عرایض یزید خدمت امام سجاد

قبل از حرکت اهلبیت از شام ، یزید امام سجاد (علیه‌ السّلام) را پیش خواند و در خلوت به ایشان عرض کرد: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، بدان به خدا قسم اگر من با پدرت برخورد کرده بودم هر آن چه که او از من طلب می‌کرد به او می‌دادم و به هر شکلی مانع از قتل او می‌شدم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. پس هر گاه به مدینه رسیدی از آن جا برای من نامه بنویس و هر حاجتی که داشتی به من گوشزد کن که من حتما آن را برآورده خواهم کرد. آن گاه لباس‌های او و خاندانش (که در کربلا به غارت برده بودند، یا لباس هائی که خود برای ایشان آماده کرده بود) پیش آنان نهاد و آنان را رهسپار مدینه کرد.[۱۷۸] [۱۷۹] [۱۸۰] [۱۸۱] [۱۸۲] . یزید به همراه نعمان بن بشیر، افرادی را فرستاد و به آنان دستور داد تا شب‌ها حرکت کنند و به آنان تاکید کرد که «همیشه کاروان اهل بیت (علیهم ‌السّلام) را مقدم داشته خود در پشت سر آنان حرکت کنند به گونه ‌ای که چشمانشان به زنان اهل بیت علیهم ‌السّلام نیفتد.» یزید هم چنین به نعمان بن بشیر و همراهانش دستور داد هر جا که کاروان اهل بیت (علیهم ‌السّلام) فرود آمدند آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند. [۱۸۳] [۱۸۴] [۱۸۵] [۱۸۶] . فرستادگان یزید به همراه نعمان بن بشیر حرکت کردند و چنان چه یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمودند تا اینکه به مدینه رسیدند.[۱۸۷] [۱۸۸] [۱۸۹] [۱۹۰]

سه حاجت امام سجاد (ع)

مرحوم سید در لهوف مى‏نویسد: یزید رو كرد به امام زین العابدین (علیه السلام) و گفت اذكر حاجتك الثلات التى و عدتك بقضائهن. بخواه از من آن سه حاجتى كه وعده داده بودم از تو بر آورم امام چهارم (علیه السلام) فرمود حاجت من آنست: الاول ان ترینى وجه سیدى و مولاى و ابى. اول آنكه سر پدرم را كه سرور شهیدان است بمن بنمائى كه من او را ببینم و توشه از جمالش بردارم. و الثانیة ان ترد علینا ما اخذمنا. حاجت دوم آنكه آنچه از ما بغارت برده ‏اند رد كنى حاجت سوم من آنكه اگر خیال كشتن مرا دارى پس شخص امینى را تعیین كن كه حرم پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را به مدینه برگرداند. یزید گفت: اما وجه ابیك فلن تراه ابدا. اما جمال پدر هرگز نخواهى دید. اما از كشتن تو نیز در گذشتم و این حرم رسالت را غیر از تو كسى به حرم رسالت عودت نمى‏دهد و اما آنچه از شما برده‏ اند من به اضعاف آنها عوض مى‏دهم حضرت سیدالساجدین (علیه السلام) در جواب فرمود: اما مالك فلا نرید و هو موفر علیك. مال تو را ما نمى‏خواهیم ارزانى خودت باد اینكه غارتى‏هاى مال خود را از اسباب و لباس خواستم جهت آن بود: لان فیه مغزل فاطمة بنت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم). كه در میان آنها البسه هائى بود كه جده ‏ام فاطمه دختر رسولخدا تار و پود آنها را رشته و بافته بود و از جمله مقنعه‏ها و قلاده‏ها و قمیصها یعنى مقنعه فاطمه زهرا (علیه السلام) و قلاده آن مخدره و پیراهن آن معصومه در میان آن لباسهاى غارتى بوده شایسته نیست لباس و معجر و قلاده دختر پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بدست نامحرم بیفتد. فامر یزید برد ذلك و زاد فیه من عنده مأتى دینار. پس یزید امر كرد هر كه هر چه در كربلا به غارت برده و موجود است بیاورد آوردند. و در كتاب معتبرى برنخوردم كه چه آوردند لیكن مشهور در بعضى از كتب متاخره مسور آنكه از جمله اسبابهاى غارتى ساروق بسته بود كه آوردند و در حضور یزید نهادند چون سر ساروق گشودند در آن پیراهنى بود عتیق خون تازه در وى مانند عقیق سرخ رنگین لیكن سوراخ سوراخ یزید از روى تامل بر آن پیراهن نگریست پرسید كه این چیست؟ گفتند: هذا قمیص الحسین (علیه السلام) اخذه اخنس بن مرتد. اى یزید این پیراهن سلطان مظلومان حسین (علیه السلام) است كه اخنس بن مرتد ملعون حرامزاده از بدن حضرت بیرون آورده. یزید گفت: نباید چنین باشد زیرا حسین (علیه السلام) دعوى سلطنت مى‏كرد البسه فاخر قیمتى مى‏پوشد او را به این پیراهن كهنه چكار!!؟ گفتند امیر حسین (علیه السلام) این پیراهن كهنه را در بر كرده براى اینكه كسى رغبت نكند از بدنش بیرون آورد و بجاى كفن بماند لیكن چنان مجرد و عریان ساختند بدن او را كه گرد و غبار كفن او شد. یزید پرسید این چاكها و سوراخها چیست؟ گفتند: این چاكها كه بدین جامه اندر است جاى سنان و نیزه و شمشیر و خنجر است. اما چون چشم اهالى حرم و خواتین محترم بر پیراهن پر خون امام امم افتاد ضجه و ناله از دل بر آوردند و فریاد واحسیناه و واحبیبا از جگر بر كشیدند. علیا مكرمه زینب خاتون آن پیراهن را چون جان شیرین در بر گرفت و همراه خود به مدینه آورد همینكه سر قبر فاطمه زهراء (علیه السلام) رسید خروشى از دل بر آورد كه مادر جان حسینت را بردم و نیاوردم لیكن یك نشانه آورده ‏ام پس دست در زیر چادر برده و آن پیراهن پاره پاره را روى قبر مادر نهاد قبر شكافته شده دست فاطمه بیرون آمد پیراهن را در میان قبر برده هر كه از سادات و غیره فاطمه زهرا را در خواب دیده همین نحو است تا روز قیامت كه سر از قبر بردارد و وارد عرصه محشر شود و بیده قمیص الحسین (علیه السلام) [منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]

مجلس عزاى حضرت زینب كبرى علیه السلام در شام و روضه خواندن ایشان

به روایت ابى مخنف و دیگران ، یزید امام زین العابدین علیه السلام را بین ماندن شام و حركت به سوى مدینه مخیّر نمود. آن حضرت به پاس تكریم علیا مخدره زینب علیهاسلام فرمود: بایستى در این باب با عمه ام زینب علیهاسلام صحبت كنم ، چون پرستار یتیمان و غمگسار اسیران ، اوست . یزید از این سخن بر خود لرزید. چون آن حضرت با زینب كبرى علیهاسلام سخن در میان نهاد، فرمود: هیچ چیز را بر اقامت در جوار جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله اختیار نخواهم كرد، ولى اى یزید بایستى براى ما خانه اى اختصاص دهى كه مى خواهیم به مراسم عزادارى بپردازیم ، زیرا از هنگامى كه ما را از جسد كشتگان خود جدا نمودند نگذاشته اند كه بر كشتگان خود گریه كنیم ، و بایستى هر كس از زنان كه مى خواهد بر ما وارد بشود كسى او را منع ننماید. یزید از این سخنان بر خود لرزید، و بسى بیمناك شد، چون مى دانست آن مخدره در آن مجلس ، یزید و سایر بنى امیه را با خاك سیاه برابر نموده و بغض و عداوت او را در قلوب مردم مستقر خواهد كرد و آثار آل محمد صلى الله علیه و آله را تازه خواهد نمود، و زحمات او و پدرش را كه مى خواسته اند آثار آل محمد صلى الله علیه و آله را نابود كنند به باد فنا خواهد داد. ولى از اجابت چاره ندید، فرمان داد تا خانه وسیعى براى آنها تخلیه كردند و منادى ندا كرد: هر زنى مى خواهد به سر سلامتى زینب علیه السلام بیابد مانعى ندارد. چون این خبر منتشر شد به روایت عوالم ، زنى از هاشمیه در شام نماند مگر آنكه در مجلس حضرت زینب علیه السلام حاضر گردید. زنان امویه و بنات مروانیه نیز با زینت و زیور وارد مجلس شدند. اما چون آن منظره رقت آور را مشاهده كردند یكباره زیورهاى خود را ریخته و همگى لباس سیاه مصیبت در بر كردند و از زنان شام جمع كثیرى به آنها پیوستند و همى ناله و عویل از جگر بر كشیدند و جامه ها بر تن دریدند و خاك مصیبت بر سر ریختند و موى پریشان كرده صورتها بخراشیدند، چندانكه آشوب محشر برخاست و بانگ و زارى به عرش رسید، در آن وقت زینب كبرى علیه السلام به روایت بحار اشعاری انشاد نمود و قلب عالم را كباب نمود. از مرثیه آن مخدره گفتى قیامتى بر پا شد. فرمود: اى زنان شام ، بنگرید كه این مردم جانى شقى ، با آل على علیه السلام چگونه معامله كردند و چه به روز اهل بیت مصطفى صلى الله علیه و آله در آوردند؟ اى زنان شام ، شما این حالت و كیفیت را ملاحظه مى نمایید، اما از هنگامه كربلا و رستخیز روز عاشورا و حالت عطش اطفال و شهادت شهدا و برادرم و حالات قتلگاه بى خبر هستید و نمى دانید كه از ستم كوفیان بی وفا و پسر زیاد بی حیا و صدمات طى راه ، بر این زنان داغدار و یتیمان دل افگار و حجت خدا سید سجاد علیه السلام چه گذشت ؟ زنان شام و هاشیمات از مشاهده این حال و استماع این مقال جملگى به ولوله در آمدند. آنان تا مدت هفت روز مشغول ناله و سوگوارى بودند و افغان به چرخ كبود رسانیدند. در بحر المصائب گوید: آن مخدره در آن وقت روى به بقیع آورده و این اشعار را خطاب به مادر قرائت نمود، چنانكه گفتى آسمان و زمین را متزلزل ساخت . به نظر حقیر، این اشعار هم زبان حال است كه به آن مخدره نسبت داده اند. ایا ام قد قتل الحسین بكربلا - ایا ام ركنى قد هوى وتزلزلا - ایا ام قد القى حبیبك بالعرا - طریحا ذبیحا بالدما مغسلا - ایا ام نوحى فالكریم على القنا - یلوح كالبدر المنیر اذا نجلا - و نوحى على النحر الخضیب و اسكبى - دموعا على الخد التریب مرملا. در این وقت زنان شام هر یك به تسلى و دلدارى اهل بیت پرداختند. (ریاحین الشریعه ج 3 ص 193)

آموزش نمازغفیله به یزید

ثم انزلهم یزید داره الخاصة فما كان یتغذى و لا یتعشى حتى یحضر على بن الحسین (علیه السلام) یعنى عیال حضرت را یزید به حرم خاص خود منزل داد امام چهارم على بن الحسین (علیه السلام) را اغلب در نزد خود مى‏خواند به مرتبه ‏اى كه شام و نهار بى وجود امام زین العابدین (علیه السلام) نمى‏خورد حضرت را در سر سفره حاضر مى‏كرد آنوقت دست به سفره دراز مى‏نمود انتهى كلام آن علامه. روزى از روزها كه یزید پلید حضرت را خواسته و مشغول صحبت بود اظهار ندامت از كرده‏ هاى خود مى‏كرد كه حب ریاست و سلطنت چشم مرا كور كرد كه قطع رحم كردم و با پدرت حسین (علیه السلام) نهایت خصومت بجاى آوردم و بد كردم خطا كردم یا على اكنون راه نجاتى از براى من هست هرگاه استغفار كنم خداوند از سر تقصیر من مى‏گذرد یا نه امام چهارم (علیه السلام) فرمود اى یزید ریختن خون امام كه جگر گوشه حضرت خیرالأنام بود سهل كارى نبود كه بتوان در صدد علاج آن بر آمد اگر به فرض من از تو بگذرم جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از تو نخواهد گذشت پدرم على مرتضى وجده ‏ام فاطمه زهراء سلام الله علیهما از تو نخواهند گذشت خداوند و ملائكه ملاء اعلى به تو نفرین مى‏كنند. اى یزید اگر اندكى بیاندیشى و در كارهاى زشت خود تفكر نمائى هر آینه به كوهها فرار كرده و سر به بیابان‏ها مى‏گذارى. اى ظالم این چه ظلمى است كه بعد از كشتن پدر و برادر و اعمام و بنى اعمام من و اسیرى حرم پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و این همه خوارى‏ها كه بر سر ما آوردى به اینها اكتفاء نكرده اكنون سر نازنین پدرم حسین (علیه السلام) را بر دروازه شهر آویخته‏ اى و هیچ نمى‏گوئى كه این امانت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، مژده باد تو را به ندامت و پشیمانى كه در روز جزا در نظر خلائق در محضر خالق بكشى و سزاى خود ببینى. یزید آب حسرت از دیده ریخت و آه ندامت بركشید عاقبت حضرت نماز غفیله را تعلیم او نمودند كه جهت آمرزش گناهانش به خواندن آن مبادرت نماید ولى آن پلید موفق به خواندن آن نماز نشد و به همان حالت كفر و زندقه و ارتداد و الحاد روى به درك نهاد.

پایان حضور اسرای کربلا در شام و بازگشت اهلبیت ازشام

در منابع آمده است اهل بیت (علیه ‌السّلام) حدود هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند، در روز هشتم یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت (علیه‌ السّلام) خواستار مراجعت به مدینه بودند. و ندبوه علی ما نقل سبعة ایام- فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید- و عرض علیهن المقام فابین- و ارادوا الرجوع الی المدینة. [۲۲۷] . در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد(علیه‌ السّلام) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و اهل بیت علیه ‌السّلام خواستار بازگشت شدند.» یزید به حضرت گفت: ان احببت ان تقیم عندنا فنصل رحمک و نعرف لک حقک فعلت. و ان احببت ان اردک الی بلادک و اصلک. قال: بل تردنی الی بلادی .[۲۲۸] [۲۲۹] [۲۳۰] سرانجام یزید تصمیم گرفت اسرا را به مدینه بازگرداند. پس نعمان بن بشیر را به حضور طلبید و از او خواست تا آماده حرکت شود و زنان اهل بیت (علیهم ‌السّلام) را به مدینه ببرد. قبل از حرکت، یزید امام سجاد (علیه ‌السّلام) را پیش خواند و در خلوت به ایشان عرض کرد: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، بدان به خدا قسم اگر من با پدرت برخورد کرده بودم هر آن چه که او از من طلب می‌کرد به او می‌دادم و به هر شکلی مانع از قتل او می‌شدم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. پس هر گاه به مدینه رسیدی از آن جا برای من نامه بنویس و هر حاجتی که داشتی به من گوشزد کن که من حتما آن را برآورده خواهم کرد. آن گاه لباس‌های او و خاندانش (که در کربلا به غارت برده بودند، یا لباس هائی که خود برای ایشان آماده کرده بود) پیش آنان نهاد و آنان را رهسپار مدینه کرد.[۱۸۲] [۱۸۳] [۱۸۴] [۱۸۵] [۱۸۶] . یزید به همراه نعمان بن بشیر، افرادی را فرستاد و به آنان دستور داد تا شب‌ها حرکت کنند و به آنان تاکید کرد که «همیشه کاروان اهل بیت علیهم‌ السّلام را مقدم داشته خود در پشت سر آنان حرکت کنند به گونه ‌ای که چشمانشان به زنان اهل بیت (علیهم‌ السّلام) نیفتد.» یزید هم چنین به نعمان بن بشیر و همراهانش دستور داد هر جا که کاروان اهل بیت علیهم‌ السّلام فرود آمدند آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند. [۱۸۷] [۱۸۸] [۱۸۹] [۱۹۰] . فرستادگان یزید به همراه نعمان بن بشیر حرکت کردند و چنان چه یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمودند تا اینکه به مدینه رسیدند.[۱۹۱] [۱۹۲] [۱۹۳] [۱۹۴] . روایت شده که یزید در یکی از جلسات به امام (علیه‌ السّلام) وعده داده بود که سه خواسته امام (علیه ‌السّلام) را برآورده سازد.[۱۹۵] [۱۹۶] . از این رو وقتی یزید تصمیم گرفت اهل بیت (علیهم ‌السّلام) پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را به مدینه باز گرداند بنابر وعده‌ ای که یزید به حضرت (علیه ‌السّلام) داده بود که تا سه خواسته ایشان را برآورده سازد، امام (علیه ‌السّلام) از یزید خواست تا اولا سر امام علیه ‌السّلام را به ایشان بازگرداند. ثانیا آن چه را که از اهل بیت علیهم ‌السّلام گرفته شده است به آنان باز گرداند. و ثالثا این که اگر آهنگ کشتن حضرت علیه ‌السّلام را دارد کسی را با این زنان همراه کند تا آن‌ها را به حرم جدشان باز گرداند. یزید به امام (علیه ‌السّلام) گفت: اما چهره پدرت را نخواهی دید و از کشتن تو چشم پوشیدم و زنان را جز تو کسی به مدینه باز نمی‌گرداند. اما اموالی که از شما گرفته شده است من چندین برابر قیمتش را به شما می‌پردازم. امام (علیه ‌السّلام) فرمود: ما را به مال تو نیازی نیست آن چه از ما گرفته ‌اند به ما باز گردانند. [۱۹۷] [۱۹۸] [۱۹۹] . طبق نقلی دیگر یزید وقتی می‌خواست کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد، علی بن حسین علیه ‌السّلام را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمی‌خواست جز آن که به او می‌دادم و به هر نیرویی از مرگ او جلوگیری می‌کردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود. و لما ارادوا ان یخرجوا دعا یزید علی بن الحسین ثم قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک [۷] [۸] [۹] . در واقع یزید می‌خواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد. (یزید و پدرش معاویه در صدد گسترش اندیشه جبر گرایی بودند.) این در حالی بو د که یزید پس از واقعه کربلا به ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت بصره و کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را تشویق هم کرد. مسعودی می‌نویسد: یزید روزی به شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین علیه ‌السّلام بود، رو به ساقی خود کرد و شعری بدین مضمون خواند: جرعه‌ ای بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه جهاد و غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که شعر او را با آواز و ساز بخوانند. [۱۰] . وقتی کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آن‌ها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایسته ‌ای داشته باشند و احترام آن‌ها رعایت کرده و هنگام استراحت از کاروان آن‌ها فاصله بگیرند.[۱۱] [۱۲] . یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عده ‌ای دیگر گفته شده تعداد آن‌ها ۳۰ نفر بوده است. و وجه معه رجلا فی ثلاثین فارسا یسیر امامهم. [۱۳] . اسرای کربلا به به مدینه بازگردانند.[۱۴] . یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آن‌ها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند، آن‌ها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعات‌شان نمودند تا به مدینه رسیدند.[۱۵] [۱۶] . در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیه ‌السّلام) با خوبی رفتار کردند. طبری از ابی مخنف نقل می‌کند که حارث بن کعب به نقل از فاطمه بنت علی می‌گوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می‌خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او می‌دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم . و الله ما فعلته الا لله و لقرابتکم من رسول الله [۱۷] . برخی معتقدند این که یزید عده ‌ای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا می‌فرستد در واقع علاوه بر محافظت از آن‌ها سیطره بر اوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها می‌ترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورش‌هایی برپا شود.[۱۸]

اسامى اسراى کربلا از اهل بیت و دیگران

(طبق آنچه در منتخب التواریخ آمده است) چنین است:[۳] . امام زین العابدین علیه السلام ، امام محمدباقر علیه السلام (چهار ساله) ، محمد بن حسین بن‌ على ، عمر بن حسین ، حسن بن حسین ، زید بن الحسن المجتبى ، عمر بن الحسن المجتبى (مجروح شد و به کوفه بردند) ، محمد بن عمر بن الحسن المجتبى . اما از بانوان: حضرت زینب علیها السلام ، ام کلثوم علیها السلام ، فاطمه، رقیه ، صفیه ، ام هانى ۶ نفر مزبور از دختران امام على علیه السلام بودند ، فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام ، دخترى از امام حسین علیه السلام که ‌مى ‌گویند در خرابه شام جان داد ، رباب همسر امام حسین علیه السلام ، شاه زنان همسر امام سجاد علیه السلام ، مادر محسن فرزند سیدالشهدا علیه السلام (این فرزند در راه شام سقط شد)، دختر مسلم بن عقیل ، فضه کنیز حضرت فاطمه سلام الله علیها ، یکى از کنیزان امام حسین علیه السلام ، مادر وهب بن عبدالله . نسبت به برخى از این ۲۵ نفر، نقل هاى دیگر هم وجود دارد و همه مورد اتفاق نیست.

پایان حضور اسرای کربلا در شام وبازگشت از شام . پایان حضور اسرای کربلا در شام . زینب رود ازشامِ غم سوی مدینه . با دل خونين و چشم پربكاء اي اهلِ شام . حركت اهلبیت ازشام بجانب مدینه . بازگشت كاروان اُسرا از شام به کربلا . ​ باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام . الشام الشام - امان ازشام - كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

تاريخ : جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۴ | 9:36 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |