61- قَالَ عليه السلام: لاَ تَسْتَحى مِنْ اِعْطَاءِ القَلِيلِ فَإِنَّ الحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ . (نهج البلاغه ص 1115 حکمت 64)

حیا مکن از دادن چیز کم پس بدرستیکه نومیدی کمتر است از آن و حقارت آن بیشتر است.

قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عَلَيهِ وَآلِه لاَ تَرُدُّوا السَائِلَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ (سفينة البحار 585/1) یعنی سائل را رد نکنید اگر چه به نصف خرما باشد ، و عَنهُ صلى الله عليه وآله أيضاً : اِتَّقِ النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَبِكَلِمَة طَيِّبَةٍ . (جامع أحاديث الشيعة - السيد البروجردي - ج ٨ - الصفحة ٣٣٩) یعنی بپرهیزید از آتش برد نکردن سائل و اگر چه بنصف خرمائی باشد و اگر آنرا نیافتی پس بکلام خوشی رد کن او را.

رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِتَّقُوا النارَ و لَو بِشِقِّ التَّمرَةِ؛ فإنّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ يُربِيها لِصاحِبِها كما يُرْبي أحَدُكُم فِلْوَهُ أو فَصِيلَهُ؛ حتّى يُوَفِّيَهُ إيّاها يَومَ القِيامَةِ، حتّى يكونَ أعظَمَ مِن الجَبَلِ العَظيمِ .[بحار الأنوار : 96/122/29] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خود را از آتش نگه داريد هر چند با يك نصف خرما باشد ؛ زيرا همان طور كه يكى از شما كُرّه اسب يا بچه شتر خود را مى پروراند ، خداوند عزّ و جلّ نيز آن نصفِ خرما را براى صاحبش مى پروراند و در روز قيامت آن را كه بزرگتر از يك كوه عظيم شده است ، به او مى دهد .

62- قَالَ عليه السلام: لاَ تَصْحَبِ المائِقَ فَإِنَّهُ يُزيّنُ لَكَ فِعْلَهُ وَيَوَدُّ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ. (نهج البلاغه ص 1228 حكمت 285)

مصاحبت و رفاقت مکن با احمق بیخرد چه آنکه او زینت می دهد در نظر تو کار خود را و دوست می دارد که تو نیز مانند او باشی، زیرا که احمق تصوّر نمی کند نقصان خود را بلکه خیال می کند که نفس او کامل است و هر کسی دوست دارد که رفیقش مثل خودش باشد در اخلاق و افعال .

وَ لَهَذَا رَسُول خدا فرموده: اَلْمَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ. (نهج البلاغه ص 1228 حکمت 285)

قَالَ عليه السلام : إِيَّاكَ وَصَاحِبَ الْبُؤْسِ فَإِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ يَرُوقُ مَنظَرَهُ وَيَقبَحُ اَثَرُهُ. (شرح نهج البلاغه 273/20 حکمت 157 با کمی تفاوت). ترجمه: از همنشین بد بپرهیز که مثل شمشیر خوش منظر و بد اثر است. قَالَ عليه السلام : اَلصّاحِبُ كَالرّقْعَةِ فِي الثَّوْبِ فَاتَّخِذَهُ مُشاكِلاً. (شرح نهج البلاغه 309/20 حکمت 540). ترجمه : دوست و مصاحب مانند وصله لباس است پس همرنگ و مناسب اختیار کن .

رقم بر خود بنادانی کشیدی *** که نادانرا بصحبت برگزیدی

طلب کردم زدانائی یکی پند *** مرا فرمود با نادان مپیوند

که گردانای دهری خر بباشی *** وگر نادانی ابله تربباشی

قَالَ اَرَسُطا طالِيسِ : العَاقِلُ يُوافِقُ العَاقِلَ وَأَمَّا الجَاهِلُ فَلا يُوافِقُ العاقِلَ وَلاَ الجَاهِلَ كَمَا أَنَّ الخَطَّ المُسْتَقِيمَ يَنْطَبِقُ عَلَى المُسْتَقِيمٍ وَأَمَّا المُعْوَجٌ فَلا يَنْطَبِقُ عَلَى المُعْوَجَ وَلَا الْمُسْتَقِيمٍ . یعنی ارسطا طالیس گفته که عاقل موافقت می کند با عاقل و امّا جاهل پس موافقت نمی کند با عاقل و نه با جاهل چنانچه خط راست موافق می شود با خط راست دیگر و اما خط کج پس موافق نمی شود بر کج و نه بر راست .

طغرائی گفته : وَشَانَ صِدْقَكَ عِنْدَ النَّاسِ كِذْبُهُمْ *** وَهَلْ يُطابَقَ مُعْوَجٌ بِمُعْتَدِلٍ

63- قَالَ عليه السلام: لاَ غَنِىُ كَالْعَقْلِ وَلَا فَقرَ كَالْجَهْلِ وَلَا ميراثَ كَالأَدَب ولا ظَهيرَ كَالْمُشَاوِرَةِ. (نهج البلاغه ص 1112 حکمت 51)

نیست هیچ غنی و توانگری مانند عقل و نیست هیچ فقری مانند جهل و نادانی و نیست هیچ میراثی همچو ادب و نیست هیچ پشت و یاوری مانند مشورت کردن در کارها با اهل دانش، چنان که گفته شده. بهنگام تدبیر یک رأی نیک *** به از صد سپاهی چه دریای ریگ

قالَ النَّبِيُّ صلّى الله عليه واله مَا خَابَ مَنِ اسْتَخَارَ وَلَانَدِمَ مَنِ استَّشُارَ. (بحار 225/91 و تحف العقول 147. در این دو کتاب «ماحار» به جای «ماخاب» است) یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: که نومید نشد کسیکه طلب خیر از خدا کرد و پشیمان نشد کسیکه در کار مشورت کرد.

هر که بی مشورت کند تدبیر *** غالبش بر هدف نیاید تیر

بیخ بی مشورت که بنشانی *** بر نیارد بجز پشیمانی

64- قَالَ عليه السلام: لاَ يَتْرُكُ النَّاسُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ دينِهِمْ لِاسْتِصْلاحِ دُنْيَاهُمْ إِلا فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِمْ بِمَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ . (نهج البلاغه ص 1135 حکمت 103)

ترک نمی کنند مردمان چیزی را از کار دینشان برای اصلاح امر دنیای خودشان مگر آنکه می گشاید خدایتعالی بر ایشان چیزیرا که ضررش زیادتر باشد از آن مقدار جزئی که فاسد می شد از امر دنیای او اگر بکار آخرت می پرداخت.

و این مثل آنست که بسیار می بینیم از کسبه و تجار و بازاریان که مشغول بمعامله و سوداگری می شوند و نماز خود را که این همه تأکید در باب محافظت آن وارد شده تأخیر می اندازد و در آخر وقت نمازی بتعجيل و بسا شود بدون طمأنینه بجا می آورند و گاه می شود که نماز از ایشان فوت شود و مسلّم است که افساد امر آخرت ضررش زیادتر است از ضرر دنیا .

چون خواسته هاى مردم در دنيا- وقتى كه در دنيا خواهى باز شد- پايان پذير نيست، چون هر خواسته اى خود زمينه اى براى افزون طلبى و زياده جويى دنيا و تحصيل شرايط و لوازم آن مى شود و همچنين دورى انسان از خدا به اندازه نزديكى او به دنيا و آرزوهاى دور و دراز در دنياست، بنا بر اين هر كارى كه در آن سود دنيا با همان هدف دنيايى مورد نظر باشد، وسيله اى براى گشايش درى از درهاى جستن و آراستن دنيا است، و زيانش از اوّلى بيشتر خواهد بود چون فرورفتگى به دنيا بيشتر و دورى از خدا افزونتر مى گردد. (ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 499 و 500)

مكن وصله دنياى خود را بدينت *** كه گردد زيان كلان تر قرينت (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص160و161)

65- لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ . (نهج البلاغه ص 1131 حکمت 97)

استقامت پیدا نمی کند قضاء حوائج محتاجین مگر بسه چیز:

اوّل بکوچک شمردن آن حاجت تا بزرگ شود، چه آنکه کسی که باین مرتبه از علو همت رسید که حاجت ها را کوچک بشمرد معروف بسماحت و کِبَر نفس می شود لاجرم عطایش بزرگ و مشهور می شود بخلاف آنکه اگر بزرگ شمارد و منت بگذارد فَإِنَّ «مَنْ عَدَّدَ نِعَمَهُ مَحَقَ كَرَمَهُ» (شرح غرر الحکم 197/5). قَالَ عليه السلام : سِيّانَ مَنْ صَنعَ السَّائِلُ وَ مَنَّ وَ مَن مَنعَ السَّائِلُ وَ ضَنَّ. ترجمه : کسی که به سائل کمک کند و منت گذارد با کسی که بخل ورزد و کمک نکند مساوی است؟ . قَالَ عليه السلام : لاَ تَطلِبَنَّ إِلىَ اَحَدَ حاجَةُ لَيلاً فَاِنَّ الحَياءُ فِي العَيْنينِ. (شرح نهج البلاغه 320/20 حکمت 668) ترجمه از هیچ کس در شب حاجت مخواه زیرا حیا در چشم است، یعنی کسیکه در مقام منّت گذاردن بشمرد احسان و نعم خود را هر آینه باطل و نابود می گرداند کرم خود را.

دوم آنکه پنهان کند آن حاجت را که برآورده و عطائی را که نموده، تا ظاهر شود، چه آنکه حق تعالی جمیل افعال بندگان را ظاهر می فرماید چنانچه در دعای اهل بیت است يا مَنْ أَظْهَرَ الجَميلَ وَسَتَرَ القَبیحَ، یعنی ای آن کسی که ظاهر گردانید عمل نیک بندگان را و پنهان کرد کار زشت ایشان را .

سوم آنکه بشتابد در قضای حاجات تا گوارا شود بر طالبان، چنانچه گفته اند: وَخَيْرُ الخَيْرِ مَا كَانَ عَاجِلَهُ، یعنی بهترین نیکی ها که در حق کسی کنند آنست که در آنچیزی که می رسانند به او تعجیل کنند. (ابن ابی الحدید در کلمات قصار امیرالمؤمنین علیه السلام آورده که آنحضرت فرمود در وقتى من و عبّاس و عمر مذاکره می کردیم در بیان احسان و نیکی کردن، من گفتم: که بهتر آن پنهان کردن آنست، عباس گفت: بهتر آن کوچک شمردن آنست، عمر گفت: تعجیل در آنست. در این هنگام رسول خدای صلی الله علیه وآله وارد شد بر ما و از گفتگوی ما پرسید؟ ما بیان کردیم کلمات خود را فرمود بهترش آنست که این هر سه در آن جمع باشد) "پنهان کردن آن و کوچک شمردن آن و تعجیل در آن" .

66- قَالَ عليه السلام: لاَ يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَكُونَ بمَا عِنْدَ الله اَوثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ. (نهج البلاغه ص 1234 حکمت 302)

تصدیق نمی توان کرد ایمان بنده را تا وقتی که باشد بآنچه که نزد خدا است استوارتر از آنچه که در دست اوست.

حاصل آنکه ایمانِ یقینی وقتی است که بنده بوعده های خدا و بآنچه در نزد او است اطمینانش زیادتر باشد از آنچه در دست دارد. (یا آنکه معنی چنین باشد راست و درست نخواهد بود ایمان عبد تا آنکه بوده باشد اعتقادش به آنچه که در نزد حقتعالی است بیشتر از آنچه که در دست خودش است)

وَقَالَ النَّبِيُّ صلّى الله عليه وآله: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَلْيَكُنْ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ. (بحار الانوار 124/77) یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرموده کسیکه دوست دارد که بی نیازترین مردم باشد باید بآنچه که در نزد خدا است وثوقش زیادتر باشد از آن چیزیکه در دست خود دارد.

67- قَالَ عليه السلام: لاَ يَعْدِمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ . (نهج البلاغه ص 1163 حکمت 145)

معدوم نمی سازد بلکه همیشه خواهد یافت شخص صبر کننده ظفر یافتن بمطلوب خود را و اگر چه طول بکشد زمان صبر.

إنّي رَأَيْتُ وَلِلأَيَّامِ تَجْرِبَةٌ *** لِلصَّبْرِ عَاقِبَةً مَحْمُودَةَ الأَثَرِ

وَقَلَّ مِن جَدِّ فِي أمرٍ يُطَالِبُةُ *** فَاسْتَصْحَبَ الصَّبْرَ إلاّ فازَ بِالظَّفَرِ

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر *** بار دگر روزگار چون شکر آید

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** براثر صبر نوبت ظفر آید

حکما گفته اند : که صبر بر دو قسم است :

قسم اول صبر جسمی و آن تحمل مشقت ها است بقدر قوه بدنيه مثل صبر بر راه رفتن و حمل چیز سنگین و صبر بر مرض و تحمل مشقت ضرب و قطع و این چندان فضیلتی ندارد.

قسم دوم صبر نفس است که بر آن فضیلت تعلق می گیرد و آن بر دو نوع است: اول صبر از مشتهیات خود و آنرا عفت گویند . دوم صبر بر تحمّل مکروه یا محبوب و مختلف می شود اسم آن بحسب مقامات آنف پس اگر در مقام نزول مصیبت باشد آنرا صبر گویند، و مقابل آن جزع و هلع است، و اگر در مقام حرب باشد آنرا شجاعت گویند که ضدش جبن است، و اگر در مقام غضب باشد آنرا حلم گویند و مقابلش استشاطه (از خشم برافروختن) است، و اگر صبر از فضول عیش باشد آنرا قناعت و زهد گویند و در مقابل آن حرص و شره است إِلىَ غَيْرِ ذَلِكَ.

و لهذا آیات و اخبار در فضیلت صبر زیاده از حد احصا وارد شده.

قالَ رَسُولُ اللهِ صلّى الله عليه وآله بِالصَّبْرِ يُتَوَقَعُ الفَرَجُ وَمَنْ يُدْمِنْ قَرْعَ البَابِ يَلِجُ . (بحار الانوار 96/71) یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود که صبر انتظار فرج است و کسی که پیوسته بکوبد دری را آخر الأمر در آنجا داخل می شود. الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مَنِ اسْتَدامَ قَرْعَ البابِ وَ لَجَّ وَلَجَ .[غرر الحكم : 9160] هر كه پيوسته درى را بكوبد و سماجت ورزد، وارد شود. امام علي (ع): «من طلب شيئا و جدّ وجد، و من قرع بابا و لجّ ولج» (الأنوار الساطعة في شرح الزيارة الجامعة ج‏2، ص317). هر كس چيزي بخواهد و تلاش كند مي يابد و هر كس دري را بكوبد و اصرار ورزد، در گشوده گردد. من طلب شيئا و جدّ وجد، (شرح بر غرر الحكم و درر الكلم، 7جلدي، ج‏4، ص494) و آن را نيز چنين نظم كرده ‏اند: «گر گران و گر شتابنده بود *** آنک جوينده است يابنده بود» . سايه حق بر سر بنده بود *** عاقبت جوينده يابنده بود *** گفت پيغمبر كه چون كوبی دری *** عاقبت زان در برون آيد سری *** چون نشينی بر سر كوی كسی *** عاقبت بينی تو هم روی كسی *** چون ز چاهی می كنی هر روز خاک *** عاقبت اندر رسی در آب پاک *** جمله دانند اين اگر تو نگروی *** هرچه می كاريش روزی بدروی .

وَقَالَ امير المؤمنين (عليه السّلام) مَنْ رَكِبَ مَطِيَّةَ الصَّبْرِ اهْتَدى إِلىَ مِيدانِ النَّصْرِ. (كنز الفوائد ص 58 با کمی تفاوت) يعني على علیه السلام فرموده: که کسی سوار شود بر شتر صبر و شکیبائی راه می یابد بمیدان نصرت و یاری .

68- قَالَ عليه السلام: لِسَانُ العَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَقَلْبُ الأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسانِهِ . (نهج البلاغه ص 1106 حکمت 29)

زبان خردمند در پس دل او است، یعنی عاقل اوّل تأمل نماید در کلامی که می خواهد بگوید و آنرا بسنجد و نیک و بد آنرا ملاحظه نماید بعد از آن اظهار کند، و لكن احمق بعکس است دلش در پس زبانش است، اوّل ظاهر سازد قول خود را و بعد از آن تأمل نماید.

و بهمین معنی است قول آن حضرت قَلْبُ الأَحْمَقِ فِي فِيهِ وَلِسَانُ العاقِلِ في قَلْبِهِ. (نهج البلاغه ص 1106) دل احمق در دهانش است و زبان عاقل در دلش . حاصل آنکه :

سخندان پرورده پیر کهن *** بیندیشد آنگه بگوید سخن

مزن بی تأمل بگفتاردم *** نکو گوی اگر دیر گوئی چه غم

بیندیش وانگه برآور نَفَس *** از آن پیش بس کن که گویند بس

و نیز آن حضرت فرموده: اَللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلَّىَ عَنْهُ عَقَرَ. (نهج البلاغه ص 1114 حکمت 57)

زبان درنده ایست که اگر بحال خودش گذاشته شود مثل درندگان بگیرد و بگزد .

زبان بسیار سر بر باد داده است *** زبان ما را عدوی خانه زاد است

69- لِكُلِّ امْرِئٍ فِي مَالِهِ شَرِيكَانِ، الْوَارِثُ وَ الْحَوَادِث . (نهج البلاغه ص 1245 حکمت 329)

از برای هر شخصی در مال او دو شریک است یکی وارث که مال را میبرد و دیگری حوادث روزگار که مُفنی مال است، پس آدم عاقل آنست که پیش از آنکه شرکاء او اموال او را ببرند برای آخرت خود کاری کند .

هرکه را مال هست و خوردن نیست *** او از آن مال بهره کی دارد

یا بتاراج حادثات دهد *** یا به میراث خوار بگذار . رشیدالدین وطواط

گرتورامال و جاه و تمکین است *** حادث و وارث از پی این است . سنائی

برگ عیشی بگور خویش فرست *** کس نیارد ز پس تو پیش فرست

خُذْ مِنْ تُراثِكَ مَا اسْتَطَعْتَ فَإِنَّما *** شُرَكَاوُكَ الأيَّامِ وَالوُرّاثُ

لِمَ يَقضِ حَقَّ المَالِ إِلاَّ مَعْشَرٌ *** نَظَرُوا الزَّمَانَ يَعِيثُ (یعنی تباهی می رسانند در آن) فِيهِ فَعاثُوا (از مال خود آنچه می توانی برگیر و استفاده کن زیرا روزگار و وارثان شریکان تو هستند حق مال و ثروت را کسانی ادا کرده اند که وقتی می بینند روزگار مال آنان را از بین می برد خود آنها (در راه خیر) مال را خرج می کنند)

از کلمات مبارک آن حضرت است : بَشِّرْ مَالَ البَخِيلِ بِحادِثِ أَوْ وارِثٍ. (شرح صد کلمه ابن میثم ص 93)

پس ای عزیز ارجمند هرگز بمال دنیا دل مبند. و بدانکه مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال چنانچه عاقلی را پرسیدند که نیکبخت کیست و بدبخت چیست گفت نیکبخت آنکه خورد و کِشت و بدبخت آنکه مرد و هِشت، حضرت موسی علیه السلام قارون را نصیحت کرد که اَحْسِنُ كَمَا اَحْسَنَ اللهُ إِلَيْكَ . (سوره 28 آیه 77) نشنید و عاقبتش شنیدی که از اندوخته بدو چه رسیدی .

کسی نیک بیند بهر دو سرای *** که نیکی رساند بخلق خدای

کرامت جوانمردی و نان دهی است *** مقالات بیهوده طبل تهی است

چه مردان ببر رنج و راحت رسان *** مُخَنّث خورد دست رنج کسان

ز نعمت نهادن بلندی مجوی *** که ناخوش کند آب اِستاده بوی

ندانست قارون دنیا پرست *** که گنج سلامت بکنج اندر است

70- قَالَ عليه السلام: لِكُلِّ مُقْبِلٍ اِدْبَارٌ وَمَا أَدْبَرَ فَكَانَ لَمْ يَكُنْ . (نهج البلاغه ص 1163 حکمت 143)

از برای هر اقبال کننده ای ادبار است و آنچه پشت کرد و رفت گوئیا هرگز نبوده، پس عاقل باید باقبال دنیا مغرور نشود و در همان حین مهیای ادبار و پشت کردن او باشد.

قَالَ الشّاعِرُ:

مَا طارَ طَيْرٌ وَارْتَفَعَ *** إِلاّ كَما طارَ وَقَعَ (هیچ پرنده ای پرواز نکرد و بالا نرفت جز آنکه همانگونه که بالا رفته بود پائین آمد)

وَكَانَ الحَسَنُ بْنُ عَلِي عَلَيْهِ السَّلام كَثِيراً ما يَتَمَثَلُ

يَا أَهْلَ لَذَاتِ دُنْيا لا بَقَاءَ لَها *** إِنَّ اغْتِرَاراً بظِلٍّ زايلِ حُمْقُ (حياة الحسن 306/1) . ترجمه ای اهل خوشی های دنیایی که بقا و دوام ندارد مغرور شدن به سایه ای که پایدار نیست از حماقت و نادانی است.

منه بر جهان دل که بیگانه ایست *** چه مطرب که هر روز در خانه ایست

نه لایق بود عیش با دلبری *** که هر بامدادش بود شوهری

بَرِ مردِ هُشیار دنیا خس است *** که هر مدتی جای دیگر کس است


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدکلمه امام علی

تاريخ : جمعه ۱۵ فروردین ۱۴۰۴ | 11:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |