ابعاد جدید پرونده بزرگ قاچاق سوخت
دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کرمان بازداشت مدیران شرکت نفت در سه شهرستان کهنوج، رودبار جنوب و جیرفت به همراه چند کارشناس از سازمان صنعت، معدن و تجارت و جهاد کشاورزی این شهرستانها در یک فقره پرونده در شعبه ۲۲ بازپرسی کرمان را اعلام و با اشاره به ورود تعداد زیادی پرونده قاچاق سوخت به دستگاه قضایی تصریح کرد: فقط یکی از این متهمان در طول ۱۰ ماه مسئولیت در این حوزه، ۱۷ میلیون لیتر فرآورده سوختی خارج از شبکه، سندسازی و صادر کرده و سهم این فرد به نسبت دونپایه در این شهرستان دورافتاده در طول این مدت، یک دستگاه خودروی BMW ۷۲۰ و یک دستگاه خودروی لندکروز بوده که کشف شده است. قاضی مهدی بخشی افزود: از منزل دیگری، ۷۰۰ سکه تمامبهار آزادی دفن شده در باغچه کشف شد و فقط ساعت مچی یکی از متهمان، یکمیلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان میارزد و چه بسیار اموالی که کشف نشدهاند. وی در ادامه در ادامه با اشاره به تفاوت قیمت سوخت در ایران و کشورهای منطقه خلیج فارس، اظهار کرد: تفاوت قیمت گازوئیل و بنزین در کشور ما با همسایگانمان بین ۳۰ تا ۲۰۰ برابر است.این مقام قضایی منشأ اصلی قاچاق فرآوردههای نفتی را صدور اسناد حمل غیرواقعی در بخش باربری، بارنامه و صورت وضعیت، اختصاص نیافتن مطابق با بازدهی تولید برق و انحراف تحویل از مبدأ تا مقصد و بهروزرسانی نشدن الگوی مصرف استاندارد و احصانشدن کارکرد واقعی مصرفکنندگان توسط دستگاه متولی دانست و گفت: برابر آمار موجود از ستاد مبارزه با قاچاق از میزان سوخت کشفشده از شبکه قاچاق ۸/۴۹ درصد مربوط به حوالههای سازمان صنعت، معدن و تجارت و ۵/۲۸ درصد مربوط به سازمان جهاد کشاورزی، ۱/۸ درصد مربوط به اداره راهوشهرسازی و ۵/۸ درصد مربوط به سازمان آب منطقهای است و سهم خودروهایی که به صف بنزین میروند و ۶۰ لیتر سوخت قاچاق میکنند در کنار سازمانهای راهداری، اداره کل شیلات، معاونت عمرانی استانداریها، سازمان بنادر و دریانوردی و شرکت توزیع برق فقط ۵ درصد است.
عامل جنایت با بلوکه سیمانی پای میز محاکمه
مرد ۵۰ ساله ای که یک زن سرگردان را با ضربات متعدد بلوکه سیمانی در مشهد به قتل رسانده بود با صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به زودی پای میز محاکمه می نشیند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، صبح دهم تیرگذشته، اهالی خیابان محمدآباد مشهد در تماسی با پلیس ۱۱۰، از وجود جسدی درون چندین کیسه و پتو خبر دادند که کنار دیوار و پشت یک دستگاه خودرو رها شده بود.
دقایقی بعد با حضور قاضی ویژه قتل عمد وکارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد در محل کشف جسد، تحقیقات آغاز و مشخص شد که زن ۳۵ساله ای با ضربات وحشتناک یک جسم سخت مانند سنگ به ناحیه سر به قتل رسیده است و سپس عامل یا عاملان جنایت جسد او را به داخل کوچه منتقل کرده اند. در همین حال دست نوشته ای در کنارجسد خودنمایی کرد که روی آن نوشته شده بود«من نزد جوانی می روم که نگهبان یک ساختمان است!»
مشاهده این جمله بلافاصله رمز جنایت را گشود و مشخص شد که عامل جنایت برای فریب پلیس چنین جمله ای را نوشته است. بنابراین کارآگاهان با راهنماییهای قاضی دکتر صادق صفری دامنه تحقیقات را به سوی افرادی کشاندند که با زن۳۵ ساله رابطه داشتند. هنوز چندین ساعت بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که مرد میانسالی با مراجعه به پلیس ادعا کرد اوایل سپیده دم وقتی برای خرید سیگار از محل کارم (یک ساختمان ویلایی در حال بازسازی) بیرون آمدم، جوانی را دیدم که کیسه ای را روی آسفالت کوچه میکشد! او با زیرکی مشخصات جوانی را به پلیس داد که روی دست نوشته کنار جسد نیز ثبت شده بود. به همین دلیل کارآگاهان اداره جنایی، او را با دستور قاضی صفری بازداشت کردند و به عنوان اولین مظنون جنایت مورد بازجویی قرار دادند.
این مرد ۵۰ ساله که به طور ناگهانی و غافلگیرانه خود را در میان رگبار سوالات فنی و تخصصی می دید ناباورانه قتل زن ۳۵ ساله را پذیرفت و گفت: من او را نمی شناختم و حتی نام واقعی اش را هم نمی دانستم.آن زن در همین اطراف ضایعات جمع آوری می کرد که حدود ۴ ماه قبل با یکدیگر آشنا شدیم و چون کارتن خواب بود شب ها او را به منزل ویلایی می بردم که نگهبان شب آن جا بودم چرا که مالک آن قصد بازسازی کامل منزل را داشت و من هم از اموال بنایی مراقبت می کردم.
متهم این پرونده جنایی ادامه داد: من خودم آن زن را به عقد موقت درآوردم ولی یک روز او را در حالی دیدم که با چند تن از معتادان پاتوق صد متری، درون شمشادها نشسته و با آنان مشغول مصرف مواد مخدر است. به همین خاطر رگ غیرتم بالا زد او را به خانه بردم و پس از یک مشاجره لفظی، «فاطمه-ص» را هل دادم که روی زمین افتاد. سپس بلوکه سیمانی را برداشتم و چند ضربه به سرش کوبیدم. بعد هم وقتی فهمیدم مرده است دیگر نمی دانستم با جسد او چه کنم! دو روز جسد را در خانه نگه داشتم و در کنار آن زندگی می کردم ولی چون هوا گرم بود جسد دچار فساد نعشی شد و بوی تعفن شدیدی منزل را گرفت. این بود که به ناچار جسد او را درون چند کیسه و پتو گذاشتم و شبانه در آن محل رها کردم اما چون با جوانی که نگهبان یک ساختمان دیگر در آن محل بود اختلاف داشتم، آن دست نوشته را روی جسد قراردادم تا پلیس او را دستگیر کند! ولی زمانی که دیدم پلیس به سراغ او نرفت خیلی تعجب کردم و خودم را به کانکس نیروی انتظامی رساندم تا طوری وانمود کنم که همان جوان را هنگام انتقال جسد دیده ام! ولی زمانی که قاضی ویژه قتل عمد حرف های مرا شنید، دستور بازداشت مرا صادر کرد و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: بعد از تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جرم، کیفر خواست این پرونده جنایی در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد صادر شد و بدین ترتیب عامل جنایت هولناک در حالی به زودی در دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پای میز محاکمه می نشیند که تنها پسر ۱۶ ساله مقتول در یکی از مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست شناسایی شد و در جایگاه شاکی قرارگرفت ،چرا که« فاطمه-س»(مقتول) مدت ها قبل از همسرش طلاق گرفته و به خاطر اهتیادش کارتن خواب شده بود.
چشمانی که به تصویر یک قاب خیره ماند!
سید خلیل سجادپور - مراقبت از اموال مردم مهم ترین دغدغه اش در حفظ امنیت شهر بود. وقتی گزارشی از یک سرقت را مطالعه می کرد چنان غمی وجودش را فرا می گرفت که گویی یغماگران به اموال خودش دستبرد زده اند! به همین خاطر و با تاکید سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)گشت های انتظامی و منابع اطلاعات مردمی را فعال کرده بود به گونه ای که از ابتدای سال تاکنون ده ها باند سرقت و زور گیری در حوزه استحفاظی کلانتری شفای مشهد متلاشی شد که اخبار آن در صفحه حوادث روزنامه خراسان همواره جلوه ای از «احساس امنیت» را به تصویر می کشید.
آری! سخن از سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) است. فرماندهی که حتی از مرخصی های قانونی خود نیز چشم می پوشید و شب ها به همراه دیگر عوامل انتظامی تحت امر خود در کوچه و خیابانها به گشت زنی می پرداخت تا مبادا دستانی یغماگر به سوی اموال مردم دراز شود اما اواخر دی ماه بود که به طور ناگهانی عازم بوشهر شد تا در واپسین روزهای عمر پدر، بوسه ای بر دستان پرمهرش بزند. پدر از مدت ها قبل دچار بیماری فراموشی (آلزایمر) بود و ۵ برادر، عاشقانه از او مراقبت می کردند. او را به دوش میگرفتند و امور شخصی اش را انجام می دادند. غم سنگینی بر دل فرمانده نشسته بود اما باز هم از راه دور عملیات های پلیسی را در حوزه استحفاظی هدایت می کرد تا این که ناگهان حادثه ای سهمگین چشمانش را اشکبار کرد. یکی از برادرانش که در یگان موشکی فاطر۱۱۶ نیروی زمینی سپاه برای «امنیت» این سرزمین تلاش می کرد شب هنگام عازم منزل پدر بود که در یک سانحه تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد و این گونه همه خانواده در سوگ یکی از حافظان امنیت کشور سیاه پوش شدند.
در حالی که مجالس عزاداری در منزل پدر برگزار بود، همه حاضران با نوای دل انگیز آیه های کلام ا...مجید آرام می گرفتند که سرگرد جوان با صوت دلنشین خود فضای خانه را عطرآگین می کرد اما پدر که واپسین روزهای عمرش را می گذراند گاهی چشم به قاب تصویرمردی می دوخت که پارچه ای سیاه در اطراف آن خودنمایی می کرد. او به تازگی از بیمارستان به خانه بازگشته بود و در حلقه عشق و محبت فرزندانش به این آوای ملکوتی گوش جان می سپرد ولی نمی دانست که یکی از عاشقانش دیگر دست نوازش برسرش نمی کشد و بر چهره نورانی اش بوسه نمی زند! فقط گاهی از شلوغی جمعیت می پرسید که فقط یک جمله می شنید «مجلس روضه خوانی است پدر!» هنوز ۲۴ ساعت از این تصادف تلخ، نگذشته بود که ناگهان پدر به یک باره و برای لحظاتی همه چیز را به خاطر آورد اما این بار بیماری خود را فراموش کرد و چشم به قاب تصویری می دوخت که همواره او و دیگر فرزندانش را به خدمت به مردم سفارش می کرد.
در یک لحظه فقط قطرات سوزان اشک بر چهره اش درخشید و در حالی که چشم به تصویر پسرش دوخته بود،او نیز دار فانی را وداع گفت و چشم از جهان پوشید. در همین حال بود که وقتی برای تکمیل خبر دستگیری باند زورگیران گوشی قاپ با تلفن رئیس کلانتری شفا تماس گرفتم مانند همیشه آهنگ این اشعار زیبا گوش هایم را نوازش داد:
پدر اسمت همیشه روی لب هاست
پدر مهرت همیشه توی دل هاست
گروه حوادث روزنامه خراسان نیز درگذشت برادر و پدر این فرمانده عزتمند نیروی انتظامی را به همه باورمندان به امنیت و خانواده ایشان تسلیت می گوید.
جنایت شیطانی در مرداب هوس!
جوان متاهلی که با دسیسه ای شوم،راننده پراید را به قتل رسانده بود،صبح روز گذشته پس از آن که صحنه جنایت هولناک خود را در حضور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد) بازسازی کرد، به سوالات خبرنگار ارشد روزنامه خراسان نیز درباره سرگذشت خود و ماجرای جنایت شیطانی پاسخ داد.
نامت چیست؟جواد-ع.
چندسال داری؟متولد ۱۳۷۲ هستم.
درس هم خوانده ای؟ در رشته قالب سازی فوق دیپلم گرفتم.
اهل مشهدی؟ بله! من خودم ساکن محله خواجه ربیع هستم و تحصیلات دانشگاهی را هم در مشهد ادامه دادم.
متاهلی؟بله! البته در کشاکش طلاق بودیم که ماجرای قتل رخ داد و من دستگیر شدم.
چرا قصد داشتی از همسرت طلاق بگیری؟ به او مشکوک شده بودم! همسرم از اتباع افغانستان بود؛ وقتی از او خواستگاری کردم به من گفتند دخترمان قبلا شیرینی خورده یکی از هموطنان خودمان بود! من هم تصور می کردم شیرینی خورده یعنی نشان کرده! منظورم این است که نمی فهمیدم نامزد داشته است! در فرهنگ ما اصطلاح شیرینی خورده برای کسی به کار می رود که هیچ ارتباطی با خواستگارش ندارد! ولی بعد از آن که ازدواج کردیم عکس هایی از همسرم به دستم رسید که باورم نمی شد او در کنار نامزد قبلی خودش عکس گرفته بود و این برای من خیلی دردناک بود. بعد از این ماجرا هم حوادثی رخ داد که دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم!
فرزند هم داری؟یک پسر ۴ساله و دختری ۷ ساله دارم!
با همسرت چگونه آشنا شدی؟مادرم او را در دورهمی های زنانه دیده بود که به من پیشنهاد داد . من هم وقتی او را دیدم پاسخ مثبت دادم. سال ۹۵ مراسم عقدکنان گرفتیم و ۲سال بعد هم با یک سفر زیارتی ، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
فقط به خاطر چندعکس قصد طلاق داشتی؟نه! یک گوشی تلفن مخفی پیدا کردم و ماجراهای دیگری را متوجه شدم که دیگر نتوانستم تحمل کنم!
پس خودت چرا خیانت کردی؟ نمی دانم!شیطان فریبم داد.
خدمت سربازی هم رفته ای؟ بله! سال ۹۴ به خدمت سربازی رفتم و در هنگ مرزی درگز خدمت کردم. هنوز خدمت سربازی ام تمام نشده بود که ازدواج کردم.
چگونه با «س» (همسر مقتول)آشنا شدی؟یک روز برای پیگیری امور بیمه ای به بولوار ابوطالب رفته بودم که درآن جا دختری را دیدم و برای آن که با او ارتباط برقرارکنم، شماره تلفنم را روی کاغذ نوشتم و به دستش دادم. ولی مدتی بعد زن دیگری با من تماس گرفت وقتی به او گفتم تو همانی هستی که شماره تلفن به تو دادم؟گفت:نه! من از نزدیکان او هستم ! و این گونه پیامک بازی هایم با آن زن شروع شد!
چه مدتی باهم ارتباط داشتید؟ از حدود یک سال قبل ارتباط ما شکل گرفت و جدی شد.
یعنی نمی دانستی آن زن متاهل است؟بعد از گذشت ۲ماه از ارتباط تلفنی و روابط پیامکی در فضای مجازی متوجه شدم ولی دیگر دیر شده بود...
شغلت چه بود؟زمانی در تاکسی اینترنتی کار می کردم و مدتی هم به حرفه ام دی اف کاری مشغول شدم. اما بعد از آن با یکی از دوستانم شریک شدیم و یک فروشگاه موادغذایی راه اندازی کردیم که او هم کلاه مرا برداشت.
چرا؟خیلی کسر آوردیم و ورشکست شدیم. زمانی هم که فروشگاه را جمع کردیم تسهیلات بانکی را نپرداخت و من مجبور شدم به همه ضمانت هایم عمل کنم! الان هم همه حساب های بانکی ام را مسدود کرده است!
الان چه احساس داری؟خیلی پشیمانم!کاش لحظه ای به عاقبت کارهایم می اندیشیدم! از قدیم گفته اند از دیوار کسی بالا بروی، از دیوار منزلت بالا می روند!
ریشه این جنایت را در چه می دانی؟ هوسرانی! وسوسه های شیطانی!ازدواج اشتباه!دوست ناشایست!همه این اشتباهات را تکرار کردم ولی از طرف دیگر هم همه اطرافیانم مرا رها کردند. زمانی که اوضاع مالی خوبی داشتم همه در اطرافم پرسه می زدند! احوالم را می پرسیدند، تماس می گرفتند! ولی الان ۱۰ماه است که حتی فرزندانم را ندیده ام! و در زیر زمین خانه پدرم زندگی می کردم که دستگیر شدم چرا که منزل به نام همسرم بود و او هم مرا از خانه بیرون کرد.
الان با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ نه!مادرم در سال ۹۶ به دلیل بیماری سرطان فوت کرد. پدرم نیز ابتدای امسال به خاطر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.
چندخواهر و برادر داری؟ خواهر ندارم اما ۵برادر دارم.
پدرت چه کاره بود؟کمک بهیار یکی از بیمارستان های دولتی مشهد بود.
چی شد که تصمیم به قتل گرفتی؟ «س» مدام از شوهرش می نالید. او همسرش را دوست نداشت و ادعا می کرد به اجبار خانواده اش ازدواج کرده است. من هم که در پی یک عشق خیابانی به او دلباخته بودم!به همین خاطر تصمیم گرفتیم تا او را از مسیر زندگی مان حذف کنیم. اول قراربود«س» او را با خوراندن قرص یا شیوه گازگرفتگی به قتل برساند ولی نشد! تا این که من پیشنهاد دادم او را خفه کنیم! وقتی «س» او را با خوراندن قرص های خواب آور بیهوش کرد، همه چیز دریک لحظه اتفاق افتاد و من شالی را که او به دستم داد به دور گردنش پیچاندم و او را خفه کردم. بعد هم جسد را درون پراید گذاشتیم و در جاده کنویست درون علفزارهای کنار جاده رها کردیم.
چرا چنین نقشه ای را طرح کردید؟چون می خواستیم پلیس را فریب بدهیم . او گاهی با خودروی پرایدش مسافرکشی می کرد و ما چنین تصور می کردیم که پلیس به دنبال زورگیران وسارقان می رود!
گوشی تلفن مقتول (راننده پراید) را چه کردید؟ در مسیر که با تاکسی به خانه بازمی گشتیم بیرون انداختم!
معتادی؟ قبلا تریاک به صورت تفننی مصرف می کردم. اما الان که از من آزمایش گرفتند پاک هستم!
به زوج های جوان چه توصیه ای داری؟ قدر زندگی ساده و بی آلایش خود را بدانند! ارتباط های نامتعارف و غیراخلاقی عاقبتی جز بدبختی و تباهی ندارد. نهایت آن به این جایی می رسد که من ایستاده ام!پس به زندگی خودشان تعهد داشته باشند!همه چیز هم از یک پیام ساده یا تلفن بیهوده شروع می شود ولی پایان آن را دیگر شما نمی توانید رقم بزنید!
اگر زمان به عقب برگردد کدام مسیر اشتباه را تکرار نمی کنی؟چشم هایم را می بندم!هوس های شیطانی را در وجودم می کشم! و به ناموس دیگران نگاه نمی کنم! چرا که به یقین به ناموسم نگاه خواهند کرد!ولی من خیلی دیر این جمله بزرگ تر ها را فهمیدم.
سابقه خبر
هفدهم دی گذشته جسد راننده ۴۰ساله یک دستگاه پراید نقره ای در حالی در صندلی عقب آن کشف شد که طبق نظر پزشکان قانونی آثاری از خفگی روی گردنش باقی مانده بود. طولی نکشید که با حضور قاضی ویژه قتل عمد در جاده کنویست (محل رها کردن جسد)تحقیقات قضایی آغاز شد و بدین ترتیب گروهی از افسران زبده اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد به سرپرستی سروان آرمین منفرد موفق شدند در مدت ۲ هفته عملیات های تخصصی عاملان این جنایت هولناک را به پنجه عدالت بسپارند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است:روزگذشته نیز دو متهم این پرونده با نظارت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی)به محل وقوع جنایت در بولوار مفتح شرقی هدایت شدند و در حضور قاضی خاکشور صحنه قتل را بازسازی کردند.
من هم قربانی طلاقم!
اگرچه فرار از خانه اشتباه وحشتناکی بود که در زندگی ام مرتکب شدم اما بازهم حاضر نیستم نزد پدر یا مادرم بازگردم چرا که من هم قربانی طلاق هستم و آن ها برای رهایی خودشان از یک زندگی خیانت آمیز، زندگی و آینده مرا نیز تباه کردند....
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر ۱۶ساله با بیان این که هیچ وقت پدر و مادرم را نمی بخشم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت: بیشتر از ۱۴ بهار از عمرم نگذشته بودکه متوجه رفتارهای نامتعارف مادرم شدم. او همواره در فضاهای مجازی مشغول پیامک بازی بود و به پدرم بی توجهی می کرد.خواهر بزرگ ترم در یک شهر دیگر دانشجو بود و من از سردی روابط عاطفی بین پدر ومادرم رنج می بردم ولی هیچ گاه جرئت نکردم درباره رفتارهای غیراخلاقی مادرم چیزی به پدرم بگویم؛ چرا که می ترسیدم این ماجرا به آشفتگی زندگی ما دامن بزند. از سوی دیگر مادرم متوجه نگاه های حیرت آمیز و سرزنش آلود من شده بود ولی اهمیتی به آن نمی داد تا این که بالاخره یک روز مادرم از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. بعد از مدتی هم فهمیدم که پدر و مادرم از یکدیگر طلاق گرفته اند. در این شرایط دچار ناراحتی های روحی و روانی شدم و به محبت های اطرافیانم نیاز داشتم اما هیچ کس به من توجه نمی کرد. پدرم نیز در این وضعیت حال خوبی نداشت و با هر بهانه ای پرخاشگری می کرد. این جمله او که «تو هم دختر همان مادر هستی!» بسیار آزارم می داد. از طرف دیگر هم نمی خواستم نزد مادرم بروم و با او زندگی کنم! این بود که در جست وجوی محبت به عشقی خیابانی روی آوردم و با چندپسرجوان وارد روابط غیراخلاقی شدم اما زمانی که فهمیدم من فقط بازیچه ای برای هوسرانی آن ها هستم و قصد ازدواج با مرا ندارند، به این گونه روابط پایان دادم تا این که در فضای مجازی با پسری به نام «حسن» آشنا شدم . او خیلی به من ابراز علاقه می کرد و مدعی بود قصد ازدواج با مرا دارد! به همین خاطر به او اعتماد کردم و برای ساختن آشیانه ای عاشقانه به او دل دادم. در یکی از همین روزها «حسن» از من خواست تا به خانه او بروم تا مادرش عروس آینده اش را ببیند! من هم که خوشحال شده بودم بی درنگ پذیرفتم و به منزل آن ها رفتم .ولی هیچ کس در خانه آن ها نبود. «حسن» با این بهانه که مادرش برای خرید بیرون رفته و به زودی باز می گردد، به من نزدیک شد و...بعد از این ماجرا من اشک ریزان به خانه پدرم بازگشتم ولی از ترس سرزنش ها، به کسی چیزی نگفتم و خانه امن پدرم را به هرجای دیگری ترجیح دادم ولی مدتی بعد پدرم نیز با زن جوان دیگری ازدواج کرد و بدین ترتیب اختلافات بین من و نامادری ام آغاز شد. حالا مدام با او درگیر بودم و پدرم نیز از همسرش طرفداری می کرد. این درگیری ها و اختلافات به جایی رسید که یک روز کوله پشتی ام را برداشتم و به بهانه رفتن به مدرسه ، از خانه فرارکردم و به خانه یکی از دوستانم رفتم؛ ولی پدر و مادر او وقتی فهمیدند که من از خانه پدرم فرارکرده ام ، دخترشان را تحت فشار گذاشتند تا روابطش را با من قطع کند!به همین دلیل دوباره آواره کوچه و خیابان و پارک ها شدم اما خوشبختانه قبل از آن که در دام باندهای تبهکاری گرفتار شوم ،مورد ظن نیروهای انتظامی قرارگرفتم و آن ها مرا به کلانتری هدایت کردند اما ای کاش ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است : با راهنمایی های تجربی سرهنگ سمیه گلزاری(رئیس کلانتری بانوان مشهد) بررسی های مشاوره ای و اقدامات روانشناختی برای رهایی دختر نوجوان از این شرایط تاسف بار آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی