با رصد های اطلاعاتی پلیس مشهد
باند خرید و فروش نوزاد متلاشی شد
با لو رفتن ماجرای دختری که به ۶۰ میلیون تومان فروخته شده بود،یک باند خرید و فروش نوزادان با رصدهای اطلاعاتی نیروهای کلانتری شفای مشهد درحالی متلاشی شد که سرکرده سابقه دار این باند،ابعاد دیگری از این ماجرای تکان دهنده را فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،نیروهای کارآزموده کلانتری شفای مشهد از طریق به کار گیری منابع مردمی و مخبران محلی به اطلاعات هولناکی از خرید و فروش نوزادان دست یافتند که به صورت گسترده در شهرهای دیگر کشور فعالیت می کردند.
با این اطلاعات محرمانه، پیام های پلیسی رمز گونه به سلسله مراتب فرماندهی مخابره شد و بدین ترتیب با دستور ویژه سرتیپ دوم احمد نگهبان (جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)گروه تخصصی مشترکی از افسران دوایر انتظامی با هدایت و نظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) وارد عمل شدند و تحقیقات گسترده ای را آغاز کردند. تحلیل های کارشناسی و بررسی های محرمانه پلیسی حکایت از آن داشت که دو خواهر میان سال نوزادان خانواده های کم بضاعت یا معتادان به موادمخدر را خریداری می کنند وسپس آن ها را به افرادی می فروشند که صاحب فرزند نشده اند!
ادامه این تحقیقات بیانگر آن بود که «م»(سرکرده باند)سوابقی با همین جرم دارد و نوزادانی را نیز در چند شهر دیگر کشور خرید و فروش کرده اند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است اهمیت این ماجرا موجب شد تا قاضی کشیک دادسرای عمومی و انقلاب مشهد دستورهای قاطعی را برای پیگیری باند خرید و فروش نوزادان و دستگیری متهمان صادر کند.
طولی نکشیدکه عوامل انتظامی شب هنگام دامنه بررسی های خود را به بولوار هدایت مشهد کشاندند و «م»را در حالی دستگیر کردند که نوزاد دختر یک ساله ای را خریده بود.در همین حال مادر معتاد این نوزاد نیز به مقر انتظامی هدایت شد وتوسط سرگرد اسلامی در دایره قضایی کلانتری مورد بازجویی های تخصصی قرارگرفت.
این زن ۲۳ساله گفت:شوهرم کارتن خواب است و اطلاعی از او ندارم. خودم نیز در حال مصرف شیشه بودم و اوضاع مناسبی نداشتم. در این شرایط به منزل زنی به نام «ن»رفته بودم که او به عنوان واسطه دخترم را به زن دیگری فروخت و آن ها مبلغ ۶۰میلیون تومان به من پرداخت کردند ولی بعد از گذشت یک هفته از این ماجرا احساس مادری ام به جوش آمد وتصمیم گرفتم دخترم را پس بگیرم اما وقتی با زنی که دخترم را خریده بود روبهرو شدم او مرا تهدید کرد که باید ۸۰میلیون تومان بازگردانم و گر نه دخترم را به تهران می فرستد!
بنابراین گزارش، «م»سرکرده سابقه دار این باند نیز با بیان این که خواهرم در زمینه رحم های اجاره ای قانونی و بیشتر در شهرهای تهران،کرج و بابل فعالیت می کند،به افسر تحقیق پرونده گفت: من از طریق «ن»(واسطه)با مادر معتاد این نوزاد آشنا شدم. او به خاطر اعتیاد شدید به مواد مخدر صنعتی نمی توانست از فرزندش نگهداری کند و از سوی دیگر هم قصد نداشت او را به بهزیستی تحویل بدهد، این بود که من آن دختر خردسال را با پرداخت مبلغ ۶۰ میلیون تومان برای فردی خریدم که با وجود درمان های متعدد باز هم صاحب فرزند نشده بود! ولی زمانی که آن زن ادعا کرد نمی خواهد دخترش را بفروشد من هم گفتم باید پول مرا برگرداند!
در همین حال عضو واسطه این باند ادعا کرد من از هیچ چیزی خبر ندارم و روزی که نوزاد مذکور خرید و فروش شده است در بیمارستان بودم و دخالتی هم در این زمینه نداشتم.
بنابر گزارش روزنامه خراسان،باتوجه به این که احتمال می رود پلیس با یک شبکه گسترده روبه رو شده باشد،بررسی های موشکافانه ای زیر نظر سرگرد سبکبار برای ریشه یابی ماجرای فروش نوزادان در شهرهای دیگر کشور در حالی آغاز شده است که ۳ متهم این پرونده با دستور قاطع قضایی روانه زندان شدند و تحقیقات بیشتر با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع،با تاکید ویژه جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی همچنان ادامه دارد.
سرگردانی در تونل سیاه!
زمانی که به یک لبخند هوس آلود خیابانی دل باختم من هم مانند همه دختران جوان خودم را توجیه می کردم که این علاقه با همه آن عشق های خیابانی تفاوت دارد و این گونه وارد تونل سیاه تباهی شدم تا جایی که ...
دختر ۲۵ ساله ای که مدعی بود برای گرفتن طلاق از همسرم از همه دارایی های مادی و معنوی ام گذشته ام! درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجادمشهد گفت:از زمانی که دست راست و چپم را شناختم همواره با مشاجره و درگیری های پدر ومادرم روبه رو بودم چرا که مادر پدرم در منزل ما زندگی می کرد و همین موضوع سرمنشا اختلافات و ناسازگاری های مادرم بود به طوری که گاهی درگیری آن ها به تهدید با چاقو و کتک کاری های وحشتناک می رسید. در این میان پدرم اعتماد کاملی به من داشت و بسیاری از امور مالی را به من می سپرد و خودش به هر بهانه کاری و غیرکاری منزل را ترک می کرد. از سوی دیگر من هم که به خاطر همین مشاجره های لفظی و اختلافات پدر ومادرم کمبود محبت شدیدی را احساس می کردم، روزی در خیابان به لبخندهای عاشقانه پسری به نام«نوید» دل باختم و مانند خیلی از دختران نوجوان نام عشق و علاقه پاک بر این رفتارهای خارج از عرف گذاشتم.
خلاصه مجذوب چرب زبانی های فریبنده نوید شدم و ساعت های زیادی را با او در لانه مجردی اش می گذراندم و به همه خواسته های گناه آلود او نیز تن می دادم و خودم را توجیه می کردم که این عشق و علاقه را هیچ کس نمی تواند از بین ببرد. بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم به فرار گرفتم و ۳ روز به خانه نرفتم!پدرو مادرم گم شدن مرا به پلیس گزارش داده بودند به همین دلیل خیلی زود نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و مرا به کلانتری بردند!وقتی پدرم ماجرای خانه مجردی «نوید»را شنید وفهمید که قدم در تونل سیاه عاشقی گذاشته ام، آب دهانش را به صورتم انداخت و از آن روز به بعد دیگر هیچ آبرو و اعتباری در خانه نداشتم. همه به من به چشم یک دختر فاسد و هرزه نگاه می کردند. خودم می دانستم مسیر اشتباهی را رفته ام و آینده ام را نابود کرده ام ولی چاره ای برای رهایی از این وضعیت پیدا نمی کردم. دیگر کسی با من هم کلام نمی شد و بیشتر از گذشته احساس تنهایی می کردم و مورد سرزنش قرارمی گرفتم. بازهم درس را رها نکردم و بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدم. پدرم اگرچه با اکراه هزینه های تحصیلم را می پرداخت اما دیگردر چشم او آن لعیای سابق نبودم و جایگاهی در خانواده نداشتم. در همین روزها بود که همه پس اندازهایم را برداشتم و سوار بر خودرویی که پدرم برایم خریده بود، دوباره با اشتباهی بزرگ تر به طرف لانه مجردی «نوید»رفتم و به خانواده ام پیام دادم که دیگر بازنمی گردم!دراین شرایط من و نوید با همه مخالفت های مادرش باهم ازدواج کردیم اما اکنون در چشم خانواده «نوید»یک دختر فاسد و هرزه بودم که پسرشان را برای ازدواج فریب داده ام! آن ها به شدت به من توهین می کردند و آشکارا ناسزا می گفتند ولی من چاره ای جز سکوت نداشتم. روح و روانم به هم ریخته بود و همه وجودم لبریز از خشم و عصبانیت بود که روزی فهمیدم «نوید»به تقاضای مادرش با دختر دیگری پنهان از من ازدواج کرده و حتی یک فرزند هم دارد! دیگر دنیا در برابر چشمانم تیره وتار شد و سرگردانی ام در این تونل سیاه ادامه یافت. از سوی دیگر همسر «نوید»هنگامی که متوجه حضور من در زندگی اش شد، بلافاصله تقاضای طلاق داد و فرزندش را هم رها کرد. حالا همه مرا مقصرطلاق او می دانستند وبه شدت آزارم می دادند. من هم که نمی توانستم آن نوزاد معصوم را رها کنم به مراقبت و نگهداری ازآن کودک بی گناه ادامه دادم ولی آبروریزی و پرخاشگری های شوهرم پایانی نداشت تا حدی که مرا از خانه بیرون انداخت و مادرش ادعا کرد که من به خاطر هوسرانی هایم زندگی پسرش را نابود کرده ام. اکنون به پلیس پناه آورده ام و با بخشیدن همه دارایی های مادی و معنوی ام می خواهم طلاق بگیرم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است بررسی های روان شناختی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری سجادمشهد)آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
نظر پزشکی قانونی راز قتل پیرمرد افغانستانی را فاش کرد
جنایت در شعله های سرکش آتش!
با اعلام نظر پزشکی قانونی مشهد، راز قتل پیرمرد ۹۱ ساله افغانستانی در شعله های سرکش آتش فاش شد.
به گزارش روزنامه خراسان، اوایل صبح برفی سی ام آذر بود که اهالی خیابان شهید یعقوبی در کوی گلشهر مشهد با مشاهده شعله های وحشتناک آتش که از انبار ضایعات زبانه می کشید، سراسیمه و هراسان با نیروهای امدادی تماس گرفتند. طولی نکشید که باز هم آتش نشانان فداکار دل به شعله های سوزان آتش زدند و عملیات دلهره آوری را برای امدادرسانی به اتباع افغانستانی آغاز کردند. وقتی با فروکش کردن زبانه های آتش در منزل مسکونی انبار ضایعات دود سفید، آسمان منطقه را فرا گرفت، ناگهان جسد سوخته پیرمردی نمایان شد که از مرگ دلخراش وی حکایت می کرد.
این گونه بود که خبر جسد سوخته پیرمرد ۹۱ ساله در بی سیم های پلیس پیچید و قاضی ویژه قتل عمد را به محل حادثه کشاند. با حضور قاضی وحید خاکشور در محل آتش سوزی، تحقیقات قضایی در حالی شروع شد که گروهی از افسران کار آزموده اداره جنایی پلیس آگاهی نیز با دستور سرهنگ محمدرضا فدائیان (رئیس پلیس آگاهی مشهد) در کنار مقام قضایی قرار گرفتند و بررسی های تخصصی جنایی را با راهنمایی های قاضی شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی و انقلاب شروع کردند. با توجه به فرضیه های گوناگونی که درباره چگونگی مرگ مشکوک پیرمرد مطرح شده بود، پزشکان قانونی نیز با تاکید قاضی ویژه قتل عمد در محل کشف جسد حاضر شدند؛ اما اهمیت ماجرا موجب شد تا مقام قضایی دستور کالبد شکافی از جسد را برای تعیین علت دقیق مرگ پیرمرد تبعه خارجی صادر کند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با انتقال جسد به سالن تشریح پزشکی قانونی، رصدهای اطلاعاتی نیز زیر نظر سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی مشهد) ادامه یافت و با توجه به تحقیقات مقدماتی درباره کانون آتش سوزی، احتمال وقوع جنایت قوت گرفت. به این ترتیب بررسی های پلیس به سوی افرادی کشید که با انبار ضایعات ارتباط داشتند یا به آن مکان رفت و آمد می کردند. در این میان سرنخ هایی نیز از وقوع احتمالی جنایت با انگیزه سرقت به دست آمد چرا که مشخص شد پیرمرد مذکور همواره مبالغی پول نقد را در انبار ضایعات نگهداری می کرد تا به فروشندگان ضایعات پول نقد پرداخت کند. باحمع آوری این اطلاعات و با دستورهای ویژه قاضی خاکشور، تحقیقات جنایی پلیس بر این فرضیه مهم متمرکز شد؛ اما هنوز علت دقیق مرگ مشکوک پیرمرد مشخص نبود؛ بنابراین همزمان با ادامه بررسی های تخصصی کارآگاهان، کالبدشکافی جسد پیرمرد نیز راز قتل دهشتناک او را فاش کرد. نظر پزشک قانونی این بود که پیرمرد قبل از وقوع آتش سوزی بر اثر انسداد راه تنفسی خفه شده است و سپس عامل یا عاملان جنایت، جسد او را به همراه ضایعات در منزل مسکونی به آتش کشیده اند.
به گزارش روزنامه خراسان، با افشای ماجرای قتل پیرمرد، تحقیقات قضایی و پلیسی نیز دامنه گسترده تری یافت و افراد مظنون تحت تعقیب قرار گرفتند چرا که احتمال می رود یکی از هموطنان پیرمرد در این جنایت وحشتناک نقش داشته باشد. از سوی دیگر بررسی های کارآگاهان بیانگر آن است که قاتل یا قاتلان به راحتی وارد انبار ضایعات شده اند و هیچ گونه تخریبی نیز رخ نداده است؛ بنابراین گروه ویژه کارآگاهان واکاوی های ریزبینانه ای را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت تکان دهنده آغاز کرده اند.
گوشی های سرقتی در پراید کمیکال فروش سیار !
عامل توزیع مواد مخدر در پارک های بولوار رسالت مشهد در حالی با تلاش نیروهای کلانتری به دام افتاد که چندین گوشی تلفن سرقتی و یک دستگاه ضبط و پخش خودرو نیز داخل پراید وی کشف شد. به گزارش روزنامه خراسان، مأموران گشت کلانتری رسالت مشهد که با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری) در حال اجرای طرح امنیت محله محور بودند، به اطلاعاتی از یک خرده فروش مواد مخدر دست یافتند که در پارک های منطقه پرسه می زد و اقدام به توزیع گل و کمیکال (نوعی مواد مخدر) می کرد. بنابراین رصدهای نامحسوس در پارک ها ادامه یافت تا این که قاچاقچی جوان سوار بر خودروی پراید شناسایی و دستگیر شد. در بازرسی از کیف دستی و خودروی پراید متهم، مقادیری کمیکال به همراه ۳ میلیون و ۷۵۰ هزار تومان وجه نقد و ۳ دستگاه گوشی تلفن و یک دستگاه ضبط و پخش سرقتی خودرو کشف شد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با انتقال متهم به مقر انتظامی تحقیقات در این باره آغاز و مشخص شد که وی گوشی های سرقتی را در قبال فروش مواد مخدر به معتادان دریافت کرده است. به همین دلیل بررسی های تخصصی پلیس برای شناسایی سارقان با تاکید سرهنگ قدیمی (سر کلانتر شمال مشهد) ادامه یافت.
شب به خیر میلیاردی!
آشنایی ام با مهرداد در محل کارم زمانی اتفاق افتاد که فروشنده فروشگاهی در یکی از بازارهای شلوغ شهر بودم.
او برای خرید یا پرسه زدن به مرکز تجاری محل کارم در بالای شهر آمده بود و با شوخی و لفاظی توانست نظر مرا به خودش جلب کند و...
زن ۴۵ ساله با بیان اینکه همین آشنایی خیابانی زندگی ام را تباه کرد به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من هم که چند سالی بود از همسرم جدا شده بودم و با دخترم به زندگی ادامه می دادم، احساس کردم او میتواند همراه خوبی در حاشیه زندگی برایم باشد. من شماره ام را به او دادم و شب هنگام با پیامک " «شب به خیر!» رابطه پیامکی ما شروع شد. آن شب تا نيمه های شب با هم گپ زدیم و از خودمان گفتیم، من تمام گذشته ام را برای مهرداد بازگو کردم و از اینکه همسر سابقم مردی بی مسئولیت بود، سخن گفتم. من و همسر سابقم ۲۵ سال پیش به صورت سنتی با هم ازدواج کردیم. بعد از مدتی صاحب دختری شدیم که حالا ۲۳ ساله است. زندگیمان بد نبود اما من دوست داشتم از نظر مالی از خانواده جلوتر باشم. همیشه اختلافمان بر سر پول و پولدار شدن بود تا اینکه احساس کردم او نمیتواند مرا به آرزوهایم برساند. تصمیم گرفتم راهم را جدا کنم و ۵ سال پیش از او جدا شدم ... خلاصه آن شب فراز و نشیب های زندگی گذشته ام را گفتم و او سعی کرد سنگ صبور خوبی برایم باشد. آخر هفته قراری گذاشتیم و با هم به کافی شاپ رفتیم. کم کم به مهرداد وابسته شدم و احساس کردم اگر او نباشد زندگی برایم جهنم میشود. در مدت کوتاهی رابطه ما به لحاظ عاطفی رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و من احساس خوشبختی می کردم تا این که روزی مهرداد مدعی شد فردی از او کلاهبرداری کرده و نمیتواند با حسابش کار کند و از من کارت بانکی ام را خواست که بتواند پولی واریز یا برداشت کند! من هم برای این که کمکش کنم با کمال میل یک کارت به او دادم، ماشینم را که با کلی پس انداز و وام خریده بودم در اختیارش گذاشتم که بتواند کارهایش را انجام دهد. همه چیز خوب بود. مدت ها بود من به عقد موقت مهرداد در آمده بودم و او از همه چیز من و خانواده ام خبر داشت تا اینکه یک روز به من گفت با همان فردی که سرش کلاه گذاشته قرار دارد و باید برود. من هم به دنبال کاری بیرون رفتم. ساعتی بعد مهرداد تماس گرفت و گفت که به اشتباه دستگیر شده و در کلانتری محل بازداشت است. فکرم کار نمیکرد. به کلانتری برای تحویل ماشین و دیدن مهرداد رفتم که ببینم ماجرا چیست. آن جا بود که فهمیدم قضیه برعکس است و مهرداد دست خانمی چک دارد و حالا دستگیر شده است. فردای آن روز قرار زندان مهرداد صادر و روانه زندان شد. با استعلامی که از دادگستری گرفتم، فهمیدم مهرداد بارها و بارها زندان بوده. از آن روز به خاطر ندانم کاری های خودم دوباره دنیا بر سرم خراب شد. دومین اشتباه بزرگ زندگی ام بعد از طلاق بود و من سرخورده تر از قبل به تنهایی ام بازگشتم. هر روز به سختی به محل کارم می رفتم و خودم را هزار بار سرزنش می کردم که چطور خام مردی شیاد شدم. مدتی گذشت کمی آرام شدم و داشتم کم کم با کمک روان شناس به زندگی ام برمی گشتم که دوباره سر و کله مهرداد پیدا شد و باز با چرب زبانی و مظلوم نمایی عقلم را دزدید و برای جلب اعتمادم مرا عقد دایم کرد و در خانه ای که اجاره نامه اش به نام خودم بود، ساکن شدیم. بعد از مدتی او را به خانواده و فامیل معرفی کردم. مهرداد با پوشش و گویشی بسیار موجه در مهمانی های فامیل ظاهر می شد و توانسته بود جایگاهی برای خودش به دست آورد. چند ماهی از عقد ما گذشته بود که یک روز مهرداد خانه را ترک و دیگر بازنگشت. تلفنش خاموش بود و من ماندم و کلی بدهی میلیاردی مهرداد به فامیلم و خرده بدهی های خودم که به خاطر مهرداد از صاحبکار و دوستانم قرض گرفته بودم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور ویژه سرهنگ محمدولیان(رئیس کلانتری شهید نجفی مشهد ) تلاش عوامل انتظامی برای دستگیری شوهر فراری این زن آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی