وقایع منازل کوفه تا شام
در تعداد منازل اختلاف است. برخي ۱۲ مورد و برخي ۲۴ مورد و برخي تا ۲۸ مورد نام برده اند که عبارتند از: ۱ـ حراب (خراب) ، ۲ـ قادسيه ، ۳ـ تکريت ، ۴ـ وادي النخله ، ۵ـ لواء (لبا، لينا) ، ۶ـ کيهل (کحيل) ، ۷ـ جهينه ، ۸ـ موصل ، ۹ـ نصيبين ، ۱۰ـ دعوات ، ۱۱ـ قنسرين ، ۱۲ـ حلب ، ۱۳ـ معرة النعمان ، ۱۴ـ شيزر (شيرز) ، ۱۵ـ کفر طاب (کفرطالب) ، ۱۶ـ سيبور (سينور) ، ۱۷ـ حماة ، ۱۸ـ حمص ، ۱۹ـ خندق الطعام (سوق الطعام) ، ۲۰ـ جوسيه (حوسيه) ، ۲۱ـ بعلبک ، ۲۲ـ دير راهب ، ۲۳ـ حرّان ، ۲۴ـ عسقلان ، ۲۵ـ مرزين ، ۲۶ـ ميافارقين ، ۲۷ـ شبذير… و سپس شام (دمشق)
https://share.google/IRMiIGEZqpkIRwk8O
یکی از محققان معاصر با بررسیها و مطالعاتی که در اینباره داشته، مسیر حرکت کاروان اهل بیت به شام را چنین برآورد کرده است: تَکریت، مُوصِل، لَبَا، کُحَیل، تَلَّ اعفَر، نَصیبِین، حَرّان، مَعَرَّة النُّعمان، شِیزَر، کَفَرطاب، حَماة، حِمص.[۸]
مصیبت های راه کوفه تا شام از زبان امام سجاد علیه السلام
مُحَمَّد بن عليّ [الباقر] عليهما السلام: سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اكُفٍ، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون . امام باقر عليه السلام: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى يزيد پرسيدم. فرمود: مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. كسانى كه ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مىدادند. اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مىچكيد، با نيزه به سرش مىكوبيدند، تا آن كه وارد شام شديم. جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند. (اقبال؛ سیدبن طاووس، ج 3 ص 89)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: از پدربزرگم زین العابدین درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر پدرم حسین (ع) بر بالای نیزه ای بود و زنان مان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان، سوار بودند. کسانی که ما را میبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار میدادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو میچکید، با نیزه و تازیانه به سر و بدنش میکوبیدند، تا آنکه وارد شام شدیم…
منزل اول
در اولین منزلی که در آن مأموران ابن زیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیه السلام بودند، از مرکبهای خود فرود آمدند، مشغول میگساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت: اترجو امة" قتلت حسینا" - شفاعة جده یوم الحساب (آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!) با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند(بحار الانوار 45/305).
در اولین منزلی که در آن مأموران ابنزیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیهالسلام بودند، از مرکبهای خود فرود آمدند، مشغول میگساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت: اترجو امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب. (آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!») با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند (بحار الانوار 45/305). و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است (صواعق المحرقه 192) و باز میگوید که: این شعر را 300 سال قبل از بعثت خاتم النبیین (ص) بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسه های رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟! [أترجو امة قتلت حسينا - شفاعة جده يوم الحساب . آيا آن رژيم و آن گروه زشت كردار و خودكامه اي كه حسين عليه السلام را كشته اند، اميد شفاعت نياي گرانقدرش را در روز رستاخيز و روز حسابرسي دارند؟! . فلا والله ليس لهم شفيع - و هم يوم القيامة في العذاب . نه، به خداي سوگند كه براي چنين مردم تاريك انديش و شقاوت پيشه اي شفاعتگري نخواهد بود؛ و آنان در روز رستاخيز در عذاب سهمگين خدا گرفتار خواهند بود. و قد قتلوا الحسين بحكم جور - و خالف حكمهم حكم الكتاب . آن تبهكاران روزگار، حسين عليه السلام را به فرمان ستم و ستمكاران كشتند و فرمان و كارشان مخالف فرمان قرآن و آورنده ي قرآن بود. «معالي السبطين، ج 2، ص 126»
سلیمان بن مهران اعمش می گوید: در طواف کعبه بودم، دیدم مردی می گرید و می گوید اللهم اغفرلی و انا اعلم انک لا تغفر. گفتم چرا چنین می گویی؟ پاسخ داد: من یکی از چهل نفری بودم که سر حسین(ع) را به شام می بردند. وقتی به اولین منزل بر دیر نصارا رسیدیم، سر را بر نیزه کردیم و به طعام نشستیم. ناگهان دستی پیدا شد و با قلمی آهنین بر دیوار نوشت: اترجوا امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب . بسیار ترسیدیم. یکی از ما تصمیم گرفت دست را بگیرد اما دست ناپدید شد. در برخی روایات، وقتی از راهب پرسیدند گفت: 500 سال قبل از بعثت پیامبر شما، این جمله نگاشته شده است. (در برخی اقوال 300 سال) این ابیات را به خط سریانی نیز نقل کرده اند.
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
https://share.google/imQjmkqZxu4BeCJMl
قصربنی مقاتل : (منزل قَصر بَنی مُقاتِل نزدیک منطقه قُطقُطانه ، قُطقُطانه محلی است که از طرف بیابان، نزدیک کوفه و زندان نُعمانِ بن مُنذِر (پادشاه حیره) در آن بوده است.[۱] ) هوا بسیار سوزان بود آب مشکها تمام گردید رهروان ناگزیر به سوی منزلگاه قصر بنی مقاتل رفتند دشمنان برای خود خیمه ای برپا کردند ولی اهلبیت علیه السلام را در بیابان نگه داشتند از یک طرف بی آبی و تشنگی و از طرف دیگر بیابان سوزان در برابر تابش آفتاب نوشته اند: حضرت زینب سلام الله علیها در حالی که امام سجاد علیه السلام را پرستاری می کرد در این حال با هم کنار سایه شتری آمدند نزدیک بود که امام سجاد علیه السلام از شدت تشنگی جان بدهد. حضرت زینب علیه السلام بادبزنی در دست داشت و به آن حضرت باد می زد و می فرمود: یَعِزُّ عَلَیَّ اَن اَراکَ بِهذَا الحال یَاینَ اَخِی . ای برادرزاده بر من دشوار است که تو را در این حال بنگرم . در منزلگاه قصر بنی مقاتل حضرت سکینه بر اثر تشنگی و گرما در فکر بود تا سایه ای پیدا کند درختی را دید و تنها به سوی آن رفت و در سایه آن خاک زمین را جمع کرد و بالش از خاک برای خود ترتیب داد و همانجا اندکی خواب دید در همین هنگام دشمنان کاروان را حرکت دادند ولی سکینه را در بیابان بجا گذاشتند. فاطمه بنت الحسین علیه السلام که هم محمل سکینه بود هنگام سوار شدن دید خواهرش نیست فریاد زد ای ساربان خواهرم که همراه محمل من بود نیست ساربان توجه نکرد فاطمه سلام الله علیها فرمود: سوگند به خدا تا خواهرم را نیاوری سوار نمی شوم. ساربان گفت: او کجاست؟ فاطمه سلام الله علیها فرمود: نمی دانم ساربان فریاد زد: آهای سکینه زود بیا و با بانوان سوار بر شتر بشو خبری از او نشد و کاروان حرکت کرد سرانجام بر اثر تابش شدید آفتاب سکینه بیدار گردید و دید قافله رفته است به دنبال قافله می دوید و فریاد می زد: خواهرم فاطمه مگر من هم محمل تو نبودم تو رفتی و مرا در این بیابان با پای برهنه تنها گذاشتی؟! فاطمه که چشمش را به بیابان دوخته بودو دلواپس سکینه بود ناگاه چشمش به او افتاد صدا زد ساربان شتر را نگهدار سوگند به خدا اگر خواهرم به من نرسد از همین جا خودم را به زمین می اندازم و فردای قیامت در نزد جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله خونم را از تو مطالبه می کنم سرانجام دل ساربان به حال آن دو خواهر سوخت شتر را نگهداشت تا سکینه رسید و سوار شد: مجروح گشته پای من اندر مسیر عشق - از بس بروی خار مغیلان دویده ام . ما بین مرگ و زندگی بی حضور باب - از این دو مرگ را ز میان برگزیده ام . آری وضع به قدری رقت بار بود که به قول شاعر عرب: رَقَّ لَهَا الشّامِتُ مِمّا بِها - ما حالُ مَن رَقَّ لَهَا الشّامِتُ . دل دشمن شماتت کننده به حال سکینه علیه السلام سوخت براستی در چه حالی است کسی که دل دشمن برای او سوخت.
تکریت : (تکریت بلده ای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد 30 فرسخ میباشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع 1/268). در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیه السلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیه السلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت میکردند!
مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که میگویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوسها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشتهاند، به تو پناه میبریم. کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!( قمقام زخار 2/547)
قال ابو مخنف: و ساروا بالروس الى شرقى الجصاصة ثم عبروا تكريت از طرف شرقى جصاصه با اسراء و سرها روان شدند تا عبور به كنار شهر تكريت نمودند به عامل تكريت نوشتند كه بايد به استقبال ما بيائى و زاد و توشه از براى لشگر و علوفه از براى چهارپايان سپاه بياورى ما جمعيت زياديم و مامور از جانب ابن زياديم و با ما است سر بريده حسين بن على (عليه السلام) كه در كربلا كشته ايم و سر او را براى يزيد مىبريم حاكم تكريت چون نامه مطالعه نمود حكم كرد تدارك سيورسات و آذوقه نمايند و جمعيت به استقبال بروند، جمعيت زيادى بيرون شهر رفته و علمهاى سرخ و زرد به جلوه در آوردند بوق و نقاره زدند شهر را آئين بستند مردم بى دين از هر جانب و مكان رو به استقبال آوردند چون فريقين به يكديگر برخوردند بشارت و مباركباد گفتند و تماشائيان از سر نورانى امام (عليه السلام) مىپرسيدند و جواب هذا رأس الخارجى مىشنيدند اتفاقا در ميان آن جمعيت مردى بود نصرانى كه كيش ترسا و آئين مسيحا داشت و از كوفه آمده بود و گفت ويلكم انى كنت فى الكوفة من در كوفه بودم نام صاحب اين سر خارجى نبود مىگفتند سر حسين بن على بن ابيطالب عليهما السلام است همان على كه مدتى در كوفه سلطنت داشت و بر ما امير بود و مادرش فاطمه زهرا عليها السلام و جدش محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) است اين سر پسر اوست مردم بفكر فرو رفتند نصرانيها چون اين خبر را شنيدند رفتند ناقوسهاى خود را برگرفتند بنا كردند به ناقوس زدن رهبانان در كنيسههاى خود را بستند و لعنت و نفرين در حق قاتلان حضرت مىكردند و مىگفتند الها معبودا انا برئنا من قوم قتلوا ابن بنت نبيهم . اى خداى ما و اى سيد ما ما بيزاريم از قومى كه پسر فاطمه دختر پيغمبر خود را مىكشند. خبر به لشگر رسيد كه نصارى شورش كرده اند و نزديك است مردم ديگر را به شورش در آورند سپاه ترسيدند فلم يدخلوها و رحلوها عن تكريت داخل شهر تكريت نشدند از همانجا رو به راه نهادند .
مشهد النقطه : (مشهد النقطه در حلب یکی از زیارتگاههای شهر حلب بوده و محلی است که هنگام عبور سرهای شهدای کربلا از حلب، سر امام حسین علیه السلام را در دامنه کوهی روی سنگی قرار داده و قطره ای از خون سر مطهر امام، در آنجا چکیده و در پی آن، زیارتگاهی ساخته شده است . مقام رأس الحسین، محلی است که در زمان عبور اسرای کربلا از کوفه به شام، سر امام حسین (علیهالسّلام) را آنجا قرار دادند . این مقام در نزدیکی یک دیر تاریخی راهبان مسیحی، در شهر موصل در کشور عراق واقع شده است. مشهد النقطة یا مشهد الحسین از زیارتگاههای شیعیان در شهر حلب در سوریه است. این زیارتگاه در مکانی ساخته شده که گفته میشود سر امام حسین علیه السلام به هنگام انتقال از کربلا به دمشق در آنجا، بر سنگی قرار داشته و چند قطره از خون سر حضرت بر آن سنگ جاری شده است.) حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطره ای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون میجوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع میکردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیه السلام برپا میداشتند. و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند(مقتل الحسین مقرم 346).
وادی النخله : (وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع 3/1363) شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را میشنیدند(قمقار زخار 2/548): نساء الجن یبکین من الحزن شجیات - و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات . و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات - و یلطمن خدودا" کالدنانیر نقیات . و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(زنان جن از غصه و حزن میگریند، و برای زنان هاشمی نوحه مینمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبتها ندبه میکنند و بر چهره خود لطمه میزنند؛ و جامههای سیاه بعد از لباسهای کتانی در بر میکنند)( بحار الانوار 45/236)
مُوصِل : مقام رأس الحسین، محلی است که در زمان عبور اسرای کربلا از کوفه به شام، سر امام حسین (علیه السّلام) را آنجا قرار دادند. این مقام در نزدیکی یک دیر تاریخی راهبان مسیحی، در شهر موصل در کشور عراق واقع شده است. سپهر از صاحب روضة الاحباب روایت كرده [ناسخ التواريخ جلد ششم ص 343.] وقتی كه اهل بیت به موصل نزدیك شدند شمر بن ذی الجوشن به حاكم موصل نوشت كه ما با فتح و نصرت از جنگ دشمنان می رسیم و سر آن ها را با خود آورده ایم دستور ده تا شهر را زینت كنند و تو با سران شهر به استقبال و پذیرائی بیا و از ما و همراهان سپاهی ما پذیرائی كن، حاكم شهر بعد از آگاهی از مضمون نامه با سران شهر انجمن كرده نامه را خواند و با آن ها گفت ظاهرا من رضا داده و اظهار تمایل می كنم ولی شما بر من بشورید و از اجرای امر من سر به پیچید آن ها این سخن را پذیرفتند و گفتند ما هرگز برای اجرای این امر شنیع حاضر نشده و زیر بار این عیب و عار نمی رویم بنابراین حاكم موصل در جواب نامه نوشت كه بیشتر مردم اینجا از شیعیان و پیروان علی مرتضی و طرفدار و دوستان اهل بیت اطهارند و اگر شما اهل بیت را با سرهای شهدا به این شهر بیاورید بعید نیست كه آنان بر شما شوریده و فتنه و آشوب برپا كنند بهتر آن است كه در خارج شهر در آئید و از خستگی در آمده بروید پس از آن سیورسات برای سپاهیان فرستادند شمر این رأی را پسندیده و دستور داد كه در یكفرسخی موصل پیاده شوند و در آنجا سر مبارك را از سر نیزه فرود آورده بر بالای سنگی نهادند و به طوری كه پیش از این نگاشته شد و در كتب آثار نوشته اند قطره خونی از آن سر مطهر روی آن سنگ چكیده و سال ها در روز عاشورا از آن سنگ خون تازه می جوشید و مردم در اطراف آن گرد آمده و سوگواری می نمودند و بعدها آن سنگ را از آن محل انتقال دادند ولی آنجا به نام مشهد نقطه معروف گردید.
موصل : صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان 4/439). کرده جانب «جهینه»(جهینه، به ضم جیم: منطقهای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363) را در پیش گرفتند و والی «موصل»( موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد! مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه السلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ به روایتی گفتند: «تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟»( وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(تل اعفر، بعضی آن را تل یعفر میگویند، و آن قلعهای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانهای جاری است. (مراصد الاطلاع 1/268). و «جبل سنجار»(سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار 551) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند .
چون خبر به شهر لبنا دادند جمعيت آن شهر بيرون آمدند فخرجت المخدرات من خدورهن و الكهول و الشبان ينظرون الى رأس الحسين (عليه السلام) و يصلون عليه و على جده و ابيه و يلعنون من قتله الخ مرد و زن از صغير و كبير و پير و جوان حتى مخدرات پشت پرده بيرون آمدند و نظر بر سر مطهر نورانى امام حسين (عليه السلام) مىكردند و صلوات بر او و پدر و جدش مىفرستادند و لعنت بر قاتلان حضرت مىنمودند و نيز لشگر را فحش و دشنام مىدادند و مىگفتند يا قتلة اولاد الأنبياء اخرجوا من بلدنا اى كشندگان اولاد انبياء از شهر ما بيرون رويد اينجا نمانيد آن سپاه روسياه چون اين واقعه بشنيدند فرستادند آن شهر را خراب كردند و رحلوا من لبنا از آنجا كوچ كردند و ساروا حتى و صلوا الى الكحيلة
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
https://share.google/imQjmkqZxu4BeCJMl
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه سوم محرم