ترفند عجیب یک دزد برای دستبرد به خودروها!
دزد میانسالی که با شگردی عجیب به قطعات و چرخ خودروهای پارک شده در حاشیه خیابان ها دستبرد می زد، با تلاش نیروهای کلانتری آبکوه مشهد در حالی دستگیر شد که همسر وی راز سرقت هایش را فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، فردی سراسیمه با پلیس۱۱۰ مشهد تماس گرفت و در حالی که بسیار نگران بود به نیروهای انتظامی گفت: خودروام را در حاشیه بولوار شهید ساجدی پارک کرده بودم که ناگهان پراید سفید رنگی را در کنار آن دیدم. ابتدا متوجه موضوع نشدم اما وقتی به طرف خودرو حرکت کردم، ناگهان مردی را دیدم که در صندوق عقب پراید را پایین داد و با قرار گرفتن در پشت فرمان از محل گریخت. در این هنگام بود که فهمیدم او با گذاشتن جک در زیر خودرو، چرخ آن را به سرقت برده است.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: در پی اعلام این ماجرا به پلیس، گروهی از عوامل انتظامی به سرپرستی سرهنگ دوم قنبری (جانشین کلانتری آبکوه)تلاش گسترده ای را با بازبینی دوربین های ترافیکی آغاز کردند و به سرنخ هایی از مالک پراید سفید رنگ دست یافتند که مشخصات او با اظهارات مالباخته مطابقت داشت.
طولی نکشید که با احضار این متهم به کلانتری، تحقیقات در حالی وارد مرحله جدیدی شد که بررسی نامحسوس سوابق مرد ۴۵ ساله نشان داد وی دارای دو فقره سابقه کیفری است، اما او ادعا کرد: در روزهای حادثه خودروی پراید دست فرزند جوانش بوده و او اطلاعی از سرقت قطعات ندارد!
این متهم حتی زمانی که تصاویر خود را در فیلم دوربین های ترافیکی دید، بیدرنگ مدعی شد راننده را نمی شناسد و هیچ گاه چنین کاپشنهایی را نمی پوشد که بر تن راننده است!
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، هنوز بازجویی های تخصصی در این باره ادامه داشت که افسران دایره تجسس با بهره گیری از شگردهای پلیسی، از همسر متهم نیز سوالاتی را پرسیدند. او بلافاصله ترفند شوهرش را لو داد و گفت: شوهرم معتاد و سابقه دار است. او کاپشن پسرم را به تن میکند تا اگر توسط مالباختگان شناسایی شد، پسرم را دستگیر کنند. در همین حال بررسی های پلیس با دستورهای تخصصی سرهنگ روح ا... لطفی(رئیس کلانتری آبکوه) برای شناسایی مالخر اموال سرقتی و دیگر افراد مرتبط با سارق سابقه دار آغاز شد.
عشق وحشت آلود در حلقه دار
قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک رضوی، جوان ۳۲ ساله ای را که پس از قتل فجیع همسرش، جسد او را با چمدان از مشهد به تهران برده بود، در حالی به قصاص نفس محکوم کردند که در آخرین جلسه محاکمه، ادعا می کرد عاشق همسرش بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بعدازظهر ششم مهر سال گذشته بود که مرد جوانی، چمدان مشکی بزرگی را مقابل ستاد فرماندهی فراجا در میدان عطار تهران روی زمین گذاشت و ماجرای تکان دهنده ای را فاش کرد. او به عوامل انتظامی گفت: همسرم را به خاطر اختلافات خانوادگی در مشهد به قتل رساندم و جسد او را به تهران آوردم! لحظاتی بعد مرد جوان در میان حیرت و چشمان بهت زده، نایلون های مشکی درون چمدان را گشود و ابعاد دیگری از جنایت هولناک خود را فاش کرد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: دقایقی بعد خبر این ماجرای تکان دهنده در بی سیم های پلیس پیچید و با دستور قاضی«وحید ناصری» متهم به قتل بازداشت شد. او پس از اعتراف صریح به ارتکاب قتل، تحت الحفظ به مشهد انتقال یافت و در شعبه ۲۵۵(۲۰۸سابق) دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، زوایای جدیدی از اقدامات وحشتناک خود را فاش کرد. او با ابراز ندامت از جنایت خود مدعی شد۲۴ ساعت را در کنار جسد همسرم گذراندم و سپس جسد او را در حالی به تهران بردم که هنوز هم از قتل همسرم گیج هستم. نمیدانم چرا این کار را انجام دادم!
از سوی دیگر با تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه قتل در حضور قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) این پرونده جنایی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات با تجربه مورد رسیدگی قرار گرفت.
در آخرین جلسه محاکمه که به ریاست قاضی حجت الاسلام محمدشجاع پور فدکی و مستشاری قاضی جواد آسیان یزد در مشهد برگزار شد، متهم ۳۲ ساله پای میز عدالت ایستاد و با بیان این که من همواره عاشق همسرم بودم، اشکریزان جزئیات جنایت هولناک خود را بازگو کرد و گفت: به خاطر ناسازگاری های همسرم که از حدود ۳ سال قبل آغاز شده بود، زندگی جهنمی را سپری می کردم اما او حتی یک بار هم قربان صدقه من نرفت! او قصد طلاق داشت ولی من نمی خواستم از همسرم جدا شوم!
بیشتر از یک سال ونیم بود که گویی بختک سیاهی روی زندگی ام افتاده بود به گونهای که دوران سیاه و ترسناکی را می گذراندم تا این که بالاخره این عشق به پرخاشگری و عصبانیت گره خورد و بزرگ ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب شدم. او را خفه کردم و بعد هم جسدش را درون نایلون های مشکی گذاشتم و با چمدان به تهران بردم که خانواده ام در تهران زندگی می کردند و من هم میخواستم دوران محکومیتم را در زندان آن جا بگذرانم!
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، با پایان جلسات محاکمه، قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از مشورت های قضایی، رای به قصاص نفس متهم دادند و این گونه، عشق وحشت آلود در میان حلقه دار قرار گرفت. همچنین متهم مذکور برای اتهامات دیگر خود مانند جنایت بر میت به مجازاتهای قانونی محکوم شد اما رای صادره از سوی دادگاه قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است. مشروح آخرین جلسه دادگاه سیزدهم دی گذشته با عنوان (متهم: عاشق همسرم بودم!) در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد.
طعمه ای برای افیون فروشان !
کودکی ۱۲ ساله بودم که مجبور شدم مرد بودن را خیلی زود یاد بگیرم. تعداد خواهرو برادرانم آن قدر زیاد بود که هرکس میپرسید چند خواهرو برادر هستید؟ با انگشتانم حساب می کردم! ولی خودم فرزند آخری بودم و در خانوادهای کاملا سنتی بزرگ شدم...
نوجوان ۱۵ ساله ای که به اتهام سرقت دستگیر شده است، درباره ماجرای خلافکاری هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: کودکی ام را در یکی از روستاهای اطراف مشهد به همراه خانواده ام گذراندم و سپس تصمیم گرفتیم بعد از سالیان طولانی سکونت در روستا به شهر مهاجرت کنیم. پدرم که در روستا کشاورز بود زمین هایش را فروخت و یک خانه معمولی در پایین شهر خرید و به کارگری در سرگذر مشغول شد.
سه سال از زندگی در شهر گذشته بود که روزی مصالح ساختمانی روی سر پدرم سقوط کرد و او در محل کارش ، به خاطر جراحات شدید از دنیا رفت و مارا برای همیشه تنها گذاشت. غم بزرگی خانواده مارا فرا گرفت و مسئولیت من سنگین تر شد تا جایی که مدرسه را در مقطع راهنمایی رها کردم و دنبال کار گشتم اما کمتر کسی حاضر میشد به یک پسر ۱۲ ساله که از هیچ کاری سررشته ندارد کار بدهد .خلاصه بعد از مدت ها جست و جو وقتی در پارک روی نیمکت نشسته بودم و غرق در افکارخودم بودم، مردی حدود ۴۰ ساله کنارم نشست و سیگاری روشن کرد، او سعی داشت با من ارتباط بگیرد. نمی دانم چه شد اما وقتی به خود آمدم ریز و درشت زندگی ام را برایش بازگو کرده بودم. از فوت پدرم گرفته تا بی پناهی هایم و مشکلات اقتصادی زیادی که داشتیم و بدهی های پدرم را که تنها میراث او برای ما بود، برایش درد دل کردم. «ابراهیم» که از حرف های من متاثر شده بود، گفت: من برایت یک کار سراغ دارم، پول خوبی هم می دهند فقط باید در روز چند تا بسته برای کسی ببری و تقریبا کار پیک را داری. وقتی میزان حقوق را شنیدم از خوشحالی چشمانم برق میزد. برایم دوچرخه نو خرید تا مسیر های طولانی را با آن بروم. روز اولی که پاکت کاغذی که محتوای آن مشخص نبود را به دستم داد، از او پرسیدم این چیست؟ گفت: تو فقط وظیفه داری ببری! نه سوال کنی! دو ماهی از شروع کارم گذشته بود و پول خوبی به من می داد. من هم حسابی به خرج خانه کمک می کردم و از شرایط پیش آمده راضی بودم. یک روز که در راه رساندن یکی از بسته ها بودم باران گرفت و صورتم را خیس کرد. مدام قطرات باران به صورت و چشمانم می خورد و باعث شد دیدم به اطراف کاهش پیدا کند. در این شرایط با خودرویی تصادف کردم و تمام لباس هایم گلی و خیس شد. بسته کاغذی هم درگودال آبی افتاد که به خاطر بارش باران جاری شده بود. خوشبختانه آسیب جدی ای ندیده بودم و فقط آرنجم زخم سطحی داشت و خون می آمد. بیشتر نگران آن بسته ای بودم که قرار بود به مقصد برسانم از جایم به سختی بلند شدم و برخلاف اصرارهای راننده به درمانگاه نرفتم. بسته را از آب بیرون کشیدم که پاره شده بود محتوای بسته را که ناخواسته دیدم تنم از ترس شروع به لرزیدن کرد. باورم نمی شد در این مدت من ناخواسته ساقی مواد مخدر شده بودم. سریع خودم را به صاحبکارم رساندم و ماجرا را برایش بازگو کردم و گفتم دیگر حاضر به ادامه کار نیستم اما او با حرف های وسوسه کننده اش باعث شد نظرم تغییر کند. دریک لحظه مخارج خانواده ام و نیازهای شدید مالی که با چنین درآمدی رفع می شد به خاطرم آمد و مصمم تر شدم.
از آن روز به بعد آگاهانه کارخلاف می کردم و برایم عادی شده بود. یک روز به سرم زد تا خودم مصرف مواد را تجربه کنم وقتی موضوع را به «ابراهیم» گفتم استقبال کرد و درخانه خودش برایم بساط استعمال را چید. متاسفانه این مواد مجانی و تامین کردن مکان برای مصرفم باعث شد روز به روز اعتیادم بیشتر شود. یک روز صبح که به خانه اش مراجعه کردم دیدم ماموران انتظامی در خانهاش را می زنند. سریع خودم را پنهان کردم و با چشم های خودم دیدم که او را دستگیر کردند و به کلانتری انتقال دادند تا توانستم از آن جا دور شدم و خودم را به خانه رساندم. ازآن روز به بعد دیگر نه درآمدی داشتم و نه می توانستم هزینه مصرف موادم را تامین کنم. تصمیم گرفتم در مکان های شلوغ به جیب بری مشغول شوم گاهی زباله هم جمع می کردم. خلاصه روزگارم را میگذراندم تا این که یک روز گوشی همراه مردی در جیب لباس گرم کن ورزشی اش توجهم را جلب کرد. من که دیگر به جیب بری عادت داشتم سعی کردم به آرامی آن را از جیبش خارج کنم اما حواس او جمع بود و ناگهان مچم را گرفت تلاش کردم فرار کنم ولی نشد و دیگران را هم صدا زد و کمک خواست در یک لحظه خودم را در محاصره و تنگنای افراد زیادی دیدم که در اطرافم حلقه زده بود ند. طولی نکشید که دستبند قانون بر دستانم گره خورد و نیروهای انتظامی مرا به کلانتری آوردند؛ اما ای کاش.....
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد ) تحقیقات افسران زبده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این نوجوان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ماجرای مرموز تصفیه روغن های خوراکی سوخته در مشهد!
ماجرای نگران کننده در امنیت غذایی مردم، هنگامی از میان شعله های آتش زبانه کشید که بررسی های پلیس درباره آتش سوزی مخزن ۵هزار لیتری حاوی روغن، زوایای تکان دهنده از سودجویی های خطرناک را فاش کرد.
به گزارش روزنامه خراسان، حدود یک ماه قبل اهالی منطقه خواجه ربیع مشهد با مشاهده دود سیاه و غلیظی که از یک کارگاه تولیدی زبانه می کشید، بی درنگ با امدادگران آتش نشانی و فوریت های پلیسی ۱۱۰ تماس گرفتند و طولی نکشید که خودروهای آتش نشانی آژیرکشان وارد خیابان شهید «یوسف باری» شدند و بلافاصله دل به میان شعله های سیاه زدند؛ اما وقتی امدادگران متوجه شدند در میان عملیاتی خطرناک قراردارند و آتش مخزن ۵ هزار لیتری حاوی روغن را به آغوش کشیده است، شیوه علمی مهار شعله ها را تغییر دادند و با بهره گیری از تجهیزات و فنون تخصصی موفق شدند آتش درون کارگاه را فرو بنشانند و با پاکسازی محل به عملیات خود پایان دهند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:با گزارش کارشناسی و مقدماتی آتش نشانان مبنی بر این که علت وقوع آتش سوزی ،حرارت زیاد مخزن حاوی روغن بود، نیروهای انتظامی وارد عمل شدند و با دستورهای ویژه سردار سرتیپ دوم احمدنگهبان (جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)، تحقیقات گسترده ای را درباره فعالیت های مشکوک در کارگاه تولیدی مذکور آغاز کردند . در همین حال بررسی های پلیس از فعالیت های مرموز درباره امنیت غذایی پرده برداشت و مشخص شد متصدی کارگاه ، روغن های سوخته را از مراکز غذایی مانند رستوران ها و اغذیه فروشی ها جمع آوری می کند و آن ها را به کارگاه مذکور انتقال می دهد. او سپس در یک مکان و فضای کاملا غیربهداشتی، دوباره روغن های سوخته را با شگردی خاص تصفیه کرده و در ظروف حلبی ۱۷ کیلویی به چرخه ای مشکوک بازمی گرداند که نیاز به کنکاش های تخصصی دارد.
بنابر گزارش روزنامه خراسان،در بازرسی از این کارگاه غیرمجاز که شرایط غیربهداشتی وحشتناکی بر آن حکمفرما بود، بیش از ۵۰۰ظرف حلبی ۱۷ کیلوگرمی روغن های سوخته ای کشف شد که با شیوه ای خاص تصفیه و آماده ارسال به مکان های نامعلوم بود که با دستور قاطع قضایی توقیف شد.
همچنین نیروهای انتظامی با هماهنگی مقام قضایی،کارگاه مذکور را پلمب کردند و متصدی متخلف نیز درحالی با تشکیل پرونده قضایی روانه زندان شد که هوشیاری پلیس و دستگاه قضایی از فاجعه ای جلوگیری کرد که احتمال داشت امنیت غذایی مردم را نشانه برود!
جنایت هولناک با ۲۲ ضربه چاقو!
مردی که همسر صیغه ای اش را با ۲۲ ضربه چاقو به قتل رسانده و متواری شده است، به اتهام ارتکاب جنایت هولناک در مشهد تحت تعقیب پلیس قرارگرفت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، شب گذشته، زن جوانی در مراجعه به منزل مادرش در بولوار امامت ۳۶ با صحنه دلخراش قتل مادرش روبهرو شد و هراسان و وحشت زده ،ماجرا را به پلیس گزارش داد. طولی نکشید که نیروهای کلانتری سجاد مشهد وارد محل شدند و با تایید درستی خبر مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند. دقایقی بعد با حضور قاضی دکتر صادق صفری در منزل مذکور، تحقیقات جنایی در حالی آغاز شد که بررسی ها نشان داد زن ۴۵ ساله با وارد آمدن ۲۲ ضربه چاقو در پذیرایی منزل به قتل رسیده و خون زیادی در محل زندگی وی جاری شده است.
ادامه تحقیقات قضایی بیانگر آن بود که زن ۴۵ ساله پس از طلاق از همسر سابق خود به عقد موقت یکی از بستگانش درآمده است ولی با او نیز اختلافات شدید خانوادگی داشت به گونه ای که همسایگان مدام شاهد سروصدا و درگیری آن ها بوده اند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:در همین حال کنکاش های تخصصی قاضی صفری در محل وقوع جنایت نشان داد که شوهر زن مذکور بعد از ارتکاب قتل هولناک همسرش از محل گریخته است.
بنابراین دستورهای ویژه برای دستگیری وی صادر شد و جسد نیز برای انجام معاینات دقیق به پزشکی قانونی انتقال یافت. از سوی دیگر گروه کارآزموده ای از افسران اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد به سرپرستی سرگردشکیبا (افسرپرونده)تلاش های گسترده ای را برای ردزنی متهم به قتل فراری در حالی آغاز کرده اند که ادامه تحقیقات مشخص کرد:زن ۴۵ ساله در منزل استیجاری زندگی می کرد و قبل از قتل، همه لوازم منزل را جمع آوری کرده بود تا به مکان دیگری نقل مکان کند.
ارتباط شوم تا عشق به افیون!
اگر پلیس مرا آزاد کند قول نمی دهم که بلافاصله مصرف موادمخدر صنعتی را کنار بگذارم اما به خاطر این که قرار است با یک بازنشسته فرهنگی ازدواج کنم و زندگی جدیدی را تشکیل بدهم، سعی می کنم مصرفم را آرام آرام کاهش بدهم تا زمانی که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن۵۰ ساله که به اتهام حمل و نگهداری موادمخدر صنعتی توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود، با بیان این که یک ارتباط شوم عاشقانه سرنوشتم را تغییر داد، درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت: هنوز تحصیلاتم در دانشگاه به پایان نرسیده بود که پدرم به دلیل بیماری از دنیا رفت و من و خواهر کوچکترم به زندگی در کنار مادر ادامه دادیم و با حقوق بازنشستگی پدرم مخارجمان را تامین می کردیم. در این شرایط من هم در یکی از ادارات بیمه به صورت قراردادی مشغول کار شدم تا کمک خرج خانواده ام باشم و آینده ام را هم تضمین کنم.
ولی مدتی بعد با یک ارتباط نامتعارف در دوران جوانی مسیر زندگی ام تغییر کرد؛ به گونه ای که سرنوشتم عوض شد. آن زمان با یکی از همکارانم در اداره وارد رابطه غیراخلاقی شدم و به او دل باختم. حتی وقتی فهمیدم «کرامت» متاهل است بازهم نتوانستم به این رابطه نامتعارف پایان دهم تا جایی که بالاخره یک روز «کرامت» به من پیشنهاد ازدواج داد . من هم که در آن سن وسال جوانی مانند انسانی کور و کر بودم به نصیحت هیچکس گوش ندادم و با «کرامت» ازدواج کردم؛ چرا که احساس می کردم بدون او نمی توانم زندگی کنم! در واقع خودم را با این حرف ها فریب می دادم تا بهانه ای برای این رفتار اشتباه پیدا کنم!
خلاصه من و او زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که از همان روزهای اول، مشاجره ها و درگیری ها شروع شد. «کرامت» نمی توانست از همسر و فرزندانش جدا شود و از سوی دیگر هم تعهداتی نسبت به من داشت! این بود که بعد از ۳ سال زندگی مشترک توأم با نگرانی و قهر و آشتی بالاخره مرا طلاق داد تا همسرش از او جدا نشود! این ماجرا در شرایطی رقم خورد که من هم یک دختر داشتم و نمی توانستم او را از خودم جدا کنم! در همین حال سرپرستی دخترم را پذیرفتم و با کوله باری از غم و اشتباه دوران جوانی به خانه مادرم بازگشتم. چند سال با مادر و خواهر مجردم روزگار گذراندم تا این که مادرم نیز از دنیا رفت و من و کبری در حالی تنها ماندیم که «کبری» هم به خاطر همین شرایط نابسامان به خلافکاری روی آورده بود و زندگی سالمی نداشت. من هم که با پایان قراردادم در اداره بیمه، بیکار شده بودم فقط با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی می کردیم.
با آن که حال و روز مناسبی نداشتم ولی در یک سالن آرایشگری به صورت پاره وقت کار می کردم تا بخشی از هزینه های خودم و دخترم را تامین کنم. حالا دیگر با مصرف قرص های اعصاب و روان به خواب می رفتم و روزهای سختی را می گذراندم تا این که به پیشنهاد یکی از دوستانم که در استان مازندران زندگی می کرد به خانه اش رفتم تا مدتی را در آرامش سپری کنم. مدتی نزد «نسترن» ماندم و در کنار او به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه) روی آوردم تا به قول معروف اندکی از آلام و رنج های درونی ام را کاهش دهم! و به آرامش برسم! بعد از این ماجرا بود که به مواد مخدر آلوده شدم و مدام به مازندران سفر می کردم تا شیشه مصرف کنم اما یک روز یکی از دوستانم به من گفت:در مشهد هم می توانی «شیشه» بخری! چرا به مازندران می روی؟
خلاصه با کمک او مقداری شیشه خریدم و با فروشندگان موادمخدر صنعتی ارتباط برقرارکردم. در همین روزها از طریق فضای مجازی با مردی آشنا شدم که از همسرش جدا شده و بازنشسته فرهنگی است.
«شهرام» از اعتیاد من به موادمخدر صنعتی خبر دارد و ادعا می کند اگر با او ازدواج کنم به من برای ترک اعتیاد کمک می کند! من هم به خاطر دخترم و تشکیل خانواده جدید حاضر شدم مصرفم را کاهش بدهم ولی امروز زمانی که مقداری شیشه خریده بودم مورد ظن پلیس قرارگرفتم و دستگیر شدم . حالا هم اگر مرا آزاد کنید قول نمی دهم بلافاصله ترک کنم اما مصرفم را به اندازه ای کاهش می دهم که خیلی زود بتوانم اعتیادم را ترک کنم چرا که خودم نیز خسته شده ام اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ سمیه گلزاری (رئیس کلانتری بانوان مشهد) اقدامات روانشناختی و مشاوره ای با معرفی این زن میانسال به مراکز ترک اعتیاد برای رهایی وی از این شرایط اسف بار آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی