راز قتل راننده تاکسی اینترنتی زیر پل جاده!
دزد جوانی که به همراه یکی از دوستانش هنگام دستبرد به قطعات قابل فروش یک دستگاه خودروی ریو در بیابان های اطراف روستای گوجگی دستگیر شده بود، راز قتل هولناک پیرمرد مسافرکش را دربازجویی های تخصصی کارآگاه پلیس آگاهی خراسان رضوی فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،هجدهم مرداد سال گذشته پیرمرد۷۰ساله ای که عضو یکی از تاکسی های اینترنتی معروف بود و در شهرستان نقاب مسافرکشی می کرد،مسافری را به مقصد نیشابور سوار کرد و در گرمای تابستان به راه افتاد. چند ساعت بعد او مسافر میان سال خود را در حالی به مقصد رساند که تصمیم گرفت سفری هم به مشهد بکند!بنابراین به سوی پایانه مسافری نیشابور حرکت کرد تا چند مسافر را هم به مقصد مشهد سوار کند. پیرمرد که با حساسیت مراقب نواقص احتمالی خودرو در جاده بود، در کنار خیابان توقف کرد و به بررسی روغن موتور و آب رادیاتور پرداخت و سپس مشغول تمیزکاری خودرو شد. در همین حال صدای جوانی که قصد سفر به مشهد را داشت، او را از افکارش بیرون کشید. جوان مسافر در حالی که روی صندلی جلوی «ریو»می نشست، خطاب به راننده گفت: من عجله دارم! اما پیرمرد اصرار داشت که باید چند مسافر دیگر نیز سوار کند!
مسافر ۲۴ ساله که دقایقی قبل لانه مجردی خود را ترک کرده بود تا به مشهد سفر کند، در حالی نقشه شیطانی هولناکی را در ذهن خود مرور کرد که راننده «ریو»به سوی میدان با غرور حرکت کرد تا مسافران دیگری را پیدا کند.در این شرایط مسافرجوان که نقشه وحشتناک خود را برباد رفته می دید ناگهان گوشی تلفن خود را به طور نمایشی روی گوشش گذاشت و با صحبت های خود چنین وانمود کرد که چند تن از دوستانش نیز قصد سفر به مشهد را دارند. او سپس از راننده خواست برای سوار کردن دوستانش به سمت جاده سبزوار بازگردد. دقایقی بعد مسافر مخوف به پیرمرد تاکید کرد کنار یکی از پل های زیرگذر کانال آب و در حاشیه جاده توقف کند تا دوستانش از راه برسند!
حدود۱۰ دقیقه از انتظار آن ها می گذشت و پیرمرد از آینه خودرو مدام به این سو و آن سوی جاده می نگریست ولی از مسافران جدید خبری نبود!مسافر جوان که نگرانی را در چهره پیرمرد می دید دوباره گوشی را نمایشی زیر گوشش گرفت و با عصبانیت فریاد زد:«خودتان را مسخره کرده اید؟!اگر نمی آیید ما برویم!»مسافر مخوف سپس در حالی که به راننده اطمینان می داد به زودی دوستانش از راه می رسند،به آرامی پیراهنی را از میان ساک دستی اش بیرون آورد و زیر چشمی نگاهی به چهره آشفته پیرمرد انداخت که هنوز از آینه بغل به اطراف جاده نگاه می کرد. او در یک لحظه نقشه هولناک خود را به اجرا گذاشت و با مشت محکمی که به گیجگاه پیرمرد کوبید،پیراهن را دور گردن وی حلقه زد و آن قدر فشار داد تا سرراننده بی گناه روی فرمان افتاد اما وقتی پیراهن را رها کرد گویی سر پیرمرد روی فرمان تکان خورد! در این هنگام مسافرقلابی برای اطمینان از مرگ طعمه خود،چاقو را بیرون کشید و چنان ضربه ای به گردن راننده فرود آورد که خون زیادی فواره زد و روی صندلی و کف خودرو ریخت.چند دقیقه بعد قاتل ترسناک از خودرو پیاده شد و پیکر خون آلود او را کشان کشان به زیرگذر کانال آب انتقال داد. او زمانی که از زیرگذر بیرون آمد سراغ خودرو رفت و با بطری آبی که از صندوق عقب برداشت مشغول شست و شوی خون ها شد تا اعضای یک خانواده دنا سوار که در آن نزدیکی توقف کرده بودند، به او مشکوک نشوند!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است ساعتی بعد قاتل بی رحم مسافری را هم از نیشابوربه مقصد مشهد سوار کرد و به راه افتاد. او هنگامی که به مشهد رسید مسافر خود را در اطراف میدان حافظ(گاراژدارها)پیاده کرد وسپس با یکی از دوستان دوران سربازی خود تماس گرفت. «محمد»که از تماس دوست خود خوشحال به نظر می رسید نشانی دامداری پدرش در جاده کلات را به او داد.
طولی نکشید که «وحید»(جوان۲۴ساله)پدال گاز را فشرد و به سوی یکی از روستاهای اطراف مشهد در جاده کلات حرکت کرد. او بعد از خوش و بش و احوال پرسی از دوستش تقاضا کرد تا خودروی ریو را برای مدتی نزد او به امانت بگذارد! «وحید»ماجرای ساختگی سرقت خودرو را برای دوستش بازگو کرد و گفت:چند روز قبل خودرو را که شیشه آن پایین بود و سوئیچ هم روی آن قرارداشت از کنار خیابانی در نیشابور سرقت کردم و به مشهد آوردم!
بنابرگزارش روزنامه خراسان،این گونه بود که جوان قاتل،خودروی سرقتی را در دامداری پدر دوستش پنهان کرد و خود به نیشابور بازگشت. از سوی دیگر خانواده پیرمرد مسافرکش در حالی که به شدت نگران و مضطرب بودند ماجرای گم شدن او را به پلیس آگاهی گزارش دادند و بدین ترتیب تحقیقات پلیس برای یافتن راننده تاکسی اینترنتی آغاز شد و پس از حدود ۶ روز رصدهای اطلاعاتی و پیگیری های پلیسی بالاخره جسد خون آلود پیرمرد در زیر پل حاشیه جاده نیشابور کشف شد و این گونه پرونده قتل پیرمرد۷۰ساله زیرذره بین تحقیقات قرارگرفت. در حالی که بررسی های تخصصی پلیس برای یافتن سرنخی از یک مظنون مسافرنما ادامه داشت،چندماه بعد «وحید» دوباره به مشهد بازگشت و با اجاره یک دستگاه وانت پیکان،دریک کارگاه قالی شویی مشغول کار شد. او قالی و قالیچه ها را از منازل جمع آوری می کرد و برای شست و شو به قالی شویی ها انتقال می داد. از طرف دیگر پدر «محمد»که متوجه خودروی مشکوک در دامداری شده بود،پسرش را سرزنش کرد که چرا اجازه داده است تا دوستش خودرو را به دامداری منتقل کند! به همین خاطر«محمد»با وحید تماس گرفت و ماجرای خشم پدرش را بازگو کرد. هنوز ساعتی بیشتر از این تماس تلفنی نگذشته بود که وحید سوار بر وانت اجاره ای مقابل دامداری رسید و از دوستش خواست تا خودرو را به بیابان های اطراف ببرند و در آن جا رها کنند!هنگامی که آن ها به حاشیه جاده روستای گوجگی رسیدند «وحید»اصرارکرد تا حداقل لوازم و قطعات قابل فروش خودرو را باز کنند و لاشه آن را در بیابان بیندازند! با این پیشنهاد وسوسه برانگیز،آنان به سرعت سپر و چرخ ها را بازکردند،اما هنوز دقایقی از توقف آن ها در بیابان نگذشته بود که با تماس تلفنی یکی از رانندگان عبوری، نیروهای انتظامی از راه رسیدند و دو جوان را حین ارتکاب جرم بازداشت کردند و به مقر انتظامی انتقال دادند اما وقتی شماره پلاک خودروی ریو در رایانه های مرکز فرماندهی ثبت شد ناگهان شماره یک پرونده جنایی در صفحه نمایش خودنمایی کرد که در نیشابور رخ داده بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این گونه بود که با دستور قاضی دکتر صادق صفری(قاضی ویژه قتل عمد مشهد)،متهمان به سرقت در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی قرارگرفتند اما دو سارق جوان مدعی بودند با خودروی وانت پیکان از آن محل عبور می کردند که خودروی رها شده را دیده اند و با وسوسه شیطانی تصمیم به سرقت لوازم و قطعات آن گرفته اند.
درهمین حال با دستور مستقیم سرهنگ کارآگاه جوادشفیع زاده(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی)دو متهم مذکور به اتاق بازجویی هدایت شدند و با نظارت سرهنگ محمد همتی جوانمرد(رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی)در برابر سوالات فنی و تخصصی افسرپرونده قرارگرفتند. هنوز چند دقیقه از انکارهای قاطع متهمان نگذشته بود که سروان اسماعیل عظیمی مقدم (افسرپرونده)مدارکی مستند از پرونده قتل راننده تاکسی اینترنتی را مقابل دیدگان «وحید»گذاشت. این جوان ۲۴ساله که با مشاهده این اسناد،همه راه های گریز را بسته می دید به ناچار لب به اعتراف گشود و راز این جنایت هولناک را فاش کرد. این گزارش حاکی است با انتقال متهمان به نیشابور، تحقیقات درباره زوایای دیگر این ماجرای وحشتناک ادامه یافت.
ماجرای بچه زرنگ دزد !
از روزی که برای تامین هزینه های اعتیادم به سرقت های خرد از مغازه ها رو آوردم و دستگیر نشدم،خودم را بچه زرنگی تصور می کردم که هیچ آثاری از جرم باقی نمی گذارم وپلیس هم نمی تواند مرا شناسایی کند اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،دزد۲۸ ساله در حالی که آغاز سرنوشت تلخ خود را به پانزدهمین بهار زندگی اش گره می زند، درباره سرگذشت عبرت آموز خود گفت: من آخرین فرزند وتک پسرخانواده بودم به همین دلیل هم پدر و مادرم توجه زیادی به من داشتند. ۳خواهر بزرگ ترم ازدواج کردند و من بیشتر از گذشته مورد محبت و الطاف خانواده ام قرار گرفتم تا جایی که هر کار اشتباهی هم می کردم به حساب بچگی ام می گذاشتند و به قول خودشان ناراحتم نمی کردند. پدرم بازنشست شده بود و پول کافی توجیبی در اختیارم می گذاشت اما بدبختی های من از روزی آغاز شد که در ۱۵سالگی پسرعمویم برای اولین بار مصرف کریستال(موادمخدرصنعتی)را به من تعارف کرد.حس کنجکاوی سراسر وجودم را فرا گرفته و وسوسه شده بودم تا برای یک بار این ماده افیونی را تجربه کنم اما نمی دانستم این ماده لعنتی روزگارم را به تباهی می کشاند و با همین یک بار سرنوشتم به سیاهی گره خواهد خورد!خلاصه آن روز در حالی که چشم به کریستال دوخته بودم فقط برای کنجکاوی پای بساط پسرعمویم نشستم ولی این تازه شروع ماجرا بود و بعد از آن برای تفریح و خوشگذرانی به مصرف موادمخدر صنعتی در کنار پسرعمویم ادامه دادم. طولی نکشید که دیگر مجبور بودم هزینه های خرید کریستال را از پول توجیبی خودم بپردازم با آن که خانواده ام از ماجرای اعتیادم خبر نداشتند اما مدیر مدرسه ازچشمان خمار و رفتارهای نابهنجارم متوجه موضوع شد و پدرم را از اعتیادم مطلع کرد. او هم بدون درنگ و تنها با این سرزنش که پسرم اشتباه کرده است، مرا به مرکز ترک اعتیاد برد. وقتی بعد از مدتی اعتیادم را ترک کردم مادرم مرا در مدرسه دیگری ثبت نام کرد تا حداقل دیپلم بگیرم. در همین روزها که در کلاس سوم دبیرستان درس می خواندم، مادرم دختر یکی از بستگانش را برایم خواستگاری کرد تا شاید سرم به زندگی گرم شود و به دنبال خلافکاری نروم. اگر چه «سمیه»چندسال از من بزرگ تر بود ولی من هم مخالفتی نکردم و در همان حال به تحصیل ادامه دادم. بعد از آن که دیپلم گرفتم شاگرد یک قهوه فروش شدم اما درآمدم کفاف مخارج زندگی ام را نمی داد. صاحب ۲ فرزند شده بودم که باز هم وسوسه های مصرف موادمخدر به سراغم آمد و دوباره به بهانه این که مشکلات اقتصادی آزارم می دهد با همسرم سرناسازگاری گذاشتم و مصرف این ماده خانمانسوز را شروع کردم. حالا دیگر به خاطر کنجکاوی ،کریستال نمی کشیدم بلکه یک معتاد حرفه ای بودم که هربار در لحظه خماری خانه و زندگی را به هم می ریختم و همسرم را کتک می زدم تا جایی که دیگر قهر و آشتی ها نیز کارساز نشد و من هم برای تحقیر او سن و سالش را به رخش می کشیدم و او را عذاب می دادم.بالاخره عرصه بر همسرم تنگ شد و در اواخر سال ۱۴۰۰ مرا رها کرد. او طلاق گرفت و به همراه دو فرزندم به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که دادگاه تشخیص داد من صلاحیت نگهداری فرزندانم را ندارم. در این شرایط بود که به مسافرکشی رو آوردم تا حداقل هزینه های اعتیادم تامین شود. روزی زن کهن سالی را سوار کردم و در مسیر، سرگذشتم را برایش بازگو کردم. او هم دخترش را برای ازدواج با من پیشنهاد کرد و مرا دلداری داد که همه چیز درست می شود. من بار دیگر برای ازدواج با آن دختر،اعتیادم را کنار گذاشتم و بار دیگر پای سفره عقد نشستم اما چند ماه بعد دوباره به بهانه خستگی و فشار ناشی از مسافرکشی، مصرف شیشه و کریستال را آغاز کردم. این بار مصرفم بیش از حد شد تا جایی که هر چه کار می کردم حتی نمی توانستم مخارج یک وعده از مصرف مواد را تامین کنم این بود که به سرقت های خرد از مغازه ها رو آوردم و بعد هم جیب بری در اتوبوس ها را شروع کردم. خودم را بچه زرنگی می دانستم که پلیس به هیچ وجه نمی تواند مرا شناسایی کند! به همین دلیل دامنه سرقت هایم را با دستبرد به خودروهای پارک شده گسترش دادم اما یک روز که مشغول سرقت از یک پراید بودم ناگهان نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شهید نواب صفوی را بالای سرم دیدم و دستگیر شدم اما ای کاش ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در حالی که بازجویی های تخصصی از این سارق حرفه ای با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد)در دایره تجسس آغاز شده بود،بررسی های روان شناختی کارشناسان دایره مددکاری نیز برای رهایی این جوان از چنگال مواد افیونی ادامه یافت.
ماجراهای واقعی زیر پوست شهر
پلیس «روباه سیاه» را شکار کرد
این دزد سابقه دار تاکنون به ۵۰ فقره سرقت کارت بانکی وگوشی تلفن رانندگان وانت و پراید اعتراف کرده است
دزد ۵۰ ساله ای که از سوی شاکیان خودش لقب «روباه سیاه»گرفته بود، با تلاش گسترده عوامل انتظامی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دوباره به چنگ قانون افتاد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، درپی تشکیل ده ها فقره پرونده سرقت از رانندگان انواع وانت و پراید در مراکز انتظامی،گروه ویژه ای از نیروهای انتظامی با دستور ویژه سرهنگ محمدچراغ(رئیس پلیس مشهد)عملیات اطلاعاتی را برای شناسایی دزد سیاه پوش ۵۰ ساله ای آغاز کردند که شاکیان به خاطر حیله گری و فریبکاری های زیرکانه، به وی لقب «روباه سیاه» داده بودند.با این دستور ویژه، جلسه تحلیل و کارشناسی سرقت های مذکور زیر نظر مستقیم سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی)برگزار شد و شگردهای این دزد حرفه ای زیر ذره بین تحقیقات قرارگرفت چرا که بررسی پرونده ها نشان می داد بیشتر رانندگان در اطراف میدان عدالت(پنجراه)و مراکز تجاری میدان ۱۷ شهریور طعمه این فرد شیاد شده اند.
طولی نکشید که ردیابی یکی از کارت های سرقتی به یک طلا فروشی رسید و مشخص شد این فرد پس از سرقت کارت بانکی، مقداری طلا از وجوه درون کارت بانکی مسروقه خریداری کرده است. با به دست آمدن تصویر چهره «روباه سیاه»جست وجوها در بانک اطلاعاتی مجرمان ادامه یافت و سوابق زیادی از متهم تحت تعقیب به دست آمد. از سوی دیگر بررسی میدانی و اظهارات شاکیان نیز بیانگر آن بود که این مرد ۵۰ساله با مراجعه به رانندگان وانت پیکان، نیسان، مزدا و حتی خودروهای سواری پراید، چنین وانمود می کند که مقدارزیادی انواع کاپشن وپوشاک مختلف را از مرکز تجاری خریداری کرده است و قصد دارد آن ها را به فروشگاه لباس خودش انتقال دهد! اما او برای سرقت وجلب اعتماد رانندگان به شیوه ای مکارانه متوسل می شد و با بیان این که کارت بانکی خودش را در منزل فراموش کرده است و گوشی تلفنش هم شارژ ندارد، از راننده تقاضا می کرد تا گوشی تلفنش را برای تماس در اختیارش بگذارد.او سپس به صورت صوری با آن سوی خط گفت وگو و از اعضای خانواده اش می خواست تا مبلغ ۵۰میلیون برای خرید پوشاک و یک میلیون تومان هم برای کرایه وانت به حساب بانکی راننده(طعمه)واریز کنند که او هم مبلغ را به حساب بانکی فروشنده پوشاک (مغازه دار )کارت به کارت کند. او سپس در ادامه این نقشه شیطانی و با جلب اعتماد رانندگان که بیشتر آن ها نیز کهن سال بودند، کارت و رمز بانکی او را می گرفت تا مبلغ را بپردازد! اما وقتی رمز و کارت را به بهانه ثبت شماره حساب در گوشی تلفن راننده از وی دریافت می کرد، در یک چشم برهم زدن ناپدید می شد و راننده در شلوغی اطراف مراکز تجاری دیگر نمی توانست او را پیدا کند.در همین حال «روباه سیاه» ابتدا به سراغ عابر بانک می رفت و پس از دریافت مبلغ نقدی (۲۰۰هزار تومان)از موجودی کارت سرقتی نیز مطلع می شد و بلافاصله با همان کارت مسروقه از مغازه داران پوشاک یا طلا خریداری می کرد.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با به دست آمدن این اطلاعات، بلافاصله گروه ویژه تجسس و اطلاعات به سرپرستی سرگرد خزائی عملیات دستگیری وی را در حالی آغاز کردند که تصویر چهره متهم در اختیار برخی از نگهبانان مراکز تجاری و پوشاک فروشان قرارگرفت.
هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از نگهبانان مجتمع تجاری آسمان در اطراف میدان ۱۷شهریور مشهد،«روباه سیاه »را که در جست و جوی یک طعمه دیگر بود، شناسایی کرد و بی درنگ موضوع را به نیروهای کلانتری شهید نواب صفوی اطلاع داد. دقایقی بعد چندگروه عملیاتی به طرف مرکز تجاری حرکت کردند و «روباه سیاه»را به دام انداختند.
با انتقال این مرد ۵۰ ساله سیاه پوش به مقر انتظامی، تحقیقات گسترده ای در این باره آغاز و مشخص شد که وی از ۲۱ سالگی به مصرف شیشه و کریستال اعتیاد پیدا کرده است و از ۸ سال قبل تبهکاری های خود را ادامه می دهد و دارای سوابق متعدد کیفری است. بنابراین وی تحت بازجویی های فنی قرارگرفت و اعتراف کرد:پس از سرقت گوشی و کارت بانکی رانندگان، از چنگ آن ها فرار می کردم و با خرید پوشاک یا لوازم، آن ها را در شهرهای دیگر به فروش می رساندم.این مرد سابقه دار که «د-م»نام دارد، ادامه داد:گوشی های سرقتی را هم در اطراف میدان پنجراه به مالخران می فروختم و مبالغ نقدی را هم مواد مخدر می خریدم.
این گزارش حاکی است متهم تاکنون به بیش از ۵۰ فقره سرقت با این شگرد اعتراف کرده است. اگر چه تاکنون ۱۵ تن از مال باختگان وی را شناسایی کرده اند اما پلیس احتمال می دهد در شهرهای دیگر و نقاط مختلف مشهد جرایم بیشتری مرتکب شده باشد بنابراین رانندگانی که طعمه «روباه سیاه»شده اند برای شناسایی و اعلام شکایت به کلانتری شهید نواب صفوی مشهد مراجعه کنند. بررسی های بیشتر برای کشف ابعاد دیگر جرایم این متهم با دستور مقام قضایی همچنان ادامه دارد.
رازی در دوربین مدار بسته !
زمانی که به خاطر اختلافات خانوادگی کارد به استخوانم رسید،تصمیم گرفتم مدتی را دور از همسرم زندگی کنم ولی او با موتورسیکلت مراتعقیب کرد و قصد داشت دریک تصادف ساختگی من و دخترم را زیر بگیرد که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن جوان که با دستور قضایی به فیلم دوربین مداربسته ازیک سانحه رانندگی دست یافته بود، با بیان این که دراین فیلم تمام آن صحنه ترسناک وجود دارد، درباره سرگذشت خود گفت: سیزدهمین بهار عمرم را می گذراندم که به اجبار پدرم پای سفره عقد نشستم و این گونه دوران خوش نوجوانی ام به پایان رسید. احمد علی ۱۵ سال از من بزرگ تر بود و پدرم تنها به خاطر شرایط ضعیف اقتصادی خودش مرا مجبور به ازدواج با مردی کرده بود که هیچ علاقه ای به او نداشتم.
خلاصه با یک جهیزیه اندک درحالی زندگی مشترکم را شروع کردم که حتی پوشیدن لباس عروسی هم برایم یک آرزو شد چرا که من بدون برگزاری جشن عروسی راهی خانه بخت شده بودم.همان سال اول زندگی مشترک متوجه شدم باردارم و دریک چشم به هم زدن زمان گذشت و من پسرم را درآغوش گرفتم. وضع اقتصادی ما با زمانی که خانه پدرم بودم چنان تغییری نکرده بود با این تفاوت که احمد علی موادمخدر خرید و فروش می کرد. من هم چون در خانه پدرم جایی نداشتم هیچ وقت نتوانستم خانه را ترک کنم یا طلاق بگیرم، اعتراضی هم می کردم به شدت کتکم می زد و فحاشی می کرد.
خلاصه سوختم و ساختم تا این که طاهر ۶ساله شد. حالا او پای پسرم را به این ماجرای کثیف باز کرده بود و برای این که فروش مواد، طبیعی جلوه کند و در دام پلیس نیفتد از بچه من سوءاستفاده می کرد و مواد را دستش می داد و خودش دور می ایستاد و پسرم را نزد مشتری می فرستاد تا موادش را تحویل دهد، وجودم آتش می گرفت وقتی فهمیدم چه آینده ای درانتظار پسرم است! با پدری که هم مواد جلوی چشمش مصرف می کند و هم اورا مجبور به فروش مواد می کرد. درهمین روزهای سخت زندگی درکمال ناباوری متوجه شدم فرزند دومم را باردارم. خیلی ناراحت بودم که از چنین مردی صاحب فرزند دیگری شده ام واز طرفی اوضاع اقتصادی خوبی نداشتیم .
این ماجرا گذشت تا زمانی که معلوم شد بچه دختر است و همسرم من را مجبور می کرد کارهای سنگین بکنم تا بچه سقط شود اما خدا اورا نگه داشت. وقتی زمان زایمان فرارسید آنقدر درخانه درد کشیدم که حالم بد شد اما او عین خیالش نبود و حاضر نشد مرا به بیمارستان ببرد. با همان حال خرابم در خانه همسایه ها را زدم تا به دادم رسیدند و من راهی بیمارستان شدم. رفتار همسرم به خاطر وجود دخترم «آیسا»خیلی سردتر از قبل شد و مدام توی سرم می زد که چرا دختر آوردی، او سرباری بیش نیست و به هیچ دردی نمی خورد و...
دخترم که بزرگ شد می خواست مثل طاهر پای او را هم به کثافت کاری هایش بازکند و من این بارمخالفت کردم و همین باعث شد دعوای شدیدی بین ما اتفاق بیفتد. دیگر تحملم به پایان رسیده بود، لباس های مختصری را که خودم و بچه ها داشتیم، جمع کردم و از خانه بیرون زدم. همسرم تهدید کرد که مرا خواهد کشت. همان زمانی که ازخانه خارج شدم او هم با موتورسیکلت دنبال ما افتاد و قصد زیرگرفتن من و دخترم را داشت که من خودم را جلو انداختم و براثرضربه ای که به من زد، پرت شدم. اگر به دخترم برخورد کرده بود معلوم نبود چه اتفاقی برایش می افتاد. بعد از آن ماجرا وقتی دید روی زمین افتاده ام و حالم خوب نیست، محل را ترک کرد! من هم تصمیم گرفتم شکایت کنم. سپس با استفاده از فیلم دوربین مدار بسته ای که متعلق به یک فروشگاه بود با دستورقضایی به فیلم لحظه تصادف عمدی دسترسی پیدا کردم و همین مدرک باعث دلگرمی من شد تا شکایتم را از پدری ادامه بدهم که بویی از مهرپدری نبرده بود ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور ویژه سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد ) بررسی کارشناسی و اقدامات مشاوره ای این پرونده به کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
براساس ماجراهای واقعی درزیر پوست شهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی