41- قَالَ عليه السلام: شَتَانَ بَيْنَ عَمَلَيْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذّتُهُ وَتَبْقَى تَبِعَتُهُ وَعَمَلٌ تَذْهَبُ مَوْنَتُهُ وَتَبْقَى أَجْرُهُ . (نهج البلاغه ص 1143 حکمت 117)
چقدر دور است مابین دو عمل یکی آن عملی که برود لذّت آن و بماند وِزر آن و آنچه تابع آنست از شقاوت أخرويه و ديگر آن عملی که برود رنج و تعب آن و بماند مزد و ثواب آن.
شتّان بين العملين: أي بعد ما بينهما. و الأوّل: العمل للدنيا، و تبعته هو ما يتبعه من الشقاوة الأخرويّة. و الثاني: عمل الآخرة، و ظاهر أنّ فيهما فرقا عظيما و بونا بعيدا. (شرح حکم نهج البلاغه شیخ عباس قمی، ص123)
این همان چیزى است که قرآن به آن اشاره کرده مىفرماید: «مَا عِنْدَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»؛ آنچه نزد شماست از میان مىرود، و آنچه نزد خداست باقى مىماند».[ نحل، آیه ۹۶٫]
هوسرانى و شهوترانى همچون کفهاى روى آب است که «فَیَذْهَبُ جُفَاءً»؛ سرانجام کفها به بیرون پرتاب مىشوند»[ رعد، آیه ۱۷٫] و اعمال نیک همچون آب زلال که به مصداق «وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الْأَرْضِ»؛ ولى آنچه به مردم سود مىرساند (آب یا فلزّ خاص) و در زمین مىماند»[ رعد، آیه ۱۷٫] باقى و برقرار خواهد بود.
در خطبه ۱۷۶ نیز این جمله را خواندیم که امام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مىکند: «إنَّ الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ وَإِنَّ النّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ ؛ بهشت در میان ناراحتىها احاطه شده و دوزخ در میان شهوات».
ز هم دورند كردار بد و خوب *** گناه و طاعت و مكروه و محبوب *** يكى لذّت تمام كيفرش هست *** يكى رنجش تمام أجر در دست
42- قَالَ عليه السلام: شَرُّ الأَخْوَانِ مَنْ تُکُلِّفَ لَهُ . (نهج البلاغه ص 1305 حکمت 471)
بدترین برادران آنکس است که تکلف کرده شود برای او، چه آنکه بهترین برادران آنکس است که با او در مقام صفا و انبساط باشد و آنکس را که باید برای او تکلف کرد معلوم شود که برادر صفا و صدق نیست و کسی که چنین باشد شرّ اخوانست رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : الْمُؤْمِنُ يَسِيرُ المَوُنَة. (بحار 362/67 قریب به این مضمون را از امام صادق روایت کرده است) یعنی مؤمن کم مؤنه است.
مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكيمانه مى گويد: «تكليف (و تكلّف) هميشه با مشقت همراه است، بنابراين دوست پرتوقعى كه انسان را به تكلّف وا مى دارد مايه شر است. بنابراين او بدترينِ برادران محسوب مى شود»; (قال الرضىّ: لأن التّكليفَ مُستَلزِم للمَشقّةِ، و هو شرٌّ لازِمٌ عن الأخِ المُتَكَلَّفِ لَهُ، فهو شَرُّ الإخوانِ).
ابن ابی الحدید آورده که شخصی میهمان جناب سلمان رضی الله عَنْهُ شد سلمان فرمود که اگر نبود که رسول خدای صلى الله علیه و آله نهی از تکلّف فرموده تکلف میکردم برای تو پس نان و نمکی آورد میهمان گفت اگر سعتری (سعتر = پودینه) با نمک بود خوب بود. سلمان مطهره خود را گرو گذاشت و سعتر خرید پس از صرف طعام میهمان گفت الْحَمْدُ لِله که خدا ما را قانع گردانید سلمان فرمود : اگر قناعت بود مطهره بگرو نمی رفت. (شرح نهج البلاغه ج 155/3)
43- قَالَ عليه السلام: صِحَّةُ الجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الحَسَدِ. (نهج البلاغه ص 1200 حکمت 248)
صحت بدن و تندرستی از کمی حسد است، زیرا که لازمه حسد افراط غم و حزنست در بدن و افراط آن موجب پژمردگی و هزال شود و حسود لحظه ای از غم و الم خالی نیست و پیوسته بآتش حسد می سوزد. حسود از غم آب شیرین خلق *** پیاپی رود آب تلخش بحلق
قالَ النَّبِيُّ صَلَّى الله عليه وآله : اَفَلُّ النَّاسِ لَدَّةً الْحَسُودُ . (بحار 112/77) یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود که حسود لذتش از مردم دیگر کمتر است.
قال أميرُ الْمُؤْمِنِينَ الْحَسُودُ لا يَسُودُ. (شرح غرر الحكم 255/1) و امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود که حسود سیادت و بزرگی پیدا نمی کند.
وَفِي الْمَثَلِ : كَفَى لِلْحَسودِ حَسَدُهُ. و در مثل است که بس است برای حسود همان حسد او.
وقال الشاعِرُ :
إصْبرْ عَلى حَسَدِ الحَسُودٍ فَإِنَّ صَبْرَكَ قَاتِلُه *** کَالنَّارِ تَأْكُلُ نَفْسَهَا إِنْ لَمْ تَجِدُ ما تَأْكُلُهُ (ترجمه: بر حسد حسود صبر کن که صبر تو کشنده اوست مانند آتش که اگر درگیره ای [هیزمی] نباشد خود را می خورد)
الا تا نخواهی بلا بر حسود *** که آن بخت برگشته خود در بلاست
چه حاجت که با وی کنی دشمنی *** که او را چنین دشمنی در قفا است
44- قَالَ (علیه السلام): الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ، وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ، وَ لِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ [الصَّوْمُ] الصِّيَامُ، وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ. (نهج البلاغه ص 1152 حکمت 131)
نماز آن چیزیست که بآن تقرب جوید هر پرهیزکاری، و حجّ جهاد هر ضعیف است (در روایت بسیار وارد است که حج جهاد ضعفا است و مائيم ضعفا. وسائل الشيعه 74- 69/5) و از برای هر چیزی زکوة است و زکوة بدن روزه است، چه آنکه زکوة در مال مستلزم نقص آنست در ظاهر و نمو آنست در باطن، همچنین روزه باعث کسر قوه شهویه و غلبه قوای روحانیه و پاک شدن نفس است از کدورت شیطانیه، و جهاد زن نیکوئی معاشرت او با شوهرش است زیرا که لازمه آن جهاد کردن با نفس نافرمانست در منقاد گردانیدن آنرا در اطاعت شوهر .
و الكلام إشارة إلى بعض أسرار هذه العبادات: فمن أسرار الصلاة كونها قربانا إلى اللّه تعالى و قد علمت أنّها أعظم ما يتقرّب إليه المتّقون به من العبادات، و من أسرار الحجّ كونه جهادا في سبيل اللّه لما فيه من مشقّة السفر و مجاهدة الطبيعة و مقاومة النفس الأمّارة بالسوء مع قوّتها لشبهة عدم الاطّلاع على أسرار الحجّ و فايدته مع ما في كيفيّته من الأفعال الّتي يعجب منها الجاهلون. و إنّما خصّ الضعيف بذلك جذبا له إليه و لأنّ للقوّى جهاد آخر هو المشهور، و من أسرار الصوم كونه زكاة للبدن لما فيه من تنقيص قوّته و كسر شهوته لغاية طاعة اللّه و الثواب الاخروي و كما أنّ الزكاة تنقيص في المال مستلزم لزيادة الثواب في الآخرة، و من أسرار التبعّل حسن معاشرة البعل و طاعته في طاعة اللّه و في ذلك كسر النفس الأمّارة للمرأة و انقيادها في صراط اللّه. (شرح ابن میثم، ج 5 ص 317 و 318)
نماز است قربان پرهيزكار *** تو حج را جهاد ضعيفان شمار *** ز هر چيز بايد زكاتى دهند *** زكاة بدن روزه حق پسند *** جهاد زنان در بر شوهر است *** كه باشند خوش خوى شوهرپرست. (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص209و210)
45- قَالَ عليه السلام: الطَّمَعُ رِقٌ مُؤبَّدٌ . (نهج البلاغه ص 171)
طمع بندگی است پاینده، زیرا که طمع مستلزم تعبد و اطاعتست مرکسی را که محل طمع است مادام که طمع باقی باشد.
و نیز آنحضرت فرموده: الطَّامِعُ فِي وِثاقِ الذِّلِّ. (نهج البلاغه ص 1186 حکمت 217) یعنی آدم طمعکار در بند ذلت است.
و از حِکَمِ جامعه است اَلطَّمَعُ فَقْرٌ حاضِرٌ. (شرح غرر الحكم 82/1 . قال عليه السلام : ما وَضَعَ أَحَدً يدَهُ فِي طَعَام اَحَدِ اِلّا ذَلَّ : شرح نهج البلاغه 291/20 حکمت 335 با کمی تفاوت . ترجمه: هیچ کس دست خود را [از روی طمع] در طعام دیگری ننهاد جز آنکه ذلیل شد)
تَعَفَّفْ وَعِش حُرّاً وَلا تَكُ طامِعاً *** فَمَا قَطَعَ الْأَعْنَاقَ إِلَّا المَطامِعُ (قناعت کن و آزاد زندگی کن و آزمند مباش زیرا گردنها را جز طمع ها قطع نکرده است)
قناعت کن ای نفس براندکی *** که سلطان و درویش بینی یکی
چرا پیش خسرو بخواهش روی *** چه یکسو نهادی طمع خسروی
وگر خود پرستی شکم طبله کن *** درِ خانهِ این و آن قبله کن
و نیز امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده: اَكْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِع . (نهج البلاغه ص 1184 حکمت 210)
سعدی [گوید] :
یکی گربه در خانه زال بود *** که پیوسته مهجور و بد حال بود
روان شد بمهمانسرای امیر *** غلامان سلطان زدندش به تیر
برون جست و خون از تنش می چکید *** همی گفت و از هول جان میدوید
که گر جستم از دست این تیرزن *** من و گنج ویرانه پیرزن
نیرزد عَسل جان من زخم نیش *** قناعت نکوتر بدوشاب خویش
خداوند از آن بنده خرسند نیست *** که راضی بقسم خداوند نیست
46- قَالَ عليه السلام: عِظَمُ الخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ المَخْلُوقَ فِى عَيْنِكَ. (نهج البلاغه ص 1164 حكمت 124)
بزرگی آفریدگار تو کوچک می گرداند مخلوق را در دیده تو، و در بعضی نسخ عَظِمٌ بصیغهٔ امر از باب تفعیل است یعنی بزرگ گردان خالق را در نظر اعتبار خود تا کوچک گرداند مخلوق را در چشم تو .
چنین دارم از پیر داننده یاد *** که شوریده سر بصحرا نهاد
پدر از فراقش نخورد و نخفت *** پسر را ملامت بکردند گفت
از آنگه که یارم کسِ خویش خواند *** دگر با کسم آشنائی نماند
بحقّش که تا حق جمالم نمود *** دگر هر چه دیدم خیالم نمود
بصدقَش چنان سر نهادم قدم *** که بینم جهان با وجودش عدم
دیگر با کَسم در نیابد نفس *** که با او نماند دگر جای کس
گر از هستی خود خبر داشتی *** همه خلق را نیست پنداشتی
آورده اند که بیکی از اهل عرفان گفتند فلانی زاهد است گفت در چه چیز گفتند در دنیا گفت دنیا نزد حقتعالی بقدر پر پشه ای نیست پس چگونه اعتبار توان کرد زهد در او و باید زهد در شیی موجود باشد و دنیا نزد من لاشیئ است و شبهه نیست که در نیامدن دنیا در نظر آن عارف باین مرتبه بسبب عظمت و جلالت حقتعالی بوده در نظر او ﴿قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ﴾. (سوره انعام آیه 91)
عجب داری از سالکان طریق *** که باشند در بحر معنی غریق
خود از ناله عشق باشند مست *** ز کونین بریاد او شسته دست
شب و روز در بحر سودا و سوز *** ندانند ز آشفتگی شب ز روز
سحرگه بگریند چندانکه آب *** فرو شوید از دیده شان کحل خواب
47- قَالَ عليه السلام: اَلعَفافُ زينَةُ الفَقْرِ وَالشُّكرُ زينَةُ الغِنى. (نهج البلاغه ص 1116 حکمت 65)
عفت و پارسائی زینت فقر است و شکر زینت توانگریست.
در حکمت 340 نهج البلاغه نیز الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى
قالُوا : اَلْعِلْمُ بِغَيْرِ عَمَلٍ قَوْلٌ بَاطِلٌ وَالنِّعْمَةُ بِغَيْرِ شُكْرٍ جِيدٌ عَاطِلٌ. یعنی بزرگان گفته اند که علم بی عمل قول باطل است نعمت بدون شكر گزارى مثل گردن خالى از زينت و گلوبند است.
بدانکه عفّت عبارت است از مطیع شدن قوه شهویه قوه عاقله را تا آنچه را که امر فرماید متابعت کند و از آنچه که نهی کند اجتناب نماید و چقدر شایسته است از برای شخص فقیر که عفاف را زینت خود کند و قطع طمع از خلق نماید و التفاتی بآنچه در دست ایشانست نکند و گوید:
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم *** با پادشه بگوی که روزی مقدرست
یکی را تب آمد ز صاحبدلان *** کسی گفت شَکَر بخواه از فلان
بگفت ای پسر تلخی مردنم *** به از جور روی ترش بردنم
شَکَر عاقل از دست آنکس نخورد *** که روی از تکبر بر او سرکه کرد
کسی را که درج طمع در نوشت *** نباید بکس عبد و چاکر نوشت
توقع براند زهر مجلست *** بران از خودت تا نراند کَسَت
48- قَالَ عليه السلام: عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ، تَكُونُ الْفَرْجَةُ؛ وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ، يَكُونُ الرَّخَاءُ. (نهج البلاغه ص 1251 حکمت 343)
نزد پایان رسیدن سختی گشایش است و نزد تنگ شدن حلقه های بلا آسایش است.
قَالَ الله تَعَالَى : فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً. (سوره 94 آيه 4 و 5) یعنی حق تعالی فرموده که بدرستیکه با دشواری آسانی است و باز فرموده که همانا با دشواری آسانی است.
وَقَالَ أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ ( عليه السلام): إِنَّ لِلنَّكَبَاتِ غاياتٍ لابُدَّ اَنْ تَنْتَهِيَ إِلَيْهَا فَإذا اُحْكِمَ عَلى أَحَدِكُمْ فَلْيُطَاطِأ لَها وَلْيَصْبِرُ حَتّى يَجُوزَ فَإِنَّ إِعْمالَ الْحِيلَةِ فِيهَا عِنْدَ إقْبَالِها زَائِدٌ فِي مَكْرُوهِها . (غرر الحکم چاپ نجف ص 111 قریب به این مضمون) یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده که همانا برای نکبت های روزگار نهایتی است که لابد و ناچار باید بآن نهایت برسد پس هرگاه استوار و محکم گردید بر یکی از شماها پست کند سر خود را از برای آن و صبر نماید تا بگذرد همانا بکار بردن حیله و تدبیر در آن در هنگامی که رو نموده است زیاد می کند در مکروه آن .
ایدل صبور باش و مخور غم که عاقبت *** این شام صبح گردد و این شب سحر شود
49- قَالَ عليه السلام: عَيْبُكَ مَسْتُورٌ ما اَسْعَدَكَ جَدُّكَ . (نهج البلاغه ص 1111 حکمت 48)
عیب تو مستور و پوشیده است مادامیکه یاری کند ترا بخت و طالع، بخلاف آنکه اگر بخت برگردد و طالع سرنگون شود محاسن حقیقی نیز عیب محسوب شود.
چنانچه آنحضرت نیز فرموده: إذا أَقْبَلَتِ الدُّنْيا عَلى أَحَدٍ أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَيْره وَإِذَا اَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ . (نهج البلاغه ص 1092 حکمت 8) یعنی چون روی نهاد دنیا بر کسی عاریه می دهد با و نیکوئی های دیگران را و چون پشت گردانید از او میر باید از او محاسن و نیکوئی های نفس او را. (قال عليه السلام : إزَالَةَ الْجِبَالِ أَسْهَلْ مِنْ إِزالَة دَولَةٍ قَدْ أَقْبَلَتْ فَاسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا فَانَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورثُها مَنْ يَشَاءُ / شرح نهج البلاغه 262/20 حکمت 65)
گویند در ایامی که برامکه را بخت و طالع مساعد بود رشید در حق جعفر بن یحیی برمکی قسم می خورد که او افصح است از قس ابن ساعده و شجاعتر است از عامر بن طفیل و اکتب است (یعنی نویسنده تر است) از عبدالحمید و سیاسی تر است از عمر بن الخطاب و خوش صورت تر است از مصعب بن زبیر با آنکه جعفر خوش صورت نبود و انصح است (یعنی خیرخواه تر است) برای من از حجاج برای عبدالملک و سخی تر است از عبدالله بن جعفر و عفیف تر است از یوسف بن یعقوب، و چون طالع ایشان سرنگون شد تمام را منکر شد حتی اوصافی که در جعفر بود و کسی منکر آن نبود مانند کیاست و سماحت او.
این اشخاص در این اوصاف هر کدام معروف و ضرب المثل بوده اند و عبدالحمید مستوفی مروان بن محمد است که در کتابت و ادبیت مهارتی تمام داشته به حدی که گفته اند : فُتِحَتِ الْكِتَابَة بِعَبْدِ الحَمِيدِ وَ خُتِمَتْ بِابْنِ العَمِيدٍ . وابن العميد ابوالفضل محمد بن عميد قمی مروف به ادبیت و کمال است که در علم فلسفه و نجوم و ادب اوحد عصر خویش بوده و او را جاحظ ثانی می گفتند و از اتباع اوست اسماعیل بن عباد که به ملاحظه مصاحبت او با ابن عمید او را صاحب بن عباد می گفتند و ابن عمید را استاد نیز می گفتند وقتی صاحب به بغداد سفر کرد چون مراجعت نمود گفتند بغداد را چگونه یافتی؟ گفت : بَغدادُ فِي الْبِلادِ كَالْاُسْتَادِ فِي الْعِبَادِ.
حاصل آنکه مردم ابناء دنیا و طالب متاع این جهانند پس در هر که یافتند او را دوست دارند و برای او کمالات و محاسنی نقل کنند و از عیب های او چشم بپوشند بلکه عیب های او بچشم ایشان در نیاید چه «عَيْنُ الرِّضا عَنْ كُلِّ عَيْبٍ كَلِيلَةٌ» (وَلَكِنَّ عَيْنُ السُّخْطِ تُبْدِى الْمَسَاوِيا) پس حال مردم دنیا پرست چنان است که شاعر گفته :
دوستند آنکه را زمانه نواخت *** دشمنند آنکه را زمانه فکند
قال أميرُ المُؤْمِنِينَ (عَليه السّلام) النَّاسُ ابْنَاءُ الدُّنْيَا وَلا يُلامُ الرَّجُلُ عَلى حُبّ أَمّهِ. (نهج البلاغه ص 1231 حکمت 295 . یعنی مردمان فرزندان دنیا هستند و کسی را به دوست داشتن مادرش سرزنش نمی کنند)
50- قَالَ عليه السلام: الْغِنَى الأَكْبَرُ الْیَاسُ عَمَّا فِى أيدِى النَّاسِ . (نهج البلاغه ص 1244 حکمت 326)
توانگری بزرگ تر و غنای اکبر بی نیازیست از آنچه در دست مردم است.
بدانکه استغناء و یأس از مردم از جمله اوصاف شریفه و شرف مؤمن است و غنای حقیقی عبارت از آنست.
روایتست که مردی اعرابی موعظه ای از حضرت رسول صلی الله علیه و آله خواست آن سرور فرمود که هر وقت نماز می کنی نماز کسی کن که دنیا را وداع کند زیرا که چه می دانی که تا نماز دیگر خواهی بود و چون سخنی گوئی سخنی بگوی که نباید عذر آنرا بخواهی و مأیوس باشی از آنچه در دست مردمان است. (بحار 237/84 با کمی تفاوت)
ومِمَّا يُروى لِعَبْدِ الله الْمُبَارَكِ الزّاهِدِ
قَدْ أَرَحْنا وَاسْتَرَحْنَا مِنْ غُدُوٍ وَ رَواحٍ *** وَ اِتَصالٍ بِأميرٍ وَ وَزِيرٍ ذِى سِماحٍ
بِعِفَافٍ وَكِفَافٍ وَقُنُوعٍ وَصَلاحٍ *** وَجَعَلْنَا الْيَأْسَ مِفْتَاحاً لأَبْوابِ النَّجاحِ (یعنی با عفاف و کفاف و قناعت خود را از اینکه صبح و شام در خانه امیر و وزیر برویم راحت کردیم و نومیدی از مرم را کلید رستگاری قرار دادیم)
اگر دو گاو بدست آوری و مزرعه ای *** یکی امیر و یکی را وزیر نام کنی
بدان قدر که کفاف معاش تو ندهد *** روی و نان جوی از یهود وام کنی
هزار بار از آن به که از پی خدمت *** کمر ببندی و بر ناکسی سلام کنی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدکلمه امام علی