عزاداری خانم رباب همسر حضرت امام حسین (علیه السّلام)

درمورد عزاداری خانم رباب همسر حضرت ا مام حسین (علیه السّلام) در مقاتل مختلف گزارشهایی آمده است که در اینجا ذکر می شود : امّا رباب آنقدر بر ابا عبد اللّه (علیه السّلام) گریست که اشک او خشک شد، بعضی از کنیزها به او گفتند که سویق (قاووت) اشک را جاری می ‌کند، او نیز دستور داد که برایش سویق آماده سازند تا اشکهای او دائما جاری باشد. (ترجمه مقتل مقرم، صفحه 280) . در منتهی الامال نیز درباره مرثیه خانم رباب همسر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) چنین آمده است: «از ابو الفرج نقل شده كه اين ابيات را رباب بعد از قتل حضرت سيّد الشّهداء (عليه السّلام) در مرثيه آن حضرت انشاد كرد: انّ الّذى كان نورا يستضاء به - بكربلاء قتيل غير مدفـون‏... سبط النّبىّ جزاك اللّه صالحة - عنّا و جنّبت خسـران الموازين‏... قد كنت لى جبلا صعبا ألوذ به - و كنت تصحبنا بالرّحم و الدّين... من لليتامى و من للسّائلين ومن - يغنى ويأوى إليه كلّ مسكين... واللّه لا أبتغى صهرا بصهركم - حتّى اغيّب بين الرّمل و الطّين . آن کسی که نور بود و همگان به واسطه او روشنائی می‌ گرفتند در کربلا کشته شده در حالی که دفن نشده است. ای نوه پیامبر، خداوند به تو جزای خیر دهد و سختی و ضرر میزان از شما دور باد. برای من کوه محکمی بودی که به آن پناه می ‌بردم ‌و با مهربانی ما را همراهی می ‌کردی و من زیر دِین تو بودم. اکنون چه کسی برای ایتام و فقراء باقی مانده‌ و چه کسی مسکینان را پناه دهد و بی نیاز گرداند؟ به خدا قسم هیچ خویشاوندی در عوض خویشاوندی‌ شما نمی‌ خواهم تا آنکه میان خاک و گل پنهان شوم. )منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 1029) . عليّ بن محمّد عن سهل بن زياد عن محمّد بن أحمد عن الحسن‏ بن عليّ عن يونس عن مصقلة الطّحّان قال: سمعت أبا عبداللَّه عليه السلام يقول: لمّا قُتِل‏ الحسين عليه السلام أقامت امرأته الكلبيّة عليه‏ مأتماً وبكت و بكين‏ النِّساء والخدم حتّى جفّت دموعهنّ وذهبت فبينا هي كذلك إذ رأت جارية من جواريها، تبكي ودموعها تسيل فدعتها. فقالت لها: ما لك أنت من بيننا تسيل دموعك؟ قالت: إنِّي لمّا أصابني الجهد شربت شربة سويق. قال: فأمرت‏ بالطّعام و الأسوقة فأكلت و شربت و أطعمت و سقت و قالت: إنّما نريد بذلك أن نتقوّى على البكاء على الحسين عليه السلام... (موسوعة الامام الحسين(عليه‏ السلام)، جلد ‏ 7، صفحه309 به نقل از آن الأصول من الكافي، الكليني، جلد 2، صفحه 367- 368 رقم عنه: إثبات الهداة، الحرّ العاملي، جلد 2، صفحه 572 – 571 - مدينة المعاجز، السّيِّد هاشم البحراني، صفحه 241- 240؛ البحار، المجلسي، جلد 45، صفحه 170- 171 - العوالم، البحراني، جلد 17، صفحه 491- 490 - نفس المهموم، القمي، صفحه 473، الثّاقب في المناقب، ابن حمزة، صفحه334) . علی بن محمد با اسنادی از مصقله نقل می کند: شنيدم حضرت امام ‏صادق (علیه السّلام) مى‏ فرمود: «چون حسين (علیه السّلام) كشته ‏شد، همسر كلبيه آن حضرت (يعنى دختر امرؤالقيس و مادر سكينه) برايش سوگوارى به‏ پا كرد و خود گريست و زنان و خدمتگزاران او هم گريستند تا اشك چشمانشان خشك شد و تمام گشت. آن هنگام يكى از كنيزانش را ديد كه مى‏ گريد و اشك چشمش جارى است. او را طلبيد و گفت: چرا در ميان ما تنها اشك چشم تو جارى است؟ او گفت: من چون به سختى و مشقت مى ‏افتم سويق می ‏آشامم. او هم دستور داد غذا و سويق تهيه كنند و خودش از آن خورد و نوشيد و به ديگران هم خورانيد و نوشانيد و گفت: مقصودم از اين عمل اين است كه براى گريستن بر حسين (علیه السّلام) نيرو پيدا كنيم... و روى انّه ما اكتحلت هاشميّة و لا اختضبت و لا راى فى دار هاشمىّ دخان الى خمس حجج، حتّى قتل عبيد اللّه بن زياد لعنه اللّه تعالى: روايت شده است كه بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام زنى از بنى هاشم سرمه در چشم نكشيد و خود را خضاب نفرمود و دود از مطبخ بنى هاشم برنخاست تا پس از پنج سال كه عبيد اللّه بن زياد لعين به درك واصل شد. (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه1030) .

عزاداری ام سلمه برای امام حسین (علیه السّلام)

در متون تاریخی و مقاتل از لباس سیاه بر تن کردن خانم ام سلمه همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) خبر داده اند : أبو نعيم بإسناده عن أمّ سلمة أنّها لمّا بلغها مقتل الحسين (علیه السّلام) ضربت قبّة في مسجد رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) جلست فيها و لبست سواداً. (موسوعة الامام الحسين(عليه‏ السلام)، جلد ‏7 ، صفحه 344 به نقل از شرح الأخبار، القاضي النّعمان، جلد 3، صفحه 171، رقم 1119) ابونعیم به اسناد خود نقل می کند: وقتی خبر کشته شدن حسین (علیه السلام) به ام سلمه رسید، در مسجد النبی خیمه ای بنا کرد و در آن نشست در حالی که سیاه پوش بود. قال أخبرنا الحسن بن عليّ بن محمّد المقنعيّ بقراءتي عليه قال حدّثنا أبو عبيداللَّه محمّد بن عمران بن موسى المرزبانيّ قال حدّثنا عليّ بن محمّد بن عبد الحافظ قال حدّثني الحبريّ قال حدّثنا الفضل بن دكين قال حدّثنا حميد بن عبداللَّه الأصمّ عن أمِّه قالت: ضرب لُامِّ سلمة (رضي اللَّه عنها) قبّة في مسجد رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله و سلم) حين قُتل الحسين (عليه السلام) فرأيتُ عليها خماراً أسود.) موسوعة الامام الحسين(عليه ‏السلام)، جلد 7، صفحه344 به نقل از الأمالي، الشّجري، جلد1، صفحه164) حسن بن علی بن محمد مقنعی با اسنادی از حمید بن عبد الله اصم نقل می کند: هنگام کشته شدن حسین (علیه السلام) برای ام سلمه خیمه ای بنا شد در مسجد النبی و او مقنعه و رو بندی بلند داشت به رنگ سیاه.

تجلیل حضرت امام سجاد (علیه السّلام) از عموی خویش حضرت عباس (علیه السّلام)

حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ: نَظَرَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَاسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ يَوْمٍ أَشَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ قُتِلَ فِيهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ بَعْدَهُ يَوْمَ مُؤْتَةَ قُتِلَ فِيهِ ابْنُ عَمِّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ (ع) وَ لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (ع) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ثُمَّ قَالَ (ع) رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (الأمالي، صفحه 463 - 462 - موسوعة الامام الحسين(عليه ‏السلام)، جلد ‏7، صفحه295 به نقل از آنّ البحار، المجلسي، جلد 44، صفحه298/ جلد 22، صفحه 274 - العوالم، 17 البحراني، جلد 17، صفحه 349- 348 - الدّمعة السّاكبة، البهبهاني، جلد 4، صفحه 182- أسرار الشّهادة، الدّربندي، صفحه 337 - نفس المهموم، القمي، صفحه 333 - مقتل الحسين عليه السلام، بحر العلوم، صفحه 313 (الهامش) - العبرات، المحمودي، جلد 2، صفحه 80 - شرح الشّافية، ابن أمير الحاجّ، صفحه 367- 368) . ابو علی احمد بن زیاد همدانی با اسنادی از ثابت بن ابی صفیه نقل می کند: امام چهارم به عبيد اللَّه بن عباس بن على نگاهى كرد و اشك چشمش را گرفت و فرمود روزى بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخت ‏تر از روز احد نگذشت كه عمويش حمزه در آن كشته شد و بعد از آن موته است كه عموزاده ‏اش جعفر بن ابى طالب كشته شد. سپس فرمودند: اى حسين روزى چون روز تو نباشد. سى هزار مرد كه گمان مي كردند از اين امت هستند دور او را گرفتند و هر كدام به كشتن او به خدا تقرب مي جستند و او خدا را به آنها يادآور مي شد و پند نمي گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان كشتند. سپس فرمودند: خدا عمويم عباس را رحمت كند كه جانبازى كرد و خود را فداى برادر كرد تا دو دستش قطع شد و خدا در عوض به او دو بال داد كه بدانها با فرشتگان در بهشت پرواز می کند چنانچه به جعفر بن ابى طالب عطا كرد و براى عباس نزد خداى تبارك و تعالى مقامى است كه در قيامت همه شهدا از اولين تا آخرين بدان رشك برند.

حزون و اندوه طولانی حضرت امام سجاد در سوگ حضرت سید الشهدا و شهيدان كربلا (علیهم السّلام)

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ خَالِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ الزَّيَّاتِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: أَشْرَفَ مَوْلًى لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ هُوَ فِي سَقِيفَةٍ لَهُ سَاجِدٌ يَبْكِي فَقَالَ لَهُ يَا مَوْلَايَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ وَيْلَكَ أَوْ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ وَ اللَّهِ لَقَدْ شَكَا يَعْقُوبُ إِلَى رَبِّهِ فِي أَقَلَّ مِمَّا رَأَيْتَ حَتَّى قَالَ‏ «يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ‏» أَنَّهُ فَقَدَ ابْناً وَاحِداً وَ أَنَا رَأَيْتُ أَبِي وَ جَمَاعَةَ أَهْلِ بَيْتِي يُذْبَحُونَ حَوْلِي قَالَ وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) يَمِيلُ إِلَى وُلْدِ عَقِيلٍ فَقِيلَ لَهُ مَا بَالُكَ تَمِيلُ إِلَى بَنِي عَمِّكَ هَؤُلَاءِ دُونَ آلِ جَعْفَرٍ فَقَالَ إِنِّي أَذْكُرُ يَوْمَهُمْ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَأَرِقُّ لَهُمْ.( كامل الزيارات، صفحه 107) . محمّد بن جعفر رزّاز، از دایى خود محمّد بن الحسين بن أبى الخطّاب زيّات، از على بن اسباط، از اسماعيل بن منصور، از برخى اصحاب نقل كرده كه او گفت: غلام على بن الحسين (علیه السّلام) به صفّه سر پوشيده‏ اى كه تعلّق به امام سجّاد (علیه السّلام) داشت و آن جناب در آنجا پيوسته در حال سجود و گريه بودند نزديك شد و به حضرت عرض نمود: اى آقاى من، اى على بن الحسين آيا وقت تمام شدن حزن و غصّه شما هنوز نرسيده است؟ حضرت سر مبارك از زمين برداشته و متوجّه او شد و فرمودند: واى بر تو يا فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند به خدا قسم حضرت يعقوب در حادثه ‏اى بس كمتر و واقعه‏ اى ناچيزتر از آنچه من ديدم شكايت به پروردگار نمود و اظهار كرد: يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ‏ (وا اسفا بر فراق يوسفم) با اينكه ايشان تنها يك فرزندش را از دست داده بود ولى من ديدم كه پدرم و جماعتى از اهل بيت من را در دور من سر بريدند. راوى گفت: حضرت على بن الحسين عليهما السّلام به فرزندان عقيل ميل و توجّه خاصّى داشتند. به حضرت عرض شد: چه طور به اين پسر عموهایتان (اولاد عقيل) توجّه و تمايل داريد نه به آل و فرزندان جعفر؟ حضرت فرمودند: يادم مى ‏آيد از روزى كه ايشان همراه ابى عبد اللَّه الحسين (عليه السّلام) به چه مصيبتهایى گرفتار شدند پس به حالشان رقّت مى ‏كنم.( ترجمه كامل الزيارات، صفحه 351 - 350) . از حضرت صادق (علیه السّلام) منقول است كه حضرت امام زين العابدين (علیه السّلام) چهل سال بر پدر بزرگوار خود گريست و در اين مدّت روزها روزه داشت و شبها به عبادت قيام داشت و غلام آن حضرت هنگام افطار آب و طعام براى آن جناب حاضر مى‏كرد و در پيش آن جناب مى ‏نهاد و عرض مى ‏كرد: بخور اى مولاى من. حضرت می فرمودند: قتل ابن رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) جائعا، قتل ابن رسول اللّه عطشانا يعنى: من چگونه آب و طعام بخورم و حال آن كه پسر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را با شكم گرسنه و لب تشنه شهيد كردند؟ و اين كلمات را تکرار می نمود و مى‏گريست تا آن كه طعام و آب را با آب ديده ممزوج و مخلوط مى ‏داشت و پيوسته بدين حال بود تا خداى خود را ملاقات كرد. (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 1028) . از يكى از غلامان آن حضرت روايت شده كه گفت: روزى حضرت سيّد سجّاد (عليه السّلام) به صحرا تشريف برد، من نيز پشت سر آن جناب بيرون شدم، وقتى رسيدم يافتم او را كه سجده كرده بر روى سنگ نا هموارى و من مى‏ شنيدم گريه او را كه در سينه خود مى ‏گردانيد و شمردم كه هزار مرتبه اين تهليلات را در سجده خواند:«لا اله الّا اللّه حقّا حقّا، لا اله الّا اللّه تعبّدا و رقّا، لا اله الّا اللّه ايمانا و تصديقا.» آنگاه سر از سجده برداشت ديدم صورت همايون و محاسن مباركش را آب ديدگانش فرو گرفته است. من عرض كردم: اى سيّد و آقاى من، وقت آن نشد كه اندوه شما تمام شود و گريه شما كم گردد؟ فرمود: واى بر تو، يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم عليهم السّلام پيغمبر و پيغمبر زاده بود، دوازده پسر داشت حقّ تعالى يكى از پسرانش را از نظر او غايب كرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موى سرش سفيد گرديد و پشتش خميده و چشمش از بسيارى گريه نابينا شد، و حال آن كه پسرش در دنيا زنده بود ولكن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بيت خود كشته و سر بريده ديدم، پس چگونه حزن من به غايت رسد و گريه ‏ام كم شود؟ (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 1029 – 1028)

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ النَّجْرَانِيِّ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) قَالَ: الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (ص) وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى الْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِيَةِ وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ‏ «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ‏ الْهالِكِينَ‏» وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِالنَّهَارِ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِاللَّيْلِ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ أَمَّا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (ص) فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ وَ قَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفَ وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ‏ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ. (الامالی، صفحه 141 – 140) . حسین بن احمد بن ادریس با اسنادی از محمد بن سهل نجرانی مرفوعا نقل می کند که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: بکائین پنج نفر هستند آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد و على بن الحسين (ع). آدم از فراق بهشت گريست تا در گونه ‏اش مانند جویی پديدار شد و يعقوب بر يوسف گريست تا ديده ‏اش رفت و تا به او گفتند به خدا يوسف را از ياد نبرى تا مانده شوى يا نابود گردى يوسف بر يعقوب گريست تا زندانيان در آزرده شدند و گفتند يا روز گريه كن و شب آرام باش يا شب گريه كن و روز آرام باش و با آنها به يكى از آن دو قناعت نمود. و اما فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه وآله) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گريست تا مردم مدينه از گریه ایشان در آزار شدند و گفتند بسیاری گريه‏ تو ما را آزار می دهد و سر مقابر شهداء مى ‏رفت و تا مي خواست مي گريست و اما على بن الحسين (علیه السّلام) بيست تا چهل سال بر حسين گريست و هر خوراكى پيش ایشان مي گذاشتند مي گريست تا يكى از چاكرانش گفت يا ابن رسول اللَّه مي ترسم خود را هلاك كنى. فرمودند: من از درد دل و اندوه خود به خدا شكايت كنم و مي دانم از جانب خدا آنچه شما ندانيد من هر وقت به ياد قتلگاه فرزندان فاطمه می افتم گريه مرا گلو گیر می نماید. (الأمالي، صفحه 141- 140 - موسوعة الامام الحسين(عليه‏ السلام)، جلد ‏7، صفحه320 - الخصال، الصّدوق، جلد 1، صفحه302- 303 رقم - الأمالي، صفحه 141- 140 عنه: وسائل الشّيعة، الحرّ العاملي، جلد 2، صفحه 922 - البحار، المجلسي، جلد12، صفحه 264، جلد 46، صفحه 109 - نور الثّقلين، الحويزي، جلد 2، صفحه453- 452 - كنز الدّقائق، المشهدي القمي، جلد 6، صفحه360 - مقتل الحسين (عليه السلام)، بحر العلوم، صفحه51- 52 - العبرات، المحمودي، جلد 1، صفحه 229 - روضة الواعظين، الفتّال، صفحه170، 451- 450 (ط النّجف) - المنتخب، الطّريحي، جلد 1، صفحه 94- 95)

المناقب لابن شهرآشوب الصَّادِقُ (ع):‏ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ‏ «تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»‏ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ وَ فِي رِوَايَةٍ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ النَّبِيَّ (ع) كَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَيَّبَ اللَّهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنْ كَثْرَةِ بُكَائِهِ عَلَيْهِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَانَ ابْنُهُ حَيّاً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِي وَ أَخِي وَ عَمِّي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَقْتُولِينَ حَوْلِي فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَ قَدْ ذَكَرَ فِي الْحِلْيَةِ نَحْوَهُ وَ قِيلَ إِنَّهُ بَكَى حَتَّى خِيفَ عَلَى عَيْنَيْهِ‏ وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً يَشْرَبُ مَاءً بَكَى حَتَّى يَمْلَأَهَا دَمْعاً فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ وَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ وَ قِيلَ لَهُ إِنَّكَ لَتَبْكِي دَهْرَكَ فَلَوْ قَتَلْتَ نَفْسَكَ لَمَا زِدْتَ عَلَى هَذَا فَقَالَ نَفْسِي قَتَلْتُهَا وَ عَلَيْهَا أَبْكِي‏. (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 166- بحار الأنوار، جلد ‏46، صفحه 109 – 108) . حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: حضرت على بن الحسين (صلوات اللّه عليهما) مدت بيست سال بر پدرشان گريستند و طعام و غذائى نبود كه در مقابل حضرت بگذارند مگر آنكه حضرتش به ياد امام حسين (عليه السّلام) گريه مى كردند. تا جايى كه غلام حضرت محضر مباركش عرض نمود: فدايت شوم اى پسر رسول خدا مى ترسم كه شما هلاك شويد. حضرت فرمودند: تنها درد دل و غم خود را با خدا گويم و از لطف و كرم بى اندازه او چيزى دانم كه شما نمى دانيد. سپس فرمودند: هيچ گاه محل كشته شدن فرزندان فاطمه (عليها السّلام) را به ياد نمى آورم مگر آنكه حزن و غصه گلوی من را مى فشارد. و در روایتی دیگر است که غلام حضرت به ایشان فرمود: آیا وقت آن نشده که به حزن و اندوه خود پایان دهید؟ حضرت فرمود: وای بر تو، یعقوب نبی دوازده پسر داشت که یکی از آنان را گم کرد. آنقدر گریه کرد تا چشمان خود را از دست داد و زیر بار این مصیبت کمر خم کرد‌. در حالی که فرزندش زنده بود. من چه گویم که پدرم و برادرم و عمویم و هفده نفر از بنی هاشم مقابلم کشته شدند. چگونه محزون نباشم؟ در حلیه الاولیا چنین آمده است: و‌ آنقدر آن حضرت می گریست که ترس آن بود چشمانش را از دست بدهد. هنگامی که آب برایش می آوردند، می گریست تا اشک چشم او به کاسه آب می ریخت. وقتی تعجب و سؤال اطرافیان را می دید، می فرمودند: چرا گریه نکنم؟ آبی که بر وحوش و درندگان صحرا آزاد بود را از پدرم منع کردند. به حضرت گفتند: تمام عمر خود را گریه کردید و اگر ادامه بدهید در اثر گریه خود را می کُشید و چیزی تغییر نمی کند. فرمود: حتی اگر از فرط حزن و اشک کشته شوم، باز بر امام حسین (علیه السّلام) گریه می کنم.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه

تاريخ : یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ | 16:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |