21- قَالَ عليه السلام: إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنادى فِى كُلّ يَوْمِ لِدُوا لِلمَوْتِ وَابْنُوا لِلْخَراب وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ . (نهج البلاغه ص 1150 با کمی تفاوت)
همانا از برای خداست فرشته ای که ندا می کند در هر روزی که بزائید از برای مردن و بنا کنید از برای خراب گشتن و جمع کنید از برای فانی شدن، یعنی عاقبت از زائیدن و بنا کردن و جمع نمودن مردن و خراب شدن و فانی گشتن است.
و قد اخذ الشاعر في قوله :
قَليلَ عُمْرُنَا فِي دار دُنْيا *** وَمَرْجَعُنَا إِلىَ بَيْتِ التُراب
لَهُ مَلَكٌ يُنادى كُلَّ يَوْمٍ *** لِدُوا لِلْمَوْتِ وَابْنُوا لِلْخَرابِ
سعدی :
دریغا که بی ما بسی روزگار *** بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دیماه و اردیبهشت *** بیاید که ما خاک باشیم و خشت
تفرج كنان بر هوا و هوس *** گذشتیم بر خاک بسیار کس
کسانی که از ما بغیب اندرند *** بیایند بر خاک ما بگذرند
پس از ما بسی گل دهد بوستان *** نشینند با یکدیگر دوستان
قالَ رَسُولُ الله صلى الله عليه وآله : أَصْدَقُ كَلِمَةٍ قَالَهَا العَرَبُ كَلِمَهُ لبيدٍ : اَلا كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا اللّه باطِلُ *** وَكُل نَعيمِ لاَ مَحالَةَ زَائِل (بحار الانوار 295/70) یعنی رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود که راست ترین کلمه ای که عرب گفته قول لبید شاعر است که گفته: بدانکه هر چیزی سوای حقتعالی ناچیز و فانی خواهد شد و هر نعمتی آخر الأمر زایل و برطرف خواهد شد.
22- قَالَ عليه السلام: إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمَ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إلّا و اَوْشَكَ مِنْهُمْ . (نهج البلاغه ص 1180 و شرح نهج البلاغه طبع بیروت 335/4 با کمی تفاوت)
اگر نبوده باشی حلیم و بردبار پس بتکلّف خود را بر بردباری بدار، پس بدرستی که کمست کسی که شبیه سازد خود را بگروهی مگر آنکه نزدیک شود که باشد از ایشان .
و این مطلب موافق تجربه و عیان است که هر که متخلّق باخلاق قومی شود و از آداب ایشان اخذ کند کم کم از ایشان شود چنانچه مشاهده شد که اعراب ساکن بادیه و مردمان قروی و بیابان نشین مدتی که ساکن در شهر و بلد شدند و مخالطه با اهل شهر کردند بعد از زمانی شبیه بساکنین بلد شوند و طبیعت ایشان برگردد بلکه بالاتر از این مشاهده می شود که حیوانات وحشی مانند باز و تازی بواسطه ریاضت و انس با آدمی طبیعت قدیم خود را فراموش می کنند و طبیعت دیگر پیدا می نمایند حتی آنکه نقلشده که عضدالدوله دیلمی ره شیرهائی داشت که آنها را تعلیم کرده بودند که مثل تازی با آنها صید می کرد و این از عجایب است زیرا که شیر ابعد حیوانات است از انس با انسان .
23- قَالَ عليه السلام: إِنَّ مَعَ كُلَّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظانِهِ فَإِذَا جَاءَ القَدَرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ وَإِنَّ الاَجَل جُنَّةٌ حَصينَةُ . (نهج البلاغه ص 1178 حکمت 192)
همانا با هر انسانی دو ملک موکل است که نگهداری می کنند آن را پس چون بیاید تقدیر او بگذارند او را با تقدیر او و دیگر نگهداری از او ننمایند، و بدرستیکه اَجَل یعنی مدتی که برای انسان تعیین شده که باید تا آن مدت باقی باشد سپریست استوار، و بهمین معنی است قول آن جناب : كَفىَ بِالاَجَل حَارِساً . (نهج البلاغه ص 1242)
و روایت است که بر درع آن حضرت نقش بود:
أَىَّ يَوْمَىَّ مِنَ المَوْتِ آفِرَ *** يَوْمَ لَمْ يُقْدَرُ أَمْ يَوْمَ قُدِر
يَوْمَ لَمْ يُقْدَرٌ لا أَخْشَى الوَغى *** يَوْمَ قَدْ قَدِّرَ لا يُغْنِي الحَذَرُ
یعنی کدام یک از دو روز خودم از مرگ فرار کنم روزی که مرگ من مقدر نشده یا روزی که مرگ من مقدر شده؟ روزی که مرگ من مقدر نشده باشد از کارزار باکی ندارم و روزی که مرگ من مقدر شده ترس و فرار نتیجه ای ندارد.
24- قَالَ عليه السلام: اَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وَقَفَ عَلَى اللَّسانِ وَ اَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِى الجَوارحِ والأَرْكانِ. (نهج البلاغه ص 1127 حکمت 88)
پست ترین علم آن علم است که بایستد بر زبان و مؤدی نشود بعمل و بالاترين علم آنست که ظاهر شود آثار آن در جوارح و ارکان.
و قال عليه السلام : خَيرُ المَقَالِ ما صَدَقَهُ الْفِعَال. بهترین گفتار آن است که کردار گوینده آن را تصدیق کند و با آن برابر باشد (شرح نهج البلاغه ج 20 ص 271 حکمت 135)
حاصل آنکه علم با عمل قیمت دارد و خوبست و اما علمی که مجرّد لقلقه لسان باشد و عملی با آن نباشد ناقص است بلکه گاه شود سبب اغوای جاهلان گردد بسبب آنکه گویند این حرف ها که این عالم می گوید اگر واقع دارد چرا خودش بآن عمل نمی نماید.
لَوْ كانَ فِى العِلمِ مِن غَيرِ التّقى شَرَفْ *** لَكانَ أَشْرَفَ كُلِّ النَّاسِ إِبْلِيسُ (اگر علم بدون تقوی شرافت داشت شیطان شریفترین مردم بود)
وَقالَ (عليه السّلام) : الْعِلْمُ مَفْرُونَ بالْعَمَل فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَالْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَل فَإِنْ أَجابَ وَإِلّا اِرْتَحَلَ . (نهج البلاغه ص 1256 حکمت 358) يعنى على عليه السّلام فرمود که علم پیوسته است با عمل پس هرکه علم پیدا کرد عمل هم بکند و علم آواز می کند عمل را پس اگر جواب داد علم می ماند و اگر نه کوچ و رحلت می کند.
علم چندانکه بیشتر خوانی *** چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقّق بود نه دانشمند *** چارپائی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر *** که بر او هیزم است یا دفتر
25- قَالَ عليه السلام: اَوَّلُ عِوَضِ الحَليمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الجَاهِل . (نهج البلاغه ص 1179 حکمت 197)
اوّل عوضی که حاصل میشود شخص بردبار را بسبب حلمش آن است که مردمان یاری کننده اویند بر نادانان و آن کسی که بر او سفاهت و بیخردی کرده، و این مطلب موافق تجربه است بهمین معنی است قول آنجناب : وَبِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ يَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْهِ. (نهج البلاغه ص 1185 حکمت 215) یعنی بسبب حلم کردن از نادان بسیار می کند برای خود یاری کنندگان بر آنرا. (قال عليه السلام : رُبَّ كلمة يَجتَرعُها حَليمٌ مَخَافَةَ مَا هُوَشَرَ مِنْهَا وَكَفَى بِالحِلْمِ نَاصِراً، یعنی چه بسا کلمه ای را شخص بردبار فرو می خورد از ترس بدتر از آن، و بردباری بس است از حیث یاری کردن. (شرح نهج البلاغه ص 264/20 حكت 87)
گویند انوشیروان از بوذرجمهر پرسید که حلم چیست؟ گفت: حلم نمکِ خوان اخلاق است که چون حروف آن را برگردانند مِلح شود، چنانکه هیچ طعامی بدون ملح مزه ندهد هیچ خلقی بی حلم جمال ننماید.
با تو گویم که چیست غایت حلم *** هر که زهرت دهد شکر بخشش *** کم مباش از درخت سایه فکن *** هر که سنگت زند ثمر بخشش *** هر که بخراشدت جگر بجفا *** همچو کان کریم زر بخشش
قال (عليه السّلام) اَلحِلْمُ غِطَاء سَاتِرٌ والعَقْلُ حُسامٌ باتِرٌ فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلْقِكَ بحِلْمِكَ وَ قاتِلْ هَواكَ بعَقلِكَ . (نهج البلاغه ص 1285 حکمت 416 و در این چاپ حسام قاطع است)
یعنی امیر المؤمنين عليه السلام فرمود که حلم پوشش ستر کننده است و عقل شمشیر برنده است پس بپوشان رخنه خُلق خود را بحلم و قتال كن با هوی و هوس خود بشمشیر عقل خود .
26- قَالَ عليه السلام: أَهْلُ الدُّنْيا كَرَكْبِ يُسارُيهِمْ وَهُمْ نِيَامٌ . (نهج البلاغه ص 1115 حکمت 62)
اهل این جهان مانند کاروانیند که میبرند ایشان را و حال آنکه ایشان هستند در خواب گران، یعنی هر چه از عمر ایشان می گذرد بآخرت نزدیک می شوند و ایشان غافل از کار آخرتند آنگاه که بمنزل قبر می رسند از خواب بیدار می شوند، مانند کسانیکه در کشتی نشسته اند و بتعجیل سیر می کنند و هیچ ملتفت نمی شوند.
ای دریده آستین یوسفان *** گرگ برخیزی ازین خواب گران
گشته گرگان هر یکی خوهای تو *** می دراند از غضب اعضای تو
باش تا از خواب بیدارت کنند *** در نهاد خود گرفتارت کنند
و نیز حضرت امیرالمؤمنين صلوات الله عَلَيْهِ فرموده: نَفَسُ المَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ (نهج البلاغه ص 1117 حکمت 71) یعنی نفس زدن آدمی گام های او است بسوی اجل.
ایکه پنجاه رفت و در خوابی *** مگر این پنج روزه دریابی
خشت بالین گور یادآور *** ایکه سر در کنار احبابی
خفتنت زیر خاک خواهد بود *** ایکه در جامه خواب سنجابی
تا در این گلّه گوسفندی هست *** ننشیند اجل زقصّابی
دست و پائی بزن بچاره و جهد *** که عجب در میان غرقابی
کی دعای تو مستجاب شود *** که بِیِک روی در دو محرابی
به در بی نیاز نتوان رفت *** جز بمُستغفری و اوّابی (نیک توبه کردن)
27- قَالَ عليه السلام: بِئْسَ الزّادُ إِلَى المَعَادِ اَلعُدْوانُ عَلَى العِبَادِ. (نهج البلاغه ص 1184 حکمت 212)
بد توشه اى است براى روز رستخيز ستم كردن بر بندگان.
بدانکه با جماع جميع طوائف عالم ظلم قبیح و از همه معاصی اعظم است و در کتاب الهی و احادیث اهل بیت رسالت پناهی ذمّ عظیم و تهدید شدید بر آن شده و در حدیث است که اَلظُّلْمُ ظُلُمَاتُ يَوْمٍ القِيمَةِ . (بحار الانوار 330/75) یعنی ظلم ظلمت ها و تاریکی های روز قیامت است.
تفو بر چنان ملک و دولت بود *** که لعنت بر او تا قیامت بود
نماند ستمکار بد روزگار *** بماند بر او لعنت کردگار
لب خشک مظلوم را گوبخند *** که دندان ظالم بخواهند کند
نخواهی که نفرین کنند از پَسَت *** نکوباش تا بد نگوید کَسَت
و در خبر است که ظلم و جور در یکساعت بدتر است در نزد خدا از شصت سال گناه و هر که از ظلم بترسد البته از ظلم باز می ایستد چه منتقم حقیقی البته انتقام هر ظلمی را می کشد و مکافات ظالم را باو می رساند. (معراج السعادة چاپ جاویدان ص 341)
اگر بدکنی چشم نیکی مدار *** که هرگز نیارد گَز انگور بار
نپندارم ای در خزان کِشته جو *** که گندم ستانی بِوقتِ درو
رُطب ناورد چوب خرزهره بار *** چه تخم افکنی بر همان چشم دار
28- قَالَ عليه السلام: الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَساوِى العُيُوبِ وَ هُوَ زَمَامٌ يُقَادُ بِهِ إِلى كُلِّ سُوءٍ . (نهج البلاغه ص 1266 حکمت 370)
صفت بخل جامع بدی های عیب ها است و مهاریست که کشیده می شود بسبب او بسوی هر بدی.
و این مطلب مسلّم و مجرب است و کسیکه مراجعه کند بکتب اخلاق خواهد دانست که بسیاری از رذایل از توابع بخل است.
قالَ أَبُو جَعْفَرِ (علیه السّلام): الْمُوبِقاتُ ثَلَاثً شُحٌ مُطَاعٌ وَهَوًى مُتَّبَعُ وَاِعْجَابُ الْمَرْءِ بنَفْسِهِ . (خصال صدوق 84) یعنی حضرت باقر علیه السلام فرمود که هلاک کنندگان سه چیز است یکی بخل یا حرصی که اطاعت آن شود و دیگر هوی و هوسی که دنبال آن گرفته شود و سیّم عجب کردن و نازیدن آدمی بنفس خود.
وَقَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) خَمْسٌ هُنَّ كَما أَقُولُ: لَيْسَتْ لِبَخِيل راحَةٌ وَلا لِحَسُودٍ لَذّةٌ وَلا لِمُلُوك وَفَاء وَلَا لِكَذّابِ مُرُوَّةٌ وَلا يَسُودُ سَفيه . (خصال صدوق باب الخمسة حديث 10) یعنی حضرت صادق علیه السلام فرمود که پنج چیز است که چنانست که من می گویم: نیست از برای بخیل راحت و نه از برای حسود لذت و نه از برای پادشاهان وفاء و نه از برای دروغگو مروّت و آدمی، و بزرگ نمی شود شخص سفیه بیخرد. (قال عليه السلام اَبخَلْ الناس بماله أجودهم بعرضه غرر الحکم چاپ نجف 93 با کمی تفاوت / یعنی بخیل ترین مردم به مالش با سخاوت ترین آنها است به آبروی خود)
و آیات و اخبار در مذمّت بخیل بسیار است و بس است در مذمت آن که هیچ بخیلی را در عالم دوست نمی باشد و مردم حتی اولادش از او متنفرند و اهل و عیالش پیوسته چشم بمرگش گشاده اند که در عزایش جامه های کهن بدرند و لباس نو از خز و دیبای چینی ببرند چه بزرگان گفته اند سیم بخیل از خاک وقتی بیرون آید که او در خاک رود.
بخیل توانگر بدینار و سیم *** طلسمی است بالای گنجی مقیم
و بخیل را بعد از مرگ کسی یاد نکند چه هر کس را که در زندگی او نانش نخورند در مردگی نامش نبرند پس بخیل بیچاره در دنیا خوار و در عقبی گرفتار است.
29- قَالَ عليه السلام: تَوَقَوُا الْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ وَتَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الأَشْجَارِ اَوَّلَهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورق. (نهج البلاغه ص 1146 حکمت 123)
نگه دارید خود را از سرما در اوّل آن که اواخر فصل پائیز باشد و اخذ و قبول کنید سرما را در آخر آن که اوائل بهار باشد چه آنکه سرما تأثیر می کند در بدن ها همچنان که تأثیر می کند در درخت ها اولش می سوزاند و برگ ها را می ریزاند و آخرش برگ ها را سبز می کند و می رویاند.
و قریب بهمین کلمات شریفه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نیز نقل شده و بنظم آورده شده:
گفت پیغمبر باصحاب کبار *** تن مپوشانید از باد بهار
کانچه با برگ درختان می کند *** با تن و جان شما آن می کند
و سر این مطلب آنست که خریف (طبیعتِ مرگ سرد و خشک است و طبیعت حیاة گرم و تر است چنانکه معلوم است (خریف = پائیز و خزان) طبیعت مرگ دارد و ربیع طبیعت حیوة را، بعلاوه آنکه بدن که در تابستان بگرما عادت کرده ناگهان سرمای زمستان بر او وارد می شود مسام دماغ (سوراخ های بینی) را می بندد و امراض مانند سرفه و زکام و امثال آنها در بدن پیدا می شود مثل آنکه اگر کسی از جای بسیار گرم یکدفعه بجای سرد منتقل شود و اما چون از زمستان منتقل شود ببهار بسبب آنکه عادت بسرمای بسیار کرده از سردی اعتدال ربیعی ضرری نمیبیند بلکه نشاط در او حاصل می شود.
30- قَالَ عليه السلام: ثَمَرَة التَّفْرِيطِ النَّدَامَةُ وَثَمَرَةُ الحَزْمِ السَّلامَهُ . (نهج البلاغه ص 1171 حکمت 172)
فائده تقصیر در کارها و اضاعه حزم در آنها پشیمانی و ندامت است و فائده احتیاط در امور سلامت است، و حزم عبارت است از دوراندیشی و پیش بینی کردن در امور و فراهم کردن کارهای خود و احتراز از خلل آن بقدر امکان .
قال علیه السلام : اَلْحَازِمُ لَمْ يَشْغَلَهُ الْبَطَرُ بِالنِّعمَة عَن العَمَل لِلعَاقِبةَ وَ الهمّ بِالحادِثَةِ عَنِ الحيلَةِ لِدَفعَهَا . (شرح نهج البلاغه 343/20 حکمت 942)
قالَ عليه السلام: اَلظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِاِجالَةِ الرَّاءِ وَالرَّاى بِتَحصينِ الأَسرارِ. (نهج البلاغه ص 1110 حکمت 45) یعنی امیر المؤمنين عليه السلام فرموده که ظفر با حزم است و حزم مقرون است بجولان دادن رأی و اندیشه و رأی مقرون است بجمع کردن اسرار و نگهداشتن آنها .
وَ قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) : مَعَ التَّثَبُّتِ تَكُونُ السَّلامَهُ وَمَعَ الْعَجَلَةِ تَكُونُ النَّدَامَهُ وَمَنِ ابْتَدَأَ بِعَمَلٍ فِي غَيْرِ وَقْتِهِ كَانَ بُلُوغُهُ فِي غَيْرِ حِينِهِ. (بحار الانوار 338/71) یعنی حضرت صادق فرمود سلامت در تأمل و تأنی است و با عجله ندامت و پشیمانی است و کسی که شروع کند بامری در غیر وقتش خواهد بود رسیدن او در غیر وقتش حاصل آنکه :
سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ، خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ
مکن در مهمّی که داری شتاب *** ز راه تأنّی عنان برمتاب
که اندر تأنّی زیان کس ندید *** ز تعجیل بسیار خجلت کشید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدکلمه امام علی