته‌ای در آنجا ماندند تا ‌اینکه به دنبال بی‌میلی پادشاه مراکش به ادامه توقف در آن کشور، بسیار مؤدبانه و غیرمستقیم به او ابلاغ شد که باید آنجا را ترک کند.[۸۱]

مقصد شاه

در ملاقات‌هایی که نمایندگان شاه با آمریکایی‌ها داشتند، درخواست او را برای اقامت در آنجا به اطلاع آنها رساندند؛ ولی این درخواست‌ها هنگامی به واشنگتن رسید که به دنبال اشغال سفارت آمریکا در تهران، تردیدهایی درباره پذیرفتن وی در آنجا به وجود آمده بود.
در این میان، اردشیر زاهدی، سفیر سابق ایالات متحده در ایران با ملاقات‌هایی با مشاور امنیت ملی آمریکا از او خواست، سفر محمدرضا به آن کشور را بپذیرد. کارتر با عصبانیت گفته بود که او نمی‌تواند ببیند شاه در آمریکا مشغول بازی تنیس است؛ در حالی ‌که جان اتباع آمریکایی به خاطر او به خطر افتاده است! در بازۀ زمانی اسفند ۵۷ ش تا ۱۰ فروردین ۵۸ شاهنشاه و اطرافیان او برای یافتن پناهگاهی در اروپا یا خاورمیانه تلاش کردند؛ ولی هیچ کشوری، تقاضای آنها را نپذیرفت؛ از جمله این کشورها سوئیس، انگلستان و فرانسه بود. اردن نیز این درخواست را نپذیرفت با آنکه از حمایت‌های مالی و غیر مالی ایران بهره‌مند شده بود.[۸۲] سرانجام در روزهای نخست فروردین، دوستان آمریکایی شاه، راکفلر و کیسینجر، «جزایر باهاماس» را که در غرب اقیانوس اطلس در فاصله‌ای نه‌ چندان‌ دور از سواحل فلوریدای آمریکا قرار گرفته است، برای اقامت موقت وی در نظر گرفتند. شاه و خانواده او در ۱۰ فروردین از مراکش، عازم باهاماس شدند. وقتی او ایران را ترک می‌کرد، تصورش این بود که پس از معالجه، بار دیگر به سلطنت ادامه می‌دهد. وقتی هم با حالت یاس و ناراحتی از مراکش به باهاماس رفت، گمان می‌کرد در آن گوشه جهان که به «بهشت دنیا» شهرت یافت، قدری آرامش خواهد یافت. وی سرانجام با ناامیدی از مراکش به باهاماس رفت. فرح در یک مصاحبه درباره باهاماس درباره اوضاع محمدرضا و خانواده‌اش این‌گونه گفته بود: «گاهی می‌اندیشم که دنیا طوری با ما رفتار می‌کند که گویی بزرگ‌ترین جنایتکاران روی زمین هستیم[۸۳]

سرگردانی در خارج از کشور

برای خانواده سلطنتی سابق ایران، جزیرۀ کوچک باهاماس که صدها هزار جهانگرد برای کام‌جویی از زندگی به آنجا می‌روند، نشانه‌ای از شادی نداشت؛ زیرا آنها در ویلایی که به‌صورت یک قلعۀ جنگی درآمده بود، زندگی می‌کردند. فرح نیز به زنی نگران و وحشت‌زده تبدیل شده بود؛ زیرا او یکی از سی زن خاندان سلطنت بود که در ایران به شکل غیابی، به اعدام محکوم شده بود. ماموران تا دندان‌ مسلح آمریکایی، خانواده محمدرضا را مراقبت می‌کردند و همراه آنان در حرکت بودند. شاه در باهاماس به فکر اقامت در انگلیس نیز افتاد. او در آنجا یک ملک شخصی داشت؛ البته درخواست رسمی نکرد؛ اما دوستان او پیگیر این پذیرش بودند که شایعاتی درباره مخالفت ملکه الیزابت شنیده شد. با روی کار آمدن «تاچر» از حزب محافظه‌کار در انتخابات مجلس، امیدهایی برای مسافرت شاه به وجود آمده بود؛ اما تاچر با قول مساعد، قبل از انتخابات به محمدرضا گفت که آمدن او به انگلیس به سه دلیل با مشکلاتی مواجه است:

از نظر امنیتی، حفظ شاه در انگلیس با وجود بیست هزار ایرانی عصبانی، دشوار است.

از نظر اقتصادی اگر وی وارد ایران شود، دولت جدید، تمام روابط اقتصادی را با انگلیس قطع خواهد کرد؛ درنتیجه، بیکاری در انگلیس، زیادتر خواهد شد.

ممکن است اعضای سفارت انگلیس به گروگان گرفته شوند.

وی از این برخورد انگلیس، شوکه شد و بعدها گفته بود: «باورکردنی نیست که بعد از آنچه من برای دوستان انگلیسی‌ام انجام داده‌ام، آنها این طور صحبت کنند[۸۴]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی

تاريخ : سه شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳ | 14:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |