91- قَالَ عليه السلام: مَنْ كَسَاهُ الحَيَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ. (نهج البلاغه ص 1185 حکمت 214)

هر که بپوشاند با و حیاء جامه خود را نبینند مردمان عیب او را. بدانکه حیاء انقباض نفس است از قبایح و از خصائص انسانست و آن خلقی است مرکب از جبن و عفت، و فضیلت بسیار برای او وارد شده و او را لباس اسلام و قرین ایمان گرفته اند و فرموده اند : که ایمان ندارد کسی که حیاء ندارد. (سفينة البحار 361/1 و 362)

وَفِي الحَدِيثِ: لَمْ يَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الأَنْبِيَاءِ إِلاّ قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَح فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ . (سفينة البحار 361/1) یعنی در حدیث است که باقی نمانده از مثل های پیغمبران مگر قول مردم یعنی قولی که در میان مردم است که می گویند: هرگاه حیا نمی کنی پس بجا آور آنچه بخواهی.

یعنی حیا نمی گذارد که صاحبش مرتکب هر عمل قبیحی بشود بخلاف آنکه حیا نداشته باشد.

و بدانکه اگر حیا از روی عقل باشد ممدوح است و اگر از روی حمق باشد مذموم است، مثل حیا کردن از آموختن مسائل علمیه و از اتیان بعبادات شرعیه که جهال آنرا قبیح شمرند، مثل سرمه کشیدن و تحت الحنک افکندن و تلقین کردن میّت بعد از انصراف مردم از سر قبر و حمل کردن شخص شریف سریر میت را بر دوش، چنانچه علامه بحر العلوم رحمه الله فرمايد:

لا يَأْبَ مِنْ ذلِكَ أَهْلُ الشَّرَفِ *** فَلَيْسَ أمْرُ اللهِ بِالمُسْتَنكَفِ (صاحبان شرف نباید از حمل جنازه خودداری کنند زیرا دستور و امر خدا چیزی نیست که کسی از انجام آن عار داشته باشد)

92- قَالَ عليه السلام: مِنْ كَفّارَاتِ الذُّنُوبِ العِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَالتَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ . (نهج البلاغه ص 1097 حکمت 23)

از کفاره های گناهان بزرگ فریادرسی بیچاره مظلوم و غم را بردن از اندوهگین مغموم است، پس ای برادر جان پیوسته اهتمام کن در اغاثه مظلومان و قضاء حوائج محتاجان و سعی کردن در برآوردن مهمات مسلمانان .

قال رَسُولُ اللهِ صلى الله عَلَيْهِ وآلِهِ : مَنْ أَصْبَحَ لا يَهْتَمُّ بِأَمْرِ المُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنَ الإِسْلامِ مِنْ شَيْءٍ وَمَنْ شَهِدَ رَجُلاً يُنَادِى يَا مُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ. (كافى 164/2 با تفاوت کمی) یعنی کسی که صبح کند در حالی که غم خوارگی بامر مسلمانان نداشته باشد از مسلمانی بچیزی نیست و کسی که آگاه شود بر مردی که استغاثه می کند که ای مسلمانان پس اجابت او نکند و بفریاد او نرسد از مسلمانان نخواهد بود، و بدان نیز که افضل قربات سعی در مهمات ذوى الحاجات و مسرور کردن دل مؤمنانست.

بدست آوردن دنیا هنر نیست *** کسیرا گر توانی دل بدست آر

قَالَ اَمِير المُؤمنين عليه السّلام: لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ رَحِمَهُ اللهُ يا كُمَيْلُ مُرْ اَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِى كَسْبِ الْمَكارِمِ وَ يُدْلِجُوا فى حاجَةِ مَنْ هُوَنائِمٌ. الخ. (نهج البلاغه ص 1200 حکمت 249). ترجمه : ای کمیل خانواده خود را وادار کن دنبال کسب مکارم باشند و شبها در انجام حوائج آن که در خواب است تلاش کنند، یعنی گرچه نیازمندان در خواب باشند آنها به فکر رفع نیاز آنان باشند.

طريقت بجز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجاده و دلق نیست

ره نیکمردان آزاده گیر *** چه اِستاده ای دست افتاده گیر

کسی نیک بیند بهر دو سرای *** که نیکی رساند بخلق خدای

خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش در آسایش است

93- قَالَ عليه السلام: مَنْ لانَ عُودُهُ كَثُفَتْ اَغْصانُهُ . (نهج البلاغه ص 1183 حکمت 205)

کسی که نرم باشد چوب درخت او پر برگ باشد شاخ های او.

یعنی کسی که نرم باشد طبیعت او و خوش خلق و لين القول باشد همه کس با او الفت و محبت گیرد پس محبّین و اعوان او بسیار شود.

قَالَ اللهُ تَعالى : وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ القَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ . (سوره آل عمران آیه 159) . ترجمه : ای پیامبر اگر تندخو و سخت دل بودی از دورت پراکنده می شدند.

و سبب نرمی چوب درخت تازگی و پر آبی اوست و شاداب بودن درخت سبب فربهی شاخه و پر برگ شدن او است بخلاف آنکه یبوست بر او غلبه کند که برگش کم می شود و اگر برگی باقی ماند اتصالش سست است بنحوی که باندک بادی از او بریزد و شاخ ها مهزول شود، انسان نیز چنین است هرکس که یبوست و سودا بر او غلبه کرده لاغر و نحیف و کم دوست می باشد بخلاف مرطوبی و بلغمی مزاج.

وَفِي مَعنى كلامِهِ عَلَيْهِ السَّلام قَوله : مَنْ لانَتْ كَلِمَتُهُ وَجَبَتْ مَحَّبَتُهُ . (غرر الحکم چاپ نجف ص 268) هر که نرم شد کلمۀ او واجب است محبّت او.

و قوله قُلُوبُ الرِّجالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَالّفَها اَقْبَلَتْ عَلَيْهِ. (نهج البلاغه ص 1111 حکمت 47) دل های مردم وحشی است پس کسی که خو گرفت و دوستی کرد با آن روی می کند بر آن.

وَ قَولِه اَيضاً مَنْ لانَ اسْتَمالَ وَمَنْ قَسانَفَّرَ وَمَا اسْتُعْبِدَ الحُرُّ بِمِثْلِ الإِحْسَانِ. (حکمت 48 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18) هر که نرم شد میل داد مردم را بسوی خود و کسی که سخت دل شد نفرت داد مردم را از خود و هیچ چیز بنده نمی کند آزاد را بمثل احسان با او (یا، بنده نمی شود مرد آزاد به هیچ چیز مانند احسان (شعرانی)) پس ای عزیز با دوست و دشمن طریقه احسان پیش گیر که دوستان را مهر و محبت بیفزاید و دشمنان را عداوت کم شود.

قَالَ رَسُول الله صلى الله عليه وآله : إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوْهُمْ بِأَخْلاقِكُمْ. (بحار الانوار 166/77) یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله با خویشان خود از آل عبدالمطلب فرمود که شما توسعه نمی دهید مردم را باموال خود پس توسعه دهید ایشان را باخلاق خود .

وَقَالَ أمير المؤمنين (عَلَيْهِ السَّلام) البَشاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ. (نهج البلاغه ص 1090 حکمت 5) یعنی امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: خوشروئی دام مودت است.

از این نامورتر محلی مجوی *** که خوانند خَلقت پسندیده خوی

بدوزخ برد مرد را خوی زشت *** که اخلاق نیک آمده است از بهشت

رَوَى الحَسَنُ عَنِ الحَسَنِ عَنِ الحَسَنِ اِنَّ اَحْسَنَ الحَسَنِ الْخُلْقُ الحَسَنُ . (خصال صدوق باب اول حدیث شماره 102) یعنی روایت کرده حسن بن عرفه از حسن بصری از امام حسن مجتبی علیه السّلام که بهترین حسن ها خلق نیکو است.

94- قَالَ عليه السلام: مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الجَزَعُ . (نهج البلاغه ص 1173 حکمت 180)

کسی را که نجات ندهد صبر و شکیبائی هلاک خواهد کرد او را جزع و بیتابی، مراد از هلاکت یا هلاک دنیوی است یا اخروی یا هر دو زیرا که جزع سبب از برای هر سه است.

و قال عليه السلام : جَزَعُكَ فِى مُصِيبَةِ صَدِيقِكَ اَحْسَنُ مِنْ صَبْرِكَ وَ صَبرُكَ فِى مُصيبتِكَ اَحْسَنُ مِنْ جَزَعِكَ (شرح نهج البلاغه 344/20 حکمت 957) . ترجمه : بی تابی در مصیبت دوستت بهتر از صبر و شکیبائی است و صبر و شکیبائی در مصیبت خودت بهتر از جزع و بی تابی است.

وفِي الحَدِيث : الْجَزَعُ عِنْدَ البَلاءِ تَمَامُ المِحْنَةِ. (شرح صد کلمه ابن میثم ص 143) و در حدیث است که بیتابی نزد بلا تمام محنت است .

و در احادیث است که نسبت صبر به ایمان نسبت سر است بجسد.

و هم روایت شده که مؤمنی که مبتلا شود ببلائی و صبر کند از برای اوست اجر هزار شهید. (وسائل الشيعه 902/2)

وَقالَ عَلَيْهِ السَّلام: أَفْضَلُ العِبادَة الصَّبْرُ وَ الصُّمْتُ وَانْتظارُ الفَرَجِ. (بحار 38/78 و کنز الفوائد 58) یعنی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که افضل عبادت صبر و سکوت و انتظار فرج است.

95- قَالَ عليه السلام: مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُهْمَةِ فَلَا يَلُو مَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ. (نهج البلاغه ص 1165 حکمت 151)

کسی که بگذارد نفس خود را در جایهای تهمت یعنی برود در آن مواضع و بنشیند در آنجاها پس باید ملامت و سرزنش نکند کسی را که گمان بد با و ببرد.

دانایان گفته اند: هر که با بدان نشیند اگر چه طبیعت ایشان در او اثر نكند لكن بطريقت ایشان متهم گردد و اگر بخرابات رود از برای نماز گذاردن منسوب شود بخمر خوردن.

قالَ رَسُول الله صلى الله عليه وآله : اِتَّقُوا مَوَاضِعَ التُّهَمِ . (بحار 90/75 با مختصر تفاوت)

ابن ابی الحدید نقل کرده که وقتی آنحضرت با یکی از زوجات خود بر در یکی از دروازه های مدینه ایستاده بود یکی از اصحاب از آنجا بگذشت آنجناب را با آن زن آنجا دید سلام کرد و بگذشت رسول خدا صلّى الله علیه و آله او را ندا کرد و فرمود: ای فلان این زن فلانه زوجه من است عرض کرد یا رسول الله مگر در شما هم گمان میرود که این فرمایش نمودید فرمود: إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِى مِنَ ابْنِ أَدَمَ مَجْرىَ الدَّمِ. (شرح نهج البلاغه 380/18) همانا شیطان می گردد در بدن بنی آدم مانند گشتن خون.

96- قَالَ عليه السلام: اَلنَّاسُ اَعْداءُ ما جَهِلُوا . (نهج البلاغه ص 1168 حکمت 163)

حکمت 438 نیز: اَلنَّاسُ اَعْداءُ ما جَهِلُوا.

مردمان دشمنان چیزیند که جاهلند آن.

و سببش آنست که جاهل خوف دارد که در مجلسی که با آن عالم است مبادا او را توبیخ وتقريع بجهلش کنند یا آنکه چون اهل علم خوض می کنند در چیزی که او جاهل بآنست از این جهت حقیر می شود در دیدگان و اذیت می باشد برای او و این اذیت از ناحیه علم باو رسیده لاجرم با آن علم دشمن است.

مردم دشمنند آنچه را كه نمى دانند ، زيرا نادانان آنچه مى دانند دانش پندارند و جز آنرا نادرست، چنانكه در قرآن كريم س 10 ى 39 مى فرمايد: كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا، يعنى انكار ميكنند چيزى را که بآن دست نيافته اند. (ترجمه وشرح نهج البلاغه فيض الاسلام، ج 6 ص 1168)

وفى معناه قوله عليه السّلام وَ الْجَاهِلُونَ لِأَهْلِ الْعِلْمِ اَعْداءُ . (از اشعار منسوب به آن حضرت است) یعنی نادانان مراهل علم را دشمنانند.

ناآگاهى به چيزى باعث مى گردد كه شخص براى آگاهى از آن منفعتى را تصور نكند در نتيجه شخص نا آگاه به اين عقيده مى رسد كه در آموختن آن چيز فايده اى نيست، و لازمه چنين عقيده اى فاصله گرفتن از آن است، آن گاه امام (ع) اين فاصله گرفتن و دورى گزيدن را با اين مطلب كه علم بالاترين فضيلتى است كه صاحبان آن بدان وسيله بر نادانان افتخار كرده و حكومت مى كنند و بر آنها خرده مى گيرند و درجه اعتبارشان را پايين مى آورند مورد تأكيد قرار مى دهد، بعلاوه افراد نادان خود نيز به كمال ايشان معتقدند. به اين ترتيب بر دورى كردن آنها از دانش و دانشمند، و دشمنيشان با اين فضيلت افزوده مى شود. (ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 569)

الجهل من أمهات الرذائل و أكثرها خطرا، و كفى بالجهل غيا و فسادا أن الجاهل يعادي و يعاند ما فيه خيره و صلاحه دنيا و آخرة، و لا دواء للجاهل إلا أن يعلم بأنه جاهل، و أنه لا غنى له عمن يقوده و يهديه، و أخطر الخطورة أن يرى الجاهل نفسه عالما، و أن يرى العالم أنه دائما على صواب. (فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 326 و 327)

مردمان دشمنند آنچه ندانند *** سعى نمايند تا ز خويش برانند (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص249و250)

بهر چيزى كه خلق آن را ندانند *** ز نادانى بدان از دشمنانند *** كه خود با علم و دانش ديده انباز *** ز علم از جهل از آن رو تن زده باز (شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص197)

97- قَالَ عليه السلام: نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلوةٍ فِي شَكٍّ . (نهج البلاغه ص 1130 حکمت 93)

در حکمت 145 اینچنین است: وَ قَالَ (علیه السلام): كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ.

خواب شخصی که بریقین باشد بهتر است از نماز گذاردن در حال شک .

این کلمه را وقتی فرمود که شنید یکی از خارجیان نماز شب می گذاشت و قرائت قرآن می کرد، گویند که بآواز حزین آن خارجی این آیه را می خواند و می گریست : اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ أَنَاءَ اللَّيْلِ الاية. (سوره 39 آیه 9) كميل بن زیاد رحمه الله در خدمت آنحضرت ایستاده از خواندن قرآن او آهی کشید، حضرت سبب آه از او پرسید؟ عرضکرد از صوت حزین این قاری و کاش من موئی بودم در بدن او تا همیشه این کلام حزین را از او می شنیدم. فرمود: آه مکش و این آرزو مبر، پس از چندی که واقعه نهروان روی داد آن مرد خارجی بجنگ آن حضرت شد و کشته شد آن وقت آن جناب کمیل را طلبید و فرمود این مقتول همان قاریست که آرزو می کردی! هنوز آن آرزو داری؟ عرض کرد : اَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ كُلِّ خَطَاٍ يَجْرى عَلَى اللِّسانِ. (سفينة البحار ماده كمل)

وَمِنْ كلامِه علیه السلام : كَمْ مِنْ صَآئِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الجُوعُ وَ العَطَشُ وَكَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلّا السَّهَرُ والعَنَاءُ يا حَبَّذا نَوْمُ الأكياسِ وَإفْطارُهُمْ . (نهج البلاغه ص 1154 حکمت 137 و در این چاپ به جای «العطش» «الظماء» دارد) یعنی چه بسیار روزه داری که نیست از برای او بهره ای از روزه اش جز گرسنگی و تشنگی و چه بسیار شب زنده داری که نیست از برای او از برخاستن در شب جز بیداری و رنج ای خوشا خواب زیرکان در امر آخرت و افطار ایشان.

98- قَالَ عليه السلام: وَاللهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ اَهْوَنُ فِي عَيْني مِنْ عِراقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ. (نهج البلاغه ص 1192 حکمت 328)

بخدا سوگند که این دنیای شما خوارتر است در دیدگان من از استخوان بی گوشت خوکی که باشد در دست جذام.

و این نهایت تحقیر است از دنیا، چه استخوان از هر چیز بیقدری خوارتر است خصوص اگر از خوک باشد و خصوص در دست مجذوم باشد که در اینحال هیچ چیز از این پلیدتر نیست.

و کسی که تأمل کند در سیره آنحضرت در حالی که خانه نشین و مغلوب از حقش بود و در حالی که خلافت و ولایت بآنجناب رسید یقین می کند که دنیا در نظر آنحضرت بهمین حال بلکه خوارتر از این بود. صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ بِاَبى اَنْتَ وَأمّى يا أَبَا الْحَسَنِ يَا آيَةَ اللهِ العُظمى يا أميرَ المُؤْمِنِينَ . (این دو لقب از القاب ویژه آن حضرت است)

اگر این مقام گنجایش می داشت ببرخی از زهد آن وجود مقدس اشاره می کردیم لكِن أقُولُ :

مَتَى احْتَاجَ النَّهارُ إِلى دَليلٍ

تَعَالَيْتَ عَنْ مَدْحٍ فَأَبْلَغُ خَاطِبٍ *** بمَدْحِكَ بَيْنَ النَّاسِ أقصَرُ قَاصِرٍ

إذا طافَ قَوْمٌ فِي المَشاعِرِ وَ الصَّفا *** فَقَبرُكَ رُكنِي طَائِفاً وَمَشَاعِرى

وَ إِنْ ذَخَر الأقْوامُ نُسْكَ عِبادَةِ *** فَحُبُّكَ أَوْفى عُدَّتِي وَذَخَآئرى (تو از مدح و ثنا فراتری و بلیغ ترین افراد هنگام مدح تو عاجزترین افراد است آنگاه که گروهی به حج می روند و در مشاعر و صفا طواف می کنند قبر تو رکن و مشاعر من است و گرد آن طواف می کنم . و اگر مردم عباداتی را برای خود ذخیره کرده اند برای من دوستی تو بهترین سرمایه و ذخیره است)

99- قَالَ عليه السلام: يَابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ وَاعْمَلْ فِي مَالِكَ مَا تُؤْثِرُ اَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ. (نهج البلاغه ص 1199 حکمت 246)

ای فرزند آدم خودت وصی خودت باش و عمل کن در مال خود آنچه که اختیار می کنی که عمل کنند در آن مال از پس تو پس ای عزیز من :

خور و پوش و بخشای و راحت رسان *** نگه می چه داری ز بهر کسان

زر و نعمت اکنون بده کان تست *** که بعد از تو بیرون ز فرمان تست

تو با خود ببر توشه خویشتن *** که شفقت نیاید ز فرزند و زن

غم خویش در زندگی خور که خویش *** بمرده نپردازد از حرص خویش

به غم خوارگی چون سر انگشت من *** نخارد کسی در جهان پشت من

دانایان گفته اند که دو کس مردند و حسرت بردند یکی آنکه داشت و نخورد و دیگر آنکه دانست و نکرد.

نیامد کسی در جهان کوبماند *** مگر آن کز او نام نیکو بماند

نمرد آنکه ماند پس از وی بجای *** پل و برکه و خوان و مهمانسرای

بزرگی کزو نام نیکو نماند *** توان گفت با اهل دل کونماند

100- قَالَ عليه السلام: يَا ابْنَ آدَمَ ما كَسَبْتَ فَوْقَ قُوَتِكَ فَاَنتَ فِيهِ خَازن لِغَيْرِكَ . (نهج البلاغه ص 1175 حکمت 183)

ای پسر آدم آنچه اندوختی از درهم و دینار زیاده از قوت خود پس تو خزینه داری برای غیر خودت از حادث یا وارث .

و از اینجا است که شاعر گفته :

مَا لِي أرَاكَ الدَّهرُ تَجْمَعُ دَائِباً *** اَلِبَعلِ عِرْسِكَ لاَ أَبَا لَكَ تَجْمَعُ (چه شده می بینم دائماً مال جمع میکنی؟ آیا برای شوهر آینده زن خود می اندوزی)

تو را اینقدر تا بمانی بس است *** چه رفتی جهان جای دیگر کس است

پس از بردن و گرد کردن چه مور *** بخور پیش از آن کت خورد کرم گور

از این به نصیحت نگوید کست *** اگر عاقلی یک اشارت بس است

جنادة بن ابی امیه روایت کرده است (بحار 139/44-140) که در مرض امام حسن (عَلَيْهِ السَّلام) بخدمت آنحضرت رفتم دیدم در پیش روی آنجناب طشتی گذاشته بودند و پاره پارهٔ جگر مبارکش در آن طشت میریخت گفتم ای مولای من چرا خود را معالجه نمی کنی فرمود ای بنده خدا مرگرا بچه چیز معالجه میتوان کرد گفتم : اِنّا لِلَّهِ وَ اِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ . پس بجانب من ملتفت شد و فرمود که خبر داد ما را رسول خدا صلى الله عليه و آله که بعد از او دوازده خلیفه و امام خواهند بود یازده کس ایشان از فرزندان علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام باشند و همهٔ ایشان بتیغ یا بزهر شهید شوند پس طشت را از نزد آنجناب برداشتند آنجناب گریست من عرض کردم یا بن رسول الله مرا موعظه كن قال عليه السلام نَعَمْ اِسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَحَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ اَجَلِكَ . فرمود : که مهیای سفر آخرت شو و توشه آن سفر را پیش از رسیدن اجل تحصیل نما و بدانکه طلب دنیا میکنی و مرگ تو را طلب می کند و بار مکن اندوه روزی را که هنوز نیامده است بر روزی که در آن هستی. و بدانکه هر چه از مال تحصیل نمائی زیاده از قوت خود در آن بهره نخواهی داشت و خزینه دار دیگران خواهی بود و بدانکه در حلال دنیا حسابست و در حرام دنیا عقاب و مرتکب شبهات آن شدن موجب عتابست پس دنیا را در نزد خود بمنزله مرداری دان و از آن مگیر مگر بقدر آنچه تو را کافی باشد که اگر حلال باشد زهد در آن ورزیده باشی و اگر حرام باشد و زری و گناهی داشته باشی و از این نوع موعظه فرمود تا آنکه نفس مقدسش منقطع شد و رنگ مبارکش زرد گردید پس حضرت امام حسین علیه السلام با اسود بن ابی الأسود از در درآمد برادر بزرگوار را در بر گرفت و سر مبارکش را با میان دو دیدگانش ببوسید و نزد او نشست و راز بسیار با یکدیگر گفتند و امام حسن علیه السلام امام حسین علیه السلام را وصی خود گردانید و اسرار و ودایع امامت را به وی سپرد و روز پنجشنبه آخر صفر سال پنجاهم هجری بسن چهل و هفت وفات یافت و در بقیع مدفون شد صَلَواتُ الله عَلَيْه .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدکلمه امام علی

تاريخ : جمعه ۱۵ فروردین ۱۴۰۴ | 11:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |