71- قَالَ عليه السلام: ما اَحْسَنَ تَواضُعَ الأغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ لِمَا عِنْدَ الله وَاَحْسَنُ مِنْهُ تِيْهُ الفُقَرَاءِ عَلَى الاغْنِيَاءِ اِتِكالاً عَلَى الله سُبْحانَهُ. (نهج البلاغه ص 1277 حکمت 398)

چه نیک است فروتنی کردن توانگران برای فقراء و بیچارگان بجهت آن ثوابی که در مقابل آن تواضع است نزد خداوند منان، و بهتر از این تکبّر فقیران است بر توانگران بجهة اعتماد کردن بر خداوند رحمن .

تواضع ز گردن فرازان نکو است *** گدا گر تواضع کند خوی است

بزرگان نکردند در خود نگاه *** خدا بینی از خویشتن بین مخواه

بلندی چو خواهی تواضع گزین *** که آن بام را نیست سلّم (سُلَّم = نردبان) جز این

ندانم کجا دیدم اندر کتاب که خضر از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرسید که بهترین اعمال چیست؟ فرمود بذل اغنیاء بر فقراء بجهة رضای خدای تعالی، پس فرمود و از آن بهتر ناز و تکبّر فقراء است بر اغنیاء از راه اعتماد و وثوق بخدا، جناب خضر گفت این کلامی است که باید بنور بر صفحۀ رخسار حور نوشت. (بحار الانوار 133/39 با کمی تفاوت)

آورده اند که حاتم طائی را گفتند از خود بلند همت تر در جهان دیده ای؟ گفت بلی، روزی چهل شتر قربانی کرده بودم و اُمرائی از هر خیلی بمهمانی خوانده بگوشۀ صحرائی بیرون رفتم خارکشی را دیدم که پشته خاری فراهم آورده و آهنگ شهر کرده، گفتم: ای پیر چرا بمهمانی حاتم نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند گفت :

هر که نان از عمل خویش خورد *** منت حاتم طائی نبرد

پس انصاف دادم و او را به همت و جوانمردی از خود برتر خواندم.

72- قَالَ عليه السلام: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاّ ظَهَرَ فِي فَلَتاتِ لِسَانِهِ وَصَفَحاتِ وَجهِهِ. (نهج البلاغه حکمت 25)

در دل نمی گیرد هیچ کس چیزی را مگر آنکه ظاهر میشود در گفتارهای زبان که بی اندیشه و تفکر از او صادر شود در وقت غفلت او و در صفحه های رخسار او، چه وجود لسانی و وجهی مظهر وجود ذهنی است، و این مطلب مطابق تجربه است.

شاعر عرب گفته : تُخَبَرُبى الْعَيْنانُ مَا القَلْبُ كَاتِمٌ *** وَ مَاجِنَّ بِالبَغضَاءُ وَالنَظَرَ الشُرَر

سعدی در غزل شماره 309: گر نها ن دارد کسی سری توان دریافتن *** در کنار روی آنکس یا در اثنای زبان

ودر غزل شماره 417: سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم *** رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

شاعر عرب مى گوید:

تَفَقَّدْ مَساقِطَ لَحْظِ الْمُریبِ *** فَإنَّ الْعُیُونَ وُجُوهُ الْقُلُوبِ *** وَطالِعْ بِوادِرِهِ فِی الْکَلامِ *** فَإنَّکَ تَجْنی ثِمارَ الْعُیُوبِ

از نگاه کردن مشکوک و خطرناک حال او را بشناس ـ زیرا چشم ها صورت دل ها است - و به سخنان نسنجیده اش دقت کن، زیرا این سخنان میوه هاى عیوب را مى چیند. و در اختیار تو مى گذارد.

كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر آنكه در سخنان بى انديشه و رنگ رخسارش هويدا مى گردد (مانند زردى روی كه علامت ترس و سرخى آن كه نشانه شرمندگى است). (ترجمه وشرح نهج البلاغه فيض الاسلام، ج 6 ص 1098)

چون انسان مطلب مهمى از قبيل دشمنى، كينه و يا دوستى و نظاير اينها را در دل پنهان مى دارد و پديده هاى زبانى عبارت از نوعى وجود نفسانى و وسيله اظهار آن است، براى شخص ممكن نيست به طور كامل آنچه در دل دارد مخفى نگه دارد، زيرا رعايت اين پنهانكارى تنها براى عقل ميسر است تا بر طبق مصلحتى كه مى بيند آن را پنهان دارد، امّا عقل گاهى به يك كار مهم ديگرى سرگرم و از مراقبت بر پنهان داشتن غفلت مى ورزد، در نتيجه خيال، آن را از دست عقل مى ربايد و در ضمن سخنان بى انديشه بر زبان مى آورد، و همين طور، چون تصورات و امور نفسانى ريشه آثار ظاهرى انسان مانند زردى ترس و سرخى شرم مى باشند، بعضى از امور پنهانى را نمى شود از آثار ظاهرى در رنگ چشم و صورت جدا كرد، گواه بر اين مطلب تجربه است. (ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 426)

و قال أديب شهير: يستحيل إخفاء الحقيقة، لأن قانون الفعل يقابله قانون رد الفعل، و ان هذا القانون يطبق في المجال النفسي كما يطبق في المجال الميكانيكي، و عليه فإن فعل الإخفاء يصطدم برد فعله، و هو الإظهار بأسلوب أو بآخر، و بالتالي من وضع ستارا على الواقع هتكه رد فعله لا محالة. (فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 231)

راز درون هر چه بود گاه گاه *** تيغ زبانش بدر آرد ز چاه *** صفحه رخساره چه يك آينه *** فاش كند راز دل از دود آه (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص42و43)

73- قَالَ عليه السلام: مَا اَكْثَرَ العِبَرَ وَاَقَلَ الإِعْتِبَارَ. (نهج البلاغه ص 1098 حکمت 25)

چه بسیار است مواضع عبرت و پند و اندکست عبرت گرفتن از آن.

کاخ جهان پر است ز ذکر گذشتگان *** لکن کسی که گوش کند این ندا کم است

قالَ رَسُولُ الله صلى الله عَلَيْهِ وآله : أَغْفَلُ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظُ بِتَغَيُّر الدُّنْيا مِنْ حَالٍ إلى حالٍ. (نهج البلاغه نهج البلاغه ص 1229 حکمت 289)

یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود که غافلترین مردم کسی است که پند نگیرد بسبب تغیّر دنیا از حالی بحالی. (بحار 324/71)

كَفَى مَا مَضِىَ مُخبِرَاً مِمَّا يُجِيی وَكَفَى عَبَراً لِذُوىِ الاَلبَابِ مَا جَرَّبُوا . (شرح نهج البلاغه 273/20 حكمت 163) . ترجمه : گذشته ها برای اخبار از آینده ها کافی است و خردمندان را آنچه تجربه کرده اند برای عبرت کافی است.

که را دانی از خسروان عجم *** زعهد فریدون ضحاک و جم

که بر تخت و ملکش نیامد زوال *** نماند مگر ملک ایزد تعال

کرا جاودان ماندن امید هست *** که کس را نبینی که جاوید هست

کرا سیم و زر ماند و گنج ومال *** پس از وی به چندی شود پایمال

وز آنکس که خیری بماند روان *** دمادم رسد رحمتش بر روان

نقل است که چون مرده را از منزلش حرکت می دهند بقبرستان ببرند رو باهل و عیال خود می کند و می گوید: یا اَهلی وَ اَولادِى لاَ تَلْعَبْ بِكُمُ الدُّنْيا كَمَا لَعِبَتْ بی، یعنی ای اهل و اولاد من دنیا شما را فریب ندهد چنانکه مرا فریب داد .

چه ما را بغفلت بشد روزگار *** تو باری دمی چند فرصت شمار

74- قَالَ عليه السلام: مَا عَالَ مِن اقتَصَدَ . (نهج البلاغه ص 1153 حکمت 134)

فقیر و درویش نگشت کسی که در مخارج خود میانه روی کرد و بقدر حاجت متعارف بیشتر صرف نکرد، چه آنکه این مقدار را که شرط حیوة او است حق تعالی متکفّل شده از برای او در مدت بقاء او لاجرم با و می رسد. و خداوند حمید در قرآن مجید پیغمبر صلی الله علیه و آله را نیز امر بحد وسط فرمود: فِي قَولِه : وَلَا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلىَ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطها كُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً . (سوره اسراء آیه 29) یعنی و مگردان دست خود را بسته شده بگردن خود و مگشا آنرا تمام گشادن پس بنشینی نکوهیده با حسرت.

و هم در حق عباد مؤمنین فرموده: وَالَّذِينَ إِذَا انْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قِواماً . (1سوره فرقان آیه 67) و آنان که هرگاه نفقه کنند اسراف نکنند و تنگ نگیرند و باشد انفاق ایشان مابین اسراف و تنگ گیری بحد اعتدال . (رُوِيَ إِنَّهُ قَالَتْ حَرقَةٌ بِنْتُ النِّعْمَانِ بْنِ مُنْذِرِ لِسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَاصٍ حِينَ وَلِيَ الْعَرَاقَ : وَاللهِ مَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَمَا شَيْئ يُدَبِّ تَحْتَ الْخَوَرْنَقَ إِلَّا وَهُوَ تَحْتَ اَيدِينا فَغَرُبَتْ شَمْسُنا و قدْرَحِمَنَا جَميعُ مَنْ كَانَ يَحْسُدُنَا وَمَا مِنْ بَيْتٍ دَخَلَتْهُ حَبَرَة إِلَّا وَأَعْقَبَتْهُ عَبَرَةٌ ثُمَّ أَنشَأَتُ تَقُولُ : فَبَيْنا نَسُوقُ (نَسُوسُ خ ل ) النَّاسَ وَالْأَمْرَ أَمْرُنَا. إذا نَحْنُ فيهم سُوقَةٌ تَتَنَصَّفُ. بحار 456/78 با کمی تفاوت)

اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين کلام کوتاه و نورانى خود آثار ميانه روى در امور را بيان کرده و مى فرمايد: «کسى که در هزينه کردن ميانه روى کند هرگز فقير نخواهد شد»؛ (مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ).

«عال» از ريشه «عيل» (بر وزن عين) در اصل به معناى عيالمند شدن است؛ ولى اين واژه به معناى فقير نيز به کار رفته است. بعضى گفته اند که اگر از ريشه «عول» باشد به معناى فزونى عيال است و اگر از ريشه «عيل» باشد به معناى فقر است و «اقتصاد» به معناى ميانه روى در هر کار مخصوصآ در امور مالى است.

اين معنا امروز، هم در مقياس کوچک خانواده و هم در مقياس وسيع جامعه ثابت شده است که اگر از اسراف و تبذير پرهيز شود و در هزينه کردن سرمايه ها صرف جويى و ميانه روى گردد بسيارى از مشکلات حل مى شود؛ مشکل، زمانى براى فرد يا جامعه پيدا مى شود که حساب دقيقى براى هزينه ها و نيازها در نظر نگيرند و يا بى حساب و کتاب آنچه را که دارند هزينه کنند که به يقين زمانى فرامى رسد که در فقر فرو مى روند.

در منابع اسلامى نيز روايات فراوانى در اين زمينه ديده مى شود، از جمله در روايتى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «الإقْتِصادُ فِى النَّفَقَةِ نِصْفُ الْمَعِيشَةِ؛ ميانه روى در مخارج زندگى نيمى از معيشت انسان را تأمين مى کند».

در حديثى از اميرمؤمنان (عليه السلام) در غررالحکم مى خوانيم: «مَنْ صَحِبَ الْإِقْتِصادَ دامَتْ صُحْبَةُ الْغِنى لَهُ وَجَبَرَ الْإِقْتِصادُ فَقْرَهُ وَخَلَلَهُ؛ کسى که همنشين ميانه روى باشد غنا و بى نيازى پيوسته همنشين او خواهد بود و اقتصاد، فقر او را جبران ومشکلات او را برطرف مى سازد».

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «ضَمِنْتُ لِمَنْ اِقْتَصَدَ أنْ لا يَفْتَقِرُ؛ من ضمانت مى کنم کسى که ميانه روى پيشه کند هيچ گاه فقير نشود».

البته ميانه روى نه تنها در مسائل اقتصادى و مالى در مقياس فرد و جامعه، بلکه در همه کارها مطلوب است حتى توصيه شده که مؤمنان در عبادت نيز که وسيله قرب الى الله است ميانه روى را از دست ندهند.

مرحوم «کلينى» در کتاب کافى بابى تحت عنوان اقتصاد در عبادت آورده که نخستين حديثش از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است: «إنَّ هذا الدّينُ مَتِينٌ فَاَوْغِلُوا فيهِ بِرِفْقٍ وَلا تُکَرِّهُوا عِبادَةَ اللهِ إلى عِبادِ اللهِ فَتَکُونُوا کَالرّاکِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذي لا سَفَرًا قَطَعَ وَلا ظَهْرًا أبْقى؛ اين آئين، حساب شده و متين است. در اين مسير با مدارا حرکت کنيد و بندگان خدا را به عبادت زياد مجبور نکنيد که همانند سوار وامانده اى مى شويد که نه به مقصد رسيده و نه حيوان را سالم گذاشته است».

75- قَالَ عليه السلام: ما قَالَ النَّاسُ لِشَيْءٍ طُوبَى لَهُ إِلاّ وَقَدْ خَبَا لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سُوءٍ . (نهج البلاغه ص 1224 حکمت 278)

نگفتند مردمان برای چیزی این کلمه را که خوشا بحال او مگر آنکه پنهان کرد روزگار غدار از برای او روز بد را که ضرر رسانید با و در آخر کار .

و این مطلب موافق تجربه و عیان است و محتاج به بیان نیست.

قَالَ النَّبيُّ صلى الله عليه وآله مَا امْتَلَاتُ دَارٌ حَبْرَةً إِلاَّ امْتَلَاَتُ عَبْرَةً وَمَا كَانَتْ فَرْحَةٌ إِلَّا يَتْبَعُهاتَرْحَةٌ (كنز العمال المتقي الهندي ج ٣ صفحة ٤٠١) . یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که پر نشد خانه ای از سرور مگر آنکه پر شد از باریدن اشک و نمی باشد سروری مگر آنکه دنبال او خواهد بود حزنی.

هرگز بباغ دهر گیاهی وفا نکرد *** هرگز زدست چرخ خدنگی خطا نکرد

خیاط روزگار ببالای هیچکس *** پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد

يعنى مردم چيزى را در دنيا تحسين نكردند، مگر اين كه روزگار زمينه نابودى آن را براى روزى فراهم كرد و هر بالقوّه اى ناگزير از رسيدن به فعليّت است. (ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 657 و 658)

نگويند مردم بچيزى كه «خوبه» *** مگر آنكه دنبال آن روز شومه (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 374 و 375)

76- مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ، لَيِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِي جَوْفِهَا؛ يَهْوِي إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَ يَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ . (نهج البلاغه ص 1141 حکمت 115)

مثل دنیای غدار همچو مار است که ظاهرش نرم و در اندرونش است زهر قاتل، میل می کند بسوی آن مغرور نادان و دوری می نماید از آن صاحب خرد و مرد عاقل.

جهان چون مار و افعی پیچ پیچست *** همان بهتر که در دست تو هیچ است

بدانکه از برای دنیا مثل های بسیار زده شده و این تمثیل احسن تمثیلات آنست مانند تمثیلی که حضرت صادق زده، فرمود: مثل دنیا مثل آب دریا است که هر چه عطشان از آن می آشامد عطش او را زیادتر می نماید تا هلاکش نماید. (بحار 79/73 و کافی 136/2)

و این مشاهد و عیان است که حریص در جمع دنیا هر چه بیشتر تحصیل کند حرصش زیادتر می شود تا هلاک شود.

کوزه‌ چشم حریصان پُر نشد *** تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد

حضرت باقر العلوم (علیه السّلام) فرموده مثل حریص بر دنیا مثل کرم ابریشم است که هر چه ابریشم بر دور خود بیشتر می تند راه خلاصی خود را دورتر می نماید تا آنکه در بین ابریشم ها از غم هلاک می شود. (کافی 134/2)

وَ قَدْ نَظَمَهُ بَعْضُ الشُّعَرَاءِ وقالَ :

أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْمَرْءَ طُولَ حَياتِهِ *** حَرِيصٌ عَلى مَالاَ يَزالُ يُناسِجُهُ

کَدُودُ کدُودِ القَزَيَنسِجُ دَائِماً *** فَيَهْلُكُ غَمّاً وَسطَ مَا هُوَ يَنسُجُهُ

77- قَالَ عليه السلام: مَرَارَةُ الدُّنْيا حَلاوَةُ الاخِرَةِ، وَحَلاوَةُ الدُّنْيا مَرارَةُ الاخِرَةِ . (نهج البلاغه ص 1196 حكمت 243)

تلخی دنیا شیرینی آخرت است و شیرینی دنیا تلخی آخرت است، و این بسبب آنست که دنیا ضد آخرت است.

وَ كانَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله يَقُولُ : حُفَّتِ الجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النّارُ بالشَّهَوَاتِ. (نهج البلاغه ص 566 با کمی تفاوت) یعنی حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: که احاطه کرده ببهشت مکاره دنیا و احاطه کرده بآتش جهنّم شهوات دنیا

وَقَالَ أيضاً : الدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَجَنَّةُ الكَافِرِ. (بحار 154/6) و هم فرموده که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.

و روایت است که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله حضرت فاطمه عليها السلام را نگریست که جامه خشنی در بر داشت و دستاس می کرد و با این حال بچۀ خود را شیر می داد حضرت از تلخی زندگانی فاطمه گریست و فرمود: یابِنتاهُ تَعَجَّلَى مَرَارَةَ الدُّنْيا بِحَلاوَةِ الاخِرَةِ فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نَعْمَانِهِ وَالشَّكْرُ الله عَلى الآئِهِ. ای دختر من بچش تلخی دنیا را بشیرینی آخرت عرض کرد که یا رسول الله حمد میکنم خدا را بر نعمت های او و شکر می گذارم بر آلاء و نعم او. (سفينة البحار ماده فطم)

78- قَالَ عليه السلام: الْمَرْءُ مَخبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ. (نهج البلاغه 1159 حکمت 140)

(یعنی) مرد پنهانست در زیر زبان خویشتن *** قیمت و قدرش ندانی تا نیاید در سخن

و همچنین فرموده: تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه. (نهج البلاغه 1272 حکمت 384) یعنی : تكلّم کنید تا شناخته شوید.

قال عليه السلام : كَما تُعرَفُ أوانِي الفَخّارِ بِاِمْتِحَانِهَا بِاصْواتِها فَيُعْلَمُ الصَّحِيحُ مِنْها منَ الْمَكْسُورِ كَذَلِكَ يُمْتَحَنُ الْإِنْسَانُ بِمَنْطِقِه فَيُعرَفُ مَا عِنْدَهُ. (شرح نهج البلاغه 294/20 حکمت 363) . ترجمه همانطور که ظروف سفالین با صداهایش امتحان می شود و سالم و شکسته آن معلوم می گردد همچنین انسان با گفتارش امتحان می شود و آنچه دارد شناخته می شود.

تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه گمان مبر که خالی است *** شاید که پلنگ خفته باشد

لكن بدان اي عزيز من که فضیلت سخن برای دانا و عاقل است نه برای نادان جاهل :

کمال است در نفس انسان سخن *** تو خود را بگفتار رسوا مکن

ترا خامشی ایخداوند هوش *** وقار است و نا اهل را پرده پوش

اگر عالمی هیبت خود مبر *** وگر جاهلی پرده خود مدر

بدهقان نادان چه خوش گفت زن *** بدانش سخن گوی یادم مزن

شیخ سعدی گوید: نادان را به از خاموشی نیست و اگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی .

چون نداری کمال و فضل آن به *** که زبان در دهان نگه داری

آدمی را زبان فضیحت کرد *** جوز بی مغز را سبکباری

قالَ رَسُولُ الله صلى الله عليه وآله : رَحِمَ اللهُ عَبْداً قَالَ خَيْراً فَغَنِمَ اَوْسَكَتَ عَنْ سُوءٍ فَسَلِمَ . (بحار الانوار 293/71) یعنی خدا رحمت کند بنده را که خوب بگوید و غنیمت ببرد یا ساکت شود از بدی و سالم بماند.

79- قَالَ عليه السلام: الْمَرْئَة عَقْرَبٌ حُلوَةُ اللَّسبَةِ. (نهج البلاغه ص 1114 حکمت 58)

زن کژدمی است که شیرین است گزیدن آن، یعنی شأن زن اذیت کردن است لکن اذیتش مخلوط بلذت است مثل کسی که جرب دارد و می خاراند آن را این اذیت است لکن اذیتش شیرین است.

و بعضی در معنی این کلام مبارک گفته اند : که لذت مباشرت ناقض مادة حيوة و موجب ضعف قوی است پس آن لذت بمنزلهٔ زهر است در آخر کار و زن ما ریست بصورت یار.

قال عليه السلام : لاَ يَنبَغِى لِلْعاقِلٍ أنْ يَمْدَحَ امْرَأَتَهُ حَتَّى تَمُوتَ وَلَا طَعاماً حَتَّى يَسْتَمْرِيهِ وَلا صَدِيقاً حَتَّى يَسْتَقْرِضُهُ وَلَيْسَ حُسْنُ الْجَوارِ تَرَى الأذى وَلَكِنْ حُسْنُ الْجَوارِ الصَّبْرُ عَلَى الأذى. (شرح نهج البلاغه 295/20 حکمت 378)

قال : الْمَرْأَةُ كَالنَّعلِ يَلْبَسُهَا الرَّجُلُ إِذا شَاءَ لَا إِذا شَاءَتْ. (شرح نهج البلاغه 298/20 حکمت 291)

پس ای عزیز من:

ز اندازه بیرون مرو پیش زن *** نه دیوانه ای تیر بر خود مزن

به بی رغبتی شهوت انگیختن *** برغبت بود خون خود ریختن

قال عليه السلام : الْجِماعُ لِلْمَحَنِ جَمَاعُ وَلِلْخَيْرَاتِ مَتَاعٌ حَيَاءٌ يَرْتَفِعُ وَعَوْرَاتٌ تَجتَمِعُ أَشبَهُ شَيئٍ بِالجُنُونِ وَلِذَلِكَ حُجِبَ عَنِ العُيونِ نَتيجَتُهُ وَلَدٌ فَتُونٌ إِنْ عاشَ كَدَّوَانْ مَاتَ هَدَّ. (شرح نهج البلاغه 288/20 حکمت 295)

وَقالَ عليه السّلام : الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّها وَشَرُّ مَا فِيها أَنَّهُ لابُدَّ مِنْها . (نهج البلاغه ص 1192 حکمت 230)

وَقيلَ نَظَرَ حَكيمٌ إِلَى امْرَأَةٍ مَصْلُوبَةٍ عَلَى شَجَرَةٍ فَقَالَ : لَيْتَ كُلَّ شَجَرَةٍ تَحْمِلُ مِثْلَ هَذِهِ الثَّمَرَةِ.

یعنی گویند که نظر کرد حکیمی بسوی زنی که بر درخت او را آویزان کرده بودند گفت کاش بر هر درختی مثل این میوه بود.

چه نغز آمد این یک سخن زان دو تن *** که بودند سرگشته از دست زن

یکی گفت کس را زن بد مباد *** دیگر گفت زن در جهان خود مباد

و در حدیث است که زن ضلع کجی است اگر با او مدارا کنی تمتع از آن بری و اگر بخواهی آنرا راست کنی میشکنی.

قَالَ عليه السلام : إِنَّ اللهَ خَلَقَ النِّسَاءَ مِنْ عَيٍّ وَعَوْرَةٍ فَدَاهُ وَاعَیُّهُنَّ بِالسِّكوتِ وَ استُرُوا العَورةَ بِالبُيُوتِ. (شرح نهج البلاغه 310/20 حکمت 557)

واضح است که روایاتی که در نکوهش زنان آمده است مربوط به زنان خوب و شریف که کم هم نیستند نمی باشد؟!

80- قَالَ عليه السلام: مِسْكِينُ ابْنُ آدَمَ مَكْتُومُ الأَجَلٍ وَمَكْنُونُ العِلَلِ وَمَحْفُوظُ العَمَلِ تُولِمُهُ البَقَةُ وَتَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَتَنِتِنُهُ العَرَقَة. (نهج البلاغه ص 1282 حکمت 80)

بیچاره فرزند آدم پنهان داشته شده است اجل او و پوشیده شده امراض و علل او و محفوظ و نگاه داشته شده است عمل او بدرد می آورد او را گزیدن پشه و میکشد او را یک آب بگلو رفتن و متعفن و گندیده می سازد او را عرق کردن .

پس آدمی که باین مرتبه از ذلّت و بیچارگی است او را بفخر و تکبر چه کار.

قَالَ عليه السَّلام : ما لاِبْنِ آدَمَ وَالفَخر اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَاخِرُهُ جِيفَةٌ لا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَلَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ. (نهج البلاغه ص 1295 حکمت 445) یعنی آن حضرت فرمود : فرزند آدم را با فخر و تکبر چکار که اولش نطفه است و آخرش مردار است نمی تواند روزی دهد خود را و نتواند برطرف کند مرگ خود را.

و هم از مسکنت و بیچارگی انسان فرموده در یکی از خطب مباركه : فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ فَإِنَّكُمْ قَدْ جَرَّبتُمُوهَا فِي مَصائِبِ الدُّنْيا فَرَأَيْتُمْ جَزَعَ أَحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِيبُهُ وَالعَثْرَةِ تُدْمِيهِ وَالرَّمْضَاءُ تُحْرِقُهُ فَكَيْفَ إِذَا كَانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ مِنْ نَارٍ ضَجيعَ حَجَرٍ وَقَرِينَ شَيْطَانٍ. (نهج البلاغه ص 603 خطبه 182)

یعنی رحم کنید ایمردم بر جان خود همانا تجربه کردید شما خود در مصیبت های دنیا پس دیدید چگونه جزع میکند یکی از شما از یک خاری که ببدن او می رسد و آنکه یک لغزیدن او را بخون می اندازد و زمین گرم شده به آفتاب او را می سوزاند پس چگونه خواهد بود هرگاه باشد مابین دو تا به از آتش همخوابهٔ سنگ و قرین شیطان یعنی او را با سنگ های کبریتی هیزم آتش کنند چنانکه حقتعالی فرموده: وَقُودُهَا النَّاسُ والحِجارَةُ (سوره بقره آیه 24) و او را با شیطانی در غل و زنجیر کنند.

وَمِثْلُهُ في دُعَاءِ الصَّحِيفَةِ السَّجَادِيَةِ : فَاَسْئَلُكَ الّلهُمَّ بِالْمَخزُونِ مِنْ اَسمائِكَ وَبِمَا وَارَتْهُ الحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ إِلا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الجَزوعَةَ وَ هذِهِ الرَّمَّةَ الهَلُوعَةَ الَّتِى لا تَسْتَطِيعُ حَرَّشَمْسِكَ فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّنَارِكَ وَ الَّتِي لا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِكَ فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ فَارْحَمْنِي الّلهُمَّ فَإِنِّي امْرِءٌ حَقيرٌ وَ خَطَرى يَسِيرٌ. یعنی حضرت امام زین العابدین علیه السلام در دعای صحیفه سجادیه در مقام تذلّل و عبودیت با خدا عرض میکند: که سؤال می کنم تو را بار الها بآنچه پنهانست از اسم های تو و آنچه پوشانیده است حجاب ها از عظمت و بهاء تو که رحم کنی این نفس جزع کننده را و این استخوان پوسیده خروشنده و آن نفسی که طاقت ندارد حرارت آفتاب تو را پس چگونه طاقت بیاورد حرارت آتش تو را و آنکه طاقت ندارد شنیدن صدای رعد تو را پس چگونه طاقت آورد غضب تو را پس رحم کن مرا خدایا پس بدرستی که من آدمی حقیرم و قدرم اندکست .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدکلمه امام علی

تاريخ : جمعه ۱۵ فروردین ۱۴۰۴ | 11:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |