خلفای همعصر
امام هادی(ع)، ۳۳ سال ۲۲۰ق-۲۵۴ق ، امامت را برعهده داشت[۵۰] در این مدت، چند خلیفه عباسی بر سر کار آمدند. آغاز امامت او با خلافت معتصم و پایان آن با خلافت مُعْتَز همزمان بوده است.[۵۱] البته ابنشهرآشوب، پایان عمر امام هادی(ع) را در زمان خلافت مُعتَمد عباسی دانسته است.[۵۲] . امام دهم شیعیان، هفت سال از امامت خود را در دوره خلافت معتصم عباسی سپری کرد.[۵۳] به گفته جاسم حسین نویسنده کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم عج ، معتصم در زمان امام هادی در مقایسه با دوران امام جواد، سختگیری کمتری به شیعیان روا میداشت و مدارای بیشتری با علویان داشت و این تغییر رویکرد او، ناشی از بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش یافتن قیامهای علویان بوده است.[۵۴] همچنین حدود پنج سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، چهارده سال با خلافت متوکل، شش ماه با خلافت مستنصر، دو سال و نه ماه با خلافت مستعین و بیش از هشت سال با خلافت مُعْتَز همزمان بوده است.[۵۵]
سیاست متوکل در برابر امام هادی
متوکل عباسی و سیره سیاسی امام هادی
متوکّل برای جلوگیری از بحرانیتر شدن حکومتش همزمان دو اقدام را در برنامه کاری خود قرار داد: تهاجم به شیعیان و علویان و قتل و غارت و ایجاد وحشت بین آنان و خوار نمودن آنها. متوکّل در دشمنی، خاندان رسالت نظیر نداشت، به ویژه با علی ع سرسختانه دشمنی میورزید و آشکارا ناسزا میگفت. در سال ۲۳۷ دستور داد قبر امام حسین ع و خانههای اطراف را خراب نموده، آب بر آن بستند و شخم زدند و زراعت کردند. در این زمان وضع سادات علوی بسیار رقّت بار بود، چنانکه زنان پوشش مناسبی نداشتند و عدهای از آنها دارای یک چادر کهنه بودند که به نوبت در آن نماز میخواندند. جدا کردن امام هادی ع از پایگاههای مردمی و انتقال حضرت به عراق. متوکّل میخواست به این ترتیب پایگاههای او را پراکنده نموده، سازمانشان را از بین ببرد. متوکّل دریافت اگر امام هادی ع تحت مراقبت نباشد خطری برای دولتش خواهد بود. امام جماعت حرمین که از سوی دستگاه خلافت منصوب شده بود، به متوکّل عباسی نوشت: اگر تو را به مکّه و مدینه حاجتی هست، علی بن محمد را از این دیار بیرون ببر که بیشتر مردم این ناحیه را مطیع و منقاد خود نموده است. این موضوع را گروه دیگری از طرفداران حکومت بنیعبّاس از جمله حاکم مدینه نیز برای متوکّل نوشتند. متوکل به امام ع نامهای نوشت و او را دعوت کرد که با هر کس از خانواده و دوستانش که بخواهد به سامرا آید. او برای جلوگیری از شورش مردم طوری اقدام کرد که موجب تحریک امّت نشود. یحیی بن هرثمه ـ فرمانده متوکّل که برای جلب امام به مدینه عزیمت کرده بود ـ با اعتراض شدید مردم مواجه شد و به ناچار برای مردم سوگند یاد کرد دستوری ندارد که باعث اذیت امام شود، آنگاه حضرت همراه فرزند نوجوان خود امام عسکری به سامرا رفت[۳۸]. در آنجا تمام حرکات و رفتار او تحت نظر و مراقبت قرار گرفت. گرچه برای امام هادی ع با توجّه به پایگاه مردمی قدرتمند امکان نپذیرفتن عزیمت به سامرّا وجود داشت، امّا حضرت به دلایل زیر پذیرفت: در صورت نپذیرفتن، فشار حکومت بیشتر میشد و سیاستهای امام پیش نمیرفت. به این ترتیب تلاشهای سعایت کنندگان و سخنچینان خنثی شد. هیئت حاکمه تحت تأثیر شخصیت بینظیر امام قرار میگرفت و جلوی بعضی مفاسد گرفته میشد؛ چنانکه بعضی رجال بلند مرتبه از قبل تحت تأثیر امام بودند. یحیی بن هرثمه میگوید: وقتی از سامرّا برای جلب امام هادی میرفتم. در بغداد، والی آنجا ـ اسحاق بن ابراهیم طاهری ـ به من سفارش کرد اگر از منزل علی بن محمد النقی هنگام تفتیش چیزی یافتی، به متوکّل گزارش نکن. در سامرّا نیز وصیف ترکی[۳۹] در حق او سفارش کرد. با استفاده از این نفوذ و روابط نسبی و قوم و خویش با بنی عبّاس، فشار موجود بر شیعیان کمتر میشد. مسعودی مینویسد: درباره امام هادی ع نزد متوکّل سعایت کردند که در منزل آن جناب اسلحه و نامههای زیادی است که شیعیان او از اهل قم، برایش فرستادهاند و تصمیم دارد بر تو خروج کند. متوکّل سعید حاجب را برای تفتیش فرستاد و چون امام ع اقدامات لازم را انجام داده بودند، سعید توفیق نیافت و جز پولی که مادر متوکّل نذر امام کرده بود. چیزی پیدا نکرد و هنگامی که برای عذرخواهی به امام گفت: من مأمور بودم و معذور، حضرت این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾[۴۰]. به طور خلاصه عبّاسیان در مقابل امام دو موضع متفاوت اتخاذ نموده بودند: تشکیل مناظرات علمی. جلب امام و زیر نظر گرفتن او. امام نیز این مواضع را اتخاذ فرمودند: پاسخ به شبهات و آگاه ساختن امّت. نظارت بر پایگاههای مردمی و پشتیبانی از آنها و توجّه به قیامهای علویان. تربیت شاگردانی همچون علی بن جعفر، شاعر و و ادیب معروف ابن سکیّت، حضرت عبدالعظیم حسنی و...[۴۱].
احضار به سامرا
متوکل عباسی در سال ۲۳۳ق امام هادی(ع) را وادار کرد از مدینه به سامرا برود.[۵۶] شیخ مفید این اقدام متوکل را مربوط به سال ۲۴۳ق گزارش کرده است؛[۵۷] اما از نظر رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ اسلام، این تاریخ صحیح نیست.[۵۸] گفته شده دلیل این کار متوکل، بدگویی عبدالله بن محمد کارگزار حکومت عباسی در مدینه[۵۹] و بریحه عباسی، امام جماعت منصوب خلیفه در مکه و مدینه، علیه امام هادی(ع)[۶۰] و همچنین گزارشهایی از میل مردم به امام دهم شیعیان بوده است.[۶۱] . به گزارش مسعودی، بریحه، در نامهای به متوکل، به وی گفت: «اگر مکه و مدینه را میخواهی، علی بن محمد را از آنجا بیرون کن؛ زیرا او به سوی خود دعوت میکند و شمار زیادی را دور خود جمع کرده است.»[۶۲] بر همین اساس، یحیی بن هَرثَمه از سوی متوکل، مأمور انتقال امام هادی(ع) به سامرا شد.[۶۳] امام هادی(ع) در نامهای به متوکل، بدگوییها علیه خویش را رد کرد؛[۶۴] اما متوکل در پاسخ، با احترام از او خواست به سوی سامرا حرکت کند.[۶۵] متن نامه متوکل، در آثار شیخ مفید و کلینی نقل شده است.[۶۶] . به گفته رسول جعفریان، متوکل برنامه انتقال امام هادی(ع) به سامرا را به گونهای طراحی کرده بود که حساسیت مردم برانگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پیامدی به دنبال نداشته باشد؛[۶۷] اما سبط بن جوزی از علمای اهلسنت گزارشی از یحیی بن هرثمه نقل کرده است که براساس آن مردم مدینه بسیار ناراحت و برآشفته شدند و ناراحتی آنان به حدی رسید که ناله و شیونی به راه انداختند که مدینه تا آن زمان چنین وضعی به خود ندیده بود.[۶۸] امام هادی(ع) پس از خروج از مدینه، وارد کاظمین شد و در آنجا با استقبال مردم مواجه گردید.[۶۹] در کاظمین، به خانه خزیمة بن حازم رفت و از آنجا به سوی سامرا حرکت داده شد.[۷۰] . به نوشته شیخ مفید، امام هادی به ظاهر مورداحترام متوکل بود؛ اما متوکل علیه او دسیسه میکرد.[۷۱] به گزارش طبرسی هدف متوکل از این کار این بود که از ابهت و عظمت آن حضرت در چشم مردم بکاهد.[۷۲] به گفته شیخ مفید، نخستین روزی که امام وارد سامرا شد، به دستور متوکل، یک روز او را در «خانِ صَعالیک» (محل استقرار و تجمع گدایان و مستمندان) نگاه داشتند و روز بعد به خانهای که برای اسکان آن حضرت در نظر گرفته شده بود، بردند.[۷۳] به نظر صالح بن سعید، این اقدام به قصد تحقیر امام هادی(ع) انجام شده است.[۷۴] . حاکمان عباسی در مدت اقامت امام هادی(ع) بر او سخت میگرفتند. برای نمونه قبری در اتاق محل زندگی او حفر کرده بودند. همچنین او را شبانه و بیخبر به کاخ خلیفه احضار میکردند و از ارتباط شیعیان با او جلوگیری میکردند.[۷۵] برخی از نویسندگان دلایل برخورد خصمانه متوکل با امام هادی(ع) را چنین نوشتهاند: متوکل از نظر کلامی به اهل حدیث که ضدّ معتزله و شیعه بودند، گرایش داشت و اهل حدیث متوکل را علیه شیعیان تحریک میکردند. متوکل نگران جایگاه اجتماعی خود بود و از ارتباط مردم با امامان شیعه هراس داشت. ازاینرو میکوشید این پیوند را قطع کند.[۷۶] متوکل در همین راستا، مرقد امام حسین ع را تخریب کرد و به زائران امام حسین سختگیری میکرد.[۷۷] . پس از متوکل فرزندش منتصر بر سر کار آمد. در این دوره از فشار حکومت بر خاندان علوی، از جمله امام هادی(ع) کاسته شد.[۷۸]
شعر امام هادی در مجلس متوکل
به گزارش مسعودی تاریخنگار قرن چهارم قمری، به متوکل گزارش داده بودند که در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامههایی از شیعیان به او وجود دارد. به همین دلیل، به دستور متوکل، تعدادی از مأموران غافلگیرانه به منزل امام هادی حمله بردند.[۱۰۶] هنگامی که امام را به مجلس متوکل بردند، ظرف شرابی در دست خلیفه بود و او آن را به امام تعارف کرد.[۱۰۷] امام با بیان اینکه گوشت و خون من به شراب آلوده نشده، درخواست متوکل را رد کرد.[۱۰۸] آنگاه متوکل از حضرت خواست شعری بخواند که او را به وَجد آورَد.[۱۰۹] امام در ابتدا درخواست او نپذیرفت؛ اما با اصرار متوکل این اشعار را سرود: بَاتُوا عَلَی قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ - غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَــلُ - وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ - فَأُسْکنُوا حُفَراً یا بِئْسَ مَا نَزَلُوا - نَادَاهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ مَا دُفِنُوا - أَینَ الْأَسِرَّةُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ - أَینَ الْوُجُوهُ الَّتِی کانَتْ مُحَجَّبَــةً - مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْکلَلُ - فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ - تِلْک الْوُجُوهُ عَلَیهَا الدُّودُ تَنْتَقِل - قَدْ طَالَ مَا أَکلُوا دَهْراً وَ مَا شَرِبُوا - فَأَصْبَحُــوا بَعْدَ طُولِ الْأَکلِ قَدْ أُکلُوا - و طالما عمّروا دورا لتحصنهــم - فَفَارَقُوا الدُّورَ وَ الْأَهْلِینَ وَ انْتَقَلُوا - وَ طَالَ مَا کثَّرُوا الْأَمْوَالَ وَ ادَّخَرُوا - فَخَلَّفُــوهَا عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ ارْتَحَلُــوا.[۱۱۰] . ترجمه = بر قله کوهها به سر میبردند و مردان نیرومند حراست آنها میکردند؛ اما قلهها کاری برای آنها نساخت. از پسِ عزت از پناهگاههای خود برون آورده شدند و در حفرهها جایشان دادند و چه فرود آمدنِ بدی بود. از پسِ آنکه در گور شدند، یکی بر آنها بانگ زد: «تختها و تاجها و زیورها کجا رفت؟ چهرههایی که به نعمت خو کرده بود و پردهها جلو آن آویخته میشد چه شد؟» و قبر به سخن آمد و گفت: «کرمها بر این چهرهها کشاکش میکنند. روزگاری دراز بخوردند و بپوشیدند و از پسِ خوراکی طولانی خورده شدند. مدتها خانهها ساختند تا در آنجا محفوظ مانند و از خانهها و کسان خویش دور شدند و برفتند. مدتها مال اندوختند و ذخیره کردند و برای دشمنان گذاشتند و برفتند. منزلهایشان خالی ماند و ساکنانش به گور سفر کردند.»[۱۱۱] . مسعودی نقل کرده است که اشعار امام متوکل و اطرافیان او را تحت تأثیر قرار داد؛ بهگونهای که صورت متوکل از گریه خیس شد و دستور داد بساط شراب را برچینند و امام را با احترام به خانهاش بازگردانند.[۱۱۲]
خلفای بعد از متوکل
فشارهای عباسیان به امام و شیعیانش با قتل متوکل به طور فزایندهای رو به کاستی نهاد. متوکل در سال ۲۴۷ق به دست برخی از نزدیکانش از جمله پسرش منتصر و وصیف کشته شد. امام پیش از مرگ متوکل با اشاره به آیات ۴۷ تا ۴۹ سوره یوسف[۴۲] از مدت خلافت وی خبر داده بود[۴۳]. منتصر جای پدر را گرفت و حدود شش ماه خلافت کرد. در مدت کوتاه خلافت وی وضعیت علویان و شیعیان دگرگونی اساسی یافت. او به آل علی ع مواجههای نیکو داشت و به آنان نیکی میورزید و نه تنها ایشان را آزار نمیداد، بلکه هدایایی را نیز برای ایشان میفرستاد. او کسی را از زیارت قبر امام حسین ع منع نکرد و حتی دستور داد باغ فدک را به فرزندان امام حسن و امام حسین ع بازگردانند و اموال آل ابیطالب را آزاد کنند[۴۴]. امام هادی ع از این فرصت پیشآمده کمال استفاده را برد و به تربیت شاگردان و بهبود امور دینی و دنیوی شیعیان پرداخت و کوشید برخی از انحرافات عقیدتی موجود در میان شیعیان و حتی وکلا را مرتفع سازد. پس از منتصر، مستعین بالله در سال ۲۴۸ ق به خلافت رسید و تا سال ۲۵۲ق این منصب را در اختیار داشت. در زمان وی قیامهای متعددی توسط علویان صورت گرفت که نشان از نامناسب بودن اوضاع برای ایشان است[۴۵]. مستعین بالله نیز جای خود را در سال ۲۵۲ق به فرزند متوکل، المعتز بالله داد. فرزند متوکل در ارتباط با امام و شیعیان بیشتر به سیاستهای پدر مایل بود و از اینرو در سال ۲۵۴ق با زهر امام را به شهادت رساند[۴۶].[۴۷]
حکومت عباسیان در دوران امامان ع با بحران مشروعیت روبهرو بود و این وضع در دوران امام هادی(ع) نیز ادامه داشت. آنان چون نتوانسته بودند این مشکل را حل کنند، افزون بر اعمال فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر شیعیان و امامان شیعه، برای حفظ اقتدار و تداوم حاکمیت خود راه چاره را در مراقبت دائمی و تحت نظر گرفتن امامان میدیدند. احضار امام هادی(ع) به سامرّا در همین راستا صورت گرفت. با این حال امام هادی(ع) در عرصه سیاسی اقدامات مؤثری انجام داد که برخی از آنها بدین شرحاند: مخالفت با مشروعیت حکومت خلفا: امام هادی(ع) به شکلهای مختلف مشروعیت حکومت و حاکمان عباسی را به چالش میکشید. برای نمونه، هنگامی که در ضمن گفتگویی، متوکّل عباسی از آن حضرت پرسید: فرزند پدر تو، (یعنی خود امام هادی(ع)) درباره عباس بن عبدالمطلب چه میگوید؟ امام فرمود: ای امیر مؤمنان! فرزند پدر من چه میگوید درباره مردی (یعنی خود امام هادی(ع)) که خدا اطاعت از فرزندان او را بر خلق خود واجب کرد و اطاعت از او (یعنی خود امام هادی(ع)) را بر فرزندانش (یعنی فرزندان عباس) واجب کرد. متوکّل (با این گمان که حضرت به خواسته او مهر تأیید زده و اطاعت از فرزندان عباس را واجب شمرده خوشحال شد) و دستور داد ۱۰۰ هزار درهم به آن حضرت بدهند. نهی از یاری رساندن به حکومت: سیاست مبارزه منفی به صورت تحریم همکاری با دستگاه خلافت عباسی به عنوان یک سیاست راهبردی از زمان امامان پیشین بود و امام هادی(ع) آن را ادامه داد. برای نمونه، محمد بن علی بن عیسی[۴۸] در صف عباسیان و کارگزار آنان بود. وی برای روشن شدن وضعیت درآمدی که از کار کردن برای عباسیان به دست میآورد، به امام هادی(ع) نامه نوشت و نظر ایشان را درباره کار خود و پول گرفتن از آنان پرسید. امام هادی(ع) در پاسخ فرمود: آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است؛ اما در غیر این موارد، کراهت دارد و در صورتی که چارهای نباشد، مقدار اندک آن بهتر از بسیار آن است. وی برای روشنتر شدن مطلب، به امام نوشت که انگیزهاش از همکاری با آنان تنها یافتن راهی برای ضربه زدن به آنان و تشفی خاطر است. امام نیز پاسخ داد: در این صورت همکاری با آنان نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش نیز دارد[۴۹].[۵۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوازدهم امام هادی ع