تباهی با سریال های ماهواره ای !

تماشای فیلم ها و سریال های جذاب ترکی همه اوقات فراغتم را پر کرده بود. آن قدر تحت تاثیر قصه ها و داستان های این گونه سریال ها قرارگرفته بودم که انگار در گوشه قلبم از زندگی ساده و بی آلایش خودم راضی نبودم و همواره خودم را زنی بدبخت و عقب مانده تصور می کردم که گویی حسرت همه آمال و آرزوهایم در دلم باقی مانده بود. این ماجرا تا حدی پیش رفت که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن ۴۵ساله که مدعی بود وضعیت وخیم روحی و تالمات روانی، او را تا مرز افکار احمقانه ای مانند خودکشی رسانده است با بیان سرگذشت تاسف‌بار خود به کارشناس اجتماعی کانتری نجفی مشهد گفت: بیستمین بهار زندگی ام را می گذراندم که به توصیه پدرم به خواستگاری جوان غریبه ای پاسخ مثبت دادم و در حالی زندگی مشترکم را آغاز کردم که هیچ احساس عاطفی قلبی به او نداشتم ولی او را شوهر خودم می‌دانستم و با همه وجودم به خواسته هایش احترام می گذاشتم. زندگی مشترک ما در منزل نقلی و در شهر اردبیل به گونه ای ادامه داشت که نه روابط سرد عاطفی را تجربه کردم و نه او را عاشقانه دوست داشتم!
خلاصه شوهرم در بیرون از منزل به دنبال سعادت و خوشبختی من بود و من هم تلاش می کردم تا محیط خانه را برایش آرام و دلپذیر کنم. در این شرایط بود که تولد دخترم رنگ و بوی دیگر به زندگی ام داد و آرام آرام عشق شوهرم نیز در اعماق قلبم نفوذ کرد. حالا در کنار دخترم به ادامه این زندگی مشتاق تر می شدم و شوهرم نیز ساعت های بیشتری کار می کرد تا هر دو کاخ آرزوهایمان را در قلب یکدیگر بنا کنیم. از سوی دیگر من که اوقات فراغت بیشتری داشت، خودم را با فیلم و سریال های جذاب ترکی سرگرم می کردم و مدام پای ماهواره می نشستم اما نمی فهمیدم که قصه ها و داستان های این فیلم ها، روح و روانم را تحت تاثیر قرارمی دهد به گونه ای که انگار در گوشه قلبم از زندگی خودم راضی نبودم. خودم را با قهرمانان این سریال ها مقایسه می کردم و در حسرت یک زندگی رویایی،شوهرم را مقصر همه بدبختی هایم می دانستم. در واقع عقب مانده ای بودم که کاخ آرزوهایم فرو ریخته بود و باید برای یک زندگی بخور و نمیر تلاش می کردم. به همین خاطر کم کم بساط مشاجره و دعوا را پهن کردم و هر روز به بهانه های مختلف با حالت قهر از خانه بیرون می رفتم. گویی تاریخ مصرف این زندگی مشترک رو به پایان بود و مدام از شوهرم فاصله می‌گرفتم. داستان های رویایی سریال های ماهواره ای همه افکارم را تسخیر کرده بود و به چیزی جز زندگی مانند هنرپیشه های آن فیلم ها راضی نمی شدم! بالاخره دعواهای خانوادگی ما به حدی رسید که تقاضای طلاق دادم و در حالی از «تورج» جدا شدم که پدرم از دنیا رفته بود و هزینه های زندگی مادرم را نیز برادرانم پرداخت می کردند. در این شرایط به امید یک زندگی بهتر به پیشنهاد یکی از دوستانم راهی مشهد شدم تا با کار و درآمد بیشتر یک زندگی مرفه برای خودم بسازم! هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که به اشتباه خودم پی بردم ولی دیگر راه بازگشتی نداشتم چرا که «تورج» با زن دیگری ازدواج کرده بود و من هم به سختی هزینه های زندگی و دخترم را تامین می‌کردم. در همین روزها بود که با مردی در فضای مجازی آشنا شدم و پس از مدتی پیامک بازی و دیدارهای خیابانی درحالی به عقد موقت او درآمدم که فقط می خواستم از این شرایط تلخ و سخت رها شوم!
اکنون ۱۲ سال از آن روز می گذرد و من به خاطر اشتباهات خودم زندگی و آینده دخترم را نیز نابود کردم چرا که او همواره در حاشیه زندگی مردی قرار داشت که فقط سایه اش بالای سرم بود و هیچ گاه مهر و عاطفه پدری را احساس نکرد. او همه تلخکامی ها را تحمل کرد و دم برنیاورد من هم زمانی به خود آمدم که۴۵ سال از عمرم سپری شده است و حفره های عمیقی از حسرت های جانکاه در روح و روانم خودنمایی می کند. چند بار افکار احمقانه ای مانند خودکشی به سرم زد ولی تنها به خاطر آینده دخترم از این تصمیم جنون آمیز منصرف شدم تا شاید روزنه ای برای امید به زندگی بیابم ولی ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی در حالی اقدامات روان‌شناختی را با بهره گیری از تجربیات ارزنده سرهنگ محمدولیان(رئیس کلانتری نجفی)برای رهایی زن مذکور از این شرایط روحی و روانی آغاز کردند که دختر او نیز تحت حمایت های مشاوران پلیس قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

اعترافات باند مخوف سرقت مسلحانه از مراکز بازی های رایانه‌ای!

اعضای یک باند مخوف سرقت مسلحانه از مراکز بازی‌های رایانه ای در مشهد که با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده اند، صحنه های وحشتناک سرقت را در حالی بازسازی کردند که سرکردگی این باند خطرناک را یک قاتل بازگشته از پای چوبه دار به عهده داشت.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در پی وقوع چندین فقره سرقت مسلحانه وحشتناک از مراکز بازی های رایانه ای در شمال شهر مشهد که از تابستان سال گذشته آغاز شده بود، گروه ورزیده ای از کارآگاهان اداره جنایی آگاهی با دستورهای ویژه سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و تحقیقات گسترده ای را در این باره انجام دادند.آن ها در اولین مرحله از اقدامات پلیسی جلسه کارشناسی تحلیل جرم را به سرپرستی سرهنگ محمدهمتی(رئیس اداره جنایی آگاهی)تشکیل دادند و سپس عملیات های تخصصی را آغاز کردند. بازبینی دوربین های مدار بسته بیانگرآن بود که دزدان مسلح نقابدار در نیمه های شب یازهم شهریور به یکی از مراکز بازی های رایانه ای هجوم برده اند و با سرقت اموال و همچنین ایجاد رعب و وحشت در شهرک مهرگان، سوار بر موتورسیکلت از محل متواری شده‌اند. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا سپری نشده بود که دومین سرقت مسلحانه دزدان نقابدار در خیابان رسالت ۱۵۱ رخ داد اما این بار سارقان مخوف در حالی که تعدادی از آنان را با چاقو و شمشیر مجروح کردند و حتی گوشی تلفن یکی از مشتریان این مرکز را نیز به سرقت بردند.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: سومین سرقت مسلحانه در روز روشن رخ داد و اعضای اتباع خارجی و ایرانی این باند خطرناک به یک مرکز بازی های رایانه ای در خیابان طبرسی شمالی ۲۱ دستبرد زدند و این بار نیز علاوه بر سرقت مسلحانه، گوشی تلفن مشتریان را هم به سرقت بردند . با به دست آمدن این اطلاعات،کارآگاهان اداره جنایی با رصد فضای مجازی در سایت های واسطه گر مانند دیوار موفق شدند مالخر اموال سرقتی را شناسایی کنند که سرنخ آن از آگهی فروش یک دستگاه پی اس فور آغاز شده بود.طولی نکشید که با دستگیری این مالخر افغانستانی ،دزدان نقابدار شناسایی و دستگیر شدند به گزارش روزنامه خراسان با تکمیل تحقیقات قضایی در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ،متهمان اصلی این باند خطرناک با دستور مقام قضایی به محل های ارتکاب جرم منتقل شدند و صحنه های دلهره آور و وحشت انگیز سرقت های مسلحانه را باز سازی کردند. «محراب»(قاتلی که سه سال قبل پای چوبه دار بخشیده شد)که مقابل دوربین پلیس قرارگرفته بود درباره سرقت مسلحانه در شهرک مهرگان به مهربان(افسرپرونده)گفت:آن روز سوار بر دو دستگاه موتورسیکلت به شهرک مهرگان آمدیم که غلام فاروق، جمشید افغان، مجتبی و محمد همراه من بودند. من از موتورسیکلت پیاده شدم و داخل مرکز بازی های رایانه ای رفتم و در این سرقت اسلحه وینچستر در دست جمشید افغان بود اما با آن که خودمان سارق بودیم ولی در حالی که لوازم را جمع می کرد یک چشمم روی موتور سیکلت بود که در بیرون از مغازه پارک کرده بودم.«محمد-ج» نیز با تایید اعترافات همدستانش گفت: آن روز اسلحه داخل کیسه و در دست جمشید افغان بود ولی سلاح های سرد هم در دست دیگر همدستانم بود من در بیرون از مغازه بودم که شبانه اموال سرقتی را «محراب» به مالخری به نام «سعید» داده بود.به گزارش روزنامه خراسان، اعضای این باند مخوف سرقت مسلحانه همچنین به تشریح ماجرای سرقت از مرکز بازی های رایانه ای در بیست و چهارم مهر ۱۴۰۲ در خیابان رسالت مشهد پرداختند.«محراب» این بار نیز اولین متهمی بود که در بیان جزئیات سرقت مسلحانه گفت:آن روز خودروی پژو «محمد-ج» را به امانت گرفتم و با همین همدستانم حدود ساعت ۲۳ شب در این مکان توقف کردیم. من پلاک های خودرو را با کمک غلام فاروق عوض کردم. همدستانم پیاده شدند و به داخل مرکز بازی های رایانه ای رفتند که من هم با خودرو دور زدم و رو به سمت بولوار ایستادم. دو نفر از همدستانم لوازم سرقتی را در صندوق عقب گذاشتند و هراسان داخل خودرو نشستند که بعد ما هم رفتیم.«مجتبی» هم گفت: اسلحه را هنگامی که وارد مغازه شدیم دوستانم به دست من دادند وقتی وارد شدیم خیلی از مشتریان از ترس به گوشه و کنار فرارکردند که من یکی از آن ها را که زیر صندلی پنهان شده بود با چاقو مجروح کردم. «محمد-ج» متهم دیگر نیز گفت: کیسه را درون لباس هایم گذاشته بودم که آن را بیرون کشیدم و لوازم سرقتی را درون آن ریختم و لوازم سرقتی را هم «محراب» به «سعید-م» فروخت و به هر کدام تقریبا ۸ میلیون تومان رسید.بر اساس گزارش روزنامه خراسان، متهمان به سرقت مسلحانه در ادامه به بولوار طبرسی شمالی هدایت شدند و ماجرای دلهره آور سرقت مسلحانه از مرکز بازی های رایانه ای را شرح دادند. «مجتبی-م»گفت: اسلحه دست غلام فاروق بود که در مغازه از کیسه درآورد و به من داد و محراب هم لوازم را جمع کرد و با خودرو فرارکردیم.

ماجرای جنایت مسلحانه و خانه هایی که به آتش کشیده شد

دامنه جنایت مسلحانه ای که بامداد سه شنبه در مشهد رخ داد به آتش زدن خانه ها گره خورد و بدین ترتیب ماجرای شلیک های بامدادی پیچیده تر شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،حدود ساعت یک و۳۰ دقیقه بامداد روز سه شنبه گذشته زن و مرد جوانی که در بیرون از منزل به سر می بردند، سوار بر یک دستگاه پراید به خانه خودشان در روستای اسماعیل آباد بازگشتند.
اما وقتی زن جوان در حیاط را باز کرد تا شوهرش خودرو را به داخل ببرد، ناگهان صدای شلیک گلوله، سکوت بامدادی را به صحنه ای از وحشت و دلهره تبدیل کرد. مرد جوانی که از بستگان و همسایگان زوج جوان بود،لوله سلاح وینچستر را به طرف آن ها نشانه رفته و هر دو نفر را هدف گلوله های ساچمه ای قرارداد و آن ها را خون آلود نقش برزمین کرد.
در همین حال خواهر مرد جوان که در همان محل سکونت داشت متوجه صدای تیراندازی شد و از طبقه دوم ساختمان مقابل به طرف پنجره آمد و فریاد زد چی شده؟ در این هنگام مرد مسلح لوله تفنگ را به طرف ساختمان مقابل گرفت و گلوله دیگری شلیک کرد اما خوشبختانه این بار گلوله های ساچمه ای به در ودیوار و پنجره برخورد کرد و آسیبی به خواهر مرد مجروح نرسید!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که با فرار مهاجم مسلح از صحنه نزاع خونبار، بلافاصله نزدیکان و اطرافیان زوج مجروح،آنان را با خودروی شخصی به بیمارستان شهید هاشمی نژاد انتقال دادند ولی تلاش کادر درمانی با چند بار احیای مرد ۳۶ساله بازهم بی نتیجه ماند و او بر اثر عوارض بیش از ۱۰۰گلوله ساچمه ای جان سپرد که به ناحیه کمر و پا اصابت کرده بود.
دقایقی بعد زنگ پلیس ۱۱۰به صدا درآمد و خبر وقوع نزاع مسلحانه در بیسیم های پلیس پیچید. این گونه بود که سرگرد احسان سبکبار (افسرناظر سرکلانتری شمال مشهد)برای بررسی ماجرا عازم مرکز درمانی شد و ضمن اتخاذ تدابیری برای جلوگیری از ادامه درگیری فامیلی، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع داد.
هنوز بررسی های مقدماتی پلیس در صحنه حادثه و مرکز درمانی ادامه داشت که قاضی دکتر صادق صفری ضمن راهنمایی های قضایی به نیروهای انتظامی، عازم بیمارستان شهید هاشمی نژاد شد.
بنابرگزارش روزنامه خراسان، درحالی که تحقیقات قاضی صفری برای ریشه یابی جنایت مسلحانه با اظهارات زن ۲۷ساله مجروح وارد مرحله جدیدی شده بود، ناگهان خبرآتش افروزی های بامدادی نیز نیروهای کلانتری سپاد مشهد را به خیابان اشکذری۱۲و۹کشاند. در این شرایط افسر ناظر سرکلانتری شمال با دستورهای ویژه قضایی هدایت مستقیم عوامل انتظامی را به عهده گرفت و فرمان های انتظامی را برای اجرای طرح مهار در مناطق مختلف شهری صادر کرد تا نیروهای گشت انتظامی هر گونه موارد مشکوک را برای دستگیری فرد مظنون به جنایت به طور دقیق بررسی کنند.
​​​​​​​
از سوی دیگر هم امدادگران آتش نشانی،آژیرکشان وارد روستای اسماعیل آباد شدند و شعله های آتشی را خاموش کردند که از دو منزل زبانه می کشید!با فروکش کردن شعله های آتش مشخص شد که آتش افروزی در منازل نیز به ماجرای قتل مسلحانه بامدادی گره خورده است.
ادامه گزارش روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرای جنایت مسلحانه بلافاصله گروهی تخصصی از افسران اداره جنایی آگاهی مشهد نیز به سرپرستی سرگرد شکیبا(افسرپرونده)وبا دستور مقام قضایی در مرکز درمانی حاضرشدند و به ردیابی های اطلاعاتی پرداختند. بررسی های بیشتر بیانگر آن بود که نزاع مسلحانه به خاطر اختلاف قبلی دوگروه فامیلی و براثر ساخت وسازهای ساختمانی در همسایگی یکدیگر رخ داده است که پرونده اختلافات آنان در دادگاه مورد رسیدگی قرارگرفته بود.
بامشخص شدن انگیزه این جنایت هولناک، تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد با هدایت مستقیم سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل آگاهی)و در پی دستورهای محرمانه قاضی ویژه قتل عمد برای دستگیری عامل فراری جنایت مسلحانه ادامه یافت.

فرار از دنیای تاریکی !

به خاطرثروت پدر و رفاهی که در زندگی داشتم هیچ گاه شیوه مقابله با مشکلات را نیاموختم. اصلا با کلمه ای به نام «فقر»یا «مشکل»آشنا نبودم تا روزی که پدرم ورشکست شد و من هم وارد دنیای تاریک اعتیاد و انزوا شدم به گونه ای که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان ۳۴ ساله ای که مدعی بود از دنیای تاریک فلاکت و بدبختی به سوی نور وامید فرار کرده است، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت:پدرم به خاطر سمتی که در یکی از ادارات دولتی داشت فردی سرشناس به شمار می رفت که مورد احترام اطرافیان و آشنایان بود. به همین دلیل هم در محیطی محافظت شده زندگی می کردیم و معاشرت و ارتباط کمی با دیگران داشتیم. من هم به خاطر همین مراقبت های حاد،هیچ همبازی نداشتم و به تنهایی نیز نمی توانستم از خانه بیرون بروم. همه امکانات تفریحی و رفاهی از همان دوران کودکی برایم فراهم بود و از نظر مادی هیچ گاه احساس کمبودی نداشتم. هرآن چه اراده می کردم بلافاصله برایم مهیا می شد و با راننده اختصاصی پدرم به مدرسه می رفتم. از سوی دیگر پدرم به خاطر درآمدزایی بیشتر و علاقه ای که به ساخت وسازداشت،یک شرکت بزرگ ساختمانی راه اندازی کرد و من هم به دور از دنیای دیگران، در دنیای زیبای خودم غرق بودم و کلمه ای به نام «فقر»را نمی شناختم! من در مدارس غیردولتی تحصیل می کردم و بیشتر اوقات فراغتم را در شرکت پدرم به گره گشایی از امور اداری و مدیریتی مشغول بودم. اگر چه پدرم اصرار داشت تا مانند او و مادرم کارمند یا معلم شوم ولی من هم به ساخت وساز علاقه مند شدم و در همین رشته نیز به تحصیلات دانشگاهی پرداختم.بعد از پایان تحصیلاتم و درحالی که مدیریت کامل شرکت پدرم را به عهده داشتم، با دختری که پدرش از افراد سرشناس بود ازدواج کردم. حالا خودم مردی ثروتمند به شمار می رفتم تا این که روزی ورق روزگار چرخید و پدرم در دام کلاهبرداران افتاد. با برگشت خوردن چک ها و حراج سرمایه های شرکت به شدت سقوط کردیم و به قول معروف از عرش به فرش رسیدیم. من هم که در دوران عمرم هیچ گاه مقابله با مشکلات را نیاموخته بودم به فردی عصبی و گوشه گیر تبدیل شدم به طوری که خیلی احساس پوچی و بیهودگی می کردم. در این شرایط همسرم نیز تقاضای طلاق کرد و مهریه اش را به اجرا گذاشت. رفت وآمد به پاسگاه و دادگاه کلافه ام کرده بود به همین دلیل به باغی که در خارج از شهر داشتیم، پناه بردم و مصرف موادمخدر را شروع کردم. از طرفی دوست نداشتم با کسی معاشرت کنم و از سوی دیگر هم قدرت مبارزه با مشکلات و سختی های اقتصادی را نداشتم. بسیاری از کارمندان و کارگران شرکت ساختمانی رفته بودند و اندک افرادی هنوز به امید رونق دوباره شرکت تلاش می کردند. در این میان زن جوانی که حسابدار شرکت بود با تدبیر خاصی طلبکاری ها را وصول می کرد و بدهکاری ها را نیز می پرداخت. من هم گاهی از سربساط مواد بلند می شدم، سری به او می زدم تا این که با همین رفت وآمدها علاقه ای عاطفی بین ما ایجاد شد. من با نصیحت ها و اصرار«سهیلا»از باغ بیرون آمدم و دریکی از مراکز ترک اعتیاد بستری شدم. عشق او خون تازه ای به رگ هایم تزریق کرده بود که دست روی زانوهایم گذاشتم و با کمک «سهیلا» روی پاهایم ایستادم. طولی نکشید که من و او باهم ازدواج کردیم و با به دنیا آمدن فرزندم، زندگی من نیز در مسیر جدیدی قرارگرفت. حالا هم به کمک یکی از نزدیکانم تعمیرگاه لوازم برقی و صنعتی راه اندازی کرده ام و از زندگی ام لذت می برم اما ای کاش ... گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری سجادمشهد)ماجرای عبرت آموز این جوان که از دنیای تاریکی گریخته بود در پرونده ای به ثبت رسید تا دیگران ازآن پند بگیرند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

آتش افروزی قاتل خونسرد در انبار ضایعات!

دوربین مداربسته در حالی صحنه رویارویی قاتل خونسرد و پیرمرد۹۱ ساله(مقتول)را به تصویر کشید که بررسی های پلیس نشان داد او بیش از یک ساعت در صبح برفی سوزناک به انتظار جنایتی وحشتناک نشسته بود تا این که پیرمرد،قاتل نقابدار خود را به درون انبار ضایعات برد!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،صبح یخبندان سی ام آذر بود که قاتل مخوف وارد خیابان شهید یعقوبی در کوی گلشهر مشهد شد. او از قبل انبار خرید و فروش ضایعات را شناسایی کرده بود و می دانست پیرمرد افغانستانی مبالغ خرید ضایعات را به صورت نقدی پرداخت می کند. بنابراین در آن سکوت سرد زمستانی در حالی به انتظار پیرمرد ایستاد که نقشه پلید خود را مو به مو اجرا می کرد. او برگه هایی را به دست گرفته و چشم به پلاک های منازل می دوخت تا چنین وانمود کند که مامور ثبت کنتور است! بیش از یک ساعت از حضور قاتل خونسرد در کوچه می گذشت و او فقط زیرچشمی اطراف را می پایید چراکه می دانست منزل پیرمرد با انبار ضایعاتی فاصله بسیار کوتاهی دارد اما آن روز پیرمرد به دلیل سردی هوا که سوز آن تا عمق استخوان نفوذ می کرد ساعتی را بیشتر در خانه اش ماند وسپس عصازنان از خانه بیرون آمد و به طرف انبار ضایعاتی حرکت کرد.
دزد«نقابدار»که فقط چشم های ترسناکش نمایان بود با مشاهده پیرمرد بلافاصله به سوی در کوچک آهنی انبار ضایعات به راه افتاد و در حالی که چشم به پلاک انبار دوخته بود بی هدف خودکار را نیز روی برگه های سفید می لغزاند. طولی نکشید که پیرمرد در برابر قاتل خونسرد قرارگرفت و عصایش را به دیوار تکیه داد تا قفل در انبار را باز کند. لحظاتی بعد قاتل خونسرد بی رحم،نیز در حالی به همراه طعمه خود وارد انبار ضایعات شد که عصای پیرمرد را نیز به داخل برد و در انبار را بست. لحظه وحشت آور رویارویی قاتل و پیرمرد ۹۱ ساله (مقتول) در داخل انبار در حالی رقم خورد که او برای سرقت پول های نقد،پیرمرد را خفه کرد وسپس انبار ضایعات را به همراه جسد به آتش کشید.
قاتل مخوف که حالا جنایتی هولناک را مرتکب شده بود،با خونسردی از انبار ضایعات بیرون آمد و از کوچه وحشت عبور کرد. حدود نیم ساعت بعد از این ماجرای تکان دهنده ،شعله های آتش از انبار ضایعات زبانه کشید وبدین ترتیب امدادگران فداکار از راه رسیدند و در حالی شعله های آتش را خاموش کردند که جسد سوخته پیرمرد نمایان شد. ​​​​​​​
گزارش روزنامه خراسان حاکی است دقایقی بعد نیروهای انتظامی ماجرای این مرگ مشکوک را به قاضی وحید خاکشور(قاضی ویژه قتل عمد مشهد)اطلاع دادند و این گونه پرونده جنایی دیگری روی میز قاضی شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی وانقلاب گشوده شد. از سوی دیگر گروهی از افسران اداره جنایی آگاهی تحقیقات گسترده ای را به سرپرستی احسان شفاعی (افسرپرونده)آغاز کردند و به اسنادی دست یافتند که جنایت توسط قاتل خونسرد نقابدار وبا انگیزه دستبرد به وجوه نقدی پیرمرد رخ داده است. درهمین حال پلیس از شهروندان خواست چنان چه اطلاعی از مخفیگاه این قاتل بی رحم دارند با تلفن های ۰۹۱۵۸۱۴۳۹۷۴ ،
۲۱۸۲۵۲۹۰-۰۵۱ ،۲۱۸۲۵۲۶۷ و یا پلیس ۱۱۰ تماس بگیرند .

صحنه جنایت در« تفرجگاه برفی»بازسازی شد

صحنه قتل نوجوان ۱۷ ساله در تفرجگاه برفی مشهد در حضور قاضی ویژه قتل عمد بازسازی شد و عامل این جنایت وحشتناک در حالی به بیان جزئیات نزاع مرگبار پرداخت که رفیق بازی و حمل چاقو را تنها دلیل این حادثه دلخراش دانست.به گزارش روزنامه خراسان، «محمد-ب»که با دستور قاضی وحید خاکشور به محل وقوع جنایت در تپه های برفی اطراف بولوار نماز هدایت شده بود،در حالی مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد که ابتدا سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)توضیحاتی را درباره چگونگی وقوع این جنایت هولناک و عملیات تخصصی کارآگاهان برای دستگیری متهمان بازگو کرد وسپس متهم به قتل با معرفی کامل خود جزئیات این جنایت را شرح داد. او گفت:به همراه دوستانم و برای تفریح و برف بازی شبانه به تفرجگاه برفی آمدیم که یکی از همراهانم به سوی چند دختر نوجوان رفت که مشغول پایکوبی وتفریح بودند ولی در یک لحظه دیدم که با چندپسرجوان درگیر شده است من هم به حمایت از دوستم وارد نزاع شدم و با چاقو ضرباتی را برکتف وپشت او وارد کردم . این نوجوان دهه هشتادی درحاشیه بازسازی صحنه قتل ،رفیق بازی و حمل چاقو را تنها علت وقوع این جنایت وحشتناک دانست و با ابراز پشیمانی گفت: کاش هیچ وقت به چاقو دست نمی زدم!و با این افراد رفاقت نمی کردم ...گزارش روزنامه خراسان حاکی است اخبار مرتبط به این جنایت تاسف بار بیست وپنجم و بیست وهفتم بهمن با عناوین «ماجرای آدمکشی در تفرجگاه برفی »و«ابعاد جدید از جنایت در تفرجگاه برفی» در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شده است.

۵ ازدواج ناموفق و دختری که ...

تاکنون ۵ بار به صورت رسمی ازدواج کرده ام اما همه ازدواج هایم با شکست روبه رو شده است. حالا هم در حالی با همسرم درکشاکش طلاق هستیم که دختر۱۶ساله ام نه تنها اعتیاد دارد وسرقت می کند، بلکه به خاطر روابط غیراخلاقی اش با یک پسر عاشق پیشه ،روزگارم را سیاه کرده است و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد۵۰ساله تبعه کشور افغانستان که مدعی است از سال۱۳۵۸ در ایران زندگی می کند و مدرک تحصیلی دیپلم دارد با بیان این که خلافکاری و رفتارهای ناشایست دخترم مرا به تنگ آورده است ،درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت:از سال ها قبل کارگاه خیاطی در مشهد راه اندازی کردم اما زندگی بسیار پیچیده ای دارم چراکه در همه ازدواج هایم شکست خورده ام. همسر اولم در حالی به خاطر دخالت های خانواده اش از زندگی مشترک با من بیرون رفت که صاحب یک پسر شده بودیم. آن پسرم به دانمارک مهاجرت کرد وامسال در رشته پزشکی تحصیلاتش به پایان رسید. آن زمان پسرم در کلاس اول ابتدایی درس می خواند که من با دختر یک مرد میلیاردر افغانستانی ازدواج کردم ولی او بعد از مدتی سرناسازگاری گذاشت و مدعی شد که نمی تواند از پسر من مراقبت کند. به همین خاطر و در حالی که دختری زیبا به نام«نوشین»داشتیم از من طلاق گرفت و به همراه پدرو مادرش به آلمان مهاجرت کرد اما من سرپرستی دخترم را به او ندادم و دوباره ازدواج کردم. با وجود این ،زندگی من در مسیر آشفتگی و نابسامانی قرارگرفته بود به طوری که همه ازدواج هایم به شکست می انجامید تا این که برای پنجمین بار به خواستگاری زنی رفتم که او نیز دختری به سن وسال «نوشین»داشت. او اخلاق بهتری دارد واهل نیرنگ بازی و دوز و کلک نیست ولی بازهم به خاطر رفتارهای نسنجیده و زشت دخترم و همچنین مشکلات خانوادگی دیگر در کشاکش طلاق هستیم. اما نمی دانم با خلافکاری های دخترم چه کنم! چرا که او اکنون تاپاسی از شب در بیرون از منزل به سر می برد و با پسری رابطه نامتعارف دارد که آن پسر جوانی بی شخصیت و لات است. حتی یک بار به تنهایی نزد من آمد و مدعی شد که قصد ازدواج با دخترم را دارد! من هم تهدیدش کردم اگر آسیبی به دخترم برسد او را مقصر می دانم و به طور قانونی موضوع را پیگیری می کنم! چراکه دخترم فقط۱۶سال دارد و در اوج هیجانات بلوغ و عشق های هوس آلود به سر می برد. از سوی دیگر مادر دخترم که در آلمان با شوهرش زندگی می کند به کمک پدر میلیاردرش نه تنها هزینه های او را می پردازد، بلکه با گفتارش دخترم را تحریک می کند تا مقابل من و نامادری اش قدعلم کند! به همین دلیل هم دخترم به نصیحت های دلسوزانه من توجهی ندارد به گونه ای که چندبار گوشی تلفن او را گرفته ام تا نتواند با پسری ارتباط بگیرد! ولی اکنون متوجه شده ام که «نوشین»به مصرف گل وشیشه هم اعتیاد دارد و طلاهای نامادری اش را سرقت کرده است. با وجود این می ترسم رفتارهای من انگیزه او را برای فرار از خانه نیز بیشتر کند چراکه به شدت به آن پسرلات وابسته شده است!چند روز قبل هم همسرم نزد من آمد وادعا کرد بخشی از گردنبند طلایش سرقت شده و او تکه ای از آن را مقابل کمد لباس های دخترم پیدا کرده است. وقتی موضوع را بررسی کردم تازه متوجه شدم که او هربار قطعه ای از طلاها را می شکند وآن را به سرقت می برد به گونه ای که در نگاه اول کسی متوجه کم شدن بخش ظریفی از گوشواره یا گردنبند نمی شود.
حالا هم در تنگنای وحشتناکی قرارگرفته ام که نمی دانم با این مشکل چه کنم! از سویی دلم به حال دخترم می سوزد و از طرف دیگر خیلی خوب آینده سیاه او مقابل دیدگانم قراردارد اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت وحساسیت این ماجرا ،اقدامات کارشناسی و روان شناختی با راهنمایی های تجربی سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳ | 9:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |