مناظره حضرت زينب با يزيد

چون اسیران اهل بیت علیهم ‌السلام وارد كاخ یزید بن معاویه شدند و در گوشه‌ای كه در نظر گرفته شده بود، قرار گرفتند، یزید دستور داد تا سر مطهر امام حسین علیه‌ السلام را در میان طشتی نهادند. لحظه ‌ای بعد او با چوبی كه در دست داشت به دندانهای امام علیه ‌السلام می‌زد و اشعاری را كه «عبدالله بن زِبَعری سهمی» در زمان كافر بودن خود گفته بود و یادآور كینه‌های جاهلی بود خواند و چنین گفت: لِیتَ أشیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا * جَزَعَ الخَزرَج مِنْ وَقعِ الاَسَلِ . لَاَهَلّوُا واستَهَلُّوا فَرَحاً * ثُمَّ قالوا یا یزیدُ لاتَشَلُ . فَجَزَیناهُمْ بِبَدْرٍ مِثلُها * وَ اَقَمنا میل بَدرٍ فَاعْتَدل؛[۱] . كاش بزرگان من كه در بدر حاضر بودند و گزند تیرهای قبیله خزرج را دیدند، امروز در این مجلس حاضر بودند و شادمانی می ‌كردند و انتقام خود را از آنان گرفتیم... حضرت زینب سلام الله علیها چون این سخنان یاوه را از یزید شنید، با قدرت و شهامت تمام چنین پاسخ داد: یزید! چنین می‌پنداری كه چون اطراف زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتی و ما را به دستور تو مانند اسیران از این شهر به آن شهر بردند، ما خوار شدیم و تو عزیز گشتی؟ "یَابن الطُلقاء"؛ ای پسر آزاد شدگان![۲] آیا این عدالت است كه زنان و دختران و كنیزكان تو در پس پرده عزت بشینند و تو دختران پیامبر صلی الله علیه وآله را اسیر كنی و پرده حرمت آنان را بدری و آنان را بر پشت شتران از این شهر به آن شهر بدون سرپرست و محرمی بگردانی؟ می ‌گوئی كاش پدرانم كه در جنگ بدر كشته شدند اینجا بودند و هنگام گفتن این جمله با چوب به دندان پسر پیغمبر می ‌زنی؟ ابداً به خیالت نمی ‌رسد كه گناهی كرده ‌ای و رفتار زشتی مرتكب شده ‌ای! بی ‌جهت شادی مكن! چون بزودی در پیشگاه خدا حاضر خواهی شد، آن وقت است كه آرزو می ‌كنی كاش كور و لال بودی و این روز را نمی ‌دیدی. و اما آن كسی كه تو را چنین به ناحق برگردن مسلمانان سوار كرد "یعنی معاویه "در محكمه الهی حاضر خواهد شد. روزی كه دادخواه، محمد صلی الله علیه وآله، دادستان خدا و دست و پای شما گواه جنایات شما در آن محكمه باشد. در آن روز خواهی دانست كه تو بدبخت ‌تری یا پدرت معاویه. یزید! ای دشمن خدا! و پسر دشمن خدا! سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری كه سرزنشت كنم و كوچكتر از آن هستی كه تحقیرت نمایم. اگر گمان می ‌كنی با كشتن و اسیر كردن ما سودی بدست آورده ‌ای، بزودی خواهی دید آنچه سود می ‌پنداشتی جز زیان نیست. آن روز جز آنچه كرده ‌ای حاصلی نخواهی داشت، آن روز تو عبیدالله بن زیاد را به كمک می ‌خوانی و او نیز از تو یاری می ‌خواهد! تو و پیروانت در كنار میزان عدل خدا جمع می ‌شوید، آن روز خواهی دانست بهترین توشه سفر كه معاویه برای تو آماده كرده است این بود كه فرزندان رسول خدا صلّی الله علیه وآله را كشتی. به خدا قسم من جز از خدا نمی ‌ترسم و جز به او شكایت نمی ‌كنم. هر كاری می ‌خواهی بكن! هر نیرنگی كه داری به كار زن! هر دشمنی‌ ای كه داری نشان بده! به خدا این لكه ننگ كه بر دامن تو نشسته است هرگز پاک نخواهد شد. سپاس خدای را كه كار سروران جوانان بهشت (یعنی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) را به سعادت پایان داد و بهشت را برای آنان واجب ساخت. از خدا می‌خواهم رتبه ‌های آنان را فراتر برد و رحمت خود را بر آنان بیشتر گرداند. چون سرپرست و یاوری تواناست.[۳] . سكوتی مرگبار سراسر كاخ را فراگرفت، یزید كه ناتوانی خود و قدرت حریف را دید و آثار ناخوشایندی را در چهره حاضران دید، گفت: خدا بكشد پسر مرجانه را؛ من راضی به كشتن حسین نبودم!... بخش دیگری از مناظره و مشاجره میان حضرت زینب با یزید را شیخ مفید در الإرشاد، از قول فاطمه دختر امام حسین علیه السلام به اینگونه نقل می کند: هنگامى که پیشِ روى یزید نشستیم، دلش به حال ما سوخت. مردى سرخ رو از شامیان برخاست و گفت: اى امیر مؤمنان! این دختر را (منظورش من بودم که دخترى زیبا بودم) به من ببخش. بر خود لرزیدم و گمان کردم که این، برایشان رَواست. لباس عمّه ام زینب علیهاالسلام را گرفتم و او مى‌دانست که این، نمى‌شود. عمّه ‌ام به آن مرد شامى گفت: به خدا سوگند، خطا کردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند، این، نه حقّ توست و نه حقّ یزید. یزید، خشمگین شد و گفت: تو خطا کردى. این، حقّ من است و اگر بخواهم چنین کنم، مى‌کنم. زینب علیها السلام گفت: به خدا سوگند، هرگز! خداوند این حق را براى تو ننهاده است، مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى بگروى. یزید، از خشم گفت: با این گونه سخن، با من رویارو مى شوى؟! آنانى که از دینْ خارج شده اند، پدر و برادرت هستند! زینب علیهاالسلام گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و دین پدرم و دین برادرم، هدایت شده‌ اید. یزید گفت: اى دشمن خدا! دروغ گفتى. زینب علیها السلام به او گفت: تو امیرى و به ستم، ناسزا مى گویى و به قدرتت چیره‌اى. یزید گویى خجالت کشید و ساکت شد. آن شامى، دوباره گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خداوند به تو مرگى دهد که زندگى‌ات به پایان رسد!

خطبه حضرت زینب علیه سلام در کاخ یزید

یکی از مصائب حادثه عاشورا در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌ السّلام) و در راس آن‌ها امام سجاد علیه ‌السّلام و حضرت زینب سلام ‌الله ‌علیها، ورود اسرای کربلا به درباره یزید بن معاویه و بدرفتاری او با اسرا بود. در آن مجلس، یزید نسبت به سر مقدس سیدالشهداء علیه‌ السّلام اهانت کرد و ابیاتی از ابن زبعری خواند، در پاسخ حضرت زینب کبری (سلام ‌الله‌ علیها) به پا خاست و خطبه‌ای خواند که یزید را رسوا نمود. پس از جسارت یزید نسبت به سر امام حسین علیه ‌السّلام و امتثال او به ابیات ابن زبعری، زینب کبری سلام ‌الله ‌علیها به پا خاست پس از حمد و ثنای الهی و فرستادن درود و تحیت بر محمد صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم و آلش، فرمودند:

الحَمدُ للَّهِ رَبِّ العالَمينَ، وصَلَّى اللَّهُ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وآلِهِ أجمَعينَ، صَدَقَ اللَّهُ كَذلِكَ يَقولُ: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُاْ السُّوأَى‌ أَن كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ . أظَنَنتَ يا يَزيدُ، حَيثُ أخَذتَ عَلَينا أقطارَ الأَرضِ وآفاقَ السَّماءِ فَأَصبَحنا نُساقُ كَما تُساقُ الإِماءُ، أنَّ بِنا عَلَى اللَّهِ هَواناً وبِكَ عَلَيهِ كَرامَةً! وأنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِندَهُ! فَشَمَختَ بِأَنفِكَ ونَظَرتَ في عِطفِكَ‌ جَذَلاً مَسروراً، حينَ رَأَيتَ الدُّنيا لَكَ مُستَوسِقَةً، وَالاُمورَ مُتَّسِقَةً ، وحينَ صَفا لَكَ مُلكُنا وسُلطانُنا . فَمَهلاً مَهلاً، أنَسيتَ قَولَ اللَّهِ تَعالى‌: وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ، أمِنَ العَدلِ - يَابنَ الطُّلَقاءِ - تَخديرُكَ إماءَكَ ونِساءَكَ وسَوقُكَ بَناتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله سَبايا، قَد هَتَكتَ سُتورَهُنَّ وأبدَيتَ وُجوهَهُنَّ، تَحدوا بِهِنَّ الأَعداءُ مِن بَلَدٍ إلى‌ بَلَدٍ، ويَستَشرِفُهُنَّ أهلُ المَنازِلِ وَالمَناهِلِ، ويَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القَريبُ وَالبَعيدُ، وَالدَّنِيُّ وَالشَّريفُ، لَيسَ مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ وَلِيٌّ ، ولا مِن حُماتِهِنَّ حَمِيٌّ؟! وكَيفَ تُرتَجى‌ مُراقَبَةُ مَن لَفَظَ فوهُ أكبادَ الأَزكِياءِ، ونَبَتَ لَحمُهُ بِدِماءِ الشُّهَداءِ؟ مُنتَحِياً عَلى‌ ثَنايا أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام سَيِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ تَنكُتُها بِمِخصَرَتِكَ، وكَيفَ لا تَقولُ ذلِكَ، وقَد نَكَأتَ‌ القُرحَةَ وَاستَأصَلتَ الشّأفَةَ بِإِراقَتِكَ دِماءَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه وآله ونُجومِ الأَرضِ مِن آلِ عَبدِ المُطَّلِبِ؟ وتَهتِفُ بِأَشياخِكَ، وزَعَمتَ أنَّكَ تُناديهِم! فَلَتَرِدَنَّ وَشيكاً مَورِدَهُم ، ولَتَوَدَّنَّ أنَّكَ شَلَلتَ وبَكِمتَ‌، ولَم تَكُن قُلتَ ما قُلتَ، وفَعَلتَ ما فَعَلتَ. اللَّهُمَّ خُذ بِحَقِّنا ، وَانتَقِم مِمَّن ظَلَمَنا، وأحلِل غَضَبَكَ بِمَن سَفَكَ دِماءَنا وقَتَلَ حُماتَنا. فَوَاللَّهِ ما فَرَيتَ إلّا جِلدَكَ، ولا حَزَزتَ إلّا لَحمَكَ، ولَتَرِدَنَّ عَلى‌ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله بِما تَحَمَّلتَ مِن سَفكِ دِماءِ ذُرِّيَّتِهِ، وَانتَهَكتَ مِن حُرمَتِهِ في عِترَتِهِ ولُحمَتِهِ، وحَيثُ يَجمَعُ اللَّهُ شَملَهُم، ويَلُمَّ شَعَثَهُم، ويَأخُذُ بِحَقِّهِم ، وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ، وحَسبُكَ بِاللَّهِ حاكِماً، وبِمُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه وآله خَصيماً وبِجَبرَئيلَ ظَهيراً، وسَيَعلَمُ مَن سَوَّلَ لَكَ ومَكَّنَكَ مِن رِقابِ المُسلِمينَ، بِئسَ لِلظّالِمينَ بَدلاً، وأيُّكُم شَرٌّ مَكاناً وأضعَفُ جُنداً. ولَئِن جَرَت عَلَيَّ الدَّواهي مُخاطَبَتَكَ، إنّي لَأَستَصغِرُ قَدرَكَ، وأستَعظِمُ تَقريعَكَ، وأستَكثِرُ تَوبيخَكَ، لكِنَّ العُيونَ عَبرى‌ وَالصُّدورَ حَرّى‌. ألا فَالعَجَبُ كُلُّ العَجَبِ لِقَتلِ حِزبِ اللَّهِ النُّجَباءِ بِحِزبِ الشَّيطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الأَيدي تَنضَحُ مِن دِمائِنا، وَالأَفواهُ تَتَحَلَّبُ مِن لُحومِنا، وتِلكَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواكي تَتَناهَبُهَا العَواسِلُ‌، وتَعفوها أُمَّهاتُ الفَراعِلِ. ولَئِنِ اتَّخَذتَنا مَغنَماً لَتَجِدُنا وَشيكاً مَغرَماً، حينَ لا تَجِدُ إلّا ما قَدَّمَت يَداكَ، وما رَبُّكَ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ ، فَإِلَى اللَّهِ المُشتَكى‌ وعَلَيهِ المُعَوَّلُ. فَكِد كَيدَكَ وَاسعَ سَعيَكَ وناصِب جَهدَكَ، فَوَاللَّهِ لا تَمحُوَنَّ ذِكرَنا، ولا تُميتُ وَحيَنا، ولا تُدرِكَ أمَدَنا، ولا تَرحَضُ‌ عَنكَ عارَها، وهَل رَأيُكَ إلّا فَنَدٌ، وأيّامُكَ إلّا عَدَدٌ ، وجَمعُكَ إلّا بَدَدٌ، يَومَ يُنادِي المُنادِ: «ألا لَعنَةُ اللَّهِ عَلَى الظّالِمينَ ». فَالحَمدُ للَّهِ الَّذي خَتَمَ لِأَوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَالمَغفِرَةِ، ولِآخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَالرَّحمَةِ، ونَسأَلُ اللَّهَ أن يُكمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ ويوجِبَ لَهُمُ المَزيدَ، ويُحسِنَ عَلَينَا الخِلافَةَ إنَّهُ رَحيمٌ وَدودٌ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ.

خدای بزرگ به راستی می‌فرماید: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون؛[۱] سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن‌را به مسخره گرفتند. ای یزید آیا گمان برده ‌ای که با بستن راه ‌های زمینی و تار کردن افق‌های آسمان بر ما و چونان اسیران ما را از این سو به آن سو کشاندن، ما در نزد خداوند خوار گشته‌ ایم و توعزیز؟ آیا گمان می‌بری با این کار بر قدر و منزلت تو در نزد خداوند افزوده می‌شود؟ آیا این که دنیا را به کام و کارها را سامان یافته می‌بینی چنین بر خود می‌بالی و با خودپسندی تمام شادی می‌کنی؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است، اندکی درنگ کن و این سخن خدای را به یاد آور که می‌فرماید: وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ؛[۲] آن‌ها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آن‌ها مهلت می‌دهیم به سودشان است ما به آن‌ها مهلت می‌دهیم، فقط برای این‌که بر گناهان خود بیفزایند و برای آن‌ها عذاب خوار کننده‌ای (آماده شده) است. ‌ای پسر آزاد شده، آیا این عدالت است که زنان و دختران و کنیزان تو در پس پرده عزت بنشینند و دختران رسول خدا (صلی‌ الله ‌علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را چونان اسیران در کوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاه‌ها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیک و شریف و پست دیده بر چهره‌ هایشان اندازند و مردی که سرپرستی یا حمایت‌شان کند نداشته باشند. آن کس که سینه ‌اش از بغض ما -اهل بیت (علیهم‌السّلام)- آکنده است چرا باید در دشمنی با ما کوتاهی کند؟ آن‌گاه بی‌هیچ احساس گناهی و بی‌آنکه گناهت را بزرگ بشماری با چوبدستی بر لب و دندان اباعبدالله علیه ‌السّلام می‌زنی و می‌گویی: «ای کاش بزرگانم در بدر حاضر بودند؟» چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی که با ریختن خون اهل بیت محمد (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) و ستارگان زمین از آل ابوطالب انتقام گرفتی و زخم‌هایت التیام یافت. بدان که به زودی به آنان خواهی پیوست و آرزو خواهی کرد که‌ ای کاش شل و لال بودی و نمی‌گفتی که «شادی می‌کردند و از شادمانی هلهله سر می‌دادند» خداوندا! حق ما را بستان و انتقام ما را از کسانی که بر ما ستم کردند بگیر. ‌ای یزید تو با این خون‌هایی که از فرزندان رسول خدا صلی ‌الله ‌علیه‌ و‌آله ‌وسلّم) ریخته ‌ای و حرمتی را که از آنان شکسته‌ ای نزد آن حضرت (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) حاضر خواهی شد و این سخن خدای تبارک و تعالی است که می‌فرماید: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ؛[۳] ای پیامبر صلی‌ الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنان زنده ‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. اما آن کس که تو را چنین بر گرده مسلمانان سوار کرد و زمام امور آنان را به دست تو سپرد در آن روز که خداوند حاکم و دادخواه محمد صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم باشد و دست و پای تو گواه جنایت تو در آن محکمه باشد خواهد دانست کدام یک از شما بدبخت ‌تر و بی‌ پناه‌تر هستید. ‌ای یزید، ‌ای دشمن خدا و‌ای پسر دشمن خدا، سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن ‌را نداری که سرزنشت کنم و کوچک‌تر از آن هستی که تحقیرت نمایم، اما چه کنم که دیده‌ ها اشک‌بار و سینه‌ها سوزان است و این کار نه ما را بس است و نه بی‌نیازمان می‌کند. پس از آن‌که حسین علیه ‌السّلام کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه بی‌خردان آورد تا به خاطر شکستن حرمت خاندان پیامبر صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم، پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشت‌های ما آکنده شده است، پس از آن‌که گرگ‌های درنده بر کنار آن بدن‌های پاک جولان می‌دهند توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می‌کند؟ اگر ما را غنیمت انگاشته ‌ای بدان در آن روزی که به کیفر کردار خود می‌رسی ما را از دست رفته خواهی یافت و در آن هنگام که جز آنچه از پیش فرستاده ‌ای نیابی خویش را زیانکار خواهی دید، تو از پسر مرجانه کمک بخواهی و او از تو و در کنار میزان تو و پیروان تو به روی یکدیگر عوعو کنید و خواهی دید بدترین توشه‌ای که معاویه با تو همراه کرده است این بود که فرزندان محمد صلی ‌الله‌ علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) را کشته ‌ای. به خدا سوگند من جز از خدا نترسیده ‌ام و جز نزد او شکایت نمی‌برم، هر مکری خواهی بیندیش و هرچه از دستت بر می‌آید انجام بده و هرچه می‌توانی دشمنی کن به خدا ننگ این رفتاری که با ما کرده ‌ای پاک نخواهد شد. خدای را سپاس که سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرت ختم کرد و بهشت را بر ایشان واجب ساخت. از خدا می‌خواهم که بر درجات آنان بیفزاید و آنان را از بسیاری فضلش بهره‌مند گرداند که او ولی و تواناست. [۴] [۵] [۶] [۷]

عکس‌العمل یزید

پس از خطبه حضرت زینب (سلام ‌الله ‌علیها)، یزید چنان در جواب ایشان عاجز و مستاصل گردید که چاره ‌ای ندید جز این‌که بر این گفته از شاعر تمثل جوید که می‌گفت: يا صَيحَةً تُحمَدُ مِن صَوائِحِ‌ ما أهوَنَ المَوتَ عَلَى النَّوائِحِ ‌: چه صیحه خوبی میان صیحه‌ هاست! و چه زود، مرگ، بر نوحه ‌گران، آسان می‌شود. [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . چه بسا فریادی که از زنان نوحه ‌گر پسندیده است. چقدر مرگ بر زنان نوحه‌گر آسان است . [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] . به گزارش بلاذری هنگامی که زنان خاندان یزید با دیدن سر امام حسین از صدا به گریه بلند کردند، یزید این شعر را خوانده است.[۱۹]

پس از آن یزید با بزرگان شام مشورت کرد که با اسیران چه کند. آنان با بی ادبی خاص خودشان، رای به کشتن اهل بیت دادند؛ ولی نعمان بن بشیر گفت: بنگر که اگر رسول خدا آنها را در این حالت می‌دید، چگونه رفتار می‌کرد. تو نیز همان ‌گونه رفتار کن. [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] برخی نقل کرده‌ اند امام باقر علیه ‌السلام، که در آن دوران طفلی بیش نبود، وقتی این قساوت قلب شامیان را دید، خطاب به یزید فرمود: اینان برخلاف مشاوران فرعون رای دادند؛ زیرا هنگامی که فرعون درباره موسی و‌ هارون با یارانش مشورت کرد، آنها گفتند: قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ.[۲۴] "او و برادرش را مهلت ده". ولی اینان رای به کشتن ما دادند، و این علتی دارد. یزید گفت: علت آن چیست؟ حضرت فرمود: «ولا يَقتُلُ الأَنبِياءَ وأولادُهُم إلّا أولادُ الأَدعِياءِ» «آنان از زنان نجیب و حلال زاده بودند، ولی اینان از زنان نانجیب و حرام زاده هستند؛ چون پیامبران و اولادشان را جز زنازادگان نمی‌کشند.» یزید سر به زیر‌انداخت و از این تصمیم منصرف شد.[۲۵]

پس از خطبه غراى زینب کبری سلام الله علیها و خطبه امام زین العابدین علیه السلام، مردم ماهیت یزید کافر ستمکار را شناختند و شروع کردند به لعن و طعن یزید. یزید که خود را بیچاره دید و فهمید منفور جامعه است، با کمال بى شرمى و ندامت تمام این جنایات را به گردن امراى لشگر به خصوص عبیدالله بن زیاد انداخت تا خود را تبرئه کند، ولى این ننگ تا قیامت پاک شدنى نبود.[۲] . خطبه حضرت زینب علیه سلام در کاخ یزید - زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران - اهلبیت امام علیه السلام در شام - پایان حضور اسرای کربلا در شام وبازگشت از شام - حركت اهلبیت ازشام بجانب مدینه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

تاريخ : پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴ | 18:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |