سرگذشت عجیب مکارترین دزد ایران!
اولین بار در ۲۳ سالگی برای سرقت یک کیسه سیمان به زندان افتادم
مرد ۵۰ ساله ای که با شگردی حیرت انگیز طلای زنان کهنسال را می ربود، درحالی سرگذشت عجیب خود را بازگو کرد که تعداد شاکیان وی در مشهد ،نیشابور،چناران و گلبهار از مرز ۹۰ نفر عبور کرده است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،به دنبال تشکیل پرونده های سرقت طلا از زنان کهنسال در مشهد که با شگردی حیرت انگیز رخ می داد، قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) وارد عمل شد و دستورهای ویژه ای را برای پیگیری و ریشهیابی این ماجرا صادر کرد.
با این دستور قضایی، گروه زبده ای از کارآگاهان پلیس آگاهی شمال مشهد، تحقیقات گسترده ای را آغاز کردند و به سرنخ هایی از یک مرد مکار رسیدند که سوار خودروهای پژو۲۰۷ و پژو پارس ، طعمه های خود را فریب می داد و طلاهای آنان را به شیوه توزیع سبدکالای نذری و یا خیرات طلاهای مادرش برای به دنیا آمدن نوه! به سرقت می برد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است:از سوی دیگر با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرا ، پرونده قضایی روی میز قاضی سیدمهدی حسینی (بازپرس شعبه ۴۵۳ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) قرارگرفت و بدین ترتیب با نظارت مستقیم و دستورهای ویژه قضایی،روند تحقیقات کارآگاهان وارد مرحله جدیدی شد. طولی نکشید که گروه عملیاتی کارآگاهان به سرپرستی سروان شفیعی(افسرپرونده) به رصدهای اطلاعاتی ادامه دادند و «علی-ج»(متهم) را در یکی از پاتوق های سیاه معتادان به دام انداختند. این مرد شیک پوش ۵۰ ساله که با پررویی مدعی بود برخی از مالباختگان طلاهای بدلی به او داده اند ،در ابتدا به حدود ۱۰ فقره سرقت با شگرد مکارانه اعتراف کرد که اخبار آن بیست و دوم اسفند سال گذشته در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد؛ اما قاضی حسینی که بر اساس تجربیات ارزنده قضایی خود، یقین داشت تعداد زیادی از زنان کهنسال طعمه شگرد مکارانه این سارق سابقه دار شده اند، با نظر مقامات قضایی دستور انتشار تصویر بدون پوشش وی در روزنامه خراسان را صادر کرد و بدین ترتیب هجوم مالباختگان به سوی پاسگاه شمال پلیس آگاهی مشهد آغاز شد. طی چند روز بیش از ۹۰ تن از مالباختگان این دزد ۵۰ ساله را شناسایی کردند که اکنون لقب «مکارترین دزد ایران» را گرفته بود.
بنابر گزارش خبرنگار ارشد روزنامه خراسان ، دزد طلاهای زنان کهنسال که تاکنون سرقت از ۸۶ پیرزن را پذیرفته است، درباره سرگذشت عجیب خود نیز گفت:من متولد ۱۳۵۴ هستم و ۷ فقره سابقه زندان دارم.
وقتی ترک تحصیل کردم، به کارگری ساختمانی روی آوردم تا برای خودم درآمد کسب کنم اما در سال ۱۳۷۷ زمانی که ۲۳ سال بیشتر نداشتم، یک کیسه سیمان از محل کارم سرقت کردم که صاحب کارم متوجه شد و من برای اولین بار روانه زندان شدم. بعد از آزادی از زندان دیگر شیوه خلافکاری را در پیش گرفتم و بارها به جرم سرقت،خیانت در امانت و کلاهبرداری به زندان افتادم. آخرین بار نیز به اتهام سرقت به عنف طلاهای پیرزنان به ۱۰ سال زندان محکوم شدم که دو سال آخر آن را در بند باز بودم و کار هم می کردم ولی در حالی یک هفته مرخصی گرفتم که خانواده ام از آن اطلاعی نداشتند. در این مدت با زن جوانی رابطه داشتم که یک خانه نقلی اجاره کردم و در کنار او ماندم؛ اما متاسفانه همسرم در جریان ماجرای خیانت من قرارگرفت و درخواست طلاق داد. من هم بلافاصله او را طلاق دادم که ای کاش این کار را نمی کردم چون او زن صبوری بود و همه ناملایمات زندگی را تحمل کرد، ولی من در حق او نامردی و خیانت را روا داشتم که فکر می کنم اکنون دست تقدیر از من انتقام می گیرد.
خلاصه او پسر نوجوانم را با خودش برد و من هم دوران محکومیتم را گذراندم و ۳ سال قبل از زندان آزاد شدم. ابتدا نزد برادرم رفتم و در بنگاه معاملات او کار می کردم ولی متاسفانه بعد از گذشت یک سال از این ماجرا دوباره دوستان ناباب اطرافم را گرفتند و من به مصرف مواد مخدر صنعتی(شیشه)آلوده شدم .سپس برای تامین هزینههای اعتیادم در حالی به سرقت طلاهای پیرزنان روی آوردم که یک منزل مجردی هم اجاره کرده بودم و با زنانی که به عقد موقتم درمی آمدند، زندگی می کردم؛ اما هیچ کدام از آن ها نتوانستند جای همسر و فرزندم را پر کنند! چرا که فقط او مرا عاشقانه دوست داشت و به دنبال سودجویی نبود!
در همین مدت آن قدر دچار افسردگی های روحی و روانی شدم که حتی دوبار قصد داشتم خودم را دار بزنم و از این زندگی فلاکت بار نجات پیدا کنم اما ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:تاکنون شاکیانی از شهرهای اطراف مشهد، مکارترین دزد ایران را در حالی شناسایی کرده اند که پلیس احتمال می دهد هنوز مالباختگانی وجود دارند که از دستگیری این متهم ۵۰ ساله شیک پوش اطلاع ندارند و یا نتوانسته اند برای شناسایی وی به پاسگاه شمال پلیس آگاهی مشهد مراجعه کنند.این گزارش حاکی است:در حالی که با دستور قاضی«سید مهدی حسینی» مغازه های ۳ طلافروشی نیز به اتهام خرید طلاهای سرقتی از متهم پلمب شده اند، بررسی های مقدماتی نشان می دهد این سارق سابقه دار ۶۸۰ گرم طلا از زنان کهنسال سرقت کرده است که کمترین آن ۲ گرم و بیشترین آن ۱۰۰ گرم بود. تحقیقات بیشتر در این باره همچنان با راهنمایی های سرپرست مجتمع قضایی شهید بهشتی مشهد ادامه دارد.
عبرتی تلخ از عشق های رنگی!
۲۱ ساله بودم که برای درمان سرماخوردگی به یکی از بیمارستان های مشهد رفتم. آن روز متوجه نگاه های جوانی شدم که به عنوان یکی از اعضای کادر درمانی در آن جا مشغول به کار بود. وقتی از بیمارستان بیرون آمدم، ناگهان او را مقابل خودم دیدم که پیشنهاد دوستی داد. من هم که بی میل به این موضوع نبودم، شماره تلفنم را در اختیارش گذاشتم و این گونه رابطه من و «یوسف» آغاز شد. یک سال با او قرارهای عاشقانه می گذاشتم و احساس می کردم بهترین روزهای زندگی ام را می گذرانم .
خلاصه بعد از این مدت او به خواستگاری ام آمد و من هم که آخرین ترم تحصیلات کارشناسی ام را در دانشگاه می گذراندم، پای سفره عقد نشستم. حالا به این نتیجه رسیده بودم همه حرف هایی که درباره عشق های رنگی و روابط قبل از ازدواج می زنند پوچ و بی ارزش است چرا که خودم بعد از یک سال رابطه پنهانی با «یوسف» ازدواج کرده بودم. خلاصه دخترم به دنیا آمد و من زندگی رویایی را تجربه می کردم؛ اگرچه مانند همه زوج های جوان گاهی مشاجره هایی نیز بین ما بر سر موضوعات مختلف رخ می داد اما این قهر وآشتی های زودگذر تاثیری در عشق و علاقه من نداشت و خیلی زود با گفت وگو برطرف می شد. اما ماجرای تلخکامی های من از روزی شروع شد که پسرم را در سومین بهار زندگی دخترم باردار شدم و احساس می کردم روابط عاطفی بین من و «یوسف» کم رنگ شده و او توجه زیادی به من ندارد. وقتی اعتراض می کردم او پاسخ می داد به دلیل بارداری هورمون هایت تغییر کرده است و حساس شده ای! ولی حس ششم من اشتباه نمی کرد.
بالاخره یک شب با بررسی گوشی همسرم فهمیدم که او با یکی از همکارانش ارتباط غیراخلاقی دارد. زمانی که موضوع را برایش بازگو کردم، به شدت منکر ماجرا شد و ادعا کرد دچار سوءتفاهم شده ام! من هم دیگر موضوع را فراموش کردم تا این که پسرم به دنیا آمد اما این حس زنانه رهایم نمی کرد تا این که تماس های مشکوک «یوسف» شدت گرفت . به همین خاطر یک روز به محل کار همسرم رفتم و دیگر تردیدی برایم باقی نماند که آن ها مدت هاست با یکدیگر ارتباط نامتعارف دارند. در این شرایط به خانه پدرم رفتم و تقاضای طلاق دادم . برخلاف تصورم «یوسف» هم خیلی زود به طلاق توافقی راضی شد و من در برابر پذیرفتن سرپرستی فرزندانم، مهریه ام را بخشیدم و از او جدا شدم.
«یوسف» با همان همکارش ازدواج کرد و این گونه من روزهای سختی را می گذراندم. برای رهایی از این وضعیت در یک سالن زیبایی مشغول کار شدم و تنها به تربیت و مراقبت از فرزندانم می اندیشیدم. با کمک پدرم خانه ای خریدم و بعد از ۳سال در یک مهمانی فامیلی شرکت کردم . آن جا بود که متوجه نگاه های غیرعادی پسرخالهام شدم.
«صمد» درکنارم قرار گرفت و گفت و گوهای ما پر از اشاره ها و درخواست های پنهانی بود که فقط خودمان می فهمیدیم چه می گوییم! با آن که «صمد» متاهل بود ولی روابط پنهانی ما در حالی شروع شد که تصمیم به عقد موقت گرفته بودیم. در همین حال «صمد» آخر هر ماه به بهانه ماموریت کاری به مشهد می آمد و چند روز را باهم می گذراندیم. مدتی بعد او مدعی شد همسرش به ماجرای روابط ما مشکوک شده است و باید این ارتباط را کمرنگ تر کنیم تا او بتواند اعتماد همسرش را جلب کند. بالاخره ۳ سال از این روابط نامتعارف گذشت تا این که همسر«صمد» باردار شد و او آب پاکی را روی دستم ریخت و ارتباطش را با من قطع کرد. من هم برای حفظ آبرویم نتوانستم هیچ اقدامی بکنم! حالا اگرچه خوشحالم که مانند همکار همسرم یک زندگی دیگر را متلاشی نکردم اما به این نتیجه رسیدم که این عشق های پوشالی چیزی جز هوسرانی نیست! اگر چه بازهم دیگران از این تجربه ها عبرت نمی گیرند مگر آن که خودشان در این شرایط وحشتناک قرار بگیرند ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های روانشناختی و اقدامات مشاوره ای برای رهایی زن ۳۴ ساله از این شرایط روحی و روانی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر
سرقت خودرو برای جمع آوری ضایعات!
زوج شیشه ای که یک دستگاه پراید را از شهرستان شیروان سرقت کرده بودند در حالی با هوشیاری نیروهای گشت کلانتری شفای مشهد دستگیر شدند که مدعی بودند برای راحتی در استعمال موادمخدر و جمع آوری ضایعات، خودرو را ربوده اند!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد که در آخرین روزهای فروردین به منظور پیشگیری از وقوع جرم در مناطق احتمالی تردد مجرمان گشت زنی می کردند ناگهان در تقاطع خیابان هدایت و خیام پرایدی را مشاهده کردند که برخی از شمارههای پلاک آن به طرز کاملا ناشیانه تغییر کرده بود. نیروهای گشت انتظامی که با این شگرد نخ نمای دزدان خودرو آشنایی داشتند بلافاصله مراتب را به سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا)اطلاع دادند. لحظاتی بعد عوامل انتظامی با راهنمایی رئیس کلانتری، به تعقیب نامحسوس پراید پرداختند تا آن را به گونه ای در مکانی خلوت متوقف کنند که در صورت فرار به شهروندان آسیبی نرسد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با این دستور انتظامی، مسیرهای احتمالی فرار پراید سواران که زن و مردی جوان بودند به قرق پلیس درآمد و راننده ۴۵ ساله در حاشیه خیابان هدایت متوقف شد. بررسی های مقدماتی نشان داد که زن ۴۷ ساله سرنشین پراید نیز همسر راننده است و به مواد مخدر صنعتی (شیشه) اعتیاد دارد.
طولی نکشید که با انتقال زوج شیشه ای به دایره تجسس کلانتری، بازجوییهای تخصصی از آنان آغاز و شماره پلاک اصلی پراید مشخص شد. ادامه تحقیقات بیانگر آن بود که زوج جوان خودرو را شانزدهم فروردین از شهرک طالقانی شهرستان شیروان در استان خراسان شمالی به سرقت برده اند.درهمین حال«جواد-ن»(راننده) درباره ماجرای سرقت پراید به افسران دایره تجسس گفت: من و همسرم ساکن شهرک طالقانی هستیم و برای تامین هزینههای اعتیادمان، ضایعات جمع آوری می کنیم تا با فروش آن ها روزگارمان بگذرد! ولی حدود ۱۰ روز قبل (شانزدهم فروردین)زمانی که درون زباله ها به دنبال ضایعات بودیم ناگهان من پرایدی را در حاشیه خیابان دیدم که سوئیچ آن روی خودرو قرارداشت. برای یک لحظه وسوسه شدم و فضا را برای سرقت بسیار مناسب دیدم. این بود که نگاهی به همسرم انداختم و او هم مرا ترغیب کرد تا خودرو را سرقت کنیم! ولی چون شیروان شهر بزرگی نیست و احتمال می دادیم که توسط مال باخته شناسایی شویم به مشهد آمدیم تا در این جا به راحتی بتوانیم ضایعات جمع آوری شده را با پراید منتقل کنیم!«زینب» همسر ۴۷ ساله این سارق سابقه دار نیز گفت: من و همسرم دارای سوابق کیفری در زمینه سرقت هستیم و پراید را نیز با همدستی یکدیگر ربودیم. چون ما به شیشه اعتیاد داریم به راحتی می توانستیم داخل پراید مواد مخدر مصرف کنیم و ضایعاتی را که جمع آوری می کردیم با آن به مکان های مختلف منتقل کنیم! ولی برای آن که شناسایی نشویم با ماژیک سیاه شمارههای پلاک آن را تغییر دادیم. با وجود این وقتی وارد بولوار خیام شدیم ناگهان نیروهای گشت کلانتری شفا را مقابل خودمان دیدیم و دستگیر شدیم.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات پلیس برای کشف سرقت های احتمالی دیگر این زوج شیشه ای ادامه دارد.
دسیسه خرید اسناد موتورسیکلت سرقتی لو رفت
افرادی که قصد خرید اسناد و مدارک یک دستگاه موتورسیکلت سرقتی گران قیمت را داشتند به چنگ پلیس افتادند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل مرد جوانی با مراجعه به افسران دایره تجسس کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: اواخر تیرسال ۱۴۰۲ سارقان به منزلم در شهر جدید گلبهار دستبرد زدند و علاوه برمقادیری لوازم، یک دستگاه موتورسیکلت بنلی را نیز به سرقت بردند که من هم ماجرا را به پلیس گلبهار گزارش دادم. اما سارقان شناسایی نشدند تا این که چند روز قبل، فردی به صورت تلفنی با من تماس گرفت و مدعی شد قصد خرید اسناد و مدارک موتورسیکلت سرقتی را دارد. من هم که بعد از گذشت نزدیک به ۲ سال از این ماجرا هیچ امیدی به پیدا شدن موتورسیکلت را نداشتم با او در نمایشگاه موتورسیکلت واقع در طبرسی جنوبی مشهد قرار گذاشتم و چنین وانمود کردم که باید با نمایشگاهدار تسویه حساب کنم و اسناد موتورسیکلت را از او بگیرم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: در پی گزارش این سرنخ مهم، بلافاصله گروهی از افسران زبده دایره تجسس با دستور ویژه سرهنگ علی برزنونی(رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) با پوشش مبدل به طرف نمایشگاه موتورسیکلت حرکت کردند و زمانی که دو خریدار اسناد وارد نمایشگاه شدند آن ها را دستگیر کردند. در بررسیهای مقدماتی مشخص شد یکی از متهمان که قصد خرید مدارک را داشت از ماجرای سرقت موتورسیکلت بنلی اطلاعی ندارد اما جوان همراه وی از طریق یکی از دوستانش اجیر شده بود تا اسناد موتورسیکلت را به دست بیاورد. بنابراین با توجه به این که محل وقوع جرم در شهر جدید گلبهار بود،پرونده مذکور با دستور قضایی به پلیس آگاهی گلبهار ارسال شد تا تحقیقات برای ریشه یابی سرقت مذکور ادامه یابد.
قصه دزد منازل !
در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم. پدرم کارگر زحمت کشی بود که بی ادعا برای تامین مخارج خانواده ۱۱ نفره اش تلاش می کرد اما چند سال قبل، زمانی که ۷۰ سال بیشتر نداشت به بیماری کرونا مبتلا شد و یک هفته بعد هم از دنیا رفت.
ولی به همه تلاش های پدرم اوضاع مالی ما خوب نبود و هر کدام از خواهران و برادرانم برای رهایی از این وضعیت به هر کاری دست می زدند به طوری که دو تن از برادرانم به خرید و فروش مواد مخدر روی آوردند و هم اکنون نیز در زندان هستند. مادرم سعی می کرد ما را زیر پرو بال خودش بگیرد اما فایده ای نداشت. هر کدام از خواهرانم به اولین خواستگارشان پاسخ مثبت می دادند تا به هر طریق ممکن از این شرایط آشفته و نابسامان فرار کنند. در این میان فقط یکی از خواهرانم به تحصیل ادامه داد و وارد دانشگاه شد. من هم که فرزند بزرگ خانواده بودم وظیفه سنگینی را روی دوش خودم احساس می کردم اما حتی نمی توانستم مخارج خودم را تامین کنم.
خلاصه ۲۴ سال قبل با توصیه پدر و مادرم به خواستگاری یکی از دختران فامیل رفتم و با «فهیمه» ازدواج کردم. آن زمان در یک رستوران سنتی و با حقوق متعارف کارگری می کردم ولی روزگارم به سختی می گذشت. با به دنیا آمدن پسرم انگار زندگی رنگ و بوی تازه ای گرفت و همسرم نیز با مهربانی و صبوری امور مربوط به خانه را اداره می کرد. در همین روزها بود که متوجه شدم یکی از کارگران خدماتی رستوران گاهی برای نیم ساعت ناپدید می شود و کارش را رها می کند. حس کنجکاوی ام گل کرد و از دیگر همکارانم ماجرای «باقر» را جویا شدم. آن ها گفتند «باقر» به مواد مخدر صنعتی آلوده شده و برای آن که بتواند رستوران را تمیز کند، پنهانی به سرویس بهداشتی می رود و در آن جا شیشه مصرف می کند! وقتی این موضوع را فهمیدم خودم را به او نزدیک کردم و برای آن که صاحب رستوران متوجه اعتیاد او نشود، برخی از وظایف «باقر» را انجام می دادم ولی آرام آرام خودم نیز ترغیب شدم تا از این نوع مواد مخدر استفاده کنم. البته قبل از آن گاهی به صورت تفننی مواد مخدر سنتی مصرف می کردم.
خلاصه خیلی زود گرفتار این افیون وحشتناک شدم و زندگی ام را به نابودی کشاندم. آن روزها همسرم از اعتیادم خبرنداشت ولی وقتی خمار می شدم، خشم و عصبانیت سراسر وجودم را فرا می گرفت و با بد اخلاقی عجیبی با همسر و فرزندم برخورد می کردم.
حالا دیگر آن مهر و علاقه به همسر و فرزندم در وجودم مرده بود و من به چیزی جز تهیه مواد فکر نمی کردم. مدتی بعد «فهیمه» ماجرای اعتیادم را فهمید و به طور ناگهانی پسرم را برداشت و به خانه پدرش رفت. او در خواست طلاق داد و میانجیگری بزرگترها هم فایده ای نداشت. با آن که همسرم مهریه اش را در قبال سرپرستی پسرم بخشیده بود، ولی من به بهانه پرداخت مهریه از صاحبکارم مبلغی پول قرض کردم تا برای مدتی بتوانم هزینه های اعتیادم را بپردازم! دیگر پشیمانی هم سودی نداشت و من در اوج بدبختی و تنهایی در حالی دست و پا می زدم که صاحبکارم نیز طلبکاری اش را تقاضا می کرد. در این شرایط یکی از دوستانم پیشنهاد داد تا برای تامین هزینه هایم وارد باند سارقان منزل شوم! به ناچار پذیرفتم و با معرفی او به پاتوق یکی از آشنایان او رفتم.
«مراد» شگرد سرقت از منازل را به من آموخت و گفت: ما خانه های خالی از سکنه را زیر نظر می گیریم و شبانه به آن جا دستبرد می زنیم. سپس اموال سرقتی را به مالخران می فروشیم و پولش را به طور مساوی تقسیم می کنیم. خلاصه من کارم را رها کردم و در پاتوق «مراد مرغی» به زندگی ادامه دادم. صبح تا بعداز ظهر میخوابیدیم و از اوایل غروب هم پس از مصرف مواد مخدر به خیابان می آمدیم تا خانه های خالی را شناسایی کنیم!
در این میان یک روز که به تنهایی خانه ای را زیر نظر گرفته بودم ناگهان نیروهای گشت کلانتری نواب صفوی مرا محاصره کردند و دستگیر شدم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: تحقیقات افسران زبده دایره تجسس با راهنمایی و دستورهای تخصصی سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری نواب صفوی مشهد) در حالی برای رمزگشایی از سرقت های اعضای این باند شب رو آغاز شد که بررسی های روان شناختی نیز در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.
بر اساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر
اعتراف یک دزد به ۱۲ فقره سرقت از ساختمان ها !
سارق سابقه دار ۳۵ ساله ای که به ساختمان های در حال احداث دستبرد می زد به ۱۲ فقره سرقت سریالی اعتراف کرد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، ماموران کلانتری رسالت مشهد هنگام انجام وظیفه در خیابان شهید ابراهیمی ۱۶ به دزد جوانی برخورد کردند که از مدتی قبل تحت تعقیب پلیس قرارداشت. در همین حال نیروهای گشت با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت)این سارق سابقه دار را زیر نظر گرفتند و به مخفیگاه وی دست یافتند. طولی نکشید که عوامل انتظامی با هماهنگی قضایی وارد منزل وی شدند و او را در یک عملیات ضربتی دستگیر کردند. در بازرسی از مخفیگاه این دزد سابقه دار، مقادیر زیادی آهن آلات مستعمل،لوازم بنایی،اجاق گاز تک شعله،کپسول گاز و ... کشف شد. دقایقی بعد با هدایت متهم به مرکز انتظامی ،بازجویی ها از این سارق ۳۵ ساله ادامه یافت که در نهایت وی به ارتکاب ۱۲ فقره سرقت از مشاعات و ساختمان های در حال احداث اعتراف کرد. این گزارش حاکی است با معرفی متهم مذکور به مراجع قضایی،تحقیقات درباره جرایم احتمالی دیگر وی ادامه یافت.
شوهر نوعروس گم شد!
وقتی دختران شوهرم فهمیدند که من باردار شده ام،او را پنهان کردند و حالا مدعی هستند که پدرشان بیماری روانی دارد و من هم باید به دنبال سرنوشت خودم بروم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، زن ۴۵ ساله افغانستانی که برای یافتن شوهرش دست به دامان پلیس شده بود درباره سرگذشت خود گفت:من در مزار شریف افغانستان به دنیا آمدم اما بیسواد هستم چراکه آن زمان طبق رسوم محلی ،پدرمان اجازه تحصیل به ما نداد. من هم که فرزند اول خانواده بودم بعد از مرگ پدرم در جنگ های داخلی افغانستان ،تنها ماندم و بعد از تغییر حکومت به ایران آمدم و در منطقه گلشهر ساکن شدم تا این که چندماه قبل با وساطت و معرفی یکی از آشنایانمان،با مردی ازدواج کردم که چند دختر بزرگ دارد. ابتدا زندگی آرامی داشتم و شوهرم نیز با من خوش رفتاری می کرد. خیلی از این وضعیت راضی بودم و از این که بالاخره سر وسامان گرفتم و از بی کسی و تنهایی نجات یافتم خیلی خوشحال بودم ولی وقتی دختران شوهرم در جریان ازدواج پدرشان قرار گرفتند دیگر روزگارم را سیاه کردند. اما بازهم آزارهای روحی و توهین های آن ها را تحمل می کردم تا این که متوجه شدم باردار هستم!
وقتی این موضوع را به شوهرم گفتم و دختران او هم در جریان بارداری من قرار گرفتند دیگر رفتارهای آنان به شدت تغییر کرد به طوری که آسایش و آرامش را از زندگی من گرفتند. آن ها می گفتند ما قبل از شما در منطقه گلشهر ساکن بودیم و پدرمان ناراحتی های روحی و روانی دارد ،حتی مادرمان از دست رفتارهای او سکته کرد و از دنیا رفت تو هم نباید باردار می شدی، چون آینده خودت هم معلوم نیست. آن ها همان شب برگه ای به من دادند و گفتند این برگه طلاق توست که ما خودمان امضا کرده ایم و به همین دلیل مرا از خانه بیرون کردند. حالا هم من در منزل یکی دیگر از هموطنان خودم زندگی می کنم و به دنبال شوهرم می گردم تا او را پیدا کنم، چون یقین دارم از وقتی که دختران شوهرم متوجه شدند فرزند من پسر است ماجرای ارث و میراث را پیش کشیدند و می ترسند که فرزند من هم بخشی از املاک شوهرم را به ارث ببرد.
اکنون یک هفته است که شوهرم به خانه نیامده است و آن ها او را پنهان کرده اند! من هم به کلانتری آمدم تا از طریق قانون به حق و حقوق خودم برسم! ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در پی ادعاهای این نوعروس ۴۵ساله تبعه خارجی،پرونده ای در این باره تشکیل شد و ماجرای این زن در دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد)مورد بررسی های تخصصی و اقدامات مشاوره ای قرارگرفت.
براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی